چگونه می توان در علم بی طرف بود؟
ادوین گلدنر می نویسد: « من نمی گویم که کار جامعه شناسان باید تحت تأثیر مفروضات زمینه ای قرار بگیرد؛ زیرا این مشکل اخلاق روش شناسی است. همچنین نمی گویم که کار جامعه شناسی به طور منطقی نیازمند و لزوماً متکی به مفروضات زمینه ای است؛ این به فیلسوفان علم مربوط می شود. آنچه من می گویم این است که جامعه شناسان، هم از فرضیات زمینه ای استفاده می کنند و هم متأثر از آنها هستند و این یک موضوع تجربی است که جامعه شناسان خود نمی توانند آن را بررسی کرده، مورد تصدیق قرار دهند.»(1)
به نظر ما، تفکیک سه بعد یاد شده در دستیابی به پاسخ صحیح مسأله کمک شایانی خواهد کرد و در روشنتر شدن موضوع بیطرفی علمی به مفهوم صحیح آن مؤثر است. بر این اساس موضوع بیطرفی علمی از سه زاویه «اخلاقی»، «منطقی» و «روانی- اجتماعی» بررسی می شود.
در بعد اخلاقی این سؤال مطرح می شود که آیا بیطرفی عالم و در بحث ما، بیطرفی جامعه شناس امری پسندیده و شایسته است؟ اگر پژوهشگر علوم اجتماعی تحت تأثیر ایدئولوژی و نیاز و مشکلات جامعه خویش واقع شود و از آنها در تعیین موضوع و جهت تحقیقات و باروری آن الهام بگیرد و نتیجه تحقیقات خویش را در مسیر و جهت امور یاد شده قرار دهد، کار دست و ستوده ای انجام داده است؛ یا آنکه آیا محقق علوم اجتماعی از نظر اخلاقی باید به طور کلی از ایدئولوژی ( به معنای عام کلمه) صرف نظر کند و هیچ توجهی هم به جامعه و مشکلات آن و استفاده هایی که ممکن است از دستاوردهای تحقیقیش به عمل آید، نداشته باشد؟
هنگامی که بعد منطقی موضوع مورد توجه باشد و از زاویه روش شناختی مطرح شود، مسأله بدینگونه بیان می شود که: آیا دخالت دادن معارف ما قبل تجربی یا ایدئولوژی به معنی عام کلمه در تحقیقات علمی از نظر منطقی موجب باروری، رشد و واقع نمایی بیشتر تحقیقات علمی است یا برعکس، موجب گمراهی و عدم دستیابی به شناخت پدیده های جهان گشته و پژوهش را عقیم و کم ثمر می کند و مانع از شناخت واقعیتها، چنانکه هست، می شود؟
بررسی موضوع در «بعد روانی» بدان معنی است که آیا از دیدگاه روانشناختی، پژوهشگر علوم اجتماعی از ایدئولوژی خویش تأثیر می پذیرد؟ این تأثیر پذیری تا چه حد بوده و آیا امکان دارد که با کاربرد شیوه های مختلف، پژوهشگر از هرگونه تأثیرپذیری از محیط و ایدئولوژی خویش مصون بماند و اطلاعاتی خالص از آمیزه های آگاهانه یا ناخودآگاهانه ایدئولوژیک ارائه دهد؟ و نیز در تفسیر و بیان داده ها و در مرحله استفاده از آنها به هیچ وجه تحت تأثیر واقع نشود؟
در بعد اجتماعی، موضوع به این صورت مطرح است که آیا از دیدگاه جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی، پژوهشگران از جامعه ای که در آن زندگی می کنند ( با توجه به موقعیت و مقام آنان و جو سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه و محیط پژوهش)، در مقام تحقیق اثر پذیرفته اند و این امور بر تحقیقاتشان اثر گذارده است؟ آیا راه و روش و شیوه ای وجود دارد که از این اثرگذاری و اثرپذیری جلوگیری شود؟ همچنین تحقیقاتی که از سوی مؤسسات تحقیقاتی و پژوهشگران محافل علمی یا خصوصی تاکنون ارائه شده است تا چه حد متأثر از عوامل غیر علمی (غیر تجربی) است و تا چه مقدار واقعاً نتایج تحقیقات تجربی است؟ آیا می توان به این تحقیقات به عنوان دستاورد تجربه و علم تجربی اعتماد کرد و نیز مؤسسات علمی موجود در جهان تا چه حد تحت تأثیر نظامهای حاکم و در جهت خواست آنها به تحقیق مشغولند؟
بعد اخلاقی
در پاسخ مسأله از بعد نخست باید گفت هر گاه پژوهشگری موضوعی را که هیچگونه دلیلی بر صحت آن در دست نیست به عنوان یک قانون علمی ارائه دهد، بدون شک مرتکب عملی غیر اخلاقی شده است. دانشمند در مقام تحقیق تنها باید به یک ارزش پایبند باشد و آن صداقت علمی و شناخت و گزارش دقیق و صحیح واقعیتهاست.(2) او نباید به خواست و میل خود یا دیگران عمل کند، مگر آن که آن خواستها و تمایلات، مسائل اثبات شده ای باشند و پژوهشگر از جهت واقع نمایی بر آنها تکیه کند.(3) البته، مقصود آن نیست که محقق دست از ارزشها، مصالح، خواستها و ایدئولوژی خود بردارد، بلکه در مقام تحقیق باید سعی کند تا از تأثیر آنها در ارزیابی خویش جلوگیری کند، نه آنکه در این زمینه تسامحی روا دارد یا عمداً و احیاناً برای فریب، آگاهانه آنها را دخالت دهد و جهت تحقیقات را به سود آنها تغییر داده و نتایج آنها را به عنوان قوانین حاکم بر جهان و شناخت صحیح از پدیده ها ارائه دهد. قرآن کریم، در آیات فراوان بت پرستان و مشرکین را مورد عتاب و سرزنش قرار داده و ضمن خواستن دلیل و برهان برای ادعایشان، آنان را به خاطر پیروی از گمانها، گرایشهای بی اساس، اعتقادات بی دلیل و تقلید یا انگیزه هواهای نفسانی و مصالح شخصی نکوهش کرده و می فرماید:« ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس»(4): ایشان تنها از گمان و خواستهای نفسانیشان پیروی می کنند.جامعه شناس حتی اگر نمی تواند از تأثیر امور یاد شده و خلط آنها با تحقیقاتش جلوگیری کند، باید در مقام بیان صریحاً به این امر و ارزشهای مورد قبولش توجه دهد. ژولین فروند در توضیح دیدگاه وبر در زمینه وظیفه استاد دانشگاه در بعد تربیتی می نویسد:«پیوسته میان احکام عینی و احکام ارزشی، میان تحقیق و عقاید خصوصی تمایز قائل شود... چنانچه نتواند از عمل به ارزیابیها خودداری کند، دست کم شهامت و تقوای آن را داشته باشد که به دانشجویانش بگوید در دستهایش چه چیزهایی در زمره استدلال منطقی یا تبیین عینی و چه چیزهایی در زمره ارزیابیهای شخصی و باورهای ذهنیش هستند.»(5)
مغلطه در روش نیز از نظر اخلاقی عملی زشت و ناپسند است. به عنوان مثال اگر پژوهشگری محتوای ایدئولوژی، ارزشها، مفروضات و اصول مسلم ما قبل تجربه را- که در صورت صحت آنها، روش بررسی آنها تجربی نیست- به عنوان قوانین تجربی ارائه دهد، برخلاف اصول و معیارهای اخلاقی عمل کرده است. به عنوان مثال مارکسیسم می کوشد تا جهان بینی و اصول فلسفه خود را- که تنها راه اثبات یا نفی آن روش تعقلی است- به عنوان اصولی تجربی و مطالبی علمی در قالب فلسفه عملی ارائه دهد.
