نویسنده: حسین شکرکن و دیگران




 

در میانه ی سالهای دهه ی 1920، نظامهای رفتارگرایی نوینی در صحنه ظاهر شد. جنبش رفتارگرایی، شاخه شاخه شد و نظامهای جداگانه ای پدید آمد و مجادله ی بسیاری را برانگیخت که تا امروز، بویژه درباره ی نظریه های یادگیری ادامه دارد.
در روانشناسی امریکا جنبش کمابیش مسلط رفتارگرایی با پیدایش اصل معروف به عملیات گرایی (1) بیشتر تحکیم یافت. در واقع، رابطه ی بین این اصل و رفتارگرایی تا حدی دو جانبه بود: از یک سو همانطور که اشاره شد، رفتارگرایی توسط عملیات گرایی تحکیم یافت و از سوی دیگر، چهارچوب بیش از پیش عینی روانشناسی رفتارگرا، راه را برای پذیرش عملیات گرایی هموار ساخت.
عملیات گرایی بیشتر یک نگرش (2) یا اصل کلی است تا مکتبی رسمی در معنای اخص این اصطلاح، و هدفش این است که زبان و اصطلاح شناسی علم را عینی تر و دقیقتر کند و علم را از مسائلی که واقعاً مشاهده پذیر نیستند و یا به صورت مادی و فیزیکی قابل توضیح نیستند (به اصطلاح مسائل کاذب) (3) جدا کند.
به طور خلاصه، عملیات گرایی اعتقاد دارد که اعتبار یک پژوهش علمی معین یا یک سازه و مفهوم نظری، به اعتبار کارهایی وابسته است که در رسیدن به آن یافته یا سازه به کار می روند.
نظریه ی عملیات گرایی، مورد حمایت فیزیکدان پرآوازه ی هاروارد، پرسی. دبلیو. بریگمن، بود که کتاب منطق فیزیک جدید (4) را در سال 1927 نوشت. در این کتاب که به سرعت توجه بسیاری از روانشناسان را جلب کرد، بریگمن پیشنهاد می کند که مفاهیم فیزیکی باید در قالب اصطلاحات دقیقتر و محکمتر تعریف شود و تمام مفاهیمی که فاقد مدلولات فیزیکی هستند باید بی درنگ دور ریخته شود.
ممکن است عبارات بریگمن دقیقتر باشد:
به طور کلی نگرش جدید نسبت به یک مفهوم متفاوت است. بهتر است این مطلب را با توجه به مفهوم «طول» توضیح دهیم. منظور ما از طول یک شیء چیست؟ ظاهراً اگر بتوانیم بگوییم که طول هر چیزی چیست، منظور خود را از طول می دانیم و برای یک فیزیکدان هم چیزی بیش از این لازم نیست. برای یافتن طول یک چیز، باید اعمال فیزیکی خاصی را انجام دهیم. بنابراین، مفهوم طول هنگامی تثبیت می شود که اعمالی که به وسیله ی آنها، طول اندازه گیری می شود نیز، تثبیت شود؛ بدین معنا که مفهوم طول در واقع، مجموعه ای از اعمال است و نه چیزی بیش از آن. آن مفهوم، مترادف با آن مجموعه اعمال متناظر است. (5)
این چنین است که یک مفهوم فیزیکی با مجموعه ی اعمال یا روشهایی که به وسیله ی آن تعیین می شود، یکسان است. بسیاری از روانشناسان این اصل را با سرعت در علم روانشناسی بسیار مفید دانستند و برخی آن را با علاقه ی فراوان به کار بردند، لیکن با همان سرعت در دیگران مخالفت برانگیخت.
نگرانی بریگمن از مسائل کاذب (غیر واقعی) یا پرسشهایی که یافتن پاسخ آنها با آزمون عینی شناخته شده، محال باشد، بویژه قابل توجه است؛ مفاهیم یا پیشنهادهایی که نتوان آنها را در بوته ی آزمایش تجربی گذاشت، برای علم بی معنی هستند (مسأله کاذب). نمونه ای از این مفاهیم، مسأله ی وجود و ماهیت روح است. روح چیست؟ آیا می تواند در آزمایشگاه مشاهده شود؟ آیا می تواند تحت وضعیت مهار شده، سنجیده و دستکاری شود تا اثرهای آن بر رفتار تعیین شود؟ اگر چیزی نتواند این چنین مشاهده، سنجیده یا دستکاری و... شود، مطلقاً فایده و معنایی برای علم ندارد و با آن نامتناسب است. می توان چنین نتیجه گرفت که خود پنداره ی (6) یک فرد و نیز خودآگاهی خصوصی،‌ جزء مسائل کاذب هستند؛ زیرا نمی توان وجود آنها یا ویژگیهایشان را از رهگذر روشهای عینی تعیین بررسی کرد. بنابراین خودآگاهی، در یک روانشناسی علمی جایی ندارد.
