مذهب نیاکان معروف کرخی (سرسلسله تصوف)
بعضی نیز به استناد کلام ابوعلی دقاق، صوفی با آوازه، رأی نصرانی بودن آنها را پذیرفته اند. (3) البته گروهی نیز پدر و مادر او را از صائبین تطوری ها (4) که مسلکی بین مسیحی و یهودی است (5) دانسته اند. (6)
به هر حال آنچه مسلّم است پدر و مادر معروف کرخی تا عصر امامت حضرت علی بن موسی الرضا- علیه السلام- اسلام اختیار نکرده بودند. و او در خانواده ای مجوسی یا نصرانی یا بنابر قولی صائبی دیده به دنیا گشوده، شاید بدون رضایت خویش منشأ یک سلسله حوادث تاریخی گردید که مهمترین آن در مقابل امامت قرار دادن او می باشد، زیرا بررسی زندگی او در رابطه با تصوف این را مسلّم نموده که برای اولین بار عبدالرحمن سلمی صوفی غیرشیعی، معروف کرخی را در مقام مقتدائی صوفیه قرار داده، داستان اسلام آوردن او را به دست امام رضا- علیه السلام- و مقام دربانی حضرتش را جهت مشروعیت دادن به شجره های صوفیه برای او ساخته است.
زادگاه معروف
از عنوان «کرخی» توجه داده می شود که خانواده ی او از نصرانیان یا مجوسیان یا صائبیان کرخ بوده اند و چون در بغداد، بصره، جدان، سامرا، باجدا، میسان، عبرتا، خوزستان، رقه محل هائی به نام «کرخ» وجود دارد، در شناسائی اینکه کدام «کرخِ» زادگاه معروف می باشد، باید دانست گزارش های تاریخ در این زمینه حاکی است گذشتگان پیرامون محل تولد معروف تحقیقاتی داشته اند و هرکدام بر اساس شواهدی که بر ایشان یقین حاصل شده است او را از آن، «کرخ» دانسته اند، برای نمونه یاقوت حموی او را از کرخ «جدان» (7) دانسته، سمعانی نیز با این که اشاره دارد خطیب بغدادی زادگاه معروف کرخی را «کرخ» بغداد پذیرفته او را از کرخ «باجدا» (8) می داند. بعضی او را از کرخ «سامرا» شناخته اند. ولی نایب الصدر صوفی شیرازی فرزند قطب نعمة اللهی با توجه به اقوال یاقوت حموی و فیروزآبادی در قاموس می نویسد: «چون هرجا کرخ مطلق گویند مراد کرخ بغداد است» (9) آخرین نتیجه را درباره ی زادگاه معروف کرخی ارائه می دهد که «کرخ» بغداد می باشد.معروف کرخی
پیرامون هویت مردی که رجال شناسان اسلامی درباره ی او سکوت کرده اند و وابستگان به دین اجدادی چون او را در طفولیت با اسلام اختیار کردن پدر یا در آستانه کودکی مسلمان شدن شخص خودش با خویش غریبه دیده اند در اظهار نظر نسبت به او سکوت نموده، صوفیه از فرصت پیش آمده استعفا کرده با مناقب سازی و جعل کرامات محیرالعقول حقایق زندگی او را پنهان نگاه داشته اند، تحقیق کاری بس سخت و دشوار است.با این حال درباره ی او باید از این گزارش تاریخ آغاز کرد که گفته اند: خانواده اش از مردم خراسان بوده اند (10) که به کرخ آمده اند. زیرا این اطلاع رسانی تاریخ نظریه ای را که معروف اصلاً ایرانی و مجوسی بوده تأیید می کند. (11) به هرحال نوشته اند: داود طائی مشغول نان خوردن بود ترسائی می گذارد، پاره ای نان بدو می دهد تا بخورد، شب را آن ترسا با زن هم کیش خود جمع می شود معروف به وجود می آید (12) که البته این گونه افسانه سازی ها زمانی آغاز می شود و دفتر می گردد که باید شخصیت فردی عادی و معمولی بدون هیچ موقعیت خاصی با امتیازهائی نسبت به دیگران شیرازه گردد، یعنی عده ای که به هر قصد و غرضی تصمیم به ارتقاء درجه شخصی گمنام و مجهول الهویه دارند جهت کم رنگ کردن گمنامی قبل از تولد نظیر معروف که به خانواده اش مربوط می شود در دوره های بعد قصه های تعجب آور سخت باور را ساخته ورد زبان می سازند، زیرا تا اینگونه قصص ساختگی فراهم نشود، فردی که باید مراد و مقتدا گردد یا شده است و هیچ امتیازی با انسان های هم عصر خویش ندارد که مافوق مردمان زمان خود خوانده شود، کاری از پیش نمی رود.
