نویسنده: رضا بیطرفان*




 

چکیده

جامعه‌ی نوبنیاد مسلمانان در قرون ابتدایی اسلام و در روند شکل گیری پایه‌های فکری و عقیدتی خود، شاهد ظهور و بروز اندیشه‌های گوناگونی بود که برخی از آن‌ها مانند معتزله اثرات قابل توجهی بر فضای فکری و فرهنگی جامعه‌ی مسلمانان گذاشتند. ظهور جریان معتزله در قرون اولیه اسلامی، مرحله‌ی مهمی در تاریخ اندیشه‌ی اسلامی به شمار می‌رود. عوامل پیدایش این فرقه‌ی کلامی و دوران رشد و تعالی و همچنین افول و انحطاط آن، همواره مورد توجه مورخان بوده است. عقاید معتزله مانند اصول پنج گانه‌ی ایشان نیز به صورت‌های گوناگون مورد بحث قرار گرفته است. این جستار تلاش دارد با روشی تحلیلی- توصیفی به سیر تاریخی این جریان بپردازد و با اشاره به دوران رشد و افول اندیشه‌ی آنان در حد توان، تصویری روشن از شرایط شکل گیری، عقاید و اثرات حضور این فرقه‌ی کلامی ارائه دهد.
واژگان کلیدی: کلام اسلامی، معتزله، اشاعره، عقل گرایی

مقدمه

عوامل بسیاری را می‌توان در گرایش مسلمانان به بحث‌های کلامی مؤثر دانست. مسائل جدید فکری که پس از وفات پیامبر اسلام(ص) برای مسلمانان ایجاد شده بود و همچنین لزوم دفاع از عقاید اسلامی در مناظره‌ها و مباحثه‌هایی که با سایر ادیان در می‌گرفت و بسیاری دیگر از عوامل داخلی و خارجی منجر به ایجاد نحله ها و مکاتب جدید فکری در جامعه‌ی مسلمانان گردید. معتزله میان این گروه‌های فکری به عنوان سردمداران عقل گرایی و صاحبان فکر و اندیشه به حساب می‌آمدند که در ادامه‌ی مباحث مربوط به جبر و اختیار که توسط قدریون مطرح شده بود، در اواسط قرن دوم هجری قمری ظهور نمودند. آن‌ها اگرچه در ابتدا دارای دستگاه کلامی جامعی نبودند، اما در طول زمان و به واسطه‌ی تغییرات و تحولات سیاسی، فرهنگی و مذهبی در بسیاری از مسائل کلامی صاحب موضع و نظر ویژه ای شدند. نگاه همدلانه و گه گاه خصمانه‌ی خلافت با آن‌ها در روند تأثیرگذاری آن‌ها و رشد و شکوفایی ایشان مؤثر بوده است و سبب ایجاد فراز و فرودهای زیادی در سیر تاریخی آن‌ها گشته است. شاید بتوان گفت که پیشرفت‌های عمده‌ی تمدنی اغلب در سایه‌ی رشد اندیشه‌های خردورزانه اتفاق می‌افتند و راه برهان و استدلال در بسیاری از مواقع گره گشای مشکلات زیادی بوده است. شاهد این مدعی نیز دوران طلایی تمدن اسلامی و یا دوران از رونق افتادن و افول این تمدن است. اندیشه‌های عقل گرایانه‌ی معتزله حتی در مخالفان ایشان نیز اثرات عمیقی به جاگذاشته است و بسیاری از عقاید معتزله را می‌توان از جواب‌های مخالفان ایشان به دست آورد.
در این مقاله، در سه بخش به عوامل شکل گیری و پیدایش آن‌ها، روند تاریخی این جریان و افکار و عقاید ایشان اشاره خواهیم کرد.

