چهره های جهانی علوم اسلامی
مترجم: احمد آرام
البته همه کسانی که سهم قابل توجهی در علم اسلامی داشته اند، در همه شاخه های معرفت استاد نبوده اند. در بعضی جنبه ریاضی یا فیزیک یا تاریخ طبیعی غلبه داشته است. ولی معدودی از چهره های برجسته چشم انداز جهانی و کلی داشته اند، و در چندین علم نقش مهمی ایفا کرده اند. در زمان ما معرفت چندان جنبه انشعابی و تخصصی پیدا کرده که تصور کردن چنان چهره ها برای کسی که در زمان حاضر زندگی می کند بسیار دشوار است. از این گذشته، با تقسیم کردن علوم اسلامی به موضوعاتی که کمابیش مطابق با تقسیم علم در زمان حاضر باشد، تعیین اینکه چنان چهره ها را در کجای این طبقه بندی قرار دهند، کار دشواری خواهد بود. بنابراین چنان تصمیم گرفتیم که در این فصل بعضی از برجسته ترین چهره ها را در علم اسلامی به اختصار توصیف کنیم، و از دیگران، که سهمشان در ناحیه خاصی از علم بوده، صرف نظر از اهمیتی که در این ناحیه داشته اند، در ضمن فصولی که از آن موضوع خاص بحث می شود ذکری به میان بیاوریم. این چهره های جهانی به هیچ وجه تنها کسانی نیستند که کارهای بزرگی، بالخاصه در ریاضیات کرده اند، بلکه حکمایی هستند که نامهایشان تقریباً در هر یک از شاخه های علم اسلامی به میان می آید و نقشی نازدودنی بر حیات عقلی اسلامی بر جای گذاشته اند.
جابربن حیان (ح(1) 103/ 721-ح200/ 815)
از زندگی جابربن حیان ازدی طوسی صوفی، بنیانگذار علم کیمیای اسلامی، اطلاعات فراوان نداریم. آنچه با قطعیتی می توان گفت این است که خاندان وی از قبیله ازد جنوب عربستان بوده که مقارن با طلوع اسلام در کوفه سکونت گزیده بوده است. پدرش که مردی شیعی بود، در خراسان برای برانداختن امویان کارهایی کرد، و جابر در همین ایالت، و محتملاً در طوس، به دنیا چشم گشود. نخستین سالهای زندگی خود را در طوس گذراند و سپس او را به بلاد عرب فرستادند. پس از آن به کوفه آمد و بیشتر عمر خود را در این شهر گذراند؛ سپس به بغداد رفت، و در آنجا نخست عنوان کیمیاگردربار هارون الرشید را داشت، و با خاندان برامکه، وزرای نیرومند عباسیان، بسیار مربوط بود. صوفی و شیعی بود، و با حلقه درس امام ششم، حضرت جعفرصادق(ع)، پیوستگی نزدیک داشت. پس از آنکه برامکه مورد خشم قرار گرفتند، جابر نیز از نظر افتاد. قولی بر آن است که در زمان خلافت مأمون حیات داشته است، ولی تاریخ قطعی وفات وی در دست نیست.تألیفاتی که به جابر نسبت داده اند، حدود سه هزار است، که بیشتر آنها به صورت رساله های کوچک است؛ صحت انتساب این آثار به جابر مورد شک است، و حتی بعضی در وجود شخص جابر نیز شک کرده اند. ولی، بنا به گفته ا.هولمیارد که مورخ معتبری در تاریخ کیمیای اسلامی است، در وجود شخصی به نام جابر نمی توان شک کرد. منابع تاریخی شیعه چنان درباره جابر به صورت جزمی سخن می گویند که جای تردیدی در وجود شخص او باقی نمی گذارند. ولی در این شکی نیست که بسیاری آثار مجموعه جابری از ملحقات اسماعیلیان است، و در واقع از آنجا که جابر عنوان تاریخی و نمونه بودن عقلی پیدا کرده بود، بسیاری کتابها پس از وی نوشتند و به او منسوب کردند. با وجود این دلیل محکمی برای تردید کردن در این امر نداریم که بسیاری از این مجموعه به خود جابر مربوط است و باقی آن به قلم پیروان مکتبی که به نام او پیوستگی داشته تألیف شده است.
مسئله آثار جابر یک ابهام دیگر نیز دارد، و آن اینکه زیر عنوان نام لاتینی او، (Geber)، ترجمه هایی از وی به زبان لاتینی منتشر شده که اصل عربی آنها در دست نیست، در صورتی که بعضی دیگر از این آثار در واقع ترجمه آثار شناخته شده عربی جابر است. بنابراین باید میان جابر و جابرلاتینی تفاوت قائل شویم، گو اینکه تا همه آثار جابر که بیشتر آنها نشر ناشده باقی مانده مورد مطالعه قرار نگیرد، هیچ وسیله ای نداریم تا از روی آن معلوم کنیم که چه اندازه آثار لاتینی جابر از او نیست، و ظاهراً نوشته کیمیاگری اسپانیایی است که آثار خود را به نام برجسته ترین عالم کیمیا منتشر می کرده است.
مهمترین تألیفات جابر مجموعه صد و دوازده کتاب است که بعضی از آنها را به برمکیان اهدا کرده بوده است؛ دیگر هفت کتاب است که قسمت عمده آن به لاتینی ترجمه شده، و «کتاب ترازو» (کتاب الموازین) که در آن نظریه میزان آمده است که مبنای همه کیمیای جابری است. جابر تنها در کیمیا که خود بزرگترین استاد قرون وسطایی آن بوده، تألیف نکرده است، بلکه در فلسفه و منطق و طب و علوم غریبه و فیزیک و مکانیک و تقریباً همه میدانهای دیگر معرفت نیز آثاری دارد. «فلسفه طبیعی» خاص و روش مخصوصی برای تحقیق در علوم گوناگون داشته است که در همه مؤلفان کیمیایی و هرمسی پس از وی، و نیز در اسماعیلیان و بعضی از مکاتب دوازده امامی مؤثر افتاده است.
ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی (ح185/ 801-ح260/ 873)
الکندی، به لاتینی الکیندوس(Alkindus)، که به نام «فیلسوف العرب» شهرت یافته، از قبیله عربی کنده بوده است. نیاکان وی در کوفه سکونت گزیده بودند، و پدرش فرماندار این شهر بود. کندی آغاز زندگی خود را در این شهر گذراند که در آن زمان مرکزیت علمی داشت. علوم دینی و نیز ریاضیات و فلسفه را فرا گرفت، و پس از رفتن به بغداد به علوم فلسفی تعلق خاطر خاص پیدا کرد. در آن زمان نهضت بزرگ ترجمه آثار خارجی به زبان عربی آغاز شده بود. وی زبان سریانی و شاید کمی یونانی می دانست، و با آثار علمی یونانی و یونانی مآبی آشنایی کامل داشت. مدتی در دربار خلفا منصب عالی داشت، ولی قسمت اخیر عمر خویش را در گمنامی به سر برد.الکندی نخستین فیلسوف-دانشمند جهان اسلام است. به معرفت علاقه دایره المعارفی داشت. حدود 270 رساله در منطق و فلسفه و فیزیک و شاخه های مختلف ریاضیات و موسیقی و طب و تاریخ طبیعی نوشت که بیشتر آنها اکنون در دست نیست. وی مؤسس مکتب فلسفی مشائی اسلامی است، و چندان در دورانهای قرون وسطی و رنسانس در مغرب زمین منزلت داشت که او را یکی از حجتهای علم احکام نجوم می شناختند، و کاردانو وی را یکی از دوازده چهره عقلانی بزرگ بشریت می دانست. شاگردان مستقیم وی ریاضیدانان و جغرافیادانان معروفی بوده اند، ولی تأثیر فلسفی را مستقیماً در آثار فارابی و مشائیان اسلامی پس از وی قابل مشاهده است.
حنین بن اسحاق (194/ 810-263/ 877)
حنین، به لاتینی یوآنتیوس (Ioannitus)، یکی از دانشمندان مسیحی است که، به عنوان مترجم و ناقل علوم یونانی، سهم مهمی در پیدایش علم اسلامی داشته است. وی در حیره به دنیا آمد که پدرش در آنجا دکان داروفروشی داشت. در جندیشاپور و در بغداد زیردست پزشک مشهوری چون ابن ماسویه ( به لاتینی مسوئه سنیور (Mesue Senior) پزشکی آموخت، و برای تکمیل اطلاعات خود در زبان یونانی به آسیای صغیر سفر کرد. وی و شاگردانش، و از جمله ایشان پسرش و برادرزاده اش، درست ترین ترجمه ها را از آثار سریانی و یونانی به زبان عربی فراهم آوردند، و در پیدایش توجه ناگهانی مسلمانان به مؤلفان یونانی و یونانی مآبی سهم بزرگی داشتند. حنین خود پزشک برجسته ای بود و آثار وی را مؤلفان متأخر به عنوان کتاب مرجع در تألیفات خود مورد اشاره و استفاده قرار داده اند. کتاب «کلمات قصار فلاسفه»(2) در مغرب زمین از روی ترجمه عبری آن شناخته بود، و حنین بیشتر به ترجمه فلسفه یونانی و تحقیق در آن شهرت داشت.ثابت بن قره
(211 /628 یا 221/ 836- 288 /901)ثابت از صابئان حران بود، که آیین دینی خاصی مبتنی بر رمزیگری سیارات داشتند. این آیین که در سنت ریاضی و اسراری فیثاغورسی بسیار مورد توجه بود، در دوره اسلامی نیز باقی ماند. وی، مانند بسیاری دیگر از افراد خاندانش، در ریاضیات و نجوم تبحر داشت. در نتیجه اختلافات دینی که با همکیشان خویش پیدا کرد، راه بغداد در پیش گرفت، و خوشبختانه، محمدبن موسی بن شاکر، ریاضیدان با نفوذ، به شایستگی او پی برد و وی را تحت تربیت و حمایت خود گرفت. ثابت به زودی در بغداد شهرت یافت و به مقام منجمی دربار خلیفه رسید.
ثابت، در تسلط بر ترجمه، همپایه حنین بود و، مانند وی، آثاری جاودانی در طب و فلسفه از خود بر جای گذاشت. به علاوه، رساله های چندی در نجوم و نظریه اعداد و سایر رشته های مختلف ریاضی نوشت که بر دانشمندان مسلمان تأثیر فراوان داشته است. پژواک نظریه های علمی وی، خاصه در مورد حرکت میزانی زمین، در سراسر قرون وسطی در مغرب زمین شنیده می شده است.
محمدبن موسی الخوارزمی (وفات ح249 /863)
خوارزمی، نخستین ریاضیدان برجسته جهان اسلام که تاریخ این علم در میان مسلمانان با وی آغاز شده، در خوارزم به دنیا آمده بود. از تاریخ حیات وی جز این نمی دانیم که قسمتی از عمر خود را در بغداد گذرانیده است، و مورخان پس از وی در آثار خود آورده اند که او، برای مسلط شدن بر علوم هندی، سفری به هندوستان کرده بوده است. یکی از دانشمندان نامدار دربار مأمون بود، و همراه با سایر منجمانی که مأمون برای اندازه گیری طول قوس یک درجه نصف النهار مأمور کرده بود، در این کار شرکت داشت.تألیفات خوارزمی که هم شامل آثار خود و هم شامل خلاصه هایی از آثار ریاضی مقدم بر او می شود، بیش از هر ریاضیدان تنهای دیگر، در آیندگان تأثیر داشته است. کتاب وی، الجبر و المقابله، که نخستین تألیف اسلامی درباره علم جبر بود، نام خود را به این علم در خاور و باختر هر دو داده است. وی ارقام هندی را وارد جهان اسلامی کرد، و، از طریق تألیف ریاضی وی، این ارقام به باخترزمین راه یافت و به نام ارقام «عربی» شناخته شد. نخستین تألیف مفصل اسلامی درباره جغرافیا از او است که در آن مقداری از نوشته های بطلمیوس را اصلاح کرد و نقشه های جغرافیایی و آسمانی جدید رسم کرد. شاهدی از تأثیر وی در مغرب زمین این امر است که صورت لاتینی شده نام وی، آلگوریسم (Algorism)، مدت درازی در اغلب زبانهای اروپایی به معنی علم حساب بوده است، و هم اکنون این کلمه برای بیان روش دوری از محاسبه می آید که صورت قاعده ای را پیدا کرده باشد. حتی وارد مصطلحات فنی ریاضیدانان جدید نیز شده است.
