نویسنده: عبدالحسین بینش




 
جنگهای صلیبی به مفهوم خاص آن یعنی حمله ی اروپائیان به سواحل شرقی مدیترانه، به منظور آزادسازی اورشلیم، به سال 1291 م با سقوط آخرین پایگاه نظامی صلیبیها یعنی بندر عکا پایان پذیرفت.(1) ولی این جنگها به مفهوم عام خودش یعنی جنگ میان مسلمانان و مسیحیان همچنان ادامه یافت و تا روزگار کنونی نیز ادامه دارد. پس از قدرت یافتن ترکهای عثمانی (2) و تشکیل امپراتوری بزرگشان در آسیای صغیر و شبه جزیره بالکان، (3) دور دیگری از جنگهای صلیبی آغاز گردید؛ با این تفاوت که بر خلاف جنگهای پیشین که طی آنها مسلمانان موضع تدافعی داشتند، اینک موضع تهاجمی گرفته بودند و مسیحیان باید در سرزمین خودشان به دفاع می پرداختند.
امپراتوری عثمانی آن وحدتی را که در طول دویست سال جنگهای صلیبی، مسلمانان از فقدان آن در رنج بودند، ایجاد کرد. این دولت توانست با یکپارچه ساختن بخش اعظم خاورمیانه ی اسلامی و نیز بخشهای گسترده ای از شمال آفریقا نیرویی نظامی با قدرت تهاجمی فوق العاده پدید آورد و با تصرف کل قلمرو امپراتوری بیزانس در اروپا پیش برود و ملل بسیاری را مغلوب و خراجگزار خود گرداند. این امپراتوری با برخورداری از ماهیتی نظامی، از نفوذ دینی و معنوی نیز برخوردار بود. به طوری که مسلمانان شبه قاره هند به شدت از آن هواداری می کردند و به سلاطین عثمانی به چشم رهبران دینی می نگریستند.
عثمانی ها حدود پانصد سال قدرت برتر منطقه ی بالکان و خاورمیانه بودند و در طول این مدت باب منازعه و کشمکش آنان با مسیحیان پیوسته باز بود. فرانسه و انگلستان از یک سو و بعدها روسیه از سوی دیگر سخت با این دولت در ستیز بودند. در این میانه روسیه از توان نظامی برتری برخوردار بود و چنانچه موضوع اختلاف منافع این کشور با انگلستان در میان نبود، توان آن را داشت که بخشهای گسترده ای از خاک عثمانی را ضمیمه ی قلمرو خود سازد و به بویژه سلطه ی خود را بر سرزمین فلسطینی به بهانه ی پشتیبانی از پیروان کلیسای ارتدوکس تحکیم بخشد. برخوردهای نظامی میان دولتهای مسیحی با امپراتوری عثمانی دامنه ای بس گسترده دارد و غازیها ( مجاهدان) ترک در جنگ با مسیحیان جانفشانی فراوان کردند، به طوری که می توان گفت کمتر جنگی را میان این کشور و دولتهای اروپایی می توان یافت که از انگیزه های دینی طرفین تهی باشد و از سوی اروپاییها موضوع حفظ ملت مسیح در برابر مسلمانان مطرح نباشد.
اما از آنجا که نوشتار حاضر گنجایش نقل همه ی حوادث آن چند صد سال جنگ را ندارد، تنها به نقل حوادث بسیار مهم و سرنوشت ساز این رویارویی عظیم بسنده می گردد.

پیشروی در بالکان و عکس العمل صلیبیها

نبرد نیکوپولیس

پیروزی عثمانیها در قلمرو امپراتوری بیزانس و اروپای جنوب شرقی، مسیحیان ساکن اروپای غربی را به خشم آورد؛ و پاپ بونیفاسوس نهم برای برپایی جنگ جدید صلیبی، در فرانسه و سرزمینهای دامنه ی آلپ و جنوب آلمان به تبلیغات پرداخت. در بهار سال 1396م . پادشاه مجارستان سپاهی نیرومند از مسیحیان اروپای غربی گرد آورد و برای جنگ با عثمانیها آماده شد. اما به دلیل نداشتن انگیزه ی قوی دینی این سپاه از هم پاشید و «بایزید»، سلطان عثمانی، موفق شد آنان را در «نیکوپولیس» به سختی شکست دهد. آنگاه بایزید حاکمان شبه جزیره ی لاتینی «موره» را که با صلیبیها هم پیمان شده بودند به سختی گوشمال داد و زمینهایشان را ویران ساخت.(4)

