برخی از آنچه که یک مدیر باید انجام دهد (1)
در مجموعه های کاری و اداری بحث اتهام و بهتان زدن به مدیران معمولاً داغ است و در بسیاری از موارد بدون آن که هیچ تخلفی انجام شده باشد، شایعه سوء استفاده، دزدی، و ... در محل کار می پیچد و افکار را به خود متوجه می سازد.
نویسنده: محمد حسن نبوی
توجیه زیردستان
در مجموعه های کاری و اداری بحث اتهام و بهتان زدن به مدیران معمولاً داغ است و در بسیاری از موارد بدون آن که هیچ تخلفی انجام شده باشد، شایعه سوء استفاده، دزدی، و ... در محل کار می پیچد و افکار را به خود متوجه می سازد. بعضی از مدیران بدون توجه با بی اعتنایی از کنار همه ی آن قضایا می گذرند و این برخورد را به عنوان «سعه ی صدر» تلقی می کنند و هیچ عکس العملی نشان نمی دهند، درصورتی که مدیران باید در مواردی از این قبیل که علت شایعه، ناآگاهی و توجیه نبودن افراد است توضیح دهند و حتی المقدور واقعیت را روشن می کنند.امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) خطاب به «مالک اشتر» چنین می فرماید:
و إن ظنت الرعیة بک حیفاً فأصحر لهم بعذرک و اعدل عنک ظنونهم بإصحارک فإن فی ذلک ریاضة منک لنفسک و رفقاً برعیتک و اعذاراً تبلغ به حاجتک من تقویمهم علی الحق؛ (1)
در مورد آنچه موجب بدبینی شده، آشکارا عذر خود را با آنان در میان گذار، و با صراحت بدبینی آنها را از خود دور ساز، همانا به وسیله این کار نفست را ریاضت داده ای و به رعیت دوستی و محبت نموده ای و این بیان عذر، تو را در وادار ساختن آنها به حق موفق می سازد.
یکی از کارهای بسیار مفید آن است که مدیران حداقل ماهیانه یک جلسه عمومی با زیردستان خود داشته باشند و به طور منطقی و متین اشکالاتی را که می دانند در بین نیروها مطرح است، پاسخ دهند و ایرادهایی را که وارد است، قبول کنند. جلساتی از این قبیل یا به طور کلی شایعات را برطرف می کند یا آن که درصد عظیمی از اشکالات ذهنی نیروها را کاهش می دهد. گاهی واکنش بعضی از مدیران در برابر شایعات و «پچ و پچ» ها بسیار تند است و با گفتن جملاتی از قبیل «ما می دانیم که چه کسانی این مسائل را در محیط کار به وجود می آورند»، «همه ی قضایا به گوش ما می رسد و ما عکس العمل مناسب نشان خواهیم داد» و... نیروها را مورد تهدید قرار می دهند، تا آن جا که افرادی را از کار اخراج می کنند. واکنشهایی از این نمونه، گرچه در بعضی از مواقع لازم و ضروری است، ولی این آخرین حربه است و اولین حرکت، آن است که افراد نسبت به مسائل و ایرادها توجیه شده و از موانع آگاه تا به طور منطقی قانع شوند. مدیران حتی الامکان نباید از حربه خشونت استفاده کنند و تا آن جا که ممکن است افراد را نسبت به علل اشکالات آشنا کنند، زیرا این روش بسیار موفقتر و کارآمدتر و بازتابهای نامطلوب آن در محیط کار بسیار ناچیز است.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
قوة سلطان الحجة اعظم من قوة سلطان القدرة؛ (2)
قدرت برتری دلیل، ارزشمندتر از قدرت برتری زور است.
