نویسنده: محمود سلیم الحوت
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی



 
هرچه که به جز خداوند بزرگ[الله]، خدا و پروردگار گرفته شود، «صنم» نامیده می شود. این تعریف، تعریفی عام است که از کتب تفسیر و فرهنگ ها و سایر منابع گرفته شده است و با آن که درباره ی بزرگ داشتِ بت ها نزد اعراب و انتشار آن در میان قبیله های عرب مطالب فراوانی می توان یافت، اما تحقیق درباره ی آن که چرا در شعر جاهلی به ندرت از بت یاد شده است، دشوار است. از «حسن» نقل شده که گفته است: «هیچ قبیله ای از قبایل عرب نبوده مگر آن که صنمی [از آن خود] داشته که آن را می پرستیده است (1)».
با وجود این، گروهی را می بینیم که اندک بودن ذکر اصنام [در آثار جاهلی] را به حقیر شمردن بت ها از سوی اعراب نسبت می دهند. در نظر این گروه در میان عرب ها صنم بر معنی موجودِ قابل احترام، دلالت نمی کند. (2)
اگر این نظر صحیح باشد، می توان آن را منطبق دانست بر این [واقعیت] که در شمار اندکی از اشعار [جاهلی] به اصنام اشاره شده است و گاه گفته می شود همین مقدار اندکی از اشعار [جاهلی] به اصنام اشاره شده است و گاه گفته می شود همین مقدار اندک نیز در شرایطی بیان شده که حاکی از آن است که گروهی افراد از عبادت آن صنم سرباز زده اند، چنان که در بخش سابق آورده شد. به جز این موارد هر جا به عنوان مثال، نامِ الطاغیه یا الربه برده می شود، آن نام همراه با بزرگ داشت و ستایش و نیز همراه با بیم بوده است.
کلمه ی صنم در قرآن به صورت جمع آمده و در پنج آیه ذکر شده است. یکی از آن ها در داستان قوم موسی ست که به گروهی رسیدند که سخت مشغول پرستش بت ها بودند و چهار مورد دیگر مربوط است به داستان ابراهیم و پدر او و قومش. (3)
ابن کلبی می گوید: «آن چه صنم نامیده می شد، از جنس چوب یا طلا یا نقره بود که به صورت انسان ساخته شده بود(4)». هم چنین گفته شده است آن چه را که به عنوان خدایان می پرستیدند اگر شکل [و صورت] داشت، به آن صنم می گفتند (5). و نیز گفته شده است: اگر آن چه را که عبادت می کردند سنگی بود که صورت نداشت، آن را نصب می گفتند و اگر تمثال داشت، صنم یا وثن نامیده می شد (6).
واژه ی «صنم» که در فرهنگ های عربی آمده است، گفته می شود معرب «شمن» است و صاحب تاج العروس نمی داند این کلمه از چه زبانی [به عربی] وارد شده است (7). بعضی از زبان شناسان اروپایی کلمه ی شنم- کلمه ای که معرب آن صنم می شود- را به ریشه ی selem به معنی صورت در زبان عبری ارجاع می دهند و نیز s-l-m نام خدایی ست که ذکر آن در نقوش آرامی در تَیماء (8) آمده است. (9)
اگرچه گفته شده وثن، همان صنم کوچک است، با این حال تعریف وثن و صنم بسیار در هم آمیخته شده است. نویسنده ی تاج العروس، علت نام گذاری وثن را قرار گرفتن و ثبات آن در یک حالت واحد می داند، چنان که گفته می شود «وثن بالمکان، اقام به فهو واثن (10)» و نیز گفته شده است وثن بتی ست که صورت ندارد (11). ابن اثیر می گوید تفاوت میان وثن و صنم آن است که وثن پیکری معمولی از سنگ های معدنی یا از چوب و سنگ است که به صورت آدمی ساخته و برپا گردیده و عبادت می شود و صنم صورتی است بدون پیکر (12). در کتاب الاصنام در تفاوت میان وثن و صنم آمده است که صنم از چوب یا از کانی ها ساخته شده است و وثن از سنگ، و هر دو آن ها به صورت انسان است (13). و سهیلی می گوید:
همه ی بت هایی که از سنگ یا غیرسنگ ساخته شده باشد صنم نامیده می شود، اما وثن به بتی گفته می شود که منحصراً از جنس غیرسنگ باشد هم چون مس و مواد شبیه آن(14).
