نویسنده: ژولیت پیگوت
مترجم: باجلان فرّخی



 

درختان و خرسنگ ها

در ژاپن افسانه ها و داستان هایی رواج دارد که به درختانی که هیأتی خاص یا زیبا دارند مربوط می شود. مثلاً در افسانه ای دو درخت به هم پیچیده و زیبای کاج دلدادگانی است که به هیأت درخت درآمدند. می گویند دو دلداده جوان از روستای خویش آواره شدند و رفتند و رفتند تا شب فرا رسید. دختر و پسر بیمناک از بازگشت به روستا و شنیدن ملامت خویشان و دوستان تمام شب یکدیگر را در آغوش کشیدند و از عشق سخن گفتند. صبح فرا رسید و خویشان آن دو که در جستجوی دختر و پسر بودند دلدادگان را نیافتند، دختر و پسر به هیأت دو درخت زیبای کاج درآمدند، درختانی که یکدیگر را در‌ آغوش کشیده اند. دو درخت به هم پیچیده دیگر کاج را افسانه ای است که طی آن از زن و مردی سخن می رود که پس از جدایی به هیأت دو درخت به هم پیچیده درآمدند و این افسانه گویای جدایی زن و مرد به روزگار پیری و پس از مرگ است.
در کیوشوو ساحل ماتسورا صخره ای است که به خرسنگ سایو- هیمه (1) مشهور است. این خرسنگ را همانند صخره های مشابهی که شکلی غریب دارند افسانه ویژه ای دارد. می گویند سایو- هیمه زن مردی دیوانی بود که برای انجام کاری به چین رفت. همسر مرد، سایو- هیمه به هنگام وداع با شوهر در ساحل ایستاده بود. کشتی دور می شد و زن همچنان دست هایش را برای شوهر تکان می داد. و چنین بود که زن در ساحل به هیأت خرسنگ سایو- هیمه و تندیسی درآمد که دستش را به نشانه وداع برافراشته است.

اوکه- موچی

جزایر آتشفشانی و برآمدگی های آن و اشکال طبیعی آنان نیز در ژاپن خاستگاه افسانه ها و اسطوره های ویژه ای است. می گویند آماتراسو برادر خویش خدای ماه را به زمین فرستاد تا کار اوکه – موچی (2) ( خدابانوی تغذیه ) را بررسی و حاصل کار را به خواهر گزارش دهد. خدای ماه به زمین آمده و اوکه – موچی را دید که وظیفه خود را چنین انجام داد: اوکه – موچی رو در روی مزارع می ایستاد و با گشودن دهان از کامش برنج پخته به جانب مزارع سرازیر می شد؛ به دریا می نگریت و با گشودن دهان از کامش گیاهان مأکول و ماهی به دریا می ریخت؛ به تپه ها و جنگل نگاه می کرد و جانوران و حیوانات قابل صید از دهانش به جانب تپه و جنگل سرازیر می شد. خدای ماه ناخشنود از این روال کار چندان خشمگین شد که اوکه – موچی بیچاره را کشت و حاصل کار را به آماتراسو گزارش کرد. می گویند تن اوکه – موچی بعد از مرگ نیز وظایف خود را به نیکی انجام داد و چنین بود که از سر او اسبان و گاوها، از ابروانش کرم ابریشم، از پیشانیش ارزن و از معده او برنج پدید آمد.
در اساطیر ژاپن آماتراسو و دو برادرش ناظر بر کار دیگر خدایانند. در روایتی کهن این سوسانو بود که اوکه – موچی را به قتل رسانید اما در روایتی دیگر و نوتر به نقل از دفتر ثبت وقایع نیهونگی (3) این خدای ماه بود که اوکه – موچی را کشت.

اخگر و آتش

شرایط اقلیمی و نمودها و رویدادهای طبیعت مانند جزر و مد، گردبادها، زلزله و جز آن از دیگر خاستگاه های اساطیر ژاپن است. در افسانه ای سخن از دو شاهپور باستانی است که نام و افسانه آنان در روایات مختلف و برای اجتناب از اشتباه دو شاهپور را اخگر و آتش می نامیم. می گویند به روزگار باستان دو شاهپور برادر به نام اخگر و آتش زندگی می کردند؛ اخگر برادر کوچکتر شکارچی توانا و آتش ماهیگری چالاک بود. روزی دو برادر مسابقه ای ترتیب دادند و در این رقابت دو برادر صیدی به چنگ نیاورند. آتش که قلاب ماهیگیری خود را نیز گم کرده بود از اخگر خواست قلاب ماهیگیری او را پیدا کند و اخگر با زورقی کوچک و در جستجوی قلاب ماهیگیری به دریا رفت. اخگر در این سفر مرارت ها کشید و سرانجام به دام عشق دختر سلطان دریا گرفتار و با او ازدواج کرد. سال ها گذشت و سرانجام اخگر قلاب ماهیگیری آتش را در کام ماهی تای (4) (سیم) پیدا کرد و با یافتن قلاب یاد دیار و برادر (بدان سان که همه ژاپنی ها در سفر به بیماری یاد دیار دچار می شوند) در خاطرش زنده شد. اخگر و همسر او به ساحل بازگشتند و هم در آن سال زن اخگر دو فرزند زائید که این دو فرزند همانا گوهر جزر [( موجب فرونشستن آب دریاها و رودها )] و گوهر مد [(موجب برآمدن آب دریاها و رودها )] بود. در اسطوره های ژاپن گوهر جزر و مد را کاربردهای متفاوتی است.

