نویسنده: سرچارلز لایل
مترجم: کامبیز گوتن



 

مقدّمه:


سِر چارلز لایئل (1875- 1797) به درستی به عنوان «شخصیّت یگانه ای که بر زندگی چارلز داروین بزگرتین تأثیر را نهاده است» اشتهار دارد. داروین به هنگام سوار شدن بر کشتی « Beagle بی- گل» به عزم سفر تحقیقاتی نسخه ای از چاپ اول کتاب اصول زمین شناسی(*) (1820) این زمین شناسی بزرگ را به همراه داشت. [سفری که پنج سال طول کشید و کشتی «بی -گل» او را به برزیل، پتاگونی، مجمع الجزایر گلاپاگوس (چارلز آیلند)، تاهیتی، دماغه امیدنیک، زلانه جدید و غیره برد]. بدون فرضیه «گرایش همسان uniformitarian» مربوط به طبیعت، که در آن کتاب به رشته زمین شناسی تعمیم داده شده بود، و نظریّه «چرخش زمانی time revolution» که با آن طرح شده بود، چه بسا داروین هرگز قادر نمی شد که نظریه تحوّل در طبیعت جاندار دست یابد و آن را به ما ارائه کند.
وقتی ما نتیجه مشاهدات پنجاه سال گذشته را با آنچه در خلال سه قرن پیش از آن حاصل شده است مقایسه می کنیم، می توانیم کاملاً امیدوار شویم که زمین شناسی، حتی به یمن همّت نسل کنونی هم که شده، می تواند به موفقیّتهای چشمگیری نایل آید. شاید هیچ علمی، به استثنای نجوم، در عرض مدّتی اینچنین اندک، قادر نشده باشد این همه حقایق جدید و غیر قابل انتظار را آشکار کرده و آن همه عقاید خام گذشته را واژگون کرده باشد. حواس در خلال اعصاری متعدّد، زمین را ساکن جلوه می داد، تا اینکه دانشمند نجوم به ما آموخت که با سرعتی شگرف در فضا در حرکت است. به همان گونه تصور می شد که سطح سیاره زمین از بدو پیدایشش تا به کنون بدن تغییر باقی مانده باشد، تا اینکه زمین شناسی به اثبات رساند که صحنه تغییر مکرر بوده است، و اینکه هنوز هم همچو امواج دستخوش نوسانات آهسته و بی پایان است. کشف منظومه های دیگر در خطّه های بیکران فضا پیروزی علم نجوم بود؛ دنبال کردن سیّاره و یا سیستمی واحد با در نظر گرفتن تغییرات متنوّع آن- نگریستن به آن در دوره های پی در پی، مزیّن به تپه ها و درّه ها، دریاچگان و دریاهای مختلف، سکنه جدید و بومیان و جانداران نوع تازه، پاداش دلپذیری بود که زمین شناسی ارمغان می کرد. به یمن همّت هندسه دان منطقه هایی از فضا، و فواصل نسبی کرات آسمانی اندازه گیری می شد؛ به یمن همّت زمین شناسش دورانهای بی شماری را می شد تشخیص داد و به تمایزشان پی برد، نه صرفاً با محاسبه هایی از نوع ریاضی، بلکه با در نظر گرفتن سلسله وقایعی از نوع فیزیکی- یک نوع توالی پدیده ها در عوالم جاندار و بی جان- علائمی که به اذهان ما ایده های مسلّم و مشخص تری را متبادر می سازند تا ارقامی که از شگرفی زمان خبر دارند... .
