نویسنده: دکتر علینقی کنی




 

مرحوم حاج ملاعلی کنی اعلی الله مقامه جدی المرحوم در سال 1220 هجری قمری در قصبه کن متولد شده و در سال 1306 قمری در تهران به رحمت ایزدی می رسد.
آن مرحوم تاریخچه زندگی خود و اجداد خود را برای پسر ارشد و اکبر خود مرحوم حاج شیخ عبدالحسین به طور تفصیل و تماماً و برای مرحوم والد که نوه ارشد و مورد علاقه ایشان بود و تا سن 18 سالگی محضر ایشان را درک نموده بود. مختصراً این چنین تعریف نموده و اینجانب از زبان والد و عمویم تحریر کرده بودم که به طور اختصار و کوتاه به عرض می رسانم:
مرحوم حاج ملاعلی کنی از نواده مرحوم جعفرقلی خان آملی است که در اواخر سلطنت شاه سلیمان صفوی با خانواده خود از آمل به اصفهان مهاجرت می کند و در دستگاه دولتی باصطلاح دیوانی وارد می شود در زمان نادر به مقامات بالاتری از جمله حکومت شمال خراسان منصوب و مورد وثوق نادر واقع می گردد. پس از چندی چون مردی مؤمن و درست عمل بوده است از بعضی فرامین غلاظ و شداد. نادر سرپیچی می کند. بدینجهت مغضوب واقع شده و پس از مصادره اموالش به تهران که در آن زمان شهرک کوچکی بوده است تبعید می گردد. اواسط دوران نادر پس از دو سال که خشمش فروکش می کند درگذاری که از تهران کرده بود از حاکم تهران حال جعفر قلیخان را جویا می شود. حاکم به عرض می رساند که سخت مریض و شکسته و مبتلا به مرض ورم مفاصل و زمین گیر است. ( هوای تهران در آن زمان خیلی مرطوب بوده است.)
نادر سؤال می کند که جای خشکی در اطراف تهران وجود دارد؟ جواب می شنود شمیران و قصبه کن النهایه هوای قصبه کن گرم تر از هوی شمیران است. دستور می دهد که قسمتی از اموال مصادره شده جعفر قلی خان مسترد گردد مشروط بر اینکه از قصبه کن خارج نشود. جعفر قلی خان که پیر و زمینگیر شده بود فرزند ارشد خود محمد علی خان آملی را مأمور فروش املاکش در مازندران و اصفهان می کند. و از محل فروش، باغات کن ( یک باغ یکصد و بیست هزار متر و باغ بروک هشتاد هزار متری باغ حیاه شانزده هزار متر) و مزرعه لتمال و قریه کوچک کریم آباد را خریداری می نماید. تمامی این املاک فعلاً به نام موقوفات کنی همچنان باقی است. اساس پرونده های ثبتی این املاک بنچاق هایی است بتاریخ 1154 تا 1156 هجری قمری - مرحوم حاج ملاعلی کنی نسل سوم بعد از محمد علی خان آملی می باشد و از طفولیت آثار هوش و درایت فوق العاده در ایشان ظاهر می شود بخصوص حافظه کم نظیر به طوری که در سنین چهارده یا پانزده سالگی حسابها و اداره املاک خانواده خود را که عبارت از پدر و عمو و یک عمه باشد به عهده می گیرد. در ضمن علاقه شدید به دانش اندوزی سبب می شود که در مدرسه خان مروی به تحصیل بپردازد. پس از اتمام مقدمات و سطح از پدر استدعا می کند که وسائل مسافرت او را به نجف اشرف جهت ادامه تحصیل فراهم نماید. پدر و عمو سخت مخالفت می کند و می گوید تو اولاد منحصر به فرد خانواده هستی و تحصیلات تو تا همینجا کافی است.
عاقبت با کمک مالی مادر، بی خبر همراه کاروانی عازم نجف می شود و پدر و عمو از غیبت پسر و برادرزاده عزیزشان نگران می شوند و مادر پس از مدتی کتمان ناچار می شود حقایق را بگوید.
در این زمان به خاطر جنگهای ایران و عثمانی در زمان فتحعلی شاه که مدت طولانی راههای ایران به عراق عرب مسدود شده بود و بعداً هم به خاطر شیوع مرض وبا که هزاران نفر حتی فرمانده شجاع و جوان ایران دولتشاه را به کام مرگ کشید عمو و پدر موفق شدند که به عراق عرب و نجف اشرف مسافرت نمایند.
در مدت سه یا چهار سال مرحوم کنی توانسته بود پیشرفت زیادی در تحصیل نموده ولی از نظر سنی خود را هنوز شایسته حضور در درس استاد بزرگ صاحب جواهر نمی دید. لذا گاهی کنار در ورودی مدرس می نشست و از دور به فرمایشات استاد گوش می داد.
