نویسنده: مهدی مهریزی




 

در آغاز بحث، شایسته است موضوع پژوهش به درستی روشن شود و در این راستا، چند نکته را یادآور می شویم:
1. فقیهان، ‌لهو را حرام می دانند(1)وگرچه در معنی و حدّ و مرز آن، ‌نظر روشنی ندارند، بلکه شماری از آنان ادعای اجمال کرده اند و به اندازه ای که یقین آور است، گرفته اند(2).
2.لهو، بیش تر با ابزار پدید می آید؛ از این روی، بهره بردن از ابزار لهو و سرگرمی بدان ها و به کار گرفتن آن ها، حرام خواهد بود.
3. در کتاب های فقهی و حدیثی(3)، رسم چنین است که این بحث، با عنوان:«آلات لهو»مطرح می شود.
4.غنا، از گونه صوت و صداست و پیوندی با ابزار خارجی ندارد، گرچه در چیستی غنا، فقها، آرای گوناگونی دارند(4). بنابراین، در این نوشتار«ابزار لهو» در بوته بررسی قرار می گیرد.
در کتاب های فقهی، ابزار لهو، از زاویه های گوناگون به بوته نقد و بررسی نهاده شده است: به کار بردن، شنیدن، بهره گیری در غیر لهو، بهره گیری از ابزار ناشناخته و مهیا نشده برای لهو و...
روشن است که بیش تر این بحث ها، به روشن کردن حکم شرعی ابزار لهو می انجامد. در این نوشتار، در پی آن نیستیم حکم مسأله را روشن کنیم، بلکه برآنیم خود مسأله را روشن سازیم. در دسته ای از روایات، از پاره ای ابزار لهو، نام برده شده است: طنبور، دفّ، طبل. در دسته ای دیگر، عنوان ها کلی بیان شده است: ملاهی، معازف...
حال، پرسش این است: آیا رابطه بین این دو دسته از خطاب های شرعی، رابطه قاعده و مثل است که دگرگونی می پذیرد، یا خطاب های مستقل و جدای از یکدیگرند و باید به هر دو عمل کرد. بدین معنی که به کار بردن ابزار یاد شده، بی قید و شرط حرام خواهند بود، گرچه اینک ابزار رایج، لهو نباشند.
و حکم دسته دیگر نیز مستقل است. البته کلی و شایسته هماهنگ شدن با هر محیطی و شرایطی، یعنی ابزارهای جدید و نو را نیز دربرمی گیرد.
به دیگر سخن، آیا عنوان های یاد شده در دسته نخست از روایات، موضوعیت دارند و در تمام دوره ها، پایدار خواهند بود، گرچه شارع قاعده فراگیری صادر کرده باشد؟
یا این که آن نام ها ویژگی ندارند، بلکه معیار، همان عنوان کلی و فراگیر است و رابطه این ها، به سان رابطه «من رباط الخیل» با «من قوّه» در آیه شریفه 60 سوره انفال است. این پرسش اصلی است که باید پاسخی روشن برای آن بجوییم:
فقیهان، به گونه جدا و مستقل، به این بحث نپرداخته اند و از لا به لای کلمات آنان نیز، نمی توان رأی روشنی به آنان نسبت داد. بلکه پاره ای از سخنان آنان با ویژگی ابزار سازگار است و پاره ای با نبود ویژگی.
اینک پاره ای از سخنان آنان در این باب:
ملا احمد نراقی می نویسد:
«آن چه از اخبار استفاده می شود، دو چیز است:
الف. آن چه به روشنی حرام بودن آن بیان شده، مانند: طنبور(سه تار)، عود(نی)، مزمار(ساز)، طبل(دهل)، بربط(نوعی ساز) و دف(دایره).
ب. آن چه داخل عنوان معازف و ملاهی(آلات لهو) و هرچه بدان لهو شود، یعنی هر چیزی که برای لهو آماده شده باشد و عرف آن را ابزار لهو بداند.»(5)
همو می نویسد:
«معنای لهو، اجمال دارد و اراده عموم از آن ممکن نیست، از این روی، باید به اندازه یقینی از آن، بسنده کرد و آن ابزار ویژه ای است که در فارسی به آن ساز می گویند. خواه در روایات، یادی از آن شده باشد، یا ابزار جدیدی باشد.»(6)
همو می افزاید:
«آیا حرام بودن به کارگیری ابزار لهو، در جهتی ویژه است، که اگر در جای و جهت دیگر به کار گرفته شود، مانند: آگاهاندن، راندن حیوانات آزاردهنده و ... حرام نخواهد بود؟ یا این که حرام بودن آن فراگیر است؟
احتمال دوم برتر است و گویا در میان فقیهان مخالفی نباشد.»(7)
این عبارت ها، نشانگر ویژگی ابزار وارد شده در روایاتند.
شیخ انصاری می نویسد:
«حرام بودن بازی با ابزار لهو، به جهت لهو است و ابزار ویژگی ندارند... در روایت سماعه، معیار غفلت و خوش گذرانی، قرار داده شده است.»(8)
از سوی دیگر، همو می نویسد:
«قدر متیقن از ابزار لهو، که استفاده از آن حرام است، ابزاری است که از جنس مزمار و طبل و ابزار غنا باشد.»(9)
این دو عبارت، چندان سازگاری با هم ندارند.
شیخ یوسف بحرانی می نویسد:
«اگر امکان بهره گیری در غیر جهت حرام داشته باشند، احتمال جایز بودن فروش این ابزار وجود دارد، لیکن مورد این احتمال، بسیار نادر است؛ زیرا از این ابزار، جز لهو بهره دیگری به دست نمی آید، پس خرید و فروش آن ها، مطلقاً حرام است.»(10)
از این سخن، ویژگی نداشتن ابزار یاد شده در روایات را می شود استفاده کرد؛ زیرا اگر بهره غیر نادری بر آن ها مترتب گردد، استفاده از آن ها، مانعی نخواهد داشت.
همین مطلب را شهید ثانی در مسالک(11)، نگاشته و صاحب جواهر(12) و محقق سبزواری آن را پذیرفته اند(13).
این ها، نمونه هایی بود از سخنان به نسبت روشن فقیهان و دیگر سخنان آنان این روشنی را ندارند.
خلاصه: دشوار است به این فقیهان، یکی از دو رأی را نسبت داد.
به نظر ما، نام های یاد شده در روایات، ویژگی ندارند، برای ثابت کردن این سخن، باید دلیل ها را به بوته نقد و بررسی نهیم و شواهد این دیدگاه را در لابه لای آن، بازگوییم. برای حرام بودن لهو و استفاده از ابزار آن، به آیات قرآن و احادیث، استدلال شده است:

قرآن

شماری از آیات قرآن، مورد استشهاد امامان(ع) و فقیهان قرار گرفته است، مانند:
1. « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ »(14).
گروهی از مردم، خریدار سخنان بیهوده اند تا به نادانی، مردم را از راه خدا، گمراه کنند.
در تفسیر علی بن ابراهیم، لهو الحدیث، به غنا و نوشیدن شراب و کارهای بیهوده تفسیر شده است(15). گروهی از مفسران، لهوالحدیث را به ساز تفسیر کرده اند(16).
گروهی از فقیهان، این آیه را در ضمن شواهد و دلیل های حرام بودن لهو، یاد کرده اند(17).
2. «لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فَاعِلِینَ‌ »(18).
اگر خواستار بازیچه ای می بودیم، خود آن را می آفریدیم، اگر خواسته بودیم.
به این آیه شریفه، درضمن روایت عبدالاعلی(19)استشهاد شده و شیخ انصاری، آن را از دلیل های حرام بودن لهو قرار داده است.(20)
3. «والَذین هُم عَنِ اللغَوِ مُعرضُونَ»(21)
و آنان که از لغو روی گردانند.
در تفسیر علی بن ابراهیم«اللغو»به غنا و کارهای لهو، تفسیر شده است(22).
این آیات، بر حرام بودن لهو، گواه آورده شده اند، حال، خواه دلالت این ها را بر حرام بودن لهو بپذیریم، ‌یا نپذیریم، خواه آیات تنها همین شمار باشند، یا آیه های درخور استناد دیگری هم باشد، یک نکته روشن است که در قرآن، نامی از ابزار لهو، به میان نیامده، از این روی گیریم که استفاده حرام بودن ابزار لهو از آن ها بشود، ابزاری حرام خواهد بود که در راستای لهو قرار گیرند، چه در روزگار ائمه(ع) وجود داشته، یا بعدها پدید آمده باشند و ابزاری که بهره برداری لهوی از آن ها نشود، حرام نخواهند بود. این، می تواند گواهی باشد بر این که نام های یاد شده در احادیث، ویژگی ندارند.

روایات

روایاتی که از لهو، سخن به میان آورده اند، سه دسته اند:
* آن ها که بر حرام بودنِ‌ لهو، دلالت دارند.
*آن ها که بر حرام بودن ابزارِ لهو، دلالت دارند؛ اما با عنوان کلی و وصفی.
*آن ها که بر نام های ویژه ای تأکید دارند و تنها آن ها را حرام می دانند.

گروه نخست

1.محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن محبوب، عن عنبسه عن ابی عبدالله(ع)قال:« استماع اللهو و الغناء ینبت النفاق کما ینبت الماء الزرع»(23)
امام صادق(ع)فرمود: شنیدن لهو و آواز، نفاق را رشد می دهد، همان گونه که آب زراعت را.
2. حدثنا ابی(رض)قال: حدثنا احمد بن ادریس، عن محمد بن احمد قال: روی الحسن بن علی بن ابی عثمان، عن موسی المروزی عن ابی الحسن الاول(ع) قال: و قال رسول الله(ص):« اربع یفسدن القلب و ینبتن النفاق فی القلب کما ینبت الماء الشجر:استماع اللهو و النداء، و اتیان باب السلطان، و طلب الصید»(24).
رسول خدا فرمود: چهار چیز دل را تباه می سازد و نفاق را در دل رشد می دهد، همان گونه که آب، درخت را: شنیدن لهو و آواز، رفتن به بارگاه پادشاه و جست و جوی صید.
3. حدثنا ابوالحسن محمدبن علی بن الشاه المرو الروذی قال: حدثنا ابوحامد احمد بن محمد بن الحسین، قال حدثنا ابویزید احمد بن خالد الخالدی، قال حدثنا محمد بن احمد بن صالح التمیمی، قال حدثنا ابی، قال حثنا انس بن محمدابومالک عن ابیه، عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جده، عن علی بن ابی طالب، عن النبی(ص)، انه قال فی وصیته له:
«یا علی، ثلاثه یقسین القلب، استماع اللهو و طلب الصید و اتیان باب السلطان»(25).
رسول خدا(ص) در سفارشی به علی(ع)فرمود: سه چیز، قساوت می آورد: شنیدن لهو، در پی صید رفتن و ورود به بارگاه پادشاه.
4. عن جعفر بن محمد(ع)انه قال:«مربّی ابی (رض)و انا غلام صغیر و قد وقفت علی زمّارین و طبّالین و لعّابین استمع فاخذ بیدی و قال لی:‌مرّلعلک ممن شَمت بآدم.
فقلت و ماذاک یا ابت؟
فقال: هذا الذی تراه کله من اللهو و اللعب و الغناء، انبما صنعه ابلیس شماتهً بآدم حین اُخرج من الجنه»(26)
امام باقر(ع ) می فرماید: در دوران خردسالی، روزی ایستاده بودم به تماشای گروهی که نی می زدند و بر طبل می نواختند و بازی می کردند، پدرم از کنارم می گذشت که روی کرد به من فرمود: بگذر، مگر از کسانی هستی که آدم(ع)‌را سرزنش می کند.
گفتم: ای پدر! منظور شما چیست؟
فرمود: آن چه می بینی از ساز و دهل، ساخت شیطان است که پس از بیرون رانده شدن آدم از بهشت، ساخت.
هیچ یک از این حدیث ها، برابر معیارهای رجال شناسی رجال شناسان پسین، اعتبار ندارند؛ زیرا بسیاری از این راویان، در کتاب های رجالی توثیق نشده اند. مثلاً در حدیث اول، عنبسه، در حدیث دوم حسن بن علی و موسی المروزی و در حدیث سوم احمد بن محمد، احمد بن خالد، محمد بن احمد بن صالح توثیق نشده اند. حدیث چهارم هم، مرسل است.
از جهت دلالت، چند نکته را یادآور می شویم:
الف. استفاده حرام بودن لهو و ابزار لهو از این روایت ها، دشوار می نماید، زیرا تعبیرهایی چون: قساوت قلب، یا فساد قلب، رشد نفاق و ابداع شیطان، گرچه از نظر شرع ناپسندند و شارع آن ها را نمی پسندد، ولی ناپسند بودن آن ها در شرع و روی خوش نشان ندادن شارع به آن ها، به گونه ای نیست که بشود حرام بودن را از آن فهمید. از این روی، گروهی از فقیهان، این دسته از روایات را مؤید روایات دیگر گرفته اند و به روشنی بیان داشته اند که این ها به گونه روشن حرام بودن ابزار لهو را نمی رسانند(27).
ب.سه حدیث نخست، اگر بر حرام بودن دلالت داشته باشند، دلالت التزامی خواهد بود؛ زیرا آن چه از آن منع شده، شنیدن لهو است و اگر شنیدن لهو حرام شد، انجام آن نیز، حرام خواهد بود.
ج.اگر حرام یا مکروه بودن لهو، از این روایت ها استفاده شود، ابزار لهو نیز، همان حکم را خواهد داشت. البته در این جا، بر ابزار ویژه ای تأکید نشده، بلکه هر وسیله ای، چه نو، چه کهنه، در جهت لهو، به کار گرفته شود، را دربرمی گیرد.

