نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی




 

اصل آینده نگری و عاقبت اندیشی

از لوازم مهم و اساسی در تصمیم گیری، آینده نگری و دوراندیشی و توجه به عواقب امور است که البته برای هر انسانی لازم است و برای زمامداران و مدیران لازم تر است. آنان که بدون توجه به عاقبت امور و فارغ از آینده نگری تصمیم می گیرند و دست به عمل می زنند پیوسته گرفتار روزمرگی، و اسیر اشتباه و پشیمانی اند. سنجیدن جوانب مختلف امور و آینده نگری و عاقبت اندیشی همان تدبیر داشتن است و در تصمیم گیری و اداره ی امور چیزی همانند تدبیر از اهمیت و عاقبت کار را کردن، آینده سنجی، آینده نگری، عاقبت اندیشی.(1)
در اندیشه ی سیاسی امیرمؤمنان علی (ع) عاقبت اندیشی و آینده نگری از چنان اعتبار و اهمیتی برخوردار است که زندگی و کار و حرکت بدون آن، فاقد هر خیری است. شیخ جلیل القدر ابوجعفر برقی، درگذشته به سال 280 هجری، به اسناد خود روایت کرده است که امیرمؤمنان علی (ع) بر منبر کوفه چنین فرمود:
«ایُها الناسُ ... لا خَیرَ فی دُنیا لا تَدبیرَ فیهَا.»(2)
ای مردم! در دنیایی که در آن تدبیر نباشد خیری نیست.
کسانی که اهل عاقبت اندیشی و آینده نگری نیستند، پیوسته در معرض اشتباه و لغزش و سقوط قرار دارند. از لوازم مدیریت صحیح آن است که پیش از هر کار جوانب آن و عواقب اقدام به آن کار ارزیابی شود؛ و بر اساس برنامه ای مشخص و آینده نگری تصمیم گیری شود و نیروها و امکانات به کار گرفته شود. در غیر این صورت نمی توان از استعدادها و امکانات به خوبی بهره مند شد؛ و روشن است که تصمیم گیری بدون بررسی همه جانبه و آینده نگری و دور بودن از تدبیر مهلکه هاست. از امیرمؤمنان علی (ع) چنین نقل شده است:
«قَدر ثُم اقطَع، و فَکر ثُم انطِق، تَبین ثُم اعمَل.»(3)
اندازه کن، آن گاه ببر؛ بیندیش، آن گاه سخن بگو؛ تبیین کن، آن گاه اقدام نما.
در مدیریت های نابخردانه، ابتدا تصمیم گرفته می شود، آن گاه با فرو رفتن در پیامدهای آن، امکانات و نیروی بسیار صرف می شود تا بلکه بشود پیامدهای آن را جبران کرد؛ و در مدیریت های بی تدبیر، ابتدا عمل می شود، آن گاه برای رفع عوارض و نتایج اقدامات ناسنجیده و ناپخته و به دور از آینده نگری، تلاش می شود؛ و با صرف توان بسیار و هزینه های فراوان سعی می گردد جبران مافات شود.
در اندیشه ی سیاسی علی (ع) نشانه ی یک مدیریت صحیح، خردمندانه و اصولی وجود تدبر و عاقبت اندیشی و آینده نگری است، چنان که در سخنان نورانی آن حضرت آمده است:
«ادلُ شَیءٍ عَلی غَزارهِ العَقلِ، حُسنُ التَدبیرِ.»(4)
بهترین دلیل زیادی عقل، حسن تدبیراست.