عوامل پیدایش معتزله

عوامل بسیاری را می‌توان در شکل گیری جریان‌های عقلی و فرقه‌های کلامی در اسلام مؤثر دانست. ریشه‌های این جریان را در داخل و خارج از تمدن اسلامی باید جستجو نمود. تمامی این فرقه‌ها برای خود دلایل محکمی از درون متون اسلامی به همراه داشتند که البته در برخی مواقع به دلیل هم خوانی با آراء حکومتی مورد تأیید رسمی نیز قرار می‌گرفتند و در بسیاری از زمان‌ها نیز به جهت مخالفت با مصالح حکومتی، گرایش به آن‌ها ممنوع می‌گردید. از عوامل مهم گرایشات عقلی در میان فرق کلامی قرون نخستین اسلامی را می‌توان ارزش و جایگاه والایی دانست که اسلام و قرآن برای خرد انسان‌ها قائل بودند و اشارات قرآن به تفکر و تعقل نیز در همین راستا قرار دارد. گرایش به پیوند و هماهنگی میان دین و عقل گرایی و تلاش گروه‌های مختلف برای رسیدن به راهی مطلوب در این باب، گه گاه با موفقیت‌های بزرگی نیز قرین بوده و اثرات پایداری نیز از این گونه تلاش‌ها بر جای مانده است.
در این میان همواره سهم قومیت‌ها و مذاهب مختلف در این حرکت مورد بحث قرار گرفته است. به گفته‌ی علامه طباطبایی «طرح مباحث عمیق الهی از طرف ائمه اطهار و در رأس آن‌ها علی( ع ) سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی و استدلالی در آید و در میان اهل تسنن گروه معتزله به شیعه نزدیک‌تر بودند و کم و بیش از عقل فلسفی و استدلالی بهره‌مند بودند ولی چنانکه میدانیم مزاج جماعت آنان را نپذیرفت و تقریباً منقرض گشتند»(طباطبایی،1359، ج5: 16) بسیاری از پژوهشگران و به ویژه مستشرقین به نقش پر رنگ عوامل خارجی در ایجاد حرکت عقل گرایی و به ویژه معتزله در میان مسلمانان باور داشتند. عده ای بر این باورند که از عومل مؤثر در شکل گیری این جریان، ترجمه‌های متون گوناگون از زبانهای سریانی، پهلوی و یونانی بود که در قرن دوم هجری قمری بسیار گسترش یافت(اولیری، 1374: 240). وات نیز معتقد است که علاقه به مفاهیم فلسفی یونانی از برجستگی‌های بزرگان معتزله است که البته در مؤسسان آن خیلی دیده نمی‌شود(وات، 1380: 76). همچنین نهضت ترجمه در عهد عباسی نیز موجبات انتقال بسیاری از علوم به زبان عربی شد. در نهایت، گفتگوها و مناظره‌های معتزله با بزرگان و سران سایر مذاهب و ادیان و آشنایی با اندیشه‌های آنان نیز گنجینه ای غنی از معارف را در اختیار آنان قرار داد. در هرصورت باید دانست که در شکل گیری جریان عظیمی چون معتزله باید به شرایطی که در آن زمان در بصره و سایر نقاط جهان اسلام حاکم بوده است، توجه نمود و متغیرهای گوناگون در این زمینه را مورد توجه قرار داد.

