نویسنده: دکتر محمود افشار یزدی
مترجم: ضیاء الدین دهشیری



 

 


در زمان عقد قرارداد 1919 هیئتی از رجال نیک نام (علینقی خان مسعود انصاری (مشاور الممالک)، محمدعلی خان فروغی (ذکاء الملک)، سید ابوالقاسم خان عمید (انتظام الملک) و حسین علاء (معین الوزاره) از طرف دولت ایران به پاریس اعزام شده بود تا به کنفرانس مقدماتی و کنگره صلح، ادعاهای ارضی ایران را عرضه نماید. این ادعاها عبارت از مطالبه اراضی بود که از دوره فتحعلی شاه تا ناصرالدین شاه قاجارها در قفقاز و ترکستان و شرق و غرب ایران از دست داده بودند. گذشته از اینکه این منویات عملی به نظر نمی رسید ارتباطی هم با کنگره صلح میان آلمان شکست خورده و مخالفانش نداشت تا به طور جدی در آنجا قابل طرح باشد. اگر ایرانیها به این مطلب آگاه نبودند انگلیسها آن را به خوبی می دانستند، اما می خواستند که ایرانیها را سرگرم و دلخوش نمایند تا از عاقدان قرارداد راضی باشند. از روشهای سیاست استعمارگران است که در دول و ملل استعمارزده «خوک کوچک بینی» را در برابر استعمار و «خود بزرگ بینی» را برای خودشان ایجاد می کنند تا آنها به مقصودهای سیاسی و اقتصادی که دارند برسند.
به هر حال، اگر جزئی از مطالبات ارضی ایران هم عملی می شد به نفع انگلیسها بود، زیرا به موجب قرارداد 1919، ایران را دربست در اختیار داشتند و آنچه بر آن مزید می شد بر مزایائی که به دست آورده بودند می افزود. به اصطلاح معروف «مال وقف تعلق به دعاگو دارد» در این امر هم با مهارت دیپلماسی با رجال ایرانی، که بعضی از آنها دست پرورده یا دست نشانده خودشان بودند، «موش و گربه بازی» می کردند. با چشم می گفتند (بکن!) و با ابرو می گفتند (مکن!)
«آلت فعل» شدن نمایندگان ارسالی به پاریس غیر از (آلت فعل) بودن وثوق و فیروز است. آنها (یعنی هیئات اعزامی به پاریس) به دستور دولت خود انجام وظیفه می کردند، ولی نمی دانم تا چه اندازه به بی پا و بی ثمر بودن مأموریت خودآگاه بوده اند.
به هر کیفیت، انگلیسها (رل) یا گوی خود را خوب بازی می کردند. از تلگرافها و مراسلات رسمی آنها (رد و بدل شده با اولیای ایران) آشکار است.
قبل از بررسی آن نامه ها دو نامه، یکی از دکتر محمد مصدق به خودم راجع به یادداشت ایران به کنفرانس مقدماتی صلح به وسیله هیئت اعزامی ایران به پاریس و دیگر، نامه من به هیئت اعزامی ایران به پاریس و دیگر، نامه من به هیئت مزبور راجع به عرضه داشت منویات ایران درج می شود. چون هر دو نوشته به خط خواناست برای یادگار آنها را کلیشه می کنم.
نامه دکتر مصدق حاجت به مقدمه نویسی ندارد. خود از هر جهت گویاست. اما در مورد نامه من، که خود نیز تا امسال از وجود آن بیخبر بودم: یک روز ایرج افشار، فرزند ارشد من، عین نامه ای را که در آن ایام که هیئت ایرانی در پاریس بود به آن هیئت نوشته بودم، آورد و به من نشان داد. تعجب کردم که این نامه که از سویس به پاریس به یک مرجع رسمی نوشته شده چگونه بعد از پنجاه و نه سال در تهران به دست او افتاده است. پرسیدم. گفت: آقای اسمعیل رائین که به اوراق و اسناد گذشته علاقه دارند این نامه را در دکانی و از دکانداری به دست آورده، و چون دیده اند امضای مرا دارد لطفاً به پسرم داده اند. متشکرم.
دیگر، ترجمه و اصل یادداشت ایران به کنفرانس مقدماتی صلح، به انضمام نقشه ای از مطالبات ارضی ایران که کشیده و پیوست یادداشت کرده بودند نیز چاپ می شود. سپس (موش و گربه بازی) سیاسی و دیپلماسی انگلیسها را با رجال ایران نقل می کنم. با مطالعه آنها ملاحظه می شود که با اشاره چشم و ابرو چگونه بازی (بکن! - مکن!) را با وثوق و فیروز در آورده بودند.