و این قول مخالف نظر نولدکه است که می گوید: «وثن به جز سنگ، هیچ معنی دیگری نمی دهد(15)».
زُبیدی نیز با همین نظر موافق است و همان گونه که ذکر شد، می گوید: وثن، صورت ندارد، «کرنگو» همه ی این سخنان و گفت و گوهای گاه مخالف را در یک تعریف خلاصه می کند و می گوید:
صنم چیزی ست که به جای خدای بزرگ پرستیده می شود، شکل دارد و از سنگ یا چوب یا سایر مواد معدنی ساخته می شود. و تفاوت آن با وثن آن است که وثن پیکره ندارد و گاه آن را مترادف دانسته اند با آن چه که بر آن نقشی کشیده شده یا صورتی دارد. (16)
وثن نیز هم چون صنم در قرآن فقط به صیغه ی جمع آمده است چنان چه می فرماید: «فاجتنبوا الرجس من الاوثان (17)»، (پس از پلیدی بت ها دوری کنید...)، «انما تعبدون من دون الله اوثاناً (18)» (واقعاً آن چه را که شما سوای خدا می پرستید جز [بتانی] بیش نیستند) و «انما اتخذتم من دون الله اوثاناً (19)» (... جز خدا فقط بت هایی را اختیار کرده اید...) و به جز این سه مورد در جای دیگری از قرآن، وثن ذکر نشده است و ظاهراً معنای آن در این آیات به همان معنای صنم است که در آیات دیگر آمده است.
«انصاب»، سنگ هایی ست که در اطراف کعبه نصب شده بوده است و بر آن تهلیل می خوانده اند و برای بت ها قربانی می کرده اند. و نَصَب هر چیزی ست که نصب شود و به جای خداوند عبادت شود و این کلمه در شعر اَعشی آمده است:
و ذاالنصب المنصوب لا تنسکنّه
لعافیه و الله ربک فاعبدا
(به این سنگ نصب شده برای کسب عافیت و سلامت عبادت نورز، و خداند تعالی پروردگار توست، پس او را بپرست و عبادت کن).
و «فراء» می گوید: «به نظر می رسد نَصَب خدایی از جنس سنگ بوده است که پرستیده می شد». (20)
در کتاب الاصنام آمده است کسی که قادر نبود بتی از آنِ خود داشته باشد یا بتکده ای بنا کند، سنگی را در جلو حرم یا در جلو جایی که می پسندید نصب می کرد و سپس در اطراف آن طواف می کرد، چنان که در اطراف کعبه طواف می کنند و این گونه سنگ ها را انصاب (21) می نامیدند و نیز گفته است: «عرب سنگی داشت که منصوب نبود (22)، گرد آن می گشتند و در برابر آن قربانی می کردند و به آن انصاب می گفتند (23)». و نیز گفته است:
مرد عرب وقتی سفر می کرد و در منزلی فرود می آمد، چهار سنگ اختیار می کرد و بهترین آن ها را به عنوان پروردگار برمی داشت و سه تای دیگر را به عنوان دیگ پایه برای دیگش قرار می داد و چون به راه می افتاد، آن ها را ترک می کرد و همین که به منزل دیگری می رسید همین کار را تکرار می کرد. (24)
به این سنگ ها انصاب می گفتند و اگر تمثال و شکل داشتند به آن ها اصنام و اوثان می گفتند (25).