این طبیعی و یک تمایل عمومی است که آدمی زاده دوست دارد قهرمان گرامی و مورد احترامش از خاندانی پاک، شریف و محترم باشد. به همین لحاظ همه ی قهرمانان ملی و اساطیری از خدایانند یا لااقل از خاندان امرا و قدیسین، و این به صورت یک اصل کلی در تراژدی و حماسه درآمده است. با شواهدی که در دست داریم نمی توان انکار کرد که در شخصیت سازی معروف کرخی صوفی این رسم مراعات نشده باشد، اگر کاهی وجود داشته کوهی نکرده باشند و اگر قصه ای ساختگی استنباط خیالی و ذهنی بوده کرامت نشده باشد، و با گذشت زمان از تراسازاده ای که بر فرض محال به دست علی بن موسی الرضا- علیه السلام- مسلمان شده، «ولی» خدائی از جنس انسان معمولی فراهم آورده تا بتواند با امام الهی همسری کند.
پس باید در تعریف و غلو پیرامون امثال معروف بن فیروزان کرخی به نقل های تاریخی که مانند قصه های اساطیری است و به آن برای افراد پیشینه سازی کرده اند توجه داشته، خود یا تاریخ و یا صوفی وابسته به این شرافت سازی ها را مورد سؤال قرار دهیم: داود طائی اگر به قول آن عده که معتقدند «ناصبی» بوده، (13) کسی نبوده است که لقمه نان او به فیروزان کرخی پدر معروف به صورت فضیلتی درآید، قصه اش کنند مدعی شوند در همان شب نطفه ی معروف بسته شده است. اتفاقاً اگر معروف فرزند فیروزان منشأ یک سلسله حوادثی شده باشد که خلق را به واسطه نام و قصه های او به بیراهه کشیده شده باشند که خلق را به واسطه نام و قصه های او به بیراهه کشیده شده باشند، این لقمه داود طائی عجب نکبت بار و شوم بوده که معروف را «معروفیه» نموده، به صورت دکه هائی به نام مسلمانی در اسلام در آورده است! و برخلاف قرآن و خواست پیامبر اسلام، وحدت و یکپارچگی مسلمانان را به خواست یهود و مسیحیت در دوره ی امامت در هم ریخته است.
به هر حال ترسازاده ی کرخ چنان که دکتر اسدالله خاوری صوفی ذهبی درباره اش ادعا نموده، در بین سال 155 تا 158 و به فرض ثانی میان سنوات 160 تا 165 (14) قدم به دنیا گذاشته، او را «معروف» نام نهاده اند که بعدها به معروف بن فیروزان یا بنابر قولی فیروز (15) مشهور می شود. دوران طفولیت را در دامن مادر و تحت سرپرستی پدری غیرمسلمان با تعلیمات نصرانی یا مجوسی و یا صائبی گذرانیده وارد اجتماع مسلمین که با اقلیت های یهودی و مسیحی روزگار می گذراندند شده است.