جنگ صلیبی وارنا

پس از آنکه مراد عثمانی در صدد بسط قدرت خویش در شمال «بالکان» برآمد، نیروهای مجارستانی به مقابله ی وی برخاستند. در این وهله ترکهای عثمانی به سختی شکست خوردند و بار دیگر آتش جنگهای صلیبی بر افروخته شد. بر اثر تبلیغات پاپ اوژن چهارم، مسیحیان در مجارستان، لهستان، آلمان و فرانسه با شور و اشتیاق فراوان از این جنگ حمایت کردند. در تموز ـ مرداد ـ سال 1443 م سپاه صلیبی، شهر «بوده» را به عزم جنگ با عثمانیها ترک گفتند که به پیروزی آنها و بسته شدن پیمان صلح منتهی گردید. اما این پیمان به وسیله ی مجارها شکسته شد و جنگ بار دیگر در گرفت که به پیروزی ترکان عثمانی انجامید.(5)
جزئیات بیشتر این واقعه در کتاب تاریخ ترکیه چنین آمده است: «در نتیجه ی انجمن مذهبی فلورانس در 1439 م (843 هـ ) که مردم را به اتحاد کلیسای شرق و غرب امیدوار کرده بود، پاپ اوژن چهارم اندیشه ی جنگ صلیبی تازه ای کرده بود که می بایست ترکان را به آسیا باز پس نشاند، یا لااقل قسطنطنیه را که بیش از پیش در تهدید بود از خطر برهاند.»
«سپاه فراوانی مرکب از مجارها و لهستانیها و آلمانها و والاکها به وسیله ی ولادیسلاو، پادشاه مجارستان و لهستان، گرد آمده بود. ژرژ برانکویچ امیر صربها و جانشین استفان لازارویچ که گاهی دست نشانده ی ترکان و گاه دست نشانده ی مجارها بود به سپاه نصارا ملحق شده بود. این سپاه نزدیک بلغراد (بلگراد) از رود دانوب گذشت.»
«نخستین جنگ مهم نزدیک نیش (شهری در صربستان) در ماه نوامبر 1443 م (رجب 847 هـ ) رخ داد و نصارا فاتح شدند و تا صوفیه پیش رفتند و آنجا را گرفتند. جنگ دیگری در میان صوفیه و زلاتیتسا در گرفت ولی عبور از بالکان در آخرماه دسامبر چنان دشوار بود که سپاه نصارا صرف نظر کرد... .»
«مراد می بایست در همان موقع در آسیا با امیر قره مان ایلی که بر مستملکات او حمله برده و چندین شهر آن را نهب و غارت کرده بود جنگ بکند. سلطان از عهده ی او بر آمد ولی تصمیم گرفت در اروپا صلح کند، حتی اگر مجبور باشد امتیازات مهم بدهد. عهدنامه ای که ده سال متارکه را پیش بینی می کرد به امضای مراد و ولادیسلاو رسید و دو پادشاه یکی به قرآن و دیگری به انجیل سوگند یاد کرد.
سلطان مراد برای اثبات صلح طلبی خود از سیاست کناره گرفت و پسرش را جانشین خود گردانید. اما کاردینالی که فرماندهی لشکر کشی پیشین صلیبیها را بر عهده داشت و نیز شماری از سران اروپا، در صدد برآمدند تا صلح با ترکان را نقض کنند. «انگلستان و فرانسه و دوک دوبورگونی و دولت «میلان» و «منورانس» و نیز «ژن» و «جنوا» (6) دربار پاپ وعده ی مساعدت کرده بودند. کشتیهای این سه دولت اخیر می بایست بروند و بوغازها (تنگه ها) را متصرف شوند و سپاه ترک را مانع شوند که وارد اروپا شود... .
«سپاهی که به فرماندهی پادشاه ولادیسلاو بود در اورسووه در 20 سپتامبر 1444(6 جمادی الآخره 848 هـ) از دانوب گذشت. فی الحقیقه عده ی آن بسیار کم تر از آنچه امیدوار بودند بود. بیشتر مرکب از مجارها و ترانسیلوانیائیها به فرماندهی ژان دو هونیاد و استفان باتوری و از لهستانیان و صلیبیون ممالک مختلف به فرماندهی کاردینال سزارینی و از مزدوران بوسنوی و آلبانی و بلغار بود... رویهمرفته سپاه نصارا بیش از بیست هزار نبود...(7) کسانی در صدد منصرف ساختن این عده بر آمدند که سودی نبخشید. از آن سو مراد هم با اصرار وزیران خویش ناگزیر شد در این موقعیت خطرناک اختیارات را به دست گیرد. در نتیجه سپاه او و ولادیسلاو در یک روز به وارنه (وارنا) رسیدند.
«فردای آن روز دهم نوامبر (28 رجب) از بامداد جنگ شروع شد. با وجود افزونی بسیار شماره ی سپاه ترکان که لااقل 40.000 مرد بودند (بعضی از مورخین حتی می گویند بیش از100.000 تن) نخست نصارا فتح کاملی کردند. به فشار سوارانی که به فرماندهی ژان دوهونیاد بود، قوای ترک تسلیم شده و شروع کرده بودند پراکنده شوند. سلطان خود که عده ی قلیلی پاسبانان برای او مانده بود در خطر گرفتار شدن بود.»
«بی باکی ولادیسلاو، که می گویند می ترسید تمام افتخار فتح نصیب پهلوان مجار شود، نتایجی را که پیش از آن به دست آمده بود از میان برد. پادشاه لهستان به سوی خطوط دشمن پیش رفت و در صدد بود که خود را به سلطان برساند. همراهان او صفوف یکی چریان (ینی چریان) (8) را در هم شکستند ولی ایشان دوباره نظام گرفتند و دو تن از ایشان به اسب شاه رسیدند. چون با یک ضربه تبر پای اسب را بریدند به زمین افتاد و سوار را با خود می کشید و وی بدین طریق به دست یکی چریان افتاد. سر شاه را بریدند و بر نیزه ای کردند. متن عهدنامه ی صلحی را که او امضا کرده و به انجیل سوگند خورده بود بر سر نیزه دیگر کرده بودند. ترکان این خلف سوگند را نه فراموش کرده و نه عفو کرده بودند.»
به این ترتیب تلاش صلیبها برای رهانیدن قسطنطنیه از خطر سقوط ناکام ماند. سرانجام با تصرف قسطنطنیه (9) در ماه مه 1453م (جمادی الاولی857 هـ ) به دست سلطان محمد دوم عثمانی مشهور به فاتح، یکی از بزرگ ترین حوادث تاریخ جهان رقم خورد.