افزون بر این اگر مسائل علمی را به صورت تحریف شده ای بر خواستها و تمایلات خود تطبیق دهد عملی ضد اخلاقی انجام داده است. از دیدگاه قرآن و اسلام حتی تأیید یک نظریه درست بر اساس تحریف حقایق و با تکیه بر مسائل باطل مورد مذمت قرار گرفته و جدال به باطل نامیده شده است.(6)
اما دخالت دادن ارزشها، جهان بینی ها و مسائل ما قبل تجربه در مراحل مختلف تحقیق، با توجه به آنکه ارزشها و ایدئولوژیها یکسان نیست و نیز با توجه به سه نکته یاد شده- سه نوع انحراف اخلاقی در بیطرفی علمی- در صورتی که ایدئولوژی با تکیه به روش معتبر، اثبات شده باشد، از جهت اخلاقی اشکالی ندارد؛ بلکه می توان گفت: نا دیده گرفتن این امور خلاف اصول و موازین اخلاقی است؛ ولی اصول و ایدئولوژیهایی که دلیلی بر اثبات آنها نیست و احیاناً بطلان آنها ثبت شده، از جهت اخلاقی نباید مورد استناد قرار گیرد.
اما تأثیر ایدئولوژی ها و ارزشها و بینشهای ما قبل تجربه و امور عینی دیگر از قبیل جو سیاسی- اجتماعی و مشکلات اجتماعی در دو مرحله قبل و بعد از تحقیق، نظیر تأثیر در انتخاب موضوع، روش و شیوه تحقیق و نیز استفاده عملی از دستاوردهای علمی، هر چند ممکن است با پژوهش علمی خاص ارتباط مستقیم نداشته باشد، ولی در این مرحله نیز معیار اخلاقی یا غیراخلاقی بودن آن درست یا نادرست بودن آن امور است. استفاده از هر نوع دستاورد علمی در راه تحقق بخشیدن یا دفاع از ارزشها بی پایه و خرافی یا ایدئولوژیها و جهان بینیهای غیر قابل اثبات و یا باطل و نیز انتخاب موضوع و روش بر اساس اینگونه ارزشها و ایدئولوژیها، بدون شک عملی ضد اخلاقی است. ولی استفاده از این دستاوردها در راه ارزشها و ایدئولوژیهایی که از پشتوانه برهانی مناسب برخوردارند نه تنها برخلاف اخلاق نیست بلکه عدم استفاده از آنها با نام بیطرفی علمی، عملی غیر اخلاقی است.
علاوه بر آنچه گذشت این نکته نیز شایان توجه است که بیطرفی علمی به معنی تسامح در اداء وظیفه تربیتی، نوسان در موضعگیری، شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت حل مشکلات اجتماعی و سازندگی جامعه نیست. شارحین نظر وبر نیز بر این نکته تأکید دارند که مقصود وبر از بیطرفی علمی هرگز چنین چیزی نبوده است.(7) پژوهشگر علاوه بر شناخت واقعیتهای موجود، مسئولیت حل مشکلات اجتماعی را به عهده دارد. علی (ع)، در نهج البلاغه در فلسفه پذیرش حکومت ظاهری می فرماید:«لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها»(8): اگر آن اجتماع عظیم حضور نمی یافت و اگر با وجود یاری دهندگان حجت بر من تمام نمی شد و راه عذر بسته نبود و اگر نبود پیمانی که خداوند از دانشمندان گرفت که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده ساکت ننشینند و دست روی دست نگذارند؛ زمام خلافت را بر دوشش می انداختم. در اینجا نیز دفاع از ایدئولوژی و ارزشهای صحیح، معیار اخلاقی بودن عمل است، ولی در صورتیکه با انگیزه صلاح اندیشی- نه خواستهای نفسانی و احیاناً انتقامجویی و فساد انگیزی- صورت گیرد، در آن صورت عملی بر خلاف موازین اخلاقی است.
بعد منطقی
بعد روش شناسی و منطقی، همان چیزی است که نظر بنیانگذاران بیطرفی علمی بیش از هر چیز متوجه آن بوده و راه حلهای گوناگون ارائه شده برای حل مشکلات و جلوگیری از تأثیر امور غیر علمی، در آغاز بیشتر در ارتباط با این مسئله مطرح شده است،(9) هر چند مخالفان بیطرفی علمی بعداً بیشتر موضوع را به سوی استفاده های عملی و هدفدار بودن محقق هدایت کردند. به هر حال در این بعد، مقصود از بیطرفی آن است که برای رسیدن به شناخت هر چه بهتر و صحیح تر، پژوهشگر باید بیش از هر چیز در اندیشه شناخت واقعیت- آن طور که هست- باشد و بر این اساس باید از تأثیر ارزشها، تمایلات، حب و بغضها، تعصبات و هر آنچه که در مراحل مختلف تحقیق او را از شناخت هر چه صحیحتر واقعیتها دور یا منحرف می کند جلوگیری نماید. در مرحله نخست باید سعی کند تا این امور غیر علمی و- به تعبیر وبر- غیر عقلانی را کنار زند و در صورت عدم امکان، آنها را بشناسد و آگاهانه از آنها استفاده کند و در صد تأثیر آنها را کنترل کند و در بیانات خود نیز آن را مشخص کند. یا در آغاز با بیان صریح، ارزشها، ایدئولوژیها و سایر امور غیر تجربی را که باور دارد متذکر شود.در تبیین ضرورت منطقی عدم مداخله ایدئولوژی، ارزشها، جهان بینی، معتقدات مذهبی و... در جریان تحقیق، نکات مختلفی به چشم می خورد که به بررسی اجمالی آنها می پردازیم:
الف)شناخت هر چه بیشتر و بهتر پدیده ها و قوانین حاکم بر آنها، برخی از جامعه شناسان معتقدند که آنچه به ما حیات می بخشد جستجوی حقیقت است و دانشمندان به این موضوع حیاتی باید وفادار باشند،(10) و این یک تقاضای کاملاً معقولی است که از هر دانشمندی انتظار رعایت آن می رود.
پیتر.ال.برگر می گوید:«جامعه شناس تلاش می کند که ببیند در واقع (در خارج) چه وجود دارد. او ممکن است نسبت به آنچه خواهد یافت بیم و امیدهایی داشته باشد، ولی باید بکوشد تا واقعیت را، بدون توجه به بیم و امیدهایی که در پی دارد، ببیند. به این ترتیب، وی برای دستیابی به این درک خالص- خالص تا حدی که امکانات و ابزارهای محدود بشری اجازه می دهد- در جریان تحقیق به سختی تلاش می کند.(11) وی با تشبیه پژوهشگر علوم اجتماعی به یک جاسوس، می نویسد:« در هر درگیری سیاسی یا نظامی دستیابی به اطلاعات قابل استفاده سازمانهای اطلاعاتی جناح مقابل مفید است؛ ولی تنها به این دلیل که جاسوسی خوب مشتمل بر درک آزاد از ارزش و تعصبات است. اگر یک جاسوس گزارشهایش را در چارچوب ایدئولوژی، هدفها و آرمانهای مقامات ما فوقش ارائه دهد، گزارشهایش بی فایده است.»(12)
بر این اساس آنچه محور اساسی را تشکیل می دهد شناخت واقعیتهاست و کنار زدن انگیزه های سیاسی، و عناصر ایدئولوژیک تنها به منظور دستیابی به فهم کاملتر قوانین اجتماعی است. از اینرو برخی از جامعه شناسان گفته اند:«کسانی که از تحقیقات اجتماعی به دلیل آنکه اساساً از ارزشهای اخلاقی یا سیاسی انگیزه می گیرند، انتقاد می کنند و همین طور کسانی که انتقادشان از تحقیقات اجتماعی به دلیل دفاع نکردن یا تعالی نبخشیدن به سیاست معین یا ارزش اجتماعی خاصی است، هر دو، هدف اصلی اکثر جامعه شناسان را از یاد برده اند. به نظر بسیاری از جامعه شناسان هدف اصلی تحقیق اعتلاء دانش است و هیچ تضمینی وجود ندارد که از یک تحقیق دارای انگیزه سیاسی، دانشی مفیدتر و شناختی بیشتر از یک تحقیق بدون آن انگیزه، حاصل شود.(13)
بر همین اساس، طرفداران بیطرفی علمی و حتی خود وبر تصریح کرده اند که جامعه شناس نباید هیچ گونه گرایشی داشته باشد؛ به این معنی که در مقام تحقیق، هیچ گرایشی- حتی گرایش به علم-(14) نباید تحقیقات وی را تحت تأثیر قرار دهد.(15)
برخی از کسانی که به مخالفت با بیطرفی علمی برخاسته اند، واقع گرایی و بیطرفی متدلوژیک را با واقع گرایی و بیطرفی علمی، اخلاقی و اجتماعی خلط کرده اند و در محکومیت بیطرفی متدلوژیک و منطقی، اموری را ذکر کرده اند که با بیطرفی در بعد اخلاقی ارتباط دارد. ایشان تصور کرده اند که مقصود از صداقت علمی در کشف واقعیت، نظاره گر صرف بودن و توجیه کردن وضع موجود است. ما هر چند انکار نمی کنیم که کسانی به همین عنوان به توجیه وضع موجود است. ما هر چند انکار نمی کنیم که کسانی به همین عنوان به توجیه وضع موجود و احیاناً طرف موضوع بیطرفی علمی پرداخته اند،(16) ولی معتقدیم که بسیاری از طرفداران بیطرفی علمی و از جمله ماکس وبر تصریح کرده اند که هدف، توجیه وضع موجود نیست و احیاناً خود از کسانی هستند که به نقد وضع موجود نیز پرداخته اند.در هر حال، خلط این دو جنبه امری نادرست است که فهم صحیح این موضوع را دچار مشکل می سازد.