روزی استاد مسئله ای را مطرح می نماید و از زیادی طلاب قریب به اجتهاد و نتیجه را سؤال می نماید چند نفری جوابهایی می دهند که مور قبول استاد قرار نمی گیرد. بلافاصله مرحوم کنی از کنار در مدرس دست بلند می کند. استاد که می بیند جوانی خارج از مدرس در کنار در ورودی دست بلند کرده می فرماید بیا جلو تو کی هستی ملاعلی جواب درست مسئله را بیان می کند. مرحوم صاحب جواهر متعجب می فرماید. جوان جای تو دم در نیست روزها بیا در داخل مدرس. مرحوم کنی در محضر استاد به سرعت ترقی می کند و پس از سه سال موفق به اخذ اجازه اجتهاد از دست استاد بزرگ می گردد.
استاد محمد حسن صاحب جواهر دو شاگرد ممتاز داشت یکی مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری و دیگری ملاعلی کنی که این دو با هم مثل دو برادر بودند و به قول قدیمی ها صیغه برادری خوانده بودند و هر زمان که استاد بیمار و مریض می شد، یکی از این دو شاگرد ممتاز به جای استاد تدریس می نمود.
در اوائل سلطنت ناصرالدین شاه مرض وبای دیگری این بار از شرق به ایران آمد و تعداد زیادی تلف شدند از آن جمله پدر و عموی مرحوم کنی و از خانواده مرحوم محمد علی خان آملی تنها فرزند و تنها وارث، مرحوم کنی باقی می ماند. مادر و اقوام سببی نامه به نجف می نویسند و از ایشان می خواهند که برای جمع آوری و تعیین تکلیف مال الارث به تهران بیاید. مرحوم حاج ملاعلی کنی با کسب اجازه از حضرت استاد صاحب جواهر عازم تهران می شود البته استاد آمدن ایشان را به تهران قبلاً به اطلاع اعلم علمای دارالخلافه مرحوم آخوند ملا محمد جعفر چاله میدانی اعلی الله مقاله که در سنین کهولت بوده اند می رساند. آن مرحوم با وجود کهولت و بیماری در معیت علمای تهران تا زوایه مقدسه ری از مرحوم کنی استقبال می کند به همچنین بزرگان تهران.
مرحوم آخوند ملا محمد جعفر نامه به حضور استاد صاحب جواهر می نویسد. که من پیر و علیل شده ام و وجود خالی عالمی که دست پرورده آن بزرگوار می باشد در تهران لازم است. مرحوم کنی طبق امر و دستور استادش مقیم تهران می شود.
نمی دانم چرا در این اواخر بدون مطالعه حتی بدون مراجعه به فرهنگهای موجود و بدون توجه به موازین عقلانی مسائلی در مورد ورود مرحوم حاج ملاعلی کنی به ایران و وضعیت بد مالی ایشان نوشته شده است. مثلاً: « ایشان از گرسنگی و بی مکانی در مدرسه خان مروی زانوی غم در بغل گرفته بود.»

قرارداد رویتر یک جنایت بزرگ

در سفر اول ناصرالدین شاه به فرنگ در سال 1290 قمری میرزا حسین خان سپهسالار صدراعظم وقت با همکاری میرزا ملکم خان شیاد معروف شاه را وادار می کنند که قراردادی را با رویتر سرمایه دار بزرگ یهودی انگلیسی منعقد کرده برای این منظور میرزا حسین خان سپهسالار یکصدو بیست هزار لیره طلا که در آن زمان ثروت متنابعی بوده است از رویتر رشوه می گیرد که به این طریق تقسیم شود: پنجاه هزار لیره طلا به شاه و پنجاه هزار لیره طلا سهم خودش ( سپهسالار) و بیست هزار لیره طلا سهم میرزا ملکم خان.
بعد از وصول چنین رشوه سنگین قرارداد را به توشیح ناصرالدین شاه می رساند. طبق این قرارداد برای مدت 70 سال کلیه منابع زیرزمینی و معادن ایران جنگلها و گمرکات، صیدماهی در سواحل خلیج فارس و دریای عمان، صید ماهی در رودخانه ها و بهره برداری از راههای زمینی و رودخانه و صادرات ایران در مقابل مبلغ ناچیز سالیانه شانزده هزار پوند به رویتر واگذار می کند. به طوری که لرد کورزون نایب السلطنه هندوستان وزیر خارجه و مرد سیاسی انگلیسی معروف در خاطرات خود می نویسد: « اگر قرارداد رویتر عملی می شد ایران هند بدون دردسری برای انگلستان می گردید.»