اگر کسی به وسیله ی دلیل و منطق بتواند بر دیگران پیروز شود، بسیار ارزشمندتر از آن است که آنان را به وسیله زور تحت سلطه خود در آورد، زیرا استدلال در قلب و روح و روان نیروها تأثیر می گذارد، به جای آن که جسم آنان را تسلیم مدیر سازد، قلبشان را به او متمایل می کند؛ در نتیجه با گذشت زمان مدیر به رهبری اثر بخش تبدیل خواهد شد.
حدود تعریف و توبیخ
در فصل «پیگیری» درباره لزوم تشویق و تنبیه مطالبی بیان خواهد شد، اما در این بخش مطلبی در خصوص حدود تحسین و توبیخ بیان می شود. مدیر باید سخنان خود را بسیار بسنجد و با حساب بیان کند و در تعریف و تمجید از دیگران یا توبیخ متخلفان سخنان خود را دقیقاً کنترل کند.در مورد نگه داشتن حد تعادل در تمجید، نویسنده ای چنین می گوید:
تحسین و تمجید در کار افراد سازمانی مانند تجویزدارو برای بیماران است؛ در صورتی که برای بیماری، دارویی بیش از حد متعارف تجویز گردد موجب هلاکت و نیستی می شود. در سازمانهای انسانی هم به همین طریق است که مدیران سازمانی بایستی در به کار بردن الفاظ تحسین آمیز و ستایشگر دقت لازم معمول دارند که از حد متعارف زیادتر نشوند، در غیر این صورت باعث پررویی و لجام گسیختگی افراد سازمان بر می گردد. (3)
در توبیخ و سرزنش افراد خطاکار نیز باید حدود سخن و کلام حفظ گردد و از زیاده روی در ملامت اجتناب شود:
عن علی (علیه السلام): .... و الافراط فی الملامة یشب نیران اللجاجة (4)
زیاده روی در ملامت، شعله های آتش لجاجت را می افروزد.
پس در تعریف و تمجید از نیروهای خوب یا توبیخ افراد خطاکار باید بسیار عاقلانه و صحیح عمل کرد و از افراط و تفریط پرهیز نمود.
وفای به عهد
آخرین مسأله ای که باید در بخش سخن به آن توجه کرد، آن است که در «سلوک مدیریت» رعایت صفت پسندیده و ارزشمند « وفای به عهد» از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد و دارای حساسیت بسیار زیادی است. وفای به عهد، هم در قرارها و تشکیل جلسات دارای اهمیت است و هم در مورد وعده های مدیران به زیردستان. بعضی همیشه با تأخیر در جلسات حاضر می شوند و به طور دایم تخلف می کنند و هنگامی که مورد انتقاد قرار می گیرند، با سر هم کردن زنجیره ای از مشکلات و درگیریها خود را از کمند اعتراض همکاران می رهانند، در حالی که می دانند اگر منظم عمل می کردند، می توانستند از بروز بسیاری از این مشکلات جلوگیری کنند.اما در مورد وعده هایی که به زیردستان داده می شود، برخی از مدیران به راحتی وعده می دهند و به همان راحتی تخلف می کنند، گاهی به طور کلی گفته خود را منکر می شوند یا این که می گویند: وضعیت دگرگون شده، آن زمان که به شما قول دادم، اوضاع و احوال به گونه ای دیگر بود. بهترین روش برخورد با کارکنان در مورد وعده دادن به آنها آن است که مدیران حتی الامکان تا زمانی که تکلیف تخصیص امکانات به افراد مشخص نشده، هیچ گونه سخنی نگویند و به هیچ کس وعده ندهند و اگر از امکان حل مشکلات افراد مطمئن نیستند، هرگز قول مساعد ندهند، بلکه به آنان بگویند بر اساس ضوابط عمل می شود، اگر ضابطه شامل حال شما شد، چنین خواهیم کرد؛ اما اگر به کسی قول دادند و نسبت به چیزی تعهد کردند، باید به وعده خود وفا کنند.
اگر مدیری برای سخنان خودش ارزش قائل نبود و هر روز حرف جدیدی زد و امروز سخنان و وعده های دیروزش را نقض کرد، نباید انتظار داشته باشد که دیگران برای گفتارش ارزشی قائل شوند.