«بیطرفی علمی در بعد منطقی هیچ گونه منافاتی با شدیدترین وابستگیهای ایدئولوژیک و بیشترین تلاش در جهت حل مشکلات اجتماعی و دفاع از آرمانها و ارزشهای والای انسانی و انجام دادن مسئولیتهای اخلاقی و تربیتی ندارد.»(17)
حتی آنچه که برخی از مخالفان بیطرفی علمی مطرح ساخته اند مبنی بر اینکه علم و عالم باید در فکر حل مشکلات جامعه و نقد وضع موجود باشند، تنها با رعایت بیطرفی علمی در بعد منطقی امکان پذیر است.(18) زیرا، چنانکه برگر اشاره کرده بود، آگاهیها و شناختهایی در عمل مفیدند که تطابق بیشتری با واقعیتها داشته باشند.
بنابراین اگر ایدئولوژی، جهان بینی، معتقدات دینی و اصول مافوق تجربی دیگر بر اساس روشهای معتبر به اثبات رسیده باشند، تأثیر و دخالت دادن آنها در پژوهش های علمی نه تنها با بیطرفی علمی منافات ندارد، بلکه نادیده انگاشتن آنها خلاف بیطرفی علمی است. ولی آن دسته از معتقدات، ارزشها، جهان بینیها و... که صرفاً یک باور شخصی یا رسمی اجتماعی و امری تقلیدی است و با روش مناسب و معتبر، قابل اثبات نبوده یا بطلان آنها به اثبات رسیده است باید کنار گذاشته شود یا حداقل شناخته شده و تحت کنترل در آِیند.
لازم است ذکر شود که روش اثبات و شناخت واقعیتها و حقایق جهان هستی منحصر به روش تجربی نیست ( توضیح این نکته در مبحث روشها خواهد آمد) و نباید تصور شود که هر چه با روش تجربی اثبات نشد باید در تحقیق علمی کنار زده شود.
ب)وجه دیگری که برای لزوم عدم دخالت ایدئولوژی در بررسیهای علمی ذکر شده، اعتبار عام و کل گرایی(19) علم از یکسو و نسبی بودن ایدئولوژی از سوی دیگر است. در این دیدگاه علم و از جمله علوم انسانی، به طور کلی علوم تجربی محسوب می شوند و اعتبار عام آن به معنی پذیرش یا امکان داوری و ارزشیابی تجربی تحقیق به وسیله محققان با ایدئولوژی متفاوت وحتی متضاد است. در این بیان گفته می شود که:«ضابطه عینیت و بنابراین هرگونه علمیت، اعتبار کلی نتایج حاصله، یعنی استقلال آنها نسبت به ملاک و اوضاع و احوال جزئی است به این معنی که نتایج مذکور برای هر کس، در هر زمان و مکان الزام آور است.»(20)
درباره این بیان می توان گفت: اگر مقصود از اعتبار عام قابلیت بررسی و ارزیابی دستاوردها توسط تجربه- آنهم تجربه بیرونی- است؛ بیطرفی علمی به معنی درست آن- شناخت واقعیتها چنانکه هست- چنین اقتضایی ندارد و آنچه لازمه بیطرفی علمی در بعد منطقی و روش شناختی است، کشف واقعیتها با روش مناسب و معتبر و قابلیت ارزیابی و بررسی آن شناخت با چنین روشی است. و چنانکه در روش شناسی علوم به اثبات رسیده تنها روش معتبر و مناسب برای شناخت جهان و قوانین آن و تنها معیار ارزیابی داده ها روش تجربی نیست، بلکه روش مناسب و معتبر نسبت به نوع پدیده قابل بررسی متفاوت است.(21)
اما، اگر مقصود از اعتبار عام و عینیت، قابلیت داوری و تأیید یا نقص آن به وسیله دانشمندان دیگر است و به تعبیر دیگر اگر ضابطه علم بودن یک علم چنانکه برخی از دانشمندان گفته اند این است که قضایای خود را بر طالبان حقیقت تحمیل می کند؛(22) در این صورت با توجه به عدم انحصار روش شناخت و معیار ارزیابی در تجربه بیرونی و وجود معیارها و روشهای دیگری چون اصول عقلی، وحی و حتی تجربه درونی و شهود عرفانی، دخالت دادن معارف غیر تجربی و ایدئولوژیک در بررسیهای علمی به هیچ وجه با اعتبار عام، عینیت و بیطرفی علمی منافات ندارد. اینگونه معرفتها هر چند از طریق تجربه به دست نمی آیند و قابل ارزیابی تجربی نیستند، ولی می توان هر یک را با روش مناسب و معتبرشان به دست آورد یا ارزیابی کرد. در بین ایدئولوژیها و معارف غیر تجربی نیز شناختهایی یافت می شوند که خود را بر طالبان حقیقت تحمیل می کنند نه آنکه صرفاً به علت یک باور شخصی یا ذوق و سلیقه فردی مورد پذیرش واقع شوند.(23)
ج) نکته سومی که درباره ضرورت بیطرفی علمی مطرح شده طرز تفکر کنت است. اگوست کنت، معتقد بود که دوران حاکمیت دین و فلسفه پایان یافته و اکنون دوران علم تحصلی انسان است. پس از وی برخی از طرفداران بیطرفی علمی نیز معتقد شدند که ایدئولوژی، جهان بینی و فلسفه نمی تواند نقشی در شناخت پدیده های انسانی داشته باشد. جامعه شناسان مارکسیست، که کلیه جلوه های معرفت را تابع تحولات عینی، به ویژه اجتماعی و اقتصادی می دانند، تصریح می کنند که امور یاد شده با سازمان جامعه بشری همساز نیست و گر چه در گذشته از جنبه معرفتی، مفید بوده است؛ ولی، امروزه نمی تواند شناختی مناسب یا هیچ گونه شناخت صحیحی نسبت به پدیده های اجتماعی انسانی در اختیار بشر قرار دهد.(24) بر این اساس، دخالت آنها در تحقیقات علمی گمراه کننده خواهد بود. البته، مارکسیستها، گاه تنها ایدئولوژی طبقه انقلابی و جامعه بی طبقه را دارای عینیت و همساز با جامعه می دانند و دخالت و تأثیر آن را برای علم مفید می شمارند.(25)
به نظر ما، اینگونه برخورد با ایدئولوژی و معتقدات دینی و فلسفه، حاکی از عدم شناخت و بررسی کامل ایدئولوژی ها و معتقدات دینی و عدم آشنایی با فلسفه است و احیاناً معلول غرض ورزی یا تندروی در ارج نهادن به روش تجربی است.
دیدگاه کنت و دیدگاههای مشابه آن نظیر مارکسیسم درباره ایدئولوژی، چنانکه بسیاری از اندیشمندان مطرح ساخته و در محل خود بررسی شده، هر دو شناخته شده است و در این زمینه، باید به بررسی انواع ایدئولوژی و جهان بینی پرداخت. به نظر ما، برخی از ایدئولوژیها، توان واقع نمایی و ارائه شناخت صحیح را دارند و بنابراین، صرف نظر از بطلان اصل دیدگاههای یاد شده، بیطرفی علمی اقتضا دارد که ایدئولوژی واقع گرا را در علم دخالت دهیم.