پس از فتح قسطنطنیه

قسطنطنیه ـ استانبول کنونی ـ پایتخت روم شرقی بود. امپراتوری روم در سال 395 م به دو بخش شرقی و غربی تقسیم گردید؛ که شبه جزیره ی بالکان و آسیای صغیر بخشهای عمده شرق آن را تشکیل می داد. در نخستین تهاجم مسلمانان در سالهای اوّل پس از هجرت، فلسطین، مصر، آفریقا و سیسیل به تصرف مسلمانان درآمد و آلب ارسلان سلجوقی توانست در سال 463 هـ / 1071 م طی نبرد ملازگرد قدرت نظامی روم شرقی را در هم بشکند و شخص امپراتور روم را به اسارت در آورد.(10)
در دوران جنگهای صلیبی اروپائیان کوشیدند تا بخشهای از دست رفته ی امپراتوری روم شرقی را بازپس گیرند، اما پس از ناکام ماندن در رسیدن به این هدف، قسطنطنیه را مورد تهاجم قرار داده در آنجا ایالتی لاتینی تشکیل دادند. در سال 1261 م میخائیل هشتم، قسطنطنیه را به تصرف در آورد و از آن پس برای مدّت دو قرن این شهر در برابر تهاجم ترکان عثمانی مقاومت کرد. تا آنکه سر انجام سلطان محمد دوم، مشهور به فاتح آن را گشود(سال 1453 م) و امپراتوری روم شرقی را منقرض ساخت.(11)
فتح قسطنطنیه بیش از آنکه برای عثمانیها سودمند باشد، برای اروپاییها زیانبار بود. «جی شاو» در این باره می نویسد:
فتح قسطنطنیه برای محمّد اهمیّت استراتژیک مهّمی در بر نداشت؛ چون عثمانیها پیش از آن توانسته بودند بی آنکه از قسطنطنیه بگذرند، به داخل اروپا راه یابند. اما تسخیر قسطنطنیه اروپا را از پایگاهی محروم کرد که اگر در اختیار یک نیروی نظامی کار آمد قرارمی گرفت، احتمالاً می توانست نظام دفاعی عثمانی را در هم شکند. در اختیار داشتن یک مرکز بزرگ تجاری، اداری و نظامی، روند یک سان سازی فتوحات سلطان را در امپراتوری عثمانی و نظارت بر آنها و دفاع از آنها را تسهیل می کرد؛ در عین حال نظارت بر آبراههای بین دریای سیاه و مدیترانه بدین معنی بود که گلوگاه تجارت اروپا با سرزمینهای شمال و شرق در اختیار عثمانی قرار می گرفت و از این راه درآمد سرشاری کسب می کرد.
فتح قسطنطنیه عثمانیها را در مقام وارثان سنن امپراتوری قرار داد، زیرا این شهر بار دیگر به صورت مرکز یک امپراتوری وسیع در آمد.(12)
همین اهمیت، قسطنطنیه را به صورت یک ایده آل دوم پس از اورشلیم، در آورد و صلیبیها همان طور که در آرزوی آزادی قدس بودند، برای آزادی آن شهر نیز می کوشیدند. شمار زیادی از پاپها و کاردینالها کوشیدند تا مردم را به صحنه ی جنگ بکشانند و خود نیز از این راه افتخاری کسب کنند. از آن جمله پیوس دوم بود که با شور و حرارت فراوان مردم را به جنگ دعوت می کرد، ولی تلاشهای وی سودی نبخشید و او خود نومید و سرخورده شد. او در مارس 1462 م یعنی نه سال پس از فتح قسطنطنیه از بی اعتبار شدن دستگاه روحانیت مسیحی خبر داد و چنین اظهار داشت:
اگر بخواهیم درباره ی تشکیل یک شورا بیندیشیم، [کنگره ی] منتوآ به ما می آموزد که چنین ایده ای بیهوده است. اگر برای درخواست کمک نزد پادشاهان نماینده بفرستیم، به آنان می خندند. اگر از روحانیون عشریه طلب می کنیم، آن را به شورای آینده موکول می کنند. اگر اظهار خوشنودی می کنیم و اعانه ی پولی را با هدایای معنوی تشویق می کنیم، متّهم به آزمندی می گردیم. مردم فکر می کنند که مقصود اصلی ما کنز کردن طلا است، هیچ کس حرف ما را باور ندارد. ما همانند بازرگانان ورشکسته بی اعتبار شده ایم.(13)
البتّه درست است که مقامهای کلیسا و بزرگان روحانی مسیحی پس از فتح قسطنطنیه به وسیله ی عثمانی خود را شکست خورده و بی اعتبار یافتند، ولی این فتح بزرگ چنان تأثیری در تمدّن و فرهنگ جهان گذاشت که به نوشته ی دکتر نوایی «مورخین اروپایی آن را یکی از سرفصلهای تاریخ بشر یعنی پایان دوران قرون وسطی و آغاز تمدن جدید شمرده اند»(14)

