مقایسه مراقبه در مکتب اشو و اسلام (3)
نویسنده: سید روح الله موسوی زاده
مراقبه بر فضایل اخلاقی
مراقبه های اخلاقی که در فرهنگ اسلام مطرح می شود، بسیار فراوان است و از لحاظ کمیت و کیفیت -نه تنها اشو- کمتر مکتب دینی و عرفانی درباره آن چنین بحث کرده باشد.در این نوشتار سه مورد از آنها را که اشو نیز درباره آن نظر داده است، به اختصار مطرح می کنیم.
1. توکل
توکل به معنای واگذاری تمام امور به پروردگار و اعتماد بر وکالت او می باشد. (1) توکل از نظر عرفان اسلامی؛ یعنی انداختن بدن در بندگی و تعلق قلب به پرورندگی؛ یعنی قوای بدن را در راه اطاعت حق صرف کردن و در امور تصرف نمودن و واگذار کردن آنها به پروردگار. (2)در واقع توکل از نگاه دینی اعتماد بنده در جمیع امور خود به خدا و حواله کردن همه کارهای خود به پروردگار و بیزاری از هر حول و قوه ای جز حول و قوه الهی است.
اشو مراقبه را به معنای توکل می داند و معتقد است مراقبه رها کردن خود در شیوه ای است که هستی تو را آن گونه می خواهد. (3) وی توضیح نمی دهد که «رها کردن خود» برای چه و چه کسی است و خداوند چه نقشی می تواند در این توکل داشته باشد.
تنها بحثی که در رابطه میان توکل و خداوند مطرح می کند، راجع به مشکلات زندگی است که جهت رفع این مشکلات باید تسلیم خدا بود و توکل به او داشت. (4)
توکل در نگاه اشو از حد ارائه مشکلات به خدا نیز پایین تر می آید و هم چون تمامی مبانی اشو، این عشق است که حرف آخر را می زند:
چرا که توکل رایحه ای است که از گل عشق بر می خیزد و بدون عشق هیچ توکلی وجود نخواهد داشت.
در فرهنگ اسلامی توکل صرفاً با اعتقاد جازم بر این مهم حاصل می شود که هر کاری که روی می دهد، از جانب خداست و هیچ کس جز او قدرت بر هیچ کاری ندارد؛ مگر به واسطه و اذن او و تمام علم و قدرت بر کفایت امور بندگان از اوست و او به هر فردی از افراد بندگان خود عنایت و رحمت و عطوفت دارد.
مراقبی که این اعتقاد را داشته باشد، دلش به خدا اعتماد پیدا می کند و بس؛ بلکه در امور خود نیز متوجه خود نمی شود.
1. توکل در کلام الهی:
در آیات قرآن نیز تأکید و توصیه زیادی بر توکل به خداوند شده است:وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. (5)
و اگر مؤمن هستید، به خدا توکل کنید.
وَ مَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ . (6)
و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آنکه ما را به راه هایمان رهبری کرده است؟ و البته ما بر آزاری که به ما رساندید شکیبایی خواهیم کرد، و توکل کنندگان باید تنها بر خدا توکل کنند.
قرآن کریم بر این مطلب نیز صحه می گذارد که خدا عاشق و دوستدار اهل توکل است:
فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ . (7)
و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.
از نگاه قرآن مراقبی که به ذات خدا توکل حقیقی نماید، خداوند نیز کفایت امور او را می کند:
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً . (8)
و از جایی که حسابش را نمی کند، به او روزی می رساند، و هر کس بر خدا اعتماد کند، او برای وی بس است. خدا فرمانش را به انجام رساننده است. به راستی خدا برای هر چیزی اندازه ای مقرر کرده است.
