نویسنده: سید حسین نصر
مترجم: احمد آرام



 

1. مصر و شام

سنت پزشکی، که اساس آن تألیفات ابن سینا و رازی و استادان دیگر متقدم بود، در مصر و شام و مغرب و اندلس و ایران و سرزمینهای شرقی دیگر اسلام به شکوفان شدن خود ادامه می داد. در مصر، که پیوسته بیماریهای چشم فراوان بود، چشم پزشکی گسترش خاص یافت، و تأثیر آن به مغرب زمین نیز رسید. کحالان مصری پیش از اسلام، همچون آنتولوس و دموستنس فیلالتس، شهرت فراوان داشتند. در دوره اسلام نیز این شاخه از طب در مصر مورد توجه تمام بود. نخستین رساله مهم درباره چشم کتاب تذکره الکحالین تألیف علی بن عیسی (به لاتینی، Jesu Haly) بغدادی است که در قرن چهاردهم/دهم تألیف شده؛ کمی پس از آن ابوالقاسم عماربن علی الموصلی (به لاتینی، Canamusali)، پزشک الحاکم، خلیفه فاطمی مصر، کتاب المنتخب فی علاج العین را تألیف کرد. این کتابها در زمینه خود، تا زمانی که کتاب دیوپتریک کپلر در مغرب زمین انتشار یافت، اعتبار خود را در اروپا محفوظ داشتند، و حتی تا قرن هجدهم که تحقیق در این شاخه از طب در فرانسه تجدید حیات کرد، مورد مراجعه بودند. دربار الحاکم صحنه فعالیتهای ابن هیثم نیز بود که، چنانکه دیدیم، بزرگترین عالم نور شناخت اسلامی بود و تحقیقات چندی در ساختمان و بیماریهای چشم، و بالخاصه در آنچه به عمل رؤیت مربوط می شد، داشت.
مصر همچنین مرکز فعالیت پزشکان معتبر دیگری نیز بود، مانند علی بن رضوان از قرن پنجم/یازدهم، که شرحهایی بر آثار جالینوس نوشته و مناظرات تلخی با ابن بطلان، مؤلف تقویم الصحه، که از بغداد برای ماندن در قاهره به آن شهر آمده بود، داشته است. بیمارستانها و کتابخانه های قاهره پیوسته پزشکان را از نزدیک و دور به خود جلب می کرده است، چنانکه مثلاً، دو قرن پس از آن، ابن نفیس که در دمشق به دنیا آمده بود به این شهر آمد و در همانجا به سال 687 /1288 از دنیا رفت.
ابن نفیس، که اهمیت وی تنها یک قرن پیش شناخته شد، کاشف گردش کوچک یا گردش ریوی خون در بدن بوده است که تا این اواخر کاشف آن را میکائیل سروتوس از قرن شانزدهم می دانستند. ابن نفیس در آثار کالبدشناختی جالینوس و ابن سینا با نظر نقد و اعتراض تحقیق کرده و نتیجه تحقیقات خود را در کتاب موجز القانون یا الموجز فی الطب آورده است. این کتاب رواج عام پیدا کرد و به فارسی ترجمه شد. ابن نفیس دوران ریوی خون را که یکی از اکتشافات بزرگ اسلامی در طب است، چنین توصیف می کند:
پس از آنکه خون در بطن راست تلطیف شد، باید به بطن چپ برود که در آن روح حیاتی تولد پیدا می کند. ولی میان این دو بطن منفذی وجود ندارد، چه جرم قلب در این ناحیه توپر است و، چنانکه بعضی تصور کرده اند، منفذ آشکاری ندارد، و نیز، چنانکه جالینوس تصور کرده است، منفذ غیر آشکاری ندارد. پس ناچار باید این خون، پس از تلطیف، از طریق ورید شریانی ( شریان ریوی) به ریه برود تا در جرم آن پراکنده شود و با هوا درآمیزد و لطیف ترین چیزی که در آن است تصفیه شود، و آنگاه وارد شریان وریدی (ورید ریوی) شود تا آن را که با هوا آمیخته و آماده تولد روح در آن شده است، به تجویف چپ (دهلیز چپ) برساند.(1)
در میان پزشکان مصری متأخرتر قرن هشتم/چهاردهم، باید از الاکفانی و صدقه بن ابراهیم الشاذلی، مؤلف آخرین تألیف مهم مصری در کحالی، نام ببریم. و نیز داوود انطاکی، که به سال 1008/ 1599 در قاهره از دنیا رفت قابل ذکر است، که کتاب معتبر وی، تذکره اولی الالباب و الجامع للعجب العجاب، که فاقد جنبه های نوین نیست، نماینده وضع علم و پزشکی اسلامی در قرن شانزدهم است، یعنی درست در همان زمانی که جریان علم اروپایی بدان آغاز کرده بود که در مجرایی تازه بیفتد، و از مجرای اصلی خود که مدت چندین قرن در آن جریان داشت خارج شود.

