نویسنده: محمود محمدی عراقی و دیگران




 

الف)تعریف جامعه شناسی

برخی از جامعه شناسان، از ارائه یا گزینش یک تعریف معین برای جامعه شناسی عمداً دوری کرده اند و چنین تعریفی را با ویژگی های این علم سازگار نمی دانند یا به طور کلی ذکر تعریف معین در آغاز هر علمی را ناصواب می شمارند.
روبرت هیجدورن و سانفورد لبوویتس با بیان این نکته که جامعه شناسان برای انجام رسالت خویش و نیل به اهدافشان، نیاز به ذکر تعریف واحدی از جامعه شناسی ندارند و در این مرحله از رشد جامعه شناسی بهتر است توقع یک تعریف پذیرفته شده را نداشته باشیم، می گویند:
جامعه شناسی، همان چیزی است که جامعه شناسان فکر می کنند؛ شاید، همان کاری است که جامعه شناسان می کنند؛ یا کاری است که جامعه شناسان باید انجام دهند؛ یا جامعه شناسی مطالعه گروهها یا مطالعه افراد در گروههاست؛ یا جامعه شناسی مطالعه رفتار بشر به طور کلی است؛ شاید مطالعه کنش متقابل بین اشخاص است و ممکن است گفته شود جامعه شناسی مشتمل بر مطالعه قوانین و مقرراتی است که در جامعه به کنش متقابل، شکل و ساختار می دهد؛ یا عبارت است از مطالعه اعمال افراد که شامل مطالعه انگیزه بشری نیز می شود. فی الواقع همه این عبارات در تعریف ( به عنوان تعریف)جامعه شناسی بیان شده است.(1)
هانری مندراس نیز ارائه تعریف جامعه شناسی قبل از پرداختن به مباحث این علم را نادرست می داند و معتقد است که در پرتو طرح مباحث جامعه شناسی باید به تعریف آن دست یافت.(2)
عده ای دیگر هر چند به ارائه تعریفی از جامعه شناسی پرداخته اند، ولی به گونه ای بر دشواریهای آن تأکید می کنند که به نظر می رسد باید از تعریف جامعه شناسی خودداری کرد. ژرژ گورویچ از آن کسانی است که با تأکید بر پیچیدگی موضوع جامعه شناسی که آن را ناشی از پیچیدگی قلمرو و ویژگی های منحصر به فرد روش جامعه شناسی می داند، چنین می نویسد:
بنابراین می توان نتیجه گرفت که تعریف جامعه شناسی به عنوان علم، کار ساده ای نیست و اصولاً تعیین حد و مرز هر علمی قبل از آشنایی کامل با آن همیشه دشوار است؛ زیرا بعد از مطالعات دقیق و عمیق در یک علم می توان فهمید که آن علم از چه بحث می کند و موضوعش چیست؟ وانگهی از آنجایی که هنوز جامعه شناسی به سن کمال خود نرسیده و با وجود آن همه اشتیاق جامعه شناسان هنوز میان مطالعات نظری و عملی آن یگانگی حاصل نشده است، تشخیص دقیق موضوع آن از موضوع علوم انسانی متعددی که پیش از آن وجود داشته اند به سادگی میسر نیست.(3)
به همین دلیل دیده می شود که ترجیح یک تعریف از میان تعاریف مختلف جامعه شناسی به مراتب از ارائه آن تعریف دشوارتر است و بسیاری از جامعه شناسان حتی بنیانگذاران این علم، ضمن کارهای علمی و تحقیقاتی و ضمن روشن کردن موضوع، قلمرو و روش این رشته علمی، یک یا چند تعریف تلویحی از آن به دست داده اند. اما در اینکه داشتن تعریف مشخص از هر علمی دارای ضرورت منطقی و روش شناختی است، نمی توان تردید کرد و در جای خود به صورت مستدل بیان شده است؛ فقط در اینجا یادآور می شویم که اگر قبل از پرداختن به مسائل یک علم، تعریف مشخصی از آن نداشته باشیم، امکان ندارد بین مسائل آن علم و مسائل علوم دیگر به تمایزی دست یابیم و گرفتار بی مرزی علوم و اختلاط آنها و در نتیجه تشویش ذهن خواهیم شد.
بنابراین پرداختن به تعریف جامعه شناسی ضروری است، هر چند مشکلات این امر بر اهل نظر پوشیده نیست. عمده تعاریف مورد توجه را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
تعاریف کر گرا؛ تعاریف جزءگرا؛ تعاریف تمیستیک.