2. توکل در سخن اولیای الهی:
توکل در سیره و قول معصومان (علیهم السلام)نیز بسیار دیده می شود، از جمله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:هر که به خدا منقطع شود و امر خود را به او واگذارد، خدا او را از هر امری کفایت می کند و روزی او را از جایی می رساند که به گمان او نرسد، و هر که به دنیا منقطع شود، خدا او را به دنیا وامی گذارد. (9)
در روایتی دیگر آمده است:
حق تعالی وحی فرستاد که هیچ بنده ای از بندگان به دامن من دست نزد و دست از مخلوقات بر نداشت که بشناسم نیت او را؛ مگر آنکه او را از میان آنها به سلامت بیرون می برم و راه بیرون شدن را به او نشان می دهم. (10)
تقسیم های مختلفی برای توکل ذکر شده است. ما برای نمونه به یکی از آنان اشاره می کنیم. توکل از جهت ضعف و قوه سه درجه است:
اول. حال متوکل در وثوق به خدا، مثل حال او نسبت به کسی باشد که وکیل اوست. این از ضعیف ترین درجات توکل است.
دوم. حال او با خداوند مثل حال طفل نسبت به مادر خود باشد؛ چه او جز مادرش را نمی شناسد و در هر امری رو به مادر می آورد، و اول چیزی که بر زبان او جاری می شود، واژه مادر است.
سوم. حال او نزد خدا مانند مرده نزد غسال است؛ یعنی خود را نزد قدرت حق، مثل میت می بیند و این برترین درجه توکل است.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) یکی از الگوهای حقیقی مراقبه در فرهنگ اسلامی است؛ به گونه ای که او را در منجنیق نهادند تا به آتش افکنند و حضرت روح الامین از او پرسید: آیا حاجتی داری؟ گفت: به تو نه! جبرئیل گفت: پس به آنکه حاجت داری او را بخواه و نجات خود را از او طلب کن. گفت: علم خدا به درخواست من کفایت می کند. (11)
مسلمان اهل مراقبه همواره باید توشه صبر را در سیر و سلوک همراه خود سازد تا مراقبه ای دائمی و موفق داشته باشد.
اشو نیز در مراقبه بر صبر تأکید می کند و معتقد است که در مراقبه با چند روز انتظار به نتیجه نمی رسی؛ بلکه مراقبه صبر می خواهد؛ (12) اما همچون دیگر مراقبه ها در دین، صبر نیز از جهت کیفیت و کمیت بسیار برتر از صبر در نگاه اشو است و حتی با آن مقایسه پذیر نمی باشد.
از نگاه اشو «صبر یعنی من اراده ام را تسلیم اراده تو کرده ام و بگذار تو اراده من باشی. هر گاه من پخته و رسیده شدم. هر وقت (حتی اگر تا ابد طول بکشد، خوب است) توکل می کنم». (13) مراقبه آن هم، این گونه است که باید فقط به صبر فکر کرد؛ چرا که انسان با صبر مراقبه گون می گردد. (14)
در برابر این نگاه، عرفان اسلامی می گوید صبر یعنی نگه داری نفس از بی تابی نزد مکروه. (15) در واقع صبر نگه داری نفس از شکایت بر جزع مستود است. (16)
1 . صبر در کلام خداوند:
قرآن بیش از هفتاد بار از صبر و اوصاف، درجات و خیرات صابران سخن گفته است که برای نمونه به دو مسئله اشاره می کنیم: قرآن در پاداش صابران می گوید:وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ . (17)
و قطعاً کسانی را که شکیبایی کردند، به بهتر از آنچه عمل می کردند، پاداش خواهیم داد.
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ . (18)
آنان به [پاس] آنکه صبر کردند و [برای آنکه] بدی را با نیکی دفع می نمایند و از آنچه روزی شان داده ایم، انفاق می کنند، دو بار پاداش خواهند یافت.
إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ . (19)
بی تردید، شکیبایان پاداش خود را بی حساب [و] به تمام خواهند یافت.
بر اساس آیات قرآن عده ای به خاطر شکیبایی لیاقت رهبری و هدایت امت را به عهده می گیرند:
وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ . (20)
و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.
در واقع خداوند متعال بیشتر خیرها را به صبر نسبت داده، اکثر درجات بهشت را متعلق به آن ساخته و آن را در بیش از هفتاد جای قرآن ذکر کرده و اوصاف بسیاری را برای صابران بیان کرده و برای ایشان صلوات و رحمت و هدایت قرار داده، و مژده معیت و همراهی خود با ایشان را داده است.