2. اسپانیا و مغرب

در اسپانیا و مغرب، با سرزمینهای باختری اسلام، که روی هم یک واحد فرهنگی تشکیل می دادند، نیز چندین پزشک نامدار پیدا شدند. قرطبه مخصوصاً مرکز فعالیت پزشکی بود. در این شهر، در قرن چهارم/دهم، دانشمند یهودی، حسدای بن شپروط، کتاب ادویه مفرده دیوسکوریدوس را به عربی ترجمه کرد؛ این ترجمه سپس به دست ابن جلجل تصحیح و شرح شد. این ابن جلجل کتابی نیز در شرح حال پزشکان و فیلسوفان تألیف کرده است. نیز از همین شهر قرطبه است عریب بن سعدالکاتب که رساله معروفی در قابلگی دارد. پس از وی، در اوایل قرن پنجم/یازدهم، ابوالقاسم الزهراوی ( به لاتینی Albucasis) پیدا شد که بزرگترین چهره اسلامی در جراحی بود. زهراوی، با اعتماد به آثار پزشکان یونان، بالخاصه پاولوس آیگینایی، کتابی تألیف کرد به نام کتاب التصریف لمن عجز عن التألیف، که جراردوی کرمونایی آن را به لاتینی ترجمه کرده، و مدت چند قرن ترجمه های عبری و کاتالانی آن مورد استفاده بوده است.
طب اسلامی در اسپانیا بسیار مرهون خاندان ابن زهر(به لاتینی Avenzoar) است که در مدت دو نسل چندین پزشک نامدار در آن پیدا شد، و حتی زنی از این خانواده با مداوای بیماران شهرت یافت. معروفترین عضو این خاندان ابو مروان عبدالملک است که به سال 556/ 1161 در اشبیلیه از دنیا رفت. او چند اثر از خود بر جای گذاشت که معروفترین آنها کتاب التیسیر فی المداواه و التدبیر است. چنانکه از آثار وی بر می آید، او بزرگترین پزشک بالینی بوده و از این لحاظ نسبت به رازی مقام دوم را داشته است.
در میان طبیبان اندلسی چند تن پزشک فیلسوف نیز بوده اند. ابن طفیل، مؤلف داستان فلسفی حی بن یقظان، پزشک قابلی نیز بود، و جانشین وی بر مسند فلسفه، یعنی ابن رشد، نیز همین حال را داشت. این فیلسوف نامدار، یعنی ابن رشد، رسماً پزشک بود و چند کتاب طبی تألیف کرد، که از آن جمله است دایره المعارفی طبی به نام کتاب الکلیات فی الطب و شروحی که بر تألیفات طبی ابن سینا نوشته است. کار ابن رشد را از لحاظ موسی بن میمون دنبال کرد. وی که به سال 530/ 1136 در قرطبه به دنیا آمده بود، در آغاز جوانی به جانب مشرق روانه شد و بالاخره در مصر اقامت گزید. ولی باید گفت که از لحاظ مولد و آغاز پرورش به صحنه اسپانیا تعلق دارد. این میمون ده رساله طبی به زبان عربی تألیف کرد که مشهورترین آنها، کتاب الفصول فی الطب است، و این کتاب با بسیاری از آثار دیگر او به عبری ترجمه شده است.
