نویسنده: محمد حسن نبوی




 

لزوم فرمانبری

مسأله فرمانبری از مافوق، اصل پذیرفته شده ای در بین همه ی عقلای عالم بوده و کسی که مسأله برقراری حکومت و ایجاد مدیریت برای انجام امور اجتماعی انسانها را پذیرفته باشد، نمی تواند مسأله لزوم فرمانبری از حاکم و یا مدیر را قبول نداشته باشد لیکن در عمل یکی از پرهیاهوترین مسائل در مدیریت، همین مسأله فرمانبری است. انسان چون مختار است می خواهد تا آن جا که امکان دارد از اختیار خود استفاده کند و هر چه میل دارد انجام دهد. در سازمانی که پانصد نفر در آن جای گرفته اند حداقل پانصد نوع تمایل وجود دارد، تمایلاتی که در بسیاری از مواقع با یکدیگر تعارض دارند. برای این که سازمانها در این گیرودار نمانند باید فردی را به مدیریت پذیرفت تا او حرف آخر را بزند و بقیه خود را با او تطبیق دهند و به سوی «اهداف سازمانی» پیش روند؛ حال اگر حرف آخر اطاعت نشود، به خوبی روشن است که چه هرج و مرجی به وجود خواهد آمد. اگر فردی عاقلانه بیندیشد به خوبی خواهد پذیرفت که باید حرف آخر را که همان دستور مدیر یا حاکم است قبول کرده، پیروی کند والا هرج و مرج به وجود خواهد آمد.
زمانی در لشکر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) دو نفر فرمانده وجود داشت، آن حضرت تصمیم گرفت که مالک اشتر را به عنوان فرمانده مافوق آنان نصب کند، آن حضرت دربخشی از حکم فرماندهی چنین نوشتند:
و قد امرت علیکما و علی من فی حیزکما مالک بن الحارث الاشتر فاسمعا له و اطیعا و جعلاه درعاً و مجناً؛ (1)
مالک بن الحارث الأشتر را بر شما و برآنان که زیر فرمان شما هستند امیر ساختم، گوش به فرمانش دهید و مطیع او باشید، او را زره و سپر خویش قرار دهید.
امیرالمؤمنین پس از نصب مالک به فرماندهی به صراحت دستور می دهد که همه گوش به فرمان و مطیع او باشند.

حدود فرمانبری

اطاعت از مافوق یا مدیر تا حدی الزامی است که فرمانها در چهار چوب شرع مقدس بوده، مخالف با دین و آیین اسلام نباشد، اما اگر مافوق دستوری صادر کرد که در جهت مخالفت دین بود یا این که به انجام دادن گناهی فرمان داد، نباید پذیرفت.
قال علی (علیه السلام):
لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق؛ (2)
اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست.
اگر مدیر خیانتکاری خواست در توطئه علیه نظام اسلامی با او همکاری شود یا این که در جهت سوء استفاده از بیت المال یا سرقت به او کمک شود، به هیچ وجه نباید اطاعت کرد.
نتیجه آن که اطاعت از مافوق تا جایی مورد قبول است که به مخالفت با احکام خدا نینجامد.
در خور ذکر است که نباید کارگزاران با تمسک به این مسأله هر دستوری را خلاف شرع بدانند و برای تخلفهای خود پوشش درست کنند، بلکه در مواردی نباید اطاعت کرد که با دستوری از قوانین اسلام مخالفت قطعی و حتمی داشته باشد.

عملی بودن فرمان

مسأله بسیار مهمی را که باید در فرماندهی رعایت کرد، قابلیت اجرایی فرمان می باشد. اگر دستوری که صادر می شود قابل اجرا نباشد، نه تنها این دستور عمل نمی شود، بلکه کارگزاران را به نافرمانی و تمرد می کشاند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
اذا اردت ان تطاع فاسئل ما یستطاع؛ (3)
اگر خواستی تو را اطاعت کنند، چیزی که مقدور باشد طلب کن.
پس مدیران باید قبل از فرمان، درباره کاری که مورد نظر است به خوبی فکر کنند و دستورهایی که همه انسانهای عاقل غیر عملی می دانند صادر نکنند، زیرا اگر دستوری هم صادر شد، عمل نمی شود، زور و عتاب و فریاد هم اثر نمی بخشد.