چنانچه بر تاریخ پیشرفت زمین شناسی تأمّلی کنیم، به همان گونه که در فصلهای پیشین توضیح دادیم، متوجّه می شویم که نوسانات عظیمی در عقیده مربوط به ماهیّت علّتهایی که تمامی تغییرات گذشته سطح زمین بدان ارجاع می شود رخ داده است. مشاهده گران اوّلیّه یادبودهای شگرفی را که یک زمین شناس سعی می کند راز آن را دریابد به وضع زمین در بَدو پیدایشش مربوط می دانستند، و یا به دوره ای که علتها در آن متمایز از آنچه امروزه در کار طبیعت دخالت دارند ارتباط می یافته است، چه از لحاظ نوع و چه از لحاظ درجه. این نوع برداشتها به نسبت افزایش مشاهدات، تدریجاً تعدیل یافته و یا برخی به کلی کنار گذاشته شدند. و علائم موتاسیونها mutations یا جهش های تحولی قبلی به نحو رضایت بخش تری تعبیر شدند. رخدادهای بسیاری که تا مدّتهای مدید وجودشان را به امری راز آمیز و
خارق العاده مربوط می دانستند، سرانجام به عنوان نتیجه اجتناب ناپذیر قوانین حاکم بر جهان مادّی پذیرفته شدند؛ و کشف این تطابق و هماهنگی دور از انتظار سرانجام برخی از فیلسوفان را بر آن داشت که چنین استنباط کنند که در خلال اعصاری که در زمین شناسی مورد توجه است، هرگز وقفه ای در عملکرد یک شکلِ قوانین که تغییر و دگرگونی را موجب می شوند رخ نداده است. آنان قبول دارند مجموعه ای از علل کلّی، بی اینکه ماهیّتشان عوض شده باشد، می توانسته است با درجات ترکیبی مختلف معلولهای متنوّع بی شماری را به وجود آورند، و اینکه پوسته زمین یادبودهائی از آن را همچنان حفظ نموده است؛ و اینکه بر مبنای همین اصول، پیدایش دوباره تغییراتِ همگونه ای را می توان با گذشت زمان انتظار داشت... .
.. فیلسوف سرانجام در مورد یک- شکلی تغییر ناپذیر علل ثانوی نیر متقاعد شده، و با اعتماد و ایمانی که به این اصل دارد می تواند احتمال درستی گزارشهایی از رویدادهای پیشین را که دیگران نقل کرده اند تعیین نماید، و نیز اغلبِ افسانه های واهی زمانهای قدیم را، بر مبنای اینکه با تجربه اعصار پخته و فرهیخته تر سازش ندارند، ردّ کند.
از آنجایی که باورِ به عدم وجود سازواری، در عللی که به موجب آنها پوسته زمین در اعصار قدیم و نوین دچار تغییر می گشته، برای مدّتهای مدید در همه جا رایج بوده، و حتی در میان کسانی که اطمینان داشتند نظم طبیعت لااقلّ در چند هزار سال اخیر یک- شکل باقی مانده است، لذا هر وضع و موقعیّتی را که می توانسته بر ذهن آنان اثر بگذارد و نظریّاتشان را دستخوش تعصّب بی جا کند باید با توجّه خاصّی مورد بررسی قرار داد. امروز خواننده ممکن است به راحتی خود را متقاعد سازد که رَوند طبیعت از دیرینه ترین اعصار گرفته تاکنون هیچ انحرافی حاصل ننموده است، ولی برای نخستین کسانی که علم زمین شناسی را بنیان می نهادند، تا زمانی که در مورد عمر زمین خطا می کردند و در مورد زمانِ آفرینش موجودات زنده دچار توّهم بودند، پذیرش این گونه نتیجه گیری امکان نداشت... . حتی وقتی هم که پذیرفتند زمین در عصری قدیمتر از آنچه تصوّرش می رفت پر از موجودات جاندار بوده است، هیچ از طول زمان عظیمی که قبل از دوران تاریخیِ شناخته شده سپری گردیده بوده اطلاعی نداشتند. چه اشتباهِ دهشتناکی در عرصه نظریّات عقلانی پیش خواهد آمد وقتی در مورد کمیّت شگرف اعصار پیشین خطا بکنیم، این مثل آن است که وقایع مدنی و نظامی یک ملّت بزرگ را که در عرض دو هزار سال رخ داده اند پرورانده یک قرن بپنداریم. چنین برهه کوتاهی از تاریخ فوراً جنبه یک قصّه دلخوشانه را به خود خواهد