مبادلات و مناسبات اقتصادی ایران و اسرائیل
پس از تأسیس رژیم صهیونیستی، رژیم پهلوی با آن مناسبات بازرگانی برقرار کرد. حجم مبادلات، شامل واردات و صادرات از همان سال های 1327 و 1328 نشان می دهد بدون ارتباط، هماهنگی و زمینه های قبلی چنین داد و ستدی غیرممکن و ناشدنی بود. علاوه بر این مبادلات گسترده ی تجاری، در 21 خرداد 1332 (11 ژوئن1953) میان بانک ملی ایران و بانک اسرائیلی لومی - لو، توافقنامه ای امضا شد که هدف آن تسهیل واریز حساب دریافت ها و پرداخت ها بین مراکز بانکی و مالی ایران و اسرائیل بود. این توافقنامه در حقیقت مبنایی برای ارتباط رسمی بازرگانی و اقتصادی دو طرف بود.
روابط نفتی ایران و اسرائیل
روابط نفتی ایران و اسرائیل از راز آلودترین بخش های روابط سیاسی و اقتصادی طرفین بوده است؛ و هنوز ابعاد این روابط به صورت کامل فاش نشده است. پس از 28 مرداد 1332، ایران به نزدیک ترین متحد منطقه ای آمریکا تبدیل شد. در این اتحاد و نزدیکی نفت و سپس جایگاه جغرافیایی ایران نقش اساسی داشت:ایالات متحده برای رژیم [سلطنتی] ایران متحدی ضروری بود. سیا در سال 1953 [مرداد 1332] (با کمک قابل توجه انگلیسی ها) دولت ملی دکتر مصدق را برانداخته و تخت سلطنت شاه را به او برگردانده بود. به دنبال موفقیت کودتا، ایالات متحده دست نشانده ی خود را در سیلابی از کمک اقتصادی و نظامی غرق ساخته و در مقابل نه تنها از امتیاز داشتن یک متحد ضدکمونیست بین مرزهای جنوبی اتحاد شوروی و خلیج فارس برخوردار شده بود، بلکه رژیمی را در مقابل خود داشت که هیچ تهدیدی برای منافع نفتی غرب به شمار نمی رفت.(1)
از 28 مرداد 1332 به بعد، در واقع رژیم پهلوی در نقش دست نشانده ی مهم آمریکا و تکمیل کننده نقش اسرائیل در منطقه ظاهر شد. از همین دوران توسعه روابط دو مهره ی مهم خاورمیانه ای آمریکا نیز آغاز شد:
با روغن کاری شدن چرخ های دیپلماسی، ارتباط بین شاه ایران و اسرائیل بنیانهای مستحکمی یافت. هر دو رژیم در مورد بدگمانی و احساس تنفر نسبت به همایسگان عرب خود اشتراک نظر داشتند. هر دو از ارتباط محکمی با ایالات متحده و به ویژه با [سازمان] سیا برخوردار بودند. هر کدام می توانستند عرضه کننده چیزی باشند که دیگری به آن نیازمند بود. ایران نفت داشت که ارسال آن را به اسرائیل از سال 1954 [1333ش] شروع کرد و اسرائیل نیز می توانست تخصص ارزشمندی در زمینه ی اطلاعاتی، دفاع و امنیت داخلی عرضه کند.(2)
نفت در برابر استفاده از تخصص رژیم اسرائیل در زمینه های اطلاعاتی، دفاعی و مهم تر از همه امنیت داخلی؛ به عبارت دیگر رژیم پهلوی در برابر اعطای نفت آسان و ارزان به اسرائیل «یاد می گرفت» چه طور موجودیت خود را در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی حفظ کند. این استفاده از «تخصص ارزشمند» اسرائیل، بعدها به آموزش شیوه های بازجویی و شکنجه به مأموران ساواک نیز کشید.
معاملات نفتی پررمز و راز میان ایران و اسرائیل بلافاصله پس از کودتای 28 مرداد1332 آغاز شد. نخستین خریدهای نفتی اسرائیل از ایران به سال 1953[1332] پس از ملی شدن نفت در ایران باز می گردد. ایمانوئل راسین 3 آن روزها توانسته بود با میانجی گری دو کمپانی سوئیس سوپرگاز و سوپر ول پیمانی را برای خرید یکصدهزار تن نفت ببندد و این نفت را به اسرائیل برساند.(4) ایمانوئل راسین چهل درصد سهم کمپانی «مصرف گاز» را در دست داشت. 51 درصد سهم این شرکت به دولت ایران تعلق داشت و 9 درصد سهم آن در دست محمد علی قطبی(5) بود.
نشریه اسرائیلی اوربیس در مقاله ای پیرامون نقش نفت در روابط ایران و اسرائیل، چنین می نویسد:
سایر جنبه های روابط دو کشور تحت الشعاع اقتصاد نفت قرار می گیرد. پیوندهای ناشی از روابط نفتی اثر خود را در زمینه های طرح های استراتژیکی نیز ظاهر ساخته است. پس از امضای قرارداد 1954 بین ایران و کنسرسیوم نفت، دولت ایران توانست سهمی از نفت را برای مصرف داخل و فروش به خارج به خود اختصاص دهد. شرکت های نفتی از ترس کشورهای عرب حاضر به فروش نفت به اسرائیل نبودند. در ژوئن 1953[خرداد 1332] مذاکره برای انعقاد قرارداد فروش نفت به اسرائیل بین شرکت ملی نفت و بانک اسرائیل آغاز شد. چون کشورهای دیگر از قبیل ونزوئلا، رومانی و شوروی به اسرائیل نفت تحویل می دادند، محافل ایرانی در این خصوص خرده گیر نبودند.(6)
نفت ایران برای ماشین جنگی رژیم جعلی تازه تأسیس اسرائیل و مهاجمان اشغالگر صهیونیست در فلسطین، آنچنان اهمیت حیاتی داشت که نویسنده اسرائیلی مقاله، اعتراف کرده، دسترسی آسان به آن یکی از اهداف جنگ سوئز در سال 1956م, 1335ش، بوده است. نشریه اسرائیلی اوربیس در این باره اعتراف کرده و افزوده است: «پس از استحکام روابط شوروی با [بعضی] کشورهای عرب، تحصیل نفت ایران [برای اسرائیل] اولویت یافت و یکی از هدف های جنگ 1956 سوئز(7) و دسترسی اسرائیل به تنگه تیران برای عبور کشتی ها [ی نفتکش اسرائیلی] به مقصد [بندر] ایلات(8) بود».(9) در این جنگ اگرچه آمریکا وانمود کرد که با آن مخالف است، اما واقعیت های تاریخی نشان می دهد تجاوز مثلث انگلیس، فرانسه و اسرائیل به مصر کاملاً با چراغ سبز و هماهنگی آمریکا و در راستای تأمین منافع و راهبرد توسعه طلبانه اسرائیل بوده است.(10)
در بعضی منابع درباره چگونگی شروع و گسترش همکاری های نفتی میان اسرائیل و ایران تصریح شده است: «سیاستمدران ایران معتقد بودند که تکنولوژی اسرائیل برای احتیاجات محدود ایران مناسب تر خواهد بود تا تکنولوژی پیشرفته اروپا یا ایالات متحده آمریکا. این رابطه در سال 1957 به دلیل قطع صادرات نفت از شوروی به اسرائیل تحکیم شد؛ زیرا از آن به بعد در معادلات اسرائیل در مورد تأمین انرژی برای خود، نام ایران نیز به حساب می آمد. در حقیقت در دوران شاه، فروش نفت ایران به اسرائیل را باید یکی از مهم ترین علل ایجاد روابط ایران با اسرائیل دانست.»(11)
به نوشته ساموئل سگو، نویسنده و روزنامه نگار اسرائیلی، پیشنهاد فروش نفت ایران به اسرائیل در سال 1333ش, 1954ش از سوی سلطان حسین سنندجی دبیر دوم سفارت ایران در لندن به مردخای گازیت دبیر اول سفارت اسرائیل ارائه شد.(12)
به دنبال این قبیل ملاقات ها، لوی اشکول وزیر دارایی اسرائیل، کوزلوف رئیس سازمان نفت آن کشور را به لندن فرستاد. معاون مدیر عامل شرکت نفت به طور اصولی با فروش نفت موافقت کرد و قرار شد جزئیات معامله ضمن سفر آینده کوزلوف به تهران ترتیب داده شود.(13)
این نویسنده اسرائیلی، درباره همکاری نفتی دو طرف قبل و بعد از جنگ سوئز اضافه کرده است:
بسته شدن موقتی کانال سوئز به دنبال حمله انگلستان و فرانسه و اسرائیل به مصر در اکتبر 1956، همکاری نفتی گسترده تری بین دو طرف به وجود آورد. 73 درصد از کالای وارداتی و 76 درصد نفت صادراتی ایران از طریق کانال سوئز عبور می کرد. بنابراین ایران می بایست هرچه زودتر راه های جدیدی برای کشتی های نفتکش حامل نفت خود بیابد. نظر به این که دولت شوروی به محض حمله اسرائیل به مصر مناسبات سیاسی خود را با آن دولت قطع و جلو ارسال نفت به دولت یهود را گرفته بود، ایران تنها جایگزین نفت شوروی به شمار می رفت.
پس از جنگ سوئز اشتیاق ایران برای فروش نفت به رژیم صهیونیستی از یک سو، و نیاز شدید اسرائیل برای تأمین نیازهای سوختی ماشین جنگی آن رژیم افزایش یافت. براین اساس تلاش جدی برای تحکیم همکاری های نفتی از سوی دو طرف آغاز شد:
در تابستان 1957[1336ش] نماینده شرکت ملی نفت ایران وارد اسرائیل [فلسطین اشغالی] شد تا با لوی اشکول و پینهاوس ساپیر وزیر بازرگانی و صنعت اسرائیل درباره فروش نفت مذاکره کند. اسرائیلی ها این شخص را در خانه امنی در حومه تل آویو سکونت دادند و تعداد بسیار کمی از مقامات آن دولت با او ملاقات نمودند. پس از چند روز مذاکره، سرانجام قراردادی امضا شد که به موجب آن نفت ایران به بهای بشکه ای 1,30دلار به اسرائیل فروخته می شد. طبیعی است که قراراداد مزبور بدون دستور شاه هرگز امضا نمی شد. بن گوریون نخست وزیر اسرائیل که به شدت خوشحال بود و آن را موفقیت بزرگی برای اسرائیل می دانست، بلافاصله دستور داد یک لوله نفت 8اینچی بین بندر ایلات و بئر شبع(14) احداث شود و از آنجا نفت ایران به وسیله کامیون های نفت کش به پالایشگاه حیفا حمل گردد. لوله ی مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957 [آذر1336] شروع به کار کرد.(15)
به نوشته عزری، کشتی نفتکش سامسون در ماه مارس 1958[فروردین 1337ش] برای نخستین بار در بندر ایلات، نفت ایران را به اسرائیل سرازیر کرد. روز هفدهم ژوئیه 1958 [27 خرداد 1337ش] لوی اشکول وزیر دارایی اسرائیل با عبدالله انتظام مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران دیداری انجام داد که در آغاز سال 1959 [دی ماه 1337] با دیدارهای دیگری پی گیری شد.(16)
بن گوریون تصمیم گرفت لوی اشکول را به تهران بفرستد تا با شاه در این باره مذاکره کند. سفر اشکول به تهران چنان مخفی نگاه داشته شد که حتی دکتر دوریل نماینده اتاق بازرگانی اسرائیل در ایران از آن آگاه نشد. اشکول به همراهی کوزلوف و دکتر زوی دینشتاین رئیس اداره ارزهای خارجی در وزارت دارایی به تهران آمدند و مورد استقبال سپهبد بختیار [رئیس وقت ساواک] قرار گرفتند و در مهمانسرای ساواک اقامت داده شدند. پس از چند جلسه مذاکرات مقدماتی، اشکول به حضور شاه ایران رسید. این نخستین ملاقات یک وزیر اسرائیلی با شاه بود و ضمن آن، هر دو تمایل خود را به گسترش روابط و تماس های بین دو کشور ابراز داشتند. موافقت شد که اسرائیل یک لوله نفت 18 اینچی احداث کند که هزینه آن بالغ بر 18 میلیون دلار می شد. لوله مزبور در پایان سال 1960 [دی 1339ش] تکمیل شد و صادرات نفت ایران به اسرائیل دو برابر گردید.(17)
مئیر عزری، نماینده دولت اسرائیل در ایران در این باره توضیحات مشابهی داده است:
پیوندهای نفتی میان ایران و اسرائیل و لوله کشی از بندرایلات به بندر بئرشبع به پهنای هشت اینچ و از بئر شبع تا اشدود به پهنای شانزده اینچ، پس از دیدار لوی اشکول با شاه انجام شد. لوله ها را کارخانه «لوله سازی خاورمیانه» ساخت تا نفتی را که کشتی های نفت کش از ایران به بندر ایلات می آوردند به دیگر نقاط برسانند.
در چهاردهم آوریل 1960 [26 فروردین 1339ش] گروهی شامل یعقوب ارنون، ایسرائیل کوزلوب و اویگدور بااوور برای برنامه ریزی های پایانی داد و ستد نفتی میان ایران و اسرائیل و بررسی همه ریزه کاری ها با همتایانشان در تهران دیدارهایی انجام دادند.
[...] دشواری بزرگی که آن روزها رو در روی سران اسرائیلی رخ برکشید و گشایش آن به خواب و خیال می مانست، لوله کشی از بندر ایلات با گنجایش بالا بود. پینحاس سپیر با آرزوی دستیابی به چنین سرمایه گذاری کلان دست به دامان بارون ادموند روچیلد(18) (نوه توانای روچیلد بزرگ) شد. چندان به درازا نکشید که کمپانی تازه ای پدیدار شد. گروهی از برجسته ترین کارشناسان اسرائیلی و ایرانی برای انجام این برنامه دست در دست یکدیگر کار را آغاز کردند و کمیته های ویژه ای برای پیشبرد کارها پدید آوردند.(19)
ارسال نفت ایران به اسرائیل تا قبل از جنگ سوم اعراب و اسرائیل، بی وقفه جریان داشت. گزارش سفارت آمریکا در لندن در تاریخ 24 مه 1967 (12 روز قبل از آغاز جنگ شش روزه)، از ارسال نفت ایران به اسرائیل و هویت کشتی های حامل آن جالب توجه است:
موضوع: نفتکش هایی که از سوی ایران برای فرستادن به بندر ایلات اجاره شده اند.
1. اطلاعات زیر از شرکت ملی نفت ایران پس از مکالمات بین بروئر و پالمر در تکمیل اطلاعاتی که در روز 23 مه [2 خرداد] ابلاغ شده به دست آمده اند.
2. مالکیت ثبت شده ی چهار نفتکش (همه با پرچم لیبریا) که به طور منظم نفت را از ایران به بندر ایلات (اسرائیل) می برند:
الف: شرکت نفتکش نورا- هریس (مدیرای، هیمن) مونوریا
ب: شرکت نفتکش لئون ترانس ورلد، مونوریا
ج: شرکت سوپر تانکر سامسون، مونوریا
د: شرکت سیریس (سابقاً آئورورا) استرو آرمادا SANAV پاناما
3. یک کشتی پنجم با نام پاتریا که مالکیت آن شرکت نفتکش ZAS با مسئولیت محدود مونوریا بوده است [...].
4. نفت از ذخایر موجود تحت مالکیت دو عضو گروه ایریکان می باشد که عبارتند از سیکنال ایران مقیم لس آنجلس و سوییو مقیم کلیولند.(20)
گزارش دیگر سفارت آمریکا در این باره به نقل از یک آژانس رسمی انگلیسی چنین است:
1- اظهار نظر محل مأموریت: تلگراف تی، دی، سی، اس، 67- 314,07341 گزارش داد که نفتکش های سیریس (سابقاً آئورورا)،نورا، لئون و سامسون که همه با پرچم لیبریا حرکت می کنند، به طور منظم نفت [ایران را] به بندر ایلات (در خلیج عقبه) می برند.
2- نفتکش های لئون در تاریخ بیستم و بیست و چهارم مه 1967 [3 خرداد 1346] به ترتیب از جزیره خارک رهسپار خلیج عقبه شدند. نفت کش سیریس روز بیست و هشت [7خرداد] برای بارگیری نفت به جزیره خارک خواهد آمد. هنوز معلوم نشده است که نفتکش های سامسون و پاتریا که نفتکش دیگری است که نفت به اسرائیل می برد و همچنین دارای پرچم لیبریاست در کجا هستند.
3- نفتکش سیریس و پاتریا به طور منظم بین جزیره خارک و بندر ایلات حرکت کرده و نفت برای اسرائیل می برند و سفر آنها روی هم رفته 20 روز به طول می کشد. همچنین دانسته شده است که کشتی های دیگری نفت را از بنادر ایران به اسرائیل حمل می کنند ولی تعدادی از آنها هنگام ترک بندر بارنامه های قلابی دارند. به طوری که بندر ایلات بندر مقصد آنها ذکر نشده است.(21)
پس از جنگ شش روزه و تصرف و اشغال باقیمانده فلسطین و برافراشته شدن پرچم رژیم صهیونیستی بر فراز مسجدالاقصی، جوّی از غم و یأس و سرخوردگی و خشم سرتاسر کشورهای اسلامی را فرا گرفت. مردم مسلمان ایران نیز در آن روزها در غم از دست رفتن باقیمانده ی فلسطین و مسجدالاقصی و قدس شریف، سر در گریبان بودند؛ و با وجود فشار اختناق و سرکوب رژیم شاهنشاهی سعی می کردند در حد مقدور و میسور به برادران مسلمان شکست خورده ی خود یاری رسانند. در این میان گویا این واقعه دردناک و تأسف بار، فرصتی طلایی برای رژیم دست نشانده ی پهلوی بود تا علیرغم احساسات مردم ایران و مسلمانان جهان، روابط نفتی اش را با رژیم اشغالگر و غاصب اسرائیل توسعه دهد. مئیر عزری، نماینده ی رژیم صهیونیستی در تهران، حقایق و اطلاعات دست اولی را در این رابطه افشا می کند:
[...] به دنبال جنگ شش روزه در 1967 [1364] و تصرف تنگه دریایی تیران به وسیله اسرائیل، دگرگونی هایی در دادوستدهای نفتی میان ایران و اسرائیل پدید آمد. ساختمان لوله ای به پهنای چهل و دو اینچ از بندر ایلات تا اشکلون(22) نه تنها خواسته های نفتی اسرائیل را تأمین می کرد، بلکه می توانست بخشی از نفت ایران را بدون گذشتن از آبراه سوئز که به دنبال جنگ بسته شده بود، با پیوستن به آبهای مدیترانه به کشورهای اروپای خاوری برساند. [براین اساس] روز دوازدهم سپتامبر 1967 [22شهریور1346]، پینحاس سپیر وزیر دارایی اسرائیل برای دیدار با شاه به ایران آمد و در این زمینه با او به رایزنی پرداخت. گفت وگو در راستای برپایی یک کمپانی با همکاری کارشناسان دو طرف برای انجام برنامه بزرگ لوله کشی، ساختمان پایانه ها (اسکله ها) و ایستگاه های تلمبه به شیوه برابر، پنجاه پنجاه بود. انجام این برنامه کم و بیش، پنجاه تا شصت میلیون دلار برآورد شده بود که ایران و اسرائیل هر یک تنها ده درصد آمادگی برای سرمایه گذری داشتند. با میانجی گری اسرائیل وام های یاری دهنده ای از اروپا باید گره گشا می شدند. نکته دیگری که سپیر با شاه در میان نهاد این بود که ایران می تواند دست در دست اسرائیل نه تنها در خاورمیانه، بلکه در سراسر جهان، به یکی از نیروهای بی همتای نفتی تبدیل شود. [بنابراین] دکتر دینشتاین از سوی اسرائیل و فتح الله نفیسی از سوی ایران به بررسی دریافت وام، ویژگی ها و چگونگی آن پرداختند. عجیب آن که دویچه بانک آلمان پیش از دیگران پیشگام شد. دب بن درور پس از رایزنی با بارون ادموند روچیلد نتوانست وی را با همه بدبینی هایش برای سرمایه گذاری در این برنامه آماده سازد. اسرائیل سهام وی را در لوله ی شانزده اینچی بازخرید کرد و نفتکش های غول پیکر دویست تا دویست و پنجاه هزار تنی و کوچکتر از آن ها مانند «پاتریا» را آماده بهره برداری نمود که برخی خریداری و برخی به کرایه گرفته شدند [تا نفت ایران را به اسرائیل حمل کنند].(23)
عزری درباره نقش محمدرضا شاه در امضای این توافق نامه می گوید:
[...] پس از این که در پایان شبی از دیدار با شاه باز می گشتیم، [سپیر وزیر دارایی] با تلفن ها و پیام های چکشی رئیس کمپانی سولل بونه را در آلمان یافت و از او خواست هرچه زودتر آهن مورد نیاز برنامه ی لوله کشی را از هر کجا شده فراهم آورد. گو این که کارشناسان کارآزموده ای در ایران در کار پیوند لوله های رسانای نفت بسیار ورزیده بودند و ده ها تن از آنان در این کار به ما یاری دادند، ولی سپیر گردآوری گروهی از بهترین کارشناسان را نیز به فهرست درخواست هایش از کمپانی سولل بونه افزود. [...] سپیر که به بستگی های من [عزری] با دستگاه [سلطنت پهلوی] بسیار دلگرم بود و به یاد دارم، همواره می گفت: «مئیر، همه ما برای انجام این کا ر بزرگ، شبانه روز در اختیار تو هستیم» و زیردستانش نیز از وی پیروی می کردند. بدین گونه لوله نفتی به پهنای چهل و دو اینچ و درازای دویست و شصت کیلومتر از بندر ایلات به بندر اشکلون کشیده شد. این لوله دارای امتیاز چهل و نه ساله بود و می توانست شصت میلیون تن نفت را در سال جابه جا کند.
لوله کشی نفتی میان دو بندر یاد شده در یکی از روزهای ماه ژوئیه سال 1968 [=تیر 1347ش] آغاز گردید و با کوشش فراوان دست اندرکاران کمپانی «مکوروت» در ماه دسامبر 1969 [دی 1348ش] پایان یافت. دستگاه های یاری دهنده ای مانند تلمبه خانه ها، پایانه ها، ایستگاه های فنی و پایگاه های نگهبانی و انبارها، همه یکی پس از دیگری ساخته شدند.
نفتکش ها نفت خام را در جزیره خارک در خلیج فارس بارگیری می کردند و به انبارهای بندر ایلات می ریختند. سرپرست کمپانی شاه لوله از کارشناسان کارآزموده ای با نام «شیف» بود.
[...] بنابراین نفتی که از ایران در انبارهای بندر ایلات گردآوری می شد، افزون بر نیازهای اسرائیل، پس از پالایش در پالایشگاه آن، با بازپرداخت های نود روزه آماده بارگیری به بازار متقاضیان و مشتریان می شد.(25)
منابع آمریکایی بدون اشاره به توافقنامه میان ایران و اسرائیل درباره اهمیت و نقش این خط لوله چنین گزارش داده اند:
مقامات اسرائیلی معتقدند که ساختمان یک خط لوله نفتی بین بندر ایلات و دریای مدیترانه و نگهداری آن، کمتر از نفتکش هایی با ظرفیت مساوی خرج برخواهد داشت. همچنین اعتقاد بر این است که نرمش پذیر بودن این خط در هنگام تحویل نفت به بنادر شرق مدیترانه، بیشتر از نفتکش های بزرگ است. این خط لوله ظرف یک سال تمام خواهد شد و نفت خام کافی در دسترس خواهد بود. ملاحظات زیر درباره خط لوله اسرائیل از یک مکالمه طولانی با مقامات اسرائیل در چهاردهم ماه [مه 1968=25اردیبهشت 1347] به دست آمده است:
1- توجیه اقتصادی:
الف: ارزانتر از دور آفریقا. در حالی که شرکت های نفتی مدعی هستند که خط لوله مقرون به صرفه نیست، آنها خودشان بهتر می دانند آن طوری که اسرائیل برداشت می کند 29کشتی به ظرفیت 200هزار تن می تواند 50 میلیون تن نفت را از طریق خط لوله در ظرف یک سال منتقل کند. برای منتقل کردن همین مقدار نفت در ظرف مدت مشابه با کشتی هایی به همین ظرفیت از طریق دور آفریقا(26)، 50 کشتی لازم خواهد بود. هر کشتی 20میلیون دلار ارزش دارد و از آن جایی که 21 کشتی دیگر نیز لازم است، هزینه اضافی بیش از چهارصد میلیون دلار خواهد بود که دو یا سه برابر خط لوله است.
ب: هزینه کمتر سرویس. اسرائیلی ها مدعی اند که هزینه سرویس برای نگهداری نفتکش ها بیش از هزینه سرویس برای خط لوله است و تناسب هزینه سرویس نسبت به هزینه سرمایه، دو بر یک برای این نفتکشها در مقابل یک بر دو برای خط لوله است.
ج: تأسیسات بهتر بندری برای بارگیری و تخلیه کشتی ها. بندر ایلات آن قدر عمیق است که می تواند هرگونه کشتی با هرگونه ظرفیت را بپذیرد و از سوی دیگر این بندر قادر خواهد بود برنامه رفت و آمد کشتی های کوچکتر را به بنادر اروپایی در شرق مدیترانه تنظیم کند.
[...] به این ترتیب اسرائیلی ها اعتقاد دارند که وجود یک خط لوله از لحاظ اقتصادی قابل توجیه است حتی اگر کانال سوئز مجدداً باز شود.
2- تأمین مالی:
در پاسخ به سئوالی درباره دلیل انصراف بارون روچیلد، اسرائیلی ها گفتند که این مرد اصلاً در این کار دستی نداشته است [=از این کار سررشته ندارد].
3- قابلیت دستیابی:
آنها گفتند که موضوع، ایجاد تأسیسات ترانزیتی است که همه کشورها بتوانند از آن استفاده کنند. آنها خاطرنشان ساختند که تمامی نفت خط لوله 16 اینچی کنونی از ایران می آید ولی هیچ گونه تعهدی داده نشده است که ظرفیت این خط لوله 16 اینچی فقط برای ایران قابل دسترس خواهد بود.
4- ساختمان:
آنها انتظار دارند که ظرف یکسال کار را تمام کنند و بیشتر لوله ها از سوی یک کارخانه در اسرائیل متعلق به یک شرکت مقیم کالیفرنیا ساخته خواهد شد و آنها فرایند جوشکاری فرکانس بالای فوق مدرن را که در کارخانه لوله سازی اهواز به کار می رود به کار نخواهند برد، بلکه یک فرایند قدیمی تر و محافظه کارانه تر را به کار می برند. آنها گفتند که کاملاً معتقدند کارخانه ترسن کالیفرنیا کاملاً رضایت بخش است، هرچند این گونه طرح ها به نحو اجتناب ناپذیری دارای یک دوران آزمایشی هستند[...].
5- تحویل نفت خام:
آنها افزودند درباره قابل دسترس بودن نفت خام [ایران] جهت تحویل از طریق این خط لوله هیچ گونه نگرانی ندارند و تنها مشکل، پیدا کردن مشتری در انتهای دیگر خط لوله است.(27)
در اسناد سفارت آمریکا گزارش تکمیلی دیگری به تاریخ شهریور 1347، درباره خط لوله نفتی مشترک میان ایران و اسرائیل وجود دارد که از «سفارت آمریکا در تل آویو» به وزارت امورخارجه ایالات متحده، با موضوع «خط لوله ایلات-اشکلون» نوشته شده است. در این گزارش پس از ارائه ی اطلاعات فنی درباره خط لوله، مقامات سفارت آمریکا در تل آویو چنین اظهار نظر کرده اند:
رسیدن به یک چنین توافقی بسیار ممکن است. زیرا اسرائیلی ها جهت راه اندازی پروژه خط لوله 42 اینچی، به نفت خام ایران بسیار متکی و چشم امید دوخته اند. علاوه بر این ها در گذشته نیز ممکن است از یک چنین توافقهایی استفاده شده باشد. چون میزان تولید داخلی بیشتر از ظرفیت خط لوله 16 اینچی است که ظاهراً نمی تواند مصرف داخلی اسرائیل را کفایت کند دوبن درور تأکید کرده است که هم زمان بااختتام پروژه خط لوله 42 اینچی بخش خط لوله قدیمی ایلات-اشکلون تعطیل خواهد شد و فقط سفارش مخصوص از طریق آن انجام خواهد شد، چون افزایش گذر نفت خام از خط لوله 42 اینچی از مرز 20میلیون با صرفه تر از به کارگیری دوباره خط لوله 16 اینچی می باشد.