خلاصه چند تلگراف و نامه رد و بدل شده پیرامون ادعای ارضی ایران در کنفرانس صلح پاریس

نقل از مجله رنگین کمان شماره 454-455 مورخ دوم تیر ماه 2536 ش و نظریات نگارنده
در 14 دسامبر 1919 (یعنی 4 ماه بعد از امضای قرارداد) وزیرمختار انگلیس در تهران به لاردکرزن وزیر خارجه بریتانیا تلگراف می کند که (رئیس الوزراء وثوق الدوله به من اطلاع داد که موضوع اصلاح سرحدات ایران که بین وزیر خارجه ایران (فیروز میرزا نصرت الدوله) و وزارت خارجه انگلیس مطرح بوده است بسیار اهمیت دارد) - همین جمله حکایت می کند که درین خصوص مذاکراتی (در خفا) بوده است. انگلیسها با اطمینان به اینکه ادعای ارضی ایران به جائی نمی رسد مایل بودند که ملت ایران را دلخوش و سرگرم کنند که دولتشان چنین اقدامات «مهم و مفید» زیر حمایت آنها می کند.
لاردکرزن به فیروز میرزا: (... موضوع این ادعا به قدری مبتذل و قدیمی است که نمی تواند در ردیف ادعاهای ارضی قرار گیرد که دولت انگلیس با پیش بینی کسب موفقیت متعهد به حمایت از آن در کنفرانس صلح خواهد بود... به عقیده من دو راه در برابر دولت ایران وجود دارد. اول یک اظهاریه کامل و مفصلی مبنی بر ادعای ایران به وسیله نماینده دولت ایران در پاریس تقدیم کنفرانس صلح شود البته به مسئولیت خود دولت ایران و بدون انتظار از حمایت بریتانیا - ثانیاً یک درخواست معتدل تری که متکی بر حمایت دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان باشد تسلیم گردد!) بدیهی است که می خواستد با بدست آوردن این «درخواست حمایت دولت ایران از بریتانیا» سندی به دست آورند که دولت ایران انگلیس را حامی و مرجع امید خود می داند و از او حمایت می طلبد.) نامه را با کمال مهارت که نه مأیوس کند و نه امیدوار، چنین ادامه می دهد: (حاضرم، تا آنجا که ممکن باشد با رسیدگی به اوضاع جغرافیائی و مردم شناسی مناطق مورد بحث از ادعای ایران در مرزهای غربی ایران حمایت کنم چون این ناحیه جزو مناطقی است که با قلمرو عثمانی که در کنفرانس صلح پاریس مطرح خواهد شد ارتباط دارد.)
فیروز در جواب لاردکرزن خلاصه چنین نوشته است: (... با توجه به اشتراک حقیقی منافع دو کشورمان و با اطمینان به اینکه دولت بریتانیا مایل است سرحدات ایران به وسیه یک اصلاح منصفانه تضمین و تأمین شود، در درجه اول اهمیت برای اینجانب یافتن اطمینان از معاضدت و مساعدت مؤثر دولت انگلیس است.)
لاردکرزن به وزیرمختار انگلیس در تهران خبر می دهد که (چون من نتوانسته بودم وزیر خارجه ایران را بپذیرم به ملاقات لارد هاردینگ رفته و تلگراف وثوق الدوله را بدو نشان داده است که حاوی این نکات می باشد: اگر در مورد ادعاهای ارضی ایران بیش از آنچه من (کرزن) به او قول دادم حمایت از طرف انگلستان نشود دولت ایران گرفتار بحران شدیدی خواهد شد و دوره مشکلی پیش خواهد آمد. فیروز گفته است تا چند روز دیگر افسران انگلیسی وارد تهران خواهند شد تا مسئولیت بخش نظامی قرارداد را برعهده گیرند و آنوقت است که مشکل اساسی شروع خواهد شد بدون اینکه بتوانند درک کنند که خدمات آنان بالمال چه فوائدی ممکن است برای ایران داشته باشد) - «کاسه از آش گرمترها» دولت انگلیس را ترسانده اند: - (وزیر خارجه ایران مشکلات بزرگی را پیش بینی می کند و آن هنگامی است که مجلس ایران حدود یک ماه دیگر تشکیل جلسه دهد و رئیس الوزرا ایران باید قدرت آنرا داشته باشد به مردم اطمینان بدهد که انگلستان درباره ادعاهای ارضی ایران از ما حمایت کرد.) لاردکرزن در پیام خود به وزیرمختار انگلیس چنین ادامه می دهد: (فیروز به لارد هاردینگ گفته است (... آنچه موجب مسرت دولت ایران خواهد شد اینست که ادعای ایران در کنفرانس مطرح شود و دولت انگلستان آن ادعا را پشتیبانی کند که کنفرانس رائی به مضمون زیر تصویب کند: «کنفرانس ادعای ارضی ایران نسبت به سرزمینهای ماوراء بحر خزر را به مورد و با اساس می داند ولی چون تصمیم گرفتن درباره آن با حل مسئله روس ارتباط دارد نمی توان در حال حاضر نظر قطعی اتخاذ کرد» لاردکرزن ادامه می دهد: «فیروز عقیده دارد با صادر شدن چنین قطع نامه ای موقعیت دولت ایران در مجلس در هنگام مذاکره درباره قرارداد انگلیس و ایران بسیار مستحکم خواهد شد) لاردکرزن اضافه می کند که (نظر خود من اینست که ادعای ایران به کلی نامعقول است و هنگام مذاکره درباره حمایت از ادعاهای ایران هرگز به خاطر من خطور نکرد که ما مجبور خواهیم شد وارد گذشته های دور یک قرن یا بیشتر شویم... با این حرف ما خود را مسخره خواهیم کرد.) از جمله های اخیر واضح است که وثوق، ابتدا به ساکن، موضوع اصلاحات ارضی را پیش نکشیده بلکه با تلقین انگلیسها یا الهام گرفتن از آنها در هر حال با مشورتشان اقدام کرده است و منظور زمینه سازی برای توجیه و تصویب قرارداد در برابر ملت و مجلس ایران بوده است. منتها به قدری در تنظیم صورت ادعاها مبالغه شده که لاردکرزن آنرا با عنوان «مسخره» خوانده است.
ملاحظه می شود که هدف اساسی دو سیاستمدار ایران در حقیقت تهیه وسائلی بوده که بتوانند در مجلس و در برابر ملت ایران قرارداد را موجه و حمایت انگلیس را برای «عظمت» ایران لازم جلوه دهند.
حال ببینیم وثوق الدوله در این باره چه پیغامی توسط وزیر خارجه خود برای اولیای دولت بریتانیا فرستاده است.