د)توجیه دیگری که برای بیطرفی علمی در این بعد، در متون جامعه شناسی آمده است ناهمگونی و از دو سنخ جداگانه بودن دستاوردهای علم و محتوای ایدئولوژیها، ارزشها، معتقدات مذهبی و... است.(26) این دسته از جامعه شناسان معتقدند که ارزشها، ایدئولوژیها، جهان بینی ها و معتقدات مذهبی اموری هستند که امکان ارجاع آنها به شناخت واقعیتها که علم به دنبال آن است، وجود ندارد و نتیجه گیری یکی از دیگری غیر ممکن است. تلاش جهت استنتاج یکی از دیگری و ایجاد وحدت بین آنها به کاستن ارزش هر دو می انجامد. علم، در صدد پی بردن به «هست» هاست و امور مزبور، «باید»ها را بیان می کند. علم به بیان «وسایل» می پردازد و امور یاد شده با «هدفها» علم یا «واقعیت» سروکار دارد و ایدئولوژی به «ایده آلها» می پردازد. بنابراین، هر یک قلمرو ویژه خود را دارد که خلط آنها با یکدیگر نه تنها سودی ندارد بلکه زیانبار است.(27)
در این زمینه نیز سه نکته شایان توجه است:
نخست آنکه نباید در مورد کلیه ارزشها یکسان حکم کرد و همه آنها را از قبیل رسوم قومی یا اعتبارات صرف دانست؛ پاره ای از ارزشها دارای پشتوانه ای حقیقی بوده، هر چند در ظاهر قضایای اخباری نیستند و در واقع به امور حقیقی و هست ها بر می گردند، و آنها خود نوعی «هست» و «نیست» اند که اصطلاحاً «ضرورت بالقیاس» نامیده می شود. این مسأله در جای خود به اثبات رسیده است.(28) به علاوه به فرض آنکه ارزشها را حاکی از امور حقیقی ندانیم، بخشی از ارزشها مبتنی بر یک سلسله «هست» ها می باشند و تا حدی از طریق همین ارزشها می توان آن «هست» ها را کشف کرد. این نکته نیز در جای خود ثابت شده است و حتی برخی از کسانی هم که منکر استنتاج «هست» ها از «باید» ها و بالعکس هستند این مقدار تأثیر را پذیرفته اند.
نکته دوم آنکه ایدئولوژی به معنی عام آن شامل کلیه معتقدات دینی و بینشهای پیش از تجربه است و اشکال یاد شده بر فرض صحت در بخش غیر ارزشی ایدئولوژی موردی ندارد.
سوم آنکه بینش خاص دانشمندان علوم تجربی نسبت به معتقدات دینی موجب شده تا معتقدات دینی بر آنچه از راه وحی به دست می آید، قابل اعتماد شمرده نشود. آنچه در غرب به عنوان معتقدات دینی مطرح است همان عقاید کلیسایی است، عقایدی که سالها به عالم در ستیزه بوده و در بیشتر اوقات کلیسا به جای استدلال، ضرورت پذیرش آن را گوشزد می کرد و همه این امور را نه استدلالی، بلکه یافتن یا پذیرفتنی می دانست.(29) دانشمندی که دین را چنین معتقداتی بداند، هم آن را با اعتبار عام و جهانی بودن علم ناسازگار دانسته و هم از آن جهت که قابل اثبات نیست با مسائل عملی ناهمگون خواهد بود و در نتیجه آن را شبیه عقاید شخصی، ذوق و سلیقه ها و در زمره امور خرافی خواهد دانست. بوِیژه آنکه در بین آن معتقدات امور خرافی هم یافت شود.
روشن است که اینگونه قضاوت درباره اسلام و تعالیم قرآنی، که با استدلال و بررسی مسائل با روش عقلی و تجربی تذکر می دهد و مخالفان خود را به ارائه دلیل فرا می خواند، صدق نمی کند.
در هر حال، دخالت تمایلات شخصی، ذوق و سلیقه ها، حب و بغضها، گرایشها و ارزشهای تقلیدی و کلیه اصول ما قبل تجربه آنگاه که دلیلی بر صحت و انطباق آنها با واقعیت در دست نباشد، هر چند ظاهری علمی داشته باشند، مخالف بیطرفی علمی است، خواه آگاهانه باشد یا ناخودآگاه. چنانکه عدم استفاده از روش مناسب و اشتباه و مغلطه در روش نیز تحقیقات علمی را به انحراف می کشاند و این کار به زیان علم و تحقیق علمی بوده، با روح بیطرفی علمی سازگار نیست.
بعد روانشناختی
به نظر برخی از دانشمندان علوم احتماعی نظیر میردال، میلز، لیند و... بیطرفی علمی در بعد روانشناختی به طور کامل امکانپذیر نیست(30) و پژوهشگر اجتماعی نمی تواند به کلی از تأثیر ایدئولوژیها و ارزشها بر کنار باشد. معرفت اجتماعی غیر متأثر از ایدئولوژی، افسانه ای بیش نیست که گهگاه تکرار می شود. پژوهشگر اجتماعی نمی تواند همانند الهه اپیکور در خلأ زندگی کند و از هر تأثیری در امان باشد(31) در مباحث گذشته، راز این موضوع به اختصار بیان شد و در مباحث آینده نیز به آن خواهیم پرداخت. حتی اگر در علوم طبیعی قائل به عدم تأثیر معلومات و مفروضات قبلی، تمایلات و جو سیاسی- اجتماعی حاکم بر جامعه و محافل علمی در تحقیقات باشیم، در علوم اجتماعی این امر به طور کامل میسر نیست.دانشمندان با بررسی محقق به عنوان یک انسان اجتماعی و پدیده های مورد مطالعه، متذکر شده اند که بیطرفی علمی در پدیده های اجتماعی و انسانی نه تنها تاکنون تحقق نیافته که بعداً نیز تحقق نخواهد یافت، بلکه این امر امکانپذیر نیست و بر همین اساس، راه حل نهایی را در این زمینه به کارگیری آگاهانه ایدئولوژیها، شناسایی و کنترل آنها و در نهایت تصریح به آنها قبل یا بعد از تحقیق و مشخص ساختن این نکته که چه مقدار از مطالب ارائه شده نتیجه پژوهش کنونی محقق و چه مقدار اثر ارزشها و ایدئولوژیهای اوست، دانسته اند. هر چند برخی به امکانپذیر بودن آن تصریح کرده اند، ولی این گروه نیز به دشواری و سختی آن اعتراف دارند.(32)
برگر که بیطرفی علمی را قبل و بعد از شروع تحقیق، چندان ضروری نمی داند می گوید:«جامعه شناس به عنوان یک انسان (در حین تحقیق نیز)، اعتقادات، احساسات هیجان آمیز و تمایلات و نفرتهای خود را به حساب می آورد و در نظر می گیرد. اما بخشی از تعالیم آموزشی او این است که بکوشد تا این امور را- به عنوان تعصباتی که بایستی حتی المقدور از حیطه کارش حذف کند- شناخته و کنترل کند. نیاز به گفتن ندارد که انجام این کار همیشه آسان نیست ولی غیر ممکن هم نمی باشد.»(33) به همین جهت، برخی از جامعه شناسان، جامعه شناسی بدون ایدئولوژی را دقیقاً شبیه انسان بدون صورت یا سر دانسته و تأثیر ایدئولوژی را در جامعه شناسی- چه خوب و چه بد- سرنوشتی اجتناب ناپذیر می دانند.