پزشکان و دانشمندان اسپانیایی به خاطر سهمی که در تحقیق در گیاهان و خواص آنها داشته اند نیز شهرت دارند. درست است که آثار مهم دارویی در خاور تألیف شده- همچون کتاب الابنیه عن حقائق الادویه تألیف موفق الدین ابو منصور علی الهروی که از نخستین کتب نثر فارسی است- ولی باید گفت که مردم اندلس و مغرب بوده اند که در این زمینه که فاصله میان پزشکی و گیاهشناسی است سهم عمده دارند. پس از شرح ابن جلجل بر کتاب دیوسکوریدس، پزشک تونسی، ابوالصلت، در قرن ششم/ دوازدهم، کتاب الادویه المفرده را تألیف کرد. اندکی پس از وی غافقی مبتکرترین داروشناس مسلمان، در کتاب خود که پیش از این نام بردیم، و آن نیز کتاب الادویه المفرده نام دارد، به صورتی گیاهان دارویی را توصیف کرده است که بهتر از آن در تألیفات اسلامی دیده نمی شود.
اثر غافقی، چنانکه پیشتر نیز اشاره کردیم، یک قرن پس از وی به دست نویسنده اندلسی دیگر، ابن البیطار، که در ملاقه به دنیا آمده و به سال 646/ 1248 در دمشق از دنیا رفته است، تکمیل شد. از این دانشمند، که بزرگترین گیاهشناس و داروشناس جهان اسلام بوده، چندین اثر بر جای مانده، که از آن جمله است کتاب الجامع فی الادویه المفرده و کتاب المغنی فی الادویه المفرده، که در آن همه آنچه داروشناسان و داروسازان قدیم درباره داروهای مفرد می دانسته اند به صورت الفبایی ذکر و به تفصیل نقل شده، و علاوه بر آن از سیصد دارو سخن رفته است که در آثار پیشینیان چیزی درباره آنها نیامده بوده است. این کتابها که از مهمترین ثمرات علم اسلامی در زمینه تاریخ طبیعی به شمار می رود، منبع بسیاری از تألیفات متأخر اسلامی در همین مبحث به شمار می رود، ولی تأثیر آنها در مغرب زمین کمتر است، چه در زمانی تألیف آنها صورت گرفته بوده که دوره ترجمه از عربی به لاتینی به پایان رسیده بوده، و تماس میان مسیحیت و اسلام که در قرنهای پنجم/یازدهم، و ششم/دوازدهم، صورت گرفته بود از میان رفته بوده است. تا آنجا که به خود علم اسلامی مربوط می شود، باید گفت که ابن بیطار نماینده آخرین چهره برجسته در یک ردیف از گیاهشناسان و داروشناسان اندلسی است که، از آن سرزمین با باغهای زیبا و گل و گیاههای گوناگون، بر این شاخه از معرفت، که جزئی از تاریخ طبیعی و گیاهشناسی و نیز از طب است، فرمانروایی داشته اند.