اطاعت یکطرفه

بعضی مایلند همه گوش به فرمان و مطیع محض آنان باشند، اما خودشان به دستورهای مافوق کاملاً بی اعتنا و بی توجه بوده، سرپیچی می کنند، در حالی که از این نکته غافلند که زیردستان به دقت رفتار مدیران را در برابر مافوق زیر نظر دارند و از آن درس می گیرند. اگر فردی با مسؤولانش برخورد غیر صحیحی داشته باشد، زیردستان حتی المقدور و همان برخورد را با خودش نشان خواهند داد.
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:
اطع من فوقک یطمعک من دونک و اصلح سریرتک یصلح الله علانیتک؛ (4)
از مافوق خود اطاعت کن، زیردستان از تو اطاعت خواهند کرد و پنهانت را اصلاح کن، خداوند ظاهرت را اصلاح خواهد کرد.
اگر کسی انتظار داشته باشد که همه مرؤوسان فرمانهای او را رعایت کرده از رفتار خود سرانه پرهیز کنند و سلیقه شخصی خود را بر سازمان اعمال ننمایند و به مسؤولان مافوق احترام بگذارند و دستورات را اجرا کنند، باید همین رفتار را نیروها در عمل از او نسبت به مدیران بالاتر ببینند، و گرنه هیچ گاه انتظار او در خارج محقق نخواهد شد.

تمرد و نافرمانی

تمرد از دستور مافوق موجب رکود در پیشبرد امور سازمان می گردد و تصمیمات مدیر را نابود می سازد؛ در این باره علی (علیه السلام) می فرماید:
الخلاف یهدم الرای؛ (5)
مخالفت تصمیم گیری را نابود می کند.

نافرمانی ظلم است

انسانهایی که در تمام زمان اداری بیکار می گردند و مخالفت با هرگونه تصمیم گیری از جانب مدیران را برای خود افتخار می دانند با این رفتار ظالمانه، هم به مدیر و هم به سازمان ستم روا می دارند.
علی (علیه السلام) می فرماید:
للظالم من الرجال ثلاث علامات: یظلم من فوقه بالمعصیة، و من دونه بالغلبة، و یظاهر القوم الظلمة؛ (6)
مردان ستمگر سه نشانه دارند: با نافرمانی به مافوق خود ستم می کنند، با قهر و غلبه به زیردستان خویش ظلم روا می دارند و پشتیبان ستمگرانند.
چند نکته لطیف و زیبا در این روایت به نظر می رسد:
الف) این که نافرمانی نسبت به مافوق ظلم است؛
ب) کسانی که در برابر مافوق متمردند، بسیاری از مواقع در مورد زیردستان هیچ گونه نافرمانی را تحمل نکرده، سخت ترین نوع استبداد را نسبت به آنان روا می دارند.
پ) انسانهایی با خصوصیات فوق فقط از یک دسته پشتیبانی می کنند، آن هم ظالمان و ستمگران.