[...] ترمینال ایلات-اشکلون با خط لوله 42اینچی قادر خواهد بود نفت را به همه تانکرها منتقل نماید که این شامل تانکرهای کوچک برای اروپای شرقی و تانکرهای عظیم نیز می شود.(28)
در همان دوران، آمریکایی ها در گزارش دیگری درباره افزایش تولید نفت خام از سوی ایران نوشتند:
[...] اسرائیلی ها گفته اند که از طریق تولیدکنندگان مستقل نفت در خلیج [فارس] و یا از طریق شرکت ملی نفت ایران خواهند توانست جهت تغذیه خطوط لوله خود به آسانی در حدود 500-400 [هزار] بشکه در روز بیابند (که البته این بیانات خالی از اغراق نیست) و نکته دیگر اظهارات استوفر می باشد مبنی بر این که میزان تولید نفت خام در ایران بسیار رو به افزایش و به نظر وی شاه اصولاً درباره این رقم اظهار نگرانی نخواهد کرد.(29)
به اعتراف اسرائیلی ها، از روزی که خط لوله ی نفت در بندر مهم فلسطین اشغالی، با همکاری ایران و بر اساس پیمان دو جانبه افتتاح و راه اندازی شد، تا زمان سقوط سلطنت پهلوی در بهمن ماه 1357،به مدت بیش از نُه سال نفت ایران بدون وقفه در اختیار اسرائیلی ها قرار می گرفت؛ عزری در این باره نوشته است:
از آن روز [افتتاح شاه لوله نفتی] تا پیش از رویدادهای پاییز 1979 در ایران، بخشی از نفت این کشور از کانال بندرهای ایلات و اشکلون بی ایستا به دست نیازمندان می رسید. مگر در رخدادهای جنگ کیپور(30) که چند روزی رفت و آمد کشتی ها روند روزانه را ترک کردند. همچنین در ماه ژوئن 1971، نفت کش «کورال سی» در دهانه ی دریای سرخ به دشمنان اسرائیل برخورد ولی پس از چند روز به خانه رسید.(31)
براساس گزارش ابراهیم تیموری نماینده ایران در «تل آویو» روزنامه اسرائیلی معاریو در 24 نوامبر 1971م,3آذر 1350ش، در مقاله ای با عنوان «یکی دیگر از اسرار خاورمیانه فاش می گردد» نوشت:
آیا ایران به اسرائیل نفت می فروشد»؟ این روزنامه اسرائیلی، در ادامه به نقل از روزنامه آمریکایی نیویورک پست افزود: در ایام برگزاری جشن های موسوم به «2500ساله شاهنشاهی ایران» شاهنشاه ایران بر حسب تصادف با دسته ای از روزنامه نگاران فرانسوی روبه رو می شود و طبق درخواست یکی از آن ها، به این گروه فرانسوی اجازه بازدید از تأسیسات استخراج نفت در جزیره خارک داده می شود. روزنامه نگاران مزبور با کمال تعجب نفتکش «کورال سی» را که پنج ماه قبل توسط خرابکاران مصری در باب المندب مورد حمله قرار گرفته بود در آن جزیره مشاهده کردند. عجیب تر آن که آنها حتی با ناخدای اسرائیلی کشتی نیز دیدار کردند. نیویورک پست نتیجه گیری می کند که سرّ فروش نفت از سوی ایران به اسرائیل فاش(32) شده است.(33)
تأسیس شرکت بزرگ نفتی موسوم به «ترانس آسیاتیک» یکی دیگر از نمونه همکاری های نفتی میان دولت شاهنشاهی و رژیم صهیونیستی در آن سال ها بود که مئیرعزری، نماینده وقت اسرائیل در تهران، از آن با افتخار یاد می کند:
روز بیست و پنجم فوریه 1969[6اسفند1347ش] به دبنال گفت و گوهای پیروزمندانه ای میان نمایندگان و کارشناسان نفتی ایران و اسرائیل، برپایی کمپانی تازه ای به نام «ترانس آسیاتیک» برای همکاری های دوسویه امضا شد. در پی این، میهمانی بزرگی در هتل ونک برپا ساختم و سران نفت ایران مانند دکتر منوچهر اقبال، دکتر پرویز مینا، رضا فلاح و فتح الله نفیسی را فراخواندم. مینا (سرپرست امور بین المللی شرکت ملی نفت ایران) از بهترین دوستان اسرائیل و از کارشناسان برجسته نفت ایران بود. [...] از دیگر کارشناسانی که به آن میهمانی فراخوانده شده بودند، باید از قطب سجادی یاد کنم که ایران را در گفت و گوهای [نفتی] دوره انتظام (رئیس شرکت ملی نفت ایران) با اسرائیل نمایندگی می کرد. همچنین آقاخان بختیار، نقوی و ابوسعیدی سرپرستان بخش های گوناگون در «نیوک»(34) از میهمانان این فراخوان بودند. همچنین از هوشنگ خان باید یاد کنم که به جای فتح الله نفیسی چند دوره گفت و گوهای نفتی میان ایران و اسرائیل را رهبری می کرد.
حسن ایزدی، مصطفوی کاشانی، نوری و هدایت از دیگر دست اندرکاران کمپانی نفت ایران و میهمانان سرشناس آن روز بودند.
در میان ایرانیان که در دستگاه نفتی ایران نقشی پایه ای داشتند و از پشتیبانان اسرائیل نیز بودند، می توانم از منوچهر فرمانفرمائیان، پوزشی، فؤاد روحانی، امیرحسن صفاری، تقی مصدقی، امیرنویدی، هادی انتخابی و دیگران یاد کنم.(35)
مئیرعزری در یادداشت های خود، ضمن اشاره به دوستی برخی مقامات و دست اندرکاران نفتی ایران با اسرائیلی ها و نیز چگونگی حمایت و جانبداری آنها از منافع اسرائیل در معاملات نفتی میان ایران و رژیم صهیونیستی، از برخی مسئولان شرکت ملی نفت ایران و نقش آنها با ستایش و تقدیر فراوان یاد کرده و می افزاید:
چیرگی فؤاد روحانی در زبان های فرانسه و انگلیسی، دانش گسترده ی وی در زمینه نفت، پیمانه نامه ها و ویژگی های کمپانی ها، بخت او را برای آینده ای روشن یاری داد. نامبرده در دادوستدهای نفتی میان ایران و اسرائیل (نگارش پیمان نامه ها، تنظیم قراردادها) نقشی کارساز داشت. [...] امیرحسین صفاری کارشناس ارزنده ی دستگاه های نفتی و انرژی اتمی ایران است، پسر سناتور صفاری از نمایندگان شناخته شده پارلمان بود. [...] امیرحسین صفاری در کمپانی های گاز ملی، پتروشیمی، کمپانی نفت یابی لاوان در خلیج فارس و سرانجام در دستگاه انرژی اتمی ایران کارهای کلیدی داشت. [...] دوستی ژرف من با هادی انتخابی از کارشناسان خوب نفت ایران در روابط ایران و ایتالیا چندجا گره گشا شد. همچنین آشنایی ام با ح. وا. ی فرزندان یکی از افسران برجسته ارتش شاهنشاهی که پیشینه ی دوستیمان به دوره کالج انگلیسی ها در اصفهان می رسید، در پیوند آینده ایران و اسرائیل کارساز شد.(36) این دو برادر پس از پایان دوره کالج در اصفهان برای پی گیری آموزش های دانشگاهی به تهران آمدند و من به اسرائیل رفتم ولی در سایه نامه نگاری ها توانستیم از روز و روزگار یکدیگر آگاه بمانیم. روزی که پس از هشت سال به ایران بازگشتم، دوستیمان ریشه دارتر شد. این دو برادر نیکوکار(37) در همه دوره هایی که کارهای ریزودرشت در ایران داشتند هرگز از هیچ همکاری با همه کسانی که برای پیوند دوستی میان ایران و اسرائیل می کوشیدند، کوتاهی نکردند.(38)
دستگاه سلطنت پیوسته کوشش می کرد تا همکاری نفتی ایران و رژیم صهیونیستی و اخبار پیرامون آن از دید و منظر عمومی پنهان بماند. با این حال در مرداد 1347ش,بیست و پنجم ژوئیه 1968، در گاهنامه رسمی اسرائیل از ریزه کاری های شاه لوله ی ایلات، امور مالی، برآوردها، کارایی ها، شناخت نفت کش ها و رفت و آمدها و نکته های بسیار دیگر، که از اسرار بودند به طور رسمی اعلام و به اطلاع عموم رسید.(39)
در ششم آوریل 1970م,18فروردین 1349ش، میان کارشناسان و مقامات نفتی ایران و اسرائیل درباره سرمایه گذاری به منظور ایجاد یک شرکت حمل نفت به صورت پنجاه-پنجاه (نصف-نصف) گفت وگوهایی انجام شد.(40)
تمایل شدید طرف اسرائیلی به سرعت بخشیدن به روند همکاری های نفتی سبب شد تا مئیرعزری نماینده اسرائیل در ایران، دست به دامان اسدالله علم وزیر دربار شود و از او بخواهد موقعیت حساس اسرائیلی ها را به مقامات و کارشناسان نفتی ایرانی یادآور شود. به همین منظور دکتر دینشتاین در بهار همان سال به ایران آمد و با علم و حتی شخص محمدرضا پهلوی دیدار کرد.
اسرائیلی ها کم کم خود را آماده می کردند که در ایران حضور بیشتری داشته باشند؛ و از این حضور در ایران، احتمالاً به عنوان پایگاهی برای دست اندازی های بعدی به منابع خلیج فارس استفاده کنند. سرمقاله ی روزنامه مذهبی بشاعار چاپ اسرائیل، در 20 ژوئیه 1970 گویای آرزوهای دور و دراز اسرائیل در این زمینه است:
براساس گزارش فریدون فرخ، روزنامه ی مذهبی بشاعار، چاپ اسرائیل، در سرمقابله 20ژوئیه 1970م,29تیر 1349 نوشت:
ذخائر نفت خلیج فارس در جهان در مرتبه اول است و این منطقه نقش اساسی در تولید نفت مصرفی اروپا و آمریکا را به عهده دارد. آمریکا در خلیج فارس سرمایه گذاری های سنگین نموده است.(42) حضور بریتانیا از سال 1820 تا به حال به عنوان حامی امارات خلیج فارس باعث تثبیت وضع در منطقه بوده است. [...] در این بین عوامل محلی نیز مشغول فعالیت هستند و سعی می کنند وضع باثباتی در منطقه به وجود آورند. عربستان سعودی و ایران و دو کشور بزرگ خلیج فارس می کوشند منطقه را تحت نفوذ خود درآورند.
[...] بدون شک ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی نسبت به تحولات منطقه بی تفاوت نخواهند ماند. اسرائیل نیز بنا به موقعیت جغرافیایی در منازعات و رقابت های شرق و غرب در خلیج فارس دخیل خواهد گردید.(43)
روزنامه اسرائیلی بشاعار همچنین در همان زمان نوشت: «عوامل ایرانی رسماً به مراجع اسرائیلی تأکید کرده اند که مایلند صادرات ایران به اسرائیل افزایش یابد.»(44)
مئیرعزری، نماینده دولت صهیونیستی در ایران معترف است ایجاد کمپانی بزرگ مشترک میان ایران و اسرائیل در راستای بهره برداری از منابع نفتی ایران از سوی اسرائیل و رفت و آمد نفتکش ها و تانکرهای غول پیکر در بندرهای خارک و ایلات، بدون وساطت و پادرمیانی برخی اشخاص و شرکت های بزرگ، از جمله یعقوب مریدور، رکاناتی و کمپانی نروژی فرد اولسون و دیگران انجام شدنی نبود.
براساس یکی از پیمان های نفتی که میان ایران و اسرائیل منعقد و امضا شده بود، سه سوپرنفتکش، بی وقفه نفت ایران را از پایانه خارک به بندر ایلات حمل می کردند. به این ترتیب نفت ایران، علاوه بر تأمین نیازهای اسرائیل، به بندر اشکلون منتقل می شد تا از آن جا به بازارهای کشورهای پیرامون مدیترانه برسد. این همکاری آنچنان رو به افزایش و گسترش بود که اسرائیلی ها از فرط خوشحالی سر از پا نمی شناختند. در ماه مه 1970م, اردیبهشت 1349ش روبرت روچیلد فرزند آلن روچیلد از پایانه خارک در خلیج فارس و بارگیری نفتکش غول پیکر اسرائیلی «پاتریا» در آنجا بازدید کرد. در 30 اکتبر, 8 آبان همان سال هوفمن سرپرست پالایشگاه حیفا در نامه ای به عزری نماینده اسرائیل در ایران، با اعلام خشنودی از دیدار خارک، از تلاش های وی در این باره تقدیر کرد.(45) به گواهی اسناد موجود، با شروع فعالیت خط لوله ی معروف، بخش عمده احتیاجات نفتی رژیم صهیونیستی از سوی ایران تأمین و از طریق خط لوله یادشده به دست اسرائیلی ها می رسید.
آمریکایی ها در گزراش اوایل سال 1970میلادی, اواخر سال 1348 شمسی درباره عملکرد این خط لوله نوشته اند:
تخمین ما بر حسب اطلاعات موجود چنین است [:] سه چهارم نفتی که در خط لوله اسرائیل جریان دارد از ایران است. مابقی که حدود 75000 الی100,000 بشکه در روز است از کرانه بلائیم و صحرای سینا که در سال 1967 توسط اسرائیل اشغال شد، تأمین می شود. به نظر ما اکثر نفتی که در خط لوله اسرائیل جریان دارد متعلق به شرکت ملی نفت ایران می باشد. در ژانویه، صادرات خارج از کشور 340,000 بشکه در روز بود که 170,000 بشکه آن به شرکت ملی نفت ایران تعلق دارد (ولیکن همه این مقدار به اسرائیل نرفته چرا که ایران مشتریانی در شرق سوئز هم دارد) تا حد 100,000بشکه در روز از نفت شرکت ملی نفت ایران ممکن است تحت توافق های مبادله ی نفت بین شرکت نفت و کنسرسیوم که به موجب آنها شرکت نفت می تواند تا مقدار معینی نفت براساس یک قیمت Quarter way از کنسرسیوم بخرد تا به کشورهای مشخص شده ای در اروپای شرقی بفروشد، در خط لوله ی اسرائیل جریان داشته باشد. تصور می شود اکثر نفت خریداری شده مبادله ای به رومانی برود. امکان آن هست که مقداری از نفت ایران که توسط اعضای ایریکن و یا دیگر کمپانی های کوچکی که منافعی در کشورهای عربی ندارند از طریق خط لوله ی اسرائیل فراهم شود. به هر حال ما هیچ گونه مدارکی که نشانگر استفاده هیچ یک از کمپانیهای اصلی نفتی در کشورهای عربی از خط لوله اسرائیل باشد نداریم و ما شک داریم که آنها چنین کاری کنند.(46)
در یکی از گزارش های سرّی سفارت آمریکا، به خطرات احتمالی ای اشاره شده که ممکن است از ناحیه فلسطینی ها متوجه خط لوله ی ایلات به اشکلون شود. در بخشی از این گزارش چنین نوشته شده است:
در این موقعیت حساس، هرگونه مشارکت و معیت آمریکا با طرح خط لوله ی ایلات -اشکلون ممکن است مخاطرات شدیدی را در قبال مناسباتمان با کشورهای دوست عرب صادرکننده نفت دربر داشته باشد و برای مبارزه افراطیون عرب علیه تلاش های صلح جاری که آمریکا به راه انداخته، مهمات حیاتی تهیه خواهد کرد. هم اکنون نیز جبهه خلق برای آزادی فلسطین در شماره 11 ژوئیه هفته نامه بیرونی الهدف، آمریکا، دولت عربستان و ایران را به توطئه علیه منافع اعراب با ترتیب دادن ارسال نفت اضافی ایران از طریق خط لوله اسرائیلی متهم کرده است.
2- علاوه بر آن، در حالی که کلیه تولیدکنندگان حوزه خلیج [فارس] سعی بر تولید بیشتر دارند، هرگونه حرکتی که نشانگر حمایت از یک تولید کننده (مانند ایران) در بازار پرمنافع اروپایی باشد، باعث رنجش و انزجار دولت های عرب تولید کننده نفت و شرکت های آمریکایی در این منطقه خواهد شد.
3- خلاصه ما احساس می کنیم این امر اساساً به ایرانیها و اسرائیلی ها مربوط است و هر دو به حد کافی هوشیار هستند تا بدون مطرح شدن از طرف دولت آمریکا، احتمالاتی را که خط لوله ایلات-اشکلون همراه دارد، ملاحظه کنند.(47)
آمریکایی ها افزایش و گسترش صادرات نفت ایران از طریق خط لوله نفتی معروف و یادشده را مطابق با منافع خود، جهان غرب و به ویژه اسرائیل و بسیار مطلوب ارزیابی می کردند. با این حال آنها به منظور پیشگیری از هرگونه عکس العمل از سوی کشورهای تولید کننده نفت در منطقه، از دخالت آشکار و مستقیم در این موضوع پرهیز می کردند.
سفارت آمریکا در گزارشی، با عنوان «ظرفیت خط لوله ایلات-اشکلون»، ضمن بررسی میزان صادرات نفتی ایران از طریق خط لوله یاد شده، درباره ضرورت نقش و دخالت آمریکا در این باره چنین نوشته است:
1- مقدار نفتی که ایران ممکن است به اروپای غربی بفروشد، احتمالاً از طریق زیر تأمین خواهد گردید:
الف) نفتی که به وسیله اعضای کنسرسیوم فروخته می شود، چون اعضای کنسرسیوم منافع زیادی در کشورهای عربی دارند، بنابراین مایل نیستند که با فروش نفت از طریق لوله ایلات این منافع به خطر افتد.
ب) نفتی که از طریق منطقه کنسرسیوم در اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار داده میشود، شرکت ملی نفت ایران، نفت استخراج شده از منطقه کنسرسیوم را به بازارهای نفت اروپای غربی که حوزه فروش مخصوص کنسرسیوم است، نخواهد فروخت. البته شرکت ملی نفت ایران نفت کنسرسیوم را به صورت پایاپای به اروپای شرقی مخصوصاً رومانی می فروشد. مقداری از این نفت از طریق خط لوله ایلات-اشکلون می گذرد[...]
پ) نفتی که از شرکت ملی نفت ایران و شرکت های خارجی حاصل می شود، بیشتر در مناطق دور از ساحل تولید می شود.
2- بنا به محاسبات سفارت آمریکا در تهران، شرکت ملی نفت ایران برای فروش در سال 1970 مقدار 300,000 بشکه در روز و برای سال 1971مقدار 400,000بشکه در روز در اختیار دارد که قسمت اعظم آن از طریق شرق سوئز به پالایشگاه مدرس، که قسمتی از آن متعلق به شرکت ملی نفت ایران است، ژاپن و سنگاپور فرستاده می شود. برای شرکت ملی نفت ایران بسیار مشکل است که قراردادهای خود با این نقاط (به خصوص مدرس) را نادیده بگیرد، به خصوص که اینها در درازمدت بازده خوبی دارند و شرکت ملی نفت ایران در ازای بازارهای سودآور کوتاه مدتی که به علت کاهش تولید نفت لیبی به وجود می آید، از دست بدهد. 100 هزار بشکه ای که هر روز برای شرکت ملی نفت ایران می ماند، توسط شریکانش به غرب سوئز انتقال یافته و به فروش می رسد. این رقم را در آینده نزدیک می توان تا 80,000 بشکه دیگر بالا برد. این شرکای شرکت ملی نفت ایران نیز در کشورهای عربی سرمایه گذاری هایی دارند که نمی خواهند با استفاده از خط لوله اسرائیلی به خطر افتد.
3- البته ایران به درآمد نفتی بسیار نیاز دارد و نیازی به تحریک ما ندارد که بخواهد از خط لوله ایلات استفاده کند یا نه. گذشته از این، فکر می کنیم ارائه این پیشنهاد که ایران استفاده از خطوط لوله ایلات را برای نفت ایران گسترش دهد، علاوه بر این که ضرورتی ندارد، در روابط ما با اعراب نیز خطرناک است.(48)
در یکی از این گزارش ها با موضوع «خط لوله ی اسرائیل» به تاریخ 28 شهریور 1349 آمده است:
آقای ولگاست گفته است که بنا به محاسبات تقریبی کمپانی اسو، خط لوله اسرائیل تنها می تواند 400,000 بشکه نفت را در روز انتقال دهد. وی گفت این محاسبات از طریق چند منبع به دست آمده است که عبارتند از مصاحبت و گفتگو با اسرائیلی هایی که در مورد صنعت نفت اسرائیل صاحب نظر هستند، و بیانات اخیر کنشت؛ و دیگر منابع. شاه ایران نیز که خود در خط لوله اسرائیل دارای منافعی است رقمی مشابه را ارائه داده است (450 هزار بشکه در روز) / آقای ولگاست گفت که بنا به اظهارات یک منبع اسرائیلی میزان تولید و ظرفیت واقعی در سپتامبر 300,000 بشکه در روز بوده است که قرار است با طرح هایی این ظرفیت را به 600,000 بشکه در روز در سال 1971 و 800,000 بشکه در روز بین سالهای 73-1972 و 1/2 میلیون بشکه در روز بین سالهای 80-1973 افزایش دهند.
آقای ولگاست گفته است که بنا به اظهارات همین منبع اسرائیلی بسیاری از کمپانی های بزرگ نفتی به طور مستقیم و یا غیرمستقیم از خط لوله اسرائیلی استفاده می کنند. آقای ولگاست گفته است که تمام این مطلب را نمی تواند تأیید کند، ولی می تواند اطمینان بدهد که کمپانی خود او این خط لوله را مورد استفاده قرار نداده است.(49)
در ادامه سند اضافه شده است:
در سند دیگر سفارت آمریکا به علاقمندی محمدرضا شاه نسبت به خط لوله اسرائیل و به علاوه تأمین احتیاجات نفتی و رفع کمبودهای داخلی رژیم صهیونیستی از سوی شرکت ملی نفت ایران چنین تصریح شده است:
یادداشت 8 اکتبر شما درباره گفتگو با پلیت ولگاست از نکات بسیار هیجان انگیزی برخوردار بود. من هرگز نشنیده بودم که ایران یا به عبارت دیگر شاه تا به این حد نسبت به خط لوله اسرائیل علاقه داشته باشد. من فکر می کردم که اسرائیلی ها از دولت ایران پرسیده بودند که آیا اجازه می دهد نفت ایران از این خط لوله عبور نماید یا خیر، که البته ایرانیها جواب مثبت داده بودند و اسرائیلی ها نیز با این جواب اطمینان یافتند که با عبور نفت کافی از این خط لوله عظیم می توان از نظر اقتصادی احداث آن را مقرون به صرفه دانست.
پاسخ به این سئوال که چه کسی به استفاده از این خط لوله (اسرائیلی-م) خواهد پرداخت، مستلزم تعمق است. احتمالاً اعراب تندرو خواهند گفت که هر کمپانی نفتی که نفت را به خریدار بفروشد می داند و یا باید بداند که خودش هم باید نفت را در لوله به جریان بیندازد. در نتیجه از آن شرکت (برای استفاده از این خط لوله احداث شده توسط اسرائیل-م) انتقام سختی گرفته خواهد شد. از این نظر می توان گفت که فقط تعدادی از کمپانی های اصلی بین المللی قادر خواهند بود از این خط لوله نفتی استفاده نمایند. به هر حال نمایندگان کمپانی های نفتی اعم از کوچک و بزرگ در اینجا قسم یاد کرده اند که نفتی که عنوان و اسم شرکت آنها را داشته باشد توسط این خط لوله منتقل نخواهند گردید. لیکن همگی آنها اعتراف می کنند که این سوگند آنها مورد قبول کشورهایی چون عربستان سعودی، کویت و شیخ نشین ها واقع نخواهد گشت. من حتی از این گزارش که گفته بودید بنا به گفته یک مقام SOI بیشتر تولید شرکت نفت ایندیانا و شرکاء از طریق این خط لوله می گذرد، بسیار تعجب کردم. و این به این علت است که در مصاحبه ای که با مدیر شرکت ملی نفت ایندیانا و شرکاء داشته دیو ویلکی گفته است که به علت مشاجرات زیاد بین کمپانی او و شرکت ملی نفت ایران بر سر بها و مالیات نفت شرکت استاندارد دیگر برای خود نفت استخراج نخواهد کرد، و به همین دلیل تولید به میزان قابل ملاحظه ای کاهش یافته و به اندازه نیاز شرکت ملی نفت ایران خواهد بود.
این استخراج حدود 500،000 بشکه در روز برای انتقال به پالایشگاه مدرس و 25،000 بشکه دیگر در روز است که به گفته ویلکی توسط شرکت ملی نفت ایران به اسرائیل فروخته می شود وی ادامه داد که ظاهراً این فروش نفت توسط شرکت ملی ایران باعث می شود، که کمبودهای داخلی اسرائیل در زمینه نفت جبران گردد.
از آنجا که این توضیحات پاسخگوی تمام مسائل نیست شما حتماً در دیدار آینده تان با پیت و آقایان اعضای کمپانی استاندارد در مورد این سئوالات و نقاط ابهام آمیز دیگر حتماً توضیحات بیشتری دریافت خواهید کرد. مهمتر این است که قبل از این مشاجرات آیا شرکت نفت ایندیانا و شرکاء از طریق این خط لوله نفت خود را منتقل می کرده اند و یا اینکه انتقال نفت از طریق این خط لوله فقط توسط خریدار صورت می گرفته است.(51)
وارن کلارک، از دفتر انرژی و سوخت وزارت امور خارجه آمریکا در گزارش دیگری به سفارت ایالات متحده در تهران، با اشاره به اظهارات محمدرضا پهلوی افزود شاه ایران صریحاً به منافع ایران در خط لوله ی مزبور اعتراف و تمایل خود را به حفظ ثبات اسرائیل و عدم پیروزی اعراب بر این رژیم را ابراز کرده است:
از نامه ای که در تاریخ 29 اکتبر در جواب نامه ای که پیرامون گفتگوی من با پیت ولگاست درباره ی ظرفیت خط لوله اسرائیل نوشته بودی متشکرم. پاورقی هایی که اضافه کرده بودم بیشتر براساس بیانات شاه در چند سال گذشته مبنی بر «علاقه» شاه به این خطوط و به خصوص براساس گفتگویش با اعضاء کنسرسیوم در زوریخ در 31 ژانویه 1969 نوشته شده است.
به طور خلاصه مطلبی که از آن گفتگو به وسیله کنسرسیوم بر جای گذاشته شده در بخشی که درباره خط لوله ایران-ترکیه پیشنهاداتی می کند، چنین می گوید:
«شاه گفته است که خط لوله (ایران-ترکیه) توسط او ارائه نشده است؛ او نیز مانند دیگر اعضاء کنسرسیوم به منافع می نگرد. بهتر است ظرفیت متغیر ارائه شونده به وسیله صادرات به توسط کشتی و از طریق جزیره خارک حفظ شود. از طرف دیگر اگر خطوط لوله برای هر بشکه 10 سنت بیشتر عاید فروشنده بکند، او نیز بدش نمی آید از این طریق سود بیشتری ببرد. مسئله صرفاً یک مسئله اقتصادی است؛ اگر خط لوله منافعی برای او داشته باشد مورد استفاده خواهد بود در غیر این صورت خیر. اعلیحضرت اضافه کردند که استفاده از خط لوله اسرائیل به تمایل ایران بستگی دارد، به خصوص که ایران نیز در این خط منافعی دارد. اعراب نمی توانند از این کار ممانعت به عمل آورند و او مایل نیست و انتظار ندارد که اعراب بر اسرائیل پیروز شوند...
این حس مالکیت که در این پاراگراف مشهود است مخصوصاً باعث شده است که شاه (با ایران، چون متأسفانه من نیز مانند ایرانیان ضمیر سلطنتی«ما» را با هر دو معادل فرض می کنم)، مستقیماً منافعی در این خط لوله داشته باشد تا اینکه بخشی از تولیدات خود را صرفاً از آن عبور دهد.
شاه در گفتگویی که با هارولند و وسیچ در 27 سپتامبر 1970 داشت، موضوع خطوط لوله اسرائیل را به میان آورده، خاطر نشان ساخت که «ایران با این طرح بیگانه نیست» و به نظر می رسد که می خواهد با آرامی استفاده از آن را به میان بکشد.
باب دول از قول سفیر مایر می گوید که شاه گفته است که ایران دارای منافع مالی در خط لوله 42 اینچی اسرائیل است. به نظر باب این سخنان از طرف شاه در سال 1967 ایراد شد که در آن وقت اسرائیل در به در دنبال منابع مالی می گشت، تا این خطوط را تأمین سازد.(52)
در ادامه گزارش، به نقل از سازمان سیا، تصریح شده نفت خام آغاجاری نیز از طریق خط لوله اسرائیلی منتقل می شود. اگرچه بعضی مقامات ایرانی به طور رسمی و صریح از تأیید آن سر باز می زنند:
اخیراً گزارشی از سازمان سیا رسیده است (70-321/30917ب مورخه 24 اکتبر 1970) که نفت خام آغاجاری که از طریق یک شرکت آمریکایی خریداری می شود، علاوه بر نفت شرکت ملی نفت ایران از طریق خط لوله اسرائیل عبور می کند. البته این گزارش ارزیابی نشده است و مکان دریافت گزارش نیز تل آویو بوده است.
ولی ظاهراً سفارت ایران به دفتر حفاظت منافع مصر در سفارت هند گفته است که اصولاً نفتی از شرکت ملی نفت ایران از این خط لوله عبور نمی کند و هنگامی که از یوسف اکبر که از اعضاء سفارت ایران است توضیح بیشتری در این باره خواسته شد در جوابم گفت شرکت ملی نفت را در جزیره خارک می فروشد و اینکه نفت چگونه عبور می کند به خریدار مربوط است نه به شرکت ملی نفت ایران.
آقای فال کینگهام منبعی بود که استفاده شاه ایران از خط لوله اسرائیل را گزارش داده بود. تا آنجا که من و باب دول به خطار می آوریم عبارت نقل شده به وسیله او به این ترتیب بود که «تولید دور از ساحل ما از طریق خط لوله اسرائیل می گذرد» در صورتی که فال کینگهام در ایران باشد خواهد توانست اطلاعات مورد نیاز شما را در اختیارتان بگذارد.(53)
واش بورن مقام مسئول امور نفتی سفارت آمریکا در تهران در پاسخ به نامه وارن کلارک، با اشاره به منافع نفتی دولت شاهنشاهی ایران در خط لوله اسرائیلی و نیز تأیید صادرات نفت خام استخراج شده آغاجاری به اسرائیل، اضافه کرده است شرکت ملی نفت ایران بخش اعظم نفت خود را به کسانی می فروشد که مشتری خط لوله اسرائیلی باشند. در بخشی از این سند آمده است:
پس از بررسی نکاتی که توسط شما طرح شده بود واقعاً نمی دانم در پاسخ سئوال شما مربوط به منافع ایران در خط لوله نفتی اسرائیل چه بگویم. البته من نقطه نظرهای شاه را که به نمایندگان کنسرسیوم در زوریخ ارائه شده بود، شنیده ام و این جمله او را که در آنجا به این مضمون «ایران منافعی در خط لوله دارد» ایراد شده بود، خوانده ام. البته فکر می کردم که این جملات به این مضمون بیان شده که از نظر اقتصادی این خط لوله را حمایت شده، فرض نمایند. علاوه بر اینها مهندس سپهبان رئیس دفتر تحقیق شرکت ملی نفت ایران به من گفته بود، لازم نیست که حتماً ایران در این خط لوله سرمایه گذاری مالی بنماید. چون اسرائیلی ها مهارت کافی در جلب سرمایه برای این خط لوله دارند، ولی اسرائیلی ها خیلی مایلند که ایران به هر ترتیب که شده از این خط لوله نفتی استفاده کند. به این ترتیب، من تنها قادر به ارائه شواهدی هستم که هنوز «تأیید نشده است» و برای به دست آوردن شواهد مستدل باید در اطراف این قضیه کنکاش بیشتری به خرج دهم. باید ببینم که آیا سازمان منابع کنترل شده آمریکایی نیز می تواند در این زمینه مرا یاری دهد یا خیر. یکی از گزارش های سازمان سیا در تل آویو را که مربوط به همین قضیه است مطالعه کرده ام. به نظر من شرکت ملی نفت ایران از طریق کنسرسیوم مقداری نفت خام به دست می آورد، که البته از نحوه قرار داد مربوطه شما مطلع هستید، و آن را به کشور رومانی می فروشد. این همان نفت خامی است که از طریق آغاجاری استخراج گردیده و از طریق خط لوله نفتی اسرائیل منتقل می شود و هیچ کمپانی بین المللی در ارتباط با این عمل نیست.
موضوع دولت ایران و شرکت ملی نفت ایران، خطی است که به وسیله یوسف اکبر دنبال می شود. یعنی این نفت خام مذکور از بخش جنوبی ایران استخراج گردیده، نیمی از آن بنا به قرارداد مشترک به شرکت ملی نفت ایران تعلق می گیرد. و شرکت ملی نفت قسمت اعظم این نفت خام را به خریدارانی می فروشد که خرید خود را از طریق خط لوله نفتی اسرائیل به فروشندگان خود می رسانند. با این وصف کمپانی ایندیانا دوباره تماس گرفته و تأکید کرده است که هیچ مقدار نفت تولیدی نفتی جنوب را از طریق خط لوله نفتی اسرائیل منتقل نمی کند.(54)
در ماه مه 1971/ اردیبهشت 1350ش نمایندگان نفتی ایران از جمله ایزدی و تیزابی با سفر به فلسطین اشغالی و شرکت در یک کنگره نفتی با مقامات همتای اسرائیلی خود دیدار و گفت و گو کردند. در این مذاکرات مئیرعزری نماینده دولت اسرائیل در ایران نیز حضور داشت. در ماه اوت یا مرداد همان سال مجدداً در کنگره ای که در تهران برگزار شد برخی مقامات نفتی اسرائیل از جمله دکتر دینشتاین، و م. دعوئل دیدارهای مکرری از ایران داشتند.(55)
همکاری نفتی ایران با اسرائیل و مأموران صهیونی به گونه ای عمیق و گسترده و در عین حال در هم تنیده بود که مأموران اسرائیلی و صهیونیست سمت نمایندگی رسمی ایران را در بعضی شرکت ها بر عهده داشتند. مئیرعزری سفیر غیررسمی اسرائیل در این خصوص اعتراف کرده است:
پیوند من با سران «نیوک» و همکاری هایمان به گونه ای تنگاتنگ شده بود که در روزهای پایانی سفارتم در ایران در چند کمپانی، نمایندگی دستگاه نفتی ایران را هنوز به دوش داشتم. در دسامبر 1972م/ آذر 1351ش، از سوی هر دو طرف به گروه سرپرستی کمپانی های «ترانس آسیاتیک»، کمپانی کانادایی «آی. پی. سی» «هولدینگ» و «شاه لوله ی ایلات-اشکلون» پیوستم. سران نیوک [شرکت ملی نفت ایران] با آگاهی های من آشنایی داشتند... به همین روی، روزی دکتر منوچهر اقبال در نشستی با همکارانش (اعضای هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران) گفت «آقای مئیرعزری که او را به اعضای هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران پیشنهاد کرده ام، وطن پرستی ایرانی است که منافع میهنش [ایران] را هرگز به منافع کشوری که نمایندگی اش را در میان ما به عهده دارد نخواهد فروخت [!].(56) او امینی شایسته برای ایران و اسرائیل است، به خوبی و بهتر از بسیاری از ما می داند چگونه از این امانت پاسداری کند.»(57)
مئیرعزری آن زمان نماینده و یا سفیر غیررسمی دولت اسرائیل در ایران بود. حقیقتاً این میزان «خیانت» یا شاید «جهالت» و «غفلت» بی سابقه است؛ که رئیس مهم ترین نهاد حیاتی و اقتصادی یک کشور، «بیگانه» ای را که «نماینده» رژیم دیگری است، خودی بداند و با کمال خودفروختگی یا خودباختگی ضمانت کند که او «بهتر از بسیاری از ما می داند چگونه از این امانت پاسداری کند».
ایران شاهنشاهی هیچ گاه حاضر نشد از سلاح برنده ی نفت در جهت حل مشکلات جهان اسلام استفاده نماید. حتی زمانی که کشورهایی نظیر عربستان، از سلاح نفت برای تغییر رفتار آمریکا و اسرائیل استفاده کردند، ایران به صدور بی قید و شرط نفت ادامه داد. روزنامه اسرائیلی هاآرتص در اوایل اردیبهشت 1352 در مقاله مبسوطی درباره نقش و موقعیت ایران در تأمین منافع اسرائیل و متحد استراتژیک آن یعنی ایالات متحده آمریکا نوشت:
اتفاقی نیست که انجمن سفیران آمریکا در جنوب خاوری آسیا و خاورمیانه در تهران تشکیل می شود. ایران تدریجاً موقعیتی مرکزی در بخش شمال باختری اقیانوس هند پیدا می کند و این موضوع با تشویق و کمک ایالات متحده [دوست و هم پیمان راهبرد اسرائیل] صورت می گیرد. تشکیل این انجمن مهم در تهران و حضور معاون وزیر امور خارجه آمریکا... وجود روابط دوستانه و نزدیک بین دو کشور را تأیید می نماید... ایران از تحویل دهندگان مهم نفت در خاورمیانه محسوب می شود و یگانه کشور غیرعربی است که علناً اعلام می دارد ادامه روابطش با ایالات متحده مشروط به تغییر سیاست این کشور در خاورمیانه نمی باشد.(58) سیاست ایران در برابر این واقعیت اهمیت بیشتری پیدا می کند که همین اواخر وزیر نفت عربستان سعودی آقای زکی یمانی نماینده کشور عربی دارای روابط نزدیک و ممتد با ایالات متحده اظهار داشت و تهدید کرد که کشور متبوع وی با افزایش تحویل نفت موافقت نخواهد کرد مگر آن که ایالات متحده در سیاست، پشتیبانی خود از اسرائیل را تغییر دهد.
وزیر امور خارجه ایران آقای عباس [علی] خلعتبری نیز طی مصاحبه با خبرنگار واشنگتن پست، در پاسخ مستقیم به تهدیدات آقای زکی یمانی یادآور شد که حتی هنگام قطع صدور نفت به روی جهان غرب، از سوی کشورهای عربی، به دنبال جنگ شش روزه نیز صدور و تحویل نفت ایران ادامه یافت و اکنون نیز ایران به خط مشی خود ادامه خواهد داد.(59)
این نشریه اسرائیلی در ادامه افزود:
بدون شرکت ایران نمی توان نفت را به یک عامل اخاذی و شانتاژ سیاسی [!] تبدیل ساخت.(60)
روزنامه هاآرتص براساس این تحلیل که ایران از سلاح نفت به عنوان یک اهرم فشار علیه متحدان غربی رژیم صهیونیستی استفاده نکرده و نخواهد کرد، تقویت قدرت سیاسی و نظام سلطنت پهلوی در ایران را از ناحیه آمریکا و اروپای غربی و حتی اسرائیل یک ضرورت ارزیابی کرد.(61)
دیدگاه و مواضع مشترک کانون های قدرت در ایران آن زمان از یک سو و اسرائیلی ها از سوی دیگر، در این سند کاملاً هویدا است. آنچنان که در یک مکاتبه داخلی و درون تشکیلاتی ساواک، درباره این تحلیل روزنامه اسرائیلی هاآرتص چنین توضیح داده شده است:
یکی از موارد مهم تهدید کشورهای عربی علیه باختر و به ویژه ایالات متحده، جلوگیری از صدور نفت به این کشورها بود. مسلماً مصر و سوریه خیلی بیشتر از عربستان سعودی و لیبی یا الجزایر موافق اجرای این تهدید بوده و هستند. اکنون که ایران رسماً اعلام می دارد صدور نفت از این کشور برخلاف تهدید اعراب، مربوط به تغییر سیاست ایالات متحده از اسرائیل نمی باشد، علاوه بر تصریح استقلال ایران و رفع خطر از کشورهای باختری و به ویژه ایالات متحده، امید و انتظار می رود، عوامل باختر و به ویژه واشنگتن در تقویت بیش از پیش وضع سیاسی و نظامی ایران تحت رهبری شاهنشاه دوراندیش این کشور کوشش های بیشتری معمول(62) دارند.(63)
هاآرتص در تاریخ 6 اردیبهشت 1352 به نقل از نشریه آفریقایی توده پوینت درباره همکاری های نفتی ایران و اسرائیل اطلاعات جدیدی منتشر ساخت. این نشریه آفریقایی فاش کرد «نفت ایران به مقصد یوگسلاوی، به بندر ایلات حمل و از آنجا از طریق لوله نفتی ایلات-اشکلون به مدیترانه و سپس با نفتکش های یوگسلاوی به پالایشگاه شهر «رایکا» و دیگر پالایشگاه های نفت آن کشور منتقل می شود».(64)
به نوشته نشریه یاد شده پالایشگاه های یوگسلاوی یکی از مراکز تصفیه محموله های نفتی اسرائیل هستند.
روزنامه اسرائیلی هاآرتص در مقاله دیگری درباره سیاست نفتی ایران در حمایت از آمریکا و اسرائیل نوشت:
محمد رضا پهلوی شاه ایران از بحران انرژی در آمریکا برای تحکیم روابط خود با ایالات متحده استفاده می نماید. ایران خود را به عنوان منبع اصلی نفت در خاورمیانه معرفی نموده و خاطرنشان ساخته که اگر کشورهای عربی صدور نفت خود به ایالات متحده را به علت سیاست طرفداری از اسرائیل کاهش دهند، وی به صدور نفت خود ادامه خواهد داد. روابط محکم ایران با ایالات متحده، ظرف ماه های اخیر خیلی مستحکم تر شده است. شاه مایل است به کمک آمریکایی ها به صورت کشور بزرگ نظامی و اقتصادی در خلیج فارس درآید. به عقیده کارشناسان ایرانی، کمبود نفت و بحران انرژی دولت پرزیدنت نیکسون را وادار به پشتیبانی از سیادت نظامی ایران در خلیج فارس خواهد ساخت. ایران بزرگترین مشتری ساز و برگ نظامی آمریکا محسوب می شود و سفارش تسلیحاتی ایران بالغ بر دومیلیارد دلار است. به زودی سیصد مستشار [نظامی] آمریکایی وارد ایران خواهند شد.(65)
براساس اسناد، یکی از مقامات وزارت امورخارجه آمریکا در نامه به واش بورن مسئول امور نفتی در سفارت ایالات متحده در تهران، تصریح می کند دولت شاهنشاهی یک سهم متعارف در خط لوله معروف اسرائیلی دارد و در اصل یک شریک و متحد اسرائیلی ها در این حوزه است. مقام آمریکایی تأکید می کند این موضوع، بخشی از اسرار معاملات نفتی ایران و اسرائیل است که باید به صورت پنهان و پوشیده باقی بماند:
در رابطه با قید «انتشار در خارج ممنوع است» که گزارش ضمیمه منافع ویژه آمریکایی دارد ممکن است که شما این گزارش را ندیده باشید. من عنوان «فقط برای مشاهده» را بر روی این نامه زده ام چون باید این مطلب را که من این گزارش را به شما داده ام، خیلی پوشیده نگاه دارید.
در پاراگراف 3، گزارش نمایانگر این است که شرکت ملی نفت ایران دارای یک سهم متعارفی در خط لوله ایلات-اشکلون می باشد. چند سال پیش من این احساس را کردم که دولت ایران دارای مقداری منافع مالی غیرمحدود در آن می باشد. به هر حال من فرض کرده بودم که این محدود به قروض، ضمانت نامه ها و یا عملکرد موافقتنامه ها می شود، مشارکت متعارفی به هر حال مرا تعجب زده می کند. هر نوع اطلاعاتی که شما ممکن است در رابطه با این سئوال داشته باشید، مورد علاقه ما خواهد بود.(66)
در بخش هایی از یک سند دیگر با موضوع «خط لوله ایلات-اشکلون/ افزایش ظرفیت/ خط لوله دوم/ لنگرگاه های شناور اضافی/ مشارکت شرکت ملی نفت ایران»، چنین آمده است:
... بعد از کوشش های بسیار برای فاش نکردن آن، بن درور اعتراف کرد که نیمی از شرکت خط لوله ایلات -اشکلون تعلق به شرکت ملی نفت ایران دارد. سرمایه گذاری پنج ساله برای تغییراتی در سیستم شرکت خط لوله منظور کرد و به این نتیجه رسید که این شرکت 50 درصد متعلق به شرکت خط لوله ایلات-اشکلون هولدینگ مونترال می باشد.
بانک سپس سعی نمود تا مکان و اسامی کارکنان شرکت خط لوله ایلات-اشکلون را معین کند، اما قادر به انجام آن نگردید. وقتی گفته شد که ناتوانی در تشخیص مالکان شرکت خط لوله ایلات-اشکلون موجب جلوگیری از سرمایه گذاری گردیده است،درور اظهار داشت که مقامات شرکت ملی نفت ایران شرکای آن گردیدند. او اضافه نمود که بیشتر نفت خامی که در خط لوله تلمبه زده می شود، از جانب ایران می باشد. درور اشاره نمود که دو نفتکش 225 هزار (تنی) در نروژ به وسیله شرکت حمل و نقل ماری تایم فروت در حال ساختن می باشد. یکی تقریباً تکمیل شده است و دیگری در چند ماه آینده تکمیل خواهد گردید. هر دو نفتکش نفت خام را از ایران به ایلات حمل خواهند نمود.(67)
همکاری های صمیمانه ی ایران با اسرائیل در زمینه نفت چنان بود که اسرائیلی ها ترغیب شدند علاوه بر تأمین نفت مورد نیاز خود، در زمینه حمل و نقل نفت ایران، دست به سرمایه گذاری های بزرگ بزنند. یک سند سفارت آمریکا در تل آویو، اخبار مهمی از خرید شش سوپرنفتکش 330هزار تنی به ارزش 150میلیون پوند، شش سوپرنفتکش 250هزار تنی، و شش نفتکش 10هزار تنی به کمپانی های انگلیسی از سوی شرکت اسرائیلی حمل و نقل ماری تایم و نیز سفارش سه سوپرنفتکش 380هزارتنی از سوی همین شرکت به آمریکا، ارائه داده است. مقامات سفارت آمریکا در تل آویو، این سفارش ها را چنین تحلیل و ارزیابی کرده اند:
... ما حدس می زنیم که سفارشات احتمالاً در رابطه با این مصلحت که خط لوله ایلات-اشکلون سیراب نگهداشته بشود، نمی باشد، ظرفیت نفتکش های سفارش شده به نظر می رسد که دوبرابر بیشتر از پروژه مورد نیاز پرسازی خط لوله به ظرفیت 40میلیون تن باشد. نفتکش های جدید به نظر می رسد که اساساً در تجارت دربستی نفت تحت پرچم های مختلف در رابطه با تحویل نفت خام ایران، احتمالاً به آمریکا، تمرکز پیدا کند.(68)
در روند معاملات نفتی ایران و اسرائیل، یک بار میان طرفین اختلاف نظر افتاد؛ که براساس پیمان میان طرفین، ظاهراً حق با ایران بود. اما، مئیرعزری که حالا مأموریتش در ایران پایان یافته و در اسرائیل به سر می برد، وارد ماجرا شد و قضیه را به نفع اسرائیل و حتی گرفتن خسارت از ایران پایان داد. مئیرعزری در یادداشت های خود در این خصوص، چنین اعتراف کرده است:
پس از پایان دوره سفارتم در ایران و بازگشتم به اسرائیل، با دستگاه نفتی ایران به گونه ای درگیری برخوردیم. داستان به پیمان سال 1973باز می گشت که ایران باید یکصدهزارتن نفت از چاه های دریایی داریوش به بندر ایلات در اسرائیل می رساند. پاره ای کمبودهای فنی از انجام این برنامه پیش گیری کرد. کارشناسان ایرانی پیمان یاد شده را پایان یافته می انگاشتند. سپیر وزیر دارایی از من خواست بی درنگ به ایران بازگردم و کارها را روبه راه کنم. چند روزی در ایران ماندم و ایرانی ها به پرداخت زیان و کارسازی خواسته های ما تن در دادند. گروهی از کارشناسان ایرانی که پایان یافتن دوره پیمان را بهانه ای در خودداری از فرستادن نفت به اسرائیل انگاشته بودند، برداشت درستی از تاریخ روز پایان پیمان و ایستایی نفت دریافتی اسرائیل نداشتند. با همه دوستی های گرم و هم بستگی هایی که با سران نفت ایران داشتم، نمی توانستم از خواسته قانونی اسرائیل چشم پوشی کنم و به هر انگیزه ای این خواسته را نادیده بگیرم. برخی دیگر از آن کارشناسان می پذیرفتند که پیرو پیمان،دستگاه نفتی اسرائیل هنوز بستانکار است، ولی ایران می تواند در نیمه دوم سال 1974 آن را کارسازی کند. نکته بازدارنده در بهای این کارسازی بود. بهای هر بشکه نفت آغاجاری در سال 1973 هفده دلار، ولی در سال 1974 به بیست دلار فزونی گرفته بود. آنها از ما می خواستند سه دلار افزایش بها را به پیمان نامه اضافه کنیم. این داستان تنها می تواند نمونه کوچکی از دشواری های رنگارنگی باشد که روزانه با آنها درگیر بودیم، ولی در پایان کار خواسته های قانونی اسرائیل برآورده می شدند.(69)
این مئیرعزری که «با همه ی دوستی های گرم و هم بستگی هایی که با سران نفت ایران داشت، نمی توانست از خواسته های قانونی! اسرائیل چشم پوشی کند»، همان مئیرعزری ای است که دکتر اقبال، مدیرعامل شرکت نفت ایران، او را «وطن پرستی ایرانی» توصیف می کند که «منافع میهنش [ایران] را هرگز به منافع کشوری که نمایندگی اش را در میان ما به عهده دارد، نخواهد فروخت».
عزری در ادامه به پیمان مخفی دیگری اشاره می کند که در حوزه همکاری های نفتی میان ایران و اسرائیل منعقد شده بود. ادعای عزری نشان می دهد علی رغم بحران نفتی پس از جنگ رمضان و افزایش قابل توجه بهای نفت در سطح بین المللی، اسرائیلی ها به دلیل مواضع ذلت بار و تسلیم طلبانه دولت شاهنشاهی در برابر ایالات متحده و دیگر اربابان جهانی و نیز صهیونیسم، تلاش می کردند تا نفت ایران را زیر قیمت واقعی دریافت کنند. وی درباره ی قرارداد نفتی سال 1353ایران و اسرائیل نوشته است:
پیرو پیمان دیگری، دستگاه نفتی ایران باید چهارمیلیون تن نفت در سال 1974 با شیوه های پنهانی پیشین به اسرائیل می فرستاد. بهایی که برای هر بشکه نفت در پیمان نامه پیش بینی شده بود، با روند افزایش بهای نفت در سال 1974 سازگار نبود. نامه ای گلایه آمیز به امیرعباس هویدا نخست وزیر نوشتم و نامبرده را از دشواری های روز کشور اسرائیل آگاه کردم و بهای گزافی را که بی هیچ گونه انگیزه ای از سوی ایران در خواست شده بود، بی پایه خواندم.
در نامه دیگری به اسدالله علم وزیر دربار، افزون بر نکته های قانونی، گذشته ی پربار کارشناسان اسرائیلی را در ایران یادآوری کردم. در همین نامه افزودم که دستگاه نفتی ایران از فرستادن یکصدو بیست و نه هزار بشکه نفت بستانکاری اسرائیل خودداری می کند و افزون بر آن به جای چهارده و نیم دلار برای هر بشکه، درخواست شانزده دلار را دارد که با پیمان نامه منعقد و امضا شده میان نمایندگان دو طرف، سازگار نیست.
آسیب های ریز و درشتی که آن روزها مردم و دولت اسرائیل از جنگ ناخواسته «یوم کیپور» [جنگ رمضان یا جنگ چهارم اعراب و اسرائیل] بر شانه های خود داشتند به گزند فراوان کم کاری یا ناخواسته دست از کارکشیدن برخی از کارگران لوله نفتی ایلات-اشکلون افزود. افزایش بهای نفت به دنبال این رویدادها در خاورمیانه، دشواری های مالی اسرائیل را هزار چندان کرد، از همین رو بود که درخواست کارسازی بهای نفت را به دوره هایی درازتر با علم در میان نهادم.(70)
نکته دیگری که در این زمینه شایسته یادآوری است، این است که عراقی ها در همان روزها، نفت را بشکه ای دو دلار به سوری ها پیشکش می کردند.(71) این گونه بده بستان ها خود به خود می توانست در بنیان های مالی اسرائیل با بازتاب های شکننده ای همراه باشد. داستان را با دکتر فلاح دستیار دکتر اقبال در میان نهادم و کوشیدم نامبرده را نیز از دشواری های روز اسرائیل آگاه نمایم.
سرانجام درخواست های من به گوشی شنوا(72) رسید و دستگاه نفتی ایران توانست به پیمان هایی که با اسرائیل داشت وفادار بماند.(73)
[...] پس از پایان کار رایزنی ام در دسامبر 1974 [آذر 1353ش] از سوی وزارت دارایی اسرائیل در زمینه نفت ایران، گاه گاهی که دشواری هایی در بده بستان ها پیش می آمد از گره گشایی خودداری نمی کردم.(74)
در گزارش سفارت آمریکا در تل آویو خطاب به وزارت امورخارجه ایالات متحده در فروردین 1353 درباره ی قرار داد جدید نفتی میان ایران و اسرائیل چنین آمده است:
در جریان مباحثه 28 مارس با وزیرخارجه (اسرائیل) ساپیر و دستیارانش آکمون و داوراته، آنها به کارمند سفارت گفتند که اسرائیل بر سر قرارداد خرید نفت خام ایران به قیمت 16/50دلار برای هر بشکه مذاکره نموده است. قرارداد برای شش ماهه اول 1976 بوده است. آنها گفتند که در حال حاضر با ایرانیان در خصوص قیمت برای شش ماهه دوم سال مذاکره می کنند. ساپیر گفت که مقدار نفت تحویلی ایران تقریباً مطابق نیمی از احتیاجات اسرائیل می باشد.(75)
گزارش تکمیلی سفارت آمریکا در تل آویو در این باره حاوی اطلاعات بیشتر و مهم تری است:
2- بیتان گفت اسرائیل احتمال ذخیره سازی نفت خام در زیرزمین را بررسی می کند و تصمیم دارد تا مسائل فنی در این رابطه را با متخصصین سوئدی در این زمینه مورد مذاکره قرار دهد. او گفت که اسرائیل در حال حاضر قادر به نگهداری ذخیره پنج ماه مخلوط نفت و روغن می باشد.
3- بیتان گفت که از نظریات دولت اسرائیل مبنی بر احتمال واگذاری چاه های نفتی ابورودیس اطلاعی ندارد. او همچنین گفت که ظرفیت تصفیه کنندگی اسرائیل با از دست دادن نفت خام سینا آسیبی نخواهد دید. اگرچه در نظر گرفته شده بود پالایشگاه اشدود با نفت نسبتاً سنگین ابورودیس کار بکند، ولی تبدیل تغذیه نفت پالایشگاه به نفت خام سبک تر با انجام گرفتن تغییرات جزئی درترکیب تولیدات پالایش شده عملی می باشد.(77)
پس از جنگ رمضان و چرخش انورسادات به سوی غرب، روابط مصر و ایران توسعه یافت؛ به گونه ای که انورسادات و محمدرضا پهلوی دوستان صمیمی و شخصی یکدیگر شدند؛ این روابط تا پایان عمر محمدرضا پهلوی همچنان برقرار بود. در این شرایط، محمدرضا پهلوی فرصتی برای خودنمایی های مرسوم خویش (و در حقیقت خیانتی تازه) پیدا کرد؛ که هم نفت ارزان در اختیار اسرائیل قرار می داد و هم بر سر مصری ها منت می گذاشت که با این کار اسرائیل را به تخلیه ی میدان های نفتی مصر که از سوی اسرائیل اشغال شده بود، ترغیب می کند. در سند سفارت آمریکا در این باره با موضوع «پیشنهاد عرضه نفت به اسرائیل توسط شاه» آمده است:
[...] ایران ممکن است کمک هایی در اختیار رژیم تهی دست مصر قرار دهد تا در عوض، امتیازاتی درباره استفاده از بندر سعید به دست آورد[...].
در ادامه اشاره به این «پیشنهاد» آمده است: «تهران نفت در اختیار اسرائیل قرار خواهد داد، اما به این شرط که اسرائیل از آن نقطه از صحرای سینا که چاه های نفت ابورودیس در آن قرار دارد عقب نشینی نماید. لیکن اقدامات لازم زمانی آغاز خواهد شد که با چهارچوب طرح کلی قطعنامه 242 شورای امنیت سازمان ملل مطابقت داشته باشد. از نظر دیپلمات های غربی (در قاهره) این کار شاه جهت حفظ بقای نمایندگی کی سینجر در رابطه با موافقت نامه جداسازی نیروها صورت گرفته است.
[...] بنا به گزارش خبرنگار مجله الحوادث در قاهره شاه از طریق کی سینجر به اسرائیلی ها گفته است که «در صورتی که اسرائیل چاه های ابورودیس را بازگرداند، ایران خسارات وارده به اسرائیل را جبران خواهد نمود.» بنا به گزارشات رسیده شاه «حاضر است شصت درصد نیاز اسرائیل را به طور مجانی تا زمانی که راه حلی برای مصر و اسرائیل پیدا شود تأمین نماید.» این مجله، خاطرنشان می سازد که گزارشگرش قبل از ورود شاه به قاهره این داستان را تمام کرده است و گذشته از این که این داستان «قابل تعمق» است قبلاً از گزارشگر خود خواسته است که این داستان را تأیید نماید. «این واقعه بسیار مهم است»، و الحوادث در ادامه می گوید «لیکن در صورتی که صددرصد مورد تأیید قرار گرفته باشد بسیار مهمتر خواهد بود.»
[...] هیچ یک از مقامات راجع به نحوه دادن نفت به اسرائیل توسط ایران سخن نمی گویند (مثلاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم این کار صورت می گیرد)، و مهم تر از همه درباره بهای این نفت نیز هیچ یک از آنها حرفی نمی زنند. در حال حاضر اسرائیل نفت ابورودیس را معادل هزینه های متحمل شده استخراج می کند مگر اینکه ایران به کشورهای فقیر مسلمان تخفیفی بدهد، چون به هیچ وجه نمی توان تصور کرد که ایران به اسرائیل نفت را به میزان کمتر از 11-10 دلار برای هر بشکه بفروشد. ممکن است اسرائیل بتواند این مقدار نفت را از جاهای دیگر به دست آورد، لیکن استطاعت آن را حتماً نخواهد داشت.(78)
انتقال نفت ایران به اسرائیل و از طریق خط لوله ایلات-اشکلون به مدیترانه، حتی پس از بازگشایی کانال سوئز نیز ادامه یافت. طبق اظهار وزیر دارایی اسرائیل، این کشور در سال 1975، 4 میلیون بشکه نفت به قیمت متوسط هر بشکه 10/35دلار از ایران خریداری کرده است.(79) اما در سند دیگری، که مربوط به 4 ماه پیش از این اظهارات می شود از قول معاون شرکت توسعه و تجارت نفت خلیج [فارس] آمده است که روزانه در حدود 252000 بشکه نفت [در حدود سالی 92میلیون بشکه] از ایران به سوی اسرائیل ارسال می گردد.(80)
این نشان می دهد که ایران، بخش زیادی از صادرات نفتی خود را از طریق خط لوله مزبور انجام می داده است. بازگشایی کانال سوئز نیز موجب توقف جریان نفت ایران در خط لوله ی ایلات-اشکلون نشد:
خط لوله ایلات-اشکلون: گشایش کانال سوئز به طور جدی بر عملیات خط لوله تأثیر نگذاشته است. بازده نفت خام کنونی آن 600 هزار بشکه در روز می باشد (60درصد گنجایش) که از آن 140هزار بشکه به مصرف داخلی می رسد و مابقی صادر می شود. قیمت های خط لوله به عنوان جزیی از معامله کلی مبدأ به مقصد محاسبه می شود. با سوپر نفتکش هایی که نفت خام را از ایران به ایلات می آورند و نفتکش های کوچکتر نفت خام را از اشکلون به مقصد حمل می کنند. قیمت های محموله با ارقام قیمت جهانی برای نفتکش ها تفاوت دارد. اسرائیل قادر است که نفت ایران را براساس رقابت به آمریکا حمل کند، زیرا نفتکش ها در هنگام بازگشت نفت خام مکزیک را برای اسرائیل بر می گردانند.(81)
برخی منابع معتقد بودند برآورد میزان دقیق نفت ارسالی از ایران به سوی اسرائیل مشکل است اما بخش عمده مصارف داخلی و سوخت رژیم صهیونیستی را از ایران تأمین می کند:
به دست آوردن اطلاعات موثق در رابطه مقصد صادرات نفت ایران کلاً مشکل است. اما مورد کامل آن هنگامی است که مقصد اسرائیل است. مقامات ایرانی بی آن که احتیاجی به آن باشد، از احتمال این که با شرکای عرب در اوپک خصومت ورزند، بسیار دلواپس می باشند و طبیعتاً صادرات نفت به اسرائیل را مورد بحث قرار نمی دهند. با این حال اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشان دهنده این است که حداقل 75 درصد مصرف کنونی داخلی اسرائیل که در حدود 150هزار بشکه در روز می باشد به وسیله ایران تأمین می شود. از این گذشته، تنها نفتی که از طریق خط لوله ترانس-اسرائیل(تیپلین) جاری و از طریق خلیج عقبه به بندر مدیترانه ای اشکلون به سمت شمال در حرکت می باشد، از جانب ایران است. تیپلین در اواخر 1960با 200میلیون دلار هزینه برپا گردیده و گنجایش کنونی اش 45میلیون تن در سال می باشد (در حدود850 هزار بشکه در روز).
در جریان سال 1976 به نظر می رسد که چیزی در حدود 350 هزار بشکه نفت خام ایران روزانه از طریق تیپلین برای مشتریان در اروپا و نقاط دورتر انتقال و ارسال می شد.(82)
برخی فعالان اسرائیلی در ایران آن دوران، مدعی اند که علاوه بر معاملات مستقیم نفتی ایران و اسرائیل با نفوذ و دخالت مؤثر مقامات و مأموران اسرائیلی، آنها در ایجاد پیوند و همکاری میان شرکت ملی نفت ایران و بعضی اشخاص و شرکت های یهودی فعال در عرصه بین المللی، به خصوص آمریکایی، نقش کلیدی و محوری داشته اند. به طوری که مئیرعزری سفیر غیر رسمی اسرائیل در ایران تصریح کرده و نوشته است:
به دنبال در خواست پینحاس سپیر، یکی از سرمایه داران بزرگ آمریکایی (انورین اتکینس رئیس کمپانی نفتی اشلند) را که در کار نفت، نامی شناخته شده بود با سران نفت در ایران آشنا ساختم. نامه ای که روز بیست و هفتم ماه مه 1970 [6خرداد 1349] در این زمینه از سپیر دریافت داشتم، گویای پیروزی اتکینس در برنامه های پیشنهادی اش با سران نفت ایران بود. در پایان کار هم نیوک (شرکت ملی نفت ایران) و هم کمپانی آمریکایی به سودهایی ارزنده دست یافتند. پیرو همین شیوه در یکی از روزهای دسامبر 1973 [آذر 1352] دکتر جان فاربر نماینده کمپانی «آی. سی. سی.» از یهودیان سرشناس آمریکا، با در دست داشتن نامه ای که از سوی وزیر دارایی امضا شده بود، برای خرید یکصد و پنجاه تا دویست هزار [150،000 تا 200،000] بشکه نفت در روز به دفترم آمد. نامبرده را با مینا و ایزدی آشنا کردم؛ کار زودتر از آنچه که می اندیشیدم انجام شد. نماینده کمپانی آی. سی. سی این امتیاز ویژه را به دولت اسرائیل پیشکش کرد.(83)
نمونه دیگری که اسرائیلی ها به آن اشاره کرده اند، ایجاد ارتباط و پیوند برای دادوستدهای نفتی میان ایران و ایتالیا پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل، و تحریم نفتی جهان غرب از سوی کشورهای اسلامی و عربی است. آنها در این باره چنین نوشته اند:
ایتالیا به نام کشوری اروپایی بیش از دیگر همسایگانش در برابر سیاست های تحریم نفتی کشورهای عربی شکنندگی داشت و [لذا] نمی خواست با اسرائیل همکاری های آشکار داشته باشد.
[...] در میانه سال 1973 [نیمه دوم سال 1352ش] بود که ایرانیان دریافتند سران نفتی ایتالیا آماده شده اند تا در زمینه بازار نفت کشورشان گفت و گوهایی را با آنان آغاز کنند. این نوید خوش تا به جایی پیش رفت که هر دو سو به آگاهی دیگری رساندند که برای برپایی یک کمپانی تازه به شیوه پنجاه پنجاه [نصف نصف] آماده اند. پس از چندی کمپانی ایتالیایی تازه ای به نام «E.N.I» در رم، میلان، تهران، تل آویو و لندن آغاز به گفت و گو با ایران کرد. یکی از کارشناسان نفت ایران به نام هادی انتخابی از سوی ایران [به عنوان نماینده] در این کمپانی گمارده شد. دولت اسرائیل نیز مرا [مئیرعزری] به سرپرستی این کمپانی [به نمایندگی اسرائیل] برگزید تا در نشست ها و گفت و گوها از منافع اسرائیل در این پیمان پاسداری کنم. نماینده برگزیده کمپانی نفت ایران و من در دیدارها و نشست ها و برنامه ریزی ها هم گام و هم پیمان بودیم. هر دو بایستی از سود دولت های ایران و اسرائیل پاسداری می کردیم.(84)
عزری در ادامه به صراحت اعتراف می کند که چگونه توانسته است در این دادوستد، منافع اسرائیل را در مسیر خط لوله ی معروف اسرائیلی در اولویت اصلی قرار داده و همکاری دو طرف ایران و ایتالیا را از این زاویه تقویت و تحکیم کند؛
کوشش من در راه اندازی برنامه و پیوند ایران و ایتالیا در دادوستد نفتی، افزون بر[،] برداشتن گامی سازنده برای هر دو کشور [ایتالیا و ایران] به راستی کارا کردن لوله نفتی ایلات-اشکلون بود. جایگاه اسرائیل در این بده بستان روشن تر از آن بود که نیازی به پنهان کاری داشته باشیم... در برابر همه دشواری های رنگارنگ، گروه ایتالیایی که با نام «جنتیلی مونتی دینو»(85) خوانده می شد، دست به کار شد. دکتر دینشتاین [اسرائیلی] که از دور دستی بر آتش داشت در نامه ای برایم نوشت که «ایتالیایی ها در برابر لیبیایی ها نرم شده اند. تو می توانی ایران (به ویژه انتخابی نماینده این کشور) را برای پیش برد کارها آماده کنی. گویا [ایتالیایی ها] دیر یا زود با ایرانیان ناسازگاری خواهند کرد و پیمان شکنی با آنان را آغاز خواهند کرد.» ولی با همگامی و میانجیگری مونتی (از سران کمپانی نفتی ایتالیایی) برنامه به نیکی پایان یافت.
[...] سران ایران پذیرفتند که پیرو یک پیمان ده ساله، ده میلیون تن نفت، سالیانه به ایتالیا بدهند که سود فراوانی برای ایران داشت. ایران وام هایی برای خرید دستگاه های پالایش و فروشگاه های سوخت دریافت کرد و مقرر گردید، بازپرداخت وام ها از محل سودهای سالیانه ی ایران کارسازی گردند.(86)
پی نوشت ها :
1- اندرو و لسلی کاکبورن، ارتباط خطرناک، ترجمه محسن اشرفی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1371، ص164.
2- همان.
3- Imanoel Rasin.
4- همان، ص164.
5- محمد علی قطبی دایی فرح همسر محمدرضا، ملکه دربار بود.
6- مقاله نشریه اسرائیلی اوربیس، ترجمه اداره هشتم سیاسی وزارت خارجه، سند شماره 2- 2275/8/21، مورخ 54/5/8[13]
این مقاله تحت عنوان «Iran and Israel: the discreet entente» در یکی از شماره های مرداد 1354 آن نشریه به چاپ رسیده بود.
7- جنگ سال 1956م/1335 معروف به جنگ سوئز یک تهاجم نظامی مشترک از سوی مثلث اسرائیل، فرانسه و انگلستان علیه مردم و کشورهای منطقه و در راستای مطامع و توسعه طلبی صهیونیسم در منطقه بود.
8- نام اصلی این بندر «ام الرشراش» است که پس از اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس رژیم نامشروع اسرائیل، اسم آن را به «ایلات» تغییر داده اند. در متون و منابع مورد استفاده که عمدتاً غربی یا یهودی هستند از آن به نام «ایلات» یاد شده است.
9- نشریه اسرائیلی اوربیس، پیشین.
10- در این باره نک: لیویا روکاچ، تروریسم مقدس اسرائیل، ترجمه مرتضی اسعدی، چاپ دوم، 1375، صص 109 تا 112.
11- سهراب سبحانی، توافق مصلحت آمیز، ترجمه: ع. م. شاپوریان، شرکت کتاب، چاپ اول، لس آنجلس (کالیفرنیا)، ایالات متحده آمریکا، بهار 1377ش= 1998م، ص 22.
12- به نوشته سگو، دو هفته پس از ملاقات دو مقام یادشده ایرانی و اسرائیلی، آنها یکدیگر را در ضیافت ملکه الیزابت در کاخ باکینگهام دیدند. سنندجی به دیپلمات اسرائیلی اطلاع داد که به زودی معاون مدیر عامل شرکت نفت ایران به لندن خواهد آمد و هرگاه اسرائیل مایل به خرید نفت باشد، این فرصتی برای مذاکرات مقدماتی خواهد بود.
13- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1357-1300)، چاپ ششم، نشر پیکان، تهران، 1384، ص 283. به نقل از کتاب ساموئل سگو.
14- اسم اصلی آن «بئرالسبع» است که پس از اشغال از سوی صهیونیست ها به «بئر شبع» تغییر نام داده شده است.
15- همان، صص 283 و 284.
16- عزری، مئیر، یادنامه، ج2، ص 164.
17- همان، ص 165.
18- از خاندان های زرسالار یهودی معروف اروپا.
19- همان، ص 165.
20- سند شماره 6، مورخ 24 مه 1967-3 خرداد 1346، از: سفارت آمریکا در لندن، به: وزارت خارجه واشنگتن [با طبقه بندی] سرّی، اسناد لانه جاسوسی، دانشجویان پیرو خط امام، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب چهارم، جلد سی و ششم، صص440-439.
21- سند شماره 7، مورخ 27 مه 1967-1347/3/6، همان. از آنجا که ایالات متحده، هم پیمان و متحد استراتژیک رژیم صهیونیستی از یک سو و دوست و هم پیمان رژیم پهلوی از سوی دیگر بود، بنابراین ضروری بود این قبیل اطلاعات به مأموران و منابع اطلاعاتی و نظامی آمریکا مستقر در پایگاه های آمریکایی منطقه خلیج فارس نیز ارسال شود. به طوری که در خاتمه گزارش تصریح شده است: برای فرماندهان کل ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی و فرمانده کل نیروهای جنوب و فرمانده کل نیروهای خاورمیانه، همچنین به لندن، عمان، بغداد، بیروت، قاهره، دمشق، جده، کویت، آنکارا و استانبول فرستاده شود.
22- نام اصلی این بندر عسقلان است که پس از اشغال سرزمین فلسطین، اشغالگران صهیونیست از آن با نام عبری اشکلون یاد می کنند که در منابع و متون غربی و یهودی نیز به همین نام یاد می شود.
23- عزری، ج2، صص 166-165.
24- همان، صص 167-166.
25- همان، صص 168-167.
26- پس از جنگ شش روزه، کانال سوئز بسته شد و کشتی ها برای تردد میان سواحل اروپا و سواحل خلیج فارس و اقیانوس هند و شرق دور، مجبور بودند قاره ی آفریقا را دور بزنند.
27- سند شماره 8، مورخ 27 مه 1968، 6 خرداد 1347، [با طبقه بندی] سرّی، همان، صص 442-441.
28- سند شماره 9، مورخ 7 سپتامبر 1968، 16 شهریور 1347، [با طبقه بندی] سرّی، همان، صص 443-442.
29- سند شماره 10، مورخ 1 مه 1969، 11اردیبهشت 1348، [با طبقه بندی] سرّی، همان، ص 444.
30- جنگ رمضان یا جنگ اکتبر در سال 1973.
31- عزری، ج2، ص 168.
32- مقامات دولت شاهنشاهی تا آن زمان همواره تلاش جدی داشتند تا اسرار همکاری نفتی با اسرائیل آشکار نشود. بنابراین پیدا کردن هرگونه نشانه و سرنخ ازسوی روزنامه نگاران و اهالی رسانه در این زمینه، موجب شگفتی آنان می شد.
33- سند وزارت امورخارجه، نامه شماره 8/م / 22384، مورخ 1350/9/16، [با امضای] عباسعلی خلعتبری وزیر امورخارجه، [به:] آقای معینیان رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی، [باطبقه بندی] محرمانه.
34- N.I.O.C=National Iranian oil company=شرکت ملی نفت ایران
35- عزری، ج2، ص 168.
36- نمونه ای از نقش و جایگاه پنهان مرتبطین با محافل و اشخاص اسرائیلی در تحکیم، توسعه و تقویت ارتباط و همکاری میان رژیم پهلوی و دولت جعلی اسرائیل.
37- با اینکه عزری همه جا از اشخاص با صراحت نام می برد، تلاش او برای مکتوم نگاه داشتن نام این دو برادر تأمل برانگیز است.
38- همان، ص 169.
39- همان، ص 170.
40- همان.
41- همان.
42- حفظ ثبات کشورها و قدرت حاکمان دست نشانده مثل محمدرضا پهلوی و شاهان و امیران مشابه در منطقه از راه نظامی و انباشت گسترده تسلیحات، بخشی از این سرایه گذاری ها محسوب می شود.
43- روزنامه اسرائیلی بشاعار، مورخ 20ژوئیه 1970، پیوست گزارش شماره 685، مورخ 1349/5/9، [با امضای] فریدون فرخ، [به:] وزارت امورخارجه، [با طبقه بندی]محرمانه.
44- روزنامه اسرائیلی بشاعار، مورخ 21ژوئیه 1970، [1349/5/16]، همان سند.
45- عزری، ج2، ص 171.
46- سند شماره 12، مورخ 17 مارس 1970-26 اسفند 1348، از: جیمز آی، الیکن، به بخش خاور نزدیک/ ایران-آقای میکلوس، [باطبقه بندی] سری، اسناد لانه جاسوسی، دانشجویان پیرو خط امام، جلد چهارم، کتاب سی و ششم، ص 446.
47- سند شماره 13، مورخ 22 اوت 1970-31 مرداد 1349، از: کنسولگری 9 آمریکا در ظهران، به: وزارت امور خارجه- واشنگتن دی سی، [باطبقه بندی] سرّی، اسناد لانه جاسوسی، همان، صص 447.
48- سند شماره 14، مورخ 24 اوت 1970-2شهریور 1349، از: سفارت آمریکا در تهران، به وزارت امورخارجه-واشنگتن دی سی- [طبقه بندی] سرّی، [نویسنده گزارش:] مک آرتور، اسناد لانه جاسوسی، همان، صص 448-447.
49- سند شماره 15، مورخ 8 اکتبر 1970-28شهریور1349، [باطبقه بندی] سرّی، همان، ص 448.
50- همان.
51- سند شماره 16، مورخ 29 اکتبر 1970-19 مهر 1349، از: جان، ال. واش بورن، مسئول امور نفتی [وزارت امورخارجه آمریکا]، به: وارن کلارک، [باطبقه بندی] سرّی، همان، ص 449.
52- سند شماره 17، مورخ 25نوامبر 1970-4 آذر 1349، از: وارن کلارک، به: جان، واش بورن، [باطبقه بندی] سرّی، همان، ص 450.
53- همان، ص 451.
54- سند شماره 18، مورخ 23دسامبر 1970-2 دی 1349، [از:] واش بورن، [به:] وارن کلارک-وزارت امورخارجه- واشنگتن دی سی، [باطبقه بندی] سرّی، همان، صص 453-452.
55- عزری، ج2، ص 171.
56- همان.
57- همان.
58- این بدان معنی است که دستگاه سلطنت ایران تعهد داده که علی رغم حمایت و جانبداری استراتژیک آمریکا از رژیم متجاوز اسرائیل، سرسپردگی خود به ایالات متحده را ادامه خواهد داد و این مسئله نمی تواند تغییری در سیاست ایران به وجود آورد.
59- روزنامه اسرائیلی هاآرتص، مورخ 1352/2/4، پیوست گزارش این متن طی گزارش خیلی محرمانه مورخ 1352/2/5 ساواک از سوی اداره کل دوم به اداره کل سوم ارسال شده است.
60- همان.
61- همان.
62- ساواک به عنوان بالاترین مرجع و نهاد امنیتی و اطلاعاتی دستگاه سلطنت پهلوی، به صراحت اعتراف می کند دولت شاهنشاهی برخلاف سیاست، منفعت و مصلحت کشورهای اسلامی و مردم مسلمان منطقه، و در جهت منافع و مطامع جهان غرب و اسرائیل، اقدام و عمل کرده و خواهد کرد و هیچ گاه ازسلاح نفت به نفع جهان اسلام و به ضرر نظام سلطه به رهبری آمریکا و صهیونیسم استفاده نخواهد کرد. در قبال این خوش خدمتی و سرسپردگی، ساواک توقع و انتظار خود را، تقویت موقعیت سیاسی و نظامی رژیم پهلوی از سوی آمریکا و صهیونیسم اعلام می کند.
63- همان سند.
64- روزنامه اسرائیلی هاآرتص، مورخ 1352/2/6.
65- روزنامه اسرائیلی هاآرتص، مورخ 1352/2/4.
66- سند شماره 21، مورخ 23مارس 1972-3 فروردین 1351، [از:] روبرت ال. دوئول، جی آر.، [به:] جان ال. واش بورن، اسکوئیر، سفارت آمریکا- تهران [با طبقه بندی] سرّی-غیرقابل رؤیت برای بیگانگان - فقط برای مشاهده، همان، صص 456-455.
67- سند شماره 21، مورخ 23مارس 1972-3 فروردین 1351[تاریخ اطلاعات: دسامبر1971]، شماره گزارش72-321/00088 OOB، منبع: تل آویو، [طبقه بندی] سری، گزارش اطلاعات جاسوسی، همان، صص457-456.
68- سند شماره 22، مورخ 10فوریه 1973-20بهمن 1352، از: سفارت آمریکا- تل آویو، به: وزارت امور خارجه- واشنگتن دی. سی، [تهیه کننده گزارش:] زور هیلتون، همان، ص 457.
69- عزری، ج2، ص 174.
70- این اعتراف میزان آسیب پذیری و شکنندگی اسرائیل غاصب را در سال های جنگ و پس از جنگ چهارم به خوبی آشکارتر می کند. از سوی دیگر نشان می دهد ارسال سیل نفت نسبتاً مجانی و رایگان از سوی دولت شاهنشاهی به اسرائیل آن هم در اوج بحران این رژیم جعلی، تا چه حد در تقویت و تحکیم موقعیت اشغالگران صهیونیست در فلسطین مؤثر بوده و به علاوه چه خیانت بزرگی از سوی مقامات سلطنت پهلوی در حق مردم مظلوم فلسطین و مسلمانان منطقه و جهان، به خصوص ملت مسلمان ایران شده است.
71- مئیرعزری با پررویی و وقاحت رفتار برادروار یک کشور عرب و مسلمان را با کشور عرب و مسلمان دیگر که درگیر جنگ با رژیم صهیونیستی است، به رخ رجال ضعیف و خائن ایران شاهنشاهی می کشد و انتظار دارد که رژیم صهیونیستی هم برادروار نفت مجانی از ایران دریافت کند.
72- آن گوش شنوا، جز گوش های محمدرضا پهلوی، گوش دیگری نمی توانست باشد.
73- مقصود نه فقط پیمان ها و قراردادهای نفتی منعقد شده بین دو طرف ایرانی و اسرائیلی بلکه تعهدات و میثاق هایی مبتنی بر خدمت گزاری، پشتیبانی و حمایت دستگاه وابسته سلطنت از رژیم غاصب اسرائیل است.
74- عزری، ج2، ص 175.
75- سند شماره 25، مورخ1آوریل 1974-12فروردین1353، از: سفارت آمریکا در تل آویو، به: وزیر امور خارجه در واشنگتن دی سی، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، همان ص459.
76- منظور همان ماجرایی است که مئیرعزری فیصله اش داد.
77- سند شماره 26، مورخ17 ژوئن 1974-27خرداد1353، از: سفارت آمریکا در تل آویو، به: وزیر امور خارجه - واشنگتن دی سی، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، همان ص460.
78- سند شماره 27، مورخ 15ژانویه 1975-25 دی1353، از: سفارت آمریکا در بیروت، به: سفارت آمریکا در تل آویو، شماره 5511، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، همان ص462.
79- سند شماره 30، مورخ 20مه 1976-30اردیبهشت1355، از: سفارت آمریکا در تل آویو، به: وزیر خارجه واشنگتن دی سی، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه.
80- سند شماره 28، مورخ 5 فوریه 1975-16بهمن 1354، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، اسناد لانه جاسوسی، جلد چهارم، کتاب سی و ششم، ص 462.
81- سند شماره 29، مورخ 1مه 1975-11اردیبهشت1354، از: سفارت آمریکا در تل آویو، به: وزیر خارجه - واشنگتن دی سی، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، همان.
82- سند شماره 31، مورخ 17دسامبر 1976-26آذر1355، [باطبقه بندی] خیلی محرمانه، همان، ص 463.
83- عزری، ج2، ص 172.
84- همان، ص 173.
85- Gentili Monti Dino.
86- همان.
مبادلات و مناسبات اقتصادی ایران و اسرائیل
کلید واژه ها:
ایران - اسرائیلپس از تأسیس رژیم صهیونیستی، رژیم پهلوی با آن مناسبات بازرگانی برقرار کرد. حجم مبادلات، شامل واردات و صادرات از همان سال های 1327 و 1328 نشان می دهد بدون ارتباط، هماهنگی و زمینه های قبلی چنین داد و ستدی غیرممکن و ناشدنی بود. علاوه بر این مبادلات گسترده ی تجاری، در 21 خرداد 1332 (11 ژوئن1953) میان بانک ملی ایران و بانک اسرائیلی لومی - لو، توافقنامه ای امضا شد که هدف آن تسهیل واریز حساب دریافت ها و پرداخت ها بین مراکز بانکی و مالی ایران و اسرائیل بود. این توافقنامه در حقیقت مبنایی برای ارتباط رسمی بازرگانی و اقتصادی دو طرف بود.
روابط نفتی ایران و اسرائیل
روابط نفتی ایران و اسرائیل از راز آلودترین بخش های روابط سیاسی و اقتصادی طرفین بوده است؛ و هنوز ابعاد این روابط به صورت کامل فاش نشده است. پس از 28 مرداد 1332، ایران به نزدیک ترین متحد منطقه ای آمریکا تبدیل شد. در این اتحاد و نزدیکی نفت و سپس جایگاه جغرافیایی ایران نقش اساسی داشت:ایالات متحده برای رژیم [سلطنتی] ایران متحدی ضروری بود. سیا در سال 1953 [مرداد 1332] (با کمک قابل توجه انگلیسی ها) دولت ملی دکتر مصدق را برانداخته و تخت سلطنت شاه را به او برگردانده بود. به دنبال موفقیت کودتا، ایالات متحده دست نشانده ی خود را در سیلابی از کمک اقتصادی و نظامی غرق ساخته و در مقابل نه تنها از امتیاز داشتن یک متحد ضدکمونیست بین مرزهای جنوبی اتحاد شوروی و خلیج فارس برخوردار شده بود، بلکه رژیمی را در مقابل خود داشت که هیچ تهدیدی برای منافع نفتی غرب به شمار نمی رفت.(1)
از 28 مرداد 1332 به بعد، در واقع رژیم پهلوی در نقش دست نشانده ی مهم آمریکا و تکمیل کننده نقش اسرائیل در منطقه ظاهر شد. از همین دوران توسعه روابط دو مهره ی مهم خاورمیانه ای آمریکا نیز آغاز شد:
با روغن کاری شدن چرخ های دیپلماسی، ارتباط بین شاه ایران و اسرائیل بنیانهای مستحکمی یافت. هر دو رژیم در مورد بدگمانی و احساس تنفر نسبت به همایسگان عرب خود اشتراک نظر داشتند. هر دو از ارتباط محکمی با ایالات متحده و به ویژه با [سازمان] سیا برخوردار بودند. هر کدام می توانستند عرضه کننده چیزی باشند که دیگری به آن نیازمند بود. ایران نفت داشت که ارسال آن را به اسرائیل از سال 1954 [1333ش] شروع کرد و اسرائیل نیز می توانست تخصص ارزشمندی در زمینه ی اطلاعاتی، دفاع و امنیت داخلی عرضه کند.(2)
نفت در برابر استفاده از تخصص رژیم اسرائیل در زمینه های اطلاعاتی، دفاعی و مهم تر از همه امنیت داخلی؛ به عبارت دیگر رژیم پهلوی در برابر اعطای نفت آسان و ارزان به اسرائیل «یاد می گرفت» چه طور موجودیت خود را در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی حفظ کند. این استفاده از «تخصص ارزشمند» اسرائیل، بعدها به آموزش شیوه های بازجویی و شکنجه به مأموران ساواک نیز کشید.
معاملات نفتی پررمز و راز میان ایران و اسرائیل بلافاصله پس از کودتای 28 مرداد1332 آغاز شد. نخستین خریدهای نفتی اسرائیل از ایران به سال 1953[1332] پس از ملی شدن نفت در ایران باز می گردد. ایمانوئل راسین 3 آن روزها توانسته بود با میانجی گری دو کمپانی سوئیس سوپرگاز و سوپر ول پیمانی را برای خرید یکصدهزار تن نفت ببندد و این نفت را به اسرائیل برساند.(4) ایمانوئل راسین چهل درصد سهم کمپانی «مصرف گاز» را در دست داشت. 51 درصد سهم این شرکت به دولت ایران تعلق داشت و 9 درصد سهم آن در دست محمد علی قطبی(5) بود.
نشریه اسرائیلی اوربیس در مقاله ای پیرامون نقش نفت در روابط ایران و اسرائیل، چنین می نویسد:
سایر جنبه های روابط دو کشور تحت الشعاع اقتصاد نفت قرار می گیرد. پیوندهای ناشی از روابط نفتی اثر خود را در زمینه های طرح های استراتژیکی نیز ظاهر ساخته است. پس از امضای قرارداد 1954 بین ایران و کنسرسیوم نفت، دولت ایران توانست سهمی از نفت را برای مصرف داخل و فروش به خارج به خود اختصاص دهد. شرکت های نفتی از ترس کشورهای عرب حاضر به فروش نفت به اسرائیل نبودند. در ژوئن 1953[خرداد 1332] مذاکره برای انعقاد قرارداد فروش نفت به اسرائیل بین شرکت ملی نفت و بانک اسرائیل آغاز شد. چون کشورهای دیگر از قبیل ونزوئلا، رومانی و شوروی به اسرائیل نفت تحویل می دادند، محافل ایرانی در این خصوص خرده گیر نبودند.(6)
نفت ایران برای ماشین جنگی رژیم جعلی تازه تأسیس اسرائیل و مهاجمان اشغالگر صهیونیست در فلسطین، آنچنان اهمیت حیاتی داشت که نویسنده اسرائیلی مقاله، اعتراف کرده، دسترسی آسان به آن یکی از اهداف جنگ سوئز در سال 1956م, 1335ش، بوده است. نشریه اسرائیلی اوربیس در این باره اعتراف کرده و افزوده است: «پس از استحکام روابط شوروی با [بعضی] کشورهای عرب، تحصیل نفت ایران [برای اسرائیل] اولویت یافت و یکی از هدف های جنگ 1956 سوئز(7) و دسترسی اسرائیل به تنگه تیران برای عبور کشتی ها [ی نفتکش اسرائیلی] به مقصد [بندر] ایلات(8) بود».(9) در این جنگ اگرچه آمریکا وانمود کرد که با آن مخالف است، اما واقعیت های تاریخی نشان می دهد تجاوز مثلث انگلیس، فرانسه و اسرائیل به مصر کاملاً با چراغ سبز و هماهنگی آمریکا و در راستای تأمین منافع و راهبرد توسعه طلبانه اسرائیل بوده است.(10)
در بعضی منابع درباره چگونگی شروع و گسترش همکاری های نفتی میان اسرائیل و ایران تصریح شده است: «سیاستمدران ایران معتقد بودند که تکنولوژی اسرائیل برای احتیاجات محدود ایران مناسب تر خواهد بود تا تکنولوژی پیشرفته اروپا یا ایالات متحده آمریکا. این رابطه در سال 1957 به دلیل قطع صادرات نفت از شوروی به اسرائیل تحکیم شد؛ زیرا از آن به بعد در معادلات اسرائیل در مورد تأمین انرژی برای خود، نام ایران نیز به حساب می آمد. در حقیقت در دوران شاه، فروش نفت ایران به اسرائیل را باید یکی از مهم ترین علل ایجاد روابط ایران با اسرائیل دانست.»(11)
به نوشته ساموئل سگو، نویسنده و روزنامه نگار اسرائیلی، پیشنهاد فروش نفت ایران به اسرائیل در سال 1333ش, 1954ش از سوی سلطان حسین سنندجی دبیر دوم سفارت ایران در لندن به مردخای گازیت دبیر اول سفارت اسرائیل ارائه شد.(12)
به دنبال این قبیل ملاقات ها، لوی اشکول وزیر دارایی اسرائیل، کوزلوف رئیس سازمان نفت آن کشور را به لندن فرستاد. معاون مدیر عامل شرکت نفت به طور اصولی با فروش نفت موافقت کرد و قرار شد جزئیات معامله ضمن سفر آینده کوزلوف به تهران ترتیب داده شود.(13)
این نویسنده اسرائیلی، درباره همکاری نفتی دو طرف قبل و بعد از جنگ سوئز اضافه کرده است:
بسته شدن موقتی کانال سوئز به دنبال حمله انگلستان و فرانسه و اسرائیل به مصر در اکتبر 1956، همکاری نفتی گسترده تری بین دو طرف به وجود آورد. 73 درصد از کالای وارداتی و 76 درصد نفت صادراتی ایران از طریق کانال سوئز عبور می کرد. بنابراین ایران می بایست هرچه زودتر راه های جدیدی برای کشتی های نفتکش حامل نفت خود بیابد. نظر به این که دولت شوروی به محض حمله اسرائیل به مصر مناسبات سیاسی خود را با آن دولت قطع و جلو ارسال نفت به دولت یهود را گرفته بود، ایران تنها جایگزین نفت شوروی به شمار می رفت.
پس از جنگ سوئز اشتیاق ایران برای فروش نفت به رژیم صهیونیستی از یک سو، و نیاز شدید اسرائیل برای تأمین نیازهای سوختی ماشین جنگی آن رژیم افزایش یافت. براین اساس تلاش جدی برای تحکیم همکاری های نفتی از سوی دو طرف آغاز شد:
در تابستان 1957[1336ش] نماینده شرکت ملی نفت ایران وارد اسرائیل [فلسطین اشغالی] شد تا با لوی اشکول و پینهاوس ساپیر وزیر بازرگانی و صنعت اسرائیل درباره فروش نفت مذاکره کند. اسرائیلی ها این شخص را در خانه امنی در حومه تل آویو سکونت دادند و تعداد بسیار کمی از مقامات آن دولت با او ملاقات نمودند. پس از چند روز مذاکره، سرانجام قراردادی امضا شد که به موجب آن نفت ایران به بهای بشکه ای 1,30دلار به اسرائیل فروخته می شد. طبیعی است که قراراداد مزبور بدون دستور شاه هرگز امضا نمی شد. بن گوریون نخست وزیر اسرائیل که به شدت خوشحال بود و آن را موفقیت بزرگی برای اسرائیل می دانست، بلافاصله دستور داد یک لوله نفت 8اینچی بین بندر ایلات و بئر شبع(14) احداث شود و از آنجا نفت ایران به وسیله کامیون های نفت کش به پالایشگاه حیفا حمل گردد. لوله ی مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957 [آذر1336] شروع به کار کرد.(15)
به نوشته عزری، کشتی نفتکش سامسون در ماه مارس 1958[فروردین 1337ش] برای نخستین بار در بندر ایلات، نفت ایران را به اسرائیل سرازیر کرد. روز هفدهم ژوئیه 1958 [27 خرداد 1337ش] لوی اشکول وزیر دارایی اسرائیل با عبدالله انتظام مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران دیداری انجام داد که در آغاز سال 1959 [دی ماه 1337] با دیدارهای دیگری پی گیری شد.(16)
بن گوریون تصمیم گرفت لوی اشکول را به تهران بفرستد تا با شاه در این باره مذاکره کند. سفر اشکول به تهران چنان مخفی نگاه داشته شد که حتی دکتر دوریل نماینده اتاق بازرگانی اسرائیل در ایران از آن آگاه نشد. اشکول به همراهی کوزلوف و دکتر زوی دینشتاین رئیس اداره ارزهای خارجی در وزارت دارایی به تهران آمدند و مورد استقبال سپهبد بختیار [رئیس وقت ساواک] قرار گرفتند و در مهمانسرای ساواک اقامت داده شدند. پس از چند جلسه مذاکرات مقدماتی، اشکول به حضور شاه ایران رسید. این نخستین ملاقات یک وزیر اسرائیلی با شاه بود و ضمن آن، هر دو تمایل خود را به گسترش روابط و تماس های بین دو کشور ابراز داشتند. موافقت شد که اسرائیل یک لوله نفت 18 اینچی احداث کند که هزینه آن بالغ بر 18 میلیون دلار می شد. لوله مزبور در پایان سال 1960 [دی 1339ش] تکمیل شد و صادرات نفت ایران به اسرائیل دو برابر گردید.(17)
مئیر عزری، نماینده دولت اسرائیل در ایران در این باره توضیحات مشابهی داده است:
پیوندهای نفتی میان ایران و اسرائیل و لوله کشی از بندرایلات به بندر بئرشبع به پهنای هشت اینچ و از بئر شبع تا اشدود به پهنای شانزده اینچ، پس از دیدار لوی اشکول با شاه انجام شد. لوله ها را کارخانه «لوله سازی خاورمیانه» ساخت تا نفتی را که کشتی های نفت کش از ایران به بندر ایلات می آوردند به دیگر نقاط برسانند.
در چهاردهم آوریل 1960 [26 فروردین 1339ش] گروهی شامل یعقوب ارنون، ایسرائیل کوزلوب و اویگدور بااوور برای برنامه ریزی های پایانی داد و ستد نفتی میان ایران و اسرائیل و بررسی همه ریزه کاری ها با همتایانشان در تهران دیدارهایی انجام دادند.
[...] دشواری بزرگی که آن روزها رو در روی سران اسرائیلی رخ برکشید و گشایش آن به خواب و خیال می مانست، لوله کشی از بندر ایلات با گنجایش بالا بود. پینحاس سپیر با آرزوی دستیابی به چنین سرمایه گذاری کلان دست به دامان بارون ادموند روچیلد(18) (نوه توانای روچیلد بزرگ) شد. چندان به درازا نکشید که کمپانی تازه ای پدیدار شد. گروهی از برجسته ترین کارشناسان اسرائیلی و ایرانی برای انجام این برنامه دست در دست یکدیگر کار را آغاز کردند و کمیته های ویژه ای برای پیشبرد کارها پدید آوردند.(19)
ارسال نفت ایران به اسرائیل تا قبل از جنگ سوم اعراب و اسرائیل، بی وقفه جریان داشت. گزارش سفارت آمریکا در لندن در تاریخ 24 مه 1967 (12 روز قبل از آغاز جنگ شش روزه)، از ارسال نفت ایران به اسرائیل و هویت کشتی های حامل آن جالب توجه است:
موضوع: نفتکش هایی که از سوی ایران برای فرستادن به بندر ایلات اجاره شده اند.
1. اطلاعات زیر از شرکت ملی نفت ایران پس از مکالمات بین بروئر و پالمر در تکمیل اطلاعاتی که در روز 23 مه [2 خرداد] ابلاغ شده به دست آمده اند.
2. مالکیت ثبت شده ی چهار نفتکش (همه با پرچم لیبریا) که به طور منظم نفت را از ایران به بندر ایلات (اسرائیل) می برند:
الف: شرکت نفتکش نورا- هریس (مدیرای، هیمن) مونوریا
ب: شرکت نفتکش لئون ترانس ورلد، مونوریا
ج: شرکت سوپر تانکر سامسون، مونوریا
د: شرکت سیریس (سابقاً آئورورا) استرو آرمادا SANAV پاناما
3. یک کشتی پنجم با نام پاتریا که مالکیت آن شرکت نفتکش ZAS با مسئولیت محدود مونوریا بوده است [...].
4. نفت از ذخایر موجود تحت مالکیت دو عضو گروه ایریکان می باشد که عبارتند از سیکنال ایران مقیم لس آنجلس و سوییو مقیم کلیولند.(20)
گزارش دیگر سفارت آمریکا در این باره به نقل از یک آژانس رسمی انگلیسی چنین است:
1- اظهار نظر محل مأموریت: تلگراف تی، دی، سی، اس، 67- 314,07341 گزارش داد که نفتکش های سیریس (سابقاً آئورورا)،نورا، لئون و سامسون که همه با پرچم لیبریا حرکت می کنند، به طور منظم نفت [ایران را] به بندر ایلات (در خلیج عقبه) می برند.
2- نفتکش های لئون در تاریخ بیستم و بیست و چهارم مه 1967 [3 خرداد 1346] به ترتیب از جزیره خارک رهسپار خلیج عقبه شدند. نفت کش سیریس روز بیست و هشت [7خرداد] برای بارگیری نفت به جزیره خارک خواهد آمد. هنوز معلوم نشده است که نفتکش های سامسون و پاتریا که نفتکش دیگری است که نفت به اسرائیل می برد و همچنین دارای پرچم لیبریاست در کجا هستند.
3- نفتکش سیریس و پاتریا به طور منظم بین جزیره خارک و بندر ایلات حرکت کرده و نفت برای اسرائیل می برند و سفر آنها روی هم رفته 20 روز به طول می کشد. همچنین دانسته شده است که کشتی های دیگری نفت را از بنادر ایران به اسرائیل حمل می کنند ولی تعدادی از آنها هنگام ترک بندر بارنامه های قلابی دارند. به طوری که بندر ایلات بندر مقصد آنها ذکر نشده است.(21)
پس از جنگ شش روزه و تصرف و اشغال باقیمانده فلسطین و برافراشته شدن پرچم رژیم صهیونیستی بر فراز مسجدالاقصی، جوّی از غم و یأس و سرخوردگی و خشم سرتاسر کشورهای اسلامی را فرا گرفت. مردم مسلمان ایران نیز در آن روزها در غم از دست رفتن باقیمانده ی فلسطین و مسجدالاقصی و قدس شریف، سر در گریبان بودند؛ و با وجود فشار اختناق و سرکوب رژیم شاهنشاهی سعی می کردند در حد مقدور و میسور به برادران مسلمان شکست خورده ی خود یاری رسانند. در این میان گویا این واقعه دردناک و تأسف بار، فرصتی طلایی برای رژیم دست نشانده ی پهلوی بود تا علیرغم احساسات مردم ایران و مسلمانان جهان، روابط نفتی اش را با رژیم اشغالگر و غاصب اسرائیل توسعه دهد. مئیر عزری، نماینده ی رژیم صهیونیستی در تهران، حقایق و اطلاعات دست اولی را در این رابطه افشا می کند:
[...] به دنبال جنگ شش روزه در 1967 [1364] و تصرف تنگه دریایی تیران به وسیله اسرائیل، دگرگونی هایی در دادوستدهای نفتی میان ایران و اسرائیل پدید آمد. ساختمان لوله ای به پهنای چهل و دو اینچ از بندر ایلات تا اشکلون(22) نه تنها خواسته های نفتی اسرائیل را تأمین می کرد، بلکه می توانست بخشی از نفت ایران را بدون گذشتن از آبراه سوئز که به دنبال جنگ بسته شده بود، با پیوستن به آبهای مدیترانه به کشورهای اروپای خاوری برساند. [براین اساس] روز دوازدهم سپتامبر 1967 [22شهریور1346]، پینحاس سپیر وزیر دارایی اسرائیل برای دیدار با شاه به ایران آمد و در این زمینه با او به رایزنی پرداخت. گفت وگو در راستای برپایی یک کمپانی با همکاری کارشناسان دو طرف برای انجام برنامه بزرگ لوله کشی، ساختمان پایانه ها (اسکله ها) و ایستگاه های تلمبه به شیوه برابر، پنجاه پنجاه بود. انجام این برنامه کم و بیش، پنجاه تا شصت میلیون دلار برآورد شده بود که ایران و اسرائیل هر یک تنها ده درصد آمادگی برای سرمایه گذری داشتند. با میانجی گری اسرائیل وام های یاری دهنده ای از اروپا باید گره گشا می شدند. نکته دیگری که سپیر با شاه در میان نهاد این بود که ایران می تواند دست در دست اسرائیل نه تنها در خاورمیانه، بلکه در سراسر جهان، به یکی از نیروهای بی همتای نفتی تبدیل شود. [بنابراین] دکتر دینشتاین از سوی اسرائیل و فتح الله نفیسی از سوی ایران به بررسی دریافت وام، ویژگی ها و چگونگی آن پرداختند. عجیب آن که دویچه بانک آلمان پیش از دیگران پیشگام شد. دب بن درور پس از رایزنی با بارون ادموند روچیلد نتوانست وی را با همه بدبینی هایش برای سرمایه گذاری در این برنامه آماده سازد. اسرائیل سهام وی را در لوله ی شانزده اینچی بازخرید کرد و نفتکش های غول پیکر دویست تا دویست و پنجاه هزار تنی و کوچکتر از آن ها مانند «پاتریا» را آماده بهره برداری نمود که برخی خریداری و برخی به کرایه گرفته شدند [تا نفت ایران را به اسرائیل حمل کنند].(23)
عزری درباره نقش محمدرضا شاه در امضای این توافق نامه می گوید:
[...] پس از این که در پایان شبی از دیدار با شاه باز می گشتیم، [سپیر وزیر دارایی] با تلفن ها و پیام های چکشی رئیس کمپانی سولل بونه را در آلمان یافت و از او خواست هرچه زودتر آهن مورد نیاز برنامه ی لوله کشی را از هر کجا شده فراهم آورد. گو این که کارشناسان کارآزموده ای در ایران در کار پیوند لوله های رسانای نفت بسیار ورزیده بودند و ده ها تن از آنان در این کار به ما یاری دادند، ولی سپیر گردآوری گروهی از بهترین کارشناسان را نیز به فهرست درخواست هایش از کمپانی سولل بونه افزود. [...] سپیر که به بستگی های من [عزری] با دستگاه [سلطنت پهلوی] بسیار دلگرم بود و به یاد دارم، همواره می گفت: «مئیر، همه ما برای انجام این کا ر بزرگ، شبانه روز در اختیار تو هستیم» و زیردستانش نیز از وی پیروی می کردند. بدین گونه لوله نفتی به پهنای چهل و دو اینچ و درازای دویست و شصت کیلومتر از بندر ایلات به بندر اشکلون کشیده شد. این لوله دارای امتیاز چهل و نه ساله بود و می توانست شصت میلیون تن نفت را در سال جابه جا کند.
لوله کشی نفتی میان دو بندر یاد شده در یکی از روزهای ماه ژوئیه سال 1968 [=تیر 1347ش] آغاز گردید و با کوشش فراوان دست اندرکاران کمپانی «مکوروت» در ماه دسامبر 1969 [دی 1348ش] پایان یافت. دستگاه های یاری دهنده ای مانند تلمبه خانه ها، پایانه ها، ایستگاه های فنی و پایگاه های نگهبانی و انبارها، همه یکی پس از دیگری ساخته شدند.
نفتکش ها نفت خام را در جزیره خارک در خلیج فارس بارگیری می کردند و به انبارهای بندر ایلات می ریختند. سرپرست کمپانی شاه لوله از کارشناسان کارآزموده ای با نام «شیف» بود.
[...] بنابراین نفتی که از ایران در انبارهای بندر ایلات گردآوری می شد، افزون بر نیازهای اسرائیل، پس از پالایش در پالایشگاه آن، با بازپرداخت های نود روزه آماده بارگیری به بازار متقاضیان و مشتریان می شد.(25)
منابع آمریکایی بدون اشاره به توافقنامه میان ایران و اسرائیل درباره اهمیت و نقش این خط لوله چنین گزارش داده اند:
مقامات اسرائیلی معتقدند که ساختمان یک خط لوله نفتی بین بندر ایلات و دریای مدیترانه و نگهداری آن، کمتر از نفتکش هایی با ظرفیت مساوی خرج برخواهد داشت. همچنین اعتقاد بر این است که نرمش پذیر بودن این خط در هنگام تحویل نفت به بنادر شرق مدیترانه، بیشتر از نفتکش های بزرگ است. این خط لوله ظرف یک سال تمام خواهد شد و نفت خام کافی در دسترس خواهد بود. ملاحظات زیر درباره خط لوله اسرائیل از یک مکالمه طولانی با مقامات اسرائیل در چهاردهم ماه [مه 1968=25اردیبهشت 1347] به دست آمده است:
1- توجیه اقتصادی:
الف: ارزانتر از دور آفریقا. در حالی که شرکت های نفتی مدعی هستند که خط لوله مقرون به صرفه نیست، آنها خودشان بهتر می دانند آن طوری که اسرائیل برداشت می کند 29کشتی به ظرفیت 200هزار تن می تواند 50 میلیون تن نفت را از طریق خط لوله در ظرف یک سال منتقل کند. برای منتقل کردن همین مقدار نفت در ظرف مدت مشابه با کشتی هایی به همین ظرفیت از طریق دور آفریقا(26)، 50 کشتی لازم خواهد بود. هر کشتی 20میلیون دلار ارزش دارد و از آن جایی که 21 کشتی دیگر نیز لازم است، هزینه اضافی بیش از چهارصد میلیون دلار خواهد بود که دو یا سه برابر خط لوله است.
ب: هزینه کمتر سرویس. اسرائیلی ها مدعی اند که هزینه سرویس برای نگهداری نفتکش ها بیش از هزینه سرویس برای خط لوله است و تناسب هزینه سرویس نسبت به هزینه سرمایه، دو بر یک برای این نفتکشها در مقابل یک بر دو برای خط لوله است.
ج: تأسیسات بهتر بندری برای بارگیری و تخلیه کشتی ها. بندر ایلات آن قدر عمیق است که می تواند هرگونه کشتی با هرگونه ظرفیت را بپذیرد و از سوی دیگر این بندر قادر خواهد بود برنامه رفت و آمد کشتی های کوچکتر را به بنادر اروپایی در شرق مدیترانه تنظیم کند.
[...] به این ترتیب اسرائیلی ها اعتقاد دارند که وجود یک خط لوله از لحاظ اقتصادی قابل توجیه است حتی اگر کانال سوئز مجدداً باز شود.
2- تأمین مالی:
در پاسخ به سئوالی درباره دلیل انصراف بارون روچیلد، اسرائیلی ها گفتند که این مرد اصلاً در این کار دستی نداشته است [=از این کار سررشته ندارد].
3- قابلیت دستیابی:
آنها گفتند که موضوع، ایجاد تأسیسات ترانزیتی است که همه کشورها بتوانند از آن استفاده کنند. آنها خاطرنشان ساختند که تمامی نفت خط لوله 16 اینچی کنونی از ایران می آید ولی هیچ گونه تعهدی داده نشده است که ظرفیت این خط لوله 16 اینچی فقط برای ایران قابل دسترس خواهد بود.
4- ساختمان:
آنها انتظار دارند که ظرف یکسال کار را تمام کنند و بیشتر لوله ها از سوی یک کارخانه در اسرائیل متعلق به یک شرکت مقیم کالیفرنیا ساخته خواهد شد و آنها فرایند جوشکاری فرکانس بالای فوق مدرن را که در کارخانه لوله سازی اهواز به کار می رود به کار نخواهند برد، بلکه یک فرایند قدیمی تر و محافظه کارانه تر را به کار می برند. آنها گفتند که کاملاً معتقدند کارخانه ترسن کالیفرنیا کاملاً رضایت بخش است، هرچند این گونه طرح ها به نحو اجتناب ناپذیری دارای یک دوران آزمایشی هستند[...].
5- تحویل نفت خام:
آنها افزودند درباره قابل دسترس بودن نفت خام [ایران] جهت تحویل از طریق این خط لوله هیچ گونه نگرانی ندارند و تنها مشکل، پیدا کردن مشتری در انتهای دیگر خط لوله است.(27)
در اسناد سفارت آمریکا گزارش تکمیلی دیگری به تاریخ شهریور 1347، درباره خط لوله نفتی مشترک میان ایران و اسرائیل وجود دارد که از «سفارت آمریکا در تل آویو» به وزارت امورخارجه ایالات متحده، با موضوع «خط لوله ایلات-اشکلون» نوشته شده است. در این گزارش پس از ارائه ی اطلاعات فنی درباره خط لوله، مقامات سفارت آمریکا در تل آویو چنین اظهار نظر کرده اند:
رسیدن به یک چنین توافقی بسیار ممکن است. زیرا اسرائیلی ها جهت راه اندازی پروژه خط لوله 42 اینچی، به نفت خام ایران بسیار متکی و چشم امید دوخته اند. علاوه بر این ها در گذشته نیز ممکن است از یک چنین توافقهایی استفاده شده باشد. چون میزان تولید داخلی بیشتر از ظرفیت خط لوله 16 اینچی است که ظاهراً نمی تواند مصرف داخلی اسرائیل را کفایت کند دوبن درور تأکید کرده است که هم زمان بااختتام پروژه خط لوله 42 اینچی بخش خط لوله قدیمی ایلات-اشکلون تعطیل خواهد شد و فقط سفارش مخصوص از طریق آن انجام خواهد شد، چون افزایش گذر نفت خام از خط لوله 42 اینچی از مرز 20میلیون با صرفه تر از به کارگیری دوباره خط لوله 16 اینچی می باشد.
[...] ترمینال ایلات-اشکلون با خط لوله 42اینچی قادر خواهد بود نفت را به همه تانکرها منتقل نماید که این شامل تانکرهای کوچک برای اروپای شرقی و تانکرهای عظیم نیز می شود.(28)
در همان دوران، آمریکایی ها در گزارش دیگری درباره افزایش تولید نفت خام از سوی ایران نوشتند:
[...] اسرائیلی ها گفته اند که از طریق تولیدکنندگان مستقل نفت در خلیج [فارس] و یا از طریق شرکت ملی نفت ایران خواهند توانست جهت تغذیه خطوط لوله خود به آسانی در حدود 500-400 [هزار] بشکه در روز بیابند (که البته این بیانات خالی از اغراق نیست) و نکته دیگر اظهارات استوفر می باشد مبنی بر این که میزان تولید نفت خام در ایران بسیار رو به افزایش و به نظر وی شاه اصولاً درباره این رقم اظهار نگرانی نخواهد کرد.(29)
به اعتراف اسرائیلی ها، از روزی که خط لوله ی نفت در بندر مهم فلسطین اشغالی، با همکاری ایران و بر اساس پیمان دو جانبه افتتاح و راه اندازی شد، تا زمان سقوط سلطنت پهلوی در بهمن ماه 1357،به مدت بیش از نُه سال نفت ایران بدون وقفه در اختیار اسرائیلی ها قرار می گرفت؛ عزری در این باره نوشته است:
از آن روز [افتتاح شاه لوله نفتی] تا پیش از رویدادهای پاییز 1979 در ایران، بخشی از نفت این کشور از کانال بندرهای ایلات و اشکلون بی ایستا به دست نیازمندان می رسید. مگر در رخدادهای جنگ کیپور(30) که چند روزی رفت و آمد کشتی ها روند روزانه را ترک کردند. همچنین در ماه ژوئن 1971، نفت کش «کورال سی» در دهانه ی دریای سرخ به دشمنان اسرائیل برخورد ولی پس از چند روز به خانه رسید.(31)
براساس گزارش ابراهیم تیموری نماینده ایران در «تل آویو» روزنامه اسرائیلی معاریو در 24 نوامبر 1971م,3آذر 1350ش، در مقاله ای با عنوان «یکی دیگر از اسرار خاورمیانه فاش می گردد» نوشت:
آیا ایران به اسرائیل نفت می فروشد»؟ این روزنامه اسرائیلی، در ادامه به نقل از روزنامه آمریکایی نیویورک پست افزود: در ایام برگزاری جشن های موسوم به «2500ساله شاهنشاهی ایران» شاهنشاه ایران بر حسب تصادف با دسته ای از روزنامه نگاران فرانسوی روبه رو می شود و طبق درخواست یکی از آن ها، به این گروه فرانسوی اجازه بازدید از تأسیسات استخراج نفت در جزیره خارک داده می شود. روزنامه نگاران مزبور با کمال تعجب نفتکش «کورال سی» را که پنج ماه قبل توسط خرابکاران مصری در باب المندب مورد حمله قرار گرفته بود در آن جزیره مشاهده کردند. عجیب تر آن که آنها حتی با ناخدای اسرائیلی کشتی نیز دیدار کردند. نیویورک پست نتیجه گیری می کند که سرّ فروش نفت از سوی ایران به اسرائیل فاش(32) شده است.(33)
تأسیس شرکت بزرگ نفتی موسوم به «ترانس آسیاتیک» یکی دیگر از نمونه همکاری های نفتی میان دولت شاهنشاهی و رژیم صهیونیستی در آن سال ها بود که مئیرعزری، نماینده وقت اسرائیل در تهران، از آن با افتخار یاد می کند:
روز بیست و پنجم فوریه 1969[6اسفند1347ش] به دبنال گفت و گوهای پیروزمندانه ای میان نمایندگان و کارشناسان نفتی ایران و اسرائیل، برپایی کمپانی تازه ای به نام «ترانس آسیاتیک» برای همکاری های دوسویه امضا شد. در پی این، میهمانی بزرگی در هتل ونک برپا ساختم و سران نفت ایران مانند دکتر منوچهر اقبال، دکتر پرویز مینا، رضا فلاح و فتح الله نفیسی را فراخواندم. مینا (سرپرست امور بین المللی شرکت ملی نفت ایران) از بهترین دوستان اسرائیل و از کارشناسان برجسته نفت ایران بود. [...] از دیگر کارشناسانی که به آن میهمانی فراخوانده شده بودند، باید از قطب سجادی یاد کنم که ایران را در گفت و گوهای [نفتی] دوره انتظام (رئیس شرکت ملی نفت ایران) با اسرائیل نمایندگی می کرد. همچنین آقاخان بختیار، نقوی و ابوسعیدی سرپرستان بخش های گوناگون در «نیوک»(34) از میهمانان این فراخوان بودند. همچنین از هوشنگ خان باید یاد کنم که به جای فتح الله نفیسی چند دوره گفت و گوهای نفتی میان ایران و اسرائیل را رهبری می کرد.
حسن ایزدی، مصطفوی کاشانی، نوری و هدایت از دیگر دست اندرکاران کمپانی نفت ایران و میهمانان سرشناس آن روز بودند.
در میان ایرانیان که در دستگاه نفتی ایران نقشی پایه ای داشتند و از پشتیبانان اسرائیل نیز بودند، می توانم از منوچهر فرمانفرمائیان، پوزشی، فؤاد روحانی، امیرحسن صفاری، تقی مصدقی، امیرنویدی، هادی انتخابی و دیگران یاد کنم.(35)
مئیرعزری در یادداشت های خود، ضمن اشاره به دوستی برخی مقامات و دست اندرکاران نفتی ایران با اسرائیلی ها و نیز چگونگی حمایت و جانبداری آنها از منافع اسرائیل در معاملات نفتی میان ایران و رژیم صهیونیستی، از برخی مسئولان شرکت ملی نفت ایران و نقش آنها با ستایش و تقدیر فراوان یاد کرده و می افزاید:
چیرگی فؤاد روحانی در زبان های فرانسه و انگلیسی، دانش گسترده ی وی در زمینه نفت، پیمانه نامه ها و ویژگی های کمپانی ها، بخت او را برای آینده ای روشن یاری داد. نامبرده در دادوستدهای نفتی میان ایران و اسرائیل (نگارش پیمان نامه ها، تنظیم قراردادها) نقشی کارساز داشت. [...] امیرحسین صفاری کارشناس ارزنده ی دستگاه های نفتی و انرژی اتمی ایران است، پسر سناتور صفاری از نمایندگان شناخته شده پارلمان بود. [...] امیرحسین صفاری در کمپانی های گاز ملی، پتروشیمی، کمپانی نفت یابی لاوان در خلیج فارس و سرانجام در دستگاه انرژی اتمی ایران کارهای کلیدی داشت. [...] دوستی ژرف من با هادی انتخابی از کارشناسان خوب نفت ایران در روابط ایران و ایتالیا چندجا گره گشا شد. همچنین آشنایی ام با ح. وا. ی فرزندان یکی از افسران برجسته ارتش شاهنشاهی که پیشینه ی دوستیمان به دوره کالج انگلیسی ها در اصفهان می رسید، در پیوند آینده ایران و اسرائیل کارساز شد.(36) این دو برادر پس از پایان دوره کالج در اصفهان برای پی گیری آموزش های دانشگاهی به تهران آمدند و من به اسرائیل رفتم ولی در سایه نامه نگاری ها توانستیم از روز و روزگار یکدیگر آگاه بمانیم. روزی که پس از هشت سال به ایران بازگشتم، دوستیمان ریشه دارتر شد. این دو برادر نیکوکار(37) در همه دوره هایی که کارهای ریزودرشت در ایران داشتند هرگز از هیچ همکاری با همه کسانی که برای پیوند دوستی میان ایران و اسرائیل می کوشیدند، کوتاهی نکردند.(38)
دستگاه سلطنت پیوسته کوشش می کرد تا همکاری نفتی ایران و رژیم صهیونیستی و اخبار پیرامون آن از دید و منظر عمومی پنهان بماند. با این حال در مرداد 1347ش,بیست و پنجم ژوئیه 1968، در گاهنامه رسمی اسرائیل از ریزه کاری های شاه لوله ی ایلات، امور مالی، برآوردها، کارایی ها، شناخت نفت کش ها و رفت و آمدها و نکته های بسیار دیگر، که از اسرار بودند به طور رسمی اعلام و به اطلاع عموم رسید.(39)
در ششم آوریل 1970م,18فروردین 1349ش، میان کارشناسان و مقامات نفتی ایران و اسرائیل درباره سرمایه گذاری به منظور ایجاد یک شرکت حمل نفت به صورت پنجاه-پنجاه (نصف-نصف) گفت وگوهایی انجام شد.(40)
تمایل شدید طرف اسرائیلی به سرعت بخشیدن به روند همکاری های نفتی سبب شد تا مئیرعزری نماینده اسرائیل در ایران، دست به دامان اسدالله علم وزیر دربار شود و از او بخواهد موقعیت حساس اسرائیلی ها را به مقامات و کارشناسان نفتی ایرانی یادآور شود. به همین منظور دکتر دینشتاین در بهار همان سال به ایران آمد و با علم و حتی شخص محمدرضا پهلوی دیدار کرد.
اسرائیلی ها کم کم خود را آماده می کردند که در ایران حضور بیشتری داشته باشند؛ و از این حضور در ایران، احتمالاً به عنوان پایگاهی برای دست اندازی های بعدی به منابع خلیج فارس استفاده کنند. سرمقاله ی روزنامه مذهبی بشاعار چاپ اسرائیل، در 20 ژوئیه 1970 گویای آرزوهای دور و دراز اسرائیل در این زمینه است:
براساس گزارش فریدون فرخ، روزنامه ی مذهبی بشاعار، چاپ اسرائیل، در سرمقابله 20ژوئیه 1970م,29تیر 1349 نوشت:
ذخائر نفت خلیج فارس در جهان در مرتبه اول است و این منطقه نقش اساسی در تولید نفت مصرفی اروپا و آمریکا را به عهده دارد. آمریکا در خلیج فارس سرمایه گذاری های سنگین نموده است.(42) حضور بریتانیا از سال 1820 تا به حال به عنوان حامی امارات خلیج فارس باعث تثبیت وضع در منطقه بوده است. [...] در این بین عوامل محلی نیز مشغول فعالیت هستند و سعی می کنند وضع باثباتی در منطقه به وجود آورند. عربستان سعودی و ایران و دو کشور بزرگ خلیج فارس می کوشند منطقه را تحت نفوذ خود درآورند.
[...] بدون شک ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی نسبت به تحولات منطقه بی تفاوت نخواهند ماند. اسرائیل نیز بنا به موقعیت جغرافیایی در منازعات و رقابت های شرق و غرب در خلیج فارس دخیل خواهد گردید.(43)
روزنامه اسرائیلی بشاعار همچنین در همان زمان نوشت: «عوامل ایرانی رسماً به مراجع اسرائیلی تأکید کرده اند که مایلند صادرات ایران به اسرائیل افزایش یابد.»(44)
مئیرعزری، نماینده دولت صهیونیستی در ایران معترف است ایجاد کمپانی بزرگ مشترک میان ایران و اسرائیل در راستای بهره برداری از منابع نفتی ایران از سوی اسرائیل و رفت و آمد نفتکش ها و تانکرهای غول پیکر در بندرهای خارک و ایلات، بدون وساطت و پادرمیانی برخی اشخاص و شرکت های بزرگ، از جمله یعقوب مریدور، رکاناتی و کمپانی نروژی فرد اولسون و دیگران انجام شدنی نبود.
براساس یکی از پیمان های نفتی که میان ایران و اسرائیل منعقد و امضا شده بود، سه سوپرنفتکش، بی وقفه نفت ایران را از پایانه خارک به بندر ایلات حمل می کردند. به این ترتیب نفت ایران، علاوه بر تأمین نیازهای اسرائیل، به بندر اشکلون منتقل می شد تا از آن جا به بازارهای کشورهای پیرامون مدیترانه برسد. این همکاری آنچنان رو به افزایش و گسترش بود که اسرائیلی ها از فرط خوشحالی سر از پا نمی شناختند. در ماه مه 1970م, اردیبهشت 1349ش روبرت روچیلد فرزند آلن روچیلد از پایانه خارک در خلیج فارس و بارگیری نفتکش غول پیکر اسرائیلی «پاتریا» در آنجا بازدید کرد. در 30 اکتبر, 8 آبان همان سال هوفمن سرپرست پالایشگاه حیفا در نامه ای به عزری نماینده اسرائیل در ایران، با اعلام خشنودی از دیدار خارک، از تلاش های وی در این باره تقدیر کرد.(45) به گواهی اسناد موجود، با شروع فعالیت خط لوله ی معروف، بخش عمده احتیاجات نفتی رژیم صهیونیستی از سوی ایران تأمین و از طریق خط لوله یادشده به دست اسرائیلی ها می رسید.
آمریکایی ها در گزراش اوایل سال 1970میلادی, اواخر سال 1348 شمسی درباره عملکرد این خط لوله نوشته اند:
تخمین ما بر حسب اطلاعات موجود چنین است [:] سه چهارم نفتی که در خط لوله اسرائیل جریان دارد از ایران است. مابقی که حدود 75000 الی100,000 بشکه در روز است از کرانه بلائیم و صحرای سینا که در سال 1967 توسط اسرائیل اشغال شد، تأمین می شود. به نظر ما اکثر نفتی که در خط لوله اسرائیل جریان دارد متعلق به شرکت ملی نفت ایران می باشد. در ژانویه، صادرات خارج از کشور 340,000 بشکه در روز بود که 170,000 بشکه آن به شرکت ملی نفت ایران تعلق دارد (ولیکن همه این مقدار به اسرائیل نرفته چرا که ایران مشتریانی در شرق سوئز هم دارد) تا حد 100,000بشکه در روز از نفت شرکت ملی نفت ایران ممکن است تحت توافق های مبادله ی نفت بین شرکت نفت و کنسرسیوم که به موجب آنها شرکت نفت می تواند تا مقدار معینی نفت براساس یک قیمت Quarter way از کنسرسیوم بخرد تا به کشورهای مشخص شده ای در اروپای شرقی بفروشد، در خط لوله ی اسرائیل جریان داشته باشد. تصور می شود اکثر نفت خریداری شده مبادله ای به رومانی برود. امکان آن هست که مقداری از نفت ایران که توسط اعضای ایریکن و یا دیگر کمپانی های کوچکی که منافعی در کشورهای عربی ندارند از طریق خط لوله ی اسرائیل فراهم شود. به هر حال ما هیچ گونه مدارکی که نشانگر استفاده هیچ یک از کمپانیهای اصلی نفتی در کشورهای عربی از خط لوله اسرائیل باشد نداریم و ما شک داریم که آنها چنین کاری کنند.(46)
در یکی از گزارش های سرّی سفارت آمریکا، به خطرات احتمالی ای اشاره شده که ممکن است از ناحیه فلسطینی ها متوجه خط لوله ی ایلات به اشکلون شود. در بخشی از این گزارش چنین نوشته شده است:
در این موقعیت حساس، هرگونه مشارکت و معیت آمریکا با طرح خط لوله ی ایلات -اشکلون ممکن است مخاطرات شدیدی را در قبال مناسباتمان با کشورهای دوست عرب صادرکننده نفت دربر داشته باشد و برای مبارزه افراطیون عرب علیه تلاش های صلح جاری که آمریکا به راه انداخته، مهمات حیاتی تهیه خواهد کرد. هم اکنون نیز جبهه خلق برای آزادی فلسطین در شماره 11 ژوئیه هفته نامه بیرونی الهدف، آمریکا، دولت عربستان و ایران را به توطئه علیه منافع اعراب با ترتیب دادن ارسال نفت اضافی ایران از طریق خط لوله اسرائیلی متهم کرده است.
2- علاوه بر آن، در حالی که کلیه تولیدکنندگان حوزه خلیج [فارس] سعی بر تولید بیشتر دارند، هرگونه حرکتی که نشانگر حمایت از یک تولید کننده (مانند ایران) در بازار پرمنافع اروپایی باشد، باعث رنجش و انزجار دولت های عرب تولید کننده نفت و شرکت های آمریکایی در این منطقه خواهد شد.
3- خلاصه ما احساس می کنیم این امر اساساً به ایرانیها و اسرائیلی ها مربوط است و هر دو به حد کافی هوشیار هستند تا بدون مطرح شدن از طرف دولت آمریکا، احتمالاتی را که خط لوله ایلات-اشکلون همراه دارد، ملاحظه کنند.(47)
آمریکایی ها افزایش و گسترش صادرات نفت ایران از طریق خط لوله نفتی معروف و یادشده را مطابق با منافع خود، جهان غرب و به ویژه اسرائیل و بسیار مطلوب ارزیابی می کردند. با این حال آنها به منظور پیشگیری از هرگونه عکس العمل از سوی کشورهای تولید کننده نفت در منطقه، از دخالت آشکار و مستقیم در این موضوع پرهیز می کردند.
سفارت آمریکا در گزارشی، با عنوان «ظرفیت خط لوله ایلات-اشکلون»، ضمن بررسی میزان صادرات نفتی ایران از طریق خط لوله یاد شده، درباره ضرورت نقش و دخالت آمریکا در این باره چنین نوشته است:
1- مقدار نفتی که ایران ممکن است به اروپای غربی بفروشد، احتمالاً از طریق زیر تأمین خواهد گردید:
الف) نفتی که به وسیله اعضای کنسرسیوم فروخته می شود، چون اعضای کنسرسیوم منافع زیادی در کشورهای عربی دارند، بنابراین مایل نیستند که با فروش نفت از طریق لوله ایلات این منافع به خطر افتد.
ب) نفتی که از طریق منطقه کنسرسیوم در اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار داده میشود، شرکت ملی نفت ایران، نفت استخراج شده از منطقه کنسرسیوم را به بازارهای نفت اروپای غربی که حوزه فروش مخصوص کنسرسیوم است، نخواهد فروخت. البته شرکت ملی نفت ایران نفت کنسرسیوم را به صورت پایاپای به اروپای شرقی مخصوصاً رومانی می فروشد. مقداری از این نفت از طریق خط لوله ایلات-اشکلون می گذرد[...]
پ) نفتی که از شرکت ملی نفت ایران و شرکت های خارجی حاصل می شود، بیشتر در مناطق دور از ساحل تولید می شود.
2- بنا به محاسبات سفارت آمریکا در تهران، شرکت ملی نفت ایران برای فروش در سال 1970 مقدار 300,000 بشکه در روز و برای سال 1971مقدار 400,000بشکه در روز در اختیار دارد که قسمت اعظم آن از طریق شرق سوئز به پالایشگاه مدرس، که قسمتی از آن متعلق به شرکت ملی نفت ایران است، ژاپن و سنگاپور فرستاده می شود. برای شرکت ملی نفت ایران بسیار مشکل است که قراردادهای خود با این نقاط (به خصوص مدرس) را نادیده بگیرد، به خصوص که اینها در درازمدت بازده خوبی دارند و شرکت ملی نفت ایران در ازای بازارهای سودآور کوتاه مدتی که به علت کاهش تولید نفت لیبی به وجود می آید، از دست بدهد. 100 هزار بشکه ای که هر روز برای شرکت ملی نفت ایران می ماند، توسط شریکانش به غرب سوئز انتقال یافته و به فروش می رسد. این رقم را در آینده نزدیک می توان تا 80,000 بشکه دیگر بالا برد. این شرکای شرکت ملی نفت ایران نیز در کشورهای عربی سرمایه گذاری هایی دارند که نمی خواهند با استفاده از خط لوله اسرائیلی به خطر افتد.
3- البته ایران به درآمد نفتی بسیار نیاز دارد و نیازی به تحریک ما ندارد که بخواهد از خط لوله ایلات استفاده کند یا نه. گذشته از این، فکر می کنیم ارائه این پیشنهاد که ایران استفاده از خطوط لوله ایلات را برای نفت ایران گسترش دهد، علاوه بر این که ضرورتی ندارد، در روابط ما با اعراب نیز خطرناک است.(48)
در یکی از این گزارش ها با موضوع «خط لوله ی اسرائیل» به تاریخ 28 شهریور 1349 آمده است:
آقای ولگاست گفته است که بنا به محاسبات تقریبی کمپانی اسو، خط لوله اسرائیل تنها می تواند 400,000 بشکه نفت را در روز انتقال دهد. وی گفت این محاسبات از طریق چند منبع به دست آمده است که عبارتند از مصاحبت و گفتگو با اسرائیلی هایی که در مورد صنعت نفت اسرائیل صاحب نظر هستند، و بیانات اخیر کنشت؛ و دیگر منابع. شاه ایران نیز که خود در خط لوله اسرائیل دارای منافعی است رقمی مشابه را ارائه داده است (450 هزار بشکه در روز) / آقای ولگاست گفت که بنا به اظهارات یک منبع اسرائیلی میزان تولید و ظرفیت واقعی در سپتامبر 300,000 بشکه در روز بوده است که قرار است با طرح هایی این ظرفیت را به 600,000 بشکه در روز در سال 1971 و 800,000 بشکه در روز بین سالهای 73-1972 و 1/2 میلیون بشکه در روز بین سالهای 80-1973 افزایش دهند.
آقای ولگاست گفته است که بنا به اظهارات همین منبع اسرائیلی بسیاری از کمپانی های بزرگ نفتی به طور مستقیم و یا غیرمستقیم از خط لوله اسرائیلی استفاده می کنند. آقای ولگاست گفته است که تمام این مطلب را نمی تواند تأیید کند، ولی می تواند اطمینان بدهد که کمپانی خود او این خط لوله را مورد استفاده قرار نداده است.(49)
در ادامه سند اضافه شده است:
در سند دیگر سفارت آمریکا به علاقمندی محمدرضا شاه نسبت به خط لوله اسرائیل و به علاوه تأمین احتیاجات نفتی و رفع کمبودهای داخلی رژیم صهیونیستی از سوی شرکت ملی نفت ایران چنین تصریح شده است:
یادداشت 8 اکتبر شما درباره گفتگو با پلیت ولگاست از نکات بسیار هیجان انگیزی برخوردار بود. من هرگز نشنیده بودم که ایران یا به عبارت دیگر شاه تا به این حد نسبت به خط لوله اسرائیل علاقه داشته باشد. من فکر می کردم که اسرائیلی ها از دولت ایران پرسیده بودند که آیا اجازه می دهد نفت ایران از این خط لوله عبور نماید یا خیر، که البته ایرانیها جواب مثبت داده بودند و اسرائیلی ها نیز با این جواب اطمینان یافتند که با عبور نفت کافی از این خط لوله عظیم می توان از نظر اقتصادی احداث آن را مقرون به صرفه دانست.
پاسخ به این سئوال که چه کسی به استفاده از این خط لوله (اسرائیلی-م) خواهد پرداخت، مستلزم تعمق است. احتمالاً اعراب تندرو خواهند گفت که هر کمپانی نفتی که نفت را به خریدار بفروشد می داند و یا باید بداند که خودش هم باید نفت را در لوله به جریان بیندازد. در نتیجه از آن شرکت (برای استفاده از این خط لوله احداث شده توسط اسرائیل-م) انتقام سختی گرفته خواهد شد. از این نظر می توان گفت که فقط تعدادی از کمپانی های اصلی بین المللی قادر خواهند بود از این خط لوله نفتی استفاده نمایند. به هر حال نمایندگان کمپانی های نفتی اعم از کوچک و بزرگ در اینجا قسم یاد کرده اند که نفتی که عنوان و اسم شرکت آنها را داشته باشد توسط این خط لوله منتقل نخواهند گردید. لیکن همگی آنها اعتراف می کنند که این سوگند آنها مورد قبول کشورهایی چون عربستان سعودی، کویت و شیخ نشین ها واقع نخواهد گشت. من حتی از این گزارش که گفته بودید بنا به گفته یک مقام SOI بیشتر تولید شرکت نفت ایندیانا و شرکاء از طریق این خط لوله می گذرد، بسیار تعجب کردم. و این به این علت است که در مصاحبه ای که با مدیر شرکت ملی نفت ایندیانا و شرکاء داشته دیو ویلکی گفته است که به علت مشاجرات زیاد بین کمپانی او و شرکت ملی نفت ایران بر سر بها و مالیات نفت شرکت استاندارد دیگر برای خود نفت استخراج نخواهد کرد، و به همین دلیل تولید به میزان قابل ملاحظه ای کاهش یافته و به اندازه نیاز شرکت ملی نفت ایران خواهد بود.
این استخراج حدود 500،000 بشکه در روز برای انتقال به پالایشگاه مدرس و 25،000 بشکه دیگر در روز است که به گفته ویلکی توسط شرکت ملی نفت ایران به اسرائیل فروخته می شود وی ادامه داد که ظاهراً این فروش نفت توسط شرکت ملی ایران باعث می شود، که کمبودهای داخلی اسرائیل در زمینه نفت جبران گردد.
از آنجا که این توضیحات پاسخگوی تمام مسائل نیست شما حتماً در دیدار آینده تان با پیت و آقایان اعضای کمپانی استاندارد در مورد این سئوالات و نقاط ابهام آمیز دیگر حتماً توضیحات بیشتری دریافت خواهید کرد. مهمتر این است که قبل از این مشاجرات آیا شرکت نفت ایندیانا و شرکاء از طریق این خط لوله نفت خود را منتقل می کرده اند و یا اینکه انتقال نفت از طریق این خط لوله فقط توسط خریدار صورت می گرفته است.(51)
وارن کلارک، از دفتر انرژی و سوخت وزارت امور خارجه آمریکا در گزارش دیگری به سفارت ایالات متحده در تهران، با اشاره به اظهارات محمدرضا پهلوی افزود شاه ایران صریحاً به منافع ایران در خط لوله ی مزبور اعتراف و تمایل خود را به حفظ ثبات اسرائیل و عدم پیروزی اعراب بر این رژیم را ابراز کرده است:
از نامه ای که در تاریخ 29 اکتبر در جواب نامه ای که پیرامون گفتگوی من با پیت ولگاست درباره ی ظرفیت خط لوله اسرائیل نوشته بودی متشکرم. پاورقی هایی که اضافه کرده بودم بیشتر براساس بیانات شاه در چند سال گذشته مبنی بر «علاقه» شاه به این خطوط و به خصوص براساس گفتگویش با اعضاء کنسرسیوم در زوریخ در 31 ژانویه 1969 نوشته شده است.
به طور خلاصه مطلبی که از آن گفتگو به وسیله کنسرسیوم بر جای گذاشته شده در بخشی که درباره خط لوله ایران-ترکیه پیشنهاداتی می کند، چنین می گوید:
«شاه گفته است که خط لوله (ایران-ترکیه) توسط او ارائه نشده است؛ او نیز مانند دیگر اعضاء کنسرسیوم به منافع می نگرد. بهتر است ظرفیت متغیر ارائه شونده به وسیله صادرات به توسط کشتی و از طریق جزیره خارک حفظ شود. از طرف دیگر اگر خطوط لوله برای هر بشکه 10 سنت بیشتر عاید فروشنده بکند، او نیز بدش نمی آید از این طریق سود بیشتری ببرد. مسئله صرفاً یک مسئله اقتصادی است؛ اگر خط لوله منافعی برای او داشته باشد مورد استفاده خواهد بود در غیر این صورت خیر. اعلیحضرت اضافه کردند که استفاده از خط لوله اسرائیل به تمایل ایران بستگی دارد، به خصوص که ایران نیز در این خط منافعی دارد. اعراب نمی توانند از این کار ممانعت به عمل آورند و او مایل نیست و انتظار ندارد که اعراب بر اسرائیل پیروز شوند...
این حس مالکیت که در این پاراگراف مشهود است مخصوصاً باعث شده است که شاه (با ایران، چون متأسفانه من نیز مانند ایرانیان ضمیر سلطنتی«ما» را با هر دو معادل فرض می کنم)، مستقیماً منافعی در این خط لوله داشته باشد تا اینکه بخشی از تولیدات خود را صرفاً از آن عبور دهد.
شاه در گفتگویی که با هارولند و وسیچ در 27 سپتامبر 1970 داشت، موضوع خطوط لوله اسرائیل را به میان آورده، خاطر نشان ساخت که «ایران با این طرح بیگانه نیست» و به نظر می رسد که می خواهد با آرامی استفاده از آن را به میان بکشد.
باب دول از قول سفیر مایر می گوید که شاه گفته است که ایران دارای منافع مالی در خط لوله 42 اینچی اسرائیل است. به نظر باب این سخنان از طرف شاه در سال 1967 ایراد شد که در آن وقت اسرائیل در به در دنبال منابع مالی می گشت، تا این خطوط را تأمین سازد.(52)
در ادامه گزارش، به نقل از سازمان سیا، تصریح شده نفت خام آغاجاری نیز از طریق خط لوله اسرائیلی منتقل می شود. اگرچه بعضی مقامات ایرانی به طور رسمی و صریح از تأیید آن سر باز می زنند:
اخیراً گزارشی از سازمان سیا رسیده است (70-321/30917ب مورخه 24 اکتبر 1970) که نفت خام آغاجاری که از طریق یک شرکت آمریکایی خریداری می شود، علاوه بر نفت شرکت ملی نفت ایران از طریق خط لوله اسرائیل عبور می کند. البته این گزارش ارزیابی نشده است و مکان دریافت گزارش نیز تل آویو بوده است.
ولی ظاهراً سفارت ایران به دفتر حفاظت منافع مصر در سفارت هند گفته است که اصولاً نفتی از شرکت ملی نفت ایران از این خط لوله عبور نمی کند و هنگامی که از یوسف اکبر که از اعضاء سفارت ایران است توضیح بیشتری در این باره خواسته شد در جوابم گفت شرکت ملی نفت را در جزیره خارک می فروشد و اینکه نفت چگونه عبور می کند به خریدار مربوط است نه به شرکت ملی نفت ایران.
آقای فال کینگهام منبعی بود که استفاده شاه ایران از خط لوله اسرائیل را گزارش داده بود. تا آنجا که من و باب دول به خطار می آوریم عبارت نقل شده به وسیله او به این ترتیب بود که «تولید دور از ساحل ما از طریق خط لوله اسرائیل می گذرد» در صورتی که فال کینگهام در ایران باشد خواهد توانست اطلاعات مورد نیاز شما را در اختیارتان بگذارد.(53)
واش بورن مقام مسئول امور نفتی سفارت آمریکا در تهران در پاسخ به نامه وارن کلارک، با اشاره به منافع نفتی دولت شاهنشاهی ایران در خط لوله اسرائیلی و نیز تأیید صادرات نفت خام استخراج شده آغاجاری به اسرائیل، اضافه کرده است شرکت ملی نفت ایران بخش اعظم نفت خود را به کسانی می فروشد که مشتری خط لوله اسرائیلی باشند. در بخشی از این سند آمده است:
پس از بررسی نکاتی که توسط شما طرح شده بود واقعاً نمی دانم در پاسخ سئوال شما مربوط به منافع ایران در خط لوله نفتی اسرائیل چه بگویم. البته من نقطه نظرهای شاه را که به نمایندگان کنسرسیوم در زوریخ ارائه شده بود، شنیده ام و این جمله او را که در آنجا به این مضمون «ایران منافعی در خط لوله دارد» ایراد شده بود، خوانده ام. البته فکر می کردم که این جملات به این مضمون بیان شده که از نظر اقتصادی این خط لوله را حمایت شده، فرض نمایند. علاوه بر اینها مهندس سپهبان رئیس دفتر تحقیق شرکت ملی نفت ایران به من گفته بود، لازم نیست که حتماً ایران در این خط لوله سرمایه گذاری مالی بنماید. چون اسرائیلی ها مهارت کافی در جلب سرمایه برای این خط لوله دارند، ولی اسرائیلی ها خیلی مایلند که ایران به هر ترتیب که شده از این خط لوله نفتی استفاده کند. به این ترتیب، من تنها قادر به ارائه شواهدی هستم که هنوز «تأیید نشده است» و برای به دست آوردن شواهد مستدل باید در اطراف این قضیه کنکاش بیشتری به خرج دهم. باید ببینم که آیا سازمان منابع کنترل شده آمریکایی نیز می تواند در این زمینه مرا یاری دهد یا خیر. یکی از گزارش های سازمان سیا در تل آویو را که مربوط به همین قضیه است مطالعه کرده ام. به نظر من شرکت ملی نفت ایران از طریق کنسرسیوم مقداری نفت خام به دست می آورد، که البته از نحوه قرار داد مربوطه شما مطلع هستید، و آن را به کشور رومانی می فروشد. این همان نفت خامی است که از طریق آغاجاری استخراج گردیده و از طریق خط لوله نفتی اسرائیل منتقل می شود و هیچ کمپانی بین المللی در ارتباط با این عمل نیست.
موضوع دولت ایران و شرکت ملی نفت ایران، خطی است که به وسیله یوسف اکبر دنبال می شود. یعنی این نفت خام مذکور از بخش جنوبی ایران استخراج گردیده، نیمی از آن بنا به قرارداد مشترک به شرکت ملی نفت ایران تعلق می گیرد. و شرکت ملی نفت قسمت اعظم این نفت خام را به خریدارانی می فروشد که خرید خود را از طریق خط لوله نفتی اسرائیل به فروشندگان خود می رسانند. با این وصف کمپانی ایندیانا دوباره تماس گرفته و تأکید کرده است که هیچ مقدار نفت تولیدی نفتی جنوب را از طریق خط لوله نفتی اسرائیل منتقل نمی کند.(54)
در ماه مه 1971/ اردیبهشت 1350ش نمایندگان نفتی ایران از جمله ایزدی و تیزابی با سفر به فلسطین اشغالی و شرکت در یک کنگره نفتی با مقامات همتای اسرائیلی خود دیدار و گفت و گو کردند. در این مذاکرات مئیرعزری نماینده دولت اسرائیل در ایران نیز حضور داشت. در ماه اوت یا مرداد همان سال مجدداً در کنگره ای که در تهران برگزار شد برخی مقامات نفتی اسرائیل از جمله دکتر دینشتاین، و م. دعوئل دیدارهای مکرری از ایران داشتند.(55)
همکاری نفتی ایران با اسرائیل و مأموران صهیونی به گونه ای عمیق و گسترده و در عین حال در هم تنیده بود که مأموران اسرائیلی و صهیونیست سمت نمایندگی رسمی ایران را در بعضی شرکت ها بر عهده داشتند. مئیرعزری سفیر غیررسمی اسرائیل در این خصوص اعتراف کرده است:
پیوند من با سران «نیوک» و همکاری هایمان به گونه ای تنگاتنگ شده بود که در روزهای پایانی سفارتم در ایران در چند کمپانی، نمایندگی دستگاه نفتی ایران را هنوز به دوش داشتم. در دسامبر 1972م/ آذر 1351ش، از سوی هر دو طرف به گروه سرپرستی کمپانی های «ترانس آسیاتیک»، کمپانی کانادایی «آی. پی. سی» «هولدینگ» و «شاه لوله ی ایلات-اشکلون» پیوستم. سران نیوک [شرکت ملی نفت ایران] با آگاهی های من آشنایی داشتند... به همین روی، روزی دکتر منوچهر اقبال در نشستی با همکارانش (اعضای هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران) گفت «آقای مئیرعزری که او را به اعضای هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران پیشنهاد کرده ام، وطن پرستی ایرانی است که منافع میهنش [ایران] را هرگز به منافع کشوری که نمایندگی اش را در میان ما به عهده دارد نخواهد فروخت [!].(56) او امینی شایسته برای ایران و اسرائیل است، به خوبی و بهتر از بسیاری از ما می داند چگونه از این امانت پاسداری کند.»(57)
مئیرعزری آن زمان نماینده و یا سفیر غیررسمی دولت اسرائیل در ایران بود. حقیقتاً این میزان «خیانت» یا شاید «جهالت» و «غفلت» بی سابقه است؛ که رئیس مهم ترین نهاد حیاتی و اقتصادی یک کشور، «بیگانه» ای را که «نماینده» رژیم دیگری است، خودی بداند و با کمال خودفروختگی یا خودباختگی ضمانت کند که او «بهتر از بسیاری از ما می داند چگونه از این امانت پاسداری کند».
ایران شاهنشاهی هیچ گاه حاضر نشد از سلاح برنده ی نفت در جهت حل مشکلات جهان اسلام استفاده نماید. حتی زمانی که کشورهایی نظیر عربستان، از سلاح نفت برای تغییر رفتار آمریکا و اسرائیل استفاده کردند، ایران به صدور بی قید و شرط نفت ادامه داد. روزنامه اسرائیلی هاآرتص در اوایل اردیبهشت 1352 در مقاله مبسوطی درباره نقش و موقعیت ایران در تأمین منافع اسرائیل و متحد استراتژیک آن یعنی ایالات متحده آمریکا نوشت:
اتفاقی نیست که انجمن سفیران آمریکا در جنوب خاوری آسیا و خاورمیانه در تهران تشکیل می شود. ایران تدریجاً موقعیتی مرکزی در بخش شمال باختری اقیانوس هند پیدا می کند و این موضوع با تشویق و کمک ایالات متحده [دوست و هم پیمان راهبرد اسرائیل] صورت می گیرد. تشکیل این انجمن مهم در تهران و حضور معاون وزیر امور خارجه آمریکا... وجود روابط دوستانه و نزدیک بین دو کشور را تأیید می نماید... ایران از تحویل دهندگان مهم نفت در خاورمیانه محسوب می شود و یگانه کشور غیرعربی است که علناً اعلام می دارد ادامه روابطش با ایالات متحده مشروط به تغییر سیاست این کشور در خاورمیانه نمی باشد.(58) سیاست ایران در برابر این واقعیت اهمیت بیشتری پیدا می کند که همین اواخر وزیر نفت عربستان سعودی آقای زکی یمانی نماینده کشور عربی دارای روابط نزدیک و ممتد با ایالات متحده اظهار داشت و تهدید کرد که کشور متبوع وی با افزایش تحویل نفت موافقت نخواهد کرد مگر آن که ایالات متحده در سیاست، پشتیبانی خود از اسرائیل را تغییر دهد.
وزیر امور خارجه ایران آقای عباس [علی] خلعتبری نیز طی مصاحبه با خبرنگار واشنگتن پست، در پاسخ مستقیم به تهدیدات آقای زکی یمانی یادآور شد که حتی هنگام قطع صدور نفت به روی جهان غرب، از سوی کشورهای عربی، به دنبال جنگ شش روزه نیز صدور و تحویل نفت ایران ادامه یافت و اکنون نیز ایران به خط مشی خود ادامه خواهد داد.(59)
این نشریه اسرائیلی در ادامه افزود:
بدون شرکت ایران نمی توان نفت را به یک عامل اخاذی و شانتاژ سیاسی [!] تبدیل ساخت.(60)
روزنامه هاآرتص براساس این تحلیل که ایران از سلاح نفت به عنوان یک اهرم فشار علیه متحدان غربی رژیم صهیونیستی استفاده نکرده و نخواهد کرد، تقویت قدرت سیاسی و نظام سلطنت پهلوی در ایران را از ناحیه آمریکا و اروپای غربی و حتی اسرائیل یک ضرورت ارزیابی کرد.(61)
دیدگاه و مواضع مشترک کانون های قدرت در ایران آن زمان از یک سو و اسرائیلی ها از سوی دیگر، در این سند کاملاً هویدا است. آنچنان که در یک مکاتبه داخلی و درون تشکیلاتی ساواک، درباره این تحلیل روزنامه اسرائیلی هاآرتص چنین توضیح داده شده است:
یکی از موارد مهم تهدید کشورهای عربی علیه باختر و به ویژه ایالات متحده، جلوگیری از صدور نفت به این کشورها بود. مسلماً مصر و سوریه خیلی بیشتر از عربستان سعودی و لیبی یا الجزایر موافق اجرای این تهدید بوده و هستند. اکنون که ایران رسماً اعلام می دارد صدور نفت از این کشور برخلاف تهدید اعراب، مربوط به تغییر سیاست ایالات متحده از اسرائیل نمی باشد، علاوه بر تصریح استقلال ایران و رفع خطر از کشورهای باختری و به ویژه ایالات متحده، امید و انتظار می رود، عوامل باختر و به ویژه واشنگتن در تقویت بیش از پیش وضع سیاسی و نظامی ایران تحت رهبری شاهنشاه دوراندیش این کشور کوشش های بیشتری معمول(62) دارند.(63)
هاآرتص در تاریخ 6 اردیبهشت 1352 به نقل از نشریه آفریقایی توده پوینت درباره همکاری های نفتی ایران و اسرائیل اطلاعات جدیدی منتشر ساخت. این نشریه آفریقایی فاش کرد «نفت ایران به مقصد یوگسلاوی، به بندر ایلات حمل و از آنجا از طریق لوله نفتی ایلات-اشکلون به مدیترانه و سپس با نفتکش های یوگسلاوی به پالایشگاه شهر «رایکا» و دیگر پالایشگاه های نفت آن کشور منتقل می شود».(64)
به نوشته نشریه یاد شده پالایشگاه های یوگسلاوی یکی از مراکز تصفیه محموله های نفتی اسرائیل هستند.
روزنامه اسرائیلی هاآرتص در مقاله دیگری درباره سیاست نفتی ایران در حمایت از آمریکا و اسرائیل نوشت:
محمد رضا پهلوی شاه ایران از بحران انرژی در آمریکا برای تحکیم روابط خود با ایالات متحده استفاده می نماید. ایران خود را به عنوان منبع اصلی نفت در خاورمیانه معرفی نموده و خاطرنشان ساخته که اگر کشورهای عربی صدور نفت خود به ایالات متحده را به علت سیاست طرفداری از اسرائیل کاهش دهند، وی به صدور نفت خود ادامه خواهد داد. روابط محکم ایران با ایالات متحده، ظرف ماه های اخیر خیلی مستحکم تر شده است. شاه مایل است به کمک آمریکایی ها به صورت کشور بزرگ نظامی و اقتصادی در خلیج فارس درآید. به عقیده کارشناسان ایرانی، کمبود نفت و بحران انرژی دولت پرزیدنت نیکسون را وادار به پشتیبانی از سیادت نظامی ایران در خلیج فارس خواهد ساخت. ایران بزرگترین مشتری ساز و برگ نظامی آمریکا محسوب می شود و سفارش تسلیحاتی ایران بالغ بر دومیلیارد دلار است. به زودی سیصد مستشار [نظامی] آمریکایی وارد ایران خواهند شد.(65)
براساس اسناد، یکی از مقامات وزارت امورخارجه آمریکا در نامه به واش بورن مسئول امور نفتی در سفارت ایالات متحده در تهران، تصریح می کند دولت شاهنشاهی یک سهم متعارف در خط لوله معروف اسرائیلی دارد و در اصل یک شریک و متحد اسرائیلی ها در این حوزه است. مقام آمریکایی تأکید می کند این موضوع، بخشی از اسرار معاملات نفتی ایران و اسرائیل است که باید به صورت پنهان و پوشیده باقی بماند:
در رابطه با قید «انتشار در خارج ممنوع است» که گزارش ضمیمه منافع ویژه آمریکایی دارد ممکن است که شما این گزارش را ندیده باشید. من عنوان «فقط برای مشاهده» را بر روی این نامه زده ام چون باید این مطلب را که من این گزارش را به شما داده ام، خیلی پوشیده نگاه دارید.
در پاراگراف 3، گزارش نمایانگر این است که شرکت ملی نفت ایران دارای یک سهم متعارفی در خط لوله ایلات-اشکلون می باشد. چند سال پیش من این احساس را کردم که دولت ایران دارای مقداری منافع مالی غیرمحدود در آن می باشد. به هر حال من فرض کرده بودم که این محدود به قروض، ضمانت نامه ها و یا عملکرد موافقتنامه ها می شود، مشارکت متعارفی به هر حال مرا تعجب زده می کند. هر نوع اطلاعاتی که شما ممکن است در رابطه با این سئوال داشته باشید، مورد علاقه ما خواهد بود.(66)
در بخش هایی از یک سند دیگر با موضوع «خط لوله ایلات-اشکلون/ افزایش ظرفیت/ خط لوله دوم/ لنگرگاه های شناور اضافی/ مشارکت شرکت ملی نفت ایران»، چنین آمده است:
... بعد از کوشش های بسیار برای فاش نکردن آن، بن درور اعتراف کرد که نیمی از شرکت خط لوله ایلات -اشکلون تعلق به شرکت ملی نفت ایران دارد. سرمایه گذاری پنج ساله برای تغییراتی در سیستم شرکت خط لوله منظور کرد و به این نتیجه رسید که این شرکت 50 درصد متعلق به شرکت خط لوله ایلات-اشکلون هولدینگ مونترال می باشد.
بانک سپس سعی نمود تا مکان و اسامی کارکنان شرکت خط لوله ایلات-اشکلون را معین کند، اما قادر به انجام آن نگردید. وقتی گفته شد که ناتوانی در تشخیص مالکان شرکت خط لوله ایلات-اشکلون موجب جلوگیری از سرمایه گذاری گردیده است،درور اظهار داشت که مقامات شرکت ملی نفت ایران شرکای آن گردیدند. او اضافه نمود که بیشتر نفت خامی که در خط لوله تلمبه زده می شود، از جانب ایران می باشد. درور اشاره نمود که دو نفتکش 225 هزار (تنی) در نروژ به وسیله شرکت حمل و نقل ماری تایم فروت در حال ساختن می باشد. یکی تقریباً تکمیل شده است و دیگری در چند ماه آینده تکمیل خواهد گردید. هر دو نفتکش نفت خام را از ایران به ایلات حمل خواهند نمود.(67)
همکاری های صمیمانه ی ایران با اسرائیل در زمینه نفت چنان بود که اسرائیلی ها ترغیب شدند علاوه بر تأمین نفت مورد نیاز خود، در زمینه حمل و نقل نفت ایران، دست به سرمایه گذاری های بزرگ بزنند. یک سند سفارت آمریکا در تل آویو، اخبار مهمی از خرید شش سوپرنفتکش 330هزار تنی به ارزش 150میلیون پوند، شش سوپرنفتکش 250هزار تنی، و شش نفتکش 10هزار تنی به کمپانی های انگلیسی از سوی شرکت اسرائیلی حمل و نقل ماری تایم و نیز سفارش سه سوپرنفتکش 380هزارتنی از سوی همین شرکت به آمریکا، ارائه داده است. مقامات سفارت آمریکا در تل آویو، این سفارش ها را چنین تحلیل و ارزیابی کرده اند:
... ما حدس می زنیم که سفارشات احتمالاً در رابطه با این مصلحت که خط لوله ایلات-اشکلون سیراب نگهداشته بشود، نمی باشد، ظرفیت نفتکش های سفارش شده به نظر می رسد که دوبرابر بیشتر از پروژه مورد نیاز پرسازی خط لوله به ظرفیت 40میلیون تن باشد. نفتکش های جدید به نظر می رسد که اساساً در تجارت دربستی نفت تحت پرچم های مختلف در رابطه با تحویل نفت خام ایران، احتمالاً به آمریکا، تمرکز پیدا کند.(68)
در روند معاملات نفتی ایران و اسرائیل، یک بار میان طرفین اختلاف نظر افتاد؛ که براساس پیمان میان طرفین، ظاهراً حق با ایران بود. اما، مئیرعزری که حالا مأموریتش در ایران پایان یافته و در اسرائیل به سر می برد، وارد ماجرا شد و قضیه را به نفع اسرائیل و حتی گرفتن خسارت از ایران پایان داد. مئیرعزری در یادداشت های خود در این خصوص، چنین اعتراف کرده است:
پس از پایان دوره سفارتم در ایران و بازگشتم به اسرائیل، با دستگاه نفتی ایران به گونه ای درگیری برخوردیم. داستان به پیمان سال 1973باز می گشت که ایران باید یکصدهزارتن نفت از چاه های دریایی داریوش به بندر ایلات در اسرائیل می رساند. پاره ای کمبودهای فنی از انجام این برنامه پیش گیری کرد. کارشناسان ایرانی پیمان یاد شده را پایان یافته می انگاشتند. سپیر وزیر دارایی از من خواست بی درنگ به ایران بازگردم و کارها را روبه راه کنم. چند روزی در ایران ماندم و ایرانی ها به پرداخت زیان و کارسازی خواسته های ما تن در دادند. گروهی از کارشناسان ایرانی که پایان یافتن دوره پیمان را بهانه ای در خودداری از فرستادن نفت به اسرائیل انگاشته بودند، برداشت درستی از تاریخ روز پایان پیمان و ایستایی نفت دریافتی اسرائیل نداشتند. با همه دوستی های گرم و هم بستگی هایی که با سران نفت ایران داشتم، نمی توانستم از خواسته قانونی اسرائیل چشم پوشی کنم و به هر انگیزه ای این خواسته را نادیده بگیرم. برخی دیگر از آن کارشناسان می پذیرفتند که پیرو پیمان،دستگاه نفتی اسرائیل هنوز بستانکار است، ولی ایران می تواند در نیمه دوم سال 1974 آن را کارسازی کند. نکته بازدارنده در بهای این کارسازی بود. بهای هر بشکه نفت آغاجاری در سال 1973 هفده دلار، ولی در سال 1974 به بیست دلار فزونی گرفته بود. آنها از ما می خواستند سه دلار افزایش بها را به پیمان نامه اضافه کنیم. این داستان تنها می تواند نمونه کوچکی از دشواری های رنگارنگی باشد که روزانه با آنها درگیر بودیم، ولی در پایان کار خواسته های قانونی اسرائیل برآورده می شدند.(69)
این مئیرعزری که «با همه ی دوستی های گرم و هم بستگی هایی که با سران نفت ایران داشت، نمی توانست از خواسته های قانونی! اسرائیل چشم پوشی کند»، همان مئیرعزری ای است که دکتر اقبال، مدیرعامل شرکت نفت ایران، او را «وطن پرستی ایرانی» توصیف می کند که «منافع میهنش [ایران] را هرگز به منافع کشوری که نمایندگی اش را در میان ما به عهده دارد، نخواهد فروخت».
عزری در ادامه به پیمان مخفی دیگری اشاره می کند که در حوزه همکاری های نفتی میان ایران و اسرائیل منعقد شده بود. ادعای عزری نشان می دهد علی رغم بحران نفتی پس از جنگ رمضان و افزایش قابل توجه بهای نفت در سطح بین المللی، اسرائیلی ها به دلیل مواضع ذلت بار و تسلیم طلبانه دولت شاهنشاهی در برابر ایالات متحده و دیگر اربابان جهانی و نیز صهیونیسم، تلاش می کردند تا نفت ایران را زیر قیمت واقعی دریافت کنند. وی درباره ی قرارداد نفتی سال 1353ایران و اسرائیل نوشته است:
پیرو پیمان دیگری، دستگاه نفتی ایران باید چهارمیلیون تن نفت در سال 1974 با شیوه های پنهانی پیشین به اسرائیل می فرستاد. بهایی که برای هر بشکه نفت در پیمان نامه پیش بینی شده بود، با روند افزایش بهای نفت در سال 1974 سازگار نبود. نامه ای گلایه آمیز به امیرعباس هویدا نخست وزیر نوشتم و نامبرده را از دشواری های روز کشور اسرائیل آگاه کردم و بهای گزافی را که بی هیچ گونه انگیزه ای از سوی ایران در خواست شده بود، بی پایه خواندم.
در نامه دیگری به اسدالله علم وزیر دربار، افزون بر نکته های قانونی، گذشته ی پربار کارشناسان اسرائیلی را در ایران یادآوری کردم. در همین نامه افزودم که دستگاه نفتی ایران از فرستادن یکصدو بیست و نه هزار بشکه نفت بستانکاری اسرائیل خودداری می کند و افزون بر آن به جای چهارده و نیم دلار برای هر بشکه، درخواست شانزده دلار را دارد که با پیمان نامه منعقد و امضا شده میان نمایندگان دو طرف، سازگار نیست.
آسیب های ریز و درشتی که آن روزها مردم و دولت اسرائیل از جنگ ناخواسته «یوم کیپور» [جنگ رمضان یا جنگ چهارم اعراب و اسرائیل] بر شانه های خود داشتند به گزند فراوان کم کاری یا ناخواسته دست از کارکشیدن برخی از کارگران لوله نفتی ایلات-اشکلون افزود. افزایش بهای نفت به دنبال این رویدادها در خاورمیانه، دشواری های مالی اسرائیل را هزار چندان کرد، از همین رو بود که درخواست کارسازی بهای نفت را به دوره هایی درازتر با علم در میان نهادم.(70)
نکته دیگری که در این زمینه شایسته یادآوری است، این است که عراقی ها در همان روزها، نفت را بشکه ای دو دلار به سوری ها پیشکش می کردند.(71) این گونه بده بستان ها خود به خود می توانست در بنیان های مالی اسرائیل با بازتاب های شکننده ای همراه باشد. داستان را با دکتر فلاح دستیار دکتر اقبال در میان نهادم و کوشیدم نامبرده را نیز از دشواری های روز اسرائیل آگاه نمایم.
سرانجام درخواست های من به گوشی شنوا(72) رسید و دستگاه نفتی ایران توانست به پیمان هایی که با اسرائیل داشت وفادار بماند.(73)
[...] پس از پایان کار رایزنی ام در دسامبر 1974 [آذر 1353ش] از سوی وزارت دارایی اسرائیل در زمینه نفت ایران، گاه گاهی که دشواری هایی در بده بستان ها پیش می آمد از گره گشایی خودداری نمی کردم.(74)
در گزارش سفارت آمریکا در تل آویو خطاب به وزارت امورخارجه ایالات متحده در فروردین 1353 درباره ی قرار داد جدید نفتی میان ایران و اسرائیل چنین آمده است:
در جریان مباحثه 28 مارس با وزیرخارجه (اسرائیل) ساپیر و دستیارانش آکمون و داوراته، آنها به کارمند سفارت گفتند که اسرائیل بر سر قرارداد خرید نفت خام ایران به قیمت 16/50دلار برای هر بشکه مذاکره نموده است. قرارداد برای شش ماهه اول 1976 بوده است. آنها گفتند که در حال حاضر با ایرانیان در خصوص قیمت برای شش ماهه دوم سال مذاکره می کنند. ساپیر گفت که مقدار نفت تحویلی ایران تقریباً مطابق نیمی از احتیاجات اسرائیل می باشد.(75)
گزارش تکمیلی سفارت آمریکا در تل آویو در این باره حاوی اطلاعات بیشتر و مهم تری است:
2- بیتان گفت اسرائیل احتمال ذخیره سازی نفت خام در زیرزمین را بررسی می کند و تصمیم دارد تا مسائل فنی در این رابطه را با متخصصین سوئدی در این زمینه مورد مذاکره قرار دهد. او گفت که اسرائیل در حال حاضر قادر به نگهداری ذخیره پنج ماه مخلوط نفت و روغن می باشد.
3- بیتان گفت که از نظریات دولت اسرائیل مبنی بر احتمال واگذاری چاه های نفتی ابورودیس اطلاعی ندارد. او همچنین گفت که ظرفیت تصفیه کنندگی اسرائیل با از دست دادن نفت خام سینا آسیبی نخواهد دید. اگرچه در نظر گرفته شده بود پالایشگاه اشدود با نفت نسبتاً سنگین ابورودیس کار بکند، ولی تبدیل تغذیه نفت پالایشگاه به نفت خام سبک تر با انجام گرفتن تغییرات جزئی درترکیب تولیدات پالایش شده عملی می باشد.(77)
پس از جنگ رمضان و چرخش انورسادات به سوی غرب، روابط مصر و ایران توسعه یافت؛ به گونه ای که انورسادات و محمدرضا پهلوی دوستان صمیمی و شخصی یکدیگر شدند؛ این روابط تا پایان عمر محمدرضا پهلوی همچنان برقرار بود. در این شرایط، محمدرضا پهلوی فرصتی برای خودنمایی های مرسوم خویش (و در حقیقت خیانتی تازه) پیدا کرد؛ که هم نفت ارزان در اختیار اسرائیل قرار می داد و هم بر سر مصری ها منت می گذاشت که با این کار اسرائیل را به تخلیه ی میدان های نفتی مصر که از سوی اسرائیل اشغال شده بود، ترغیب می کند. در سند سفارت آمریکا در این باره با موضوع «پیشنهاد عرضه نفت به اسرائیل توسط شاه» آمده است:
[...] ایران ممکن است کمک هایی در اختیار رژیم تهی دست مصر قرار دهد تا در عوض، امتیازاتی درباره استفاده از بندر سعید به دست آورد[...].
در ادامه اشاره به این «پیشنهاد» آمده است: «تهران نفت در اختیار اسرائیل قرار خواهد داد، اما به این شرط که اسرائیل از آن نقطه از صحرای سینا که چاه های نفت ابورودیس در آن قرار دارد عقب نشینی نماید. لیکن اقدامات لازم زمانی آغاز خواهد شد که با چهارچوب طرح کلی قطعنامه 242 شورای امنیت سازمان ملل مطابقت داشته باشد. از نظر دیپلمات های غربی (در قاهره) این کار شاه جهت حفظ بقای نمایندگی کی سینجر در رابطه با موافقت نامه جداسازی نیروها صورت گرفته است.
[...] بنا به گزارش خبرنگار مجله الحوادث در قاهره شاه از طریق کی سینجر به اسرائیلی ها گفته است که «در صورتی که اسرائیل چاه های ابورودیس را بازگرداند، ایران خسارات وارده به اسرائیل را جبران خواهد نمود.» بنا به گزارشات رسیده شاه «حاضر است شصت درصد نیاز اسرائیل را به طور مجانی تا زمانی که راه حلی برای مصر و اسرائیل پیدا شود تأمین نماید.» این مجله، خاطرنشان می سازد که گزارشگرش قبل از ورود شاه به قاهره این داستان را تمام کرده است و گذشته از این که این داستان «قابل تعمق» است قبلاً از گزارشگر خود خواسته است که این داستان را تأیید نماید. «این واقعه بسیار مهم است»، و الحوادث در ادامه می گوید «لیکن در صورتی که صددرصد مورد تأیید قرار گرفته باشد بسیار مهمتر خواهد بود.»
[...] هیچ یک از مقامات راجع به نحوه دادن نفت به اسرائیل توسط ایران سخن نمی گویند (مثلاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم این کار صورت می گیرد)، و مهم تر از همه درباره بهای این نفت نیز هیچ یک از آنها حرفی نمی زنند. در حال حاضر اسرائیل نفت ابورودیس را معادل هزینه های متحمل شده استخراج می کند مگر اینکه ایران به کشورهای فقیر مسلمان تخفیفی بدهد، چون به هیچ وجه نمی توان تصور کرد که ایران به اسرائیل نفت را به میزان کمتر از 11-10 دلار برای هر بشکه بفروشد. ممکن است اسرائیل بتواند این مقدار نفت را از جاهای دیگر به دست آورد، لیکن استطاعت آن را حتماً نخواهد داشت.(78)
انتقال نفت ایران به اسرائیل و از طریق خط لوله ایلات-اشکلون به مدیترانه، حتی پس از بازگشایی کانال سوئز نیز ادامه یافت. طبق اظهار وزیر دارایی اسرائیل، این کشور در سال 1975، 4 میلیون بشکه نفت به قیمت متوسط هر بشکه 10/35دلار از ایران خریداری کرده است.(79) اما در سند دیگری، که مربوط به 4 ماه پیش از این اظهارات می شود از قول معاون شرکت توسعه و تجارت نفت خلیج [فارس] آمده است که روزانه در حدود 252000 بشکه نفت [در حدود سالی 92میلیون بشکه] از ایران به سوی اسرائیل ارسال می گردد.(80)
این نشان می دهد که ایران، بخش زیادی از صادرات نفتی خود را از طریق خط لوله مزبور انجام می داده است. بازگشایی کانال سوئز نیز موجب توقف جریان نفت ایران در خط لوله ی ایلات-اشکلون نشد:
خط لوله ایلات-اشکلون: گشایش کانال سوئز به طور جدی بر عملیات خط لوله تأثیر نگذاشته است. بازده نفت خام کنونی آن 600 هزار بشکه در روز می باشد (60درصد گنجایش) که از آن 140هزار بشکه به مصرف داخلی می رسد و مابقی صادر می شود. قیمت های خط لوله به عنوان جزیی از معامله کلی مبدأ به مقصد محاسبه می شود. با سوپر نفتکش هایی که نفت خام را از ایران به ایلات می آورند و نفتکش های کوچکتر نفت خام را از اشکلون به مقصد حمل می کنند. قیمت های محموله با ارقام قیمت جهانی برای نفتکش ها تفاوت دارد. اسرائیل قادر است که نفت ایران را براساس رقابت به آمریکا حمل کند، زیرا نفتکش ها در هنگام بازگشت نفت خام مکزیک را برای اسرائیل بر می گردانند.(81)
برخی منابع معتقد بودند برآورد میزان دقیق نفت ارسالی از ایران به سوی اسرائیل مشکل است اما بخش عمده مصارف داخلی و سوخت رژیم صهیونیستی را از ایران تأمین می کند:
به دست آوردن اطلاعات موثق در رابطه مقصد صادرات نفت ایران کلاً مشکل است. اما مورد کامل آن هنگامی است که مقصد اسرائیل است. مقامات ایرانی بی آن که احتیاجی به آن باشد، از احتمال این که با شرکای عرب در اوپک خصومت ورزند، بسیار دلواپس می باشند و طبیعتاً صادرات نفت به اسرائیل را مورد بحث قرار نمی دهند. با این حال اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشان دهنده این است که حداقل 75 درصد مصرف کنونی داخلی اسرائیل که در حدود 150هزار بشکه در روز می باشد به وسیله ایران تأمین می شود. از این گذشته، تنها نفتی که از طریق خط لوله ترانس-اسرائیل(تیپلین) جاری و از طریق خلیج عقبه به بندر مدیترانه ای اشکلون به سمت شمال در حرکت می باشد، از جانب ایران است. تیپلین در اواخر 1960با 200میلیون دلار هزینه برپا گردیده و گنجایش کنونی اش 45میلیون تن در سال می باشد (در حدود850 هزار بشکه در روز).
در جریان سال 1976 به نظر می رسد که چیزی در حدود 350 هزار بشکه نفت خام ایران روزانه از طریق تیپلین برای مشتریان در اروپا و نقاط دورتر انتقال و ارسال می شد.(82)
برخی فعالان اسرائیلی در ایران آن دوران، مدعی اند که علاوه بر معاملات مستقیم نفتی ایران و اسرائیل با نفوذ و دخالت مؤثر مقامات و مأموران اسرائیلی، آنها در ایجاد پیوند و همکاری میان شرکت ملی نفت ایران و بعضی اشخاص و شرکت های یهودی فعال در عرصه بین المللی، به خصوص آمریکایی، نقش کلیدی و محوری داشته اند. به طوری که مئیرعزری سفیر غیر رسمی اسرائیل در ایران تصریح کرده و نوشته است:
به دنبال در خواست پینحاس سپیر، یکی از سرمایه داران بزرگ آمریکایی (انورین اتکینس رئیس کمپانی نفتی اشلند) را که در کار نفت، نامی شناخته شده بود با سران نفت در ایران آشنا ساختم. نامه ای که روز بیست و هفتم ماه مه 1970 [6خرداد 1349] در این زمینه از سپیر دریافت داشتم، گویای پیروزی اتکینس در برنامه های پیشنهادی اش با سران نفت ایران بود. در پایان کار هم نیوک (شرکت ملی نفت ایران) و هم کمپانی آمریکایی به سودهایی ارزنده دست یافتند. پیرو همین شیوه در یکی از روزهای دسامبر 1973 [آذر 1352] دکتر جان فاربر نماینده کمپانی «آی. سی. سی.» از یهودیان سرشناس آمریکا، با در دست داشتن نامه ای که از سوی وزیر دارایی امضا شده بود، برای خرید یکصد و پنجاه تا دویست هزار [150،000 تا 200،000] بشکه نفت در روز به دفترم آمد. نامبرده را با مینا و ایزدی آشنا کردم؛ کار زودتر از آنچه که می اندیشیدم انجام شد. نماینده کمپانی آی. سی. سی این امتیاز ویژه را به دولت اسرائیل پیشکش کرد.(83)
نمونه دیگری که اسرائیلی ها به آن اشاره کرده اند، ایجاد ارتباط و پیوند برای دادوستدهای نفتی میان ایران و ایتالیا پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل، و تحریم نفتی جهان غرب از سوی کشورهای اسلامی و عربی است. آنها در این باره چنین نوشته اند:
ایتالیا به نام کشوری اروپایی بیش از دیگر همسایگانش در برابر سیاست های تحریم نفتی کشورهای عربی شکنندگی داشت و [لذا] نمی خواست با اسرائیل همکاری های آشکار داشته باشد.
[...] در میانه سال 1973 [نیمه دوم سال 1352ش] بود که ایرانیان دریافتند سران نفتی ایتالیا آماده شده اند تا در زمینه بازار نفت کشورشان گفت و گوهایی را با آنان آغاز کنند. این نوید خوش تا به جایی پیش رفت که هر دو سو به آگاهی دیگری رساندند که برای برپایی یک کمپانی تازه به شیوه پنجاه پنجاه [نصف نصف] آماده اند. پس از چندی کمپانی ایتالیایی تازه ای به نام «E.N.I» در رم، میلان، تهران، تل آویو و لندن آغاز به گفت و گو با ایران کرد. یکی از کارشناسان نفت ایران به نام هادی انتخابی از سوی ایران [به عنوان نماینده] در این کمپانی گمارده شد. دولت اسرائیل نیز مرا [مئیرعزری] به سرپرستی این کمپانی [به نمایندگی اسرائیل] برگزید تا در نشست ها و گفت و گوها از منافع اسرائیل در این پیمان پاسداری کنم. نماینده برگزیده کمپانی نفت ایران و من در دیدارها و نشست ها و برنامه ریزی ها هم گام و هم پیمان بودیم. هر دو بایستی از سود دولت های ایران و اسرائیل پاسداری می کردیم.(84)
عزری در ادامه به صراحت اعتراف می کند که چگونه توانسته است در این دادوستد، منافع اسرائیل را در مسیر خط لوله ی معروف اسرائیلی در اولویت اصلی قرار داده و همکاری دو طرف ایران و ایتالیا را از این زاویه تقویت و تحکیم کند؛
کوشش من در راه اندازی برنامه و پیوند ایران و ایتالیا در دادوستد نفتی، افزون بر[،] برداشتن گامی سازنده برای هر دو کشور [ایتالیا و ایران] به راستی کارا کردن لوله نفتی ایلات-اشکلون بود. جایگاه اسرائیل در این بده بستان روشن تر از آن بود که نیازی به پنهان کاری داشته باشیم... در برابر همه دشواری های رنگارنگ، گروه ایتالیایی که با نام «جنتیلی مونتی دینو»(85) خوانده می شد، دست به کار شد. دکتر دینشتاین [اسرائیلی] که از دور دستی بر آتش داشت در نامه ای برایم نوشت که «ایتالیایی ها در برابر لیبیایی ها نرم شده اند. تو می توانی ایران (به ویژه انتخابی نماینده این کشور) را برای پیش برد کارها آماده کنی. گویا [ایتالیایی ها] دیر یا زود با ایرانیان ناسازگاری خواهند کرد و پیمان شکنی با آنان را آغاز خواهند کرد.» ولی با همگامی و میانجیگری مونتی (از سران کمپانی نفتی ایتالیایی) برنامه به نیکی پایان یافت.
[...] سران ایران پذیرفتند که پیرو یک پیمان ده ساله، ده میلیون تن نفت، سالیانه به ایتالیا بدهند که سود فراوانی برای ایران داشت. ایران وام هایی برای خرید دستگاه های پالایش و فروشگاه های سوخت دریافت کرد و مقرر گردید، بازپرداخت وام ها از محل سودهای سالیانه ی ایران کارسازی گردند.(86)
پی نوشت ها :
1- اندرو و لسلی کاکبورن، ارتباط خطرناک، ترجمه محسن اشرفی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1371، ص164.
2- همان.
3- Imanoel Rasin.
4- همان، ص164.
5- محمد علی قطبی دایی فرح همسر محمدرضا، ملکه دربار بود.
6- مقاله نشریه اسرائیلی اوربیس، ترجمه اداره هشتم سیاسی وزارت خارجه، سند شماره 2- 2275/8/21، مورخ 54/5/8[13]
این مقاله تحت عنوان «Iran and Israel: the discreet entente» در یکی از شماره های مرداد 1354 آن نشریه به چاپ رسیده بود.
7- جنگ سال 1956م/1335 معروف به جنگ سوئز یک تهاجم نظامی مشترک از سوی مثلث اسرائیل، فرانسه و انگلستان علیه مردم و کشورهای منطقه و در راستای مطامع و توسعه طلبی صهیونیسم در منطقه بود.
8- نام اصلی این بندر «ام الرشراش» است که پس از اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس رژیم نامشروع اسرائیل، اسم آن را به «ایلات» تغییر داده اند. در متون و منابع مورد استفاده که عمدتاً غربی یا یهودی هستند از آن به نام «ایلات» یاد شده است.
9- نشریه اسرائیلی اوربیس، پیشین.
10- در این باره نک: لیویا روکاچ، تروریسم مقدس اسرائیل، ترجمه مرتضی اسعدی، چاپ دوم، 1375، صص 109 تا 112.
11- سهراب سبحانی، توافق مصلحت آمیز، ترجمه: ع. م. شاپوریان، شرکت کتاب، چاپ اول، لس آنجلس (کالیفرنیا)، ایالات متحده آمریکا، بهار 1377ش= 1998م، ص 22.
12- به نوشته سگو، دو هفته پس از ملاقات دو مقام یادشده ایرانی و اسرائیلی، آنها یکدیگر را در ضیافت ملکه الیزابت در کاخ باکینگهام دیدند. سنندجی به دیپلمات اسرائیلی اطلاع داد که به زودی معاون مدیر عامل شرکت نفت ایران به لندن خواهد آمد و هرگاه اسرائیل مایل به خرید نفت باشد، این فرصتی برای مذاکرات مقدماتی خواهد بود.
13- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1357-1300)، چاپ ششم، نشر پیکان، تهران، 1384، ص 283. به نقل از کتاب ساموئل سگو.
14- اسم اصلی آن «بئرالسبع» است که پس از اشغال از سوی صهیونیست ها به «بئر شبع» تغییر نام داده شده است.
15- همان، صص 283 و 284.
16- عزری، مئیر، یادنامه، ج2، ص 164.
17- همان، ص 165.
18- از خاندان های زرسالار یهودی معروف اروپا.
19- همان، ص 165.
20- سند شماره 6، مورخ 24 مه 1967-3 خرداد 1346، از: سفارت آمریکا در لندن، به: وزارت خارجه واشنگتن [با طبقه بندی] سرّی، اسناد لانه جاسوسی، دانشجویان پیرو خط امام، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب چهارم، جلد سی و ششم، صص440-439.
21- سند شماره 7، مورخ 27 مه 1967-1347/3/6، همان. از آنجا که ایالات متحده، هم پیمان و متحد استراتژیک رژیم صهیونیستی از یک سو و دوست و هم پیمان رژیم پهلوی از سوی دیگر بود، بنابراین ضروری بود این قبیل اطلاعات به مأموران و منابع اطلاعاتی و نظامی آمریکا مستقر در پایگاه های آمریکایی منطقه خلیج فارس نیز ارسال شود. به طوری که در خاتمه گزارش تصریح شده است: برای فرماندهان کل ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی و فرمانده کل نیروهای جنوب و فرمانده کل نیروهای خاورمیانه، همچنین به لندن، عمان، بغداد، بیروت، قاهره، دمشق، جده، کویت، آنکارا و استانبول فرستاده شود.
22- نام اصلی این بندر عسقلان است که پس از اشغال سرزمین فلسطین، اشغالگران صهیونیست از آن با نام عبری اشکلون یاد می کنند که در منابع و متون غربی و یهودی نیز به همین نام یاد می شود.
23- عزری، ج2، صص 166-165.
24- همان، صص 167-166.
25- همان، صص 168-167.
26- پس از جنگ شش روزه، کانال سوئز بسته شد و کشتی ها برای تردد میان سواحل اروپا و سواحل خلیج فارس و اقیانوس هند و شرق دور، مجبور بودند قاره ی آفریقا را دور بزنند.
27- سند شماره 8، مورخ 27 مه 1968، 6 خرداد 1347، [با طبقه بندی] سرّی، همان، صص 442-441.
28- سند شماره 9، مورخ 7 سپتامبر 1968، 16 شهریور 1347، [با طبقه بندی] سرّی، همان، صص 443-442.
29- سند شماره 10، مورخ 1 مه 1969، 11اردیبهشت 1348، [با طبقه بندی] سرّی، همان، ص 444.
30- جنگ رمضان یا جنگ اکتبر در سال 1973.
31- عزری، ج2، ص 168.
32- مقامات دولت شاهنشاهی تا آن زمان همواره تلاش جدی داشتند تا اسرار همکاری نفتی با اسرائیل آشکار نشود. بنابراین پیدا کردن هرگونه نشانه و سرنخ ازسوی روزنامه نگاران و اهالی رسانه در این زمینه، موجب شگفتی آنان می شد.
33- سند وزارت امورخارجه، نامه شماره 8/م / 22384، مورخ 1350/9/16، [با امضای] عباسعلی خلعتبری وزیر امورخارجه، [به:] آقای معینیان رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی، [باطبقه بندی] محرمانه.
34- N.I.O.C=National Iranian oil company=شرکت ملی نفت ایران
35- عزری، ج2، ص 168.
36- نمونه ای از نقش و جایگاه پنهان مرتبطین با محافل و اشخاص اسرائیلی در تحکیم، توسعه و تقویت ارتباط و همکاری میان رژیم پهلوی و دولت جعلی اسرائیل.
37- با اینکه عزری همه جا از اشخاص با صراحت نام می برد، تلاش او برای مکتوم نگاه داشتن نام این دو برادر تأمل برانگیز است.
38- همان، ص 169.
39- همان، ص 170.
40- همان.
41- همان.
42- حفظ ثبات کشورها و قدرت حاکمان دست نشانده مثل محمدرضا پهلوی و شاهان و امیران مشابه در منطقه از راه نظامی و انباشت گسترده تسلیحات، بخشی از این سرایه گذاری ها محسوب می شود.
43- روزنامه اسرائیلی بشاعار، مورخ 20ژوئیه 1970، پیوست گزارش شماره 685، مورخ 1349/5/9، [با امضای] فریدون فرخ، [به:] وزارت امورخارجه، [با طبقه بندی]محرمانه.
44- روزنامه اسرائیلی بشاعار، مورخ 21ژوئیه 1970، [1349/5/16]، همان سند.
45- عزری، ج2، ص 171.
46- سند شماره 12، مورخ 17 مارس 1970-26 اسفند 1348، از: جیمز آی، الیکن، به بخش خاور نزدیک/ ایران-آقای میکلوس، [باطبقه بندی] سری، اسناد لانه جاسوسی، دانشجویان پیرو خط امام، جلد چهارم، کتاب سی و ششم، ص 446.
47- سند شماره 13، مورخ 22 اوت 1970-31 مرداد 1349، از: کنسولگری 9 آمریکا در ظهران، به: وزارت امور خارجه- واشنگتن دی سی، [باطبقه بندی] سرّی، اسناد لانه جاسوسی، همان، صص 447.
48- سند شماره 14، مورخ 24 اوت 1970-2شهریور 1349، از: سفارت آمریکا در تهران، به وزارت امورخارجه-واشنگتن دی سی- [طبقه بندی] سرّی، [نویسنده گزارش:] مک آرتور، اسناد لانه جاسوسی، همان، صص 448-447.
49- سند شماره 15، مورخ 8 اکتبر 1970-28شهریور1349، [باطبقه بندی] سرّی، همان، ص 448.
50- همان.
51- سند شماره 16، مورخ 29 اکتبر 1970-19 مهر 1349، از: جان، ال. واش بورن، مسئول امور نفتی [وزارت امورخارجه آمریکا]، به: وارن کلارک، [باطبقه بندی] سرّی، همان، ص 449.
52- سند شماره 17، مورخ 25نوامبر 1970-4 آذر 1349، از: وارن کلارک، به: جان، واش بورن، [باطبقه بندی] سرّی، همان، ص 450.
53- همان، ص 451.
54- سند شماره 18، مورخ 23دسامبر 1970-2 دی 1349، [از:] واش بورن، [به:] وارن کلارک-وزارت امورخارجه- واشنگتن دی سی، [باطبقه بندی] سرّی، همان، صص 453-452.
55- عزری، ج2، ص 171.
56- همان.
57- همان.
58- این بدان معنی است که دستگاه سلطنت ایران تعهد داده که علی رغم حمایت و جانبداری استراتژیک آمریکا از رژیم متجاوز اسرائیل، سرسپردگی خود به ایالات متحده را ادامه خواهد داد و این مسئله نمی تواند تغییری در سیاست ایران به وجود آورد.
59- روزنامه اسرائیلی هاآرتص، مورخ 1352/2/4، پیوست گزارش این متن طی گزارش خیلی محرمانه مورخ 1352/2/5 ساواک از سوی اداره کل دوم به اداره کل سوم ارسال شده است.
60- همان.
61- همان.
62- ساواک به عنوان بالاترین مرجع و نهاد امنیتی و اطلاعاتی دستگاه سلطنت پهلوی، به صراحت اعتراف می کند دولت شاهنشاهی برخلاف سیاست، منفعت و مصلحت کشورهای اسلامی و مردم مسلمان منطقه، و در جهت منافع و مطامع جهان غرب و اسرائیل، اقدام و عمل کرده و خواهد کرد و هیچ گاه ازسلاح نفت به نفع جهان اسلام و به ضرر نظام سلطه به رهبری آمریکا و صهیونیسم استفاده نخواهد کرد. در قبال این خوش خدمتی و سرسپردگی، ساواک توقع و انتظار خود را، تقویت موقعیت سیاسی و نظامی رژیم پهلوی از سوی آمریکا و صهیونیسم اعلام می کند.
63- همان سند.
64- روزنامه اسرائیلی هاآرتص، مورخ 1352/2/6.
65- روزنامه اسرائیلی هاآرتص، مورخ 1352/2/4.
66- سند شماره 21، مورخ 23مارس 1972-3 فروردین 1351، [از:] روبرت ال. دوئول، جی آر.، [به:] جان ال. واش بورن، اسکوئیر، سفارت آمریکا- تهران [با طبقه بندی] سرّی-غیرقابل رؤیت برای بیگانگان - فقط برای مشاهده، همان، صص 456-455.
67- سند شماره 21، مورخ 23مارس 1972-3 فروردین 1351[تاریخ اطلاعات: دسامبر1971]، شماره گزارش72-321/00088 OOB، منبع: تل آویو، [طبقه بندی] سری، گزارش اطلاعات جاسوسی، همان، صص457-456.
68- سند شماره 22، مورخ 10فوریه 1973-20بهمن 1352، از: سفارت آمریکا- تل آویو، به: وزارت امور خارجه- واشنگتن دی. سی، [تهیه کننده گزارش:] زور هیلتون، همان، ص 457.
69- عزری، ج2، ص 174.
70- این اعتراف میزان آسیب پذیری و شکنندگی اسرائیل غاصب را در سال های جنگ و پس از جنگ چهارم به خوبی آشکارتر می کند. از سوی دیگر نشان می دهد ارسال سیل نفت نسبتاً مجانی و رایگان از سوی دولت شاهنشاهی به اسرائیل آن هم در اوج بحران این رژیم جعلی، تا چه حد در تقویت و تحکیم موقعیت اشغالگران صهیونیست در فلسطین مؤثر بوده و به علاوه چه خیانت بزرگی از سوی مقامات سلطنت پهلوی در حق مردم مظلوم فلسطین و مسلمانان منطقه و جهان، به خصوص ملت مسلمان ایران شده است.
71- مئیرعزری با پررویی و وقاحت رفتار برادروار یک کشور عرب و مسلمان را با کشور عرب و مسلمان دیگر که درگیر جنگ با رژیم صهیونیستی است، به رخ رجال ضعیف و خائن ایران شاهنشاهی می کشد و انتظار دارد که رژیم صهیونیستی هم برادروار نفت مجانی از ایران دریافت کند.
72- آن گوش شنوا، جز گوش های محمدرضا پهلوی، گوش دیگری نمی توانست باشد.
73- مقصود نه فقط پیمان ها و قراردادهای نفتی منعقد شده بین دو طرف ایرانی و اسرائیلی بلکه تعهدات و میثاق هایی مبتنی بر خدمت گزاری، پشتیبانی و حمایت دستگاه وابسته سلطنت از رژیم غاصب اسرائیل است.
74- عزری، ج2، ص 175.
75- سند شماره 25، مورخ1آوریل 1974-12فروردین1353، از: سفارت آمریکا در تل آویو، به: وزیر امور خارجه در واشنگتن دی سی، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، همان ص459.
76- منظور همان ماجرایی است که مئیرعزری فیصله اش داد.
77- سند شماره 26، مورخ17 ژوئن 1974-27خرداد1353، از: سفارت آمریکا در تل آویو، به: وزیر امور خارجه - واشنگتن دی سی، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، همان ص460.
78- سند شماره 27، مورخ 15ژانویه 1975-25 دی1353، از: سفارت آمریکا در بیروت، به: سفارت آمریکا در تل آویو، شماره 5511، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، همان ص462.
79- سند شماره 30، مورخ 20مه 1976-30اردیبهشت1355، از: سفارت آمریکا در تل آویو، به: وزیر خارجه واشنگتن دی سی، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه.
80- سند شماره 28، مورخ 5 فوریه 1975-16بهمن 1354، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، اسناد لانه جاسوسی، جلد چهارم، کتاب سی و ششم، ص 462.
81- سند شماره 29، مورخ 1مه 1975-11اردیبهشت1354، از: سفارت آمریکا در تل آویو، به: وزیر خارجه - واشنگتن دی سی، [با طبقه بندی] خیلی محرمانه، همان.
82- سند شماره 31، مورخ 17دسامبر 1976-26آذر1355، [باطبقه بندی] خیلی محرمانه، همان، ص 463.
83- عزری، ج2، ص 172.
84- همان، ص 173.
85- Gentili Monti Dino.
86- همان.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}