2. صبر در سخن اولیای الهی:
روایات فراوانی در باب صبر وجود دارد که به چند مورد اشاره می کنیم:2 -1. نسبت صبر به ایمان نسب سر به بدن است، و کسی که سر ندارد بدن ندارد. (21)
2-2. کسی را که صبر نباشد، ایمان نیست. (22)
2 -3. از بزرگ داشتن خدا و شناختن حق او، این است که از درد خود شکایت نکنی و مصیبت خود را ذکر ننمایی. (23)
3. راه های کسب صبر در مقابل مشکلات:
مراقب حقیقی چند راهکار عملی برای تحصیل مقام صبر دارد که به آنها اشاره می کنیم:3 -1. ملاحظه بسیار در اخبار و احادیثی که راجع به صبر و در فضیلت ابتلا در دنیا رسیده است و اینکه به ازای هر مصیبتی، رفعت درجه یا محو معصیتی است و مراقب باشد که به ازای هر مصیبتی که گرفتار می شود و صبر می کند، خیر کثیر است.
3 -2. متمرکز بر این حقیقت شود که زمان مصیبت اندک و وقت آن کوتاه است و به زودی از آن خلاصی می یابد و به خانه راحت و استراحت می رود.
3-3. مراقب باشد که بی صبری و جزع هیچ فایده و سودی ندارد.
3 -4. احوال کسانی را که به بلاهای عظیم تر دچار شده اند، ملاحظه کند.
3 -5. با مراقبه درک کند که ابتلا و مصیبت دلیل فضل و سعادت او است.
3 -6. به یاد آورد که مصیبت ها از نزد حق تعالی است که جز خیر و سعادت و صلاح او را نمی خواهد.
4. درجات صابران:
مراقبی که در حال صبر است، باید توجه داشته باشد که صبر سه گونه است: صبر هنگام مصیبت، طاعت و معصیت که صبر بر معصیت افضل از مراتب دیگر است.این در حالی است که اشو در اصل هیچ بحثی از صبر بر اطاعت خدا و صبر از معصیت را مطرح نمی کند و این تفاصیل عالی صرفاً در کتب عرفانی و اخلاقی دینی یافت می شود. (24)
سومین مراقبه، راجع به توبه است که در دین بسیار مهم و ارزشمند است. اشو در مقوله توبه، صرفاً به شرح هفت وادی از نگاه غزالی می پردازد و وادی دوم را که وادی توبه است، به صورت مختصر و ناقص شرح می دهد و حتی معتقد است توبه راجع به گذشته که مراقبه کننده از اعمال گذشته ناامید گردد و مرتب به حساب آنها برسد، از جنبه های منفی توبه است. (25) وی بیش از این به توبه توجه نمی کند؛ با اینکه در اسلام توبه برای مراقبه کننده فوق العاده اهمیت دارد.
1 . حقیقت توبه:
توبه عبارت است از رجوع از طبیعت به سوی روحانیت نفس؛ بعد از آنکه به واسطه معاصی و کدورت و نافرمانی نور طبیعت و روحانیت محجوب به ظلمت طبیعت شده باشد. (26)در واقع حقیقت توبه بازگشت از احکام و تبعات امور طبیعی به سوی احکام روحانی و فطری می باشد و انابه و رجوع از فطرت و روحانیت به سوی خدا است. (27)
آنچه در این نگاه مهم است، سر منزل مقصود است که اصولاً اشو به آن توجهی ندارد.
کسانی توبه را باور می کنند که به خدا و معاد اعتقاد داشته باشند و برای کمالات معنوی انسان اهمیت قائل شوند.
2. توبه در کلام خداوند:
چون توبه یک اصل تربیتی و انسان ساز است، قرآن بر آن تأکید فراوان دارد تا جایی که 96 بار واژه توبه و 360 بار واژه غفر را به کار برده است. ما به دو موضوع اشاره می کنیم:2 -1. توصیه به توبه
وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ . (28)ای مؤمنان، همگی [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ. (29)
ای کسانی که ایمان آورده اید، به درگاه خدا توبه ای راستین کنید، امید است که پرودگارتان بدی هایتان را از شما بزداید.