به نظر می رسد نظریات این کلبی از تمام آن چه متقدمان درباره ی انصاب و اوثان و اصنام ذکر کرده اند، روشن تر است. درباره ی انصاب در آیه ی «یا ایها الذین آمنو انما الخمر و المَیسَرُ و الانصاب و الازلام رجسٌ ... (26)» (ای کسانی که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بت ها و تیرهای قرعه پلیدند و ...)، ذکری به میان آمده است و نیز در قول حق تعالی در «حرمت علیکم المیته و الدّم و لحم الخنزیر ... و ما ذبح علی النصب... (27)» (بر شما حرام شده است: مردار و خون و گوش خوک ... و آن چه برای بتان سربریده شده و ...) و در جاهای دیگر از انصاب نامی به میان آمده است (28).
اعراب هم چنین خانه های مقدسی داشتند که در اطراف آن ها طواف می دادند و ذکر آن ها بعد از این خواهد آمد. معنی «بیت» عموماً جایی ست که شب را در آن می گذرانند [البیت: ما یبات فیه] و کعبه (29). با ترکیب های «البیت الحرام»، هم چنین البیت العتیق و البیت المعمور معروف است. کلمه ی کعبه در لغت به معنی غرفه یا خانه ی مربع شکل است و نیز به معنی مرتفع هم آمده است و به این معنی اخیر در عبارت «کعب ثدی الجاریه» به معنی آن که سینه ی آن دختر بزرگ شد و بالا آمد، ذکر شده است. گفته شده است بیت الحرام به این دلیل کعبه نامیده شده است که به شکل معکب ساخته شده است، به معنی چهارگوش که جمع آن در عربی کَعَبات است. در این مورد شعری از «ربیعه» در دست است که اسودبن جعفر آن را نقل کرده است:
اهل الخورنق و السدیر و بارق
و البیت ذی الکعبات من سنداد (30)

پی نوشت ها :

1. ابن منظور، لسان العرب، ص 241، ج51.
2. Ency. of Islam، ج4، ص 147.
3. مراجعه شود به: اعراف، آیه ی 134؛ انعام آیه ی 74؛ شعرا، آیه ی 71، ابراهیم، آیه ی 38؛ انبیا، آیه ی 58.
4. کتاب الاصنام، ص 53.
5. لسان العرب، ج15، ص 241.
6. الجارم، محمّد نعمان، ادیان العرب، فی الجاهلیه، ص 132.
7. الزبیدی، تاج العروس، ج8، ص 371.
8. تیماء tayma نام واحه ای در شمال غربی عربستان.
9. Ency.of Islam، ج4، ص 147.
10. تاج العروس، ج9، ص 358.
11. همان، ج8، ص 371.
12. لسان العرب، ج17، ص 333.
13. کتاب الاصنام، ص 53.
14. ادیان العرب، فی الجاهلیه، ص 132.
15. Enc. of Religion and Ethics، ج1، ص 666.
16. همان، ج4، ص 147.
17. سوره ی 22، آیه ی 30.
18. سوره ی 29، آیه ی 17.
19. سوره ی 29، آیه ی 25.
20. لسان العرب، ج3، ص 255-257.
21. کتاب الاصنام، ص 33 و 42.
22. اصل عبارت عربی چنین است: و کانت للعرب حجارة غیر منصوبة یطوفون بها و یعترون عندها یسمونها الانصاب. ظاهراً مقصود از «غیرمنصوبة» در این جا آن است که این سنگ ها هم چون سایر بت ها در مکانی خاص تعبیه نشده بودند و اعراب جاهلی می توانسته اند آن ها را به همراه خود ببرند. چنان که در قسمت بعد به این رسم اشاره شده است.
23. کتاب الاصنام، ص 33 و 42.
24. همان.
25. همان.
26. سوره ی 5 آیه ی 90.
27. سوره ی 5، آیه ی 3.
28. سوره ی 7، آیه ی 43.
29. این کلمه [کعبه] فقط در دو آیه ذکر شده است: سوره ی 5، آیه ی 95، سوره ی 5، آیه ی 97.
30. ر.ک. یاقوت، معجم البلدان، ج4، ص 278، 281.

منبع: سلیم الحوت؛ محمود، (1390)، باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام، منیژه عبداللهی و حسین کیانی، تهران، نشر علم، چاپ اول.