نویسنده: سرجیمز جینز
مترجم: کامبیز گوتن



 

مقدمه


کِستلر Koestler به موضوعی که «بحران علیت» نام گرفته بود اشاره ای داشت، یعنی، مسئله آزادی (*)و حتمیت علمی determinism به آن گونه که فیزیک نوین به تازگی آن را پیش کشیده بود. در پایان کتاب خویش به نام فیزیک و فلسفه، سِرجیمز جینز (1946-1877)، اخترشناس و فیزیکدان انگلیسی درباره این مسئله نکاتی را تذکر می دهد که به خوبی سنجیده شده اند.
در روزگاری که هنوز عصر فیزیک نوین برندمیده بود، این امری ساده به شمار می رفت که بگوییم منظورمان از علیت و اراده- آزاد چیست. ما گمان می کردیم که دنیا از اتمها ساخته شده است و از تشعشعات، چنین می پنداشتیم که قاعدتاً می شد برای هر اتم و هر عنصر تشعشعی موقعیتهای دقیقی را در مکان تعیین نمود، و مسئله علیت، با شناختمان از چنین موقعیتهای مکانی، در اصل این امکان را می داد که روند آتی وقایع را با قطعیت و اطمینان پیش بینی کنیم. مسئله اراده- آزاد این بود که آیا هنوز امکان داشت که این روند را پیش بینی کرد چنانچه قرار بر این باشد که گوهر هشیاری و نیز اراده ورزیهای انسانی در تصویری که ارائه می گردد مداخله کنند.
ولی فیزیک نوین نشان می دهد که این شکل و این گونه سؤال مطرح کردنها دیگر معنایی ندارند. دیگر امکان ندارد که از موقعیتهای دقیق مکانی ذرات و عناصر تشعشعی وقوف حاصل کنیم، و حتی اگر هم که می توانستیم، باز امکان نمی داشت که پیش بینی کنیم که رویداد بعدی چیست. در مورد آنچه به دنیای بی جان مربوط می شود، می توان پایگاهی را در زیر مکان و زمان تصور نمود که در آن چشمه های وقایع و حتی چه بسا آینده نیز جای گرفته و تکلیفشان به نحوی یگانه و گریزناپذیر تعیین شده باشد. چنین پنداشتی لااقل با همه واقعیتهای شناخته شده فیزیک جور در می آید. ولی همینکه از دنیای پدیداری مکان و زمان به این پایگاه زیرین جای عوض می کنیم، به نظر می آید که از ماتریالیسم به فکرگرایی یا به مانتالیسمmentalism گذر می کنیم، و احتمالاً از ماده به ذهن، آنهم بی اینکه بفهمیم چگونه. در یک چنین حالتی است که چشمه های وقایع، در این جایگه زیر زمان و مکان، شامل خود فعالیتهای ذهنی، هم می گردند، به طوری که روند آتی وقایع می تواند تا حدودی، لااقل، وابسته به این فعالیتهای ذهنی ما و دیگران باشد.
فیزیک نوین لااقل این را نشان داده است که مسئله علیت و همچنین اراده - آزاد لازم است به گونه تازه ای طرح شود. اگر آنانی که به آزادی اراده باور دارند بتوانند ما را بگویند که منظورشان از آزادی چیست، و اگر بتوانند دقیقاً نشان بدهند کجا با آنچه ما بر آن نام حتمیت ناهشیارunconscious determinism نهاده ایم تفاوت دارد، می توان لااقل چنین پنداشت که هر آنچه را که آنان می خواهند در فیزیک نوین می توان یافت. فیزیک کلاسیک هر دری را که احتمال داده می شد به نوعی آزادی اراده باز شود چفت نموده و کلونش را هم انداخته بود؛ فیزیک جدید چنین غلطی را نمی کند، و حتی این طور می نماید که در را می توان گشود- فقط اگر می توانستیم پیدا کنیم که دستگیره اش کجاست. فیزیک قدیم دنیا را به صورت یک زندان نشان مان می داد، و نه یک ماوی و مسکن و کاشانه. فیزیک جدید جهانی را نشان مان می دهد که در آن مردان آزاد چه بسا می توانند خانه ای مناسب برای خود بنا کنند، و نه صرفاً سرپناهی برای حیوانات زیستنگاه و خانه ای که به ما این امکان را می دهد تا وقایع را بر وفق مراد خویش سازیم و از کنکاش و کامیابی باز نمانیم.

