نویسنده: علی اکبر نوایی




 

3) اخباری گری

جریان دیگری که در اندیشه های تابناک علامه شهید مطهری رحمه الله، مظهر جمود و قشری گری معرفی شده، جریان اخباری گری است. این جریان، متأسفانه در بدنه ی تفکر شیعی شکل گرفته و به خود موجودیت داد.
در میان ما شیعیان، در حدود چهار قرن پیش جریانی به وجود آمد، به نام اخباری گری. امروز اخباری گری خیلی کم وجود دارد. افرادی که اکنون اخباری مسلک هستند، خیلی کم اند، ولی این جریان تقریباً دو سه قرن بر افکار مردم حکومت کرد و چه جنگ هایی، آدم کشی هایی ایجاد نکرد!...
نقطه ی مقابل اخباری گری، اجتهاد است... اخباری گری نقطه ای را که بمباران می کرد، اجتهاد و تقلید بود. می گفتند اجتهاد و تقلید بدعت است... می گفتند مستقیماً به اخباری که داریم باید مراجعه کرد و دستور دین را از آنها گرفت (مطهری، 1373، 143)
اخباریین مظهر کامل جمودند. ای کاش به این جمود قناعت می کردند. این ها یک تعصب احمقانه ای راجع به اخبار و روایت ها دارند. آمدند خدشه کردند در سه زمینه ی دیگر، یعنی قرآن و عقل و اجماع (همان، 146).
بالاخره عقل و اجماع را از کار انداختند و راه فهم قرآن را هم صرفاً روایات دانستند و روایات هم طبقه بندی ندارند.
اخباریین می گفتند اساساً عقل حق ندارد در موضوعات دینی دخالت بکند... مثلاً اگر در یک جا می گفتند یک دریا آب در یک فنجان جای گرفت، این با عقل جور در نمی آید، ولی می گفتند عقل حق ندارد فضولی کند. از این حرف این ها، مردم حقه باز زیرک هم استفاده کردند. هر دروغی را که می خواستند جعل بکنند جعل کردند، در اختیار آنها قرار دادند. آن وقت یک چیزهایی این یهودی ها و مغرضین جعل کردند و به این ها دادند و این خوش باورها هیچ نگفتند (مطهری، 1373، 147).
در هر حال، جریان اخباری گری، به عنوان یکی از نمادهای تحجر و کوته اندیشی، در اندیشه ی علامه شهید مورد توجه فراوانی قرار گرفته است.