سی.رایت میلز، پس از تذکر این نکته که «محقق علوم اجتماعی هر قدر هم بخواهد بیطرف باشد نمی تواند بیطرفی علمی را رعایت کند»(34) و نیز این نکته که «خصیصه ایدئولوژیکی علوم اجتماعی به عنوان یک واقعیت اجتماعی جزء ذات است»(35) می نویسد:« در این عصر حاکمیت ارتباطات جمعی و شدت روابط عمومی، اگر تحقیقات اجتماعی از سوگیری مبتنی بر ذخایر ایدئولوژیک مصون می ماند، واقعاً شگفت آور بود و اگر محققان اجتماعی از تدارک آن امور ایدئولوژیک دست بر می داشتند، مسأله عجیب تر بود.(36) اما، دانشمندان علوم اجتماعی، چه از این واقعیت آگاه باشند یا نباشند همین قدر که به عنوان دانشمند علوم اجتماعی سرگرم تحقیقاتند، تا حدودی نقشی ایدئولوژیک و دیوانسالارانه ایفا می کنند.(37)
با توجه به توضیح مذکور و با در نظر گرفتن آنچه در بعد منطقی بیطرفی علمی مبنی بر اثر مثبت برخی از ایدئولوژیها، ارزشها، جهان بینیها و معتقدات دینی، در تحقیقات اجتماعی گذشت، نکته اساسی در این بعد، ضرورت شناسایی و کنترل امور یاد شده، تصریح به آنها در آغاز یا پایان تحقیق و بیان درصد تأثیر آنها هنگام ارائه نتایج است.
سومین نکته ای که قابل توجه است تربیت اخلاقی-عقیدتی و ایجاد انگیزه صحیح درونی جهت کنار زدن امور غیرعلمی و بی دلیل است، تا در پرتو انگیزه های درونی، در هر مرحله و در هر وضعیتی بیطرفی علمی به معنای صحیح آن را رعایت کند. این نکته نیز در سخنان برخی از دانشمندان به چشم می خورد. این نکته را نباید با راه حلهای پیشنهادی و توصیه هایی که در متون جامعه شناسی مطرح شده، یکی پنداشت. زیرا این راه حلها و توصیه ها هیچگونه الزام درونی به همراه نمی آورد و بنابراین کارایی لازم را ندارد. در این زمینه نقش دین و اخلاق به عنوان قویترین پشتوانه تأمین بیطرفی علمی روشن می شود. بویژه، در آنجا که علم و اخلاق از پشتوانه عقلی مستحکم و تردید ناپذیری برخوردار باشد.(38)
خود انتقادی یا جامعه شناسی جامعه شناسی و جامعه شناسی معرفت امر دیگری است که در متون جامعه شناسی نیز به چشم می خورد. بررسی دیدگاههای ارائه شده و نقد دیدگاهها و دستاوردهای محقق و توجه به نقاط ضعف و قوت آنها تا حد زیادی پژوهشگر را متوجه دخالت بیمورد گرایشها، ارزشها، ایدئولوژیها یا متکی بودن به دیدگاههای نادرست و ایدئولوژیهای باطل می کند. این نکته ای است که در تمام تحقیقات اثر مثبت دارد و در روایات اسلامی بر آن تأکید شده است. امام حسین (علیه السلام) می فرمایند« من دلائل العالم انتقاده لحدیثه»(39) از نشانه های دانشمند انتقاد نسبت به گفتار خویش است. تداوم بررسی موضوع نیز مکمل نکته یاد شده خواهد بود و بررسی دوباره یک موضوع، خود، نارساییها و کمبودها و یا مقدار دخالت عناصر غیر علمی را نشان می دهد و این امر را نیز که توجه برخی از جامعه شناسان را به خود جلب کرده، در روایات یادآوری شده است. علی (علیه السلام) می فرمایند:«لا فقه لمن لا یدیم الدرس»(40) یعنی آن کسی که بررسی را تداوم ندهد به فهم مطالب نایل نمی شود.
برخورد نقادانه با دیدگاهها و در این زمینه معیار را خود سخن و نه صاحب سخن دانستن نیز مکمل تأمین بیطرفی علمی است. حضرت مسیح (علیه السلام) می فرمایند:«خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق کونوا نقاد الکلام»(41): حق را از پیروان باطل بپذیرید و باطل را از اهل حق مپذیرید؛ نقادان سخن باشند.
در این زمینه، رعایت اصول منطقی و روش شناسی اهمیت ویژه ای دارد. بسیاری از اشتباهات و دخالتهای نابجای ایدئولوژیک، معلول عدم دقت در موازین منطقی است. این امر بویژه پس از رنسانس که در اعتبار روش قیاسی تردید شد و تجربه گرایی به اوج خود رسید، بسیار به چشم می خورد. چنانکه در اثر غفلت از همین موازین، مغالطه های فراوانی از سوی پیروان مکاتب مادی، بویژه مارکسیستها، صورت گرفته است. آشنایی لازم و کافی با منطق و اصول روشن شناسی، کمک قابل توجهی در این جهت خواهد بود و در روایات اسلامی نیز به این نکته توجه شده است. امام حسین (علیه السلام) می فرماید:« من دلائل العالم... علمه بحقائق فنون النظر»(42) از نشانه های دانشمند... آشنایی به شیوه های درست اندیشیدن است.
بعد اجتماعی
بعد اجتماعی در جامعه شناسی بیش از سایر ابعاد مورد توجه واقع شده است. بویژه محور اصلی بحث مخالفان علم بیطرف ( طرفداران ایدئولوژیک بودن تحقیقات اجتماعی) همین بعد است. این گروه معتقدند که «محقق اجتماعی نمی تواند بین العوالم زندگی کند و تحت تأثیر هیچ عاملی قرار نگیرد، برجهای عاج علم برای علم وجود خارجی ندارد، و جامعه شناسی جدا از ارزش گذاری، افسانه ای فریبنده بیش نیست، سرسخترین طرفداران بیطرفی علمی هیچگونه دلیل قانع کننده ای بر مدعای خود اقامه نکرده اند و روشنفکران نیز علی رغم اعلام این موضع، طولی نکشیده که در تحقیقات خویش، تحت تأثیر ایدئولوژی خاص خود قرار گرفته اند.(43)بررسی دیدگاه ها، مکتب ها و کتابها و مجلات مختلف علوم اجتماعی که از طرف محققان به طور مستقل یا رسمی منتشر گردیده، بخوبی نشان می دهد که پژوهشگران هنگام انتخاب موضوع، روش و شیوه بررسی و حتی در استنتاج و بیان دستاوردها، محکوم ایدئولوژی خود، جو سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه و محافل علمی و وابسته به خواست حکومتها، سازمانها و شرکتهای تأمین کننده بودجه تحقیقات می باشند.(44) بررسی مؤسسات تحقیقاتی علوم اجتماعی و موضوعات بررسی شده نشانگر درصد سرمایه گذاری سیاست گذاران در موضوعات مورد نیاز خود است، که غالباً از مسائل جزئی، کم ارزش و مقطعی و بیشتر در جهت منافع ایشان است، این سرمایه گذاری به هیچ وجه با بودجه تحقیقات ریشه ای و اصولی قابل مقایسه نیست و در اکثر موارد، در زمینه دوم، به ویژه مسائلی که نظام حاکم را زیر سؤال می برد هیچگونه سرمایه گذاری صورت نمی گیرد. این امر نیز گواه دیگر ایدئولوژیک بودن علوم اجتماعی است.(45)
وابسته بودن و احیاناً از اعضا و مهره های اصلی احزاب، سازمان ها و رژیمهای حاکم بودن بسیاری از جامعه شناسان و پژوهشگران علوم اجتماعی، گواه دیگری بر ایدئولوژیک بودن جامعه شناسی است. چنانکه دعوت و توصیه فراوان و ارائه راه حلها و پیشنهادهای گوناگون نسبت به رعایت بیطرفی علمی را نیز دلیل عدم رعایت بیطرفی علمی در تحقیقات گذشته دانسته اند. برخی پا را از این فراتر نهاده و در صدد بر آمده اند نشان دهند که کلیه مکتبها و دیدگاههای جامعه شناسی، بلکه تمام مکتبهای علوم اجتماعی نوعی ایدئولوژی یا عکس العمل، در برابر ایدئولوژی مخالف هستند و در هر صورت تحت تأثیر ایدئولوژی عامتر و برتر قرار دارند.(46)
گواه دیگر برای عدم رعایت بیطرفی، شاخه های ویژه ای از علوم اجتماعی است که برخی، آنها را علوم استعماری نامیده اند. این دانشمندان معتقدند که خاستگاه این علوم، استعمار بوده و در طول زمان نیز تأمین کننده نیازهای استعمارگران به شمار می رفته و تنها در چهارچوب سیاستهای استعماری قابل اجرا بوده و هست.(47)
آنچه گذشت شواهد عدم بیطرفی علمی در تحقیقات اجتماعی است، که از سوی مخالفان بیطرفی علمی در بعد اجتماعی مطرح گردیده است.