نتیجه گیری

به وسوسه می افتیم تا بحث مان را با خلاصه کردن نتایجی که به دست آورده ایم خاتمه دهیم. ولی واقعیت عریان این است که نتیجه ای در کار نمی باشد. و اگر مجبور باشیم به ذکر نتیجه ای بپردازیم، همانا این خواهد بود که برای بسیاری از نتیجه گیریهای سابق علمی در قرن نوزدهم که به سؤالات فلسفی ربط می یافت یکبار دیگر لازم می آید که در قالبی دیگر در آیند.
و درست به همین علت، هیچ نوع نتیجه گیری بی شبهه ای را نمی توان ارائه نمود، مثلاً مدعی شد که ماتریالیسم مرده است، یا اینکه تعبیر دترمینیستی از جهان، دیگر هیچ اعتباری ندارد، ولی می توان گفت که دترمینیسم و آزادی، ماده و ماتریالیسم با توجه به شناخت علمی نوینی که کسب نموده ایم نیازمند تعریف دوباره ای می باشند. وقتی این کار انجام شد، کسی که خود را ماتریالیست می داند می تواند برای خویش تصمیم بگیرد که آیا آنها تنها نوعی از ماتریالیسم را که علم جدید قبول دارد می توان بی هیچ ایرادی به راستی ماتریالیسم نامید، و یا بقایای شبح گونه ماده را آیا می شود ماده نامید یا که بدان نام دیگری باید داد؛ اینجاست که انتخاب واژه مناسب کاری آسان به نظر نمی آید.
به هر حال آنچه باقی می ماند بسیار متفاوت از آن ماده ناسفته و یا ماتریالیسم زننده دانشمند ویکتوریایی Victorian scientist است. جهان ابژکتیو و مادی آن دانشمند اینک معلوم شده که با زاده های ذهنی ما [در عرصه فیزیک تئوریک] تفاوت اندکی می داشته است. از این لحاظ، فیزیک نوین در جهتی حرکت نموده که فکرگرایی mentalism در آن بیشتر از ماده گرایی است.
و باز نباید تصور نمود که فیزیک نوین بر هر نوع نتیجه گیری جدید در مورد دترمینیسم، علیت یا اراده- آزاد صحه می گذارد، ولی می توان گفت که دترمینیسم یا حتمیت علمی دیگر بازارش آنچنان گرم نیست که پنجاه سال پیش بود. به نظر می رسد موردی وجود دارد که ناگزیریم تمامی این مسئله را دگرباره مطرح سازیم، منتهی باید دید به چه نحوی.
این ممکن است برداشت دلسرد کننده ای باشد از آن کشتزار عظیمی که به فعالیت علمی نوین اختصاص داده شده، کشتزاری که بی اندازه به قلمرو فلسفه نزدیک است. ولی فراموش نباید کرد که فیزیک و فلسفه عمرشان هنوز چند هزار سالی بیشتر نیست، و چه بسا میلیونها سال دیگر زنده خواهند بود. آنها کار خود را تازه دارند شروع می کنند، و ما، به قول نیوتن، هنوز کودکانی هستیم که در ساحل دریا به بازی با ریزسنگها و صدفها مشغولیم، در حالی که کمی دورتر اقیانوس پهناوری که نامش حقیقت باشد در کنارمان برمی خروشد و می غلتد؛ بی اینکه هرگز پهنه اش را در نوریده باشیم یا این را بدانیم که رازش چیست.
جای تعجب نیست که نژادمان هنوز موفق نشده است بخش عمده ای از مسائل دشوار را حل کند، چه برایش فرصت همچنان تا میلیونها سال دیگر باقی است. شاید اگر در این کار توفیق کامل می یافت زندگی یکنواخت و ملال آور می شد، زیرا کسان بسیاری را خود دانش نیست که موجب خشنودی فکر می گردد بلکه تلاش و تکاپو برای یافتنش- سفری که با امید همراه باشد دلپذیرتر از رسیدن به مقصد است.

پی نوشت ها :

*Sir James Jeans: physics and philosophy, pp. 215-17 copyright 1943 combridge University press.

منبع: فرانکلین، لوفان باومر؛ (1389)، جریان های اصلی اندیشه غربی جلد دوم، کامبیز گوتن، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1389.