3. سرزمینهای شرقی اسلام

ایران و هند

در خود ایران، که صحنه فعالیتهای بسیار قدیمی پزشکی بود، یک نسل پس از ابن سینا، اسماعیل شرف الدین جرجانی، کتاب ذخیره خوارزمشاهی را تألیف کرد که مهمترین دایره المعارف پزشکی به زبان فارسی است. حجم و نیز سبک نگارش این کتاب آن را میان قانون و حاوی جای داده است؛ گنجینه ای است که نه تنها نظریه های پزشکی قدیم در آن وجود دارد، بلکه گنجینه داروشناسی نیز هست، و از این لحاظ این مزیت اضافی را دارد که نام بسیاری از داروها و گیاهان دارویی به فارسی در آن آمده است. ذخیره، با آنکه هنوز به چاپ نرسیده، (2) پیوسته در ایران و هند مورد رجوع بوده و به عربی و ترکی و اردو (و عبری) ترجمه شده است.
نیز از کسانی که پس از ابن سینا آمدند و نامشان شایسته ذکر است، متکلم قرن ششم/ دوازدهم، فخرالدین رازی است که پیش از این به کتاب جامع العلوم وی اشاره کردیم. رازی نیز طبیب صاحب صلاحیتی بود و، با آنکه بر آثار فلسفی ابن سینا خرده گرفته، شرحی بر کتاب قانون وی نوشته و پاره ای از دشواریهای آن را حل کرده است. وی به نوشتن اثر طبی بزرگی، به نام الطب الکبیر پرداخته بود، ولی این کتاب صورت اتمام نپذیرفت.
قرن هفتم/سیزهم، علی رغم انقلاب زندگی سیاسی در آن، که با حمله مغولان به اوج خود رسید، شاهد پیدایش چندین اثر پزشکی مهم بوده است. نخست این مایه شگفتی است که چهار نفر صاحبنظرو حجت در تاریخ طب اسلامی- یعنی ابن قفطی و ابن ابی اصیبعه و ابن خلکان و ابن عبری- همه در این قرن شکوفان شده اند. در درجه دوم این امر قابل توجه است که مغولان، که در آغاز بسیار کوشیدند تا سازمانهای علمی و عملی پزشکی را ویران کنند، به زودی خود حامی آن شدند، و در دربارهای ایشان چندین پزشک نامدار اسلامی درخشیدن گرفتند. قطب الدین شیرازی، مشهورترین شاگرد نصیر الدین طوسی، نیز پزشک بود، و شرحی مبسوط و محققانه بر قانون نوشت که آن را کتاب التحفه السعدیه فی الطب نامید و عمری در این تألیف بی نظیر مصروف داشت. پس از وی، در آغاز قرن هشتم/چهاردهم، نوبت رشید الدین فضل الله، وزیر دانشمند ایلخانیان بود که کتاب معتبری در تاریخ دوره مغول و نیز دایره المعارفی طبی تألیف کرد. رشید الدین سخت از دانش و دانشمندان حمایت می کرد، و در تبریز که آن زمان پایتخت سلطنت بود، چندین مدرسه و بیمارستان بنا نهاد. به عنوان نشانه ای از تماس نزدیک میان قسمتهای مختلف جهان اسلامی، ذکر این نکته شایسته است که، چون رشید الدین برای نوشتن کتابی جایزه قرار داد، چند تن از نویسندگان اندلسی و عده کمتری از تونس و طرابلس غرب در این مسابقه شرکت کردند. علی رغم حمله مغولان، وحدت جهان اسلام چندان محفوظ ماند که در مورد مسائل و امور طبی و علمی ارتباط سریع میان سرزمینهایی که بسیار با یکدیگر فاصله داشتند برقرار بماند. ( با همه تسهیلاتی که امروز در جهان وجود دارد، اینکه سرعت ارتباط در مسائل علمی اکنون به صورتی باشد که در آن زمانهای دور وجود داشته، مایه تردید است.)
در قرن هشتم/چهاردهم، همچنین نشانه های توجه خاصی به دامپزشکی دیده می شود؛ چندین رساله در باب اسب تألیف و ترجمه شد که یکی از آنها منسوب به ارسطو است، و معدودی از زبان سانسکریت ترجمه شد. این دوره زمان توجه شدید نسبت به کالبدشناسی نیز بود، و در این کار پزشکان و متکلمان هر دو شرکت داشتند، و نخستین کتاب کالبدشناسی مصور شناخته شده آن است که به سال 798/ 1396 توسط منصوربن محمد بن احمد الیاس، به زبان فارسی و به نام کتاب تشریح بدل یا تشریح منصوری تألیف شده و در آن اندیشه های چنین شناختی یونانی و هندی همراه با مفاهیم قرآنی مورد بحث قرار گرفته است.