تعاریف کل گرا

منظور از تعاریف کل گرا تعاریفی است که جامعه را به صورت یک کل که اجزاء و ابعاد مختلفش به نوعی وحدت دست یافته است می نگرد و کوشش اصلی جامعه شناسی را شناخت این کل در بستر زمان و مقاطع زمانی می داند.
اینگونه برخورد با این رشته معرفتی، در زمانی که هنوز جامعه شناسی به آن داده نشده است یا هنوز تحت این عنوان شهرت نیافته است، دیده می شود. این گروه از متفکران، جامعه و امور آن را، در قالبی فلسفی و تاریخی یا علم «انسانیت» مورد نظر قرار داده اند؛ اگر چه آنها «دانش اجتماعی» و نیاز به چنین دانشی را پذیرفته اند، لیکن لزوماً مفهوم آن را در معنای اخص کلمه به کار نبرده اند. در عین حال، امروزه هم تا حدودی می توان جامعه شناسانی را یافت که این نوع گرایشها را همچنان دنبال می کنند.
در اینجا به ذکر چند نمونه از این تعاریف می پردازیم:
1.ابن خلدون در مقدمه، از علم عمران تعریفی ارائه داده است که با بعضی از تعاریف جدید جامعه شناسی قابل مقایسه است؛ او می نویسد:
بدان که حقیقت تاریخ، گزارش حالت اجتماع انسانی است که آن عمران جهان است و آنچه بر طبیعت آن عارض می شود یعنی احوال جوامع، چون توحش و تلطیف روابط انسانی و عصبیتها و انواع چیرگیهای بعضی مردم بر بعضی دیگر و آنچه از آن ناشی می شود از پادشاهی و حکومتها و مراتب آنها و آنچه بشر با اعمال و کوششهایش اختیار می کند از کسب و معاش و علوم و صنایع و سایر احوالی که از طبیعت عمران پدید می آید.(4)
معلوم است که در این تعریف، عناصر مختلف ساخت اجتماعی و روابط میان آنها- که از حدود بررسیهای تاریخی فراتر رفته و محدوده یک جامعه شناسی را مشخص می کند- مورد توجه قرار گرفته است.
2.مارکس گر چه عنوان خاصی برای جامعه شناسی قائل نشده است لیکن در تحلیلهای تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و بعضاً سیاسی او، صریحاً قوانین حاکم بر تحولات «جامعه طبقاتی» اساس قرار می گیرد و از آنجا در فرایند تولید و «زیربنای مادی» آن، به روابط «روبنایی» شکل می دهد. به نظر وی «جامعه»، «طبقات اجتماعی» و «انسان» واقعیتهای عینی هستند که در تعامل ویژه زیربنا و روبنا آفریده شده اند و معنویات در قید تولیدات مادی هستند.
تعریف تلویحی «مارکس» درباره جامعه شناسی عبارت است از:«قوانین حاکم بر حرکت تاریخی انسان در روابط طبقاتی تولید و پیش بینی تحقق جامعه ایده آل بر اساس آن.»(5)
3.آگوست کنت جامعه انسانی را بزرگترین واقعیت انسانیت می پنداشت، و جامعه شناسی را علم به قوانین پدیده های اجتماعی پیچیده ای می داند که به صورت یک مجموعه واحد در آمده و از یک سیر کلی «مراحل سه گانه» برخوردار است.(6)
4.اسپنسر نیز همانند مارکس هیچگاه تعریف معینی از جامعه شناسی، ارائه نکرده است؛ اما از مجموعه بحثهای جامعه شناختی وی می توان چنین تعریفی را به دست آورد: جامعه شناسی علمی است که باید وضعیت موجود جامعه را به وسیله تمرکز بر روی مراحل پیشین تطور و اعمال قوانین تطور بر آنها، تبیین کند.(7)
5.سرانجام، از میان معاصران به تعریف سی.رایت میلز از جامعه شناسی اکتفا می کنیم که با تأیید سنت جامعه شناسان کلاسیک خود را در صف کل گرایان قرار داده است. وی جامعه شناسی را مطالعه کل جامعه می داند که تحت فشارهای کلیت پیچیده خود، حاوی انتظام ساخت یافته است و معتقد است که عناصر ساختی جامعه در طول تاریخ فراهم آمده اند و بدون توجه به بعد تاریخی این عناصر، شناخت مطلوبی به دست نخواهد آمد.(8)
چنان که ملاحظه می شود، در این تعاریف به جامعه به عنوان یک کل و به پدیده ها و تحولات اجتماعی به عنوان اجزاء آن کل تأکید شده است و به دلیل این کل گرایی، بینش فلسفی-تاریخی بر دیدگاه تجربی به شیوه علوم طبیعی ترجیح داده شده است. مزیت این نوع تعاریف از یک طرف توجه به ریشه های تاریخی وقایع و جستجوی علتها و عوامل و عبرتهای تاریخی در گذشته جوامع و ربط آنها با یکدیگر، و از طرف دیگر توجه به ضرورت کسب نگرش مجموعی و وصول به یک بینش عمومی از جامعه بشر و قوانین حاکم بر آن است.
شناخت جامعه بشری در جامعیت و تطور تاریخی خود، بر اساس قوانین عمومی حاکم، امری نیست که بتوان با روشهایی صرفاً تجربی و بدون کمک از شناخت تعقلی و تعبدی به آن دست یافت.
علاوه بر این، جامعه شناسی علاوه بر بررسیهای کل گرایانه، مسائل مورد توجه جزء گرایان را نیز در نظر دارد که در این تعاریف چندان اهمیتی ندارد.
با توجه به آنچه گذشت، روشن می شود که چرا تعاریف کل گرا، غیر قابل قبول تلقی شده است. این نکته نیز شایان توجه است که بسیاری از صاحبان این نوع تعاریف، در تحقیقات خویش بر خلاف مقتضای تعریف خود عمل کرده اند؛ به عنوان مثال، علی رغم تأکید بر لزوم کشف قوانین کلی و بیان آن در جامعه شناسی همواره ایده آلهای سیاسی، آنان را به پیدا کردن راه حلهای فوری برای مسائل و مشکلات اجتماعی عصر خود وادار کرده است و در نتیجه رهاورد آنها با داعیه علمیشان همگام و هماهنگ نیست. همچنین در مسائل تاریخی، بررسی همه جانبه و گسترده ای که بتوان از آن، قوانین عام و منطبق بر مقطعهای تاریخی دیگر را استخراج کرد، انجام نداده اند هر چند خود به آنها جنبه عام و همگانی داده و آن را جهان شمول تصور کرده اند.