اسلام معروف کرخی
گذر زمان معروف را به سن وسالی می رساند که پدر و مادر نصرانی او را که «ترسا بچه ای بود به مکتبش سپردند» (16)، معلمی ترسا عهده دار شد، تا علم و معارف ترسائی به او بیاموزد. معلم مکتب دار محلی بر اساس اعتقاد ترسایان به نام «اب»، «ابن» و «روح القدس» به وی تسبیح می آموخت، که معروف بر او آشفت و گفت: هو الواحد الصمد (17) یا بنابر قولی گفت: «احد، احد» (18).مکتب دار سخت بر او بیاشفت، کتکش زد، او نیز چون اوضاع را چنین دید از مکتب گریخت، ولی به خانه نرفت. مدّت ها با همان سن اندک آواره و ناپدید بود، بنابر تعبیری چون «غیبت او مدتی به سیاحت طول کشید [!] پدر و مادر تشنه ملاقات او، چون می دانستند که پس از این مدّت طولانی دین حق را پیدا کرده است، لذا می گفتند اگر بیاید ما تسلیم دین او خواهیم شد.» (19) حتی با خود عهد بستند «نه تنها کوچک ترین شماتت و یا برخوردی به حمایت از دین ترسائی با او نمی کنیم، بلکه او را پذیرا شده (20) به هر دین و آئین باشد، ما نیز با وی موافقت کنیم» (21) دین او را عزیز و محترم داشته، به آئین او می گرویم. معروف چون «این سخن شنید به جانب خانه و والدین شتافت حلقه بر در زد (22) فیروزان و همسرش فهمیدند معروف است از او پرسیدند به چه دینی درآمده ای؟ جواب داد: «من به دین الله که اسلام است درآمده ام. اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله، مادرش و سپس کل اهل خانه ی او مسلمان شدند». (23) به زبان نیاوردن «اشهد ان علیاً ولی الله» که مرسوم و سنت شیعیان است گویای این حقیقت می باشد که نزد مسلمانی غیرشیعی اسلام اختیار نموده، و دقت به این مهمّ ادعای اسلام به دست امام رضا- علیه السلام- را رد می کند.
البته از توجه به استنباط های سلیقه ای که از نظر گذشت موضوعاتی نظیر، قصه بودن آن را تائید می کند، برای مثال ادعای سیاحت در پی فرار از مکتب آن هم برای بچه ی پنج (24) یا هفت (25) یا ده (26) ساله چگونه امکان پذیر است یا محله ی کرخ بغداد چه اندازه بوده که خبر حضورش در کرخ به خانواده داده نمی شود، واقعاً کسی او را در مدت مفقود بودن نمی بیند که به والدینش اطلاع دهد؟! تا می شنود والدینش از او عصبانی نیستند، پذیرایش می باشند فوراً به خانه باز می گردد. مهم تر هیچ تائید تاریخی برای این داستان در دست نداریم مگر همان تکرارهائی که دیگران از آثار صوفیه داشته اند. و اینکه در مسانید معتبر تاریخی خصوصاً زندگینامه حضرت امام رضا- علیه السلام- به ماجرای معروف کرخی اشاره نشده است. و توجه دادن به این مهمّ که معروف در طول عمر خود به مدینه محل اقامت امام رضا- علیه السلام- سفری نداشته موضوع ادعای تشرف به اسلام توسط امام را زیر سؤال می برد. در اینصورت قول آنهائی که معتقدند معروف در مدینه دربان امام رضا- علیه السلام- بوده است استنباطی سلیقه ای و شخصی بی پشتوانه تاریخی می باشد. مهمّ تر باید توجه داشت حضرت نیز سال 200 که مصادف با مرگ معروف می باشد به اجبار مأمون به مرو انتقال داده شده اند و در سال 203 در سن 55 سالگی در طوس به شهادت رسیده اند.
به هر حال از گزارش های صوفیه چنین فهم می شود، معروف در ایّامی که غیبت داشته، مدعی شده اند در همان ایّام به دست حضرت علی بن موسی الرضا- علیه السلام- مشرف به اسلام گردیده است. (27) ولی باید دانست این ادعا که به عصر ما بیشتر توسط نعمة اللهیه رائج گردیده؛ توسط عطار نامی که مؤلف تذکرة الاولیاست- و تردیدی نیست با فرید الدین عطار نیشابوری دو کس هستند- و عبدالرحمن جامی، و زین العابدین شیروانی نیز مطرح بوده است؛ (28) لکن جواد نوربخش از جمله روساء نعمة اللهی، معتقد می باشد این که ادعا کرده اند: معروف به دست علی بن موسی الرضا مسلمان شد، تحقق تاریخی ندارد (29) و آنچه مسلم است طفلی که پا در مکتب کودکان دارد حتی به محله های «کرخ» زادگاهش در بغداد به خوبی آشنا نیست، جز مسیر خانه، مکتب و گرمابه را نرفته است نمی تواند خویش را به مدینه طیبه رسانیده به دست امام شیعیان مسلمان شود. به همین لحاظ گفته اند: معروف، علی بن موسی الرضا «را ندیده است به خدا قسم که او هرگز دربان او نبوده و نه به دست او مسلمان شده» (30)
پس باید پذیرفت این از همان ساخته هائی است که به دو منظور فراهم آمده:
الف: آنان که شایعه کرده اند معروف به دست حضرت امام رضا- علیه السلام- مسلمان شده است، مصمم بوده اند رقیب سازی برای امامت آسمانی را به اراده ی امام آغاز کنند و با چنین پشتوانه ای عالی که کمتر مسلمانی است نپذیرد به تضعیف امامت، اصل اصول اسلام ناب محمدی بپردازند. چنانکه اگر در متن گزارش های اسلام اختیار کردن معروف کرخی دقت شود عنوان «امام» نسبت به حضرت علی بن موسی الرضا- علیه السلام- مراعات نشده است، بلکه در تمامی مسانید قبل از دوره قاجاریه که غیرشیعیان این موضوع را آورده اند قید «علی بن موسی الرضا» دیده می شود.