در بیطرفی علمی از جنبه اجتماعی چند نکته اهمیت دارد که به اختصار از آن یاد می شود.
1.هر چند رعایت بیطرفی علمی در کلیه علوم- حتی در علوم طبیعی- به رعایت اصول تحقیق، تقوای علمی و وفاداری به کشف حقیقت وابسته است؛ ولی تفاوت چشمگیری در امکان دستیابی به علم بیطرف، بین علوم طبیعی و علوم اجتماعی وجود دارد، به این معنی که عینیت در دستاوردهای علوم طبیعی امکان پذیرتر بوده و در بسیاری از موارد تحقق یافته است و در مجموعه دستاوردهای علوم طبیعی قوانین فراوانی که حاکی از واقعیتهای عینی باشد و واقعیتهای عینی باشد و واقعیتها را چنانکه هست نشان دهد به چشم می خورد؛ ولی در علوم انسانی بویژه در علوم اجتماعی امکان دستیابی و نیز وجود چنین دستاوردهایی محل بحث بوده و بسیاری از دانشمندان در وجود چنین شناختهایی در مجموعه تحقیقات اجتماعی تردید دارند و یا بکلی منکر آنند. این امر معلول عواملی است که به برخی از آنها در مبحث روشها اشاره خواهد شد.
2.هر چند در دیدگاه طرفداران و مخالفان بیطرفی علمی، تعابیر مبالغه آمیزی، در طرح و دفاع از آن به چشم می خورد؛ ولی با توجه به شواهد موجود در بیانات این دانشمندان و تصریحاتی که بسیاری از آنان دارند، سلطه عناصر ایدئولوژیک و عدم آن مورد نظر است به این معنی که طرفداران ایدئولوژیک بودن علوم اجتماعی، مقصودشان این است که تحقیقات یاد شده بیش از آنکه حاکی از واقعیتها- چنانکه هست- باشد تحت تأثیر عناصر ایدئولوژیک و معارف غیر تجربی، و بیانگر بینشهای ایدئولوژیک است.
طرفداران علم بیطرف نیز بر این باورند که گر چه وجود عناصر ایدئولوژیک، در دستاوردهای علوم و تأثیر آنها بر تحقیقات را نمی توان انکار کرد، ولی می توان گفت تحقیقات علمی در اغلب موارد با انگیزه کشف حقیقت صورت گرفته و پژوهشگران به واقعیتهای عینی دست یافته اند.
3.تحقیقات اجتماعی، متأسفانه بیش از علوم دیگر از ایدئولوژیهای حاکم متأثر است. این اثر پذیری تا حدی است که به جرأت می توان گفت: اگر به جای ایدئولوژیها و ارزشهایی که پس از رنسانس تاکنون در غرب بر محافل علمی- پژوهشی حاکم بوده، ایدئولوژیهای دیگری حاکمیت داشت، جهت تحقیقات و نوع دستاوردها در علوم انسانی- و حتی در علوم طبیعی- به گونه ای دیگر بود. گونار میردال می گوید:« در حقیقت، هیچ یک از شاخه های علوم اجتماعی، یا شاخه بخصوصی از پژوهشهای اجتماعی نمی تواند مدعی باشد که «غیراخلاقی» و «غیر سیاسی» است. هیچ یک از شاخه های علوم اجتماعی، هیچگاه نمی تواند «بی طرف» یا صرفاً «واقعی» یا حتی «عینی» به معنی سنتی کلمه باشد.»(48)
4.بعضی از جامعه شناسان از این قانون کلی، برخی از گروهها و اقشار را مستثنا دانسته، معتقدند که طبقه انقلابی یا گروه روشنفکران تحت تأثیر عناصر ارزشی و غیر علمی قرار نگرفته و نمی گیرند. ولی، این ادعا نیز گاه خلاف واقعیت بوده و گاهی نیز بیانگر تمام حقیقت نیست. آنچه حقیقت دارد این است که آنها تأثیر کمتری پذیرفته اند.(49)
البته از دیدگاه ما، پیامبران و ائمه طاهرین (علیهم السلام) با امداد الهی از مصونیت کامل برخوردارند و در واقع ایشان استثنایی بر انسانیت خطاپذیر، تأثیرپذیر و محدود به شمار می روند و این موضوع با براهین متعدد و متقن در جای خود به اثبات رسیده است. این اعتقاد هیچگونه منافاتی با نپذیرفتن عدم تأثیر کامل روشنفکران- که از سوی برخی جامعه شناسان نقل گردید- ندارد؛ زیرا، مصونیت کامل از طریق عادی برای افراد امکان پذیر و یا لااقل اثبات نیست؛ ولی مصونیت پیامبران و ائمه (علیهم السلام) را با امداد ویژه الهی مرتبط می سازیم.
علاوه بر این انسانهای با تقوا به میزان تقوایی که دارند، افزون بر امدادهای ویژه الهی در دریافت علوم و معیارهای ویژه شناخت،(50) از مصونیتی نظیر مصونیت روشنفکران برخوردارند. این مصونیت، مصونیتی کامل و همه جانبه، نظیر پیامبران و ائمه معصومین نیست، بلکه از سنخ دیگری است.
با توجه به آنچه گذشت چنین بر می آید که:
الف) برخورد منفی با ایدئولوژی و مسائل عقیدتی و فلسفی با عنوان بیطرفی علمی از عوامل مختلفی برخاسته که به چند عامل آن اشاره می شود:
1.تفسیر و برداشت نادرست از ایدئولوژی. برخی از جامعه شناسان، ایدئولوژی را صرفاً یک نوع گرایش یا حالت نفسانی نظیر ذوق و سلیقه و نقش آن را توجیه وضع موجود می دانند. آنها معتقدند که ایدئولوژی جانشین خرافات پیشین بوده و تداوم آن است. این امر معلول عدم شناخت کافی نسبت به ایدئولوژیهای مختلف و احیاناً هدفهای غرض آلود برخی از مخالفان است.
2.یکسان دانستن ایدئولوژیها. هر چند در بین ملتها، ایدئولوژیهای خرافی وجود دارد که نمی توان چندان تفاوتی بین آنها و خرافات قائل شد، لیکن در بین ایدئولوژیهای موجود، ایدئولوژیهایی را می توان یافت که از پشتوانه استدلال و برهان عقلی غیر قابل انکار برخوردارند و گروهی از مخالفان دخالت ایدئولوژی در علم، با دیدن ایدئولوژیهای خرافی و یا برخورد سطحی با ایدئولوژیهای موجود، آنها را یکسان دانسته، همه را امور غیرعلمی یا غیرعقلانی پنداشته اند.
دانشمندان علوم اجتماعی در بررسیهای خود بیشتر ایدئولوژیهای حاکم را مورد توجه قرار داده اند و در تاریخ علوم اجتماعی در مفهوم تجربی آن بویژه در غرب دو نوع ایدئولوژی مطرح بوده است: 1.ایدئولوژی مسیحیت و بویژه حاکمیت آن در قرون وسطی که علاوه بر جهت گیری ضد علمی به جای برهان و استدلال، ایمان و پذیرش بی چون و چرا را مطرح می کرد؛ 2. ایدئولوژی دگماتیک مارکسیسم که نظیر ایدئولوژی مسیحیت ولی با نقاب علم، هرگونه دستاورد علمی و معرفتی را که هماهنگ با این ایدئولوژی نباشد، محکوم می کند. دانشمندی که با چنین ایدئولوژیهایی مواجه است و آنها را مقیاس سایر ایدئولوژیها می پندارد، به طور طبیعی به این نتیجه می رسد که ایدئولوژیها نه تنها هدفشان شناخت واقعیت نیست، بلکه بیشتر در صدد اشباع کاذب روح جستجوگر انسان و توجیه وضع موجود است.