خصوصیات و ویژگی های متحجرانه

از مجموع اندیشه های علامه شهید مطهری رحمه الله، که در لابلای نوشته های ایشان در کتب مختلفی همچون جاذبه و دافعه ی علی علیه السلام، اسلام و مقتضیات زمان، آشنایی با علوم اسلامی، عدل الهی، انسان و سرنوشت و... برمی آید این است که متحجران، دارای خصلت هایی از نوع ذیل می باشند:
1) فقدان درک قاعده مند مسائل و احکام اسلامی؛ چنان که در جریان اخباری گری و اهل حدیث و نیز خوارج نهروان وجود داشته، که البته باید اذعان داشت که جریان های تحجرگرا در عصر کنونی و پس از انقلاب اسلامی نیز، دقیقاً دارای همین خصلت بوده و می باشند. چنان که ایشان اشاره داشتند که به دلیل حاکمیت جهل و نادانی، امروز هم به نوعی دیگر، سیاست قرآن بر نیزه کردن ادامه دارد.
2) جمود بر آراء و افکار فرقه ی خویش و عدم اعتماد به آراء دیگران؛ «آنها همه را (جز خودشان)، بی دین و لا مذهب می دانند» (مطهری، 1368، 160).
3) تقابل خشن با گروه ها و نحله ها و جریان های مقابل خویش؛ آنان تقابلی خشن با جبهه ی مقابل خویش دارند و هر صدایی را در نطفه خفه می کنند و فریادی را سرکوب.
4) ضعف بنیان های فکری؛ بنیان های فکری آنها، به شدت با اوهام و اندیشه های باطل خویش درآمیخته و ضعیف است، چنان که در جریان های خوارج و اهل حدیث و اخباریان ملاحظه کردیم.
5) محدود بودن افق نظر و گستره ی نگاه؛ نگاه محدودی دارند و افق فکری شان در سطح نازل و در چاردیواری افکار سخیف خودشان قرار دارد.
در خصوصیت خوارج نهروان، که نماد تحجر و تحجرگرایی بودند، چنین می نگارد:
مردمی تنگ نظر و کوته دید بودند. در افقی بسیار پست فکر می کردند. اسلام و مسلمانی را در چهاردیواری اندیشه های خود محصور کرده بودند. مانند همه ی کوته نظران دیگر، مدعی بودند که همه بد می فهمند و یا اصلاً نمی فهمند و همگان راه خطا می روند و همه جهنمی هستند. این گونه کوته نظران، اول کاری که می کنند، این است که تنگ نظری خود را به صورت یک عقیده ی دینی درمی آورند. رحمت خدا را محدود می کنند. خداوند را همواره بر کرسی غضب می نشانند و فقط منتظر این که از بنده اش لغزشی پیدا شود و به عذاب ابد کشیده شود... خوارج با روح فرهنگ اسلامی آشنا نبودند ولی شجاع بودند، چون جاهل بودند، تنگ نظر بودند، و چون تنگ نظر بودند، زود تکفیر و تفسیق می کردند، تا آنجا که اسلام و مسلمانی را منحصر به خود می دانستند و سایر مسلمانان را که اصول عقاید آنها را نمی پذیرفتند، کافر می خواندند و چون شجاع بودند، غالباً‌ به سراغ صاحبان قدرت می رفتند و به خیال خود، آنها را امر به معروف و نهی از منکر می کردند و خود کشته می شدند... در دوره های بعد، جمود و جهالت و تنسک و مقدس مآبی و تنگ نظری آنها برای دیگران باقی ماند، اما شجاعت و فداکاری آنها از میان رفت (مطهری، 1368، 158).
6) حاکمیت جهل و خرافه بر آنها؛ در عین تصلب شدیدی که در عقاید خویش دارند، جهل و نابخردی بر آنها حاکمیت مطلقه دارد. علامه شهید مطهری رحمه الله در وصف خوارج چنین می نگارد:
خوارج، مردمی جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و نادانی حقایق را نمی فهمیدند و بد تفسیر می کردند (مطهری، 1368، 151).
7) توجه نکردن به توطئه های دشمنان و آلت دست واقع شدن؛ به دلیل حاکمیت جهل و خرافه بر آنها و جهل و نادانی که در اعماق وجودشان رسوخ کرده، همواره این ها آلت دست زرنگ ها و زیرک ها قرار می گیرند، چنان که در ماجرای قرآن بر نیزه کردن معاویه شاهد بودیم.
8) رفتن به سوی افراط یا تفریط؛ به دلیل ساختار فکری منحرفی که دارند، هرگز در مسیر اعتدال قرار ندارند، یا به افراط کشیده می شوند و در امری به شدت مبالغه می کنند و یا به تفریط می گرایند و امری را به کلی وامی نهند.
9) جداسازی دین از تعقل؛ یکی از بارزترین خصوصیات متحجران، این است که دین را از حوزه ی عقلانیت خارج کرده و هرگز تأمل عقلانی را مصلحت نمی دانند و دارای چنین خصییه ای نیستند، چنان که در اخباری گری و گرایش سلفی ها و اهل حدیث، و یا در جریان خوارج آن را به روشنی شاهد و نظاره گر بودیم.