گروه دوم

روایت های گروه دوم، یعنی آن ها که دلالت بر حرام بودن لهو، به گونه کلی و وصفی، دارند، بسیارند، در این دسته از روایت ها، عنوان های فراگیری چون: ملاهی، معازف و مزامیر، ناپسند دانسته شده است. در این جا، گزیده ای از روایت های معتبر را نقل می کنیم، آن گاه به بررسی آن ها می پردازیم:
1.محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی عبدالله(ع) قال:«قال رسول الله(ص):انهاکم عن الزفن و المزمار و عن الکوبات و الکبرات»(28).
رسول خدا(ص) شما را از رقص، ساز و شطرنج بازداشت.
2.الصدوق عن ابیه، عن سعد، عن النهدی، عن ابی محبوب، عن ابی ایوب، عن محمد بن مسلم، عن ابی عبدالله(ع)قال:« قال رسول الله(ص)«ان الله بعثنی رحمه للعالمین و لامحق المعازف و المزامیر و امور الجاهلیه و اوثانها و ازلامها»(29).
رسول خدا(ص)فرمود: خداوند مرا رحمت برای جهانیان و نابودکننده ابزار لهو و شادی انگیز و امور جاهلی و تباهی و سهم ها برانگیخت.
3. «فی عیون الاخبار باسانیده، عن فضل بن شاذان، عن الرضا(ع)فی کتابه الی مأمون، قال: الایمان هو اداء‌الامانه... و اجتناب الکبائر و هی قتل النفس التی حرم الله تعالی و الزنا... و الاشتغال بالملاهی و الاصرار علی الذنوب.»(30)
امام رضا(ع) به مأمون نوشت: ایمان، ادای امانت است... و پرهیز از گناهان کبیره، یعنی کشتن انسان بی گناه، زنا... و پرداختن به ابزار لهو و اصرار بر گناهان.
4.«محمد بن یعقوب، عن عده من اصحابنا، عن سلیمان بن سماعه، عن عبدالله بن القاسم، عن سماعه، قال: قال ابوعبدالله(ع): لما مات آدم شمت به ابلیس و قابیل، فاجتمعا فی الارض فجعل ابلیس و قابیل المعازف و الملاهی شماته بآدم(ع) فکل ما کان فی الارض من هذا الضرب الذی یتلذذ به الناس فانما هو من ذلک»(31)
امام صادق(ع) فرمود: چون آدم(ع)وفات یافت، شیطان و قابیل در زمین اجتماع کردند و برای سرزنش آدم و شادی خود، ابزار لهو و شادی آفرین را ساختند، پس هر آن چه از این ابزار در روی زمین وجود دارد و مردمان از آن ها لذت می برند، از این گونه است.
روایت های دیگری نیز، که در بردارنده این سه واژه باشند، وجود دارند که از نقل آن ها، به خاطر به درازا کشیدن بحث، خودداری می ورزیم.(32)
اینک، بررسی این دسته از روایت ها، از نظر سند و دلالت:

سند:

سند: حدیث اول و دوم، معتبرند. درباره حدیث سوم، شیخ انصاری می نگارد:
«این روایت حسنه ای است، به مانند صحیحه، بلکه صحیحه است.»(33)
البته، شیخ صدوق به فضل بن شاذان، دو طریق دارد که در هر دو طریق، راویان غیر موثق وجود دارند. حدیث چهارم، به جهت سهل بن زیاد، اعتباری ندارد.