تاریخ فراز و فرود معتزله

قرن اول هجری قمری، جامعه‌ی اسلامی شاهد شکل گیری برخی از مسائل کلامی بود و شخصیت‌هایی مانند معبد جهنی و غیلان دمشقی از مباحثی چون آزادی و اختیار انسان‌ها دفاع می‌کردند. در این میان، افرادی نیز بودند که بر عقیده‌ی جبر اصرار داشتند و در نهایت دستة اول به «قدری» و گروه دوم به «جبری» معروف شدند.تدریجاً موارد اختلاف این دو دسته به یک سلسله مسائل دیگر در الهیّات،طبیعیّات و اجتماعیّات و برخی مسائل مربوط به انسان و معاد کشیده شد و مسأله‌ی جبر و اختیار یکی از مسائل مورد اختلاف بود(مطهری،1368، ج3: 58). اما فرقه‌ی شناخته شده‌ی معتزله در قرن دوم هجری قمری ظهور کرد و با اندیشه‌های خود، تأثیرات طولانی مدتی را بر فرهنگ و تمدن اسلامی برجای گذاشت. خاستگاه ابتدایی این جریان، شهر بصره بود و مؤسس آن واصل بن عطا شاگرد حسن بصری بود که به دلیل اختلاف با استاد خود بر سر سرنوشت مرتکب گناه کبیره، از مجلس درس او کناره گرفت و بعدها نیز با پیوستن عمرو بن عبید به این جریان، فرقه ای تازه به نام معتزله یا «اهل عدل و توحید» را ایجاد گردید. اندیشه‌های معتزله از اوایل قرن دوم تا اواسط قرن سوم هجری قمری گسترش قابل توجهی را به همراه داشت و مبلّغین آن در نقاط مختلف فعالیت می‌کردند. آن‌ها از زمان خلافت مأمون عباسی تا روی کارآمدن متوکل عباسی در 232 هجری قمری، دوران اقتدار خود را سپری می‌نمودند و مورد حمایت خلفای وقت قرار داشتند. دوران مأمون عباسی که به دوران شکوفایی و پیشرفت‌های علمی مسلمانان شهرت دارد، برای فعالیت خردگرایان بسیار مناسب بود و نهضت علمی شکل گرفته در این زمان بر رونق کار آن‌ها نأثیرات فراوانی گذاشت. مأمون عباسی که علاقه مند به مباحث علمی و مجادلات مذهبی بود، توجه ویژه ای به معتزله نشان داد با آن‌ها معاشرت و همراهی زیادی داشت. اگرچه در همین زمان، سخت گیری معتزله علیه مخالفان خود و آزار و اذیت آن‌ها، اثرات زیانباری برجای گذاشت و وسعت نظری که آنها به آن معروف بودند با این رفتارها زیرسؤال رفت و در نهایت همین موضوع در زمان افول کار معتزله در مورد خود ایشان نیز توسط مخالفان اجرا شد.
اگرچه خاستگاه اصلی معتزله، بصره بود و واصل بن عطا و عمرو بن عبید که بنیانگذاران آن بودند در بصره زندگی می‌کردند اما بعدها بسیاری از بزرگان آن به بغداد رفته و حرفهای جدیدی زدند تا جاییکه آن‌ها را به معتزله‌ی بغداد می‌شناسند البته باید دانست که مبانی اصول اعتقادی معتزله‌ی بغداد و معتزله‌ی بصره تفاوتی نداشت. با آغاز عصر دوم عباسی در232 هجری قمری که پایانی بر نیرومندی خلافت و تمرکز قدرت در دست خلفا بود، دگرگونی‌های اساسی در اوضاع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه‌ی مسلمانان ایجاد شد. با پایان دوران محنة که در دوران مأمون و واثق ایجاد شده بود و در زمان متوکل عباسی، دوران حضور و نفوذ معتزله در دربار خلافت عباسی پایان یافت و اذیت و آزارهای فراوانی از سوی اهل حدیث بر آن‌ها وارد می‌شد، اما این به منزله‌ی از میان رفتن جریان اعتزال نبود و موجب حضور آن‌ها در نواحی دیگر قلمروی اسلامی گردید. در دوران حکومت آل بویه که عهد تجدید حیات معتزله به شمار می‌رود، بزرگانی از این فرقه مانند ابوعلی و ابوهاشم جبّائی و قاضی عبدالجبار همدانی نقش مهمی در تبلیغ این جریان ایفا نمودند. دوران حکومت آل بویه که به لحاظ شکوفایی علم و دانش به دوران رنسانس اسلامی شهرت دارد، زمینه‌ی بسیار مساعدی برای فعالیت‌های معتزله فراهم کرد. معتزله که جریانی مبتنی بر عقل گرایی بود و تکیه بر استدلال و عقل داشت