قهرمانان اسطوره ای ژاپن (2)
جز تنگوهایی که در روایات در خدمت بن کئی و یوشیتسونه هستند، این دو قهرمان، همانند دیگر قهرمانان، غالباً با اژدها و ئونی به ستیز برمی خیزند و بر آنان پیروز می شوند. به روایت از سند نیایشگاه هونجو – مورا (1) در ناگامی،
نویسنده: ژولیت پیگوت
مترجم: باجلان فرّخی
مترجم: باجلان فرّخی
بن کئی و یوشیستونه
جز تنگوهایی که در روایات در خدمت بن کئی و یوشیتسونه هستند، این دو قهرمان، همانند دیگر قهرمانان، غالباً با اژدها و ئونی به ستیز برمی خیزند و بر آنان پیروز می شوند. به روایت از سند نیایشگاه هونجو – مورا (1) در ناگامی، در نیمه بهار 1129 زن مردی سامورای دختری زائید که بن کیچی (2) نام گرفت. بن کیچی در 1147 به ناگامی رفت و سه سال بعد به یاری تنگویی فرزندی از او زاده شد که بن کئی نام گرفت. بارداری مادر سیزده ماه از حد معمول تجاوز کردو بن کئی با موی بلند و دندان های کامل به دنیا آمد. در روایتی بن کئی دوران خردسالی را با مادر خود در جزیره بن کئی جیما (3) واقع در آن سوی ساحل نوهارا سپری کرد. می گویند بن کئی در خردسالی ناسازگار بود و هم به این دلیل مادر این منطقه دور افتاده را برای تربیت فرزند انتخاب کرد. بن کئی جیما از طریق کوره راهی شنی به ساحل راه دارد و می گویند این کوره راه راهی است که بن کئی در روزهای کودکی با آوردن شن و سنگ با آستین و دامن لباس خود آن را ساخت تا از جزیره فرار کند. بن کیچی هفده سال بعد از زادن بن کئی مرد و بن کئی نیایشگاهی برای مادر برپا و موجب شد که بن کیچی به مقام خدابانویی دست یابد. می گویند بن کئی در دوران خردسالی در بن کئی جیما با تنگوها همبازی بود و به روایتی پدر او یک کاهن و به روایتی دیگر یک تنگو بود. می گویند بلندی بالای بن کئی بیش از سه متر و قدرت بدنی او از صد مرد افزون و در دویدن به سرعت باد می دوید. بن کئی نخستین بار با یوشیتسونه در کیوتو و بر پل گوجو (4) آشنا شد و یکی از نمایشنامه های گونه نوح سده پانزدهم نیز روایتی از آشنایی این دو قهرمان بر پل گوجو است.یوشیتسونه قهرمان دودمان میناموتو در نوجوانی اوشیواکا (5) نام داشت بدان سان که یوری میتسو را نیز در دوره ای خاص از زندگی رایکو می نامیدند. دو برادر اوشیواکا در نوجوانی، در حمله قوم تایرا و شکست میناموتو، در جوانی مردند و اوشیواکا را به دیری فرستادند و زیر نظر کاهنان بزرگ شد. اوشیواکا از نوجوانی به فنون رزم آوری تمایل داشت و سوگند خورد که انتقام خون برادران خود را از تایراها بازستاند. می گویند در دوران نوجوانی شب ها از دیر به کوهستان می رفت و با شمشیر چوبی که خود آن را ساخته بود تمرین شمشیربازی می کرد. سرکرده تنگوها در کوه ها اوشیواکا را تحت حمایت خود گرفت و شبی از شب ها بر اوشیواکا نمایان و از او دلیل سرگردانی در کوه و جنگل را پرسید و از همین زمان به حمایت اوشیواکا و دودمان میناموتو پرداخت. تنگوها شمشیربازی و فنون جنگی را به اوشیواکا آموختند و با تسلط او بر فنون جنگی و قدرت یافتن به یوشیتسونه شهرت یافت. بدین سان دو قهرمان از خردسالی تحت حمایت تنگوها بودند و جنگاوری را از این موجودات فوق طبیعی فرا گرفتند. پس از آشنایی این دو بر پل گوجی این دو قهرمان یاران جدایی ناپذیر یکدیگر شدند و روایات مربوط به این دو به هم پیوسته است.