محمدبن زکریاالرازی (ح251/ 865-313/ 925)
رازی، به لاتینی رازس(Rhazes)، که گاهی او را «جالینوس عرب» نامیده اند، بزرگترین طبیب بالینی اسلام است که در خاور و باختر هر دو به خوبی شناخته شده است. حجیت او در طب پس از ابن سینا در درجه دوم بوده، ولی در قدرت مشاهده بر او تفوق داشته است. چنانکه از نام وی بر می آید، در ری به دنیا آمد و قسمت اول زندگی خود را در این شهر گذراند. گفته اند که وی نوازنده عود بود، و در سی سالگی از موسیقی دست برداشت و به کار کیمیا پرداخت. سپس، در نتیجه کم شدن دید چشمش، نسبتاً در اواخر عمر خود، تمام توجه خویش را به علم طب مصروف داشت که ظاهراً در اوایل عمر خویش نیز به آن علاقه مند بوده است. طب و شاید فلسفه را نزد علی بن ربن طبری آموخت. به زودی به ریاست بیمارستان ری منسوب شد، و پس از آن چنین وظیفه ای در بغداد پیدا کرد. طلاب علم از دور و نزدیک در حلقه درس او فراهم آمدند، و وی به خاطر معرفت فراوانی که داشت و مهر فراوانی که نسبت به شاگردش و بیماران خویش می ورزید، بسیار مورد احترام بود. پیوسته می خواند و می نوشت تا آنکه از چشم نابینا شد و به زادگاه خویش بازگشت تا بازمانده روزگار خود را در آن بگذراند.بیرونی، که در تألیفات رازی تحقیق کرده، نوشته است که وی صد و هشتاد و چهار تألیف دارد. بیشتر آنها از بین رفته، بالخاصه آثار فلسفی او که جز معدودی از آنها چیزی بر جای نمانده است. بزرگترین اثر طبی وی الحاوی است که در مغرب زمین لاتینی به خوبی شناخته شده است. پر حجم ترین اثر اسلامی مفرد درباره طب است و مشاهدات شخصی بالینی رازی در آن آمده است. ترجمه شاهکار وی، رساله درباره آبله و سرخک ( مقاله فی الجدری و الحصبه)، زیر عنوان De peste یا De Pestilentia تا قرون جدید در محافل طبی مغرب زمین خوانده می شد. آثار کیمیایی وی، مخصوصاً سرالاسرار نیز به خوبی معروفیت داشته است. ولی آثار فلسفی و اخلاقی وی در مغرب زمین شناخته نبوده، و در مشرق زمین نیز، به علت معتقدات ضد نبوتی مندرج در آنها، مورد انتقاد شدید متکلمان و فیلسوفان مشائی بوده است. تأثیر وی در دو جهان شرق و غرب در میدانهای پزشکی و کیمیایی بوده است. در این هر دو موضوع به وی به چشم استادی مسلم می نگریستند.
ابونصرالفارابی (ح258/ 870-339 /950)
فارابی، به لاتینی الفارابیوس (Alfarabius)، دومین فیلسوف مشائی برجسته پس از کندی در فاراب، ماوراءالنهر، به دنیا آمد که نیمه اول زندگی خود را در آنجا گذراند. پدرش از سرداران سپاه بود، و توانست که بهترین آموزگان را به تعلیم و تربیت او بگمارد. نخست به تعلیم علوم دینی و لغوی پرداخت و مهارت فراوان کسب کرد. مورخان بعد نوشته اند که تقریباً همه زبانها را می دانست. و این بدان معنی است که وی به احتمال قوی چندین زبان می دانسته است؛ محققاً عربی و فارسی و ترکی، و محتملاً بعضی از لهجه های آسیای مرکزی و زبانهای محلی. پس از جوانی به فلسفه و علوم دلبستگی پیدا کرد، و بر خلاف بسیاری از چهره های مشابه تاریخ اسلام، به پزشکی علاقه مند نشد. عازم بغداد شد که در آن زمان مرکزیت علمی داشت، و در خدمت ابوبشرمتی بن یونس مسیحی، استاد مسلم منطق، به آموختن این فن پرداخت. بعدها وی خود بزرگترین استاد منطق شد و منطقی و فیلسوف بزرگی چون یحیی بن عدی مسیحی از میان شاگردان او برخاست. فارابی، پس از آنکه مدت بیست سال در بغداد اقامت داشت، عازم دربار سیف الدوله در حلب شد، و باقی عمر را در این شهر گذراند و در عین احترام و افتخار زیاد از دنیا رفت.فارابی نخستین کسی است که در اسلام علوم را به صورت کامل طبقه بندی کرده، و حدود هر یک را نشان داده، و شالوده هر شاخه از تعلیم را تثبیت کرده است. به همین دلیل وی را «معلم ثانی» نامیده بودند، از آن جهت که نخستین معلم را ارسطو می دانستند که همین کار را در زمانهای باستانی کرده و سابقه ای برای فیلسوفان بر جای گذاشته بود. نیز فارابی بزرگترین شارح و مفسر آثار ارسطو به شمار می رود. از هفتاد تصنیفی که برای فارابی بر شمرده اند، نیمی درباره منطق است، که در واقع مؤسس منطق اسلامی خود او بوده، و از جمله این کتابهاست تفسیری بر منطق یا ارغنون ارسطو، تفسیر وی بر کتاب ما بعدالطبیعه یا متافیزیک ارسطو، به ابن سینا در فهمیدن اثر ارسطو کمک فراوان کرده است. کتابهای مستقلی در فیزیک و ریاضیات و اخلاق و فلسفه سیاسی نیز تألیف کرده، و از لحاظ فلسفه سیاسی نیز از مؤسسان اسلامی آن به شمار می رود. وی عملاً صوفی بود و روح تصوف در سراسر آثار وی مشهود است. فارابی، همچنین از علمای نظری برجسته موسیقی در قرون وسطی بوده است، و بعضی از آثار موسیقی وی در ضمن آداب اخوت صوفیانه، بالخاصه در آسیای صغیر، تا ازمنه جدید وجود داشته است.