تعاریف جزءگرا

تعاریف جزء گرا تعاریفی است که ناظر بر روابط صوری است و بر کنش و واکنشهای میان افراد و گروه های اجتماعی تأکید می کند. این تعاریف بر مجموعه روابط اجتماعی بویژه بر تحولات عمومی و تاریخی جوامع، تأکیدی ندارد. تعاریف صورت گرایان، روانشناسان اجتماعی، تعامل گرایان و رفتارگرایان در این دسته قرار می گیرند.
جورج زیمل (1885-1918) که متعلق به مکتب اصالت صورت است، جامعه شناسی را چنین تعریف می کند:«جامعه شناسی علمی است که به مطالعه صورت پدیده اجتماعی می پردازد.»(9)
وی اصرار داشت که مطالعه محتوای اعمال بشر که توسط اهداف او مشخص می شود، موضوع دقیق علوم اجتماعی است؛ به عنوان مثال اقتصاد بر حل مسائل مادی (تولید، توزیع، مبادله و مصرف) توجه می کند، و علم سیاست رفتارهایی را که به منظور کسب و نگهداری قدرت سیاسی انجام می گیرد مطالعه می کند؛ ولی هیچیک از این علوم به بررسی شکل و صورت اعمال انسان در جامعه که در همه انواع آن رفتارها مشترک است، مثل تشکیل و انحلال گروه های انسانی، رقابت و تعارض، نمی پردازد.
ژرژ هومانز وظیفه جامعه شناسی را «بررسی رفتارگروهی»(10)، و رابرتسون «مطالعه علمی جامعه انسانی و رفتار اجتماعی»(11) و کوزر آن را «بررسی علمی الگوهای تعامل اجتماعی»(12) می دانند.
البته این طبع جزء گرایی است که خود را از درک مجموعی محروم می سازد؛ جزء گرایان به ظواهر و شکل روابط اجتماعی، بیشتر از ریشه ها و عمق روابط نظر دارند؛ بنابراین کمتر به درک همه جانبه و علتهای این روابط می پردازند، در صورتی که جامعه شناسی را نمی توان در بررسی ظواهر و شکل روابط اجتماعی محصور کرد. گورویچ بحق بر زیمل خرده می گیرد که:«نقص بزرگ این تعریف، این است که از موضوع بررسی جامعه شناسی، آثار فرهنگی و فعالیتهای عینی گروه ها و جامعه ها را حذف کرده است. اگر مطالعه دین، حقوق، اخلاق اجتماعی، هنر، معرفت اجتماعی، اقتصاد و فنون را از جامعه شناسی حذف کنیم، برای آن چه باقی می ماند؟»(13)
اشکال دیگر این است که جامعه شناسی را با صرف نظر از هر گونه انتقاد وارد بر نظام کلی موجود، مطرح می کنند و هرگز تطور کل سیستم را مورد سؤال قرار نمی دهند. ممکن است یک جزءگرا، برخورد انتقادی با کل نظام نیز داشته باشد، ولی این نوع برخورد برخلاف مقتضای بینش جزء گرایانه است. بنابراین، تعاریف جزء گرا، جامعیت کافی ندارند، هر چند در محدوده تحقیقات جزئی، منشأ گردآوری اطلاعات و نتایج مهمی بوده است، بدون اینکه این نتایج قابل تعمیم باشد.

تعاریف تمیستیک(14)

تعاریف تمیستیک تعاریفی است که روی موضوع خاصی از واقعیات اجتماعی تأکید کرده و کار جامعه شناسی را مطالعه این موضوعات می داند.
به همین دلیل جامعه شناسانی که به چنین مطالعاتی دست می زنند (تمیست ها) نخست ویژگی یک امر اجتماعی را اثبات می کنند، سپس به تعریف جامعه شناسی بر محور آن موضوع می پردازند و به طور طبیعی در بسیاری از موارد محور نظریه و تحقیقات، همان موضوع خاص است که حتی در نظر آنان دارای اصالت است.
در این گروه از تعاریف، تأکید دورکیم بر واقعیت اجتماعی و سپس نهاد اجتماعی و پارسونز بر ساخت، سازمان و نظام و «ماکس وبر» بر کنش اجتماعی قابل توجه است. همچنین تعاریفی که بر اساس نظریه های مشخصی نظیر فرهنگ گرایی، کارکرد گرایی و ساخت گرایی است، می تواند در اینجا مطرح شود.
مهمترین اشکال این تعاریف این است که موضوع معینی را محور قرار داده است در واقع با گزینش از میان پدیده ها و عناصر مختلف اجتماعی، خواه ناخواه جنبه خاصی از واقعیت اجتماعی بیش از سایر جنبه ها مورد توجه قرار می گیرد، در حالی که برای دیگر جامعه شناسان وافی به مقصود نبوده و محدودیتهایی را همراه دارد تا جایی که به دلیل درک همین کمبود مارسل موس و به دنبال او گورویچ از «پدیده اجتماعی تام»(15) سخن به میان آورده اند.
دیگر اینکه، این تعاریف با انتخاب یک موضوع معین در ارائه یک تعریف ثابت علمی برای جامعه شناسی به افراط گراییده و طبعاً شکل انتزاعی ویژه خود را دارند و فقط در آثار ارائه دهندگان این تعاریف یا در حوزه محدود و مشخص فعالیتشان بیشتر منعکس می شود و در سایر حوزه های فکری کمتر به کار می آید؛ به عبارت دیگر، فقط در سیستم فکری خود آنها کارآیی دارد.
در نهایت، جامعه شناسانی که چنین تعاریفی را ارائه می دهند به هدفداری حفظ نظام موجود متهم هستند؛ زیرا این گروه بر حسب تعریف، منظومه نسبتاً ثابتی را در طرح جامعه شناسانه خود مدنظر قرار می دهند. حداقل می توان گفت آنها نظام کلی جامعه را چندان مورد سوال قرار نداده و با عنوان بی طرفی علمی و تکیه بر علم آزاد از ارزش، از طرح مسائل بنیانی و تغییرات اساسی جوامع معاصر، خودداری می کنند چنانکه این مسأله از ابتدا در تعاریفی نظیر تعریف پارسونزو لیپست(16)منعکس است.

