معنای کارآمدی دین
در بحث کارآمدی دین، ابتدا باید تعریفی روشن از مفاهیم موردنظر مرتبط با این مقوله ارائه دهیم. به سخن دیگر، در نخستین گام، قلمرو و حیطه ی دین را مشخص کنیم و سپس ویژگی های کارآمدی را برشمریم. البته، در این میان، تعیین شاخص
نویسنده: حجت الاسلام دکتر مهدی ابوطالبی
در بحث کارآمدی دین، ابتدا باید تعریفی روشن از مفاهیم موردنظر مرتبط با این مقوله ارائه دهیم. به سخن دیگر، در نخستین گام، قلمرو و حیطه ی دین را مشخص کنیم و سپس ویژگی های کارآمدی را برشمریم. البته، در این میان، تعیین شاخص ها نیز ضروری است.
طبیعی است که برای اثبات کارآمدی دین، باید تعریفی از دین عرضه شود که براساس آن بتوان کارآمدی را در سطح جامعه مطرح کرد. چه اینکه اگر همانند جوامع غربی و سکولار، دین را محدود به امور اخروی کنیم، آنگاه سخن از کارآمدی در عرصه جامعه امری بیهوده خواهد بود.
تلقی غربیان از دین، با توجه به تجربیات تاریخی و نوع دینی که با آن مواجه بودند، این است که آموزه های دینی برای نیل به سعادت اخروی وضع شده اند و دین برای سامان دادن به امور دنیوی برنامه ای ندارد. این تفکر در میان مسلمانان، به خصوص روشن فکران، به تقلید از غرب نیز مطرح شده است. عده ای از مسلمانان روی این نکته تأکید دارند که دین «فقط» به تنظیم رابطه انسان با خدا می پردازد و از این رهگذر، سعادت اخروی انسان را تضمین می کند. این افراد چهار نوع رابطه را برای انسان تعریف می کنند: رابطه با خود، رابطه با طبیعت، رابطه با سایر انسان ها و رابطه با خدا که دین پاسخ گوی رابطه با خدا است. بر این اساس، این چهار رابطه در عرض یکدیگرند؛ یعنی رابطه انسان با انسان های دیگر ادبیات و اصول خاص خود را می طلبد، رابطه با طبیعت اصول مخصوص به خود را دارد و رابطه با خود نیز اصولی دارد. مثلاً انسان در رابطه با انسان های دیگر باید به ناچار محدودیت هایی را بپذیرد؛ اما در رابطه با خود، در بعضی از فضاها، محدودیتی وجود ندارد؛ زیرا انسان آزادی کامل دارد. در ادبیات لیبرالیسم، انسان در خوردن، پوشیدن، و امور شخصی دیگر و حتی انتخاب دین، کاملاً آزاد است؛ اما در عرصه اجتماع، این آزادی محدود می شود؛ زیرا نباید آزادی فرد با آزادی دیگران در تزاحم باشد.
در این تفکر، رابطه انسان با طبیعت، با رابطه انسان با سایر انسان ها بسیار متفاوت است. انسان در بهره برداری از طبیعت آزادی عمل فراوانی دارد، ولی نمی تواند با سایر انسان ها هرگونه که میل دارد، رفتار کند. از آنجا که این روابط به طور کامل از یکدیگر مجزا است، ادبیات و اصول حاکم بر آن نیز کاملاً با یکدیگر تفاوت دارد. بر این مبنا دین به گونه ای تعریف می شود که فقط رابطه ی انسان با خدا را تنظیم می کند. در مقابل، عقل و تجربه بشری عهده دار تنظیم دیگر روابط انسان می شود.
با وجود چنین تفکیکی دیگر نمی توان از کارآمدی دین در مدیریت جامعه صحبت کرد؛ زیرا دین به اداره امور اخروی بسنده می کند. لذا افرادی مثل علی عبدالله آزاد ادعا دارند که حکومت و سیاست امور دینی، جزء ذاتیات دین نیست (مطابق نظریات او). پیامبر اکرم(ص) اگر حکومت تشکیل داد، به دلیل برخورداری از مقبولیت در جامعه مدینه بود. در واقع، ملاک مردم برای پذیرش حکومت پیامبر، نبوت ایشان نبود؛ بلکه دلایل دیگری در این امر دخالت داشت. لذا رسیدگی به امور جامعه و حکومت جزء رسالت پیامبری نیست. با این تعریف نی توان از کارآمدی دین صحبت کرد. با این نگاه، تردید جدی در بحث کارآمدی دین در بسیاری از موارد به وجود می آید؛ زیرا نگاه به دین، نگاهی ناقص است. نماینده دیگر این طرز تفکر مهندس بازرگان است. ایشان کتابی تحت عنوان آخرت و خدا هدف بعثت انبیا دارد. بازرگان در این کتاب این نظریه را مطرح می کند که هدف دین و بعثت انبیا، رسیدن به سعادت اخروی است. برای دستیابی به این سعادت باید اعمال عبادی را انجام داد؛ مثلاً نماز خواند، دروغ نگفت و یک سری امور عبادی را رعایت کرد. اما علوم تجربی و عقلی را می توان با تجربه و فعالیت های علمی به دست آورد. تفکری که در میان بسیاری از روشن فکران طرف دار دارد. افراد صاحب این تفکر، بر این باورند که سیاست، علم اداره و تدبیر امور جامعه است و همانند فیزیک و شیمی، تجربیاتی که بشر به مرور زمان به دست آورده، موجب بالندگی و پیشرفت آن می شود و این علم، بی نیاز از وحی، و به تجربه و آزمایش وابسته است.
درواقع، همان گونه که علم فیزیک و شیمی از طریق عقلانیت و تجربه به دست می آید، سیاست نیز یک علم است که باید از طریق تجربه و عقلانیت حاصل شود. لذا به سیاست دینی، به این معنا که دین متکفل امور جامعه شود، اعتقادی ندارند.
بنابراین کارآمدی دین زمانی قابل طرح است که بپذیریم دین برای تنظیم روابط دنیایی نیز برنامه دارد. البته لازم است در اینجا به یک نکته توجه شود و آن اینکه در منظومه فکری اسلام، سعادت دنیا و آخرت به یکدیگر پیوند خورده است.
به سخن دیگر، دنیا در مسیر آخرت تعریف می شود. لذا اگر دین سازوکار دستیابی به سعادت اخروی را به بشر نشان می دهد، بالطبع این امر به اصلاح دنیا نیز منجر می شود. اما در تفکر غرب، دنیا و آخرت از یکدیگر تفکیک می شوند و ارتباطی بین آنها وجود ندارد.
نکته ی دیگری که در بحث کارآمدی دین توجه به آن ضروری است، روشن کردن انتظا خود از کارآمدی دین است. در اینجا بحث انتظار حداقلی و حداکثری از دین مطرح می شود. کسانی که نگاه حداقلی به دین دارند، انتظار دارند که دین فقط آخرت را سامان دهد. اما آنهایی که دارای نگاه حداکثری هستند، توقع دارند که حتی فرمول های فیزیک و شیمی را قرآن تبیین و تعریف کند.
این در حالی است که هیچ یک از این نگاه ها مطابق واقعیت نیست و هر دو دیدگاه، در نهایت به ناکارآمدی دین حکم می کنند؛ زیرا نمی توان بسیاری از جزئیات را از متون دینی استخراج کرد.
اما راه نظریه سومی نیز وجود دارد و آن اتخاذ نگاه میانه ای است؛ یعنی نه نگاه حداقلی و نه حداکثری. اما حد وسط چیست؟ حد وسط به این معنا که دین در حوزه ی امور دنیایی، چارچوب و اصول کار را مشخص می کند و به تعبیر دیگر، به امور دنیایی نگاه ارزشی می دهد.
درواقع، دین اصولی را مشخص می کند که اگر آنها رعایت شوند، امور دنیوی، در هر عرصه ای که صورت پذیرند، امری مثبت محسوب می شوند و دارای بار ارزشی هستند. مثلاً اگر اقتصاد به ربا آلوده شود، امری منفی خواهد بود و اگر از ربا مصون باشد، امری مثبت قلمداد می شود.
بنابراین مهم نیست که چه مدل اقتصادی به کار گرفته می شود، بلکه مهم این است که اقتصاد به ربا آلوده نشود. همچنین در بحث ساخت مسکن، دین برای خانه یک اصول کلی را تعیین می کند؛ به این ترتیب که در ساخت خانه باید حریم محرم و نامحرم رعایت شود، دستشویی آن رو به قبله نباشد و مواردی دیگر؛ ولی تعیین جزئیات ساخت منزل برعهده ی دین نیست. توجه به این نکته بسیار مهم است. براساس این چارچوب است که می توان کارآمدی دین را بررسی کرد.
علاوه بر این موارد، زمانی می توان کارآمدی دین را سنجید که دین به عرصه عمل و جامعه وارد شود. بحث های تئوری صرف نتیجه ای در بر ندارد. گاهی افراد برای سنجش میزان کارآمدی دین، عمل کرد برخی از حکومت هایی را بررسی می کنند که نام حکومت دینی یا اسلامی را یدک می کشند یا ساختار قانون اساسی شان منبعث از دین است. حال آنکه این بررسی کامل نیست. زیرا زمانی می توانیم از کارآمدی دین صحبت کنیم که اولاً، در حوزه های مختلف مدیریت جامعه، دین حضوری فعال داشته باشد. ثانیاً، آموزه های دینی تبدیل به راهبرد شود.
توضیح آنکه امروزه با وجود گذشت سی سال از انقلاب اسلامی، دین هنوز در بسیاری از ساختارهای حکومت، جایگاه اصلی خود را نیافته است. مثلاً در اقتصاد یا مباحث حقوقی و قضائی، با وجود اینکه ساختار این دو در چارچوب دین تعریف شده است، بسیاری از مشکلات همچنان پابرجا هستند. علت این امر این است که دین را به نظریات کاربردی تبدیل نکرده ایم و درواقع، از تولید علم دینی غافل بوده ایم؛ موضوعی که امروزه نیاز به آن بسیار احساس می شود. بدون تعریف علم دینی، توقع کارآمدی از دین، توقع معقولی نخواهد بود. لذا اگر بخواهیم کارآمدی دین را نشان دهیم، ابتدا باید نگاهمان به دین و انتظار خود از دین را روشن کنیم؛ چرا که در غیر این صورت، بحث در این باره فقط به ناکارآمدی دین منجر خواهد شد.
پس از آنکه دین را تبدیل به نظریه ها و راهبردهای عملی کردیم، در وهله ی بعدی، باید آنها را اجرا کنیم. پرواضح است که اگر نظریه ای به مرحله ی عمل نرسد، سخن از کارآمدی آن بیهوده خواهد بود.
پس از این مراحل، عنصر سومی هم پدید می آید و آن تعریف کارآمدی است. به این معنی که باید انتظار خود را از دین مشخص کنیم.
مثلاً اگر اعتقاد داریم که دین در حوزه اقتصاد دارای کارآمدی است، آیا این کارآمدی به ثروتمند شدن تمام افراد جامعه منجر می شود؟ آیا کارآمدی دین در حوزه سیاست، به کاهش تنش های بین المللی منجر می شود؟ آیا رضایت همه ی آحاد جامعه از حکومت، نشان دهنده ی کارآیی دین است؟
از این رو باید معیار و ملاک کارآمدی را مشخص کنیم. بدین منظور ناگزیر از تعریف ارزش های خود هستیم.
اگر منظور از ارزش ها روشن شود، آنگاه می توانیم با محک ارزش ها، کارآمدی دین را در تمام ساحت های دیگر بسنجیم. در اینجا است که اهمیت تبیین نظام ارزشی در حوزه های مختلف روشن می شود. زیرا نظریه هایی که براساس دین مطرح شده است، اگر به ارزش ها منتهی شود، کارآمد محسوب می شوند و در غیر این صورت، ناکارآمد.
دست آخر، مفهوم کارآمدی نیز بسیار مهم می نماید. چه اینکه گاهی اوقات در یک حوزه، از آنجا که در ظاهر مشکل خاصی وجود ندارد، رأی به کارآمدی می دهیم. مثلاً اگر در جامعه ای فقر ریشه کن شده باشد، آن اقتصاد را کارآمد می دانیم.
در حالی که اقتصادی که صرفاً فقر را از چهره جامعه زدوده باشد، کارآمد نیست. زیرا ممکن است این اقتصاد موجب غنای جامعه شود، ولی به فرهنگ جامعه لطمه بزند.
پس لزوماً نمی توان کارآمد باشد. به همین علت مفهوم کارآمدی، مفهومی ذوابعادی است که باید با ارزش ها سنجیده شود و از نگاه های ظاهری و سطحی در این زمینه پرهیز کرد. زیرا همان طور که مطرح شد، عدم وجود مشکلات اقتصادی ساده یا سیاسی در یک جامعه، دلیل خوبی برای اثبات کارآمدی نظامی اقتصادی یا سیاسی آن جامعه نیست.
با توجه به مطالبی مطرح شده می توان گفت که ابتدا باید تعریفی روشن از کارآمدی به دست دهیم؛ سپس علم دینی را تولید کنیم؛ آن وقت کارآمدی دین در عرصه مدیریت جامعه را بررسی نماییم.
مفهوم کارآمدی تا حدی روشن است؛ ولی برای اینکه کارآمدی دین را لمس کنیم، نیازمند بحث تولید علم دینی هستیم که این امر باید در حوزه های مختلف صورت گیرد. سپس این علم را به کار ببندیم، و پس از طی این مراحل درباره ی کارآمدی دین دست به قضاوت بزنیم.
بحث کارآمدی دین بدون در نظر گرفتن نوع نگرش ما به مقوله کارآمدی ناقص خواهد ماند. چه اینکه اگر از نگاهی صرفاً مادی به آن بنگریم، نتایجی که به دست می آوریم با نتایج حاصل از نگاه ارزشی، بسیار متفاوت خواهد بود.
برای مثال در بحث ایثار، در هر زمینه ای که باشد، اگر شخص دارای دیدگاهی ارزشی باشد، از ایثار استقبال می کند؛ ولی اگر نگرشی مادی بر فکر او حاکم باشد، آن را امری معقول نمی داند.
درواقع، اگر از زاویه ارزش ها به ایثار نگاه کنیم، شخص ایثارکننده، با آنکه نیاز خودش همچنان پابرجا است، به آرامش رسیده و کاری صحیح انجام داده است.
اما اگر از دریچه مادی به ایثار نگاه کنیم، کاری اشتباه و برخاسته از احساس است.
بنابراین مشخص کردن تعریف کارآمدی فوق العاده مهم است. گاهی افراد کارآمدی را در فراهم آورده اسباب رفاه مادی خلاصه می کنند.
طبیعتاً با این نگاه، دین کارآمدی مطلوبی نخواهد داشت. البته همان گونه که ذکر شد، دین سامان و رفاه دنیوی را نیز در نظر گرفته و برای آن برنامه دارد.
اما رفاهی که از هر روشی، ولو استثمار دیگر جوامع، به دست آمده باشد، مورد تأییید دین نیست. دین علاوه بر رفاه مادی، به پرورش بُعد معنوی افراد جامعه نیز اهتمام دارد.
لذا در حوزه کارآمدی این نکته تعیین کننده و مهم است که شاخصمان برای کارآمدی چیست و کارآمدی را با چه محکی می سنجیم.
منبع: خردنامه ی همشهری، شماره ی 104
طبیعی است که برای اثبات کارآمدی دین، باید تعریفی از دین عرضه شود که براساس آن بتوان کارآمدی را در سطح جامعه مطرح کرد. چه اینکه اگر همانند جوامع غربی و سکولار، دین را محدود به امور اخروی کنیم، آنگاه سخن از کارآمدی در عرصه جامعه امری بیهوده خواهد بود.
تلقی غربیان از دین، با توجه به تجربیات تاریخی و نوع دینی که با آن مواجه بودند، این است که آموزه های دینی برای نیل به سعادت اخروی وضع شده اند و دین برای سامان دادن به امور دنیوی برنامه ای ندارد. این تفکر در میان مسلمانان، به خصوص روشن فکران، به تقلید از غرب نیز مطرح شده است. عده ای از مسلمانان روی این نکته تأکید دارند که دین «فقط» به تنظیم رابطه انسان با خدا می پردازد و از این رهگذر، سعادت اخروی انسان را تضمین می کند. این افراد چهار نوع رابطه را برای انسان تعریف می کنند: رابطه با خود، رابطه با طبیعت، رابطه با سایر انسان ها و رابطه با خدا که دین پاسخ گوی رابطه با خدا است. بر این اساس، این چهار رابطه در عرض یکدیگرند؛ یعنی رابطه انسان با انسان های دیگر ادبیات و اصول خاص خود را می طلبد، رابطه با طبیعت اصول مخصوص به خود را دارد و رابطه با خود نیز اصولی دارد. مثلاً انسان در رابطه با انسان های دیگر باید به ناچار محدودیت هایی را بپذیرد؛ اما در رابطه با خود، در بعضی از فضاها، محدودیتی وجود ندارد؛ زیرا انسان آزادی کامل دارد. در ادبیات لیبرالیسم، انسان در خوردن، پوشیدن، و امور شخصی دیگر و حتی انتخاب دین، کاملاً آزاد است؛ اما در عرصه اجتماع، این آزادی محدود می شود؛ زیرا نباید آزادی فرد با آزادی دیگران در تزاحم باشد.
در این تفکر، رابطه انسان با طبیعت، با رابطه انسان با سایر انسان ها بسیار متفاوت است. انسان در بهره برداری از طبیعت آزادی عمل فراوانی دارد، ولی نمی تواند با سایر انسان ها هرگونه که میل دارد، رفتار کند. از آنجا که این روابط به طور کامل از یکدیگر مجزا است، ادبیات و اصول حاکم بر آن نیز کاملاً با یکدیگر تفاوت دارد. بر این مبنا دین به گونه ای تعریف می شود که فقط رابطه ی انسان با خدا را تنظیم می کند. در مقابل، عقل و تجربه بشری عهده دار تنظیم دیگر روابط انسان می شود.
با وجود چنین تفکیکی دیگر نمی توان از کارآمدی دین در مدیریت جامعه صحبت کرد؛ زیرا دین به اداره امور اخروی بسنده می کند. لذا افرادی مثل علی عبدالله آزاد ادعا دارند که حکومت و سیاست امور دینی، جزء ذاتیات دین نیست (مطابق نظریات او). پیامبر اکرم(ص) اگر حکومت تشکیل داد، به دلیل برخورداری از مقبولیت در جامعه مدینه بود. در واقع، ملاک مردم برای پذیرش حکومت پیامبر، نبوت ایشان نبود؛ بلکه دلایل دیگری در این امر دخالت داشت. لذا رسیدگی به امور جامعه و حکومت جزء رسالت پیامبری نیست. با این تعریف نی توان از کارآمدی دین صحبت کرد. با این نگاه، تردید جدی در بحث کارآمدی دین در بسیاری از موارد به وجود می آید؛ زیرا نگاه به دین، نگاهی ناقص است. نماینده دیگر این طرز تفکر مهندس بازرگان است. ایشان کتابی تحت عنوان آخرت و خدا هدف بعثت انبیا دارد. بازرگان در این کتاب این نظریه را مطرح می کند که هدف دین و بعثت انبیا، رسیدن به سعادت اخروی است. برای دستیابی به این سعادت باید اعمال عبادی را انجام داد؛ مثلاً نماز خواند، دروغ نگفت و یک سری امور عبادی را رعایت کرد. اما علوم تجربی و عقلی را می توان با تجربه و فعالیت های علمی به دست آورد. تفکری که در میان بسیاری از روشن فکران طرف دار دارد. افراد صاحب این تفکر، بر این باورند که سیاست، علم اداره و تدبیر امور جامعه است و همانند فیزیک و شیمی، تجربیاتی که بشر به مرور زمان به دست آورده، موجب بالندگی و پیشرفت آن می شود و این علم، بی نیاز از وحی، و به تجربه و آزمایش وابسته است.
درواقع، همان گونه که علم فیزیک و شیمی از طریق عقلانیت و تجربه به دست می آید، سیاست نیز یک علم است که باید از طریق تجربه و عقلانیت حاصل شود. لذا به سیاست دینی، به این معنا که دین متکفل امور جامعه شود، اعتقادی ندارند.
بنابراین کارآمدی دین زمانی قابل طرح است که بپذیریم دین برای تنظیم روابط دنیایی نیز برنامه دارد. البته لازم است در اینجا به یک نکته توجه شود و آن اینکه در منظومه فکری اسلام، سعادت دنیا و آخرت به یکدیگر پیوند خورده است.
به سخن دیگر، دنیا در مسیر آخرت تعریف می شود. لذا اگر دین سازوکار دستیابی به سعادت اخروی را به بشر نشان می دهد، بالطبع این امر به اصلاح دنیا نیز منجر می شود. اما در تفکر غرب، دنیا و آخرت از یکدیگر تفکیک می شوند و ارتباطی بین آنها وجود ندارد.
نکته ی دیگری که در بحث کارآمدی دین توجه به آن ضروری است، روشن کردن انتظا خود از کارآمدی دین است. در اینجا بحث انتظار حداقلی و حداکثری از دین مطرح می شود. کسانی که نگاه حداقلی به دین دارند، انتظار دارند که دین فقط آخرت را سامان دهد. اما آنهایی که دارای نگاه حداکثری هستند، توقع دارند که حتی فرمول های فیزیک و شیمی را قرآن تبیین و تعریف کند.
این در حالی است که هیچ یک از این نگاه ها مطابق واقعیت نیست و هر دو دیدگاه، در نهایت به ناکارآمدی دین حکم می کنند؛ زیرا نمی توان بسیاری از جزئیات را از متون دینی استخراج کرد.
اما راه نظریه سومی نیز وجود دارد و آن اتخاذ نگاه میانه ای است؛ یعنی نه نگاه حداقلی و نه حداکثری. اما حد وسط چیست؟ حد وسط به این معنا که دین در حوزه ی امور دنیایی، چارچوب و اصول کار را مشخص می کند و به تعبیر دیگر، به امور دنیایی نگاه ارزشی می دهد.
درواقع، دین اصولی را مشخص می کند که اگر آنها رعایت شوند، امور دنیوی، در هر عرصه ای که صورت پذیرند، امری مثبت محسوب می شوند و دارای بار ارزشی هستند. مثلاً اگر اقتصاد به ربا آلوده شود، امری منفی خواهد بود و اگر از ربا مصون باشد، امری مثبت قلمداد می شود.
بنابراین مهم نیست که چه مدل اقتصادی به کار گرفته می شود، بلکه مهم این است که اقتصاد به ربا آلوده نشود. همچنین در بحث ساخت مسکن، دین برای خانه یک اصول کلی را تعیین می کند؛ به این ترتیب که در ساخت خانه باید حریم محرم و نامحرم رعایت شود، دستشویی آن رو به قبله نباشد و مواردی دیگر؛ ولی تعیین جزئیات ساخت منزل برعهده ی دین نیست. توجه به این نکته بسیار مهم است. براساس این چارچوب است که می توان کارآمدی دین را بررسی کرد.
علاوه بر این موارد، زمانی می توان کارآمدی دین را سنجید که دین به عرصه عمل و جامعه وارد شود. بحث های تئوری صرف نتیجه ای در بر ندارد. گاهی افراد برای سنجش میزان کارآمدی دین، عمل کرد برخی از حکومت هایی را بررسی می کنند که نام حکومت دینی یا اسلامی را یدک می کشند یا ساختار قانون اساسی شان منبعث از دین است. حال آنکه این بررسی کامل نیست. زیرا زمانی می توانیم از کارآمدی دین صحبت کنیم که اولاً، در حوزه های مختلف مدیریت جامعه، دین حضوری فعال داشته باشد. ثانیاً، آموزه های دینی تبدیل به راهبرد شود.
توضیح آنکه امروزه با وجود گذشت سی سال از انقلاب اسلامی، دین هنوز در بسیاری از ساختارهای حکومت، جایگاه اصلی خود را نیافته است. مثلاً در اقتصاد یا مباحث حقوقی و قضائی، با وجود اینکه ساختار این دو در چارچوب دین تعریف شده است، بسیاری از مشکلات همچنان پابرجا هستند. علت این امر این است که دین را به نظریات کاربردی تبدیل نکرده ایم و درواقع، از تولید علم دینی غافل بوده ایم؛ موضوعی که امروزه نیاز به آن بسیار احساس می شود. بدون تعریف علم دینی، توقع کارآمدی از دین، توقع معقولی نخواهد بود. لذا اگر بخواهیم کارآمدی دین را نشان دهیم، ابتدا باید نگاهمان به دین و انتظار خود از دین را روشن کنیم؛ چرا که در غیر این صورت، بحث در این باره فقط به ناکارآمدی دین منجر خواهد شد.
پس از آنکه دین را تبدیل به نظریه ها و راهبردهای عملی کردیم، در وهله ی بعدی، باید آنها را اجرا کنیم. پرواضح است که اگر نظریه ای به مرحله ی عمل نرسد، سخن از کارآمدی آن بیهوده خواهد بود.
پس از این مراحل، عنصر سومی هم پدید می آید و آن تعریف کارآمدی است. به این معنی که باید انتظار خود را از دین مشخص کنیم.
مثلاً اگر اعتقاد داریم که دین در حوزه اقتصاد دارای کارآمدی است، آیا این کارآمدی به ثروتمند شدن تمام افراد جامعه منجر می شود؟ آیا کارآمدی دین در حوزه سیاست، به کاهش تنش های بین المللی منجر می شود؟ آیا رضایت همه ی آحاد جامعه از حکومت، نشان دهنده ی کارآیی دین است؟
از این رو باید معیار و ملاک کارآمدی را مشخص کنیم. بدین منظور ناگزیر از تعریف ارزش های خود هستیم.
اگر منظور از ارزش ها روشن شود، آنگاه می توانیم با محک ارزش ها، کارآمدی دین را در تمام ساحت های دیگر بسنجیم. در اینجا است که اهمیت تبیین نظام ارزشی در حوزه های مختلف روشن می شود. زیرا نظریه هایی که براساس دین مطرح شده است، اگر به ارزش ها منتهی شود، کارآمد محسوب می شوند و در غیر این صورت، ناکارآمد.
دست آخر، مفهوم کارآمدی نیز بسیار مهم می نماید. چه اینکه گاهی اوقات در یک حوزه، از آنجا که در ظاهر مشکل خاصی وجود ندارد، رأی به کارآمدی می دهیم. مثلاً اگر در جامعه ای فقر ریشه کن شده باشد، آن اقتصاد را کارآمد می دانیم.
در حالی که اقتصادی که صرفاً فقر را از چهره جامعه زدوده باشد، کارآمد نیست. زیرا ممکن است این اقتصاد موجب غنای جامعه شود، ولی به فرهنگ جامعه لطمه بزند.
پس لزوماً نمی توان کارآمد باشد. به همین علت مفهوم کارآمدی، مفهومی ذوابعادی است که باید با ارزش ها سنجیده شود و از نگاه های ظاهری و سطحی در این زمینه پرهیز کرد. زیرا همان طور که مطرح شد، عدم وجود مشکلات اقتصادی ساده یا سیاسی در یک جامعه، دلیل خوبی برای اثبات کارآمدی نظامی اقتصادی یا سیاسی آن جامعه نیست.
با توجه به مطالبی مطرح شده می توان گفت که ابتدا باید تعریفی روشن از کارآمدی به دست دهیم؛ سپس علم دینی را تولید کنیم؛ آن وقت کارآمدی دین در عرصه مدیریت جامعه را بررسی نماییم.
مفهوم کارآمدی تا حدی روشن است؛ ولی برای اینکه کارآمدی دین را لمس کنیم، نیازمند بحث تولید علم دینی هستیم که این امر باید در حوزه های مختلف صورت گیرد. سپس این علم را به کار ببندیم، و پس از طی این مراحل درباره ی کارآمدی دین دست به قضاوت بزنیم.
بحث کارآمدی دین بدون در نظر گرفتن نوع نگرش ما به مقوله کارآمدی ناقص خواهد ماند. چه اینکه اگر از نگاهی صرفاً مادی به آن بنگریم، نتایجی که به دست می آوریم با نتایج حاصل از نگاه ارزشی، بسیار متفاوت خواهد بود.
برای مثال در بحث ایثار، در هر زمینه ای که باشد، اگر شخص دارای دیدگاهی ارزشی باشد، از ایثار استقبال می کند؛ ولی اگر نگرشی مادی بر فکر او حاکم باشد، آن را امری معقول نمی داند.
درواقع، اگر از زاویه ارزش ها به ایثار نگاه کنیم، شخص ایثارکننده، با آنکه نیاز خودش همچنان پابرجا است، به آرامش رسیده و کاری صحیح انجام داده است.
اما اگر از دریچه مادی به ایثار نگاه کنیم، کاری اشتباه و برخاسته از احساس است.
بنابراین مشخص کردن تعریف کارآمدی فوق العاده مهم است. گاهی افراد کارآمدی را در فراهم آورده اسباب رفاه مادی خلاصه می کنند.
طبیعتاً با این نگاه، دین کارآمدی مطلوبی نخواهد داشت. البته همان گونه که ذکر شد، دین سامان و رفاه دنیوی را نیز در نظر گرفته و برای آن برنامه دارد.
اما رفاهی که از هر روشی، ولو استثمار دیگر جوامع، به دست آمده باشد، مورد تأییید دین نیست. دین علاوه بر رفاه مادی، به پرورش بُعد معنوی افراد جامعه نیز اهتمام دارد.
لذا در حوزه کارآمدی این نکته تعیین کننده و مهم است که شاخصمان برای کارآمدی چیست و کارآمدی را با چه محکی می سنجیم.
منبع: خردنامه ی همشهری، شماره ی 104
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}