10) جداسازی دین از دولت؛ خصوصیات بارز دیگری که متحجران در اندیشه های علامه شهید رحمه الله یافته اند، جداسازی دین از دولت است که در بسیاری از عقاید خوارج، این پدیده را ناظر بودیم و یا در جریان اخباری گری.
11) تواضع و تسلیم در برابر حاکمان؛ متأسفانه متحجران، یکی از خصلت هایشان این است که نسبت به حکومت های جور و ستم ستمگران، تسلیم و خاضع اند و این ماجرا، در اغلب مناطق تاریخی و فرصت های آن پیدا بوده است. و حتی اگر بزرگ ترین جنایت را حاکمان مرتکب شوند، چون از مصدر حاکمیت بوده، حاکمیت مصونیت می یابد و این جریان های متحجر در صدد تقابل با او بر نمی خیزند و قیامی را روا نمی دارند، که حتی در این زمینه احادیثی مجعول را مستمسک قرار داده و بر آن اصرار می ورزیدند. مثلاً به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده شده است: «من رأی من امیره شیئا یکرهه، فلیصبر، فانه من فارق الجماعه شبرا فمات، فمیته میته الجاهلیه» (مسلم، 1987، 517)؛ هر کس از امر و حاکم خود انحرافی ببیند که ناپسند اوست، پس باید صبر پیشه کند، زیرا اگر کسی از جماعت مسلمین به اندازه وجبی فاصله بگیرد، مرگش به مرگ جاهلیت خواهد بود.
در نتیجه این گونه افکار در حوزه سیاست، عنصر سکوت از ناحیه متحجران رایج گردید و امروز در برابر ستمگران شیوه سکوت را می پسندند.
12) تخلف از فهم قضایای تاریخی،‌اخلاقی،‌ اجتماعی؛ در نتیجه این افکار، آنان از فهم قضایای تاریخی تخلف کرده اند و بسیاری از حوادث را به گونه ای انحرافی توجیه کرده اند مانند حرکت زید بن علی در تاریخ و یا این که نتوانستند مفاهیمی همچون زهد، صبر و توکل را به خوبی درک نمایند. در فهم مسائلی همچون قضا و قدر عاجز و ناتوان شده اند، چنان که شهید مطهری رحمه الله در کتاب انسان و سرنوشت این مسأله را به خوبی تحلیل کرده است.همچنین قضایای اجتماعی را درک نکرده اند. مانند عادات و تقالید غلط و انحرافی که متأسفانه این متحجران آنها را نفهمیده اند و چنان که می دانیم امام خمینی رحمه الله، از دست این متحجران به چه زحمت هایی نیفتاده و یا این که نتوانسته اند قضایای سیاسی حاکم بر جامعه و تاریخ را درک نمایند که به همین دلیل در برابر حاکمان ستمگر، منقاد و تسلیم بوده اند.
13) آمیخته نمودن دین با خرافات و اوهام؛ در نتیجه جهالت عمیقی که دارند، دین را با اوهام و خرافات درمی آمیزند که امروزه گستره این خرافات را در عزاداری های اباعبدالله الحسین علیه السلام مشاهده می نماییم.
14) تصلی فکری و جانفشانی در راه عقاید؛ خصوصیت دیگرشان این است که تصلب شدیدی در اعمال و عقاید خویش نشان می دهد و در راه این عقاید پافشاری عجیبی دارند تا سر حد کشته شدن و فنا شدن و نفله شدن، که البته عقیده متحجرانه خود را و کشته شدن در آن راه را فوز عظیم می دانند. علامه شهید مطهری رحمه الله درباره ی خوارج نهروان چنین می نگارد: «روحیه ای مبارزه گر و فداکار داشتند و در راه ایده و عقیده ی خویش، سرسختانه می کوشیدند. در تاریخ خوارج، فداکاری هایی را که در تاریخ زندگی بشر بی نظیر است و این فداکاری و از خودگذشتگی آنان را شجاع و نیرومند پرورده بود. ابن عبدربه درباره آنان می گوید: «و لیس فی الافراق کلها اشد اجتهاداً و لا اوطن نفساً علی الموت من الخوارج، منهم الذی طعن فانفده الرمح و جعل یسعی الی قاتله و یقول: و عجلت الیک رب لترضی» (فجرالاسلام، بی تا، 263 و مطهری، 1368، 140)؛ در تمام فرقه ها معتقدتر و کوشاتر از خوارج نبود و نیز آماده تر از برای مرگ از آنها یافت نمی شد. یکی از آنان، نیزه خورده بود و نیزه، سخت در او کارگر افتاده بود، به سوی قاتلش پیش می رفت و می گفت خدای من به سوی تو می شتابم تا از من خشنود شوی.