ب: تا فتنه ی فرقه سازی در اسلام را که نتیجه «اسلام تاریخ» و «اسلام اموی» بوده و «عباسیان» بدون هیچ قید و شرطی از آن حمایت می کردند به «اسلام اهل بیت» و امامان شیعه نسبت داده باشند.
همین منظورها که قصه ی اسلام معروف کرخی را به دست امام رضا- علیه السلام- ساخته است، حقیقت جعل بودن این واقعه ی زندگی معروف کرخی را تائید می کند، و اگر نبود شهرت اسلامیت او حتی می بایست به ادعای مسلمانی که برای معروف پسر فیروزان نموده اند به دیده ی تردید نگریست. زیرا تحقیقات جز اینکه بر اساس همان دعاوی قصه وار صوفیانه صورت می گیرد، راه دیگری را برای اثبات مسلمانی معروف نشان نمی دهد.
علاوه باید به این توجه داشته باشیم کثیری مانند رجال شناس مشهور خیرالدین زرکلی (31) و اعلام نگار معاصر دکتر معین (32) به اسلام او اشاره ای نکرده اند چه رسد به اینکه نزد علی بن موسی الرضا- علیه السلام- مسلمان شده باشد. البته ممکن است ایراد کنند که مسأله موالی (33) یا دربان بودن او دلالت بر مسلمانی معروف نیز دارد. زیرا امام غیرمسلمان را به مقام دربانی و خدمتکاری انتخاب نمی کند. می گوئیم چنین است، ولی این اسلامِ معروف کرخی را آن هم به دست امام رضا- علیه السلام- ثابت نمی کند.
دوران مسلمانی
آغاز گرایش به تصوف
طبیعی است اگر گزارش مسلمانی معروف فرزند فیروزان صحت داشته باشد، تردیدی نیست بعد از مسلمانی مانند تمامی تازه مسلمانان با حال و هوای مسلمانی به خانه اش بازگشته، در خانواده اش تأثیر گذاشته، پدر و مادرش آئین آسمانی که او را منقلب نموده پذیرفته اند، وظائف مسلمانی را مراعات کرده، فرائض معین شده را انجام داده اند، همانطور که نیکلسون نیز اشاره نموده روز و شب را به عبادت می گذرانیده و آنقدر در عبادت افراط داشته که مادرش به او می گفته است: اینطور عبادت می کنی خواهی مرد. به مادرش جواب می دهد: چه سعادتی برتر از اینکه انسان به هنگام عبادت بمیرد. (34)مدّت زمانی که متأسفانه به جزئیات آن اشاره نشده است این چنین گذشت و بدون اینکه به زمان و علت گرایش او به تصوف اشاره کرده باشند دومین دوره ی زندگی او را چنین نوشته اند «بعد از این که قدری سنش پیش رفت، علاقه به ترک دیار و خانه پیدا کرد، از زادگاه خود رفت، مدتی در بیابان ها به سر برد، بدون اینکه معلوم باشد کجاست. پس از چند سالی مراجعت کرد، مردم دیدند دارای موی سر و ریش بلند ژولیده است، پیراهن چرکین به تن دارد. خویشاوندانش خواستند او را به گرمابه ببرند، موی سر و ریشش را کوتاه کنند، جامه اش را تجدید نمایند او نپذیرفت گفت: «همینطور بهتر است» (35)
شاید بتوان گفت این شرح همان گزارشی است که کمال الدین حسین خوارزمی در قرن نهم می دهد می نویسد: «بعد از اینکه پدر و مادرش مسلمان شدند، پیش داود طائی افتاد و پای در طریق ریاضت و مجاهده نهاد». (36) - هر چند عده ای از محققان با محاسبه دقیق تاریخی که داشته اند قائلند «مسلماً تولد معروف به چندین سال بعد از سالهای درگذشت فرقد سنجی و داود طائی» (37) بوده یعنی باید بپذیریم داود طائی در این زمان حیات نداشته است و این گزارشات از جمله جعلیاتی است که به آنها برای معروف کرخی پیشینه سازی تاریخی می کنند.