مدیران ناپخته و نادان زمانی که سرحال و قبراق هستند، هر کس هر چه می گوید و هر چه می خواهد می پذیرند، از پشت تلفن، در بین راه و... با نشاط و شادی به همه قول مساعد می دهند، اما همین که با مشکلی مواجه شدند، اخمها را در هم می کنند و مانند مجسمه ای خشک و بی روح پشت میز نشسته، با همه دعوا و جنجال می کنند و همه آنچه را که در گذشته قول داده بودند- مثل آب خوردن- پس می گیرند؛ این جاست که باید گفت بدبخت افرادی که سرنوشتشان به دست فردی این چنین بی کفایت گره خورده است.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) خطاب به «مالک اشتر» چنین می فرماید:
ایاک ... أن تعدهم فتتبع موعدک بخلفک، فإن .... الخلف یوجب المقت عندالله و عند الناس قال الله تبارک و تعالی: «کبرمقتاً عندالله أن تقولوا ما لا تفعلون؛ (5)
برحذر باش از این که به آنها وعده دهی و پس تخلف کنی، زیرا خلف وعده موجب خشم خدا و خلق است. خداوند تبارک و تعالی می فرمایند: خداوند سخت به چشم
می آید از این که بگوید آنچه را که عمل نمی کنید.
قرآن مجید می فرماید:
و اوفوا بالعهد إن العهد کان مسئولاً؛ (6)
و به عهد (خود) وفا کنید که از عهد سؤال می شود.
در جای دیگر قرآن مجید در توصیف مؤمنان چنین می فرماید:
و الذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون؛ (7)
آنها که امانتها و عهد خود را مراعات می کنند.
در آیه فوق یکی از نشانه های مؤمنان وفای به عهد شمرده شده است:
عن علی (علیه السلام) قال: سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: عدة المؤمن نذر لاکفارة له؛ (8)
علی (علیه السلام) از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می کند: وعده مؤمن نذری است که کفاره ندارد.
تا این جا اهمیت «وفای به عهد» از نظر آیات و روایات به خوبی معلوم گردید. مطلبی که باید برای تکمیل این مبحث بیان گردد، آن است که گر چه «وفای به عهد» بسیار لازم و از تکالیف یک مسلمان است، اما اگر با افراد ناباب و خطاکار عهدی بسته شود، نه تنها وفای به آن لازم نیست، بلکه انجام دادن آن عهد از گناهان به حساب می آید.
مثلاً اگر با افراد ناجوانمردی برای ارتکاب جرم یا ظلمی پیمان برقرار گردید و یا فردی در محذور و تنگنا قرار گرفته، مثل آن که فرزندش را به گروگان برده و از او پیمان گرفتند که برای رهایی فرزند، فلان عمل را انجام دهد «وفای به عهد» در مواردی از این قبیل نه تنها ارزشمند نیست، بلکه مورد نکوهش و جرم محسوب می شود.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
الوفاء لاهل الغدرغدر عندالله و الغدر بأهل الغدر وفاء عندالله؛ (9)
وفاداری در برابر پیمان شکنان، نزد خداوند پیمان شکنی است و پیمان شکنی با پیمان شکنان نزد خداوند وفاداری است.
رضایت اکثر مردم
درباره ی احترام به آرا و نظر عموم، افکار مختلفی وجود دارد. برخی براساس آیاتی از قرآن مجید مانند: «اکثرهم لایعقلون؛ (10) اکثر آنان اندیشه نمی ورزند» و «ولکن اکثر الناس لایعلمون؛ (11) ولکن اکثر مردم نمی دانند» پیروی از اکثریت را نکوهیده می پندارند. آنان با توجه به این آیات چنین تصور می کنند که نباید اعتنایی به نظر و خواسته مردم نمود، بلکه باید بدون توجه به آرای آنها کار کرد و امور را به پیش برد.رفع شبهه
اگر چه بررسی آیات مورد نظر از حوصله این نوشتار خارج است، ولکن فقط به چند پاسخ اشاره می کنیم:1. غالباً این آیات درباره ی کفار و مشرکان است، زیرا ضمیر در «اکثر هم» به آنان بر می گردد و مفهوم آیات چنین می شود: «بیشتر کفار نادانند، نه آن که همه انسانها».