معمولاً در اوضاع و احوال امروز دنیا هم می بینیم که متحجران، آلت دست جنایتکاران زرنگ و باهوش قرار می گیرند. آنان را از نظر عقیده، متصلب پرورش می دهند و به میدان های سخت و کارهای دشوار وامی دارند. تروریست - هایی را پرورش داده و به مناطق محروم جهان و یا مناطق مورد نظرشان می فرستند، تا در پناه آن سیاست های شیطانی خود را پیاده و اعمال نمایند. معمولاً امروزه ایجاد کنندگان رعب و وحشت جهانی را از میان متحجرانی که رگه هایی ضعیف و درهم ریخته از تفکرات ناقص دینی دارند، برمی گزینند و آنان بی مهابا و بدون ترس از مرگ استقبال کرده و این مخاطره بزرگ را از جان و دل می پذیرند.
بسیار دیده شده است که عناصر ضد اسلامی رسماً از این وسیله استفاده کرده اند، یعنی نیروی خود اسلام را علیه اسلام به کار انداخته اند. استعمار غرب، تجربه فراوانی در استفاده از این وسیله دارد و در موقع خود از تحریک کاذب احساسات مسلمین خصوصاً در زمینه ایجاد تفرقه میان مسلمین بهره گیری می نماید (مطهری، 1368، 170).
امروزه در کل کشورهای دنیا که استعمارگران غربی، منافعی را تعقیب می کنند، از همین ساده لوح های متعصب و جامد الفکر استفاده می کند، چنان که در بهره وری استعماری آمریکایی و صهیونیستی از حرکت طالبان، آن را مشاهده کردیم، که چگونه در دنیا دست به ترور و ایجاد وحشت زدند که البته پشت پرده، خود استعمارگران هستند ولی روی صحنه بازیگری، طالبان و گروه هایی نظیر انجمن حجتیه و... وجود دارند.
15) عبادت پیشگی متعصبانه؛ علامه شهید مطهری رحمه الله در خصلت خوارج نهروان که افرادی جاهل و نادان بودند، صفت عبادت پیشگی را هم مطرح می نمایند:
مردمی عبادت پیشه و متنسک بودند، شب ها را به عبادت می گذراندند، بی میل به دنیا و زخارف آن بودند. وقتی علی علیه السلام ابن عباس را فرستاد تا اصحاب نهروان را پند دهد، ابن عباس پس از بازگشتن آنان را چنین وصف می کند: لهم جباه قرحه لطول السجود، و اید کثفنات الابل، علیهم قمص مرخصه و هم مشمرون؛ آنان پیشانی هایی پینه بسته دارند. دست هایشان از کثرت سجود، همچون پاهای شتر سفت شده، پیراهن های کهنه و مندرسی به تن کرده اند. اما مردمی مصمم و قاطع...، هر گامی که برمی داشتند، از عقیده منشأ می گرفت و در تمام افعال، مسلکی بودند و در راه پیشبرد عقاید خویش می کوشیدند (مطهری، 1368، 147).
16) فریب خوردگی؛ متحجران، زود فریب می خورند، فقط با چند نکته و کلمات زیبا و پرطنطنه، رأیشان عوض می شود و با قیافه های حق به جانب شیطان صفتان مقابل، همه عقاید خود را وا می نهند و تسلیم جبهه کفر مقابل می شوند. چنان که این فریب خوردگی، در جریان جنگ صفین، به خوبی روی نمود.
روحشان روح عصبیت های ناروا و خشکه مقدس ها و جهالت های خطرناک بود... معاویه که اهل سیاست بود، از همین روحیه خشک آنها بهره برد... معاویه با مشورت عمرو عاص دست به یک نیرنگ ماهرانه زد، ‌دستور داد قرآن ها را بر سر نیزه کردند، که مردم، ما اهل قبله و قرآنیم، بیایید آن را در بین خویش حکَم قرار دهیم، علی علیه السلام فریاد زد که این ها صفحه کاغذ و قرآن را بهانه کرده اند و می خواهند در پناه لفظ و کتابت قرآن، خودشان را حفظ کنند و بعد به همان روش ضد قرآنی خود،‌ ادامه دهند، کاغذ و جلد قرآن، در مقابل حقیقت آن،‌ ارزش و احترامی ندارد. حقیقت و جلوه راستین قرآن، منم، این کاغذها و خط را دستاویز کرده اند تا حقیقت را نابود سازند. عده ای از نادان ها و مقدس های بی تشخیص، که جمعیت کثیری را تشکیل می دادند، به یکدیگر اشاره کردند که علی چه می گوید؟ فریاد برآوردند که ما با قرآن بجنگیم؟ جنگ ما به خاطر قرآن است، آنها هم که خود، تسلیم قرآنند، پس دیگر جنگ چرا؟ علی علیه السلام می گفت: من نیز می گویم به خاطر قرآن بجنگید، اما این ها با قرآن سر و کاری ندارند لفظ و کتابت قرآن را وسیله حفظ جان خود قرار داده اند... اما مگر این ها می فهمند... بالاخره کاری کردند که علی علیه السلام جنگ را متوقف کرد و به مالک پیام داد که اگر می خواهی علی را زنده ببینی، جنگ را متوقف کن و خود برگرد، و او برگشت و دشمن شادمان که نیرنگش خوب کارگر افتاد (مطهری، 1368، 118).