ب)موضوع جامعه شناسی

در مبحث قلمرو «جامعه شناسی و رابطه آن با سایر علوم» خواهیم گفت که مهمترین وجه تمایز یک علم از دیگر علم دیگر موضوع آن است. به همین دلیل معمولاً در تعاریف علوم بر موضوع آنها تأکید می شود؛ بنابراین، با توجه به تعریفی که برای جامعه شناسی ارائه شد می توان گفت که: موضوع جامعه شناسی جوامع انسانی به عنوان مجموعه هایی است که به گونه ای به وحدت رسیده اند و ارتباط آنها با یکدیگر و نیز پدیده های اجتماعی به عنوان اجزا یا ابعادی از جامعه و ارتباط آنها با یکدیگر است.

ج)هدف جامعه شناسی

رشته های مختلف علوم اجتماعی، معمولاً در پس احساس نیاز به تبیین یک مسأله نظری یا حل یک مشکل اجتماعی پدید آمده اند، و بر همین اساس جامعه شناسی به جامعه شناسی محض(17) و جامعه شناسی کاربردی یا کاربستی(18) تقسیم شده است که در جامعه شناسی محض هدف تبیین مسائل اجتماعی نظری است. در جامعه شناسی کاربردی، هدف فراتر از دانش نظری است و بهره گیری از همان تبیینهای نظری برای حل مشکلات اجتماعی در مرحله عمل است که گاه از آن با عنوان کاربرد جامعه شناسی یاد می شود.(19) با توجه به موضوع فوق، هدف جامعه شناسی در دو بخش مورد نظر قرار می گیرد: هدف نظری و اهداف عملی.