گرفت؛ وقایع همگی غیر قابل باور به نظر آمده و با رَوند کنونی امور انسانی همساز نخواهند بود. دسته ای از انبوه رویدادها با توالیِ در هم فشرده ای در پس یکدیگر خواهند آمد. چنین به نظر خواهد آمد که ارتشها و ناوگانهای جنگی تشکیل شده اند که در هم شکسته شوند؛ شهرها صرفاً برای این بنا شده اند که زود تبدیل به ویرانه شوند. از جنگ خارجی یا داخلی به ناگاه به دورانهای ژرفی از صلح و آرامش برخواهیم خورد، و کارهایی که در سالیان بی نظمی یا آرامش سر می زنند از لحاظ بُعدشان جنبه ای مافوق انسانی به خود خواهد گرفت. کسی که یادبودهای دنیای طبیعی را تحت تأثیر شیفتگی مشابهی بررسی
کند، تصوّر غلوّ شده ای از نیرو و شدّت خشونت بار علل در ذهن مجسّم خواهد
کرد، و در چنبره مشکل حلّ ناپذیری گرفتار خواهد آمد و قادر نخواهد شد که بین وضع گذشته طبیعت و وضع فعلی آن تطبیق و سازشی برقرار کند. اگر به یک نگاه می شد تمامی مخروطهای آتشفشانی را که زمین در عرض پنج هزار سال در ایسلند،
ایتالیا، سیسیل، و بخشهای دیگری از اروپا قی کرده و بالا آورده است در مدّ نظر بیاوریم، و می توانستیم گدازه هایی را که در همان مدّت زمان جاری شده اند ببینیم؛ تمامی جابه جایی ها، رسوبات، فراز آمدگی های ناشی از زلزله ها را، زمینهای افزوده شده به مصب ها، و یا خطّه هایی را که دریاها بلعیده اند، و همچنین تأثیرات سیلابهای ویران کننده را بنگریم و چنین بپنداریم که همگی آنها در عرض یک سال رخ داده اند، در آن صورت ایده های اغراق آمیزی از فعالیّت عوامل و ناگهانی بودن انقلابات به ذهنمان راه خواهد یافت. اگر همین مقدار تغییرات در عرض یک سال دیگر در برابر چشمانمان روی بدهد، آیا به این نتیجه نخواهیم رسید که بحران و فاجعه عظیمی در طبیعت در کار است؟ بنابراین، اگر زمین شناسان در مورد علائم توالی وقایع اشتباه کرده باشند، یعنی به جای اینکه آنها را مربوط به هزاران سال بدانند خیال کنند که فقط در عرض چند قرن اتّفاق افتاده اند، و یا وقایعی را که در
طبیعت، میلیونها سال طول کشیده، مربوط به چند هزار سال بدانند، با چنین مفروضات غلطی اگر بخواهند استدلال درستی هم بکنند، به نتیجه دیگری نخواهند رسید مگر آنکه قبول کنند دنیای طبیعی دستخوش انقلاب کاملی شده است.
بر ما روا می بود که برپایی اهرام عظیم مصر را به قدرتی مافوق بشری نسبت دهیم، اگر متقاعد می گشتیم که در عرض یک روز بنا شده اند؛ اگر به همان نحو خیال کنیم که یک قارّه و یا یک سلسله کوه در عرض لحظه ای کوتاه سر از زمین به در آورده است و نه در یک دوران دراز واقعی، در آن صورت باز حقّ خواهیم داشت چنین نتیجه بگیریم که حرکات و تکانهای زیرزمینی در گذشته و در یک زمان، بسیار غول آسا و نیرومندتر از آنی بوده اند که امروزه مشاهده می کنیم... .

پی نوشت ها :

* Sir Charles Lyell: Principles of Geology (London: John Murray: 1853), pp. 60- 62, 64- 65.

منبع: فرانکلین، لوفان باومر؛ (1389)، جریان های اصلی اندیشه غربی جلد دوم، کامبیز گوتن، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1389.