اوشیواکا پیش از رسیدن به بیست سالگی توسط کاهنی مشهور و جنگجو که شمشیربازان را به مسابقه می خواند با قدرت فوق طبیعی بن کئی آشنا شد. بن کئی که به گردآوری شمشیر علاقه بسیار داشت این کاهن جنگجو و مشهور کوه هی ئی (6) را در شمشیر بازی شکست داد و با بردن شمشیر او در مسابقه برای گردآوری نفایس دیگر عازم کیوتو شد.
می گویند اوشیواکا برای رفتن به زیارت از پل گوجی گذشت و نخستین بار بن کئی را دیدار کرد. بن کئی در جستجوی حریف بر پل ایستاده و راه را بر او سد کرده بود. وقتی بن کئی اوشیواکای جوان را به سبب جثه کوچک تر از خود تحقیر کرد اوشیواکا با او به مسابقه شمشیربازی پرداخت. در این مسابقه اوشیواکا شمشیر را از کف حریف ربود و وقتی بن کئی خشمگین دوباره به سوی او هجوم آورد دیگر بار شمشیر او را به سویی افکند و بر او مسلط شد. بن کئی پس از شکست یافتن از اوشیواکا طلب بخشایش کرد و با بخشوده شدن از آن پس در شمار ملازمان اوشیواکا قرار گرفت و همیشه و در همه حال با او بود. هم از این زمان بود که نام این دو در افسانه ها، روایات و گزارش های تاریخی در کنار یکدیگر قرار گرفت.
یوریتومو نابرادری بزرگ یوشیتسونه با آن که این دو قهرمان او را در نبرد با دودمان تایرا یاری بسیار کردند نسبت به برادری و جدایی ناپذیری این دو قهرمان احساس حسادت می کرد. یوشیتسونه به روایتی بعد از شکست نهایی دودمان تایرا برای اجتناب از حسادت نابرادری به شمال ژاپن گریخت. از این گزارش چنین برمی آید که حسادت نابجای یوریتومو به مرز جنون رسیده بود. یوشیتسونه به دودمان میناموتو وفادار بود و نابرادری خود را در روزهای پیش از رسیدن به قدرت کامل و در دوره شوگونی کاماکورا یاری می کرد: می گویند یوریتومو همیشه نسبت به برادر خشن و ستمکار بود و سرانجام یوشیتسونه به دست نوکران چاپلوس یوریتومو به قتل رسید و سر او را در توبره ای نهادند و برای یوریتومو به کاماکورا فرستادند و بن کئی در دفاع از ارباب و دوست خویش جان خود را از کف داد. به روایتی دیگر یوشیتسونه و بن کئی پس از آن که از جانب سپاه یوریتومو مورد حمله قرار گرفتن هاراکی ری کردند. و در روایتی که پیش از این از آن یاد شد یوشیتسونه به یه زو ( هوکائیدو) و از آنجا به بوملاد آسیا رفت و احتمالاً بن کئی نیز در این سفر او را همراهی کرد. آنچه مسلم است بن کئی هرگز سرور و دوست خود را تنها ننهاد و کسی که در دوران کودکی به سبب خشونت بسیار به ئونی – واکا (7) یعنی ابلیس جوان شهرت داشت با آشنا شدن با یوشیتسونه به قهرمانی وفادار و دوستی یکدل مبدل شد.
یوریتومو با وجود ستمکاری غیرانسانی و حسادت غیرطبیعی او به برادر خویش از قهرمانان تاریخ ژاپن است. او نه تنها نخستین شوگون تاریخ ژاپن که فاتح نبرد دانورا، و نابود کننده دودمان تایرا و موجب قدرت یافتن دودمان میناموتو است. او پس از به قدرت رسیدن با انتخاب رهبران نظامی به فرمانداری ایالات نظامی سپاهی قدرتمند را پدید آورد که خالق فئودالیسم نظامی بود و توانست سال ها پابرجا بماند. یوریتومو توانست فرماندهانی وفادار تربیت کند که در همه حال خادم نظام حکومتی بودند. از این شمار می توان از آساهینا سابورو (8) نام برد که از قهرمانان کلاسیک ژاپن است. می گویند آساهینا چندان قوی بود که می توانست خرسنگ ها را با دست خرد کند و به هنگام شنا دو کوسه ماهی را در زیر بازوان قدرتمند خویش محکم نگاهدارد.