دوام تحجرگرایی در جامعه ی دینی معاصر

علامه شهید مطهری رحمه الله، ذیل بحثی مهم درباره ی شعار یا روح یک جریان خطرناک تاریخی، مسائل بعدی تاریخ اسلامی را و نیز دوره معاصر را با این معیار، مورد بررسی قرار می دهند.
مذهب خوارج هر چند منقرض شده است، اما روحاً نمرده است. روح خارجی گری، در پیکر بسیاری از ما حلول کرده است... بعضی از مذاهب ممکن است از نظر شعار بمیرند ولی از نظر روح زنده باشند. کما این که برعکس نیز ممکن است مسلکی از نظر شعار، زنده ولی از نظر روح کاملاً مرده باشد و لهذا ممکن است فردی یا افرادی از لحاظ شعار تابع و پیرو یک مذهب شمرده شوند و از نظر روح پیرو آن مذهب نباشند و به عکس ممکن است، بعضی روحاً پیرو مذهبی باشند و حال آن که شعارهای آن مذهب را نپذیرفته اند (مطهری، 1368، 131).
با توجه به این نکته راهگشا و مهم، نگاهی ولو اندک و مختصر به جریان جمودگرایی و تحجر در تاریخ معاصر می افکنیم. البته علامه شهید مطهری رحمه الله، مؤکداً بر این نکته انگشت نهاده که نوع تفکر خوارجی، در طی قرون متمادی وارد مجتمع اسلامی گردیده و علیرغم مخالفت های صریحی که با آن شده، همچنان این تفکر به حیات پر از خطر و آشوب خود ادامه می دهد.

انجمن حجتیه، نماد تحجرگرایی معاصر

با فعالیت گسترده ی بهائیت در سال های پس از دهه 20 و نفوذ دامن گستر این فرقه ی ضاله، بسیاری از مذهبیون درصدد تقابل فرهنگی و تبلیغی و عملیاتی با این فرقه مزدور شدند. روحانیت، با استفاده از سنگر وعظ و خطابه سعی کردند تا ترفند عناصر مزدور و وابسته و ملحد بهایی را خنثی نمایند. برگزاری این جلسات و منابر، به عهده هیأت های مذهبی بود و این جلسات، در مشهد، از همه جا فعال تر بود.
از مهم ترین جمعیت هایی که در این شهر پا به عرصه ظهور نهاد، هیأت های مؤتلفه اسلامی بودند که از شش هیأت متشکل شده بودند. این هیأت ها درصدد برآمدند با نفوذ بهائیت به مقابله برخیزند. افرادی مأمور بررسی وضعیت بهائیت در ایران شدند. از آن میان شیخ محمود حلبی و سید عباس علوی، مأمور این امر شدند. سید عباس علوی، پس از مدتی همنشینی با اعضای فرقه ضاله بهائیه، دین و ایمان خود را از کف نهاد و پس از مدتی در زمره مبلغان بهائیت درآمد. این مسأله سبب شد که مذهبیون، احساس خطر بیشتری بکنند و به اقدامات عمیق تری دست بزنند (باقی، 1368، 30).
شیخ محمود حلبی از روحانیون سیاسی ای بود که در جریان جنبش ملی نفت، سخنرانی های بسیار آتشین در تهییج مردم و در حمایت از آیت الله کاشانی ایراد می کرد. اما پس از کودتای 28 مرداد، سیاست را رها کرد (حسینیان، 1374، 468).
حلبی، انگیزه خود را به دلایل سیاسی از دست داد و آن تب و تاب سیاسی یکباره فرونشست و بسیاری از نیروهای مذهبی از ادامه فعالیت مأیوس شدند. و به تدریج زمینه بروز ایده های غیر سیاسی و پرداختن به مسائل صرفاً مذهبی و بدون نگره سیاسی پدیدار شد. و حلبی به شدت از سیاست کناره گیری کرد و در ادامه، انجمنی را بر ضد بهائیت به وجود آورد. نام آن را به انگیزه دفاع از امام زمان علیه السلام، انجمن حجتیه نهاد. بدین صورت انجمن حجتیه پا به عرصه فعالیت گذارد.
اندیشه های انجمن، با جذب افرادی، بسط و گسترش یافت و در اولین روزهای حیات خویش، تفکر جدایی دین از سیاست را مطرح نمود. در راستای همین اندیشه بود که شاکله فکری خاصی پیدا نمودند که می توان ذیلاً بدین شاکله با معیارهای ذیل اشاره نمود.