هیچ مدیریتی نمی تواند بدون تدبیر درست راه به جایی برد و هرجا که نابسامانی و تباهی مشاهده می شود، باید در جستجوی نوعی بی تدبیری در آن جا برآمد؛ و اساساً از مهم ترین عوامل فروپاشی سازمان ها و دولت ها سوء تدبیر است. به بیان امیرمؤمنان علی (ع):
«یُستدَلُ عَلی الادبارِ باربعٍ: سُوءُ التَدبیرِ، و قُبحُ التَبذیرِ، و قلهُ الاعتبارِ، و کثرهُ الاعتذارِ.»(5)
چهار چیز دلیل برگشت [روزگار و اوضاع و احوال دولت ها و حکومت هاست]: بدی تدبیر، و زشتی تبذیر، و کمی عبرت گرفتن، و بسیاری مغرور شدن.
هر کدام از این عوامل در مدیریتی ظهور کند، نظام آن مدیریت را از هم می پاشد، چه سوء تدبیر باشد، چه اموال را به زشتی و بی اندازه و بی جا کردن، چه اهل عبرت نبودن از آن چه بر دیگران رفته است، و چه مغرور شدن به خود و فریب دنیا را خوردن؛ و به روشنی می توان دریافت: آن که اهل تدبر و عاقبت اندیشی و آینده نگری باشد در هیچ یک از مهلکه ها فرو نخواهد رفت.
قوام و برپایی و استحکام هر مدیریتی به تدبیر و برنامه ریزی درست و عاقبت اندیشی و آینده نگری زمامداران و اداره کنندگان آن است. به بیانی علی (ع):
«قوامُ العیَشِ حُسُن التقَدیرِ، و مِلاکُه حُسنُ التَدبیرِ.»(6)
برپای داشتن زندگی (گذراندن زندگی بر وجهی نیکو) به نیکویی تقدیر و برنامه ریزی است و ملاک و بنیاد آن بر نیکویی تدبیر است.
آن چه مایه ی صلاح و سامان امور است، همه جانبه و فراگیر و مناسب است و اساس و بنیان هر برنامه ی صحیح بر تدبیر درست و عاقبت اندیشی و آینده نگری است. در کلام امیر بیان، علی (ع) آمده است:
«صَلاحُ العَیش التَدبیرُ.»(7)
صلاح و سازمان زندگی تدبیر است.
بدون تدبیر درست و برنامه ریزی مناسب و آینده نگری و عاقبت اندیشی هیچ زمامدار و مدیری راه به جایی نمی برد هر که جز بر این راه رود، خود را در معرض نابسامانی ها و گرفتاری ها قرار می دهد. ابن شعبه خزائی از امیرمؤمنان علی (ع) چنین نقل کرده است:
«مَن تَورطَ فی الامُورِ بغَیرِ نظرٍ فی العَواقبِ فَقَد تعَرضَ للنَّوائبِ.»(8)
کسی که بدون دقت در عاقبت کار دست به اقدام زند، خود را در معرض گرفتاری ها قرار دهد.
رفتار امیرمؤمنان علی (ع) و مواضع آن حضرت پیوسته بر آینده نگری و عاقبت اندیشی استوار بود، مانند: مواضع آن حضرت در برابر ابوسفیان پس از رحلت پیامبر و ماجرای سقیفه، برخورد امام هنگام شورش مردم بر عثمان، موضع آن حضرت هنگام هجوم مردم برای بیعت با وی پس از کشته شدن عثمان، اعلام برنامه ی امام در آغاز حکومتش، برخورد امام با طلحه و زبیر، موضع امام در ماجرای حکمیت، اقدامات امام در برابر خوارج و...