امریکا و قرارداد 1919

دولت فرانسه همچنان که دولت امریکا در عقد قرارداد 1919 ایران و انگلیس که موجب نقصان نفوذ سیاسی و منافع اقتصادی آنها می شد ناراضی بودند حتی وزیر خارجه امریکا اعتراض شدیدی نمود. حال ببینیم در این خصوص در مکاتبات رسمی انگلیس چه نکاتی مندرج است. باز نقل از همین شماره مجله رنگین کمان:
لاردکرزن به وزیرمختار انگلیس در تهران چنین می نگارد: (از وزیر خارجه ایران سئوال کردم درباره مستشارانی که از طرف قدرتهای خارجی به دولت ایران پیشنهاد شده است اطلاعاتی دریافت کرده است؟ جواب منفی داد و اضافه کرد کاملاً آگاه است که دولت ایالات متحده قصد دارند جای پائی در ایران برای خود به دست آورند. والاحضرت گفت مدتهاست در این فکر هستم که به مصلحت مشترک هر دو خواهد بود که ایالات متحده امریکا منافعی در قسمت امور مالی در شمال ایران داشته باشد. والاحضرت معتقد است که ما در برابر نفوذ روسها در شمال ایران موقعیت تقریباً نامناسبی داریم و چه بهتر است که امریکائیان در شمال ایران دارای منافعی باشند تا سدی بازرگانی در برابر روسها ایجاد کنند و کمال سعی خواهند کرد امنیت آن ناحیه و به طور کلی ایران را حفظ کنند و همین تلاش آنان باعث خواهد شد که با مفاد قرارداد انگلیس و ایران که هدفی جز دو موضوع فوق ندارد موافقت نمایند.
خلاصه تلگراف وثوق به فیروز (... منظور از عقد قرارداد کمک کردن به کشور ایران بود تا بتواند نظم و آرامش داخلی خود را حفظ کرده حیثیت خود را بازگرداند... این همه تأئیدات و تضمین ها که داده شده است به عنوان یک حربه و سلاح دفاعی در دست من و خود جنابعالی بوده است که در مقابل حملات دشمنان و منتقدان داخلی و خارجی که هنوز امید خود را از دست نداده اند و با خصومت و خشم و غضب به ما و به قرارداد نگاه می کنند... مطمئن باشید که دوستان و دشمنان هر دو دست به دست هم داده بر علیه ما و بر علیه نفوذ انگلستان متحد خواهند شد و امکان دارد منجر به طغیانها و عصیانهای نظیر آنچه در مصر و افغانستان به وقوع پیوسته است در ایران نیز روی خواهد داد که کوچکترین آن قربانی شدن اصل قرارداد خواهد بود... که هم اکنون نشانه هائی از آن آشکار است.
... جنابعالی اشاره کرده اید که لرد کرزن گفته است که افغانها که با بلشویکها همدست شده اند قصد دارند یک سیاست پردامنه ای در آسیا تعقیب نموده و ادعای مالکیت نسبت به مرو، بخارا و استانهای دیگر ماوراء بحر خزر عنوان کنند. بریتانیا باید به ایران کمک کند تا نقشه آنها خنثی شود که البته نتیجه به نفع هر دو کشور خواهد بود... اگر وضع چنین باشد ما همه قدرتها و وسائل برای مقابله و دفاع در برابر حملات مخالفان قرارداد و کسانی که طرفدار یک سیاست مخالف در ایران هستند از دست خواهیم داد... تمام زحماتی که من و شما در عرض این مدت طولانی متحمل شدیم حالا در جهت حمله به ما به کار خواهد رفت و ما برای همیشه مورد طعن و لعن قرار خواهیم گرفت من واجب می دانم که شما صاف و پوست کنده برای لاردکرزن تشریح کنید تا بلکه به جنابعالی و خود من فرصتی داده شود تا هم دین خود را نسبت به کشورمان اداء کرده و هم پاس مناسبات دوستی نسبت به انگلستان را به جا آورده باشیم) این تلگراف وثوق به قدری زباندار است که حاجت به هیچ توضیح و تفسیر ندارد.