2-2.علاقه خدا به توبه کنندگان
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ . (30)خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست می دارد.
3. توبه در سخن اولیای معصوم (علیهم السلام):
پیشوایان دین که پیشتازان استغفار و توبه در گفتار و رفتار هستند تأکید فراوانی بر توبه نموده اند. امام باقر (علیه السلام) با تشبیهی زیبا از محبت خدا به توبه کاران این گونه خبر می دهد:خداوند تعالی خوشحال تر می شود به توبه بنده خود از مردی که در شب تار در بیابانی مرکب و توشه خود را گم کرده باشد و ناگاه آن را بیابد. (31)
توبه دائم و اصرار بر آن نیز مورد تأکید ائمه (علیهم السلام) است؛ امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
خدای تعالی بندگان پر گناهی را که زیاد توبه می کنند، دوست دارد. (32)
4. شرایط توبه:
مراقب باید بداند که توبه با سه امر محقق می شود:یک. قوت ایمان و آگاهی از ضرر گناهان و حجاب بودن آنها بین بنده و محجوب و توجه به اینکه توبه باعث دوری از گناهان می شود.
دو. پشیمانی از کار خود؛ به این معنی که دل به سبب یاد آوردن آن عمل محزون شود و آرزو کند که کاش آن کار از من سر نزده بود.
سه. آنچه را مرتکب شده بود، حالا ترک کند و عزم جدی داشته باشد که تمام آن گناهان را در همه عمر ترک کند و اگر جبران پذیر بود، جبران کند. (33)
مراقب هنگام ارتکاب گناه باید به سرعت به توبه پناه ببرد و از خواب غفلت بیدار شود و با توجه به روز رستاخیز، توبه ای جامع تمام شرایط انجام دهد.
مراقبه بر رذایل اخلاقی
اعمالی که مراقب موظف است آنها را بشناسد و از آنها دوری گزیند، بسیار فراوان است و در اسلام بر اهمیت مراقبه بر آنها بسیار تأکید شده است؛ اما اشو در بعضی مواقع تنها اشاره ای به برخی از آنها دارد و معتقد است مراقب باید بر آنها مراقبه کند در حالی که دین در این زمینه ی جامع و روش مند راهکار ارائه می کند. ما در این قسمت تنها به سه موضوع اشاره می کنیم.مراقب باید همواره از تکبر و خودبزرگ بینی دوری گزیند؛ زیرا سرمنزل تمام بدبختی ها تکبر است. اشو معتقد است انسان واقعی نه مغرور است نه متکبر:
چرا که کسی وجود ندارد تا مغرور باشد و نه فروتن است؛ چراکه کسی نیست که فروتن باشد! وی می گوید: هم مغرور بودن و هم فروتن بودن تمام اینها بازی های نفس اماره است و مراقب نه باید مغرور باشد و نه متواضع!(34)
این جملات که ابهام فراوانی دارد، غرور و تکبر را به دقت توضیح نمی دهد و معنای آن را روشن نمی کند که نه مغرور باشد و متکبر و نه متواضع یعنی چه؟!
از طرف دیگر خودبزرگ بینی، تکبر و غرور اشو درباره خود و ادعاهای عجیب او، در همه جای گفتارش یافت می شود. (35)
در مقابل این دیدگاه، نگاه دین به تکبر است که مراقب حقیقی باید بر آن مراقبه فراوان داشته باشد تا مبادا ناخودآگاه دچار آن گردد.
1. معنای تکبر:
تکبر عبارت است از بزرگ شمردن عمل صالح و کثیر شمردن و مسرور شدن و ابتهاج به آن (36) و به عبارت دیگر حالت نفسانیه ای است که انسان ترفع و بزرگی کند و به غیر خود بزرگی بفروشد که در اثر آن در کارهایی که انجام می دهد،خود را بزرگ تر از دیگران ببیند. (37)2. تکبر در قرآن:
قرآن کریم تکبر را مذمت می کند و به شدت بر آن می تازد. گاهی اظهار می دارد که خداود متکبران را دوست ندارد:لاَ جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ . (38)
و او گردنکشان را دوست نمی دارد.