3.سلطه اصالت تجربه. تجربه گرایی افراطی نیز عاملی است که در این زمینه نقش مؤثری دارد. برخی از دانشمندان علوم انسانی، تنها راه کشف اسرار جهان و انسان را روش تجربی و شکلهای گوناگون آن می دانند و چون مسائل ایدئولوژیک، عقیدتی و فلسفی غیر قابل تجربه بوده، با روش تجربی قابل اثبات نیست، آنها را غیر علمی یا شبه علم و علم کاذب پنداشته و معتقدند که نباید آنها را در تحقیق علمی دخالت داد. البته، برخی از دانشمندان به دلیل اینکه رابطه منطقی بین مسائل ارزشی با «هست» ها نمی بینند، هدفشان عدم خلط آنها با یکدیگر است و برخی دیگر هدفشان عدم خلط مسائلی است که از طریق روشهای مختلف به دست می آید. مثلاً تأکید می کنند که: نباید آنچه را که با روش تجربی به دست آمده با آنچه که از روش تعقلی حاصل شده به هم آمیخت. این گروه واژه علم را در زمینه مطالب به دست آمده با روش تجربی به کار می برند و دستاوردهای سایر روشهای معرفت را علم نمی دانند و می گویند نباید علم و غیرعلم را با هم خلط کرد.(51)
ب) هم بیطرفی علمی و هم واژه ایدئولوژی گستره نامشخصی داشته و در بیانات دانشمندان مختلف در محدوده های متفاوتی به کار رفته است.
ج)بیطرفی علمی سخن حقی بوده است که بعداً مورد سوء فهم و سوء تفسیر قرار گرفته، و در آن افراط و زیاده روی شده است، در مصداق آن اشتباه رخ داده، از آن سوء استفاده شده و جوانب مختلف آن به هم خلط شده است.
د)هر چند علم تجربی تعهدآور نباشد، باز نمی توان گفت که مطلق علم از هر سنخ، ارزش آفرین و مسئولیت آور نیست. دانشی که انسان درباره مسائل عقیدتی، فلسفی و انسان شناختی کسب می کند تعهد آفرین و مسئولیت آور است.
ه)استفاده از دستاوردهای عقل و وحی نه تنها برخلاف بیطرفی علمی به معنای صحیح آن نیست، بلکه نادیده گرفتن آنها به معنای عدم رعایت بیطرفی علمی است. چنانکه در استفاده از ریاضیات این نکته مورد قبول طرفداران بیطرفی نیز هست.
پی نوشت ها :
1-The Coming Crisis of Western Sociology;p.32
2-Pyramids of Sacrifice;pp.15-16
3-ژاک لوین می گوید:« مدافعان این نظریه [مدافعان بیطرفی علمی] سعی در حذف ارزشهای تعصب آلودی دارند که مخل عینیت گرایی در یک جریان علمی است. تعصب هنگامی رخ می دهد که یک محقق از موضع گیری، اعتقاد یا قضاوتی بدون توجه به مدارک موضوع مورد بحث، حمایت می کند.»(Staring Sociology;p.275)
4-نجم، 23.
5-Sociologie de Max Weber;p.272
6-ر.ک: البحرانی، السید هاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج2، ص 388 و طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج؛ ج1، ص 14.
7-Cf.Sociologie de Max Weber;p.11
8-نهج البلاغه؛ خطبه سوم، قسمت 16.
9-طرفداران بیطرفی علمی معتقدند که اگر تحقیقات کنونی ایدئولوژیک بوده، این امر معلول خصلت علوم انسانی نیست و بنابراین بیطرفی علمی امری غیرممکن نبوده و با کاربرد راه حلها و پیشنهادهایی که ارائه شده و می شود، این امر امکان پذیر خواهد بود.
10-گراهام سامنر به نقل از: Starting Sociology;p.274
11-Pyramids of Sacrifice; p.16
12-Loc. Cit
13-What Is Sociology; p.103
14-Cf.Sociologie de Max Weber; p.73
15-دورکیم نیز در قواعد روش جامعه شناسی می نویسد:« جامعه شناسی نه فردگرا است، نه کمونیستی و نه سوسیالیستی»The Rules of Sociological Method;p.142 ))
16-هانس آلبرت به نقل از: کندو کاوها و پنداشته ها؛ ص 86.
17-Pyramids of Sacrifice; p.135
18-کندوکاوها و پنداشته ها؛ص 88.
19-گاهی مقصود از کل گرایی، شناخت کامل و همه جانبه یک پدیده است که نباید با آنچه در اینجا مورد نظر است خلط گردد.
20-فروند، ژولین؛ آراء و نظریه ها در علوم انسانی؛ ص117 و پوپر، کارل؛ منطق اکتشاف علمی؛ ص 48- 52.
21-برخی از تئوریسینهای مارکسیسم اعتبار عام لازم در علم را به صورتی افراطی بیان می کنند به این معنی که علمی بودن یک شناخت در صورتی تضمین می شود که از سوی همه دانشمندان آن علم به نحو یکسان پذیرفته شود و از هرگونه انحصار به اصطلاح طبقاتی نجات یابد. بر این اساس مدعی می شوند که آنچه در جوامع مختلف در زمینه علوم انسانی بویژه جامعه شناسی وجود دارد، نوعی طبقاتی است نه علم و آنچه علمی است همان ماتریالیسم دیالکتیک است که به ادعای ایشان کلیه دستاوردهای علوم مختلف آن را تأیید می کند. این بینش افراطی که هیچ گونه دلیل قانع کننده ای ندارد علاوه بر آنکه در بسیاری از قوانین علوم طبیعی صادق نیست در بیطرفی علمی نیز مورد پذیرش دانشمندان نیست و برای تأمین اعتبار عام چنین امری ضرورت ندارد.
22-ر.ک: مصباح، محمدتقی؛ آموزش فلسفه، ج1 و همین کتاب؛ مبحث روش.
23-اعتبار عام به این معنی نیز از سوی برخی از دانشمندان مورد مناقشه قرار گرفته است. ژولین فروند در توضیح دیدگاه «بولنو» می نویسد:« در واقع موضوع حقیقی از این قرار است: آیا مفهوم اعتبار کلی و عام به ذات علم تعلق دارد یا به عکس بر اثر رشد و توسعه برخی از رشته های علمی خاص از قبیل علوم طبیعی و بالاخص فیزیک بی سبب به ذهن تحمیل شده است. به عبارت دیگر، شاید علوم انسانی در اینکه بی چون و چرا و صرفاً به خاطر وجهه علوم طبیعی این ضابطه علمیت را پذیرفته اند به خطا رفته اند. به عقیده «بولنو»، کنار گذاشتن ضابطه اعتبار کلی به هیچ وجه به معنی کنار گذاشتن عینیت نیست. بدون اعتبار کلی و عام نیز ممکن است عینیت وجود داشته باشد. در حقیقت واقعیتی جزئی است که در نهایت امر فقط برای یک فرد دارای اعتبار باشد. بنابراین به اینکه حقانیت آن به وسیله دیگران ثابت شود نیازی ندارد مشروط به اینکه انتقاد بر مقاومت ذهنیت شخصی فایق آید»(آراء و نظریه ها در علوم انسانی؛ ص 117).
24-ر.ک: تأثیرات الایدیولوجیا فی علم الاجتماع؛ ص73.
25-ر.ک: فلسفه و علوم انسانی؛ ص64 و 66.
26-مارکسیستها معتقدند که نوعی ایدئولوژی وجود دارد که تأثیر آن در علم یا بیطرفی علمی منافات ندارد و به رشد علم کمک می کند و آن ایدئولوژی مارکسیستی است. ما هر چند اصل کلی این موضوع را قبول داریم ولی معتقدیم که ایدئولوژی مارکسیستی بی پایه بوده و با هیچ روشی قابل اثبات نیست.
27-Sociologie de Max Weber,pp.68-75
-تأثیرات الایدیولوجیا فی علم الاجتماع؛ ص126، و همچنین فلسفه و علوم انسانی؛ ص 45-46.
28-ر.ک: مصباح، محمدتقی؛ آموزش فلسفه؛ ج1، درس 15 و 20 همچنین فلسفه الاخلاق؛ ص 39 ،34، 29.