خدمتگزاریها، خوشخدمتیها و پاداشها

لاردکرزن به سفیر انگلیس در تهران:
(... شاهزاده فیروز از تصمیم ما برای تأسیس یک مدرسه پسرانه در تهران سپاسگزاری کرد و آنرا ستود. او اضافه کرد که یکی از طرق بسیار عالی تبلیغات برای گسترش نفوذ در سراسر ایران تأسیس مؤسسات آموزشی برای زنها و دختران در تهران می باشد. من به او گفتم که هم اکنون برای دریافت کمک جهت مدرسه پسرانه تهران با خزانه داری کشمکش داریم و لذا تردید دارم که بتوان برای مدرسه دخترانه کمکی دریافت کنم... شاهزاده درباره اعطای نشان به رئیس الوزرای ایران نامه ای به آقای اولیفانت نوشت که رونوشت آنرا برای شما می فرستم. در آن نامه متذکر گردیده است نظر به خدماتی که وثوق الدوله به منظور عقد قرارداد انگلیس و ایران متحمل شده است باید به او نشانی داده شود من هم توصیه کردم که اعلیحضرت امپراتور انگلستان به وثوق الدوله نشان اعطا فرمایند).
مجله ی رنگین کمان به عنوان توضیح می نویسد: «... وزیر خارجه ایران برای کوچکترین امور از وزیر خارجه انگلستان کسب دستور می کرده است. درخواست نشان برای وثوق الدوله به خصوص نشان می دهد برای خدماتی که به انگلستان می کرده اند توقع نشان هم داشتند. قرارداد تحت الحمایگی انگلیس بر ایران را امضاء کرده بودند باج سبیل گرفته بودند و ایران را فروخته بودند نشان هم می خواستند البته انگلستان هم نشان نوکری به آنان اعطا کرد و می بایستی اعطا کند تا افراد برای نوکری آماده شوند اما بودند کسانی که غیرت داشتند، مرگ را بر زندگی کردن زیر بیرق اجنبی ترجیح دادند» در جای دیگر مجله رنگین کمان، اضافه می کند که (ایران را یکسره به کام انگلستان فروکردند.) برای اینکه وجهه انگلستان بالا برود ادعاهای ارضی بر همسایگان را دنبال کردند».
«... روزنامه های آن زمان که چرخاننده اصلی آنها انگلستان بود به خصوص روزنامه رعد که نویسنده آن سید ضیا بود در وصف قرارداد قلم فرسائی ها کردند... انگلستان که ایران را به موجب قرارداد در اختیار داشت حاضر نبود با کشورهای هم جوار ایران درگیری پیدا کند، به این جهت وثوق الدوله و نصرت الدوله را بازی می دادند در حالی که ادعاهای ایران را مسخره تلقی می کردند... وثوق الدوله جزو دارودسته «فراماسونها» (اعضاء فراموشخانه) بود. او در قبال استاد اعظم که انگلستان بود شخصیت خود را فراموش کرده غیر از اجرای اوامر و دستورات انگلستان قدرت انجام کار دیگری نداشت...» (2)