ابوالحسن المسعودی (وفات 345/ 956)
مسعودی، از بزرگترین مورخان و دانشمندان اسلام، در نزدیکی بغداد به دنیا آمد. جهانگرد بود. بنا بر روایات در ایران و آسیای مرکزی و هندوستان و خاور نزدیک سفر کرده، و در دریای چین برای رفتن به ماداگاسکار بر کشتی نشسته بوده است. نیمه اول از ده سال اخیر عمر خود را در شامات و نیمه دوم را در مصر گذراند و در همان جا از دنیا رفت.مسعودی در جزو دسته مورخان تاریخ جهان نویسی همچون طبری و یعقوبی جای دارد. کتاب وی، مروج الذهب و معادن الجوهر، کتاب قابل توجهی از نوع خود به شمار می رود. از این کتاب مسعودی به صورت مردی مورخ و جغرافیادان و زمین شناس و طبیعیدان جلوه گر می شود. در صفحات این کتاب مشاهدات علمی قابل توجه به چشم می خورد. مسعودی در اواخر عمر خود کتاب التنبیه و الاشراق را تألیف کرد که خلاصه ای از فلسفه طبیعی او است و تجزیه و تحلیلهای وی را درباره مشاهدات او درباره طبیعت و تاریخ نشان می دهد. مسعودی آثار فلسفی و کلامی نیز داشته، ولی بیشتر شهرت دانشمندی وی به همان دو اثر تاریخی و طبیعی است. همینها برای آن کافی بوده است که وی را به صورت یکی از چهره های دایره المعارفی در علم اسلامی در آورد، که عطش فطری او برای معرفت وی را به آن واداشته بود که تقریباً همه اشکال علم را بیازماید، و بسیاری از سیماهای مربوط به تاریخ بشر و تاریخ طبیعت را مورد مشاهده قرار دهد.
ابوعلی الحسین بن سینا(370 /980-428/ 1037)
ابن سینا، به لاتینی آویکنا (Avicena)، که هموطنانش به او لقب افتخار آمیز شیخ الرئیس داده اند، بزرگترین فیلسوف-دانشمند اسلام و مؤثرترین چهره آن در قلمرو کلی علوم و فنون است. در خاندانی دانشی ساکن نزدیک بخارا چشم به جهان گشود و از تعلیم و تربیتی عالی، مخصوصاً پس از آنکه خانواده اش به بخارا نقل مکان کردند، بهره مند شد. پدر ابن سینا برای پسر پیشرس خویش، که در دهسالگی در صرف و نحو و ادبیات و حتی مقداری علم کلام تسلط پیدا کرده و قرآن را از برداشت، بهترین معلمان را به خدمت گرفته بود. در هجده سالگی بر همه علوم زمان خویش تسلط یافته بود. در پایان عمر خود نوشت که اکنون تنها چیزی را می داند که در جوانی آموخته بوده است.به علت تقلب احوال در آسیای میانه، و نیز به سبب مرگ پدر، ابن سینا زادگاه خویش را ترک گفت و برای رفتن به شهرهای مختلف ایران از آنجا بیرون رفت، و یک زندگی بیقراری را آغاز کرد که تا پایان عمر او ادامه یافت. چون به عنوان پزشک مجربی شهرت یافته بود، همگان خواستار دیدار او بودند، و همه جا کسانی را می یافت که از او حمایت کنند. مدتی در ری اقامت گزید، سپس به همدان رفت و در آنجا حتی به وزارت هم رسید و دچار دشواریهای سیاسی شد، و از آنجا به اصفهان عزیمت کرد، و در این شهر بود که در مدت نسبتاً دراز اقامت، دوره آرامشی را می گذرانید. در همه این شهرها عنوان پزشک حکمرانان آل بویه را داشت که در آن روزگار بر ایران حکمروایی داشتند. بالاخره، چون مرگ خود را نزدیک می دید، به همدان بازگشت و در این شهر از دنیا رفت که هم اکنون آرامگاه وی را در آن می توان زیارت کرد.
ابن سینا مردی بسیار پر نیرو بود. با آنکه در دوره های آشوبناکی می زیست و غالباً به امور دولتی سرو کار داشت، دویست و پنجاه اثر به حجمهای مختلف نوشت، که بعضی از آنها را در واقع بر پشت اسب، هنگام سفر جنگی به همراه امیری، املا می کرد و دیگری می نوشت. قوه تمرکز فکری وحدت ذهن وی در مشرق زمین ضرب المثل شده است. از میان آثار بسیار معروف او نخست کتاب قانون در طب است که خلاصه طب اسلامی است و تا زمان حاضر در مشرق زمین کتاب درسی است. قانون به زبان لاتینی ترجمه شده بود، و مدتها در دانشگاه های باختری عنوان کتاب درسی داشت، و یکی از کتابهایی است که چندین بار در دوره رنسانس به چاپ رسیده است. کتاب مهم وی دایره المعارف عظیمی است به نام کتاب الشفاء. این کتاب نماینده اوج فلسفه مشائی در اسلام است، و نیز فصلهایی در منطق و ریاضیات و تاریخ طبیعی دارد. قسمتهایی از این کتاب در قرن ششم/دوازدهم به لاتینی ترجمه شده و به چاپ رسیده است. چون کلمه الشفاء به کلمه عبری شفعه به معنی فراوانی یا کفایت شباهت دارد، و این کتاب از طریق عبری به لاتینی انتقال یافته بوده است، نام لاتینی آن به صورت Sufficientia به معنی کافی در آمده است. از این گذشته، تنها قسمتهایی از مبحث فیزیک یا طبیعیات شفا را به این نام می خواندند، و ترجمه قسمتهای دیگر عناوین دیگر داشته است. مثلاً ترجمه قسمتهای مربوط به زمین شناسی و کانیشناسی عنوان De Mineralibus به معنی «درباره کانیها» شناخته می شد، و تا زمانهای جدید آن را به ارسطو نسبت می دادند.
تأثیرابن سینا در مشرق و مغرب هر دو عظیم بوده است. در جهان اسلامی روح علمی او بر فعالیت عقلانی همه زمانهای پس از وی مسلط بوده، و فلسفه و طب او تأثیر زنده ای تا زمان حاضر داشته است. در باخترزمین وی را به لقب «امیر پزشکان» می شناختند و قرنها طرز فکر و آثار او بر علوم پزشکی استیلا داشت، و نظرهای علمی و فلسفی و کلامی او بر چهره های برجسته ای همچون آلبرتوس ماگنوس و قدیس توماس آکوئیناس و دونس سکوتوس و راجر بیکن تأثیر فراوان کرده است.
