نویسنده: دنی دیدرو




 

به سوی تکامل (*)

مقدمه


دیدرو Denis Diderot (*)عضو حلقه هولباخی در پاریس یکی از ماتریالیستهایی بود که آشکارا خودش بدان اذعان می کرد. در دیالوگهایی که به رویای دَلآمبرDُ Alembertُ s Dream شهرت دارد(1769) او حتی از هولباخ نیز در نظرپردازی در خصوص طبیعت خلاق گامی فراتر نهاد و معتقد بود که طبیعت دائم در حال تغییر است و احتمالاً انواع جدیدی از جانداران را بوجود می آورد. بدینسان دیدرو به گروه تکامل گرایان ما قبل داروین تعلق داشت و از آن چیزی جانبداری می کرد که فرانسویان همیشه آن را «ترانسفورمیسمtransformisme » یا تطور می نامیدند. دیدرو طرز تفکری شبیه به اندیشه ورزیهای حیات گرایان معاصرش در زمینه زیست شناسی داشت. شور او بخصوص موقعی انگیخته می شد که می دید آزمایش های مربوط به زیست شناسی ظاهراً مؤید آن است که زندگی به گونه ای خود انگیخته ظهور می کند، و این خود طبیعت است که دارای قوای تولیدی و باززایی است.
مادموازل دولِپیناس. سپس او [دَلامبر که بیمار است و خواب و خیال ورش داشته] شروع کرد زیر لب چیزی مِن مِن کند که من زیاد از آن سر درنمی آوردم- چیزی درباره دانه ها، تکه هائی از گوشتِ له شده، درباره نژادهای گوناگونی از حیوانات که می دید دارند زاده می شوند و یا اینکه دار فانی را وداع می گویند. با دست راستش گویی شکل یک لوله میکروسکوپ را تقلید می کرد در حالیکه با دست چپش، فکر می کنم، می کوشید مدخل ظرفی را نشان دهد. او از درون لوله نگاهی توی ظرف انداخت و گفت: «جناب آقای وُلترِ ما می تواند هر قدر که دلش بخواهد همه را دست بیندازد ولی نیدِمNeedham .[ فیزیولوژست انگلیسی که طرفدار تئوری زایش و باززایی موجودات به گونه خود انگیخته بود] درباره مارماهی های کوچکش نظری درست دارد؛ من به چیزی که چشمانم بدان شهادت می دهند ناچارم باور کنم، و این را من دارم به چشم خودم می بینم. وه که چه دسته انبوهی! چه لولی خورده و چقدر این ور آن ور می روند! او بعد شروع کرد آن ظرف را، که در آن زاده شدنهای خود انگیخته فراوانی را می دید، با تمامی جهان مقایسه کند، یعنی این طور وانمود می کرد که در یک قطره آب تاریخ کل عالم را مشاهده می کند. این ایده برایش بسیار عظیم می نمود، و فکر می کرد که دارد موضوع را با روش علمی درستی بررسی می نماید، و اینکه با مطالعه پیکره های ریز به راز اجسام درشت و غول آسا پی می برد. به همین دلیل چنین لب به سخن گشود: « در این قطره آب آقای نیدِم همه چیز به یک چشم بهم زدن به وقوع می پیوندد. در دنیای پهناور نیز پدیده ای این چنین جریان دارد که زمان بیشتری طول می کشد؛ ولی این طول کشیدن بیشتر در مقایسه با ابدیت زمان چه اهمیتی دارد؟ اهمیت آن حتی از این قطره سر سوزن در مقایسه با فضای بیکرانی که ما را احاطه کرده کمتر است. شما پیدایش جانداران را در این ذره که در حال تخمیر است ملاحظه کنید، آنگاه پی خواهید برد پیدایش متوالی حیوانات در درون ذره ای دیگر که زمین نام دارد چگونه میسر است.
کس چه می داند چه نژادهایی از حیوانات قبل از ما پیدایش یافته باشند؟ کس چه می داند چه موجوداتی پس از این بوجود خواهند آورد؟ همه چیز تغییر می کند، همه در می گذرد - تنها کل است که باقی می ماند. جهان همواره در حال آغاز شدن و پایان گرفتن است؛ جهان در هر لحظه ای شروع شده و خاتمه می پذیرد. جهان هرگز جز این نبوده است و نخواهد بود..»
مادموازل دولپیناس... کس چه می داند، در این حلقه های بهم پیوسته زنجیره حیوانات، ما انسانها در کجا قرار گرفته ایم؟ کس چه می داند این موجود ناقص دو پا، که چهارپا قد دارد و هنوز در نزدیکی های قطب شمال انسان نامیده می شود، و با پیدا کردن نقص بیشتر به زودی این عنوان را هم از دست بدهد، از واپس ماندگانِ نوعی است که دارد منقرض می گردد؟ کس چه می داند که تمامی نوع حیوانات نیز حال و روزی اینچنین نداشته باشند؟ کس چه می داند که همه چیز خود را به تلّ عظیمی از عنصر خنثی و بی حرکت تقلیل ندهد؟ کس چه می داند که دوران این حالت سکون و لَختی چقدر خواهد بود؟ کس چه می داند چه نژاد تازه ای از این تل عظیم نقطه های زنده و حس دار برنخیزد؟ چرا که نه فقط یک نوع حیوان در خیل انواعِ مختلف؟ مگر یک فیل در اصل چه بوده است؟ شاید فیل، این جانور غول پیکر امروزی در آغاز و گذشته های دور فقط یک اتم بوده، چون این دو یعنی فیل و اتم که می دانیم وجود دارند هر دو مبیّن یک چیزند: حرکت و خاصیت های گوناگون ماده... .

پی نوشت ها :

*Diderot, Rameauُ s Nephew and Other Works, trans. by Jacques Barzun and Ralph. H. Bowen (The Library of Liberal Arts, The Bobbs Merrill Company, Inc, 1964), pp. 116-17, 118-19, 120

منبع: فرانکلین، لوفان باومر؛ (1389)، جریان های اصلی اندیشه غربی جلد دوم، کامبیز گوتن، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1389.