نبرد در دریا

یکی از مهم ترین و سرنوشت سازترین صحنه های نبرد میان صلیبیان و مسلمانان در روزگار عثمانی منطقه دریای مدیترانه و سرزمینهای ساحلی آن بوده است. تا سده ی دهم هجری /شانزدهم میلادی، مسلمانان با برخورداری از مزیّت حضور در اسپانیا برترین قدرت دریایی مدیترانه بودند. اما پس از عقب نشینی از آن سرزمین و در سده های نخستین ظهور عثمانی، این اقتدار از کفشان رفت و کشورهای اروپایی، به ویژه اسپانیا، با ایجاد پایگاههای مستحکم دریایی در سواحل مراکش و الجزایر، کنترل مدیترانه را به دست گرفتند.(15)
ولی دریانوردان فعّال در مدیترانه ی مرکزی و شرقی در مقابل فعالیّت موفق دریایی اروپائیان از پای ننشستند و با کوشش فراوان خود نفوذ امپراتوری عثمانی را در مدیترانه گسترش دادند. دو تن از مشهورترین دریا نوردان که عرصه ی دریا را به شدّت بر اروپائیان تنگ کردند دو برادر ترک به نامهای «عروج رئیس» و «خضر رئیس» بودند. این دو موفق گشتند در سال 908 هـ 1503 م در یکی از بنادر تونس به نام «گولتا»، امپراتوری دریایی نیرومندی را پدیدآورند. پس از در گذشت عروج رئیس، برادرش خضر جای وی را گرفت و به یک قهرمان دریایی بزرگ تبدیل گردید. او در نزد مسلمانان به خیرالدین و در نزد اروپائیان، که بسیار از وی ترسناک بودند، به «بارباروسا» ـ ریش قرمز ـ شهرت داشت.(16)
خیر الدین توانست که قلعه ی اسپانیائیها را در الجزیره در سال 1529 م به تصرف در آورد و آن را به پایگاه خویش تبدیل کند. او خود را به عنوان یک دریا نورد بزرگ در مدیترانه مطرح ساخت که ناوگانهای او تا ایتالیا را تهدید می کردند. او چنان تهدیدی به شمار می رفت که وقتی نمایندگان پادشاهی فرانسه در سال 1533 م برای مبادله ی مجارستانِ کُرونی ـ که در سال 1532 م. به وسیله ی مسیحیان باز پس گرفته شده بود ـ با ترکها وارد گفت و گو شدند، از آنها خواستند تا تسلیم الجزیره به اسپانیا را نیز در مفاد عهدنامه بگنجانند.(17)
تصرف تونس در سال 1534 م به دست خیرالدین، مسیحیان را سخت به وحشت افکند. چرا که وی از آنجا با ایتالیا فاصله ی اندکی داشت. در پی آن «کارل پنجم» ـ امپراتور امپراتوری مقدس روم و شاه اسپانیا (1516 ـ 56) ـ دنیای مسیحیت را به یک جنگ صلیبی فرا خواند و به مردم وعده داده شد که به ازای شرکت در جنگ، گناهانشان بخشیده می شود. نیروی دریایی مهمّی بسیج گردید. پاپ پل سوم، شهسواران میهمان نواز و پرتغالیها پول و کشتی جنگی فراوان گسیل داشتند و موفق شدند خیرالدین را شکست دهند. پیروزی بر پایگاه دریایی تونس چنان شور و هیجانی در میان مسیحیان پدید آورد که قفلها و چفتهای درهایش را به رُم بردند و در جشن با شکوهی که ترتیب داده بودند به نمایش گذاردند.(18)
در سال 1550 م ناوگانی برای محاصره ی مهدیه، که در اختیار جانشین خیرالدین بود، اعزام گردید؛ که وی به سرعت از میدان به در رفت. در سال 1551 م جنگی صلیبی دریایی عظیم دیگری تدارک دیده شد، اما این جنگ به پیروزی ترکان عثمانی انجامید و شمار زیادی از جنگجویان صلیبی به اسارت در آمدند و به قسطنطنیه انتقال یافتند.(19)
در سال 1572 م اتحاد مقدّس تشکیل گردید، و پاپ پیوس پنجم (1566 ـ 72)، صلیبیان را با همان عبارات پاپ «انیوسنت سوم»، در حدود چهار سده پیش از آن مورد خطاب قرار داد و برای تشویق آنها در جنگ چنین گفت: نصیحت و پند و تقاضای ما از اشخاص این است که با مرد و مال به این جنگ بسیار مقدس بپیوندند... به همه ی کسانی که خود در جنگ شرکت نمی کنند ولی متناسب با امکانات و موقعیّتشان در زندگی، عهده دار هزینه ی مرد دیگری می شوند... و به کسانی همانند آنها که شخصاً ولی با هزینه ی دیگران شرکت می کنند و پذیرای مخاطره های جنگ می شوند... ما آنان را به طور کامل مورد عفو قرار می دهیم و همه ی گناهانشان را که به طور شفاهی و با قلبی پشیمان به آنها اعتراف کرده اند، به طور کامل مورد عفو قرار می دهیم؛ درست همانند نیاکانمان، یعنی کشیشان بزرگ رُم، که به طور معمول گناه کسانی را که به جنگهای مقدس اعزام می شدند، مورد گذشت قرار می دادند.(20)