دودمان تایرا نیز دارای قهرمانان خاص خویش بود: کاگه کی یو (9) از قهرمانان تایرا نیز در سده دوازدهم زندگی می کرد. او از کسانی بود که به کشتن یوریتومو برخاست و زمانی که دودمان تایرا در نبرد نهایی از دودمان میناموتو شکست یافت ترجیح داد به جای نظاره پیروزی میناموتو چشمانش را بر زندگی فرو بندد.
آتسوموری و کوماگای
پیش از نبرد نهایی دانورا نبردی زمینی بین دو دودمان میناموتو و تایرا در نزدیکی کوبه (10) و در محلی به نام ایچی – نو – تانی (11) اتفاق افتاد که به نبرد ایچی نوتانی شهرت دارد. بن کئی و یوشیتسونه در این نبرد به پیروزی دست یافتند و به پیشنهاد بن کئی آخرین دژ کوهستانی تایرا در این منطقه مورد حمله قرار گرفت. بیش از این سپاه تایرا در دشت شکست یافته و باقیمانده سپاه به کشتی های خود در دریا پناه برده و در قلعه جز قهرمانی به نام آتسوموری (12) کسی نبود. وقتی دژ از دو سوی مورد حمله قرار گرفت آتسوموری برای رسانیدن خود به سپاهیان تایرا از دژ بیرون آمد و مردانه و تنها، با سپاه میناموتو و سپاهی که به فرماندهی پهلوانی به نام کوماگای (13) مامور فتح قلعه بود، به نبرد پرداخت. آتسوموری تنها بازمانده سپاه تایرا در دژ جوانی بلند بالا و شانزده ساله بود که در این نبرد نابرابر چندین تن از پهلوانان دشمن را برخاک افکند. وقتی کوماگاری پهلوان با تجربه نبرد با این قهرمان را مشکل یافت خود به میدان آمد و با آتسوموری به نبرد تن به تن روی آورد. آتسوموری پسر عموی کیوموری رهبر دودمان تایرا در این نبرد شجاعت ها از خود نشان داد اما سرانجام تجربه کوماگاری بر کم تجربگی قهرمان جوان پیروز شد و آتسوموری بر زمین افتاد. کوماگاری رزم آور جنگ دیده کلاه خود را از سر قهرمان برگرفت تا سر او را از تن جدا سازد. آنچه کوماگاری دید جوانی شانزده ساله و زیبا و در حد سن و سال پسر کوماگاری بود که هم آن روز در انبوه سربازان میناموتو به دست خصم کشته شده بود. کوماگاری پریشان و درمانده از نام و نشان هماورد شکوهمند خویش پرسید و در سر بریدن او دچار تشویش و تردیدی عظیم شد. نه آتسوموری از حریف پیر تقاضای بخشش کرد و نه کسی از کشتی های تایرا به یاری قهرمان جوان آمد. تا بدان روز هیچ کس در نبرد از کوماگاری گذشتی ندیده بود، سپاهیان کوماگاری حیرت زده چشم به فرمانده خود داشتند و همه جا خاموش بود. کوماگاری دندان به هم فشرد، چشم فرو بست و سر نترس و زیبای آتسوموری را از تن جدا کرد و به زانو درآمد. می گویند کوماگاری جنگجو هم در آن دم لباس رزم از تن به در کرد. گوماکاری سر زیبای آتسوموری را برای پدرش فرستاد؛ ایچی نوتانی،کوماگاری پریشان و پریشان از جنگ کناره گرفت و بعد از نبرد دانورا در تنگه شیمونوسکی به هیأت کاهنان درآمد و در معبدی مأوا گزید.پیش از پیدایی شوگونی آشیکاگا و به هنگامی که بسیاری از یاران امپراتور گو- دایگو (14) و از آن شمار تاکااوجی آشیکاگا(15) از اعقاب میناموتو او را تنها نهادند. تنها فرمانده یوشیسادا به امپراتور وفادار ماند و در 1333 کاماکورا را مورد تهاجم قرار داد. وقتی یوشیسادا به کاماکورا رسید استحکامات شهر را غیرقابل نفوذ و پاسداران نایب السلطنه هوجو در منطقه ساحلی به خوبی از این منطقه حفاظت می کردند. فرمانده یوشیسادا از صخره ای دریایی بالا رفت و با نیایش به پیشگاه خدای دریا از این خدا یاری خواست. یوشیسادا پس از نیایش شمشیر از میان گشود و با پرتاب کردن شمشیر به دریا و فدیه دادن آن به خدای دریا به کاری دست زد که کمتر قهرمانی بدان می پردازد؛ و مثلی است که می گویند شمشیر جان جنگاور است. می گویند پس از این فدیه دادن بی درنگ دریا یک مایل و نیم عقب نشست و منطقه ای وسیع برای مانور سپاه یوشیسادا فراهم آمد. با آن که دفاع نایب السلطنه هوجی در چنین شرایطی قهرمانانه بود اما سرانجام سپاه او شکست یافت و هوجی به هاراکی ری تن داد و اندکی بعد از این دوره بحرانی دولت آشیکاگا به قدرت دست یافت.
