من آن چیزی هستم که شما می خواهید!
اریک فروم(1)، برخلاف یونگ، آدلر و هورنای پیش از آنکه به آموزش روانکاوی و انتخاب حرفه روان درمانگری بپردازد، به مطالعه جامعه شناسی و روانشناسی پرداخت. به خاطر این گونه مطالعات و علائق خاصّ فروم، در این زمینه
نویسندگان: حسین شکرکن و دیگران
اریک فروم(1)، برخلاف یونگ، آدلر و هورنای پیش از آنکه به آموزش روانکاوی و انتخاب حرفه روان درمانگری بپردازد، به مطالعه جامعه شناسی و روانشناسی پرداخت. به خاطر این گونه مطالعات و علائق خاصّ فروم، در این زمینه هاست که نظریّه های وی بیشتر به عنوان «فلسفه اجتماعی» شهرت یافته اند تا نظریه های محض روانشناختی. او در سال 1900 در فرانکفورت آلمان متولد شد. روانشناسی و جامعه شناسی را در هایدلبرگ، فرانکفورت و مونیخ آموخت و در سال 1922 به اخذ درجه دکتری در هایدلبرگ نائل آمد. فروم آموزش روان تحلیلی را در مونیخ و مؤسسه روانکاوی برلین گذرانید و سپس در سال 1933 به ایالات متحده آمریکا مسافرت کرد و پیش از ورود به نیویورک، در انستیتوی روانکاوی شیکاگو به ایراد سخنرانی پرداخت. فروم در تعدادی از دانشگاهها و مؤسسات آمریکا به امر آموزش اشتغال داشت و در اواخر عمر در دانشگاه ملی شهر مکزیکو تدریس می کرد.
یکی از علائق اساسی فروم در این مورد بیان می شد که اجتماع با ابعاد وسیع خود بر انسان اثر می گذارد. به عنوان مثال، او معتقد است که انسان معاصر، خویشتن را از فطرت و طبیعت خویش آزاد ساخته و هم اکنون در وضعیتی است که خود را جدا از سایر انسانها می یابد. احساس تعلق، وابستگی و امنیت یک کودک، تنها در گرو ارتباطات وی با والدینش است و وقتی به دوران بلوغ رسید، به استقلال دست می یابد. اما، این استقلال، به بهای امنیت اولیه به دست آمده است. چنین شباهتی در تحول و تکامل جامعه به سوی پویایی، پیچیدگی و بی هویتی به چشم می خورد و در آن انسان یک باره ارتباط ایمنی خود را با کوچکتران و به ویژه با بیشتر گروههای ابتدایی مانند قبیله و روستا از دست می دهد و این درست نظیر از دست دادن ارتباطی است که با طبیعت و فطرت خویش داشته است.
فروم می گوید: انسان برای فرار از گسترش آزادی و بازگشت به هستی مطمئن تلاش می کند. او بر این باور است که نیروی محرک نخستین در وجود انسان، ارضاء سایقهای غریزی نیست، بلکه تمایل به بازگشت به شرایط وابستگی و تعلق است. در کتاب «فراز از آزادی»که در زمان تسلط رژیم نازی در سال 1941 نگارش یافته است، فروم به این نکته اشاره می کند که جاذبیّت نازی برای مردم آن بود که آنها را از آزادی بی قید و شرط می رهانید و به وابستگی و تعلق بازگشت می داد. خلاصه اینکه ماهیّت دیدگاه فروم را عوامل فرهنگی یا اجتماعی تشکیل می دهند و عوامل زیست شناختی در آن نقش تعیین کننده ندارند.