به هر حال نوشته اند در «این دوره، معروف عبادت نمی کرد، فقط به واجبات اکتفا می نمود و شب پس از خواندن نماز می خوابید، در صورتی که پیش از مهاجرت تا صبح به نماز می ایستاد و آنقدر نماز می خواند که از فرط خستگی در موقع سجده از حال می رفت».
این تنها شاهدی است که می توان آن را نشانِ ورود معروف کرخی به جرگه صوفیان دانست، زیرا آنچه در این دوره از زندگی او نوشته اند، مخصوص متصوفه بوده و عجیب است هیچ یک از شرح احوال نگاران فرقه ای، این واقعه را سرآغاز زندگی صوفیانه او ندانسته و به آن اشاره نکرده اند. حتی مورخین جز اینکه «به دست علی بن موسی الرضا مسلمان شد و در سلوک درآمد» (38) - که مسلماً بازگو نمودن گزارشی سلیقه ای از صوفیه است- مطلب دیگری ارائه نداده اند.
ادعای منصب دربانی برای معروف
از جمله مناصبی که برای معروف بن فیروزان کرخی ساخته اند و به آن دامن زده، حتی متأسفانه بعضی از نویسندگان به این ادعا اعتماد کرده بدون تحقیق و بررسی آن را تکرار نموده اند، و به چنین جعلی برای معروف کرخی فضیلت سازی کرده اند در صورتی که این مقام فقط در ارتباط با حضرت حجة بن الحسن- ارواحنا فداه- آن هم در غیبت صغری، به لحاظ این که دیگران از شرف دیدار امام محروم می باشند شرافت و شأنیت دارد، والا دربانی در عصر نبوت و امامت که تمامی طبقات معصوم را زیارت می کنند مرتبه ای اختصاصی نیست تا آن را ملاک موقعیت سازی کسی سازند. علاوه مدعیان در مورد دربانی معروف کرخی، تاریخی برای آغاز چنین منصبی بیان نکرده اند. حتی بررسی و تفحص سه دوره از زندگی معروف کرخی کوچکترین نشانی ارائه نمی دهد که به استناد آن مسأله دربانی را پذیرفت. به همین دلیل تاکنون جز عده ای از شرح احوال نگاران صوفیه (39) هیچ محققی آن را یک واقعه حقیقی ندانسته است حتی کسانی امثال دکتر عبدالسلام ترمانینی که به اسلام او نزد امام رضا اشاره دارد. (40) به چنین مقامی در زندگی معروف کرخی صوفی اشاره نکرده اند.آنچه برای آغاز چنین ادعائی که جز صوفیه به آن نپرداخته و بر آن اصرار دارند نقل کرده اند این است که مدعی شده اند: «به دست حضرت ثامن الائمه- علیه و علی آبائه صلوات الله- به شرف اسلام فایض گردیده و دربان آن آستان بود» (41) گزارش دیگری که به این مهمّ در زندگی معروف کرخی اشاره کرده است، واقعه ای می باشد که میرزا محسن عمادالفقرا اردبیلی (متوفی 1374) از اتباع ذهبیه اغتشاشیه بدون قید سند در «منظوم تذکرة السالکین» نقل نموده، گروهی از شیعیان علی بن موسی الرضا- علیه السلام- که به شغل بازرگانی اشتغال داشتند به سرای وی شتافتند تا از او دستوری گیرند که به برکت آن در سفر دریا با سلامت و کامیابی به مقصود خویش نائل شوند و از تلاطم آب و بلیات در امان باشند چون به درِ سرای رسیدند معروف دربان را دیدند». (42)
موضوع دیگری که ادعای دربانی معروف را قوی نموده این گفته است که به معروف کرخی نسبت داده اند به زبان آورده: «من همه چیز به جز خدمت به مولایم حضرت علی بن موسی الرضا- علیه السلام- را رها نمودم» (43) اولاً باید توجه داشت اگر چنین کلامی از او باشد، ثابت نمی کند این خدمتگزاری در مقام دربانی و درک حضور باشد، چه بسا ممکن است شخصیتی را درک نکرد، لکن خویش را وقف سیره ی او نمود. و اگر بر فرض محال درک حضور امام رضا- علیه السلام- را کرده باشد به مدت یک روز در بغداد بوده است و این با ادعای فوق سازش ندارد.