می گویند در اواخر سده شانزدهم راهزنی به نام ایشی کاواگویمون (16) زندگی می کرد که با سی مرد جنگی برابر بود. راهزن سرانجام گرفتار و محکوم شد و او و پسرش را در دیگی از آب جوشان انداختند. می گویند راهزن بهادر پیش از اجرای حکم شعری سرود که محتوای آن چنین بود: تا بدان هنگام که آب در بستر رود جاری است راهزنی را پایانی نیست. حکم نابودی او را در بستر رودی خشک و در نزدیک کیوتو اجرا کردند و این ماجرایی بود که ایشی کاوا پیش بینی کرده بود.
چهل و هفت رونین
ماجرای چهل و هفت رونین به آغاز سده هیجدهم و زمانی باز می گردد که در 1702 در دوره شوگونی توکوگاوادودایمیو در یدو مأمور استقبال و پذیرایی از فرستادگان دربار امپراتوری کیوتو شدند. یکی از کارگزاران شوگون به نام کی راکوزوکه – نو – سوکه (17) وظیفه آموزش این دودایمیو را برای انجام مراسم استقبال به عهده گرفت. سنت چنین بود که در چنین مواردی استاد هدایایی از شاگردان خود دریافت می کرد و در این مورد نیز دودایمیو چنین کردند. به سبب کم بودن بهای هدایای پرداختی آموزگار آزمند دو شاگرد خود را به بهانه عدم آشنایی با مراسم دربار و داشتن خوی روستایی مورد توهین قرار داد. یکی از دو دایمیو با راهنمایی مشاور خویش مبلغ گزافی پول به استاد پرداخت کرد و محبت او را جلب کرد. دایمیو دیگر که آسانو (18) نام داشت کوشید با دادن هدیه ای با ارزش از آثار هنری نظر استاد را جلب کند اما استاد آزمند و آزرده در صدد تحقیر او برآمد.هنگامی که دودایمیو در کاخ شوگون آماده انجام مراسم استقبال از فرستادگان امپراتور بودند کی راکوزوکه آزمند آگاهانه و در حضور جمع نجیب زاده آسانو را مورد توهین قرار داد و رفتار او چنان بود که آسانو را به سختی خشمگین کرد. آسانوی خشمگین با خنجر به کی راکوزوکه حمله و او را مجروح کرد، اما پیش از آن که کار او را تمام کند حاضران او را از کارگزار شوگون جدا و دستگیر کردند. کیفر کسی که در کاخ شوگون دست به شمشیر می برد مرگ و با گذشت بسیار تنبیه چنین کاری هاراکی ری بود. شوگون با آگاهی از ماجرا به ناچار آسانو را محکوم کرد با خنجر مورد کاربرد برای کشتن کی راکوزوکه، به هاراکی ری تن دهد و آسانو فرمان شوگون را اجرا کرد.