گاهی می فرماید: متکبران منحرف و ناامید و نابود هستند:
وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ . (39)
و [پیامبران از خدا] گشایش خواستند، و [سرانجام] هر زورگوی لجوجی نومید شد.
در جایی دیگر معتقد است که بر قلب متکبران مهر زده شده است:
کَذلِکَ یَطبَعُ اللهُ عَلَی کُلِّ قَلبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ. (40)
این گونه، خدا بر دل هر متکبر و زورگویی مهر می نهد.
3. تکبر در روایات:
ائمه اطهار دیدگاه خداوند درباره تنفر از متکبران را بارها بیان کرده اند، از جمله روایت شده است که حق تعالی فرمود:کبر یا بزرگی ردای من است و عظمت و برتری سزاوار من. هر که خواهد در یکی از اینها با من برابری کند، او را وارد جهنم خواهم کرد. (41)
حالت متکبران در روز قیامت نیز چنین بیان گردیده است:
متکبران را در روز قیامت به صورت مورچه های کوچک محشور خواهند کرد و پایمال همه مردم خواهند شد؛ به جهت قدرتی که نزد خدا دارند. (42)
سیره عملی ائمه (علیهم السلام) نیز سراسر تواضع و فروتنی و دوری از تکبر و فخرفروشی است.
4. علامت های تکبر:
مراقب حقیقی همواره باید علائمی را که نشان دهنده تکبر است، بشناسد و از آنها دوری کند:4 -1. وقتی در مورد مسئله ای با دیگران گفتگو می کند، اگر حق بر زبان دیگران جاری شود و او نپذیرد، معلوم می شود که دچار مرض کبر شده است.
4 -2. اگر در محافل و مجالس دیگران مقدم بر او نشستند یا در راه رفتن پیش افتادند و هیچ تفاوتی در حال وی حاصل نشد، متواضع و گرنه متکبر است. (43)
4 -3. اگر پیشی گرفتن در سلام بر مراقب گران نباشد، متواضع و اگر مضایقه داشته باشد، متکبر است.
4-4. اگر فقیری او را دعوت کرد،بپذیرد و گرنه متکبر خواهد بود. (45)
مراقب باید همواره چنان کردار و گفتاری داشته باشد که دلالت و تواضع او بکند؛ زیرا کسی از تواضع اجتناب می کند که شرف ذات و علو قدر او در معرض اشتباه مانده باشد و در مقابل کسی که بزرگ و عالی قدر است از تواضع نمی ترسد؛ چون فروتنی چیزی از او کم نمی کند.
مراقب درباره غضب باید همواره دقت کند تا راهکاری را خلاف سلوک خویش نپیماید؛ زیرا خشم کلید همه شرهاست و نور عقل را می گیرد.
اشو معتقد است که مراقب باید دقت کند که خشم ضد عشق و مراقبه است و با آن هیچ گاه حقیقت عشق و مراقبه درک نمی شود. (46) وی تنها به همین بحث بسنده می کند و برای مبارزه با خشم راهکاری عجیب و بی مبنا و در عین حال کاملاً مبهم و غیرعملی ارائه می دهد که عصاره اش این است که مراقب هنگام خشم تنها ناظر آن باشد تا بگذرد؛ (47) زیرا وقتی مراقب خشمگین می شود نباید هیچ کاری بکند. فقط باید سکوت کند و نظاره گر باشد، علیه و له خشم نباشد. نه با آن همکاری و نه آن را سرکوب کند. فقط صبر و نظاره کند و ببیند چه پیش می آید و بگذارد این احساس اوج بگیرد! (48)
اشو اشاره نمی کند که اگر هیچ مقابله ای با خشم نشود و بگذارد خشم اوج بگیرد و صدمات شدیدی برای دیگران ایجاد شود، آن وقت چه باید کرد؟! یا در اصل، خود خشم لحظه ای می آید و بعد از اوج گرفتن خودش به مرور نابود می گردد، حال باید دید این توصیه اشو راهکار است یا اینکه وی معتقد است هیچ راهکاری نباید در پیش گرفت!