موضع امام (ع) در برابر ابوسفیان پس از رحلت پیامبر (ص) و ماجرای سقیفه

ابوسفیان رهبر حزب طلقاء (آزاد شدگان فتح مکه) پس از ماجرای سقیفه و بیعت برخی سران با ابوبکر درصدد برآمد که با اظهار طرفداری از امام علی (ع) و پیشنهاد بیعت با وی جامعه اسلامی را به جنگی داخلی سوق دهد و در این میان با آرزوی دیرین امویان یعنی کسب قدرت همه جانبه و فراگیر، و محو دین و آیین، و بازگشت به جاهلیت جامه ی عمل پوشاند؛ اما امیرمؤمنان علی (ع) با ژرف نگری و عاقبت اندیشی توطئه او را خنثی ساخت و راه چنین اقدام شومی را بر او و حزب اموی بست. امیرمؤمنان علی (ع) مسائل زودگذر و موقت را ملاحظه نکرد بلکه نتایج و پیامدها و آینده را نگریست و خردمندانه ترین موضع را اختیار کرد. در این باره فرمود:
«و مُجتَنی الثَّمرهِ لغَیرِ وقتِ ایناعِهَا کالزارعِ بغَیر ارضِه. فان اقُل یقَوُلوا حَرصَ علَی المُلکِ، و ان اسکُت یَقُولُوا جَزعَ منَ المَوتِ. هیَهاتِ بعَد اللتَیا و التِی، و اللِه لابنُ ابی طالبٍ انسُ بالمَوتِ من الطِفلِ بثَدی امهِ. بَل اندَمَجتُ علَی مَکنُونِ علمٍ، لو بُحتُ به لاضطَربُتمُ اضطراُب الارشیهِ فی الطوِی البعَیدِهَ.»(9)
و آن که میوه را نارسیده چیند، هم چون کشاورزی است که زمین دیگری را برای کشت گزیند. اگر سخن گویم، گویند بر حکومت حریص است، و اگر خاموش بنشینم، گویند از مرگ هراسان است. هرگز! من و از مرگ ترسیدن؟! پس از آن همه ستیزه و جنگیدن؟! به خدا سوگند، علاقه ی فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه ی کودک به پستان مادر است. [این گمانها درباره ی من باطل است] بلکه علم مکنونی را در من فرا نهاده اند که اگر بدان دم زنم، [به یقین هراسناک خواهید شد و ] چون طناب دلوی که به سرعت در چاه عمیق روان است، مضطرب خواهید شد.
موضع امام (ع) پس از رحلت پیامبر (ص) برای حفظ اساس
پس از رحلت پیامبر (ص) و تغییراتی که در راه و رسم آن حضرت ایجاد شد،(10) علی (ع) میان دو امر مخیر گردید، این که برای به دست گرفتن حکومت و بازگرداندن آن به مسیر اصلی آن که پیامبر تعیین کرده بود با نیرویی اندک به پاخیزد و قیام مسلحانه کند، و یا این که صبر پیشه نماید و از یک درگیری و جنگ داخلی که اساس نظام اسلامی را با توجه به دشمنان دیرینه ی آن به شدت تهدید می کرد، جلوگیری نماید و برای حفظ اساس دین و وحدت مسلمین از حق مسلم خود چشم پوشی نماید. آن حضرت بهترین راه را برگزید، چنان که بعدها در تبیین موضع خود مطالبی فرمود که بیانگر عاقبت اندیشی ژرف و آینده نگری عمیق آن حضرت است. کلبی روایت کرده است که: چون فتنه ی جمل به پا شد و علی (ع) تصمیم گرفت برای جلوگیری از آن به بصره رود، برخاست و برای مردم خطبه ی خواند و پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر رسول خدا (ص) فرمود:
«انَ اللَه لَما قَبضَ نبیُه، استاثَرت عَلینَا قُریشُ بالامرِ، و دَفعتَنا عَن حقٍ نحنُ احقُ به مِنَ الناسِ کافهً، فَرایتُ ان الصَبرَ علَی ذلکَ افضلُ مِن تفَریقِ کلمهِ المُسلمِینَ، وَسفکِ دِمائِهم، و الناسُ حَدیثُو عَهدٍ بالاسلامِ، و الدینُ یُمخَضُ مَخضُ الوَطبِ، یُفسِدُه ادَنی و هنٍ، و یَعکِسُه اقلُ خلفٍ.»(11)
چون خداوند پیامبرش را نزد خویش برد، قریش با خودکامگی برضد ما به پاخاست و ما را از حقی که بدان از همگان سزاوارتر بودیم بازداشت. پس چنان دیدم که شکیبایی و بردباری بر آن بهتر از پراکنده ساختن مسلمانان و ریختن خون ایشان است. زیرا، مردم تازه مسلمان بودند و دین هم چون مشک آکنده از شیر بود که کمترین غفلتی آن را تباه می کرد، و کوچک ترین تخلفی آن را واژگون می ساخت.