به دنبال بستری مساعد برای گسترش خود بود و قلمروی آل بویه و تساهل و تسامح حاکمان دیلمی این زمینه را برای آنان فراهم نمود. دربار بیشتر امیران بویهی، محل رفت و آمد علما و دانشمندان عصر بود که بسیار مورد حمایت آل بویه قرار می‌گرفتند. به همین جهت، معتزله در دوره‌ی حاکمیت ایشان، فرقه‌ی کلامی مسلط بر سایر فرق شد. از ویژگی‌های مهم آل بویه عدم اعتقاد آنها به خلفا بود، به طوری که در عهد آن‌ها پنج خلیفه روی کار آمدند که آل بویه در عزل و نصب آن‌ها دخالت داشتند به همین خاطر معتزله توانستند از شر دستگاه خلافت در امان باشند. البته باید گفت که برخورد آن‌ها با خلیفه از روی سیاست و حسن تدبیر بود و به صورت محترمانه با خلیفه رفتار می‌کردند(مفتخری، فتح قبادپور، بی تا:۱۲۰). در بغداد زمان آل بویه سه مکتب معتزلی وجود داشت که مؤسسان آن، ابوالحسن خیّاط، ابوهاشم جبّائی و احمد بن علی بن اخشید، بودند و مناظره‌های تند و اتهام زنی‌های زیادی در میانشان وجود داشت. علاوه بر بغداد، شهرهای دیگری نیز در دوران آل بویه مرکز نشر عقاید معتزله بود. از جمله ری که در این عهد از مراکز مهم ترویج عقاید ایشان بود که یکی از دلایل اصلی آن حضور دانشمند معتزلی عبدالجبار همدانی به عنوان قاضی القضات در آنجا بود. تا جاییکه به گفته‌ی مادلونگ، اوج تجدید حیات فعالیت معتزله در عصر دیلمیان را می‌توان در انتشار عقاید قاضی عبدالجبار و شاگردانش در ری دانست(مادلونگ، 1377: 69)
همچنین از میان رجال آل بویه، صاحب بن عباد به بهشمیه که پیروان ابوهاشم بن جبائی بودند، گرایش داشت و عقاید ایشان را ترویج می‌کرد(صفا، ۱۳۵۱: ۲۳۵). صاحب بن عباد یکی از شخصیت‌های تأثیرگذار در رشد معتزله در قرن چهارم هجری قمری بود. او که وزارت آل بویه را بر عهده داشت از نفوذ سیاسی خود در این جهت بهره برد و مناصب مهمی را نیز به سران معتزله سپرد. با مرگ وی و افول قدرت آل بویه، روند رشد و گسترش معتزله نیز متوقف شد و جلسات مناظره و حلقه‌های درسی آن‌ها رونق خود را از دست داد و در اواخر دوره‌ی آل بویه، محدودیت‌های زیادی بر آن‌ها اعمال گردید تا اینکه القادر بالله خلیفه‌ی عباسی در ۴۰۹ق اعلامیه‌ی مشهور به قادری را منتشر کرد و پیروی و گرایش خود به اهل حدیث را اعلام نمود و قائل به کفر معتزله و معتقدین به خلق قرآن شد. القادر باللّه (422- 381 ه.ق) در دوران خلافت چهل و یکساله‌ی خود در ترویج مذهب اهل سنت و اشاعره کوششهای زیادی کرد و کتابی در رد عقاید معتزله و رافضیان نوشت و لعن و تکفیر این جماعت را در مساجد و محافل مذهبی تجویز کرد. وی بحث درباره‌ی معتزله و شیعه را ممنوع و فقهای حنفی طرفدار معتزله را مجبور کرد که در ملأ عام از ادعاهای خود دست بردارند(کرمر، 1375: 106). همین سیاست کمابیش سبب گردید که محمود غزنوی که پایگاهی در بین مردم نداشت از سیاست خلیفه پیروی کند و با معتزله و اسماعیلیان از در مخالفت درآید. با شکست معتزله، بازار بحث و جدل رو به کسادی نهاد و با ظهور اشاعره، تعبّد و تسلیم به قضا و قدر و تقلید از آراء گذشتگان جای منطق و استدلال را گرفت. اگرچه ورود سلجوقیان، پایان دوره‌ی طلایی معتزله را رقم زد، اما، آن‌ها تا مدتهای زیادی ادامه‌ی حیات دادند و از بین نرفتند. در دوقرن پایانی خلافت عباسی در مناطقی غیر از بغداد، مانند خوارزم، اهل اعتزال فعالیت داشتند که در نهایت با حمله‌ی مغول، آن‌ها نیز از میان رفتند. با وجود این به اعتقاد برخی از محققان، نظرات معتزله پس از آن‌ها توسط گروه‌های مسلمان و غیرمسلمان دیگر اقتباس شد و حتی این نظریات در حال حاضر نیز وجود دارد.