از نوع این گزارش صوفیانه ی فرقه ای فهم می شود، معروف زمانی که جوانی بین سنین 5 یا 10 سالگی بوده (44) به مقام دربانی منصوب شده، و این نه تنها چون بدون ارائه سند و مدرکی ادعا شده قابل اعتماد نیست، بلکه به لحاظ سن معروف کرخی نیز قابل پذیرش نمی باشد. خصوصاً اینکه برخلاف آن ادعا، گزارشی توسط شرح احوال نگار فرقه گنابادی در دست داریم، میرزا محمدباقر سلطانی گنابادی نسبت به معروف و ارتباط او با منصب دربانی حضرت رضا- علیه السلام- می نویسد: «در ابتدا مدتی با شیخ داود طائی مصاحبت داشت و مشغول ریاضت بود تا به افتخار دربانی حضرت رضا مفتخر آمد» (45) در صورتی که نسبت به ارتباط معروف بن فیروزان کرخی و داود طائی باید به مهمّی که از نوشته ی عبدالرحمن جامی استفاده می شود توجه داشت او مرگ داود را سال 165 و مُردن معروف کرخی را سال 200 هجری نوشته است و با اشاره به سال تولد امام رضا- علیه السلام- که سال 148 دانسته اضافه می کند در این صورت هرگاه فی المثل سند اسلام آوردن معروف را سال 170 هجری پنداریم که حضرت امام رضا 22 ساله بوده اند، معروف طفلی بیش نبوده و به احتمال قوی بیش از 5 و کمتر از 10 سال داشته است.
با تأمل در تقریبات فوق و توجه به صحت احتمالات آنها معلوم می شود که معروف کرخی در سال مرگ داود طائی بیش از دو سه سالی نداشته و مصاحبت طفلی چنین خردسال با پیرمردی ... (46) بعید به نظر می رسد. که البته بعضی دیگر از اهل تحقیق وابسته به فرقه ذهبیه اغتشاشیه به نتیجه رسیده اند «مسلماً تولد معروف چندین سال بعد از سال های درگذشت فرقد [سنجی] و داود [طائی] خواهد بود». (47) نتیجه اینکه ادعای میرزا محمد باقر سلطانی گنابادی مؤلف کتاب «رهبران عرفان و طریقت» درباره ی دربانی معروف کرخی بی اساس می باشد.
علاوه جواد نوربخش می نویسد: «اینک گفته اند پدرش دربان علی بن موسی الرضا بوده، یا خودش به دست وی مسلمان شده تحقق تاریخی ندارد. زیرا امام در مدینه متولد گردید و همانجا بزرگ شد و سپس به خراسان رفت و در آن دیار وفات یافت». (48)
از طرفی همانطور که اشاره شد ادعای مسلمانی معروف کرخی و مقام دربانی آن حضرت را محققانی نظیر عبدالله جبوری (49) و نورالدین شربیه (50) و دکتر عبدالحلیم ساجد (51) و شیخ عبدالوهاب شاذلی (52)، دکتر حسین مرتضی، مناقب نویس متصوفه (53) مورد تحقیق قرار داده و به نتیجه رسیده اند: مسأله اسلام معروف بن فیروزان کرخی به دست امام رضا- علیه السلام- و ادعای دربانی او برای اولین بار توسط عبدالرحمن سلمی (54) صوفی سنی معاصر ابوسعید ابوالخیر ادعا شد و بعد از او کسانی نظیر «ابن خلکان» (55) و «یافعی» (56) در پی آنها «هجویری» (57) این جعل بی اساس را بدون توجه به اصالت حقیقی آن نقل قول کرده اند. ابن قتیبه (مرده 276 هجری) در کتاب خود «المعارف» می نویسد: «معروفی که دربان امام بود، معروف بن خربوذ نام داشت» نه معروف فیروزان کرخی صوفی که این نیز اشتباه است زیرا معروف بن خربوذ در زمره ی اصحاب امام رضا- علیه السلام- نام برده نشده است.