موضع امام (ع) پس از رحلت پیامبر (ص) در یاری اسلام و مسلمانان

چون خبر رحلت پیامبر (ص) به قبایل تازه مسلمان و آنان که تسلیم اسلام شده بودند و نه آن که ایمان در جانشان بارور شده باشد، رسید؛ گروهی به مخالفت با دین و آیین حق برخاستند و به جاهلیت بازگشتند و حکومت مرکزی را به شدت تهدید کردند. در آن اوضاع و احوال که اختلاف در مرکز حکومت پیدا شده بود و برخی قبایل تازه مسلمان پرچم مخالفت و ارتداد برافراشته بودند، و متنبیانی چند، مانند مسیلمه، و سجاح، و طلیحه آشوب به پاکرده بودند و مناطق «نجد» و «یمامه» گرفتار آشوب آنها شده بود، امیرمؤمنان علی (ع) با آینده نگری و عاقبت اندیشی ژرف خود جامعه را به وحدت کشاند و اساس نظام را حفظ کرد و اسلام و مسلمانی را پایدار نمود. آن حضرت خود، بعدها زمانی که مالک اشتر را به استانداری مصر منصوب کرد، در نامه ای که همراه وی برای مردم مصر نوشت، موضع خود پس از پیامبر و ظهور آشوبها و خطرفروپاشی اساس دین و دولت، چنین نوشت:
«اما بَعدُ، فانَّ اللَه سُبحانهُ بَعثَ محمداً- صلی الله علیه و آله و سلم- نذیراً للعالمینً، و مهیمناً عَلی المُرسلینَ. فلمَا مَضی علیه السلامُ تَنازعَ المسُلمونَ الامرَ من بعدهِ. فَو اللهِ ما کانَ یُلقی فی رُوعی، و لا یُخاطرُ ببَالی، ان العَرب تُزعِجُ هذا الامرَ من بعدهِ - صلی الله علیه و اله و سلم - عن اهل بیته، ولا انهم منُحوهُ عنَی من بعدهِ! فَما راعنَی الا انثیالُ الناسِ علَی فلانٍ یبُایعوَنُه، فَامسکتُ یَدی حَتی رایتُ راجعهَ الناسِ قَد رجَعت عَن الاسلامِ، یَدعُونَ الی محقِ دینِ محمدٍ - صلی الله علیه و آله و سلم - فَخشیتُ ان لَم انُصر الاسلامَ و اهلهُ ان ارَی فیهِ ثَلماً او هدماً، تکونُ المصیبهُ به علی اعظمَ من فوتِ و لایَتکُم التی انمَا هیَ متاعُ ایامٍ قلائلً، یَزولُ منَها ما کانَ، کَما یَزول السَّرابُ، او کَما یتَقشعُ السَحابُ؛ فنهضتُ فی تلک الاحداثِ حتی زاحَ الباطلُ و زهقَ، و اطمانَّ الدینُ و تَنهنهَ.»(12)
اما بعد، همانا خداوند سبحان محمد (ص) را بر انگیخت تا جهانیان را [از نافرمانی او] بیم دهد، و گواه پیامبران [پیش از خود] گردد. چون او به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت به هم افتادند [و دست ستیز گشادند] و به خدا در دلم نمی گذشت و به خاطرم نمی رسید که عرب خلافت را پس از پیامبر (ص) از خاندان او برآرد، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن آن باز دارد، و چیزی مرا نگران نکرد و به شگفتم نیاورد، جز شتافتن مردم بر فلان از هر سو و بیعت کردن با او. پس دست خود باز کشیدم، تا آن که دیدم گروهی در دین خود نماندند، و از اسلام روی گرداندند و مردم را به نابود ساختن دین محمد (ص) خواندند. پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم، رخنه ای در آن ببینم یا ویرانیی؛ که مصیبت آن بر من سخت تر از [محروم ماندن از خلافت] است و از دست دادن حکومت شما، که روزهایی چند است که چون سرابی نهان شود، یا چون ابر که فراهم نشده پراکنده گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا برخاستم تا جمع باطل بپراکنید و محو و نابود گردید، و دین استوار شد و بر جای بیارمید.
امام (ع) به صراحت بیان می فرماید که مسائل زودگذر را فدای مسائل اساسی کرده است؛ و وحدت مسلمانان و پایندگی اسلام را بر دیگر امور مقدم داشته است. بدین ترتیب آن حضرت را تدبیر بی نظیر خود کشتی طوفان زده ی اسلام را به ساحل نجات رهبری کرد.(13)