دلالت:

این روایت ها، بر معنایی فراگیر دلالت دارند و هرچه را که ابزار لهو نامند، دربرمی گیرند، زیرا واژگان: ملاهی، معازف، مزامیر، نام ابزار ویژه نیستند، بلکه به معنای ابزار لهو هستند.
در قاموس و لسان العرب، ملاهی از ابزار لهو به شمار آمده است.(34)
همچنین معازف، به ملاهی(35)ابزار نوازندگی(36)و شادی انگیز(37)معنی شده است و مزامیر و مزمار به ابزار نواختن(38).

گروه سوم

در این بخش، روایاتی که از ابزار ویژه نام می برند، بررسی می شوند:
1.«الحسن بن علی بن شعبه، فی تحف العقول عن الصادق(ع)... و ذلک انما حرم الله الصناعه التی هی حرام کلها، التی یجیء منها الفساد محضاً نظیر البرابط و المزامیر و الشطرنج و کل ملهوبه و الصلبان و الاصنام و اما اشبه من ذلک من صناعات الاشربه الحرام و ما یکون منه و فیه الفساد محضاً و لا یکون منه و لا فیه شیء من وجوه الصلاح فحرام تعلیمه و تعلمه و العمل به و اخذ الاجر علیه و جمیع التقلب فیه من جمیع وجوه الحرکات کلها...»(39)
امام صادق(ع)فرمود:...خداوند، ابزاری را که به جز فساد، بهره ای از آن ها نمی شود برد، حرام کرده است، مانند: ابزار لهو و شطرنج و هر آن چه لهو به آن انجام گیرد و صلیب و بت و مانند آن، از نوشیدنی های حرام، که در آن فساد و تباهی است و هیچ گونه صلاحی در آن ها نیست. پس فراگیری و آموزش و انجام دادن و مزد گرفتن بر آن و هر کار دیگر با آن، حرام خواهد بود.
2.«عنه(ع)... فامّا وجوه الحرام من وجوه الاجاره... او یواجر نفسه فی صنعه ذلک الشیء او حفظه او لبسه او یواجر نفسه فی هدم المساجد ضراراً او قتل نفس بغیر حلّ او حمل التصاویر و الاصنام و المزامیر و البرابط و الخمر و الخنازیر و المیته و الدّم او شی من وجوه الفساد الذی کان محرّماً علیه من غیر جهه الاجاره فیه»(40).
فرمود: گونه های حرام از اجاره... این که انسان خود را اجاره دهد برای خراب کردن مسجد، یا کشتن انسان بی گناه، یا حمل صورت ها و بت ها و ابزار موسیقی و شراب و خوک و مردار و خون، یا چیزی که در آن فساد است.
3.«محمدبن علی بن الحسین باسناده عن شعیب بن واقد، عن الحسین بن زید، عن الصادق، عن آبائه(ع) فی حدیث المناهی قال: نهی رسول الله(ص) عن اللعب بالنرد و الشطرنج و الکوبه و العرطبه و هی الطنبور و العود و نهی عن بیع النّرد»(41).
رسول خدا(ص) بازداشت از بازی با نرد و شطرنج و ورق و سه تار و نی و همچنین نهی فرمود از فروختن نرد.
4. «محمد بن یعقوب، عن عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن اسحاق بن جریر قال سمعت اباعبدالله(ع)یقول: ان شیطاناً یقال له: القفندر إذا ضرب فی منزل الرجل اربعین صباحاً بالبربط و دخل الرجال وضع ذلک الشیطان کلّ عضو منه علی مثله من صاحب البیت ثم نفخ فیه نفخه فلایغار بعدها حتی تؤتی نساؤه فلا یغار»(42).
اسحاق، پسر جریر می گوید:از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: شیطانی است به نام قفندر، هرگاه، در منزل کسی چهل روز، وسائل لهو به کار رود، آن شیطان، هر عضو خود را بر عضو همانند صاحب خانه قرار دهد و او از غیرت بیفتد چنان که نسبت به ناموس خود، احساس غیرت نکند.
5.«محمد بن یعقوب، عن عده من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمد بن عیسی او غیره، ‌عن ابی داود المسترق قال: من ضرب فی بیته بربط اربعین یوماً سلط الله علیهم، شیطاناً یقاله له: القفندر فلا یبقی عضو من اعضائه الا قعد علیه، فاذا کان کذلک نزع منه الحیاء و لم یبال ماقال و لا ما قیل فیه»(43).
ابوداود گوید: آن که چهل روز در خانه اش ساز بنوازد، خداوند شیطانی را به نام قفندر بر او چیره می کند، پس عضوی نمی ماند مگر این که بر آن می نشیند. در این هنگام، حیا از وجود او بیرون می رود و در گفته هایش بی باک می شود.
6.ممد بن یعقوب، عن عدّه من اصحابنا، عن سهل، عن علی بن معبد، عن الحسن بن علی الجزار، عن علی بن عبدالرحمن، عن کلیب الصیداوی قال:سمعت اباعبدالله(ع)یقول: ضرب العیدان، ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الخضره»(44).
نی زدن، نفاق را در دل می رویاند، همان گونه که آب، سبزی را می رویاند.
7.«محمد یعقوب، عن عده من اصحابنا، عن سهل، عن احمد بن یوسف بن عقیل، عن ابیه، عن موسی بن حبیب، عن علی بن الحسین(ع)قال: لایقدس الله امه فیها بربط یقعقع و نایه (فایه)تفجع»(45).