به هر حال اشاره خواهیم کرد (58) روساء فرقه دار وابسته به تصوف «معروفیه» بعد از اینکه با توضیح نقادان (59) تصوف فرقه ای متوجه شدند، بر فرض اینکه ثابت شود معروف کرخی از جمله دربانان حضرت امام رضا- علیه السلام- بوده است دلیل فرقه سازی در اسلام ضد فرقه گرائی نمی شود و شاید به همین لحاظ درصدد چاره بر آمدند. علی تابنده که از جمله روساء فرقه گنابادی است مسأله دربانی معروف کرخی را با اضافه عنوان «باطنی» بر «دربان ظاهری» که تا سال 1372 (60) در آثار متصوفه ادعا نشده بود به صورت «شیخ المشایخ معروف کرخی دربان ظاهری و باطنی آن حضرت است» (61) تعمیر نمود، تا اگر برای اهل تحقیق و پژوهش قانع کننده نیست لااقل برای عوام مفید افتد.
تذکر این مهم ضروری است «دربان ظاهری و باطنی» که علی تابنده درباره ی معروف کرخی به کار گرفته است همان ادعای «باب ظاهری و باطنی» است که از جمله تزویر و حیله های فرقه سازان است چنانکه حاج محمد کریم کرمانی اولین «سرکار آقا» در حقیقت رئیس «شیخیه» شاخه کرمان به استادش کاظم رشتی امام تراش معروف می نویسد: «تو باب ظاهری و باطنی هستی» (62)
علاوه نتیجه می گیریم: بر فرض صحت آنچه تحت عنوان دربانی برای معروف کرخی ادعا کرده اند نه «تنها دربان امام بودن و یا در ردیف اصحاب آن بزرگوار محسوب شدن برای اثبات ادعائی که نقل شده کافی نیست» (63) بلکه توجه داده اند: «دربانی او دروغ است زیرا اگر راست می بود شیعیان او را در کتب رجل و تواریخ خود ثبت می نمودند» (64) و معتقدند «اگر در برخی از کتب رجال شیعه اسمی از معروف کرخی به میان آمده تنها به اینکه شخصی مجهول الهویه ای بوده اکتفا شده است». (65) علاوه اگر دربانی معروف کرخی صحت داشت چرا مولوی خراسانی آنجا که به او می پردازد اشاره ای به چنین منصبی ندارد:
چونکه کرخی کرخ او را شد جرس
شد خلیفه عشق و ربانی نفس
نهیب امام بر معروف
اگر بر فرض محال ارتباط معروف کرخی با حضرت امام رضا را بپذیریم باید به این نهیب امام نیز که صوفیه نقل نکرده اند توجه داشت، صوفیه این داستان را به طور تحریف شده نقل نموده اند (65) عده ای که از طریق دریا تجارت می کردند جهت رفع خطرهای سفر دریا به امام رجوع نمودند به عللی امام را زیارت نکردند، وقتی مقصود از شرفیابی را به معروف گفتند او شفاهاً یا کتباً تعلیم داد در چنین زمانی خدا را به سر معروف کرخی قسم بدهید. آنان چنان کردند. امام که از ماجرا باخبر می شوند به معروف می فرمایند: «از کجا چنین دستوری به آنها دادی؟» عرض کرد: «ای مولای من سری که بیست سال (66) بر آستانه مبارکه شما بر زمین نهاده شده این مقدار نزد خدا ارزش ندارد که اگر دریا را به آن قسم بدهند آرام بگیرد». امام فرمود: «مطلب، همین طور است ولی دوباره چنین کاری مکن»(67) علامه محدث محقق آیت الله حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی بعد از اینکه فرمودند: «باب بودن مقام و مرتبه ای برای شخصیت سازی افراد نمی شود» اشاره نمودند: «نگفته قسم به نَفس معروف بده، در صورتی که نفس و جان بالاتر از سر است» زیرا بر فرض محال اگر هم دربان بوده، دربانی برای او فضیلتی نداشته است.پینوشتها:
1- طرایق الحقایق: 2 /288 به نقل از ریاض السیاحه شیروانی.
2- تصوف و تشیع از هاشم معروف الحسنی ترجمه محمد صادق عارف: 489.
3- رساله قشیریه: 1 /36
4- رساله قشیریه: 12 سطر 1- 10.
5- چهار پیر طریقت: 83 پاورقی.