میرزا حسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان دو خائن و وطن فروش معروف در تاریخ سیاسی ایران به شمار می روند. بعد از وفات مرحوم حاج ملاعلی کنی مخصوصاً بعد از مشروطیت که یکی دو نسل از آن تاریخ می گذشت ایادی خارجی کوشش کردند که سپهسالار نوکر دست نشانده خارجی و میرزا ملکم خان شیاد و بی وطن را تطهیر کنند و از این دو خائن دو تن آزادیخواه روشنفکر و مشروطه طلب بسازند. دیگر در جراید و محافل اسمی از قرارداد رویتر برده نشود. تنها انتشار اسناد محرمانه انگلستان که هر 90 سال به وسیله وزارتخارجه آن کشور منتشر می شد پرده از این خیانت برداشت و ما در ایران مدیون آقای دکتر تیموری هستیم که زحمت کشیده و این اسناد را به صورت کتابی ترجمه و مطالعات جالبی در این باره کرده است.
در سفر اول ناصرالدین شاه به فرنگ به همراهی و راهنمایی سپهسالار شاه عموی دانشمند و خوشنام خود مرحوم فرهاد میرزا معتمدالدوله را در غیاب خود به عنوان نایب السلطنه تعیین می کند. این مرد دانشمند که خود را از دوستان نزدیک و مریدان حاج ملاعلی کنی می دانست چون به زبانهای انگلیسی و فرانسه مسلط بود و اکثر جراید خارجی برایش می رسید و به خصوص از طریق دیپلماتهای خارجی ( آلمانی، فرانسوی و اطریشی) از این قرارداد شوم مطلع گردید زیرا امضاء این قرارداد عکس العمل بد و غیر قابل تصور و بالاخره جنجال فوق العاده در جراید و محافل سیاسی را موجب می شود. چون توشیح چنین قرارداد ننگینی به نظر مردم اروپا و جراید و محافل سیاسی غیر قابل تصور بوده و هست.
مرحوم فرهاد میرزا معتمدالدوله که نایب السلطنه بوده بلافاصله به مرحوم حاج ملاعلی کنی اطلاع می دهد و می گوید من صلاحیت اعتراض رسمی به شاه را ندارم. زیرا نایب السلطنه و مأمور دیوان می باشم و تنها کسی که می تواند اقدام کند شما هستید، مرحوم کنی بی نهایت متأثر و عصبانی می شود و نامه تندی به شاه می نویسد.
مرحوم ملاعلی کنی نائب السلطنه را مأمور می کند که نامه اش را در روی کشتی قبل از پیاده شدن به دست شاه بدهد.
محتوای این نامه مرحوم حاجی به طوری که پدربزرگم مرحوم حاجی شیخ عبدالحسین از قول پدرش مرحوم حاجی کنی نقل می کند چنین بوده است: پس از مقدمه چنین مختصر می نویسد: اعلیحضرت خود را مالک می دانستند و اطرافیان خائن و فاسد شما این قرارداد ننگین را در مقابل رشوه سنگینی که از یک خارجی گرفته اند به توشیح شما رسانده اند. شاید اعلیحضرت به متن قرارداد و نتیجه شرم آور آن که ایران در مقابل هیچ فروخته شده است توجه نفرموده باشید. اگر اعلیحضرت ابطال این قرارداد و برکناری خائنینی نظیر سپهسالار و میرزا ملکم خان بی دین و خدانشناس را اعلام نفرمایید تنها عکس العمل اینجانب یک طلبه پیر این خواهد بود که دست زن و بچه خود را بگیرم و به اتفاق همفکرانم از این کشور مهاجرت کنم.
البته اجرای چنین تهدیدی موجب قیام ملت ایران و تمام روحانیون علیه شاه می شد که ناصرالدین شاه کاملاً از همین عواقب آن آگاه بود. لذا با مشورت با عموی بزرگوار و مورد احترامش ابطال قرارداد و برکناری سپهسالار و میرزا ملکم خان را رسماً اعلام می کند. شاه و سپهسالار پولهایی را که به عنوان رشوه از رویتر گرفته بودند ناچار پس می دهند. تنها میرزاملکم خان خودداری می کند که آن هم شکایت رویتر با خسارت پس از یک سال پس می دهد.
وزیر خارجه انگلستان در این ایام به نماینده سیاسی خود در ایران فشار می آورد به هر تدبیر تهدید و یا تطمیع مرحوم کنی را به صورتی راضی کنید. نماینده سیاسی انگلستان در ایران در جواب می نویسد: شما و هیأت دولت در چهار هزار مایلی ایران نشسته اید و بی خبر از وضع اجتماعی این مملکت به من فشار می آورید. باید بدانید که این آخوند هم شجاع و هم غیر قابل خریداریست مردیست پاک و بی باک و علاقه مند به کشورش.
مرحوم کنی همیشه حامی و مدافع کسانی بود که مورد تجاوز و چپاول درباریان فاسد و طماع دربار قاجاریه قرار می گرفتند مدارک زیادی در این زمینه دارم همراه نامه به ناصرالدین شاه و نامه های شاه به مرحوم کنی.
منبع مقاله: مجموعه مقالات همایش نکوداشت حاج ملا علی کنی (ره)