اعتقادات معتزله

معتزله را می‌توان اولین فرقه ای دانست که به دنبال استفاده از روش عقلی در فهم دین رفتند و سعی نمودند تا آموزه‌های دینی را از طریق عقلانی تبیین نمایند و به همین دلیل آنان را آغازگر راه آزاد اندیشی و عقل گرایی می‌دانند و به همین جهت، بسیاری را جذب افکار و عقاید خود نمودند. این در حالی بود که در زمان ظهور معتزله، اهل حدیث هرگونه تفکر و تأمل در مسائل دینی را ناروا می‌دانستند و با دخالت عقل در فهم دین مخالف بودند. معتزله‌عموماً بر پایه‌ی عقل و با تأکید بر اصل آزادی اراده و توانایی بشر در پدید آوردن اعمال انسانی،استدلال می‌کردند که انسان در انجام اعمال و پدیدآوردن افعالش از هیچ‌کس جز اراده‌ی خویش‌فرمان نمی‌برد. به عقیده‌ی آنان، چون خداوند، عدل مطلق است، نمی‌تواند خالق افعال بد انسانی‌باشد و نیز چون خداوند، خیر مطلق است، نمی‌تواند هدایت‌گر و تعیین‌کننده‌ی اعمال وسرگذشت انسان باشد. به بیان دیگر، رفتارهای انسانی حاصل قدرت و توانایی انسان است و قدرت‌خداوندی در خلق افعال انسانی نقشی ندارد(شیرودی، 1382: 38). البته به گفته‌ی عبدالحسین زرین کوب، « معتزله از حیث اعتقاد به قدرت و آزادی اراده‌ی انسان در نزد عامه‌ی مسلمین متهم بوده‌اند به مشارکت و مشابهت با مجوس»( زرین کوب، 1387: 109). از جمله عقاید معتزله می‌توان به این موارد اشاره داشت:
- کلام خداوند حادث و مخلوق است.
- خداوند را در آخرت به چشم نمی‌توان دید.
- انسان قادر و خالق افعال خویش است (بغدادی، بی تا: 114).
در مورد اعتقاد معتزله به مخلوق بودن قرآن باید گفت که ایشان بر این باور بودند که تنها وجود خداوند لایزال و غیرمخلوق است و پذیرفتن ازلی و قدیم بودن قرآن نوعی شرک محسوب می‌شود زیرا به صورت خدای دومی درخواهد آمد و به همین دلیل، آن‌ها معتقدان به عدم خلق قرآن را «دوخدایی» می‌نامیدند(پطروشفسکی، 1354: 225). البته این نکته را باید دانست که معتزله، خود به فرقه‌ها و گروه‌های مختلف تقسیم می‌شدند و معتزله‌ی بصره قائل به شرک معتقدان به غیر مخلوق بودن قرآن نبودند و این مورد را معتزله‌ی بغداد مطرح می‌نمودند اما در هر دو مکتب، معتزله، قرآن را مخلوق می‌دانستند. در مورد رواج فرقه‌های معتزله در قرون بعد، شمس الدین آملی از علمای قرن هشتم هجری قمری می‌نویسد: معتزله پانزده فرقه هستند که از آنها می‌توان به واصلیه، هذیلیه، نظامیه، خابطیه،بشریه و تمامیه اشاره کرد(آملی،1336ق، ج۲:۲۷۰). اما عموماً معتزله را با پنج اصل مشترک می‌شناسند این پنج اصل عبارتند از: توحید، عدل، وعد و وعید، منزله بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر(امینی، 1416ق، ج6: 10). اصل منزله بین المنزلتین پیرامون قضاوتی است که معتزله در مورد مرتکبین گناه کبیره دارند و آن‌ها را نه مؤمن می‌دانند و نه مانند خوارج به آن‌ها کافر می‌گویند بلکه در مرتبه ای میانه به آن‌ها فاسق می‌گویند و کشمکش و در نهایت جدایی واصل بن عطا از مجلس درس حسن بصری درباب همین موضوع بود که از اصول اساسی این فرقه به شمار می‌رود. اگرچه عقاید معتزله با مخالفت‌های زیادی روبرو شد و واکنش در برابر روش عقلی آن‌ها در مواقعی با خشونت زیاد همراه گردید، اما بزرگانی از فلسفه‌ی اسلامی تحت تأثیر روش عقلانی معتزله و اصول استدلالی آنان قرار گرفتند از جمله غزالی، ابن راوندی و امام فخر رازی(جعفری، 1368: 242).