6- مناقب معروف کرخی و اخباره: 49، تاریخ بغداد: 13 /199.
7- معجم البلدان: 4 /449.
8- انساب سمعانی: 5 /51.
9- طرایق الحقایق: 2 /287.
10- مکتب های عرفانی از عبدالرفیع حقیقت: 150.
11- تصوف و تشیع: 489.
12- تذکرة الاولیاء چاپ دنیای کتاب: 223.
13- التفتیش: 73.
14- ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی: 173، البته این تاریخ با شواهدی که به اسلام اختیار کردن او مربوط می شود مطابق نیست.
15- طبقات الصوفیه سُلمی: 283، حلیة الاولیاء: 8، تاریخ بغداد: 13 /200- 199، کشف المحجوب: 160، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری: 38، طبقات الحنابله: 1 /381، رساله قشیریه: 1 /36، تحفه ی عباسی، شیخ مؤذن خراسانی: 10.
16- اصول تصوف: 66 (وابسته به ذهبیه اغتشاشیه).
17- طبقات ابن الملقن: 280.
18- صفه الصفوه: 2 /318، شذرات الذهب: 1 /360، سیر اعلام النبلاء: 9 /339.
19- تحفة العشاق از سید حسین لامع قزوینی (وابسته به نعمة اللهی کوثر علیشاهی): 409.
20- جنجال تصوف در اسلام: 99.
21- رهبران طریقت و عرفان (وابسته به گنابادیه): 129.
22- تاریخ حبیب السیر: 2 /255.
23- صفة الصفوه: 2 /318.
24- جُنگ صوفی/ محمد هادی مصطفوی: 98.
25- دائرة المعارف الشیعیه العامة/ شیخ محمد حسین اعلمی: 17 /248.
26- ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی: 173، اصول تصوف: 79.
27- رهبران طریقت و عرفان: 129 و مصادری که در طول نگارش به آن ها اشاره شده است.
28- داستان عشق پیران: 155.
29- چهار پیر طریقت: 84.
30- المنتقی من منهاج الاعتدال تألیف ذهبی: 1 /505.
31- اعلام زرکلی: 7/ 269.
32- فرهنگ معین: 6/ 1997.
33- یعنی دوستدار.
34- ملاصدرا، هانری کربن ترجمه ذبیح الله منصوری: 269.
35- چهار پیر طریقت نوشته جواد نوربخش: 84.
36- جواهر الاسرار و زواهر الانوار: 1/ 89
37- ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی: 173.
38- تاریخ گزیده: 637.
39- رهبران طریقت و عرفان: 128، داستان عشق پیران: 155، اصول تعریف: 67، ذهبیه تصوف علمی و آثار ادبی: 171.
40- ترجمه دائرة المعارف تاریخی رویدادهای تاریخ اسلام: 1/ 453.
41- داستان عشق پیران (وابسته به نعمة اللهی کوثر علیشاهی): 155.
42- اصول تصرف: 70.
43- وفیات الاعیان: 233.
44- ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی: 173، اصول تصوف: 79 و در کوی صوفیان: 333.
45- رهبران طریقت و عرفان: 129.
46- اصول تصوف: 79.
47- ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی: 173.
48- چهار پیر طریقت: 84.
49- مناقب معروف کرخی و اخباره: 52/ پاورقی شماره 2.
50- مقدمه طبقات الصوفیه سُلمی.
51- رجال طبقات الصوفیه سلمی و انصاری: 199.
52- معروف کرخی و مناقبه: 141.
53- مناقب صوفیه: 102.
54- طبقات الصوفیه: 83.
55- 5/ 230.
56- تاریخ یافعی: 1/ 460.
57- کشف المحجوب: 325.
58- به بحث «تذکری کامل کننده» در همین کتاب مراجعه شود.
59- به صفحه 109 کتاب حاضر رجوع شود.
60- سال تدوین کتابی که در آن برای اولین بار چنین ادعائی شده است. (خورشید تابنده: 5).
61- خورشید تابنده: 41.
62- ترجمه احقاق حق، میرزا موسی حائری اسکوئی: 288.
63- پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلی عمید زنجانی: 185 و 184.
64- خیراتیه: 2/ 2112.
65- اصول تصوف: 80.
66- تاریخ با زمان اسلام معروف و شهادت امام سازش ندارد.
67- القطره: 401، 1/ 634 ترجمه.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}