موضع امام (ع) در ماجرای شورش مردم بر عثمان

در ماجرای شورش مردم بر عثمان نیز امیرمؤمنان علی (ع) با حزم و تدبیر عمیق خود موضع گرفت، چنان که درباره ی قتل عثمان و موضع خود در شورش بر ضد او فرمود:
«لَو امرتُ به لکُنتُ قاتلاً، او نَهیتُ عنَه لکُنتُ ناصراً، غیرَ انَّ مَن نصرهُ لا یَستطیُع ان یَقُول: خَذلُه من انا خَیرُ منُه؛ و مَن خَذلُه لا یَستطیُع ان یقُولَ: نَصره مَن هُو خَیر مِنی.»(14)
اگر به کشتن عثمان فرمان داده بودم، بی شک قائل او بوده ام، و اگر از کشتن او نهی کرده بودم، به یقین یاورش بوده ام. آن چه مسلم است، به یقین کسی که او را یاری کرده نمی تواند بگوید: من از کسی که او را یاری نکرد برترم، و کسی که او را یاری نکرد و خوارش داشت نمی تواند بگوید: کسی که او را یاری و پشتیبانی کرده از من بهتر است.
امام (ع) پیوسته عثمان را نصیحت می کرد و از عاقبت کردارش بر حذر می نمود و چون مردم بر ضد عثمان شورش کردند میان آنان و عثمان و ساطت کرد و عثمان تعهد داد که به اصلاح امور بپردازد و خلافهایش را جبران کند، اما بر همان راه و رسم نادرست خود ادامه داد و کار را به بحرانی کشید که دیگر جلوگیری از آن ممکن نبود. امام (ع) به هیچ وجه به کشتن عثمان فرمان نداد، زیرا اگر عثمان را مستحق قتبل هم می دانست، آثار و نتایج شوم کشتن او را برای اسلام و مسلمانان می دید؛ و البته دیگر با آن کارهایی که عثمان کرده بود، دفاع رسمی نیز نمی توانست از عثمان بکند، چون عثمان بدعت ها پیش آورده بود و بیت المال را میان خویشان خود تقسیم کرده بود و ناشایسته ترین کسان را بر زمامداری و کارگزاری گماشته بود و تمام شخصیت های صالح و عموم مسلمانان را ناراضی کرده و به هیجان آورده بود و جز جمعی مردمان بدنام و غارتگر کسی از حکومت او راضی نبود.(15)
بدین ترتیب امام (ع) با خردمندی تمام و اصول گرایی عمل کرد و جایی ایراد و بهانه و اشکال برای هیچ کس باقی نگذاشت.

موضع امام (ع) در برابر تقاضای مردم برای بیعت با وی پس از کشته شدن عثمان

پس از کشته شدن عثمان و هجوم مردمان به در خانه ی امام علی (ع) و تقاضای بیعت و پذیرش حکومت، آن حضرت بر اساس آینده نگری و عاقبت اندیشی ابتدا از پذیرش تقاضای آنان سر باز زد و آنان را متوجه مشکلات آتی و سختی های حکومتی انقلابی کرد و تلاش نمود آنان را نیز به آینده نگری بکشاند و آمادگی و تعهد لازم را درشان ایجاد نماید؛ و به آنان فرمود:
«دَعونی و التمَسُموا غیَری، فانَّا مسُتقبلونَ امراً لهُ وجُوه و الوانُ، لا تقُومُ له القُلوبُ، و لا تُثبُتُ علیهِ العقُولُ. و ان الافاقَ قَد اغَامَت، و المحجهَ قَد تَنکَرت. و اعلمُوا انی ان اجبتکُم رَکبتُ بکُم ما اعلَمُ...»(16)
مرا واگذارید و دیگری را بجویید، که ما به استقبال امری می رویم که آن را رویه های مختلف و رنگ های گوناگون است. دل ها بر این امر استوار و خردها ثابت نمی ماند. همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشانده است و راه راست ناشناسا گردیده است. و بدانید که اگر من درخواست شما را پذیرفتم، با شما چنان کار می کنم که خود می دانم...