2. در بعضی از موارد هم پس از بحث درباره «اسرار آفرینش» قرآن مجید می فرماید: اکثر مردم از این اسرار بی اطلاع هستند.
3. در مواردی هم بحث از صفات خداوند یا قدرت خداوند یا علم خداوند است که قرآن می فرماید: اکثر مردم نمی دانند.
4. در برخی از موارد هم بحث از قیامت یا مراتب مختلف مسائل معنوی است، که در پایان آیه قرآن می فرماید: اکثر مردم نمی دانند.
از مجموعه موارد فوق، چنین به دست می آید: در آیاتی که اکثریت مردم ناآگاه خوانده شده اند یا مقصود و مورد خطاب آیه کفار می باشند یا بحث از مسائلی است که واقعاً از حیطه ی آگاهیها و دانش انسان خارج است و آگاه نبودن انسانها به این موارد به معنای آن نیست که انسانها هیچ نمی دانند تا آن جا که در تشخیص مسائل عادی زندگی خود هم عاجزند.
اما در جامعه اسلامی که مخاطبان ما کفار نیستند، بلکه انسانهای با ایمان و معتقد به خدا و قیامتند و آرای آنها هم در مورد مسائلی است که در حیطه آگاهیهای آنها می باشد و مربوط به سرنوشت و مسائل روزمره زندگی خودشان است، نمی توان با استناد به آیاتی که ربطی به این موضوع ندارند، آرا و نظریات آنان را بی ارزش جلوه داد و به افکار آنها بی اعتنایی کرد.
پس مدیران مسلمان باید به رضایت عمومی زیردستان خود توجه کنند و نارضایتی عامه آنان را ناشی از ضعف و ناتوانی خود بدانند، نه آن که با توجیه و تفسیرهای بی مورد، مردم را نادان و جاهل قلمداد کنند؛ گفتنی است رضایت عامه به معنای آن نیست که در مجموعه هیچ کس ناراضی نباشد؛ چون این امر شدنی نیست. بلکه مقصود آن است که اکثریت افراد راضی باشند گرچه عده ای معدود و افراد پرتوقع ناراضی شوند.
در این باره جملات بسیار زیبا و ارزشمندی از نامه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به «مالک اشتر» نقل می شود:
و لیکن احب الامور إلیک أوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضی الرعیة، فإن سخط العامة یجحف برضی الخاصة و إن سخط الخاصة یغتفر مع رضی العامة؛ (12)
باید محبوبترین کارها نزد تو، معتدلترین در حق و شاملترین در عدل و با رضایت عموم هماهنگ تر باشد، چرا که خشم توده مردم خشنودی خواص را بی اثر می سازد، اما ناخشنودی خاصان با رضایت عموم جبران پذیر است.