امام سجاد(ع) فرمود: پاک و مبارک نمی گرداند خداوند امتی را که در بین آن ها، ساز و نی نواخته شود.
8.«محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی عبدالله(ع)قال: قال رسول الله(ص) انهاکم عن الزفن و المزمار و عن الکوبات و الکبرات.»(46).
رسول خدا(ص) فرمود: من شما را از ساز و رقص، باز می دارم.
9. «و فی عیون الاخبار، عن محمد بن عمرالبصری، عن محمد بن عبدالله الواعظ، عن عبدالله بن احمد بن عامر الطائی، عن ابیه، عن الرضا(ع)، عن فی حدیث الشامی، أنّه سأل امیرالمؤمنین(ع)معنی هدیر الحمام الراعیه(عبیه)قال: تدعو علی اهل المعازف و المزامیر و العیدان»(47).
از امیرمؤمنان، درباره آواز کبوتر خانگی پرسیدند، حضرت فرمود: نفرین می کند بر لهو و لعب بازان ساز و نی نوازان.
10.«و فی الخصال، عن محمد بن علی ما جیلویه، ‌عن محمد بن یحیی، عن محمد بن احمد، عن السیاری رفعه، عن ابی عبدالله(ع) انه سئل عن السفله فقال من یشرب الخمر و یضرب بالطنبور»(48).
از امام صادق(ع) پرسیده شد: فرومایگان، کیانند، حضرت پاسخ داد: میگساران و سه تارنوازان.
11.«و فی الخصال، عن ابیه، عن سعد، ، عن ایوب بن نوح، عن الربیع بن محمد المسلی، عن عبدالاعلی، عن نوف، عن امیرالمؤمنین(ع)فی حدیث قال: یانوف! ایّاک ان تکون عشّار، او شاعراً، او شرطیّا، او عریّفا، او صاحب عرطبه و هی الطنبور، او صاحب کوبه و هو الطبل، ‌فانّ نبی الله خرج ذات لیله فنظر الی السماء، فقال: أمّا انّها الساعه التی لا تردّ فیها دعوه الا دعوه عریّف، او دعوه شاعر، او دعوه عاشر، او شرطی، او صاحب عرطبه، او صاحب کوبه»(49).
امیرمؤمنان(ع)در سخنی فرمود: ای نوف! دَه یک ستان، شاعر، پاسبان، وردست خلیفه، سه تارنواز، دُهل چی مباش؛‌ زیرا رسول خدا(ص) شب هنگام از منزل بیرون رفت و به آسمان نگریست و فرمود: در این هنگام، خواسته ها برآورده می شود، مگر خواسته های دَه یک ستان ها، شاعر، پاسبان، وردست خلیفه، دُهل چی و سه تارنواز.
12.«ورّام بن ابی فراس فی کتابه قال: قال(ع): لا تدخل الملائکه بیتاً فیه خمر او دفّ، او طنبور، أو نرد و لا تستجاب دعاؤهم و ترفع عنهم البرکه»(50).
فرمود: فرشتگان در خانه ای که در آن، شراب، دایره، دهل و نرد باشد، وارد نشوند و دعای اهل آن خانه اجابت نشود و برکت از آنان برداشته شود.
13.«علی بن ابراهیم فی تفسیره عن ابیه، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبدالله بن جریح الملکی، عن عطا بن ابی ریاح، عن عبدالله بن عباس، عن رسول الله(ص) فی حدیث قال: إنّ من اشراط الساعه اضاعه الصّلوات و اتباع الشهوات و المیل الی الاهواء[‌الی ان قال]: فعندها یکون اقوام یتعلمون القرآن لغیر الله و یتخذونه مزامیر و یکون اقوام یتفقهون لغیرالله و تکثر اولاد الزّنا، و یتغنّون بالقرآن [الی ان قال]:و یستحسنون الکوبه و المعازف و ینکرون الامر بالمعروف و النهی عن المنکر[ الی ان قال]:فاولئک یدعون فی ملکوت السماوات الارجاس الانجاس.»(51)
رسول خدا(ص) فرمود: از نشانه های قیامت است: تباه ساختن نماز، پیروی از شهوت ها، در چنین روزگاری، مردمان قرآن را به انگیزه های غیرالهی فرامی گیرند و در نزد آنان، دهل و ابزار لهو، نیکو شمرده شود. اینان را در آسمان ها، پلید و نجس می خوانند.
14.«حدّثنا ابی قال: حدّثنا سعد بن عبدالله، عن احمد بن محمد بن عیسی، عن العباس بن معروف، عن ابی جمیله، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ نباته قال: سمعت علیاً(ع)یقول: سته لا ینبغی ان یسلم علیهم [الی ان قال]:فامّا الذین لاینبغی ان یسلم علیهم فالیهود و النصاری و اصحاب النرد و الشطرنج و اصحاب الخمر و البربط و الطنبور»(52).
اصبغ بن نباته گوید از علی(ع) شنیدم که می فرمود: سزاوار نیست بر شش گروه سلام داده شود: یهودیان، نصرانیان، نردبازان و شطرنج بازان، ‌شراب نوشان، سازنوازان و دهل چیان.
روایات دیگری نیز وجود دارد که از ابزار لهو، نام می برند. اما سند آن ها سستند و غیر درخور اعتماد؛ از این روی، از آوردن آن ها، خودداری می ورزیم(53).
بحث ما، بر محور این روایات خواهد بود، زیرا گونه گونی دیدگاه ها، در نوع نقد و بررسی و برداشت از این روایات، روشن می شود؛ از این روی، بحث در این روایات را، از دو زاویه، پی می گیریم: سند و دلالت.