ابوعلی الحسن بن الهیثم (ح354/ 965-430 /1039)
ابن هیثم، بزرگترین فیزیکدان اسلامی، که در مغرب زمین به نام آلهازن (Alhazen) شهرت دارد، در بصره به دنیا آمد، و در همین شهر ریاضیات و علوم دیگررا فرا گرفت. در آن زمان، خلفای فاطمی مصر علاقه فراوانی به علوم ابراز می داشتند، و او را به مصر دعوت کردند تا برای جلوگیری از طغیان وفیضان نیل چاره ای بیندیشد. این دعوت را پذیرفت و به مصر سفر کرد که مقدم وی را با احترام پذیرا شدند. ولی، چون نتوانست از عهده جلوگیری از فیضان نیل بر آید و نقشه ای که طرح کرده بود بی نتیجه ماند، مورد بی مهری قرار گرفت، و برای فرار از خشم کارگزاران خلیفه خود را به دیوانگی زد. بازمانده عمر را در آرامش گذراند، و برای امرار معاش نسخه برداری از کتابهای ریاضی را حرفه خویش قرار داد. سرانجام در قاهره از دنیا رفت.معروف است که ابن هیثم نزدیک دویست اثر در ریاضیات و فیزیک و نجوم و پزشکی و دیگر موضوع های علمی تألیف کرده است. نیز شروحی بر آثار ارسطو و جالینوس نوشته است. با آنکه سهم بزرگی در ریاضیات و نجوم داشته، کار بزرگ وی در زمینه فیزیک صورت گرفته است. وی آزماینده و مشاهده کننده و در عین حال عالم نظری کاملی بود. کتاب اساسی وی، علم المناظر، بهترین کتاب قرون وسطایی در نورشناسی است، و بر نوشته های نور شناختی راجربیکن و ویتلو و کپلر در مغرب زمین، و نیز بر آثار بسیاری از مؤلفان اسلامی پس از او تأثیر فراوان داشته است. ابن هیثم، همچنین، در تشریح و بیماریهای چشم تحقیقاتی کرده است.
ابوریحان البیرونی (362/ 973-ح442/ 1051)
بعضی بیرونی را بزرگترین دانشمند جهان اسلامی دانسته اند. بی شک وی در میان برجسته ترین چهره های عقلی اسلام جای دارد. در نزدیکی خوارزم به دنیا چشم گشود، و در نزد یکی از شاگردان ابوالوفاء به تحصیل علوم ریاضی پرداخت، و در این رشته مهارت فراوان به دست آورد. سپس به مسافرتهای متعدد در قسمتهای شمالی ایران پرداخت، و هنگامی که محمود غزنوی بر آسیای مرکزی چیره شد، به خدمت این پادشاه نیرومند در آمد. در سفر فتح هند باوی همراه بود، و همین سبب شد که از این سرزمین اطلاعات دست اولی به چنگ آورد. پس از آن به غزنین بازگشت و بازمانده عمر دراز خویش را در این شهر به تحقیق و تألیف اشتغال داشت.هر یک از تألیفات بیرونی، که از میان آنها حدود صد و هشتاد تا شناخته شده است، ارزش علمی دارد، چه وی هم متفکر بوده و هم اهل تتبع و مطالعه. کتاب ماللهند او بهترین گزارش درباره هندوستان و مذهب هندوان و علوم و رسوم هندوستان در قرون وسطی است. آثار الباقیه او که از گاهشماری و جشنهای ملل مختلف بحث می کند، کتاب بی نظیری است. القانون المسعودی وی که به سلطان مسعود پسر سلطان محمود غزنوی اهدا شده، در نجوم اسلامی همان منزلتی را دارد که قانون ابن سینا در طب، و کتاب التفهیم لاوائل صناعه- التنجیم او متن رسمی برای تعلیم ریاضیات در طی قرون متوالی بوده است. وی همچنین کتابهای معتبری در فیزیک و جغرافیای ریاضی و کانیشناسی و تقریباً همه شاخه های ریاضیات و نجوم و احکام نجوم تألیف کرده است. هیچ کسی در جهان اسلام، صفت دانشمندی برجسته را همراه با خصلت محقق و مصنف و مورخ دقیق، به اندازه ابوریحان بیرونی در خود جمع نداشته است. تنها ناکامی او، از لحاظ تأثیری که پس از خود می توانسته است داشته باشد، این است که هیچ یک از آثار او به لاتینی ترجمه نشده است. در مشرق زمین پیوسته به عنوان دانشمند و محقق مورد تجلیل بوده است.
ابوالقاسم مسلمه المجریطی(وفات ح398 /1007)
درباره زندگی این دانشمند اندلسی، که یکی از نخستین کسان است که راه تحقیق علمی و مخصوصاً در ریاضیات و کیمیا را به قسمت باختری جهان اسلامی گشوده است، اطلاع چندان نداریم، در محیط «مادرید» به دنیا آمده، و سپس به قرطبه «کوردووا» سفر کرد و در آنجا مدرسه ای تأسیس کرد که چهره هایی چون ابن خلدون مورخ و الزهراوی پزشک از شاگردان همین مدرسه بودند. وی همچنین رسائل اخوان الصفا را که دایره المعارفی با صبغه فیثاغورسی بود و در همان اوان در مشرق زمین رواج یافته بود، در اندلس نیز رایج کرد. بعضی نگارش رساله آخر آن را که خلاصه محتویات پنجاه و دو رساله کتاب است، به او نسبت داده اند. با آنکه تألیفاتی در نجوم و ریاضیات دارد، و شرحی نیز بر زیج خوارزمی نوشته، آثار مهم او درباره کیمیا بوده است. رتبه الحکیم و غایه الحکیم، دو اثر بسیار معروف کیمیای اسلامی، یا مستقیماً اثر خود او است یا از تعلیمات وی الهام گرفته است. کتاب اخیر زیر عنوان پیکاتریکس (Picatrix) به لاتینی ترجمه شده و یکی از تکیه گاههای ادبیات کیمیایی مغرب زمین بوده است.ابوحامد محمد الغزالی (450 /1058-505/ 1111)
غزالی، به لاتینی آلگازل (Algazel)، فیلسوف یا دانشمند به معنای متعارفی این کلمات نبود، و با وجود این چندان اثر عمیقی بر حیات عقلانی اسلامی داشته است که هیچ گزارشی از تاریخ علم اسلامی، بدون بحث از تأثیر و نقش وی، درست و کامل نخواهد بود. در طوس به دنیا آمد، و از اوایل زندگی به تعلیمات تصوف آشنا شد، و سپس به نیشابور رفت تا در نزد جوینی علم کلام بیاموزد. چندان در علم کلام شهرت یافت و در علوم دینی معروفیت پیدا کرد که در جوانی او را به بغداد دعوت کردند تا در بزرگترین دانشگاه آن زمان، نظامیه، به تدریس اشتغال ورزد. در این شهر، در نتیجه تحقیق عمیق در آثار فلسفی و علمی، گرفتار بحران فکری عمیقی شد. خدمت خود راترک کرد و از مناصب دنیوی چشم پوشید، و بالاخره نور اطمینان را در تصوف یافت. پس از مدتی زهد و ریاضت- که در آن مدت خود شیخ برجسته ای در تصوف شد- بار دیگر به اجتماع بازگشت. نخست به نیشابور رفت و مدتی در آنجا به تدریس پرداخت، و سپس با چند شاگرد برگزیده به طوس آمد و در آنجا انزوا گزید.مهمترین تألیف دینی او کتاب احیاء علوم الدین است که برجسته ترین کتاب اخلاق اسلامی است. غزالی، همچنین، در منطق و فلسفه نیز کتابهایی تألیف کرده است. ولی در قلمرو فلسفه اهمیت او به بیان مطالب نیست، بلکه بیشتر به نقادیها و خرده گیریهای او است. در کتاب مقاصد الفلاسفه چندان خوب فلسفه مشائی را خلاصه کرده است که چون این کتاب به لاتینی ترجمه شد، به غزالی به صورت یکی از حجتهای فلسفه مشائی نظر می کردند. این کتاب عنوان مقدمه ای را داشت برای کتابی که بعد از آن سخت بر ضد فیلسوفان نوشت و آن را تهافت الفلاسفه نامید، و در آن بر تمایلات عقلیگری ملازم با فلسفه ارسطو سخت تاخت، و بعضی از نظرهای ابن سینا و فارابی را مورد انتقاد شدید قرار داد. چون شخصیت برجسته ای داشت و نویسنده بلیغ و زبردستی بود، توانست از نفوذ فلسفه مشائی در اسلام، مخصوصاً در محافل اهل تسنن، جلوگیری کند. در عین حال ترویج تعلیمات صوفیانه را در محافل دینی مباح شمرد. با این دو گام مهم، بیش از هر فرد دیگری توانست یک تحول فکری در قرن ششم/دوازدهم در جهان اسلامی پدید آورد. وی از هر جهت یکی از برجسته ترین چهره های عقلی و دینی اسلام است.