اما با وجود اعزام سربازان و ناوگانهای فراوان جنگی و نیز نیروهایی که از اطریش به کمک آمد، جنگجویان صلیبی شکست خوردند و با وجود تلاش بسیار پاپ، [گریگوری سیزدهم (دوره ی پاپی: 1572 ـ 85)] ، اتحاد مقدّس در سال 1573 م از هم پاشیده شد. نیروهای اسپانیایی به شمال آفریقا باز گشتند و تلاشهای پاپ که باقیمانده ی عمرش را برای ایجاد اتّحادی مجدّد سپری کرد؛ نافرجام ماند.(21)
اسپانیاییها و پرتغالیها، بیش از دیگر کشورهای اروپایی در شمال آفریقا فعّالیت داشتند و شهرهای واقع در حاشیه ی جنوبی مدیترانه پیوسته میان آنها و عثمانیها دست به دست می گردید. نبردهای چندی میان طرفین روی داد. در سال 1574 م در حالی که اسپانیا مایل به صلح با عثمانیها بود، پرتغالیها به یک لشکرکشی بزرگ اقدام کردند؛ که در نهایت به شکست خودشان انجامید و هشت هزار تن از آنان کشته شدند و پانزده هزار تن نیز به اسارت درآمدند.(22) گرچه جنگ دریاها شکست پیاپی مسیحیان را به همراه داشت، اما برای مسلمانان نیز پیامدهای ناگواری به بار آورد؛ چرا که صلیبیها به فکر دور زدن مسلمانان از راه دریاها افتادند؛ و پس از کشف «دماغه ی امید نیک»(23) به وسیله ی پرتغالیها، ایده ی محاصره ی مسلمانان از پشت، صورت حقیقت به خود گرفت. دریانوردان پرتغالی از آن طریق خود را به هندوستان رساندند و با بستن راههای دریایی خلیج فارس و دریای سرخ، دریانوردان را زیر فشار قرار دادند تا از مسیر زیر نفوذ آنان استفاده کنند؛ و این موضوع بیش از هر جای دیگری مصر و سوریه را در تنگنای اقتصادی قرار داد.
هر چند تهدید پرتغال بیشتر جنبه ی اقتصادی داشت، [ولی ] هدف مذهبی مشخصی را نیز دنبال می کرد. پاپ این رسالت را به آنان واگذار کرده بود که جهان اسلام را از پشت محاصره کنند و مسیحیت را به خاورمیانه باز گردانند. در عین حال اسپانیا نیز در دنیای نو (آمریکا) همین مقصود را دنبال می کرد.(24)
عثمانیها نیز در مقابل تلاش پرتغالیها دست به کار شدند و پس از پیروزی بر ممالیک در مصر، ناوگان نظامی آن کشور را باز سازی کردند. در همین روزگار یعنی حدود سال 937هـ /1530 م، فرمانروای گجرات هند که مورد تهاجم پرتغالیها قرار گرفته بود، از سلطان عثمانی تقاضای کمک کرد. به دنبال آن در سیزدهم ژوئن 1538 م / 945 هـ ناوگانی به فرماندهی خادم سلیمان پاشا، حکمران مصر، گسیل شد.(25)
وی در هنگام عبور از عدن و یمن، با استفاده از اختلافات حکومتهای محلی، نواحی ساحلی را تصرف کرد و به پایگاههای پیشرفته مهم و جدیدی دست یافت که امپراتوری می توانست با استفاده از آنها منطقه ی دریای سرخ را از تهاجمات آینده ی مسیحیت حفظ کند. این در واقع موفقیت آمیزترین دستاورد این لشکر کشی بود. زمانی که ناوگان خادم سلیمان به گجرات رسید، به جای فرمانروایی که از سلطان در خواست کمک کرده بود، یکی از پسرانش حکومت می کرد و او منکر چنین تقاضایی شد و در واقع شهر را به صورت اردوگاه نظامی سربازان پرتغالی در آورد تا از ورود عثمانیها به شهر جلوگیری کنند. کمبودهایی که برای نیروهای عثمانی ایجاد شده بود و بیم از اینکه ناوگان پرتغالیها راه عقب نشینی را بر آنان سد کند، سرانجام عثمانیها را واداشت که به مصر باز گردند.(26)
گرچه نبردهای دریایی عثمانیها برای دوره ای کوتاه صلیبیها را در تنگنا قرار داد و امنیت کشورهای اروپایی را در معرض تهدید قرار داد، ولی انگیزه های بسیار نیرومند اروپائیان برای کسب سودهای گزاف و کشف سرزمینهای جدید و به طور خلاصه استعمار ملتهای غیر اروپایی موجب گردید که ناوگانهای بازرگانی و نظامی نیرومندی ایجاد کنند و تجارت و قدرت دریایی را به انحصار خود درآوردند و دامنه ی نفوذ نیروهای دریایی شان را تا اقصی نقاط جهان گسترش دهند.