موضع امام (ع) در برابر پیمان شکنی طلحه و زبیر

چون امام علی (ع) زمام امور را به دست گرفت، طلحه و زبیر با آن که بیعت کرده بودند و یاری آن حضرت را به گردن گرفته بودند، پیمان شکستند و تعهدی را که چند بار استوار ساخته بودند، زیر پا گذاشتند.
«خصلت های فردی، خوی قبیلگی، خودپرستی ها، و خوی کردن به رفاه، و گرایش به جمع آوری ثروت و مکنت، و در نتیجه چشم دوختن به قدرت و حکومت، آنان را بر آن داشت که پیمان بشکنند و از مدینه بیرون رفته راهی مکه شوند و در آن جا با ضد انقلابیون، و طرفداران بنی امیه، و هوا پرستان، و کج اندیشان و تنگ نظران به کنکاش نشسته، از حیثیت و اعتبار یکی از زنان پیغمبر و عواطف و احساسات زنانه ی او، سود خود و زیان دیگران جستند، و او را که به فرمان صریح «قَرنَ فی بیُوتکُن»(17) خدای حکیم، باید در خانه می نشست تا بازیچه ی دست غرض ورزان نشود، بر شتری نشانیده، به سوی بصره، به راه انداختند، و با مردم بصره رفتاری نه در خور انسانهایی مسلمان، در پیش گرفتند و آشوب و کشتار به راه انداختند و در روز جنگ از آن شتر به عنوان پرچم استفاده کرده، خونها در پای بر سر پا نگه داشتن آن حیوان زبون ریختند، و سرانجام با حدود چهل تا هفتاد هزار کشته از هر دو طرف، خود به هلاکت رسیدند و مجتمع نوپای و جوان سی و شش ساله ی اسلامی را به مسیری از اختلاف و پراکندگی انداختند.»(18)
امیر مؤمنان علی (ع) درباره ی آنان سخنانی فرمود که بیانگر روشن بینی امام و مسیر درستی است که در برخورد با پیمان شکنی اتخاذ فرمود. چون اجازه ی رفتن به مکه برای انجام دادن عمره خواستند، آنان را از عاقبت راهی که پیش گرفته بودند بر حذر داشت و نصیحتشان کرد، اما دستگیرشان نکرد، زیرا هنوز اقدامی نکرده بودند؛ و قصاص قبل از جنایت نکرد، ولی حرکات آنان را زیر نظر داشت و کاملاً مراقب بود. سخنان امام (ع) به خوبی بیانگر موضع روشن بینانه ی آن حضرت در تمام امور سیاسی و اداره ی امور است.(19) روایت شده است که آن حضرت به طلحه و زبیر فرمود:
«و اللهِ ما تُریدان العُمرهَ، و انما ترُیدانِ الغدَره.»(20)
به خدا سوگند که شما دو تن قصد عمره ندارید، بلکه به قصد خیانت و پیمان شکنی خارج می شوید.
آن گاه آن دو را از ایجاد فتنه بر حذر داشت.(21) و چون برخی در مقام مصلحت اندیشی از امام (ع) خواستند که طلحه و زبیر را تعقیب نکند و مقدمات نبرد با آن ها را فراهم نسازد، حضرت فرمود:
«و اللِه لا اکونُ کالضُبعِ: تَنامُ علَی طُولِ اللدمِ حتَی یَصلَ الیَها طالبُها، و یَختلَها راصدُها؛ و لکنِی اضربُ بالمُقبلِ الی الحقِ المُدبَر عَنُه، و بالسامعِ المطیع ِالعاصیَ المریبَ ابداً، حَتی یاتیَ علَی یَومی.»(22)
سوگند به خدا که مانند کفتار نخواهم بود که بر اثر پا کوفتن و سنگ به هم زدن، چنان خام گشته می خوابد که جوینده اش خود را بدان می رساند و کمین کننده ی آن را فریب داده طناب به گردنش اندازد. بلکه من چنینم که همیشه با کمک و پشتیبانی رو آورنده ی به حق بر سر روی گردان از آن، و با شنوای فرمان بردار بر سر نافرمان شکاک می زنم تا روز موعود مرا دریابد.
امیرمؤمنان علی (ع) ضمن خطبه ای درباره ی سرانجام عهد شکنی و دورویی درباره پیمان شکنان برپا کننده ی فتنه جمل فرمود:(23)
«مَا زِلتُ انتظرُ بکُم عَواقبَ الغَدر، و اتوَسمکُم بحِیلهِ المُغتَرینَ. سَترَنی عنَکُم جِلبابُ الدینِ، و بَصرنِیکُم صدقُ النیهِ. اقمتُ لکُم علَی سنُنِ الحَق و فِی جَوادِ المَضلهِ، حَیثُ تلَتقُونَ و لا دلیلَ، و تَحتُفرُونَ و لا تمُیهُونَ.»(24)
پیوسته پیمان شکنی شما را می پاییدم، و نشان فریفتگی را در چهره هایتان می دیدم. راه دینداران را می پیمودید، و آن نبودید که می نمودید. به صفای باطن، درون شما را می خواندم، و بر شما حکم ظاهر می راندم، بر راه حق ایستادم، و آن را از راه های گمراهی جدا کردم، و به شما نشان دادم. حالی که می پوییدید، و راهنمایی نمی دیدید؛ چاه می کندید، و به آبی نمی رسیدید.

موضع امام (ع) در برخورد با خوارج پس از فرونشاندن فتنه ی آنان

امام علی (ع) پس از آن که به ناچار با آشوب طلبان نهران [که دست به خون بی گناهان آلوده بودند و حاضر نبودند از مسیر بیراهه ی خود به راه آیند و سخنشان به امام (ع) این بود که میان ما و شما فقط شمشیر حکم می کند] نبرد کرد و فتنه ی قشریگرایان مقدس مآب خشک مغز کج فهم را فرو نشاند، پیروان خود را متوجه این حقیقت کرد که خوارج دشمن اصلی نیستند و نباید دشمن اصلی یعنی قاسطین فراموش شوند و درباره خوارج و نحوه ی برخورد با آنان در آینده سخنی روشنگر فرمود که این سخن بیانگر نهایت آینده نگری و روشن بینی و عاقبت اندیشی آن حضرت در عرصه ی سیاست و حکومت است. فرمود:
«لَا تَقتُلوا [لا تُقاتِلُوا] الخَوارجَ بعَدی، فَلیسَ مَن طلَب الحَقَّ فَاخطاهُ کمَن طلبَ الباطِلَ فادرکُه.» [یعَنی مُعاوِیهَ و اصحابَهُ].(25)
پس از من خوارج را نکشید، چه آن که به طلب حق درآید و راه خطا پیماید، همانند آن نیست که باطل را طلبد و بیابد [و بدان دست گشاید]؛ [معاویه و اصحاب او مقصود است].
مسأله آینده نگری و عاقبت اندیشی در مدیریت از چنان اهمیتی نزد امیرمؤمنان علی (ع) برخوردار بود که آن حضرت به کارگزاران خود سفارش می فرمد که در انتخاب نیروها و کارمندان خود از جمله ملاکهایی که در گزینش در نظر داشته باشند ویژگی آینده نگری و عاقبت اندیشی باشد، چنان که در عهدنامه ی مالک اشتر بدو چنین می نویسد:
«وَ تَوخَّ منهُم... و ابلُغ فی عَواقبِ الامورِ نظراً.»(26)
و انتخاب کن از این کارمندان آنانی را که ... در عاقبت کارها بیشتر دقت کنند، و در اموری که بدان ها مراجعه می شود، خوب دقت نمایند و عواقب آن را بررسی کنند.

پی نوشت ها :

1. معجم مقاییس اللغه، ج2، ص 324؛ القاموس المحیط، ج2، ص28؛ لسان العرب، ج4، ص 283؛ الشریف علی بن محمد الجرجانی، التعریفات، تحقیق عبدالرحمن عمیره، عالم الکتب، بیروت، 1407، ق. ص 54.
2. ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقی، المحاسن، به اهتمام جلال الدین الحسینی المحدث، دارالکتب الاسلامیه، طهران، 1370ق. ص 5.
3. غررالحکم، ج2، ص 76.
4. همان، ج1، ص 196.
5. شرح غررالحکم، ج6، ص 449.
6. همان، ج4، ص 515.
7. همان، ص 194.
8. تحف العقول، ص 60.
9. نهج البلاغه، خطبه ی 5.
10. امام صادق (ع) در این باره فرموده است: «ان الناس بعد نبی الله (ص) رکب الله به سنه من کان قبلکم، فغیرا و بدلوا و حرفوا و زادوا فی دین الله و نقصوا منه ....» (به یقین که مردم پس از پیامبر راه امت های پیشین را طی کردند، پس دین خدا را تغییر دادند و آن را مبدل به امری دیگر کردند و تحریفش ساختند و بدان چیزهایی افزودند و از آن مطالبی کاستند). ابوجعفر بن الحسن الطوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی) صححه و علق و قدم له حسن المصطفوی، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش، ص 140.
11. شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص 308.
12. نهج البلاغه، نامه ی 62.
13. ن. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج17، صص 153-154.
14. نهج البلاغه، کلام 30.
15. ن. ک: پرتوی از نهج البلاغه، ج1، ص 377.
16. نهج البلاغه، کلام 92.
17. قرآن، احزاب /33.
18. پرتوی از نهج البلاغه، ج1، ص 167.
19. ن. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج10، ص 248.
20. همان.
21. همان؛ و نیز ن. ک: تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 180.
22. نهج البلاغه، کلام 6.
23. شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص 209.
24. نهج البلاغه، خطبه ی 4.
25. همان، کلام 61.
26. همان، نامه ی 53.

منبع مقاله: دلشاد تهرانی، مصطفی، (1379)، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی (ع)، چاپ چهارم: 1387.