به کارگیری شدت

در برخورد با افراد نافرمان شدت عمل تنها راهی است که هر مدیر ناچار برای پیش برد اهداف سازمانی لازم است از آن استفاده کند، زیرا رعایت این مطلب ضروری است که تصمیمها باید اجرا شود. برای اجرای این تصمیمها ابتدا با آرامی و رفاقت انجام کارها خواسته می شود، اما هنگامی که دوستی و صمیمیت کار ساز نبود، باز هم اجرای تصمیم پیگیری می شود، اما با شدت عمل؛ علی (علیه السلام) می فرماید:
و اخلط الشدة بضغث من اللین و ارفق ما کان الرفق أرفق و اعتزم بالشدة حین لاتغنی عنک الا الشدة؛ (7)
شدت و سختگیری را با کمی نرمش در هم آمیز. در آن جا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن، اما آن جایی که جز با شدت عمل، کار از پیش نمی رود شدت را به کار بند.
هر دو اصل نرمش و شدت عمل در این کلام بسیار زیبای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ذکر گردیده است. آن حضرت سفارش می کند که سختگیری را با نرم خویی در هم آمیز، اما تا آن جا که رفاقت کارساز است از رفاقت استفاده کن و هنگامی که هیچ چاره ای به جز شدت عمل نداشتی شدید برخورد کن.
بعضی از افراد، قاطع نمای سست هستند، خیلی محکم حرف می زنند و بسیار ضعیف عمل می کنند، مثلاً می گویند: من می گویم این کار را انجام دهید، اگر انجام ندادید چنین و چنان می کنم و ... اوایل کار بعضی از کارمندان روی این حرفها حساب می کنند، اما وقتی بعضی دیگر نافرمانی می کنند و منتظر عکس العملها می مانند و می بینند از تهدیدها خبری نیست، کم کم به این نتیجه می رسند که ایشان حرف می زنند، عمل نمی کنند.
برخی دیگر کسی تحرک نشان می دهند و تمرد و نافرمانی افراد را پیگیری می کنند، ولی در هنگام توضیح خواستن از فرد خاطی با اولین جمله او، مبنی بر این که من انسانی با فلان خصوصیات هستم و کسی قدر من را نمی داند، تازه این گونه برخورد هم می نمایند و ... سریعاً عقب نشینی می کنند و می گویند: البته شما درست می گویید، ما هم نمی خواستیم و... سرانجام بدین طریق نقطه ضعف به دست کارمندان یا زیردستان فرصت طلب می دهند. برخی دیگر از مدیران ضعیف به محض تصمیم بر پیگیری تخلفات با کارگزاران متمردی روبه رو می شوند که قبل از گرفتار شدن و گرفتن مچ آنان، با احتمال پیگیری، پیش دستی می کنند و در محیط کار جار و جنجال راه می اندازند و جو سازی می کنند و مدیران ناتوان هم تسلیم می شوند و در جلسه ی عمومی یا به وسیله ای دیگر، به نحوی از پیگیری اعلام انصراف می کنند و نمونه ای دیگر از ضعف مدیریت را به نمایش می گذارند.
مدیر باید بدون تاپ و توپ به آرامی اعلام کند و بعد از موارد تخلف، نیرومند و ثابت قدم پیگیری کند. اگر تذکرها و توبیخها اثر نبخشید، آخرین مرحله ی شدت که اخراج یا تعقیب قانونی است به کار بندد.
در مورد اخراج افراد متمرد توجه شما را به جملاتی از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) جلب می نمایم:
و استغن بمن انقاد معک عمن تقاعس عنک فإن المتکاره مغیبه خیر من مشهده و قعوده اغنی من نهوضه؛ (8)
از کسانی که سستی می ورزند خویش را بی نیاز ساز که سست عنصران و آنان که از جنگ کراهت دارند، عدمشان به زوجود و نشستن آنها به ز قیامشان است.
آری انسانهای نافرمان و منفی باف اگر در مجموعه و سازمان نباشند بهتر خواهد بود، چرا که اگر نباشند تنها یک نیرو از سازمان کم می شود، ولی اگر باشند، هم خودکار نمی کنند و هم دیگران را به کار دلسرد می کنند و از کارایی آنان می کاهند.
امروزه در نظام اسلامی، لازم است که برای پاکسازی افراد، مسأله تمرد و نافرمانی را به عنوان یک شاخص مد نظر قرار دهند و حداقل در مواردی که نافرمانی به صورت یک خصلت فردی در آمده، در اخراج آنان هیچ گونه تردیدی به خود راه ندهند.

تذکر:

البته باید به این نکته اشاره شود که مدیران نباید این مسأله را به صورت چماقی در آورند و با آن، هر فرد ناصح و دلسوزی را که برادرانه جهت پیشبرد امور انتقاد می کند، از پای درآورند.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج البلاغه، نامه 13.
2. نهج البلاغه، حکمت 165.
3. غررالحکم، ج1، ص279.
4. غررالحکم، ج1، ص143.
5. نهج البلاغه، حکمت215.
6. نهج البلاغه، حکمت350.
7. نهج البلاغه، نامه46.
8. نهج البلاغه، نامه 4.

منبع: نبوی، محمد حسن، (1382)، مدیریت اسلامی، قم، انتشارات بوستان کتاب قم، چاپ هفتم.