پی نوشت ها :

1. هنگام تشکیل کنفرانس صلح در پاریس میان عمویم شادروان محمدتقی افشار تاجر ساکن بمبئی و نگارنده که دانشجو در سویس بودم دو رباعی راجع به کنفرانس صلح پاریس مبادله شد که چون تا حدی تباین اندیشه ها را در آن زمان می رساند، و به یادگار آن مرحوم که گاهی شعر می گفت، نقل می نمایم. از اوست:
آن دیو که نام او بود جنگ و جدال
الحمد که شد کشته به میدان قتال
حوریه صلح کو ز ترس آن دیو
پنهان شده بود باز بنمود جمال
پاسخ نگارنده:
آن دیو که نام او نهی جنگ و جدال
هم کشته اگر شده به میدان قتال
ترسم که کنند زنده اش در پاریس
آنان که به اسم صلح گردآمده حال
2. هنگام غلط گیری، کتاب (زندگانی من و نگاهی به تاریخ معاصر ایران و جهان) تألیف عبدالحسین مسعود انصاری و همکلاس من در مدرسه سیاسی تهران، به دستم رسید. سطور زیر را از آن نقل می کنم: (چون من منشی هیئت اعزامی ایران به این کنفرانس بودم خاطراتی دارم... انگلیسها با ورود ما به کنفرانس صلح مخالفت کردند... و با اعمال همه وسائلی که در دست داشتند قرارداد 1919 را بر ما تحمیل کردند... موضوع اعزام هیئت به کنفرانس صلح ورسای از اوایل سال 1918 بین دولت ایران و سفارت انگلیس مورد مذاکره واقع شده بود (ص 255 جلد اول) - وثوق الدوله، وزیر خارجه خود را در پاریس در آنچه در پس پرده در تهران میان او و سفارت انگلیس می گذشت بی خبر گذاشته بود.) مشاورالممالک در یادداشتهائی که فرزندش در کتاب خود نقل کرده چنین نوشته است: «بعد از خداحافظی با بالفور (وزیر خارجه انگلیس) بر من معلوم شد که رفتار زمامداران ایران با هیئت چیست. اینست که با حالت یأس از اینکه بتوان با رویه ای که تهران پیش گرفته کاری صورت داد» (ص 276) عبدالحسین خان در صفحه 231 همین کتاب می نگارد: «... راجع به زیاده طلبیهای ایران من که منشی هیئت بودم اذعان می کنم که در تقاضاهای ما خیلی زیاده روی شده بود».
اضافه کنم که قرارداد 1919 در نهم اوت زمان وزارت خارجه بالفور امضا شد و لاردکرزن در 15 همان ماه وزیر خارجه گردید. اما قبلاً هم عضو کابینه و الهام دهنده قرارداد بود.

منبع مقاله: افشار یزدی، محمود؛ (1358)، سیاست اروپا در ایران: اوراقی چند از تاریخ سیاسی و دیپلماسی به انضمام چند گفتار دیگر از مؤلف و بعضی اسناد و نامه ها، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ هشتم