1) جدایی دین از سیاست

انجمن، به شدت به تقابل با اندیشه های سیاسی می پرداخت. از جمله ابعاد فکری و سیاسی انجمن، عدم تلاش سیاسی قبل از ظهور امام زمان علیه السلام است، که دخالت در سیاست را به مثابه انحراف از مبانی اسلام ارزیابی می کرد.

2) موضع گیری در جریان نهضت پانزده خرداد و انقلاب اسلامی

پس از شکل گیری قیام پانزده خرداد 1342، به جای همراهی با نهضت، امام خمینی قدس سره را مورد مؤاخذه قرار داده و ایشان را مسؤول ریختن خون جوانان در پانزده خرداد می داند. بالاخره رویکرد انجمن، عدم مقابله با حکومت شاه بود. این مسأله را «مهندس طیب»، که از مسؤولان سابق انجمن بود، چنین توضیح می دهد:
از ابتدای این نهضت و از گذشته های دور آقای حلبی با آن با ناباوری برخورد می کرد و معتقد بود که نمی شود با رژیم تا دندان مسلح شاه مبارزه کرد و معتقد بود کسانی که به این راه کشیده می شوند خونشان را هدر می دهند و کسانی که افراد را به این راه می کشانند، مسؤول این خون ها هستند و معتقد بود که کار صحیح، فعالیت های فرهنگی و ایدئولوژیک است، نه مبارزه علیه رژیم (علیا نسب و علوی نیک، بی تا، 16).
البته این موضع گیری در برابر انقلاب اسلامی تندتر صورت گرفت. انجمن به اقتضای خط فکری و سیاسی خود، به شدت در مخالفت و مانع سازی و کنترل روند انقلاب می کوشید. مثلاً در خصوص دولت شریف امامی، این گونه موضع گیری کردند که: «این (شریف امامی) آخوندزاده است. آیت الله زاده است، این از بیت سلطان العلماهاست، دیگر کارها درست می شود، حال چه می گویید؟» (باقی، 1368، 60).
این نوع تقابل ها، ناشی از کوته اندیشی آنان در فهم روایات تاریخی و یا توجیه نابخردانه آنها بود، مثلاً طبق روایتی گفتند: هر حرکتی قبل از قیام قائم علیه السلام به شکست منجر خواهد گردید، که البته این روایت و پاسخ به آن، مقوله ی جدایی را در نوشتار می طلبد. لذا گفتند قیام ملت ایران بر ضد شاه نیز به شکست خواهد انجامید و با آن همکاری و همگانی نمی توان داشت.
با همین تفکر بود که در جریان پیروزی انقلاب اسلامی نیز به موضع گیری های تند و شدیدی پرداختند و ناراحتی خود را از پیروزی اسلامی ابراز داشتند. لذا امام خمینی قدس سره، که تا پیش از این موضع گیری ها، تا حدودی آنان را تأیید می کردند، با این موضع گیری ها دست از تأیید و حمایت آنها برداشتند.