منازعه بر سر اماکن مقدسه و جنگ کریمه (27)

وجود پیروان کلیساهای ارتدوکس و پروتستان در فلسطین ـ که در قلمرو امپراتوری عثمانی قرار داشت ـ بهانه ای بود تا کشورهای فرانسه و انگلستان از یک سو و کشور روسیه ی تزاری از سوی دیگر، در امور آن سرزمین دخالت کنند؛ موضوعی که به نوبه ی خود زمینه ی بروز جنگ کریمه را فراهم آورد.
هر یک از فرقه های گوناگون مسیحی حاضر در فلسطین در صدد بودند تا اداره ی یکی از مکانهای مقدس را به دست گیرند و در آنجا مراسمی ویژه برپا کنند؛ و همین امر موجب بروز منازعه در میان آنها می گشت. سلاطین عثمانی نیز می کوشیدند تا اربابان کلیساهای طرفین را متقاعد سازند که دامنه ی اختلافاتشان به خود منطقه محدود بماند و از گشوده شدن پای نیروهای بیگانه جلوگیری شود. اما در سال 1829 م / 1245 هـ با پشتیبانی روسیه از کشیشان ارتدوکس تعادل ایجاد شده میان گروههای گوناگون مذهبی به هم خورد.
تزارنیکلا، دو صومعه ی مسیحیان ارتدوکس را به منظور استفاده ی آنان بازسازی کرد(1841 م / 1257 هـ. ق) و به دنبال آن زایران روسی به سوی اورشلیم سرازیر شدند. در واکنش به این اقدام، حکومت فرانسه به پشتیبانی از کشیشان لاتین برخاست و برای آنها امتیازهای تازه ای تقاضا کرد. در این میان سلطان عثمانی می کوشید تا از دخالت در امور مذهبی مسیحیان خودداری ورزد، اما غافل از اینکه در پس این دعاوی مذهبی انگیزه های سیاسی نهفته است.(28)
روسیه در مقابل امتیازات اعطا شده به لاتینها خواستار امتیازاتی برای ارتدوکسها گردید و پس از مواجه شدن با مخالفت سلطان عبدالمجید اوّل عثمانی ـ که زیر تأثیر دسیسه های بریتانیا انجام شد ـ ایالتهای دست نشانده ی عثمانی را در «مولداوی (29) و «والاکیا» (30) به تصرف درآورد (ژوئیه 1853 م)، در مقابل ترکها نیز به روسها اعلان جنگ دادند و چندی بعد فرانسه و انگلستان هم وارد جنگ با روسیه شدند. سرانجام نیروهای طرفین در کریمه با یکدیگر به نبرد پرداختند که در پایان به شکست نیروهای روس انجامید و در پی آن معاهده ی پاریس میان طرفهای درگیر بسته شد.(31)

فروپاشی عثمانی

امپراتوری عثمانی در اوج قدرت خود گستره ی وسیعی از اروپای جنوب شرقی، خاور نزدیک و خاور میانه را در تصرف داشت. به طور طبیعی حفظ ملیتهای گوناگون و پیروان دو دین رقیب یعنی مسلمانان و مسیحیان در زیر یک پرچم کاری بس دشوار بود. به ویژه آنکه دولتهای بزرگ مسیحی همچون فرانسه، انگلستان و روسیه در عثمانی داعیه دار و ذی نفع بودند، و به انحای گوناگون به دخالت و تهدید در آن دولت می پرداختند. به هر حال مجموعه ی عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم داد و این نیروی برتر اسلامی را گرفتار تجزیه کرد. متصرفات دولت عثمانی یکی پس از دیگری از آن جدا گشتند. پیش از همه، متصرفات اروپایی و ممالک مسیحی نشین کسب استقلال کردند و پس از آن نوبت یکی از مناطق بسیار مهم یعنی مصر رسید که تصرف آن به وسیله ی فرانسه زمینه روی کار آمدن خاندان محمدعلی پاشا را فراهم ساخت. وی سلسله ی مستقلی را با ریاست اسمی سلاطین عثمانی تشکیل داد و به صورت قدرتی رقیب برای آن دولت در آمد. پس از آن دیگر مناطق مسلمان نشین و عربی اعلام استقلال کردند و بخشهایی از امپراتوری به وسیله ی کریم خان زند تصرف گردید. سر انجام در جنگ یکم جهانی دولتهای انگلیس و فرانسه هر کدام بخشهایی از امپراتوری را در سوریه، فلسطین و بین النهرین به تصرف خود در آوردند. قسطنطنیه به تصرف قوای متفقین درآمد و از حکومت آن جز اینکه شاهد اشغال سرزمینهای خود باشد کاری ساخته نبود. آری آن سد آهنین اسلام در مقابل مسیحیت درهم شکست و آن دولت مهم پاره پاره گشت. مسیحیان که در دوران اقتدار عثمانی در جنگ اروپا و سواحل ایتالیا و اسپانیا از خود دفاع می کردند، اینک بر پاره های امپراتوری چنگ انداخته بودند و به صلاحدید خودشان هر طور می خواستند رفتار می کردند. یکی از بدترین و ناگوارترین پیامدهای فروپاشی عثمانی گشوده شدن پای یهودیان آواره ی دنیا به سرزمین فلسطین و در نهایت تشکیل دولت غاصب صهیونیستی (در سال 1948 م) بود. دولتی که به عنوان عامل و دست نشانده ی قدرتهای بزرگ استعماری پیوسته کشورهای اسلامی را در معرض تهدید و بحران قرار می دهد.(32)

پی نوشت ها :
 