دوره صفوی، که یک دوره احیا و حیات نوین در هنر و فلسفه ایرانی پیدا شد، دوره ای است که طب اسلامی نیز کاملاً تجدید حیات کرد. بزرگترین پزشک این عصر، محمد حسینی نوربخشی، که به سال 913/ 1507 از دنیا رفت، کتاب بزرگی در طب تألیف کرد به نام خلاصه التجارب که از آن قدرت بالینی نویسنده به خوبی آشکار است. وی نخستین کسی است که چند بیماری متداول را باز شناخت و به مداوای آنها پرداخت، که از آن جمله است تب یونجه و سیاه سرفه. در این دوره همچنین داروشناسان متخصصی پیدا شدند و به همین جهت الگود آن را «دوره زرین داروشناسی» در اسلام نامیده است. مهمترین کتاب در این زمینه طب شفائی است که به سال 963/ 1556 تألیف شده؛ همین کتاب مایه کتابی بوده است که فر.آنگلوس، به نام داروسازی ایرانی pbarmaco peia persica) تألیف کرده و نخستین تحقیق اروپاییان در پزشکی ایرانی به شمار می رود. و نیز از همین دوره با فاصله یک قرن است کتاب تحفه المومنین که هنوز در مشرق زمین فراوان مورد مراجعه است و مد تأثیر هندی را در این زمان نشان می دهد.
قرنهای دهم/ شانزدهم و یازدهم/هفدهم، زمان انتشار طب اسلامی، از طریق پزشکان ایرانی که به هند سفر کرده بودند، در آن سرزمین بوده است. در 1037/ 1629 عین الملک شیرازی کتاب الفاظ الادویه را تألیف و به شاه جهان اهدا کرد. وی محتملاً در تألیف طب دارالشکوه، که آخرین دایره المعارف بزرگ پزشکی در اسلام است، سهیم بوده است. داراشکوه، شاهزاده مغولی هند، که صوفی نیز بود و در ودانتا تحقیق می کرد، بیشتر به ترجمه کتابهای فلسفی هندی به فارسی شناخته شده، که مهمترین آنها ترجمه اوپانیشاد است که آنکتیل دو پرون آن را از روی همین ترجمه فارسی به لاتینی برگردانده و نوزدهم، ویلیم بلیک در زمره بسیاری از دانشمندان مشهور دیگر آن را خوانده، بی آنکه خبر از این داشته باشد که شاهزاده ای مغولی را، را برای پیدا شدن آن هموار کرده بوده است. ولی اینکه داراشکوه خود شخصاً یک دایره المعارف پزشکی را ترجمه کرده باشد، دور از احتمال است؛ احتمال بیشتر آن است که به رعایت و توجیه او این کار به دست پزشکان شایسته ای از قبیل عین الملک صورت گرفته باشد.
طب اسلامی در قرن دوازدهم/ هجدهم، به شکوفایی خود در هند ادامه داد، و در همین دوره است که کتابهای دیگری از قبیل میزان الطب توسط اکبر شاه شیرازی ملقب به شاه ارزانی تألیف شده است. این نکته جالب توجه است که، مقارن با حمله نادرشاه به هند، طب اسلامی در هندوستان نیروی تازه ای پیدا کرد، در صورتی که همان زمان، در نتیجه ورود طب اروپایی به ایران، طب اسلامی در این سرزمین راه انحطاط را می پیمود. امروز نیز بیش از هر جا این طب اسلامی در شبه قاره هند و پاکستان به عنوان مکتب زنده ای به سیر خود ادامه می دهد و با طب ایور ودا و نیز با طب جدید اروپایی رقابت می کند، و در نتیجه نهضت جدیدی به نام مکتب نو بقراطی در طب آغاز شده، و این امر نشانه توجهی است به آن فلسفه پزشکی که طب اسلامی چندین قرن پیش بنای خود را بر آن نهاده بوده است.

پی نوشت ها :

1-ترجمه از شرح تشریح القانون تألیف ابن نفیس، منقول در دائره المعارف بستانی، جلد4، بیروت، 1963ص106.
2-جزئی از آن در این اواخر در ضمن انتشارات دانشگاه تهران و نیز مستقلاً به چاپ رسید.

منبع: نصر، سید حسین؛ (1351) علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.