ابوالفتح عمربن ابراهیم الخیامی «عمرخیام» (ولادت 429 /1038 یا 440 /1048- وفات517/ 1123 یا 526/ 1132)(3)
عمرخیام، بزرگترین شاعر شناخته شده ایران در مغرب زمین، همچنین از برجسته ترین دانشمندان دوره قرون وسطی بوده است. عملاً چیزی جز این از زندگانی او نمی دانیم که در نزدیکی نیشابور به دنیا آمده، و بیشتر عمر خود را در این شهر گذرانیده، و در همین محل نیز از دنیا رفته است. آرامگاه او در این شهر است، و مردم دور و نزدیک به زیارت آن می شتابند. در 475 /76- 1074 در ریاضیات مشهور بود و ملکشاه از او برای اصلاح تقویم دعوت کرد.این تقویم که به جلالی معروف است، هنوز در ایران رایج است و دقیقتر از تقویم گرگوریابی است. خیام، با آنکه کمتر چیز می نوشت و شاگرد می پذیرفت، به عنوان استاد علوم مورد احترام معاصران خود بود. وی در یکی از رساله های خود خویشتن را شاگرد ابوعلی سینا نامید، ولی چون بسیار بعد از ابن سینا می زیسته، این گفته را باید حمل بر آن کرد که وی خود را از پیروان مکتب ابن سینا می دانسته، و به همین جهت است که یکی از آثار عربی ابن سینا را به فارسی ترجمه کرده است.در حدود دوازده اثر از خیام در فلسفه و علم بر جای مانده و مهمترین آنها کتاب جبر او است که بهترین اثر در نوع خود ریاضیات قرون وسطایی به شمار می رود. رباعیات او که با سبکی زیبا، ولی به شکل آزاد، توسط فیتز جرالد به انگلیسی ترجمه شده، وی را به صورت شناخته ترین چهره ادبی مشرق زمین در مغرب زمین در آورده است. ولی با همین رباعیات، خیام همچون مردی جلوه گر شده است که سخت به تبلیغ فلسفه «زیستن و شراب نوشیدن و شاد بودن» می پرداخته است، در صورتی که حقیقت امر چنین نیست و او در واقع صوفی و عارف بوده است. خیام رباعیات خود را به این قصد نسروده بود که منکر امکان رسیدن به یقین شود، بلکه غرض وی آن بود که پرده از روی ریای برخی از متشرعان قشری بردارد که صورتها را با معنی و حقیقت مطلقی که این صورتها وسیله رسیدن آدمی به آن است اشتباه می کنند. در ماورای شکاکیگری ظاهری خیام یقین مطلق شهود عقلی قرار دارد. در جهان اسلام، بیشتر تأثیر خیام در قلمرو ریاضیات بوده، و درباره وضع فلسفی او از روی آثار فلسفی و ما بعد الطبیعی وی داوری می کرده اند. از همین ها معلوم می شود که وی مرد حکیمی بود، و نیز همین مطلب از غوررسی در رباعیات او آشکار می شود که محتوی تفکراتی درباره سیماهای مختلف زندگی است، و اگر درست به آنها نظر شود، بیش از آنکه نفی زمینه عرفانی فکر او را بکند، مؤید آن جلوه گر خواهد شد. شاید خیام تنها چهره ای در تاریخ باشد که در آن واحد هم ریاضیدانی بزرگ بوده است و هم شاعری بزرگ. در اسلام معدودی دیگر نیز بوده اند که در این هر دو زمینه کارهایی کرده اند، ولی هیچ کدام درخشندگی خیام را نداشته اند.
ابوالولید محمد بن رشد (520/ 1126-595/ 1198)
ابن رشد، به لاتینی اوروئس (Averroes)، خالصترین فیلسوف ارسطویی در میان فیلسوفان مسلمان، در قرطبه از خاندانی از فقیهان و دانشمندان دینی به دنیا آمد. در همانجا فقه و پزشکی آموخت و سپس برای اکمال تحصیلات خود به مراکش سفر کرد. در فقه و پزشکی و نیز در فلسفه به مقام استادی و حجیت رسید. در اشبیلیه (=سویلا) و قرطبه منصب قضاوت داشت و نیز طبیب شخصی خلیفه بود. بعدها به علت نظریات فلسفی که داشت مورد حمله قرار گرفت و از کار بر کنار شد. ولی مدت کوتاهی پیش از مرگ دوباره منزلتی را که داشت به او دادند.ابن رشد بزرگترین شارح و مفسر قرون وسطایی ارسطو بوده است. قدیس توماس وی را به نام «شارح» خوانده، و دانته به او به عنوان «آنکه تفسیر بزرگ را نوشته» اشاره کرده است. بنا به گفته هـ. ا. ولفسون، یکی از معتبرترین محققان درباره فلسفه قرون وسطی و مخصوصاً تفاسیر ارسطو. روی هم رفته ابن رشد سی و هشت شرح بر آثار مختلف ارسطو نوشته، و رساله های کوتاهی درباره سیماهای خاص فلسفه ارسطو تألیف کرده است. ابن رشد معمولاً درباره هر موضوع که چیز می نوشت، بنا بر روش سنتی، سه رساله تألیف می کرد، یکی مختصر و یکی متوسط و یکی مفصل. در مورد پنج اثر از آثار ارسطو، که فیزیک (طبیعت) و پس از فیزیک (ما بعدالطبیعه) در میان آنهاست، هر سه نوع رساله ابن رشد بر جای مانده است. از این گذشته، ابن رشد کتابهایی در نجوم و فیزیک و پزشکی تألیف کرده است. در کتاب تهافت التهافت خویش اعتراضاتی را که غزالی در تهافت الفلاسفه خویش بر فلاسفه کرده بود جواب گفته است. ولی اثری که این کتاب ابن رشد درمحیط اسلامی داشته به پای اثر کتاب غزالی نمی رسد. حقیقت این است که در جهان اسلامی تأثیر ابن سینا بیش از تأثیر ابن رشد بوده است.