در مقابل این دیدگاه، فرهنگ دینی نظر متفاوتی دارد.
1. چیستی غضب:
غضب در حقیقت عبارت از حرکتی است نفسانی که به واسطه آن جوشش در خون قلب حادث شود برای گرفتن انتقام. (49)طبق این تعریف غضب حالتی نفسانی است که باعث حرکت روح حیوانی انسان می شود و هدف آن غلبه و انتقام است و تغییراتی در چهره و مزاج های داخل بدن ایجاد می کند.
2. غضب در قرآن:
غضب 24 مرتبه در قرآن کریم ذکر شده است که در برخی موارد مربوط به غضب خدا ضد کافران و انسان های گناهکار است. برای نمونه قرآن غضب را گاهی مایه گرفتاری کافران می داند:فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ. (50)
پس به خشمی بر خشم دیگر گرفتار آمدند.
قرآن کریم خشم الهی را در اکثر موارد برای دشمنان و معاندان مجاز می شمرد:
قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ . (51)
گفت: راستی که عذاب و خشمی [سخت] از پروردگارتان بر شما مقرر گردیده است.
در بعضی موارد حمیت و خشم را از ویژگی دوران جاهلیت می داند و به شدت و بدی از آن یاد می کند:
إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّهَ الْجَاهِلِیَّةِ . (52)
آن گاه که کافران در دل های خود، تعصب [آن هم] تعصب جاهلیت ورزیدند.
3. غضب در سخن معصومان (علیهم السلام):
سخنان فراوانی درباره دوری از غضب در کلام معصومان دیده می شود، از جمله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:غضب ایمان را فاسد می کند؛ چنان که سرکه عسل را فاسد می کند. (53) شجاع کسی است که در حال غضب خود را نگاه دارد. (54) صفت کاظم و حلیم و بردبار در سراسر سیره عملی اهل بیت (علیهم السلام) نمایان است و آنان الگوی حقیقی در مدیریت و فرو بردن خشم می باشند.
4. فواید غضب:
در نگاه دینی -بر خلاف نگاه اشو- فوایدی نیز برای غضب ذکر می شود که مراقب باید متوجه آن باشد. مسائلی چون امر به معروف و نهی از منکر، اجرای حدود و تعزیرات، جهاد با دشمنان خدا، حفظ جان و ناموس و مال، دفع حیوانات آزار رسان شرکت در اجتماعات مهم و مقابله با خطرات مختلف، از جمله این فواید شمرده می شوند؛ (55) اما مهم آن است که غضب در اکثر موارد موجب دوری مراقب از حقیقت خویش می گردد و به عبارت دیگر می توان گفت نسبت مردم با غضب سه گونه است:برخی زیاده روی می کنند و همواره در حال خشم می باشند و بهره ای از عقل و هوش ندارند؛ عده ای جانب تفریط را می گیرند و مطلقاً بهره ای از خشم ندارند؛ گروه سوم بر جاده اعتدال قدم می نهند و غضب آنان به موقع و در حد شرع و عقل است. مراقب حقیقی باید در شمار گروه سوم باشد.
5. راهکارهای مقابله با غضب:
در مقابل نگاه اشو که صرفاً نظاره کردن بر خشم را در پیشگیری از خشم پیشنهاد می کند، مراقب در نگاه دین باید هنگام بروز خشم چند راهکار را به کار بندد تا هر چه سریع تر از آن دور شود:5 -1. اسباب اصلی خشم را همچون فخر، تکبر، غرور، لجاجت، استهزا، حب جاه و مال، دشمنی و... از خود دور کند.
5 -2. از کسانی که غضب در آنان همواره غالب است، دوری گزیند.
5 -3. غضب الهی و تسلط و قدرت او را به صورت مدام یاد کند.
5 -4. از هر سخن و کاری که منشأ غضب می شود، خود را حفظ کند.
5-5. در وقت هیجان غضب، از شر شیطان به خداوند پناه برد و اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، بخوابد و وضو گرفتن و غسل کردن با آب سرد نیز مورد توجه او باشد. (56)
مراقب در سیر و سلوک، باید حواس و دقت خویش را بر آرزوهایش متمرکز کند؛ چرا که آرزوهای طولانی، مانعی عظیم در مقابل تکامل معنوی و عرفانی او هستند.
اشو معتقد است آرزو مانع دیدن حقیقت برای مراقب است (57) و آرزو داشتن در خلاف جهت حرکت معنوی و رشد عرفانی است. (58) آرزو از نگاه اشو بی ارزش است و حتی آرزوهای خوب آلایش و آلودگی اند. (59) اشو بدون تفکیک میان آرزوهای مثبت و منفی، تمام آنها را بد و گناه می داند (60) و هیچ راهکاری عملی برای دفع آن ارائه نمی دهد.
مراقب در فرهنگ اسلامی، باید آرزوهای خویش را کوتاه کند؛ چرا که آرزوی دراز موجب فراموشی آخرت است. توجه به معاد و سرای باقی نقش اساسی در سیر سلوکی مراقب دارد؛ اما آنکه آرزوی دراز دارد، به هیچ وجه در فکر زاد و توشه آخرت نمی باشد و لوازم سفر را تهیه نمی کند؛ لذا در آخرت به هلاکت می افتد. (61)
امید و آرزوهای بسیار دراز و توقع زندگانی در دنیا و بقای آن، بسیار مذموم است و مراقب باید سعی کند ریشه اصلی آنها را در خود ریشه کن کند از جمله:
اول. نادانی:
جاهل بر جوانی و صحت بدن خود اعتماد می کند و از مرگ و بیماری و سختی ها غافل می شود و آنها را در مورد خویش بعید می شمارد.دوم. محبت فراوان به دنیای پست و انس بسیار با لذات فانی:
تا مراقب گرفتار این محبت و انس باشد، نمی تواند از آنها جدا شود، تا زمانی که لحظه مرگ او فرا رسد. (62)سؤال اساسی این است که اشو چون بر معاد و سرای آخرت تکیه ندارد و از طرفی معتقد است انسان باید به شدت طبیعی و دنیوی باشد و از تمام لذات آن به نحو احسن استفاده کند، چگونه می تواند آرزو را که ریشه در دنیا و لذات آن دارد، نفی کند؟!
در مرتبه عالی عرفانی به مراقب توصیه می شود که آرزوهای خویش را بسیار محدود و کم کند؛ نه اینکه مطلقاً از آنها دست بردارد. آرزو باید در مرحله اول به زندگی طبیعی و مدت عمومی حیات محدود باشد، سپس به مدت یک سال محدود شود و سرانجام به بیش از یک شبانه روز نکشد و بالاتر از این، مرحله ای است که در آن مرگ همیشه در نظر مراقب حاضر است. هر نمازی که چنین کسی می خواند، نماز وداع کنندگان دنیا است. نشانه کم کردن آمال و آرزوهای مراقب آن است که امور خود را جمع می کند، مانند کسی که اراده سفر دارد و اوقات خود را بیشتر صرف عبادت می کند.
یاد مرگ مهم ترین علاج مقابله با آرزوهای طولانی است؛ چرا که خیال مردن، انسان را از دنیا دلگیر می سازد و دل را از دنیا سیر می کند. به همین جهت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
شکننده لذات (مرگ) را بسیار به یاد آورید. (63)
یادآوری عاقبت کار که مرگ است و خاک قبر که بستر اوست و مار و عقرب که همنشین می باشند، انسان را از آرزوهای طولانی باز خواهد داشت.
پس بر مراقب لازم است که هر روز مردن را لحظاتی به یاد آورد و به احوال دوستان و اقوام گذشته خویش که از دنیا رفته اند، فکر کند. (64)
حال چگونه انسانی مانند اشو که هیچ اعتقادی به عالم آخرت و معاد به معنای دینی ندارد، می تواند از لذات دنیوی و آرزوهای دنیوی دست بکشد؟!