سند:

حدیث اول و دوم که دو فراز از یک روایت هستند، از نظر سندی مرسل به شمار می روند؛ از این روی، فقیهان، آن را حجت ندانسته اند(54).
در حدیث سوم نیز، روایت گرانِ ناشناخته و غیرموثق وجود دارند: نامی از شعیب بن واقد در کتاب های رجال نیامده و حسین بن زید هم، توثیق نشده است.
همچنین عبدالعزیز بن محمد بن عیسی و حمزه بن محمد بن احمد، که در سند صدوق واقع شده اند، توثیق نشده اند. در نتیجه، این حدیث از نظر سندی اعتباری ندارد.
حدیث چهارم، اعتبار دارد و روایت گران آن، توثیق شده اند: عثمان بن عیسی از اصحاب اجماع و اسحاق بن جریر را نجاشی توثیق کرده است(55) و احمد بن محمد برقی را هم نجاشی و هم شیخ طوسی توقیق کرده اند(56).
حدیث پنجم، مرسل است و سهل بن زیاد ضعیف.
حدیث ششم، سهل بن زیاد ضعیف است و حسن بن علی جزار، ناشناخته و علی بن محمد را هم کسی توثیق نکرده است.(57)
حدیث هفتم، افزون بر ضعیف بودن سهل بن زیاد، موسی بن حبیب، توثیق نشده(58) و احمد بن یوسف بن عقیل هم، ناشناخته است.
حدیث هشتم معتبر است.
حدیث نهم، محمد بن عمر البصری و محمد بن عبدالله الواعظ، شناخته شده نیستند.
حدیث دهم، مرفوعه است و سیّاری تضعیف شده است(59).
حدیث یازدهم، عبدالاعلی، ‌توثیق نشده و نامی هم از نوف، در کتاب های رجالی برده نشده و تنها در تعلیقه بهبهانی آمده: آن گونه که از اخبار استفاده می شود، وی از اصحاب خاص حضرت امیر(ع) بوده است(60).
حدیث دوازدهم، مرسل است.
حدیث سیزدهم، از سلیمان بن مسلم خشاب، نامی در کتاب های رجالی برده نشده است و عبدالله بن جریح(گفته اند: عامی است)(61)و عطا بن ابی ریاح(62)، توثیق نشده اند.
حدیث چهاردهم، ابی جمیله، توثیق نشده، بلکه شماری وی را تضعیف کرده اند(63).
نتیجه: برابر معیارهای شناخته شده و رایج در ارزیابی سند احادیث، تنها حدیث چهارم و هشتم معتبرند.

دلالت:

با صرف نظر از مشکل سند، دلالت این روایات بر موضوع بودن ابزار لهو، روشن نیست؛ زیرا نخست این که، در برخی از این ها، قراینی وجود دارد که ویژگی را از بین می برد.
در حدیث نخست، واژه مزامیر، به گونه جمع آمده و با «ال»، یعنی ابزار لهو، نه یک وسیله ویژه. افزون بر این، تعبیر«کل ملهوبه»نشانه روشن دیگری بر این مدّعاست.
از سوی دیگر، واژه «برابط» به گونه جمع و با «ال»، می تواند نشانه ای باشد؛ زیرا اگر «بربط» نام ابزاری ویژه است، جمع آن، اشاره دارد به گونه ها و نمونه های گوناگون، بدین معنی که اگر در روزگار امام صادق(ع) وسیله ای را با شکل و اندازه و رنگ خاص، «بربط»می نامیدند و در روزگار امام حسن عسکری(ع) وسیله ای را با اندازه و شکل خاص، «بربط» می نامیدند، حکم هر دو، یکسان است؛ از این روی، ویژگی ابزار لهو، مورد شک واقع می شود؛ چرا که اگر با این گونه گونی ها، حکم یکسان بماند، اکنون اگر همین صدا، از ابزاری دیگر، که دگرگونی بیش تری پیدا کرده، پدید آید، باز، همان حکم را خواهد داشت.
در حدیث دوم، واژگان:«المزامیر» و «البرابط» نشانه اند، با همان شرحی که گذشت.
در حدیث چهارم و پنجم، قید چهل روز، بازمی دارد که روایت مورد استناد فقیه قرار گیرد؛ زیرا آنان که بهره بردن از «بربط» را حرام دانسته اند، فرقی بین یک بار و چهل بار، یا یک روز و چهل روز نگذاشته اند.
پس از این روایت، نمی توان استفاده حرام بودن کرد، بلکه این حدیث، برخی آثار وضعی و روحی این کار را می نمایاند.
از تعبیرهای حدیث ششم و هفتم، استفاده حرام بودن، دشوار است، همان گونه که پیش از این اشاره شد.
در حدیث هشتم، واژه «المزامیر»، ‌که نامِ هرگونه ابزار لهوی است، بیان گر این است که یادآوری دیگر نام ها، از باب نمونه است.
البته، جمع بودن«کوبه» و «کبرات» نیز می تواند نشانه باشد. افزون بر این، ‌«کوبه»‌در لغت، هم به معنای«نرد» آمده و هم به معنای «طبل»(64).
امکان دارد که این تردید، سبب اجمال معنای آن بشود، همان گونه که واژه «کبر» فارسی معرب است و جمع آن، «کبار» گاهی«اکبار» و بر وزن« کبرات»‌یاد نشده است(65).
از سوی دیگر، ذکر واژه «زفن» که به معنای رقص است و «المزمار»که به ابزار نوازندگی اطلاق می شود، شاهد خواهد بود که «کبر» و «کوبه» هم به عنوان ابزاری که برای رقص و نواختن به کار می روند، یاد شده اند، نه ابزار ویژه.
تنها حدیث سوم بود که نشانه ای به همراه نداشت، اما همان گونه که گذشت، سند آن، تمام نیست. گواه بر این برداشت، سخنان گروهی از فقیهان، در باب خرید و فروش ابزار لهو است. آنان، در پاسخ این پرسش: اگر سود حلالی در ابزار بود، آیا نگهداری و خرید و فروش آنان حرام است؟ حکمِ به حرام نبودن داده اند، ولی شماری از آنان گفته اند: چنین فرضی، نادر و نایاب است!
یعنی نتوانستند فرض سودِ حلال بکنند؟ حال اگر در روزگاری دیگر، چنین سود و بهره ای، تحقق یافت، دیگر فتوا به حرام بودن، معنی ندارد.
همانند این را در باب حرام بودن خرید و فروش خون و سرگین حیوان حرام گوشت می بینیم؛ اما امروز، به خاطر استفاده های عقلایی از خون و سرگین، کم تر فقیهی است که خرید و فروش آن را حرام بداند.
این برداشت را گروهی از فقیهان نیز دارند. در آغاز این نوشتار، سخن شماری از آنان را چون: صاحب حدائق، صاحب جواهر، شهیدثانی و محقق سبزواری آوردیم و اینک به سخن شماری دیگر از فقیهان اشاره می کنیم:
محقق اردبیلی می نویسد:
«و معلوم تحریم التکسب بما هو المقصود منه حرام و هو اللعب المحرم و القمار و العباده مع القصد ذلک فی البیع و کذا مطلقا الا ان یکون بحیث یمکن الانتفاع بها فی غیر ذلک المقصود فیجوز بیعه حینئذ و یمکن مطلقاً ایضاً اذا کان ذلک المقصود واضحاً و لا شک فی عبد هذا الفرض فیحرم مطلقاً کعمله بل حفظه ایضاً علی الظاهر و لهذا وجب کسرها»(66).
روشن است داد و ستد با چیزی که تنها بهره حرام می توان از آن برد، حرام خواهد بود، مانند: بازی های حرام، قمار، پرستش، چه قصد بهره حرام داشته باشد، چه نداشته باشد. مگر این که امکان بهره بری حلال از آن باشد. پس با قصد بهره بری حلال، معامله آن، رواست، بلکه اگر این بهره بری روشن باشد، مطلقاً جایز خواهد بود.
البته این فرض، دور می نماید؛ بنابراین، کسب، ساخت و نگهداری آن ها حرام و شکستن این گونه ابزار واجب است.
امام خمینی می نویسد:
«یحرم بیع کل مان کان آله للحرام بحیث کانت منفعه المقصوده منحصر فیه مثل آلات اللهو کالعیدان و المزامیر و البربط و نحوها و آلات القمار.»(67)
خرید و فروش ابزار حرام، حرام است. ابزاری که تنها در راه حرام می شود از آن ها استفاده کرد، مانند: ابزار لهو، چون: نی، ساز، دهل و ابزار قمار.
در جای دیگر می نویسد:
«نعم، لو کان لبعض الآلات منفعه محلله تنسلک فی القسم الآتی کما ان اوانی الذهب و الفضه کذلک لعدم حرمه اقتنائها...»(68).
بلی، اگر پاره ای از ابزار سود حلال داشته باشند، در قسم دیگر جای می گیرند[ منظور ایشان از قسم دیگر، ابزاری است که سود حلال و حرام دارند] همان گونه که ظرف های طلا و نقره چنین هستند؛ زیرا نگه داری آن حرام نیست.
فخرالاسلام می نویسد:
«یحرم فعلها [آلات اللهو] و ان کان لغیر اللهو یقتصد به الحرام غالباً»(69).
ساختن ابزار لهو، حرام است، گرچه برای لهو نباشد، زیرا بیش تر، از این ها، کار حرام برمی آید.
سیدمحمدجواد حسنی عاملی نیز، همین دیدگاه را دارد:
«اذا عرفت هذا صح لنا ان ندعی ان المدار فی عدم جواز البیع علی تحریم المنافع الغالبه المقصوده کما سمعته عن فخرالاسلام و المقداد و ابن زهره و غیرهم»(70).
حال که این مطلب را دانستی، می توانی ادعا کنی که معیار جایز نبودن فروش، فزونی بهره های حرام است، همان گونه که از فخرالاسلام و مقداد و ابن زهره و دیگران شنیده ام.
شیخ انصاری می نویسد:
«یؤیده حرمه اللعب بالآلات اللهو الظاهر انه من حیث اللهو، لامن حیث خصوص الآله ففی روایه سماعه: قال ابوعبدالله(ع)، لما مات آدم، شمت به ابلیس و قابیل فاجتمعا فی الارض فجعل ابلیس و قابیل المعازف و الملاهی شماته بآدم فکلما کان فی الارض من هذا الضرب الذی یتلذذ به الناس فانما هو من ذلک فان فیه اشاره الی ان المناط هو مطلق التلهی و التلذذ.»(71)
از ظاهر امر چنین برمی آید که حرام بودن بازی با ابزار لهو، به سبب لهو بودن آن است، نه ویژگی وسیله.
در روایت سماعه آمد که امام صادق(ع)فرمود:
هنگامی که آدم از دنیا رخت کشید، شیطان و قابیل شادمانی کردند و در زمین گرد آمدند و ابزار لهو و لعب را وسیله سرزنش آدم و شادی خویش قرار دادند؛ از این روی، هر آنچه از این قسم در زمین باشد، که مردم با آن لذت می برند، چنین خواهند بود.
این حدیث اشاره دارد به این که غرض، لذت و لهو است.

نتیجه سخن

1. در آیات، نامی از ابزار لهو، برده نشده و تنها به حکم آن اشاره شده است.
2. روایات سه دسته بودند:
الف. دسته ای دلالت بر حرام بودن لهو داشتند و از جهت دلالت، به سان آیات قرآن بودند.
ب. دسته ای بر حرام بودن استفاده از ابزار به گونه عام، دلالت می کردند، بی آن که به وسیله ای ویژه تأکید داشته باشند.
ج.دسته ای که نام ابزار ویژه در آن ها آمده بود، یا از جهت سند ناتمام بودند، یا قرینه ای در آن ها بود که ویژگی را برمی داشت.
بنابراین، حرام بودن ابزار لهو، بستگی به نام و شکلی ویژه ندارد، بلکه به کارآیی آن در جهت لهو، بستگی دارد؛ از این روی، گذر زمان و دگرگونی های زندگی، در آن اثر می گذارد. البته، حرام بودن لهو، به مقداری که از دلیل ها استفاده می شود، حکمی ثابت و پایدار است و زمان و مکان، در آن کارگر نیست.