گردباد هیرا

گرباد دریاچه بیوارا که غالباً در نیمه تابستان وزیدن می گیرد به سبب وزیدن از کوه های هیرا (5) گردباد هیرا می نامند. می گویند بر ساحل دریاچه بیوا دختر جوانی می زیست که شیفته فانوسبان جوان بود و برج فانوس و فانوسبان در جانب دیگر دریاچه قرار داشت.
شب، همه شب دختر با زورقی کوچک و بر اثر نور فانوس دریایی از دریاچه می گذشت و خود را به برج فانوس می رسانید. دختر هر شب بی اعتنا به خطر از دریاچه می گذشت و فانوسبان جوان از سفر شبانه دختر بی خبر بود. شب، همه شب فانوسبان بی خبر از شنیدن صدای عبور زورق دختر از دریاچه می هراسید و می اندیشید که شب ها هیولایی دریایی به جانب فانوس می آید. سرانجام شبی فانوسبان برای رهایی از شر هیولای خیالی و دورکردن او از برج، فانوس راهنما را خاموش کرد. دختر دلداده فانوسبان با خاموش شدن چراغ راه خود را گم کرد. زورق کوچک دختر واژگون شد و دختر در حالی که فانوس و فانوسبان را لعنت می فرستاد در دریاچه غرق شد. می گویند هم در آن دم که دختر در دریاچه غرق شد گردبادی سخت وزیدن گرفت و برج و فانوسبان را از جای کند و از آن پس برج فانوس و فانوسبان ناپدید شدند.

گیلاس و هلو

عشق مردمان ژاپن به گل ها و گیاهان بومی نیز خاستگاه افسانه ها و اسطوره های ویژه ای است. به نقل از فرانسیس پیگوت(6) در کتاب « باغ ژاپنی» (7): « روزی کینتو فوجی وارا مشاور اعظم با اوجی وزیر از گل های بهاری و خزانی سخن می گفتند. وزیر گفت بی شک گل های گیلاس زیباترین گل های بهاری و گل های داوودی زیباترین گل های خزان است. کینتو گفت: چگونه گل گیلاس را زیباترین گل بهار می نامید، گل هلو را فراموش کرده اید؟. گفتگو از زیبایی شکوفه های گیلاس و هلو به درازا انجامید. سرانجام کینتو که نمی خواست وزیر را آزرده خاطر سازد گفت: « شاید شکوفه های گیلاس زیباترین است اما هیچ کس نمی تواند زیبایی شکوفه های سرخ فام هلو را در یک بامداد برفی بهار فراموش کند».
خاستگاه افسانه ها و اسطوره های گل ها و گیاهان ژاپن در چنین دلبستگی هایی است. پاترینیا (8) و میسکانتوس (9) دو گیاهند که در باغ های ژاپن غالباً نزدیک یکدیگر می رویند و آن ها را افسانه ای است. می گویند دختری که معشوق او را رها کرده بود خود را در رود غرق کرد. خویشان دختر جسد را از رود گرفتند و به خاک سپردند و چند روز بعد از گور او پاترینیائی سربرآورد. پسر غم زده از ‌آزردن دلداده خویش نیز چندی بعد خود را در همان رود غرق کرد. خویشان پسر جسد او را یافتند و در کنار گور دختر دفن کردند و چند روز بعد از گور او نیز گیاهی سربرآورد که همانا میسکانتوس است.
در ژاپن پیچکی با برگ های کوچک در مناطق سنگلاخ می روید که تئیکا- کازورا (10) نام دارد. تئیکا شاعره سده سیزدهم میلادی و دلداده شاهدختی شاعر بود. شاهدخت مرد و او را در جوار دیری بودائی در ساگا مدفون کردند. می گویند تئیکا هر روز بر گور شاهدخت می رفت و می گریست و هم در آن حال خاک گور و پیچک هایی را که از گور سر بر‌آورده بود می بوئید. از آن روزگار این گونه از پیچک ها تئیکا- کازورا نام گرفت و برای ژاپنی ها یادآور عشقی جاودانه است.