از نظر فروم، بیشترین نظامهای رایجی که می توانند ایمنی را به انسان بازگردانند، انسان گرایی و استبداد(2)است. استبداد شامل خودرأیی و تحمیل عقیده بر یک جامعه است که با مجموعه ای غیرقابل انعطاف از اصول هادی و واجد حالت بندگی و اسارت همراه است. فروم، این نظام را به عنوان یک راه چاره مؤثر برای مسأله انزوای انسان رد می کند. زیرا، به اعتقاد وی جامعه ای که مانع تحقق کامل توانهای بالقوه انسان باشد، در برابر خود مواجه با نوعی دشمنی و خصومت خواهد بود. راه چاره مؤثرتر همان انسان گرایی است که انسان را با دیگر انسانها از طریق دوستی، همکاری و تعاون دوجانبه متحد می سازد. فروم، چنین جامعه ای را «سوسیالیسم کمونیستی انسان گرایانه»(3) می نامد که در آن هر انسانی برادر دیگری است و بنابراین احساس تنهایی نخواهد کرد.
بنابر دیدگاه فروم، انسان دارای پنج نیاز ویژه است که از شرایط تنهایی سرچشمه می گیرد: نیاز به احساس هویّت فردی، نیاز به احساس تعلق به جامعه (ریشه دار بودن)، نیاز به برتری جویی ماهیت حیوانیش به عنوان یک موجود خلاق، نیاز به بازگویی موفقیتهایش برای همگنان و نیاز به استمرار و استحکام جهت گیری.
اریک فروم به این امر تأکید دارد، که متأسفانه جامعه وسایل ارضاء این نیازها را فراهم نمی سازد، بلکه جامعه و مؤسسات سیاسی و اجتماعی، اغلب مولّد تعارضات اساسی هستند. که اغلب به ارضای نیازها با هزینه دیگران می پردازند. به عنوان مثال همانندسازی قوی با نماد ملی و صنعتی، انسان را از نیاز به هویت شخصی محروم می سازد.
فروم برای فرار از تنهایی و عدم امنیت، که بر جامعه مدرن گستردگی دارند، روشهایی پیشنهاد می کند و به تشریح آنها در کتابهای:« انسان برای خویشتن، 1942»، «قلب انسان، 1946» می پردازد. او آنها را به عنوان جهت گیریهای پویایی منش مطرح می کند که عبارتند از: «پذیرا بودن»، «بهره کشی»، «ذخیره سازی»، احتکار و تولیدکنندگی.
گرچه از دیدگاه فروم، هیچ انسانی فقط یکی از این جهت گیریها را ظاهر نمی سازد، اما، این امکان هم وجود دارد که یکی از آنها در یک شخص غالبیّت داشته باشد.
شخص فروتن، پذیرا و وابسته به دیگران می شود، زیرا که نیاز به مراقبت از خود دارد، چنین افرادی دارای مایه های قوی همانندسازی با دیگران هستند.
جهت گیری بهره کشی در رفتار پرخاشگرانه ظهور می یابد. این جهت گیری در نظام هورنای به صورت حرکت در مقابل مردم مطرح شده است. جهت گیری بهره کشی شامل ادراک دنیای خارجی به عنوان عامل تهدید است. بنابراین، انسان را در جهت رفتاری غیرقابل انعطاف رهنمون می شود. شخص محتکر تمایل به اندوختن و تصرف کردن دارد. او امنیت خویش را در قالب دارایی و توانگری جستجو می کند. جهت گیری دیگر در نظام فروم، بازاریابی است که سرمایه داری را انعکاس می بخشد. بر طبق این جهت گیری، موفقیتهای شخص در گستره امور مالی و پیروزیهای مادّی نهفته است. ارزش شخص وابسته به موفقیتهایش در بازار و کمتر در رابطه با توانشهای فردی است. « من آنچه را که شما می خواهید هستم.» فروم معتقد است که این جهت گیریهای چهارگانه، بیمارگونه هستند.
یک انسان کاملاً سالم، جهت گیری مولد را ارائه می دهد. این جهت گیری او را قادر می سازد تا به تحقق کلیه توانهای خود پرداخته و به اهدافش دسترسی یابد و این در حالتی است که دیگران را از دست نمی دهد و آنها را دلگیر نمی سازد.
پی نوشت ها :
1. Erich Fromm
2.Authoritatianism
3.Humanistic communitatian Socialism
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}