می توان چنین استدلال کرد که در واقع عملیات گرایی کشف نوینی نبوده و چیزی بیش از بیانی رسمی از روشهایی که قبلاً در روانشناسی به کار می رفت، نیست؛ یعنی همان که معانی واژه ها یا مفاهیم برحسب مدلولات مادی آنها تعریف شوند. در واقع، همان گونه که ترنر (1967) می گوید، در عملیات گرایی چیزی که نتوان آن را در آثار تجربه گرایان بریتانیایی یافت، وجود ندارد. ما در روانشناسی امریکایی، تاکنون به روند بلند مدت افزایش عینیت روشها و موضوعها توجه کرده ایم. به این ترتیب، می توان گفت که روح حاکم بر عملیات گرایی، به عنوان نگرشی اساسی و به عنوان چهارچوبی که در آن به پژوهش و تدوین نظریه ها پرداخته می شود، قبلاً توسط برخی از روانشناسان امریکایی و سالها پیش از انتشار کتاب بریگمن در 1927، کاربرد داشته است؛ هر چند از زمان وونت، فیزیک، نمونه و سرمشق قابلیت احترام علمی برای روانشناسی جدید بوده است؛ هنگامی که فیزیک بر عملیات گرایی به عنوان یک آیین رسمی صحنه گذاشت، روانشناسی با شتاب از آن دنباله روی کرد.
همانطور که قبلاً یادآور شدیم، عملیات گرایی در روانشناسی، شناسایی همگانی نیافت و حتی امروزه هم مورد قبول همگان نیست. بحث درباره ی سودمندی یا بیهودگی نسبی محدود ساختن موضوع روانشناسی به چیزی که واجد معرف تجربی است، ادامه دارد.
همچنین، همانگونه که بورینگ (1950) گفت:
کاهش مفاهیم به عملیات آنها به کاری کسالت آور تبدیل شد. هیچکس نمی خواهد هنگامی که نیازی ویژه وجود ندارد، خود را گرفتار آن سازد. (7)
ترنر از جمله کسانی است که عقیده دارد،‌ عملیات گرایی دیگر آن راه و رسم دهه های 1920 و 1930 نیست. حتی، به نظر می رسد که بریگمن هم راجع به این مفهوم، یا دست کم درباره ی استفاده ای که از آن به عمل می آید، افکاری متفاوت دارد. او 27 سال پس از پیشنهاد دیدگاه عملیات گرایی، چنین می نویسد:
احساس می کنم موجودی مهیب (8) آفریده ام که مسلماً از کنترل من خارج شده است. من از واژه ی عملیات گرایی نفرت دارم... آنچه را که در نظر داشتم، خیلی ساده تر از آن بود که با چنین نامی پر طمطراق اینگونه گرامی و عزیز گردد. (9)
به نظر می رسد که این نمونه ای دیگر است از اینکه پیروان، در تعصب، از رهبر پیشی می گیرند. به هر حال از نظر ما، نکته ی مهم درباره ی عملیات گرایی این است که نسل گرایانی که در اواخر دهه های 1920 و 1930 به سن بلوغ رسیدند، به گونه ای مشخص عملیات گرایی را در رویکرد خود به روانشناسی جای دادند.

پی نوشت ها :

1. operationism
2. attitude
3. pseudo-problems
4. Bridgman; The Logic of Modern Physics; New York: Macmillan, 1927.
5. Ibid; P. 5.
6. self-concept
7. A History of Experimental Psychology: p. 658.
8. Frankenstein
9. «Remarks on the Present State of Operationism»; Scientific Monthly; 1954, p.224.

منبع مقاله: شکرکن، حسین و دیگران، (1372) مکتبهای روانشناسی و نقد آن (جلد دوم)، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه ی علوم انسانی، چاپ ششم 1390.