هدف نظری جامعه شناسی

هدف نظری جامعه شناسی در واقع تبیین روابط پدیده های اجتماعی با یکدیگر و با جامعه، ابعاد یا اجزای آن و عناصر اجتماعی سازنده پدیده اجتماعی و پیامدهای ویژه آنهاست. قلمرو این روابط متناسب با تعریفی که هر جامعه شناس برای این رشته علمی در نظر می گیرد- که آن نیز بستگی کامل به موضوع جامعه شناسی دارد- گسترش یا محدودیت می یابد و متنوع و متفاوت می شود. از این رو، هدف نظری جامعه شناسی را- همانند هر رشته علمی دیگر- می توان از تعریفی که برای آن ارائه شده است به دست آورد و بر این اساس هدف جامعه شناسی به نظر ما با توجه به تعریفی که در این بخش گذشت عبارت است از:
کشف قوانین جوامع انسانی و ارتباط آنها با یکدیگر و دستیابی به قوانین پدیده های اجتماعی و ارتباط آنها با یکدیگر در بستر زمان و در مقطعهای زمانی- با صرف نظر از عنصر زمان- با توجه به اوضاع و شرایط محیط طبیعی.
شایان ذکر است که ترسیم دقیق هدف یک علم به معنی وصول آن علم به هدف ترسیم شده نیست. چه بسا یک رشته علمی، برای نیل به آن هدف نیازمند گذراندن مراحل مختلفی از رشد خود باشد. از این رو در خصوص وصول جامعه شناسی به اهداف نظری خود این مسأله هنوز هم مطرح است که پس از گذشت بیش از یک قرن تفکر و تحقیق جامعه شناختی و انسان شناختی فقط معدودی- اگر نگوییم هیچ- از قوانین مهم جامعه کشف شده است.(20) و همچنین کسانی هستند که در امکان دستیابی این رشته به قانون و حتی در قانونمندی پدیده های اجتماعی تردید کرده اند. از آنجا که در مبحث «پایگاه علمی جامعه شناسی» و «قانونمندی جامعه» به بررسی این دو موضوع خواهیم پرداخت. در اینجا به ذکر این نکته بسنده می کنیم که همه عواملی که به عنوان موانع غیر قابل نفوذ وصول جامعه شناسی به قوانین اجتماعی مطرح شده است؛ تنها دشواریاب بودن و دیریاب بودن قوانین جامعه شناسی را مبرهن می سازد و از اثبات عدم امکان نیل جامعه شناسی به اهداف نظریش ناتوان است.

اهداف کاربردی جامعه شناسی

تا قبل از پیدایش جامعه شناسی و در دوران جامعه شناسان کلاسیک جامعه شناسی- همانند سایر علوم- دلیل وجود و ضرورت خویش را از کاربرد و نتیجه ای که در عمل به نفع انسان و جامعه انسانی داشت دریافت می کرد؛ ولی پس از آن، دست کم در مقام نظر و ادعا برخی مدعی شدند که جامعه شناسی همانند هر علم نظری دیگر به حل مسائل اجتماعی و نیز تعیین خوب و بد و قضاوت ارزشی کاری ندارد و آن را به مصلحان اجتماعی، برنامه ریزان و سیاستگذاران جامعه، مددکاران اجتماعی و ...واگذار می کند. این نگرش چندان دیر نپایید و در عمل نیز تحقق نیافت و امروزه هیچ جامعه شناسی در این مسأله تردید ندارد که اکثر- بلکه کلیه- تحقیقات اجتماعی برای استفاده های عملی ویژه آنها انجام می شود و تحقیقات نظری صرف که یادآور تئوری «علم برای علم» باشد بندرت به چشم می خورد.