3) اعتقاد به فراگیری ظلم و فساد جهت ظهور امام زمان علیه السلام

آنان بر این باور بودند که ظهور امام زمان علیه السلام هنگامی رخ می دهد که عالم پر از ظلم و تباهی و فساد شده باشد و می گفتند: هنگام شیوع فساد و گناه و غلبه ستم گران و گرانی و قحطی و قتل و غارت و... آن حضرت ظهور می کند. بدین ترتیب، وجود ظلم، فساد، تبعیض، منکرات، امری پذیرفتنی از سوی انجمن معرفی گردید.
علامه شهید مطهری رحمه الله، به وجود خطرات این تفکر متحجرانه اشاره می کند و چنین می نگارد:
انتظار فرج، دو گونه است. انتظاری که سازنده است، تحرک بخش است، تعهدآور است، عبادت، بلکه با فضیلت ترین عبادت است و انتظاری که ویران گر است. بازدارنده است، فلج کننده است و نوعی اباحی گری محسوب می شود... برداشت قشری از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود علیه السلام این است که صرفاً ماهیت انفجاری دارد. فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها و تبعیض ها و اختناق ها و حق کشی ها و تباهی ها ناشی می شود. آن گاه که صلاح به نقطه ی صفر برسد، حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد، باطل، یکه تاز میدان گردد، جز نیروی باطل نیرویی حکومت نکند، فرد صالحی در جهان یافت نشود، این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت، از آستین بیرون می آید. علیهذا هر اصلاحی محکوم است، زیرا هر اصلاح نقطه ای روشن است. تا در صحنه ی اجتماع، نقطه ی روشنی هست، دست غیب ظاهر نمی شود. به عکس، هر گناه، هر فساد، هر ظلم و هر تبعیض و حق کشی و هر پلیدی، به حکم این که مقدمه صلح کلی است و انفجار را قریب الوقوع می کند، رواست، زیرا الغایات تبرد المبادی؛ هدف ها، وسیله های نامشروع را مشروع می کنند. پس بهترین کمک به تسریع در ظهور و بهترین شکل انتظار، ترویج و اشاعه ی فساد است. اینجاست که گناه، هم فال است و هم تماشا، هم لذت و کامجویی است و هم کمک به انقلاب مقدس نهایی. اینجاست که این شعر مصداق واقعی پیدا می کند.

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد

این گروه، طبعاً به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر، با نوعی تبعیض و عداوت می نگرند، زیرا آنان را از تأخیراندازان ظهور و قیام مهدی علیه السلام می شمارند. به عکس، اگر خود هم اهل گناه نباشند، در عمق ضمیر و اندیشه با نوعی رضایت به گناهکاران و عاملان فساد می نگرند، زیرا اینان، مقدمات ظهور را فراهم می نمایند (مطهری، 1373، 63).
با همین تز و دیدگاه بود که انجمن حجتیه، به عنوان نماد و مظهر تحجر، اعتقادی به تشکیل حکومت اسلامی پیش از ظهور مهدی موعود نداشتند و هر اصلاح و حرکت اصلاحی را مخالف آن آرمان بزرگ معرفی می کردند. دید آنها این بود که حکومت اسلامی، فقط با حضور امام زمان علیه السلام تشکیل می شود و قبل از ظهور آن حضرت، حکومت دینی مشروعیت ندارد و ما فقط وظیفه داریم منتظر آن حضرت باشیم و شرایط ایجاد نابسامانی ها را میدان دهیم، تا در ظهور و فرج آن حضرت گشایشی حاصل آید.

* قرآن کریم.
1) آجینی، محسن (1382)، الالتقاط الفکری و التحجر القائدی فی نظرة العلامة المطهری، دارالکتب العلمیه.
2) امام علی (1387)، نهج البلاغه، مرکز البحوث الاسلامیه.
3) باقی، عمادالدین (1368)، در شناخت حزب قاعدین زمان، نشر و فرهنگ.
4) حر عاملی، محمد بن الحسن (1376)، الفصول المهمه، تحقیق محمد حسین القائینی، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا.
5) حسینیان، روح الله (بی تا)، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، بی جا.
6) شوشتری، قاضی نورالله (بی تا)، الصوارم المهرقه، چاپخانه نهضت.
7) علیانسب، ضیاءالدین و علوی نیک، سلمان (بی تا)، جریان شناسی انجمن حجتیه، بی جا.
8) مسلم، محمد (بی تا)، صحیح، بی جا.
9) مطهری، مرتضی (1368)، آشنایی با علوم اسلامی، قم، انتشارات صدرا.
10) مطهری، مرتضی (1373)، اسلام و مقتضیات زمان، قم، انتشارات صدرا.
11) مطهری، مرتضی (1373)، انسان کامل، قم، انتشارات صدرا.
12) مطهری، مرتضی (1373)، تعلیم و تربیت در اسلام، قم، انتشارات صدرا.
13) مطهری، مرتضی (1368)، جاذبه و دافعه علی علیه السلام، قم، انتشارات صدرا.
14) مطهری، مرتضی (1373)، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، قم، انتشارات صدرا.
منبع مقاله: دوماهنامه ی پ‍ژوهشهای اجتماعی اسلامی، سال هفدهم،‌ شماره ی چهارم، مهر و آبان 1390.