ولی در مغرب زمین، باید گفت که ابن رشد مؤثرترین متفکر اسلامی بوده است. بسیاری از آثار او به ترجمه های لاتینی و عبری در دست است که شاید اصل عربی آنها موجود نباشد. آثار او نه تنها در قرن هفتم/سیزدهم به عبری و لاتینی ترجمه شد، بلکه بار دیگر در قرن دهم/ شانزدهم که شروح او مورد توجه و بحث شدید قرار گرفته بود، از این آثار ترجمه های جدیدتر فراهم آوردند. ولی روی هم رفته، سیمای ابن رشد، بدان صورت که در مغرب زمین شناخته شده، و او را از مخالفان دین مبتنی بر وحی می دانند، با حقیقت حال او مطابق نیست، و در واقع میان ابن رشد فیلسوف مسلمان و «اوروئس لاتینی» که با سوء فهم بعضی از تعلیمات او در مغرب زمین وی را بدان صورت شناخته اند، تفاوتی وجود دارد.
نصیرالدین الطوسی (597/ 1201-672 /1274)
اگر تمام قلمرو هنرها و علوم و فلسفه را روی هم رفته درنظر بگیریم، بدون شک، پس از ابن سینا، بزرگترین چهره نصیرالدین طوسی است. اشخاص دیگری نیز همچون بیرونی دارای چنین نبوغ علمی کلی بودند، ولی هیچ کدام نتوانستند به اندازه نصیرالدین طوسی در زمینه های مختلف در دیگران تأثیر کنند. نصیرالدین در طوس به دنیا آمد، در نزد کمال الدین بن یونس ریاضی آموخت و به عنوان منجم شهرت یافت. در زمانی که خراسان مورد تهدید حمله مغولان بود و اضطرابات سیاسی وجود داشت، نصیرالدین به خدمت بعضی از امیران اسماعیلی در آمد. چون هولاکو ایران را مسخر ساخت، نصیرالدین که می دانست چاره ای برای جلوگیری از ویرانی کلی وجود ندارد، به عنوان منجم به خدمت هلاکو در آمد تا شاید از این راه بتواند از ویرانی بیشتر جلوگیری کند. بدین ترتیب اعتماد خان مغول را به خود جلب کرد و توانست بعضی از کتابخانه ها و مدارس را از نابودی برهاند. سرپرستی اوقاف به عهده او واگذاشته شد، و توانست هولاکو را متقاعد سازد که دستگاه علمی و رصدخانه ای در مراغه بنا کند. وی که خود عنوان مدیررصدخانه را پیدا کرد، ریاضیدانان را از دور و نزدیک دعوت کرد و تدریس و تحصیل نجوم و ریاضیات را از نو به راه انداخت. بیشتر سالهای آخر عمر خود را در مراغه گذرانید، و نزدیک پایان عمر به کاظمین نزدیک بغداد سفر کرد و در همانجا از دنیا رفت و در جوار قبر امام هفتم شیعیان، حضرت موسی الکاظم علیه السلام، به خاک سپرده شد.نصیرالدین طوسی آثار فراوانی به عربی و فارسی تألیف کرده است. بر دوره ریاضیات یونانی، از اوقلیدس تا بطلمیوس، شرحهایی نوشت. و نیز کتابهای مستقلی در ریاضیات و نجوم تألیف کرد و در آنها از منظومه بطلمیوسی خرده گرفت و طرح افلاک تازه ای پیشنهاد کرد. همچنین در تألیف زیج مراغه، معروف به زیج ایلخانی، شرکت داشت. چندین کتاب در عقاید اسماعیلیان تألیف کرده است که مربوط به زمانی است که در خدمت ایشان بوده است. با جواب گفتن به متکلمانی که ابن سینا را مورد حمله قرار داده بودند، آثار او را از نو زنده کرد. اخلاق ناصری که از هر کتاب اخلاق دیگری در زبان فارسی بیشتر خواننده دارد، نیز از تألیفات او است. وی که شیعه دوازده امامی بود، چندین کتاب در علم کلام شیعه نوشت، که از آن جمله است تجرید العقائد که معروفترین کتاب از این نوع است و هنوز در مدارس شیعه کتاب درسی است. بعلاوه، نصیرالدین رساله ای در تصوف تألیف کرده و حتی اشعاری نیز گفته است. عملاً در هر شاخه از کلام و فلسفه گرفته تا ریاضیات و نجوم، آثار برجسته ای از خویش به یادگار گذاشته است. تأثیر وی در جهان اسلامی، بالخاصه قسمت شرقی آن، بسیار عظیم بوده است. ولی، در مغرب زمین، تنها آثار نجومی و ریاضی او ترجمه شده، و همینها نیز در قرون وسطی و دوره رنسانس تأثیر فراوان داشته است.