پس باید مدیران توجه داشته باشند کاری انجام دهند که عموم مردم خرسند شوند، گرچه بعضی از خواص یا نور چشمیها ناراحت شوند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) سپس علت لزوم توجه به عامه مردم و توجه نکردن به خواص را چنین می فرماید:
لیس احد من الرعیه اثقل علی الوالی مونةً فی الرخاء، وأقل معونة له فی البلاء و اکره للإنصاف، و أسال بالالحاف، و أقل شکراً عند الإعطاء، و أبطاً عذراً عند المنع، و أضغف صبراً عند ملمات الدهر من اهل الخاصة و إنما عمود الدین و جماع المسلمین و العدة للأعداء، العامة من الامة، فلیکن صغوک لهم و میلک معهم؛ (13)
از مردم احدی نیست که مانند خواص از نظر هزینه زندگی در زمان صلح بر والی سنگینتر باشد و به هنگام گرفتاری کمتر کمک کند و در اجرای انصاف ناراحت تر باشد و هیچ کس مانند خواص به هنگام در خواست (چیزی) پر اصرارتر و پس از بخشش کم سپاستر و به هنگام منع خواسته هایش دیر عذر پذیرتر و در سختیها و مشکلات روزگار کم استقامت تر، نخواهد بود، ولی پایه دین و جمعیت مسلمانان و ذخیره دفاع در مقابل دشمنان، تنها «توده ی ملت» هستند؛ بنابراین باید گوش تو و میل تو با آنان باشد.
در این بخش از نامه، جان کلام بیان شده و واقعیتهای رفتاری خواص و ارزشهای بلند عامه مردم، با جملاتی بسیارکوتاه و در عین حال پر معنا مطرح شده است.
اگر زمانی در کارخانه یا اداره ای، آتش سوزی رخ دهد خواهید دید که چگونه خواص و معاونان عالی رتبه پا به فرار می گذارند، و کارگران و کارمندان ساده، دلسوزانه برای خاموش کردن آتش می کوشند.
اما پس از خاموش کردن آتش به ترتیب اولویت برای معاونان و مدیریتها و مسؤولان بخشها جوایز و تشویقهای ارزنده در نظر گرفته می شود، اما برای کسانی که جان به حوادث سپرده اند یک روز مرخصی تشویقی تقاضا می شود و در پایان همان خواص از این تشویقها ناراضی و عامه سپاسگزارند.
مدیران باید این حصارها را بشکنند و کسانی را که از جان خود مایه می گذارند و سخت ترین فشارهای کاری را با بردباری تحمل می کنند، شناسایی کنند و مورد محبت قرار دهند.
خوشبختانه باید گفت پس از انقلاب بسیاری از مدیران و معاونان از میان عامه برخاسته اند و این در کردار و گفتار آنها ظهور دارد.
در پایان باید گوشزد کرد که برخی از رفتارهای نازیبا ممکن است برای عموم مردم خیلی زشت نباشد و مسائل کوچکی به نظر برسد، اما برای مدیران بسیار زشت و زننده است؛ برای این مورد مثالهای زیاد می توان ذکر کرد که برخی از آنها در لابه لای مباحث گذشته بیان گردید و اکنون یک نمونه دیگر ذکر می شود:
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
کثرة الضحک توحش الجلیس و تشین الرئیس؛ (14)
خنده زیاد همنشین را منزجر و رئیس را زشت می کند.
آموزش عقاید
یکی دیگر از مسائلی که در سلوک مدیریت مطرح است و باید مدیران مسلمان رعایت نمایند، رشد روحیه مذهبی و ایمانی افراد است. آنان باید افراد تحت مدیریت خود را با مسائل اسلامی و اعتقادی آشنا کنند و به سوی دین و معارف آن هدایت نمایند. این وظیفه در ورای روابط و اهداف سازمانی مطرح است.اگر در مجموعه و سازمانی افراد بی قید نسبت به مسائل شرعی و دینی فراوان دیده شوند، غالبا به خاطر بی توجهی مدیر به آموزش اعتقادی آنان است؛
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
علی الامام أن یعلم اهل ولایته حدود الإسلام و الایمان؛ (15)
بر پیشوایان لازم است که به اهل ولایتشان حدود اسلام و ایمان را آموزش دهند.
پس هر کس در محدوده ی مدیریت خویش باید افراد تحت فرمانش را نسبت به مسائل اعتقادی- ایمانی آگاه کند.
منبع: نبوی، محمد حسن، (1382)، مدیریت اسلامی، قم، انتشارات بوستان کتاب قم، چاپ هفتم.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}