1 ـ ر. ک تاریخ جنگهای صلیبی، ج3، ص 491ـ 503.
2 ـ عثمانی، امپراتوری [به نام عثمان اول سر سلسله ی سلاطین آن] مملکت وسیع سابق که ترکیه کنونی جزئی از آن است و در اواخر قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری) مقارن انحطاط دولت سلاجقه روم، به وسیله ی آخرین مهاجمین ترک به شرق وسطی که در نتیجه ی هجوم مغول به طرف غرب رانده شده بودند ـ در قستمهایی از آسیای صغیر تاسیس گردید و به تدریج قدرت و وسعت یافت و بر قسمتهایی از اروپای جنوب شرقی نیز مستولی شد و با قدرت و ضعف متفاوت تا 1922 م ادامه یافت. در اول نوامبر 1922 م ملّیون ترک به رهبری مصطفی کمال پاشا، سلطان محمد ششم، آخرین سلطان عثمانی را خلع کردند و اکتبر 1923 م حکومت جمهوری ترکیه به ریاست آتاتورک اعلام گردید.
3 ـ شبه جزیره جنوب شرق اروپا که از رودهای دانوب و ساوا به جنوب ممتد است. از غرب به دریاهای آدریاتیک و یونیائی، از جنوب به بوسفور، دریای مرمره، دار دانل و دریای اژه و از شمال به دریای سیاه محدود است. مشتمل است بر کشورهای آلبانی و بلغارستان ، قسمت اروپایی ترکیه، جنوب شرق رومانی، بیشتر یوگوسلاوی و زمینلا و یونان...( دایره المعارف فارسی)
4 ـ تاریخ الشعوب الاسلامیه، بروکلمان، کارل، تعریب، نبیه امین فارس و منیر البعلبکی، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ یازدهم، 1988، ص 419 ـ 420. نیز ر. ک. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه ی جدید، شاد، استانفوردجی، ترجمه ی محمود رمضان زاده، آستان قدس، 1370، ج 1، ص 71 ـ 79.
5 ـ تاریخ الشعوب السلامیه، ص 428 ـ 429؛ نیز ر. ک. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ص 101.
6 ـ میلان، منورانس، ونیز و ژن از شهرها و بنادر ایتالیا می باشند.
7 ـ تاریخ ترکیه، سرهنگ لاموش، ترجمه ی سعید نفیسی، کمیسیون معارف، تهران، 1316، ص 44 ـ 45.
8 ـ ینی چری؛ در ترکی به معنای قشون جدید، در ارتش قدیم عثمانی به سربازانی گفته می شد که از فرزندان مسیحیان ممالک مفتوحه تشکیل می گردید و تحت تعلیمات سخت قرار داده می شدند. ینی چریها بعدها قدرت فراوان پیدا کردند و در عزل و نصب سلاطین مؤثر شدند. در قرن 17 م بیشتر عضویت این قشون ارثی بود و مسیحی زاده بودن ضرورتی نداشت. سلطان محمود دوم با یک قتل عام اینان را از میان برد. (دایره المعارف فارسی).
9 ـ پایتخت سابق امپراتوری بیزانس پس از آن امپراتوری عثمانی که از سال 1930 م رسماً استانبول خوانده می شود. (دایره المعارف فارسی).
10 ـ ر. ک. تا دایره المعارف فارسی واژه بیزانس؛ الایام الحاسمه فی الحروب الصلیبیه، عسلی، بسام، دارالنفاس، بیروت، چاپ دوم، ص 19 ـ 34.
11 ـ ر. ک. دایره المعارف فارسی، واژه بیزانس.
12 ـ تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه ی جدید، ج 1، ص 111.
13 ـ The crusades,p236)به نقل ازpius,II commentaries in memoirs of renaissance pope... tr f.a gargg abridged end 1960 ), (p237.
14 ـ ایران و جهان ج 1، ص 107. آقای دکتر نوایی در ادامه ی مطلب درباره ی تأثیر فتح قسطنطنیه بر تاریخ جهان و اروپا چنین می نویسد: «مجملاً اینکه از لحاظ بازرگانی، ترکان سدّی در برابر تجارت اروپا و مشرق زمین شدند و با تصرف پایگاههای تجارتی دولت «ونیز»، عرصه را بر این ملت کوچک ولی پر تلاش و سود جوی مغرب زمین تنگ کردند. به نحوی که آنان و همکیشانشان در جست و جوی راههای دیگری برای تجارت با مشرق بر آمدند و این کوشش از طرفی منجر به کشف آمریکا شد (1492 م) و از طرف دیگر به کشف راه دریایی هند از راه «دماغه ی امید نیک» و وصول به اقیانوس هند به وسیله ی «واسکو دوگاما» انجامید. این پیشامدها که بسیاری از نظریات قدما را در باره ی جهان باطل کرد و همچنین آشنایی فراوان و نزدیک اروپائیان با تمدن و فرهنگ ملل مشرق زمین، از طریق جنگ یا صلح با مسلمانان، اعتقاد کورکورانه آنان را نسبت به عقاید ارسطو که بیش از هزار سال حکومت بلا منازع بر مغزهای مردم جهان خاصّه اروپائیان داشت متزلزل کرد و اندیشه های نو در اروپا به وجود آمد و همین بارقه های ذهنی در اروپای غربی موجب رواج بازار دانش و هنر و مایه انتشار علوم جدید گردید و این همان نهضتی است که در اروپا به رنسانس شهرت یافته است. (ایران و جهان، ج 1، ص 107).
15 ـ The crusads,p 243ـ 246.
16 ـ تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج 1، ص 176.
17 ـ The crusads,p 244.
18 ـ The crusads,p 247.
19 ـ همان.
20 ـ The crusads,p2.49c.به نقل از Pius V,cited by K.M.setton,the papacy and the Levant,vol.4
)1984(p.1076,note126
21 ـ همان ، ص 249.
22 ـ The crusads,p 227.
23 ـ دماغه ای بر ساحل جنوب غربی ایالت کاپ، جنوب آفریقای جنوبی. «دیاش» در سال 1488 م آن را دور زد و نام کابوتور منتوز و [=دماغه ی طوفانها] بر آن نهاد. واسکو دوگاما در مسافرت به هند از آن گذشت (1497). (دایره المعارف فارسی).
24 ـ تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج 1، ص 182.
25 ـ همان.
26 ـ همان، ص182ـ 183.
27 ـ شبه جزیره جنوب شوروی سوسیالیستی سابق اوکرائین، بر ساحل شمالی دریای سیاه (دایره المعارف فارسی).
28 ر. ک. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه ی جدید، ج 2، ص 236 ـ 246؛ دایره المعارف فارسی، مصاحب.
29 ـ موالداوی یا مولداو یا، ترکی بغدان (boqdan، به نام مؤسس آن بغدان یکم)، ناحیه ای تاریخی در شمال رومانی، میان کوههای کارپات (غرب) و رود پروت (شمال)؛ مرکز شش یاسی. (دایره المعارف فارسی).
30 ـ والاکیا یا والاکی، به ترکی عثمانی افلاق، ناحیه ای تاریخی در جنوب رومانی آلپهای ترانسیلوانی آن را در شمال غربی از ترانسیلوانی و بانات جدا می کند، دانوب آن را در غرب از یوگوسلاوی، در جنوب از بلغارستان و در شمال از دو بروجا جدا می کند؛ و در شمال شرقی به مولداوی متصل است، شهر عمده ی آن بخارست، پایتخت رومانی است. (دایره المعارف فارسی).
31 ـ تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج 2، ص 246.
32 ـ برای آگاهی بیشتر ر. ک. دایره المعارف مصاحب، مقاله ی «عثمانی، امپراتوری».

منبع: بینش، عبدالحسین، (1386)، نگاهی نو به جنگ¬های صلیبی، قم، نشر زمزم هدایت.