قطب الدین الشیرازی (634/ 1236-710/ 1311)
قطب الدین، بزرگترین شاگرد نصیرالدین طوسی، در شیراز در خاندانی از پزشکان به دنیا آمد. در آنجا نخستین تعلیمات طبی را فرا گرفت، و همچنین در تحت تأثیر پدر به جهان تصوف در آمد. سپس به مراغه رفت و در آنجا پیش نصیرالدین به تحصیل پرداخت که او را به تحقیق در ریاضیات و نجوم برانگیخت. در ایران و شامات و آسیای صغیر به سفر پرداخت، و در قونیه به تحصیل علوم تصوف در نزد صدرالدین قونوی، شاگرد محیی الدین بن عربی، مشغول شد. سپس به مصر سفر کرد و در آنجا مدتی مقیم شد، آنگاه به ایران بازگشت و در تبریز رحل اقامت افکند. در همین شهر نیز از دنیا رفت.قطب الدین بزرگترین شارح آثار طبی ابن سیناست. یکی از پر خواننده ترین شرحها را بر قانون نوشت، و کتابهای متعددی در علم مناظر و هندسه و نجوم و جغرافیا و فلسفه و علوم دینی تصنیف کرد. وی شناخته شده ترین شارح عقاید اشراقی سهروردی است، و خود مؤلف چندین اثر دایره المعارفی درباره مسائل مهم فیزیکی و نجومی بوده است. مانند اغلب چهره های متأخر تاریخ اسلامی، با آنکه در مشرق زمین سخت شهرت دارد، در مغرب زمین ناشناس مانده است.
عبدالرحمان ابوزیدبن خلدون (732/ 1332- 808/ 1406)
ابن خلدون، که اهمیت او به عنوان «فیلسوف تاریخ» و استاد علم رفتار انسانی تنها در این اواخر اکتشاف شده، از خاندانی است که اصل یمنی داشت و از یمن به اسپانیا مهاجرت کرده بود. خود وی در تونس به دنیا آمد، و در آنجا علوم دینی و فلسفی آموخت، و بیشتر به تعلیمات نصیرالدین طوسی علاقه داشت. در دربارهای تنی چند از امیران منصب دبیری یافت، و در ضمن سفرها در قاهره اقامت گزید و مدتی در جامع ازهر به درس گفتن پرداخت. حتی همراه با یکی از ممالیک مصر که برای جنگ با امیر تیمور به دمشق می رفت عازم این شهر شد، و در مذاکراتی که برای تسلیم این شهر صورت گرفت شرکت کرد. سرانجام در قاهره مقیم شد و در همین جا از دنیا رفت. ابن خلدون، که بنابر حرفه ای که داشت پیوسته با مسائل مربوط به قدرت سیاسی در تماس بود، به صورت یکی از مدققان در حیات سیاسی زمان خویش در آمد. حس مشاهده قوی و ممارست در مسائل فلسفی و ما بعد طبیعی، وی را آماده آن کرد که محققی برجسته در علوم انسانی شود. وی در ریاضیات و علم کلام و ما بعدالطبیعه کتابهایی تألیف کرده، ولی بزرگترین کار وی اثر تاریخی او است. این اثر، کتاب العبر، و دیوان المبتدا و الخبر، فی تاریخ العرب و العجم و البریر، و من عاصر هم من ذوی السلطان الاکبر، علاوه بر آنکه مشتمل بر تاریخ معتبری درباره شمال آفریقاست، با یک مقدمه آغاز می شود که عمده شهرت ابن خلدون از طریق همین مقدمه فراهم آمده است. وی در این کتاب علل طلوع و افول تمدنها و فرهنگها را تجزیه و تحلیل می کند، و مخصوصاً توضیحات شایسته ای درباره تمدن اسلامی می آورد. علاوه بر بیان اجمالی علوم زمان خود، از این بحث می کند که چرا در بعضی از دوره ها توجه به علوم زیاد می شود و در دوره های دیگر این توجه کاهش پیدا می کند. در این مقدمه ابن خلدون به صورت استادی از علم انسان و فرهنگ انسانی جلوه گر می شود.بهاء الدین العاملی (953/ 1546-1030/ 1621)
بهاء الدین عاملی یکی از بزرگان اسلام است که نبوغ او چند جانبه بوده است، در بعلبک، لبنان، در خاندان معروفی از تشیع چشم به جهان گشود. در سیزده سالگی پدرش او را با خود به ایران برد، که پادشاهان شیعه صفوی دانشمندان دور و نزدیک شیعه را به طرف خود جلب می کردند. در قزوین و خراسان به تحصیل پرداخت، و در علوم دینی چندان پیش رفت که به مقام شیخ الاسلامی اصفهان، پایتخت صفویان، منصوب شد. وی در عین حال به آداب تصوف عمل می کرد و آثاری چند در این باره به عربی و فارسی تألیف کرد که هنوز رواج دارد. یکی از مشهورترین مردان دوره احیای صفوی شد، و تا نزدیک پایان عمر در اصفهان اقامت داشت، و آنگاه به مشهد عزیمت کرد و در همین شهر از دنیا رفت و به خاک سپرده شد. قبر او، همانند قبر نصیرالدین طوسی، پیوسته زیارتگاه شیعیانی است که برای زیارت قبور ائمه به مشهد و کاظمین سفر می کنند.بهاءالدین تنها صوفی و متکلم نبود، بلکه ریاضیدان و مهندس و معمار و کیمیادان بود و در علوم غریبه حجیت داشت. تحصیل علوم ریاضی را از نو زنده کرد، و رساله هایی در ریاضیات و نجوم نوشت که آنها را از تلخیص آثار پیشینیان فراهم آورده بود.
او آخرین عالم دینی مسلمان است که در عین حال ریاضیدان برجسته ای نیز بوده است. از این زمان به بعد تعلیم ریاضیات در مدارس دینی اسلامی ایران رو به انحطاط نهاد، و این کاری بود که در سرزمینهای غربی اسلام مدتی زودتر پیش آمد. پس از بهاء الدین، ظهور عارفان و فیلسوفان پیوستگی داشت، که از آن جمله است صدرالدین شیرازی، شاگرد بهاء الدین عاملی، که بزرگترین حکیم متأخر اسلام است. ولی شاید بهاء الدین آخرین چهره جهانی معرفت در اسلام بوده باشد که در شاخه های مختلف معرفت از عرفان و تصوف تا معماری و مهندسی دست داشته، و مانند اسلاف خویش، اندیشه وحدت معرفت را که اسلام پیوسته به آن نظر داشته و در بند تحقق آن بوده، در خود تجسم داده بوده است.
پی نوشت ها :
1-مقصود از«ح» حدود است. 103/ 721 یعنی 103هجری قمری مطابق با 721 میلادی.(مترجم)
2-ظاهراً این کتاب باید همان «نوادر الفلاسفه و الحکماء» باشد که ابن ابی اصیبعه در «طبقات الاطباء» (ج1،ص200) در ضمن تألیفات کندی نام برده است.(مترجم)
3-چندان کم از خیام آگاهی داریم که حتی در تاریخهای تولد و وفات او نیز میان محققان اختلاف است، و میان تاریخهای احتمالی مختلف وفات او بیش از بیست سال تفاوت وجود
دارد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}