آسانو در تیول خویش چهل و هفت سامورای در خدمت داشت که همه آماده جانبازی در راه ارباب بودند. پس از هاراکی ری کردن آسانو چهل و هفت سامورای با آگاهی از ماجرا پیمان بستند که از قاتل ارباب انتقام بگیرند. در این موقعیت قاتل آسانو کارگزار شوگون و مردی ترسو بود که بی شک در کاخ خویش پنهان می شد و بر محافظان خویش می افزود و دستیابی به او مشکل بود. سامورای کورانوسوکه (19) مباشر آسانو سرکردگی سامورای های دیگر را به عهده گرفت و با تنظیم نقشه ای دقیق از آنان خواست برای گرفتن انتقام ارباب از قاتل جویای فرصت مناسب باشند و تا رسیدن زمان اجرای نقشه برای کاستن از اقدامات احتیاطی کی راکوزوکه پراکنده شوند. تیول آسانو از سوی شوگون مصادره و هر یک از سامورای ها به سوئی رفتند و رونین یا سامورای بی سردار شدند و پیوسته مخفیانه با کورانوسوکه در تماس بودند. کورانوسوکه به کیوتو مقر قلعه و کاخ قاتل ارباب خویش رفت و با تن دادن به بدترین خواری ها به عیاشی و میخوارگی روی آورد. کی راکوزوکه با آگاه شدن از ماجرای میخوارگی مباشر آسانو و پراکنده شدن سامورای های او از اقدامات احتیاطی کاست و به سبب تنگ چشمی بسیاری از محافظان خود را نیز اخراج کرد.
کورانوسوکه با فراهم شدن فرصت مناسب یاران و هم پیمانان را از ماجرا آگاه و در شامگاه 14 دسامبر 1703 چهل و هفت رونین هم پیمان چون توفان بر کاخ کی راکوزوکه فرود آمدند. آن شب برف سنگینی می بارید و نگهبانان قلعه کی راکوزوکه از فرا رسیدن چهل و هفت رونین بی خبر ماندند. کورانوسوکه با گروهی از هم پیمانان از در جلوی قلعه و پس شانزده ساله او و گروهی دیگر از رونین ها از در پشت قلعه یورش آوردند و با گشودن درها به یکدیگر پیوستند. رونین ها پس از درگیری کوتاه با محافظان به درون اتاق ها هجوم آوردند و پس از جستجوی بسیار کی راکوزوکه را در انبار زغال پنهان و نیمه جان یافتند. کورانوسوکه به مرد آزمند و ترسو فرمان داد با خنجری که آسانو هاراکی ری کرده بود او نیز هاراکی ری کند. کی راکوزوکه ترسو و نیمه جان خاموش ماند. پس کورانوسوکه همان خنجر را برگرفت و سر مرد ترسو و آزمند را از تن جدا ساخت. چهل و هفت رونین سر کی راکوزوکه – نو – سوکه را برگرفتند و به گورستان شیبا (20) در محوطه معبد سنگاکوجی (21) و جایی که گور آسانو قرار داشت، و امروز این مکان در حومه توکیو قرار دارد، رفتند و سر کی راکوزوکه – نو- سوکه کارگزار شوگون را بر سنگ گور آسانو نهادند.
پس چهل و هفت رونین و پسر شانزده ساله سامورای کورانوسوکه در کنار گور آسانو به زانو درآمدند و جملگی با هاراکی ری به دایمیوی خویش پیوستند. مردمان تن آنان را با احترام بسیار کنار گور آسانو و در همان گورستان به خاک سپردند. سالیان و سال ها می گذرت و هنوز روایت چهل و هفت رونین خاستگاه خلق پرده نقاشی های بسیار، فیلم نامه ها و نمایش نامه ها است. هنوز هم گور آسانو و چهل و هفت رونین زیارتگاه مردمان و سیاحانی است که از توکیو دیدن می کنند و دیدار گورستان و معبد سنگاکوجی یادآور داستان حماسی چهل و هفت رونین است.
پی نوشت ها :
1. Honjo- Mura
2. Benkichi
3. Benkeijima
4. Gojo
5. Ushiwaka
6. Hiei
7. Oni – Waka
8. Asahina Saburo
9. Kagekiyo
10. Kobe
11. Ichi – No – Tani
12. Atsumori
13. Kumagai
14. Go – Daigo
15. Takauji Ashikaga
16. Ishikawa Goyemon
17. Kira Kozuke – no- suke
18. Asano
19. Kuranosuke
20. Shiba
21. Sengakuji
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}