پی نوشت ها :

1. المکاسب المحرمه، ج1، ص 235، مستند الشیعه، ج2، ص 637.
2.المکاسب المحرمه، ج1، ص 245؛ مکاسب، ص 54؛ مستند الشیعه، ج2، ص 638.
3.وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی، ج12، ص 232، باب100، مستندالشیعه، ج2، ص 637؛ مکاسب، ص 54.
4.مستندالشیعه، ج2، ص 641؛ المکاسب المحرمه، ج1، ص 198؛ جواهرالکلام، شیخ محمدحسن نجفی، ج22، ص 44.
5.مستندالشیعه، ج2، ص 637.
6.همان، ص 638.
7.همان.
8.مکاسب، ص 54.
9. همان، ص 15.
10.الحدایق الناضره، شیخ یوسف بحرانی، ج2، صص 200-201.
11. مسالک الافهام، ج2، ‌ص 165.
12.جواهرالکلام، ج22، صص 25-26.
13.کفایه الاحکام، ص 85.
14.لقمان، 6.
15.بحارالانوار، علامه مجلسی، ج76، ص 241(مؤسسه الوفاء، بیروت).
16.الشریعه الاسلامیه والفنون، ص 288، سخن حسن بصری و مجاهد را نقل کرده است.
17.انوارالفقاهه، ص 434؛ المکاسب المحرمه، آیت الله اراکی، صص 162-164.
18.انبیاء، 17.
19.وسائل الشیعه، ج12، ص 228، ح15.
20.مکاسب، ص 54.
21.مؤمنون، 37.
22.بحارالانوار، ج76، ص 240.
23. وسائل الشیعه، ج12، ‌ص 235، باب101، ح1.
24.خصال، شیخ صدوق، ج1، ص 227، باب الاربعه، ح63؛ بحارالانوار، ج76، ص 252.
25.همان، ج1، صص 125-126، باب الثلاثه، ح122.
26.دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج2، ص 209، ح756(دارالمعارف، قاهره).
27.مستند الشیعه، ج2، ص 637.
28.وسائل الشیعه، ج12، ص 233، ح6.
29.بحارالانوار، ج76، ص 126.
30.وسایل الشیعه، ج11، ‌ص 260، ح33؛ تحف العقول، ص 316.
31.همان، ج12، ص 233، ح5.
32.معازف: وسائل الشیعه، ج11، 514، ح6؛ ج12، ص 230، ح27، ص 231، ح30، 31، ص 234، ح10؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 490.
مزامیر: وسائل الشیعه، ج12، ص 57، ج5، ص 226، ح4، ص 228، ح18، و ص 230، ح27 و ص 234، ح10؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، خ159؛بحارالانوار، ج52، ص 253، ح12؛ ج100، صص 47-48.
ملاهی: بحارالانوار، ج52، ص 256، 258، 260؛ ج76، ص 253، ح1؛ دعائم الاسلام، ج2/ 205، ح751 وص 486، ح1738.
33.المکاسب، ص 54.
34.قاموس المحیط، ج4، ص 390؛ لسان العرب، ج12، ص 347.
35.صحاح اللغه، ج4، ص 1403؛ قاموس المحیط، ج3، ص 180.
36.مصباح المنیر، ج2، ‌ص 407، هجرت، ‌قم؛ النهایه، ج3، ص 230.
37.المنجد، ص 503.
38.لسان العرب، ج6، ص 79؛ قاموس المحیط، ج2، ص 41؛ النهایه، ج2، ص 312.
39.وسائل الشیعه، ج12، ص 57، ح1؛ بحارالانوار، ج100، ص 48.
40.بحارالانوار، ج100، ص 47.
41.وسائل الشیعه، 12، ص 242، باب 104، ح6.
42.همان، ص 232، باب100، ح1.
43.همان، ح2.
44.همان، ص 233، باب100، ح3.
45.همان، ح4.
46.همان، ح6.
47.همان، ص 234، ‌ح10.
48.همان، ح11.
49.همان، ح12؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، ح101.
50.همان، ص 235، ح13.
51.همان، ص 230، باب99، ح27.
52.خصال، شیخ صدوق، ج1، ص 330، ح29، من ابواب السته.
53.بحارالانوار، ج76، ص 253، ج14، ص 173؛ الکافی، ثقه الاسلام کلینی، ج7، ص 368، ح4؛ وسائل الشیعه، ج2، ص 957، باب18، ح1؛ ج11، ص 262، باب46، ح36.
54.مصباح الفقاهه، ج1، ص 196؛ حاشیه میرزا محمدتقی شیرازی، ص 134.
55.معجم الثقات، ص 15، ش88.
56.همان، ص 11، ش 64.
57.مجمع الرجال، ج4، ص 224.
58.همان، ج6، ص 153.
59.همان، ج1، صص 149-150.
60.معجم الثقات، ص 366، از التعلیقه، ص 354.
61.مجمع الرجال، ج3، ص 271.
62.همان، ج 6، ص 140.
63.جامع الرواه، ج2، ‌ص 373؛ج1، ص 646؛ معجم الرجال الحدیث، ج11، صص 286-287.
64.لسان العرب، ج12، ص 215.
65.همان، ج12، ص 16؛ صحاح اللغه، ج2، ‌صص 2-8؛ مصباح المنیر، ج2، ص 523.
66.مجمع الفائده و البرهان، مقدس اردبیلی، ‌8، ص 41.
67.تحریرالوسیله، امام خمینی، ج1، ص 455، م8.
68.المکاسب المحرمه، امام خمینی، ج1، ص 115، (اسماعیلیان، قم).
69.مفتاح الکرامه، سیدمحمدجواد حسینی عاملی، ج4، ص 32.
70.همان، ص 15.
71.المکاسب، ص 54.

منبع مقاله: مهریزی، مهدی،(1379)، فقه پژوهی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول 1379.