29-در بینش اسلامی، دریافتهای عرفانی نیز چنین وضعی دارد با این تفاوت که عرفان خود به عنوان یک روش شناخت از پشتوانه استدلالی برخوردار است؛ به این معنی که بینش عرفانی آنگاه معتبر خواهد بود که در اثر پیروی عملی از دستورات دین به دست آمده باشد و پیروی از دین، فرع اثبات حقانیت آن دین و قابل بررسی است. به نظر ما، اصول مطروحه در ادیان دیگر، چنین وضعی ندارد. بر این اساس، نه آن اصول، اصول یافتنی عرفانی است و نه در صورت دریافت عرفانی، مبتنی بر پیروی از دین حق است. در مورد دریافت عرفانی نیز معتقد به اعتبار همه دریافتهای ادعا شده نیستیم؛ زیرا، دریافت عرفانی، شناختی شخصی است و معمولاً به طور کامل قابل بیان نیست.
30-Parsons,Talcott ; Therories of Society
31-ر.ک: کوفیلیه، ارمان؛ مدخل الی علم الاجتماع؛ ص 114.
32-What is Sociology;pp.3-9
33-An Invitation to Sociology;pp.75-76
34-The Sociological Imagination;p.90
35-Ibid;pp.91-92
36-Ibid;p.92-93
37-Op.cit;p.93
38-در روایات اسلامی مکرر بر پذیرش و بیان حق در هر زمان خواه به سود گوینده باشد یا به زیان او در حالت خشم یا خشنودی و خواه گوینده آن دوست یا دشمن باشد تأکید شده و در آیات و روایات از حق پوشی و مغلطه کاری سخت نکوهش گردیده است.
39-مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج78، ص 119.
40-آمدی، عبدالواحد، غررالحکم؛ ج 2، فصل 86، شماره 118.
41-بحارالانوار؛ ج2،ص 96.
42-همان؛ ج78، ص 119.
43-ر.ک:
-تأثیرات الایدیولوجیا فی علم الاجتماع؛ فصل 3.
-فلسفه و علوم انسانی؛ فصل دوم.
-Starting Sociology;p.275
-what is Sociology; ch.8
44-بی.باربر(B.Barber):«اختیاراتی که به رئیس یک مرکز تحقیقات داده می شود، سلطه مطلق بر دانشجویان سطح عالی را برایش فراهم می سازد و بدین جهت این دانشجویان به منظور دستیابی به: کارهای پژوهشی، امتیازات و جوایز تحقیقات، درجات علمی و مشاغل پس از فارغ التحصیل شدن، در جهت کسب رضایت رئیس مرکز تحقیقات تلاش می کنند و گرنه هر چند تحقیقات و تألیفات آنان از اصالت و عمق برخوردار باشد، هرگز از امتیازات فوق بهره مند نخواهد شد»(تأثیرات الایدیولوجیا فی علم الاجتماع؛ ص 189).
هوروویتز(Horowitz)، نیز پس از طرح این موضوع که جهت تحقیقات اجتماعی، متناسب با نیازهای سازمانهای بزرگ صنعتی-تأمین کنندگان بودجه این تحقیقات- تغییر شکل داده و شدت و ضعف می یابد و به همین دلیل گرایش غالب در این تحقیقات به سوی جمع آوری اطلاعات بسیار درباره مشکلات بسیار کوچک و ناچیز است، چنین می گوید:«علاوه بر این، اهتمام از جنبه نظری تحقیقات به جنبه علمی و اجرایی منتقل شده است. به طوری که، این امر اغلب پژوهشگران را از زمینه های مهم (نظری) از قبیل نظریات جامعه شناسی، تاریخ تفکرات اجتماعی و جامعه دینی منصرف کرده است. زیرا برای پژوهشگران هنگامی که به بررسی مسأله ای فکر می کنند، سؤالات زیر مطرح می شود: چه کسی هزینه تحقیق را تأمین خواهد کرد؟ میزان بودجه اختصاصی این پژوهش چقدر است؟ به چه منظوراین مقدار بودجه ( از سوی استفاده کنندگان از نتایج این تحقیق) به این پژوهش اختصاص داده شده است؟ در واقع، این پژوهشگران در صددند تا استفاده کنندگان از نتایج تحقیق را قانع سازند که سرمایه ای که به این پژوهش اختصاص داده اند، نتیجه بخش و مفید خواهد بود.» (تأثیرات الایدیولوجیا فی علم الاجتماع؛ ص 191) همچنین رجوع کنید به:
-The Sociological Imagination;pp.75,196-197
-Origins and Growth of Sociology;pp.629-639
45-ر.ک:
-تأثیرات الایدیولوجیا فی علم الاجتماع؛ ص 139-144.
-وقیدی، محمد؛ العلوم الانسانیه و ایدیولوجیا؛ ص 174.
-The Sociological Imagination;p.104
- میرایوب می گوید:« تمام نیروی جامعه شناسی امروز از پارسونز گرفته تا لندبرگ، مخفیانه با یکدیگر پیمان بسته اند که ایمان ما را به اینکه- به عنوان یک جامعه شناس- نباید در احکام ارزشی بخصوص وارد شویم، مستحکم سازند (تأثیرات الایدیولوجیا فی علم الاجتماع؛ ص 121). او همچنین اضافه می کند که علوم تجربی به مرور زمان به یک نوع نیروی تولید مبدل شده و فاصله زمانی اکتشافات علمی و استفاده های علمی از آن بسیار کاهش یافته است. همچنین علوم تجربی برای موفقیت و پیشرفت خود، نیازمند دستگاهها و تجهیزاتی است که به طور طبیعی آن را به نظام یا مؤسسه تأمین کننده هزینه اش وابسته می سازد و خود بیش از هر سرمایه دیگری، سوددهی دارد ( همان، نقل به اختصار؛ ص 139).
46-تأثیرات الایدیولوجیا فی علم الاجتماع؛ فصل سوم.
47-ر.ک: لوکلرک، جرار؛ الانتروبولوجیه و الاستعمار؛ ص 22-34 و باتومور، تی.بی؛ جامعه شناسی؛ ص 370 و کندوکاوها و پنداشته ها؛ص60 و العلوم الانسانیه و ایدیولوجیا؛ ص 175-177.
مارکسیسم که خود را پایانی برای حاکمیت ایدئولوژیهای موجود می پندارد، در واقع خود یک نوع ایدئولوژی است که هر چند در سالهای اخیر تا حدی خود را نمایانده، اما هنوز هم چهره اش را در پشت نقاب علم مخفی نگه می دارد. پوزییتویسم و آمپیریسم که ریشه های اساسی این مکتب هستند نیز خود نوعی ایدئولوژی یا جلوه خاصی از یک ایدئولوژی کلیتر هستند.
48-میردال، گونار؛ عینیت در پژوهشهای اجتماعی؛ ص 94.
49-فلسفه و علوم انسانی؛ص 54 و (Ideologia and Utopia;p.138).
50-در روایات آمده است:«اشعرقلبک بالتقوی تنل العلم» دلت را ملازم تقوی سازتا به دانش نایل گردی (شهید ثانی؛ منیه المرید؛ ص 140).
در قرآن کریم نیز می خوانیم «ان الذین اتقوا اذامسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»(اعراف، 201) براستی که تقوا پیشگان چون با گروه یا پندار شیطانی برخورد کنند، به خود آیند (متذکر شوند) و در دم بصیرتشان جلوه گر شود. همچنین در آیه 29 از سوره انفال آمده است:« یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر تقوای الهی پیشه سازید، خداوند به شما فرقان (معیار تشخیص حق از باطل) را می دهد.
51-مندراس معتقد است: ایدئولوژی در جامعه مدرن نقش اسطوره در جوامع عقب مانده را دارد(مندراس؛ مبانی جامعه شناسی؛ ص 300).
برگر نیز می نویسد: ایدئولوژیها به طور منظم سعی بر تحریف واقعیتهای اجتماعی دارند تا بدین وسیله محیطی را فراهم سازند که توسط آن اقلیتی بتوانند به استعمار اکثریتی ادامه دهند... فرق ایدئولوگ و دروغگو در این است که دروغگو می داند که دروغ می گوید، ولی ایدئولوگ خلاف واقع می گوید و نمی داند دروغ می گوید (Pyramids of Sacrifice;pp.130-131)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}