نتیجه

در مجموع می‌توان گفت که معتزله به عنوان جریانی عقل گرا تحت تأثیر فضای عقلی حاصل از ترجمه‌های متون گوناگون، راهیابی اندیشه‌های سایر ادیان به قلمروی اسلامی و همچنین شرایط ایجاد شده در جامعه‌ی اسلامی پس از پیامبر(ص) شکل گرفتند و در نتیجه زمینه‌ی تازه ای برای برخورد آراء و عقاید گوناگون فراهم نمودند. جریان معتزله به مرور زمان چارچوب فکری خود را کامل کرد و در سایه‌ی حمایت خلفای عباسی و نزدیکی به امیران و وزیران آل بویه توانست به صورت گسترده ای در فضای فکری و کلامی مسلمانان تسلط یابد. پایه و اساس عقاید فرقه‌های گوناگون معتزله مشترک بود و در برخی موارد نیز با یکدیگر اختلافاتی داشتند. به هرصورت ردپای تأثیر تفکرات آن‌ها بر بزرگان و علمای سرشناس تا حمله‌ی مغول نیز دیده می‌شود و به این ترتیب با حضوری طولانی و تأثیرگذار در صحنه‌ی اندیشه‌ی اسلامی، همچنان نیز موضوع مطالعه و بحث بسیاری از پژوهشگران می‌باشند.

پی‌نوشت‌ها:

* کارشناسی ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی

کتابنامه
آملی، محمد بن محمود بن شمس الدین(1336ق)،نفائس الفنون فی عرائس العیون، محقق: ابوالحسن شعرانی، اسلامیه، ج2.
امینی، عبدالحسین(1416ق)، الغدیر، ترجمه‌ی محمد تقی واحدی، تهران: بنیاد بعثت، ج۶.
اولیری، دلیسی(1374)، انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی در سده‌های میانه، ترجمه‌ی احمد آرام، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
بغدادی، محمد(بی تا)، الفرق بین الفرق، بیروت: دارالمعرفه.
پطروشفسکی(1354)، اسلام در ایران، ترجمه‌ی کریم کشاورز، تهران: نشر پیام.
جعفری، محمدجعفر(1368)، تاریخ المعتزله، تهران: نشر کتابخانه گنج دانش.
زرین کوب، عبدالحسین(1387)، کارنامه‌ی اسلام، تهران: امیرکبیر
شیرودی، مرتضی(1382)، اندیشه‌های سیاسی مسلمانان، تهران: نشر یاقوت.
صفا، ذبیح الله(1351)، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: امیرکبیر، ج1.
طباطبایی، سید محمدحسین(1359)، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه‌ی مرتضی مطهری، تهران: نشر صدرا، ج۵.
کرمر، جوئل ل (1375)، احیای فرهنگی در عهد آل بویه؛ انسان گرایی در عهد رنسانس اسلامی، ترجمه‌ی محمد سعید حنائی کاشانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
مادلونگ، ویلفرد(1377)، فرقه‌های اسلامی، ترجمه‌ی ابوالقاسم سری، تهران: اساطیر.
مطهری، مرتضی(1368): مجموعه آثار، تهران: نشر صدرا، ج3.
مفتخری، حسین؛ فتح قبادپور، علی(بی تا)، «معتزله و آل بویه»، فصلنامه علمی- تخصصی تاریخ، ش5، سال دوم، صص 115 تا 130.
وات، مونتگمری(1380)، فلسفه و کلام اسلامی، ترجمه‌ی ابوالفضل عزتی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
منبع: