نویسنده: دکتر عظیم عابدینی




 
یکی از حوادث تلخ و ناگواری که در دنیای غرب به وقوع پیوست و تمام دنیا را تحت تأثیر خود قرار داد، تفسیر فرانسیس بیکن و کانت از علم بود. در اروپا بعد از قرون وسطا، دو اتفاق مهم روی داد. نخست، مقابله تمام عیار با مسیحیت کلیسایی که البته علت آن عملکرد ناصواب کلیسا بود. اتفاق دوم، برداشت نادرست از علم و دانش بود؛ بدین معنی که متفکران اروپایی طبق برداشت بیکن و برخی صاحب نظران دیگر، ضمن نفی ارزش غایی علم و دانش، این گونه به مردم القا کردند که هر چیزی که موجب رفاه جامعه شود و از طبیعت، ‌نیرو و توان جدیدی را کشف کند، علم محسوب می شود و ارزش علم هم به میزان فایده مندی آن برای بشر وابسته است و دانش دارای ارزش ذاتی نیست. به سخن دیگر، علم وسیله ای شد تا در خدمت انسان قرار گیرد. با رواج این تفکر، دین در اروپا رو به اضمحلال رفت و ضربه ای که این شیوه ی نگرش به علم، به دین وارد کرد، بیشتر از ضربه کلیسا به دین بود. البته استفاده ابزاری از علم به طور کلی مذموم نیست؛ اما محصور کردن آن در این چارچوب، باعث می شود ارزش های واقعی رنگ ببازد و انسان محور تمام ارزش ها قرار گیرد. به این ترتیب هرچه برای انسان سودمند و مفید باشد، کارآمد محسوب می شود.
متأسفانه چنین نگرشی به علم و دانش، تاکنون نیز در غرب رواج داشته و تا هنگامی که این گونه به علم نگریسته شود، مذهب و اعتقادات دینی به عنوان عاملی کارآمد در جامعه مطرح نخواهند بود. اگر هم حوادثی به نام دین اتفاق بیفتد، در واقع منشأ دیگری از جمله تعصبات وطنی، زبانی و... دارد. در واقع دین در غرب به حاشیه رانده شده است و تا وقتی که نگرش به انسان و دانش تغییر نکند، ‌دین هم به صحنه باز نخواهد گشت. لذا دین در غرب کارآمدی خاصی ندارد.
در غرب (1) میلیون ها نفر معتقد به اسلام و مسیحیت یا دین های دروغین هستند؛ ولی چون جو جوامع غربی مبتنی بر نفی و طرد دین است، نمی توان چندان کارآمدی بارزی برای دین قائل شد.
اما درباره ی فلاسفه معتقد به دین، در غرب چه در ابتدای رنسانس و چه در زمان حاضر، فلاسفه ی متدینی وجود داشتند که دیگران را به دین داری ترغیب می کردند و حتی برخی از آنها، کشیش هم بوده اند؛ ولی تعدادشان به حدی نیست که بتوانند در مقابل جریان های غلط فکری قدعلم کنند. به علاوه به علت غلبه ی همان جریان ضددینی و الحادی، حتی از نظریات فلاسفه متدین هم بعضاً برداشت ها و استفاده های ضددینی می شود. نمونه مشهور این قضیه، داروین است. داروین شخص معتقد و متدینی بود؛ ولی از نظریه تکامل انواع یا برخی اصول مکتب او مثل اصل تنازع بقا، استفاده های ضددینی و ضدعقلی شد.
شایان ذکر است که تأکید برخی فلاسفه بر اخلاق، مبیّن دین داری آنان نیست؛ زیرا برخی تدین به دین خاصی را نفی می کنند، ولی در عمل به اموری معتقدند که ادیان هم آنها را تأیید می کنند. مثلاً حقیقت محوری پراگماتیست ها و امثال ویلیام جیمز در موارد بسیاری مورد تأیید اسلام است؛ اما از آنجا که اغلب این فلاسفه ی متدین یا اخلاق محور، تفسیر شخصی از دین دارند که از اساس با تعریف های دین داران مخالف است، قائل به کارکرد حداکثری دین نیستند و در بهترین حالت ها، قائل به کارکرد حداقلی و به ندرت متوسط برای دین هستند.
در غرب چندین قرن است که تبلیغات پردامنه و گسترده ای علیه دین می شود و آن را عاملی اختلاف برانگیز که باعث نزاع و جنگ های بسیار شده، معرفی می کنند. در حالی که اصل دین برای رفع اختلاف است. خداوند سبحان در سوره بقره می فرماید: «لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه» (2) بعثت پیغمبران به همراه کتاب الهی برای قضاوت در موارد اختلافی بین مردم بوده است. ولی در غرب حاصل زحمات پیغمبران را باعث اختلاف می دانند. البته برای ادیان نسخ و تحریف شده نتیجه ای جز اختلاف نمی توان متصور شد؛ ولی انتظاری که از یک فیلسوف می رود این است که تابع حقیقت باشد؛ نه اینکه براساس معیارهای غلط قضاوت نماید. به نظر می رسد مشکل اصلی غرب در حال حاضر، طرز تفکر غلط است. فلاسفه غربی نمی توانند سازوکار معیّنی برای تفهیم و تفاهم ارائه دهند و بیشتر با استفاده از نظریات شخصی، که اغلب مبتنی بر تجربه و استقرارهای ناقص است، اقدام به نظریه پردازی می کنند. بسیاری از آنها ماوراءطبیعت را بدون دلیل قطعی رد می کنند و وجود روح و تجرد نفس و اموری از این قبیل را منکرند. تا وقتی این مسائل حل نشود، حتی اگر مذهب رسمی کشورهای غربی ادیان الهی باشد، اثبات کارآمدی دین ناممکن خواهد بود.

راهکار اثبات کارآمدی دین در غرب و ممالک اسلامی

بدین منظور ضروری است که در نخستین قدم، زبان بحث معقول را مورد پذیرش متفکران قرار داد. وقتی یک زبان علمی واحد در بحث ها وجود داشت، دیگر حجم انبوهی از نظریه های متناقض تولید نمی شود و به علاوه، در حل اختلافات علمی، کمتر دچار مشکل می شویم. هنگامی که در غرب متفکران همگرا زیاد شوند، قاعدتاً مسئولان آن کشورها مجبور خواهند شد به سمت اعتنا به نظریات آنها حرکت کنند. در این بین، نقش منطق و فلسفه اسلامی که روش اندیشیدن و جلوگیری از مغالطه و نیز شیوه استدلال محوری و برهان پذیری را می آموزد، بسیار مهم است. اختلافات بین فلاسفه در طول تاریخ نسبت به اختلافات بین متکلمان کمتر بوده است؛ چرا که فیلسوفان کمتر با پیش فرض سراغ حقایق می روند و همین باعث اختلاف کمتری می شود. ولی متکلمان هر دین و مذهبی، ابتدا بنا را بر حقانیت یک کیش یا مذهب گذارده، سپس برای دفاع از آن به بحث می پردازند. متفکران غربی هم مانند متکلمان عمل می کنند و کمتر اتفاق افتاده که همانند فلاسفه فکر و بحث نمایند. با ترویج اندیشیدن و اندیشه صحیح در غرب، می توان امید داشت که در بین آنها متفکرانی ظهور کنند که کارکرد حداکثری برای دین قائل باشند.
اما در کشورهای اسلامی مشکل اصلاح دیدگاه، کمتر رخ می نماید؛ زیرا اغلب مسلمانان دین اسلام را ختم ادیان و کامل ترین دین ها می دانند و معتقدند که اسلام شامل کامل ترین برنامه ها برای فرد و جامعه است. مشکل اصلی در میان مسلمانان به دو مسئله برمی گردد. یکی وجود حکومت هایی که به شدت تحت سیطره و شیفتگی و ترس نسبت به غرب هستند و دیگری وجود برخی متفکران ناقص الفکر. حکومت های فریفته یا مرعوب غرب، کشور خود را طبق ساختارهای غربی می سازند؛ امری که باعث شده برخی مردم کشورهای اسلامی به این باور برسند که دین اسلام توانایی اداره ی جامعه را ندارد و بشر امروزی به چیزی ورای اسلام نیازمند است. اما وجود متفکرانی که کارکرد حداکثری برای دین قائل نیستند، از مورد قبلی خطرناک تر است. در ایران ما هم برخی وجود داشته و دارند که گمان می کنند دین توانایی برآورده کردن تمام نیازهای بشر را ندارد و به تعبیری، کارکرد آن در جامعه ناقص یا حداقلی است. از این رو جهت برآورده کردن احتیاجات خود، باید به امری غیر از دین تمسک کنیم. اما اکثر خواص جامعه و مردم کشورهای اسلامی، به ویژه شیعیان، دین اسلام را برای همه ی عرصه های زندگی فردی و اجتماعی دارای برنامه می دانند و معتقدند که با اجرای صحیح این برنامه ها و ایجاد سازوکار مناسب برای عملی کردن آنها، کارکرد دین محقق می شود. علت شکل گرفتن چنین تفکری در بین مسلمانان این است که این مسئله را مفروض و مسلّم می گیرند که نظام عالم هستی، نظامی احسن است. برعکس فلاسفه اروپایی که در اصل تصور نظام آفرینش نمی توانند درست تصویرگری ذهنی انجام دهند و بیشتر تفکری یهودمنشانه دارند. اگر نظام فعلی را نظام احسن دانستیم، باید برای انسان که اشرف مخلوقات است برنامه هایی توسط خداوند به وسیله انبیا (ع) و در قالب دین ارائه شود که او را رشد بدهد و تکامل ببخشد. اگر دین برخی عرصه ها را مهمل بگذارد، نقض غرض می شود؛ مگر اینکه گفته شود عقل می تواند برای عرصه های اهمال شده برنامه ریزی کند که این سخن، تأیید کننده ی دیدگاه حداکثری است؛ چه اینکه در دین متکامل اسلام، عقل هم جزئی از دین است؛ لذا اگر فرض کنیم که یک عرصه از دین بی برنامه است، ولی عقل توانست برای همان عرصه برنامه ای ارائه دهد، این سخن به معنای ناکارآمد دانستن دین نیست؛ بلکه کارکردی دینی توسط ابزاری دینی صورت گرفته است. (3)

زمان بروز کارآیی دین

برای جواب به این پرسش که آیا به زودی شاهد به کارگیری دین در مناسبات اجتماعی خواهیم بود یا نه، باید گفت که نمی توان با اتفاقات مقطعی نسبت به قضایای کلی قضاوت کرد.
هیچ کس نمی تواند به طور قطع درباره ی اتفاقات آینده اظهارنظر کند؛ به ویژه که انسان موجودی مختار و غیرقابل پیش بینی است؛ لذا کسی نمی تواند سرنوشت جوامع را پیش بینی کند. برای نمونه انقلاب اسلامی ایران طبق تحلیل تمام کارشناسان سیاسی جهان غیرقابل وقوع بود؛ زیرا ایران، از منظر آنان، جزیره ثبات و بهترین متحد امریکا در منطقه بود و با رژیم صهیونیستی رابطه بسیار تنگاتنگی داشت.
امروزه، اقبال مردم جهان روز به روز به دین مداری بیشتر می شود. قسمت عمده ی این امر، معلول فعالیت های نظام جمهوری اسلامی ایران است. دلیل دیگر اقبال مردم به دین، گسترده شدن شبکه های ارتباطی و استفاده از منابع ادیان و مذاهب، بدون واسطه است. قبلاً دسترسی به ادیان و مذاهب و رؤسای آنها سخت تر بود؛ به ویژه مذهب تشیع که مستشرقان و فلاسفه غربی برای شناخت آن، به کتب اهل سنت رجوع می کردند که اغلب مطالبشان علیه شیعه نگاشته شده بود. ولی در چند دهه اخیر آشنایی آنها با معارف نورانی تشیع بیشتر شده ودر نتیجه گرایش بیشتری به مکتب تشیع به وجود آمده است. موضوعی که موجب هراس آمریکا و دشمنان شیعه شده؛ تا جایی که بنا بر برخی اخبار، مهم ترین و مفصل ترین پروژه مشترک چند دهه اخیر بین عربستان و امریکا، جلوگیری از نفوذ انقلاب اسلامی ایران و تشیع در ممالک همسایه و غیرهمسایه است. این نشانگر بازشدن اذهان و موفقیت انقلاب ما است که آنها را به این دردسر بزرگ و چالش عمیق کشانده است. اصل دین اسلام هم مانند مذهب تشیع دچار همین آفت شده است. علاوه بر حکومت های به ظاهر اسلامی اما در واقع غیراسلامی، تبلیغی که از اسلام و قرآن می شده و می شود، برخلاف واقعیت اسلام و قرآن است. ولی با پیشرفت ارتباطات مجال بیشتری برای روبه رو شدن غیرمسلمانان با اسلام و قرآن فراهم شده و از این جهت، آینده نورانی است. فقط باید به وظیفه ی خود در این زمینه عمل نمود و صبر پیشه کرد. ارنست رنان یک سلسله مناظره با سیدجمال الدین اسدآبادی دارد که در آن سید جمال به پیروزی می رسد. یکی از اشکالات رنان به دین اسلام، عقب ماندگی اسلام نسبت به مسیحیت بود. سیدجمال به صورت جدلی به وی جواب داد که اسلام سیزده قرن زندگی کرده و مسیحیت نوزده قرن، شما اسلام شش قرن دیگر را با مسیحیت امروز مقایسه کنید. منظور اینکه باید منتظر ماند و دید روند رو به جلوی کارآیی دین در ایران و دیگر کشورهای دنیا به کجا می انجامد.

نقش فلسفه در کارآمدی دین

یکی از مشکلات اساسی بشر امروزی، نداشتن زبان تفهیم و تفاهم مشترک است. این مشکل در ممالک اسلامی به برکت منطق و فلسفه کمتر است؛ ولی نمی توان منکر آن شد. یکی از راهکارهای افزایش کارآمدی دین در جامعه،‌ جلوگیری از فروغلتیدن اندیشه ها در دام مغالطه است که با ارائه روش صحیح اندیشیدن و استدلال محوری بارآوردن مردم حاصل می شود. وقتی انسان خوب بیندیشید و برهان طلب باشد، خواه ناخواه در عمل گرایش بیشتری به اسلام و تشیع خواهد داشت؛ چون هیچ دین و مذهبی همانند اسلام و تشیع به استدلال و برهان اهمیت نداده است. مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانی های اخیرشان در خراسان شمالی بر این نکته تأکید داشتند که به کودکان، فلسفه آموزش داده شود. مطمئناً منظور ایشان آموزش اسفار ملاصدرا، شفای ابن سینا یا منظومه حاجی سبزواری نبوده؛ چنان که مقصودشان هم فلسفه های غلط غربی نبوده است. مقصود ایشان آموختن راه و روش صحیح اندیشیدن و حق پذیر بار آمدن و نیفتادن در دام مغلطه ها است. به تعبیر ایشان «فلسفه، شکل دادن فکر است». چنانچه جامعه ای خوب بیندیشید و به فکر کردن و فهمیدن عادت کند، ‌بهتر می توان مکارم و فاضل اخلاقی را در آن ترویج کرد و کارآیی عمده ی دین هم با ترویج مکارم و فضایل اخلاقی مبتنی بر دین محقق می شود.

پی نوشت ها :

1. منظور از غرب، غرب جغرافیایی نیست؛ چه اینکه هر کشوری که از شیوه ی تفکر غربی پیروی کند، در جرگه ی آنان قرار می گیرد و مکان جغرافیایی آن مدنظر نیست.
2. بقره: 213.
3. این مسئله با منطقه الفراغ شهید صدر فرق دارد؛ چنان که با قضیه تکامل تدریجی ادیان هم متفاوت است؛ نظریه ای که برخی از مدرسان شیعه مذهب یکی از دانشگاه های آمریکا مطرح کرده اند که به عقیده نگارنده نظریه نادرستی است.

منبع: خردنامه ی همشهری، شماره ی 104