نینیگی و شاهدخت شکوفه ها

با وجود دلبستگی به طول عمر در افسانه ای ژاپنی شاهدختی پیر مورد بی توجهی قرار می گیرد و افسانه به روزگاری باز می گردد که نینیگی (11) نوه آماتراسو با ره آوردهای آسمانی و سه نشان دودمان امپراتوری ژاپن به این سرزمین فرود آمد. می گویند ئوهو- یاما (12) شهریار بزرگ کوهساران را دو شاهدخت بود، یکی جوان و دیگری پیر. شاهدخت جوان کو-نو-هانا(13)، شاهدخت شکوفه ها، و شاهدخت پیر ایها-ناگا، صخره پیر، نام داشت. دو شاهدخت به نینیگی نوه آماتراسو دل بستند و نینیگی به کو- نوهانا دل بست. ایهاناگا پیشگویی کرد با ازدواج با نینیگی فرزندانی می زاید که چون خرسنگ های کوه دیرینه سال می شوند و از ازدواج نینیگی و کو- نوهانا فرزندانی زاده می شوند که عمر آنان کوتاه و همانند شکوفه های گیلاس در بهار است. نینیگی با کو- نو – هانا ازدواج کرد و بر خلاف پیشگویی شوم ایها- ناگی فرزندان آنان و از آن شمار دو پسر آنان موسوم به آتش و اخگر عمری طولانی یافتند. اخگر با دختر شهریار دریا ازدواج کرد و می گویند نخستین امپراتور ژاپن جیموتنو(14) فرزند اخگر و دختر شهریار دریا بود.
پیش از این از افسانه ای یاد شد که اخگر [ پسر نینیگی] و همسر باردار او [ دختر شهریار دریا] به ساحل و سرزمین ژاپن بازگشتند. اخگر سرانجام قلاب ماهیگیری گم شده آتش را به برادر داد، و همسر او از شوهر خواست برای او کلبه ای بسازد تا فرزند خود را در آن جا بزاید و اخگر چنان کرد. زن برای زایمان به درون کلبه رفت و از شوی خود خواست او را تنها بگذارد و از نظاره او به هنگام زایمان دوری جوید. اخگر تمنای همسر را نادیده گرفت و همسرش را دید که به هنگام زایمان به هیأت ماده اژدهایی درآمد و اخگر هراسان از کلبه گریخت. اخگر پس از بازگشت به کلبه پسری را یافت که همانا نخستین امپراتور ژاپن بود. می گویند مادر نوزاد را تنها نهاد و به سبب خطای شوی به دریا بازگشت. دختر شهریار دریا پس از بازگشت به دریا خواهر خود را به کلبه اخگر فرستاد تا از فرزند او پرستاری کند و چنین بود که اخگر پس از چندی با خواهرزن خویش ازدواج کرد. می گویند آن چه از این
افسانه بازمانده بیشه و نیایشگاهی از درختان گیلاس است که همسر نینیگی و پدرزن و خواهرزن او یعنی شهریار کوهستان و شاهدخت صخره را به یاد می آورد.
جغه سپاه امپراتوری ژاپن در گذشته یک شکوفه گیلاس و نماد شکوهمندی و دلبستگی به وظیفه در مدت کوتاه زندگانی بود. بر خلاف گل گیلاس در فرهنگ و افسانه های ژاپنی خیزران نماد سرسختی، شهامت و خوشبختی است. خیزران قابل انعطاف است و در برابر باد خم می شود اما نمی شکند. پرورش خیزران در ژاپن معمول و توجه به خیزران علاوه بر زیبایی آن به سبب مفهوم نمادینی است که در خیزران نهفته و استفاده از برگ ها و ساقه آن در جشن ها با چنین نمادی پیوند دارد. نشان های کهن خانواده های ژاپنی بیش از حیوانات ژاپنی از گل ها و گیاهان بومی این سرزمین بود.
باغ های مشهور ژاپنی الگوی کوچکی است از همه نمودها و زیبایی های طبیعت و بدین دلیل است که در این باغ ها برای آراستن باغ از مناظر طبیعی مختلفی چون کوه، خرسنگ های بزرگ و کوچک، دره، زمین های تراس بندی شده، آبشار و نهرهای روان بهره می جویند.

پی نوشت ها :

1.Sayo-Hime
2.Uke-Mochi
3.Nihongi
4.Tai
5.Hira
6.Sir Francis Piggot
7.The garden of Japan
8.Patrinia
9.Miscanthus
10. Teika-Kazuta
11. Ninigi
12. Oho-Yama
13.Ko-no-hana
14. Jimmu Tenno

منبع مقاله: پیگوت، ژولیت؛ (1373) شناخت اساطیر ژاپن، ترجمه باجلان فرخّی، تهران: اساطیر، چاپ دوم