البته یکسان دانستن جامعه شناسی با علوم طبیعی در کاربرد عملی آن چندان مطابق با واقعیت نیست. آنچه امروزه در باب تحقیقات جامعه شناسی و اهداف کاربردی آن مطرح می شود سه مسأله مهم دیگر است:
اول، بسیاری از تحقیقات اجتماعی هر چند با انگیزه و هدف حل مشکلات اجتماعی صورت می گیرد، ولی نتایج آنها قابل اعتماد نیست و نمی تواند مبنای برنامه ریزی های دقیق اجتماعی باشد؛ چنانکه تحولات اجتماعی مختلفی که در جوامع رخ داده بندرت بر اساس این نوع تحقیقات صورت گرفته یا حتی با آنها قابل پیش بینی بوده است.(21)
دوم، مشکلات اجتماعی- که به عنوان هدف انتخاب شده- از مشکلات اساسی به مسائل فرعی کم اهمیت که پوششی برای مخفی نگهداشتن مشکلات اساسی جامعه بشری است تغییر جهت داده اند. میلز این مسأله را «انحراف در انتخاب موضوع» می نامد و در این باره می نویسد:
کانون توجه (تحقیقات اجتماعی) نه کار و استثمار کودکان خردسال بلکه کتابهای فکاهی و نه مسأله فقر بلکه اوقات فراغت است. بسیاری از مسائل عمومی مهم و نیز مشکلات خصوصی، در قالب مسائل روانی تشریح می شوند و اغلب به نظر می رسد که با تلاش تأثرآور از مسائل عمده جامعه نوین پرهیز می شود. چنین می نماید که این بیان ( که نوع مسائل مورد بررسی جامعه شناسی باید تغییر کند و از مسائل اقتصادی به مسائل روانی تبدیل شود) غالباً مبتنی بر محدود سازی تنگ نظرانه علاقه به جوامع غربی یا حتی به ایالات متحده آمریکاست. بدین ترتیب، دو سم نوع بشر مورد غفلت قرار می گیرند.(22)
سوم، موضوع علم بیطرف و جامعه شناسی آزاد از ارزش است که می توان آن را تا مرز رابطه منطقی دانش و ارزش پیگیری کرد و سوء استفاده نظامهای استعماری، و به تعبیر برخی علوم استعماری، را در بر می گیرد. این موضوع نیز در مبحثی مستقل با عنوان بیطرفی علمی بررسی خواهد شد؛ در اینجا به ذکر این نکته اکتفا می شود که به اعتقاد ما، بین دانش و ارزش آن مرز ادعایی غیر قابل نفوذ وجود ندارد و به صورت منطقی می توان از دانشها به ارزشهایی متناسب با آن دست یافت و نیز از ارزشهای ویژه به دانش متناسب با آنها پی برد و از سوی دیگر جامعه شناسی آزاد از ارزش به طور کامل، وجود عینی ندارد و جدایی ارزش از دانش و جامعه شناسی بدون تعهد نسبت به هر ارزشی، نشان کمال یک علم و از جمله جامعه شناسی نیست. آنچه ضرورت دارد آمیخته نکردن و خلط نکردن این دو با یکدیگر و یکی را به جای دیگری قرار ندادن است.