توجه و تنبیه
با مقایسه اجمالی بین کلام الهی و سخن و سیره اولیای دینی اسلام با سخنان اشو در مراقبه، روشن می شود که میان این دو فرسنگ ها فاصله است و محصول این دو رویکرد بسیار متفاوت می باشد. آری! اشو خود هم نمی داند در چه وادی سیر می کند. او در دام خیال، گمان، قیاس و وهم گرفتار آمده و با بیانات شعرگونه و سرتاسر استعاره و تشبیه می خواهد انسان سرگشته هستی را به سامان برساند؛ اما او نمی تواند کاری بکند؛ جز اینکه بشر را بیشتر در دام هوس و پراکندگی حیرانی اسیر کند.آری! چه تفاوت عظیمی است بین مراقبه ای که خدا و کلام معصومان مطرح می کنند و آنچه اشو مراقبه می داند و چه خوب گفت شاعر که:
کجاست ستاره ثریا و کجاست ریگ بی ارزش بیابان.
پینوشتها:
1- انصاری، منازل السائرین، ص 33.
2- امام خمینی، چهل حدیث، ص 214.
3- اشو، آفتاب در سایه، ص 238.
4- همو، راز بزرگ، ص 245.
5- همو، عشق، رقص زندگی، ص 121.
6- مائده (5): 23.
7- ابراهیم (14): 12.
8- آل عمران (3): 159.
9- طلاق (65): 3.
10- نراقی، جامع السعادات، ج3، ص 221.
11- کلینی، اصول کافی، ج2، ص 63.
12- قمی، معراج السعاده، ص 216 تا221؛ فیض کاشانی،محجه البیضاء، ص 435-377.
13- اشو، مراقبه، شور سرمستی، ص 78.
14- همو، راز، ص 223.
15- همان، ص 233.
16- طوسی، اوصاف الاشراف، ص 108.
17- انصاری، منازل السائرین، ص 38.
18- نحل (16): 96.
19- قصص (28): 54.
20- زمر (39): 10.
21- سجده (32): 24.
22- نراقی، جامع السعادات، ج3، ص 287.
23- همان، ص 287.
24- همان، ص 291.
25- امام خمینی(ره)، چهل حدیث، ص 270-253؛ فیض کاشانی، محجه البیضاء، ص 248-105؛ کلینی، همان، ج2، ص 89.
26- اشو، شکوه آزادی، ص 8.
27- امام خمینی، چهل حدیث، ص272.
28- همان، ص 272.
29- نور (24): 31.
30- تحریم (66): 8.
31- بقره (2): 222.
32- کلینی، اصول کافی، ج2، ص 435.
33- همان، ص 435.
34- قمی، خلاصه معراج السعاده، ص 192.
35- اشو، آه، این...، ص 78.
36- همو، شهامت، ص 175؛ همو، بلوغ، ص 17؛ همو، آه، این...، ص 84؛ همو، و آن گاه نبودم، ص 100؛ همو، گل های جاودانگی، ص 152؛ همو، یک فنجان چای، ص 180؛ همو، آفتاب در سایه، ص 3.
37- امام خمینی، چهل حدیث، ص 61.
38- همان، ص 79.
39- نحل (16): 23.
40- ابراهیم (14): 15.
41- مؤمن (40): 35.
42- نراقی، جامع السعادات، ج1، ص 346.
43- کلینی، اصول کافی، ج2، ص 311.
44- همان، ص122.
45- قمی، خلاصه معراج السعاده، ص 67-65.
46- اشو، آفتاب در سایه.
47- همو، بشنو از این خموش، ص 46.
48- همان.
49- امام خمینی، چهل حدیث، ص 133.
50- بقره (2): 90.
51- اعراف (7): 71.
52- فتح (48): 26.
53- کلینی، اصول کافی، ج2، ص 302.
54- غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص 165.
55- امام خمینی، چهل حدیث، ص 135-134.
56- قمی، خلاصه معراج السعاده، ص 48-44.
57-اشو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها، ص 45.
58- همان، ص 42؛ همو، خلاقیت، ص 45.
59- همو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها، ص 176-175.
60- همو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ص 63.
61- امام خمینی، چهل حدیث، ص 175-174.
62- قمی، خلاصه معراج السعاده، ص 183-182.
63- نراقی، جامع السعادات، ج2، ص38.
64- قمی، خلاصه معراج السعاده، ص 190-186.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}