پی نوشت ها :

1-Hagedorn,R.and Labovitz,S.;An Introduction to Sociological Orientation;pp.2-3
2-مندراس، هانری؛ مبانی جامعه شناسی؛ ص 52.
3-گورویچ، ژرژ و دیگران؛ طرح مسائل جامعه شناسی امروز؛ ص 12.
4-مقدمه ابن خلدون؛ ص 35.
5-ر.ک.: گورویچ؛ تاریخ مختصر جامعه شناسی؛ ص 22-24.
6-ر.ک.: همان؛ ص 25 و 26.
Timasheff,Nicholas S.; Sociological Theory: Its Nature and Growth;p.21
Positive Politics; Vol.IV,p.115,180
7-C.F Sociological Theory:Its Nature and Growth;p.369
-Spencer,Herbert;Principles of Sociology;Vol.1.part 3.
8-C.F. Mills,C.Wright; The Sociological Imagination.1.The Promise, 2.Grand Theory, 3-Abstracted Empricism, 4.Use of History
البته روشن است که قرار دادن متفکران در این گونه دسته بندیها بر اساس گرایش مسلط و به سبب تسهیل در امر بررسی است، و الا بسیار مشکل است که اندیشمندی (خصوصاً از اندیشمندان متأخر) را دقیقاً و کاملاً در یک دسته محصور دانست.
9-Sociological Theory:Its Nature and Growth;p.7
10-Ibid; p.258
11-Robertson,John;Sociology;2nd ed;p.3
12-Coser,Lewis A.et al;Introduction to Sociology;p.4
13-طرح مسائل جامعه شناسی امروز؛ ص 16.
14-Themistic
15-total social phenomenon
16-سایمور مارتین لیپست (soymour,M.Lipset) متولد 1922، یکی از برجسته ترین چهره های جامعه شناسی آمریکای بعد از جنگ است.
17-pure sociology
18-applied sociology
19-Lazarsfeld,Paul F.et al;The Uses of Sociology;p.725
20-باتومور، تی.بی.؛ جامعه شناسی؛ ص 362.
21-Abraham,J.H.Origins and Growth of Sociology;p.638
22-The Sociological Imagination;p.19

منبع : محمدی عراقی، محمود و دیگران؛ (1373)، درآمدی به جامعه شناسی اسلامی(2)، مبانی جامعه شناسی، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛ سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها( سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، چاپ سوم: 1388.