نویسنده: محمود محمدی عراقی و دیگران




 

بشر برای شناخت جهان که از فطرت واقعگرا و کمالجوی وی نشأت گرفته، علاوه بر ارضای حس کنجکاوی، شناخت هر چه منطبقتر با واقعیتهای جهان را برای دستیابی به یک زندگی سعادتمندانه- در حد توان خویش- فراهم می آورد. البته در کنار این دو انگیزه، عوامل دیگری نیز کمابیش در شدت، عمق و گسترش آن مؤثر بوده اند.(1) به عنوان مثال، تشویق و دعوت به مطالعه و شناخت جهان به طور کلی و یا در مورد موجودات معین، که در ادیان و مکتبهای مختلف مطرح گردیده، انگیزه ای برای پیروان آنها در این زمینه خواهد بود.(2) همچنین انسان در تلاش مستمر خود به مشکلات و معضلاتی برخورد می کند که زمینه ساز توجه بیشتر او به پدیده های جهان و مسائل مختلف زندگی است و با توجه به این مسائل و پدیده ها، مساعی پژوهشی وی، شدت عمق و گسترش بیشتری می یابد. مشکلات و معضلات گاه از امور عینی و گاه از مسائل فکری است. انسان بر اساس اطلاعاتی که نسبت به جهان خارج و پدیده های آن کسب می کند، برای دستیابی به هدفهای خویش نظریه یا طرحی درباره آن می سازد.
این نظریه یا طرح تا آنجا که بتواند پدیده هایی را که انسان در مسیر هدفهای خویش با آنها مواجه می شود، توجیه کند معمولاً به حال خود باقی می ماند؛ ولی آنگاه که توان توجیه پدیده یا پدیده هایی را نداشته باشد و به تعبیر دیگر کارایی خود را از دست دهد، انسان در صدد تغییر آن بر می آید. این طرح یا نظریه در اغلب زمینه ها اطلاعاتی را که تکیه گاه آن بوده بازنگری می کند. در این بازنگری عناصری از طرح پیشین حذف یا اصلاح شده یا عناصری بر آن اضافه می شود و در اطلاعات و داده های پیشین نیز همین مراحل رخ می دهد و عناصری که قبلاً مورد غفلت قرار گرفته بودند کشف شده، در طرح یا نظریه دخالت داده می شود و به این ترتیب به عمق و گسترش معرفت بشری افزوده می گردد. نمونه شایان توجه معضلات فکری که باعث رشد علم می شود، تحولاتی است که در یک علم روی می دهد و زمینه ساز توجه بیشتر دانشمندان علوم دیگر نسبت به مسائل ویژه علم خویش گشته، موجب می شود که دانشمندان علوم دیگر مسائل علم خویش را بازنگری کرده، بر آنها بیفزایند و آنها را تصحیح و تکمیل کنند، بویژه آنجا که بین آن علم و علوم دیگر ارتباطی طولی باشد و یا در برهان علوم دیگر از مقدمات اثبات شده در این علم خاص استفاده شده باشد که با تحول در آن مقدمات بدیهی است که آن براهین متزلزل شده، زمینه ساز بازنگری مسائل آن علوم می شود.(3)
در تاریخ معرفت بشر، کشف خطاهای فراوان و گوناگون در شناختهای عادی بشر، توجه اندیشمندان را به این نکته جلب کرد که برای جلوگیری از این خطاهای فراوان و دستیابی به معارفی هر چه پایدارتر و مطابقتر با واقعیتهای جهان، چاره اندیشی کنند و راههای مختلف معرفت و لغزشگاههای آن و راههای پیشگیری از آن لغزشها را بشناسند. نتیجه این چاره اندیشی، توجه آگاهانه و عمیق به روشهای شناخت و پدید آمدن اصول و قواعد، روش و تکنیکهای مختلف کسب دانش بود که در اثر آن معرفت بشری به دو قسم معرفت عامیانه و سطحی و معرفت عمیق و نظامدار تقسیم شد.
شناختهای عامیانه دارای روشی نیست که با ضوابط و مراحل مشخص آگاهانه پیموده شود؛ هر چند در هر شناخت عامیانه نیز به صورت ناخودآگاه مراحلی پیموده می شود؛ ولی در معرفتهای نظامدار روش دارای قواعد و مراحل مشخصی است که برای دستیابی به دانشی هر چه صحیحتر و دقیقتر باید به آن توجه شود. معمولاً از روش، اصول و مراحل آن در پژوهشها آگاهانه بهره برداری می شود، و به همان مقدار نیز معرفت به دست آمده از دقت و صحت و عمق برخوردار خواهد بود.
بر این اساس تلاشهای علمی و روشمند خواه به منظور ارضا حس کنجکاوی بشر صورت گیرد خواه برای دستیابی به معرفتی صحیح برای پی نهادن یک زندگی سعادتمندانه و خواه هدفی دیگر نظیر حل مشکلات عینی یا فکری داشته باشد، در درجه اول متوقف بر شناخت روشها و قواعد و تکنیکهایی است که از اعتبار و روایی لازم برخوردار باشند و در مرحله دوم وابسته به اعمال دقت بیشتر و به کارگیری به موقع آن روشها و تکنیکها و رعایت قواعد و اصول آنهاست.
نقطه عطفها و بویژه پیشرفتهایی که در تاریخ علم مشاهده می شود بیش از هر چیز معلول همین دو نکته است. به عنوان مثال می توان از تحولات علمی پس از رنسانس یاد کرد که نقطه عطفی در تاریخ علوم تجربی در غرب به شمار می رود. این تحول عظیم علمی بیش از هر چیز مرهون استفاده درست و بجای روش تجربی در مطالعه پدیده های طبیعی و دستیابی به تکنیکهای دقیقتر و به کارگیری آنها بود.

پی نوشت ها :

1-انگیزه های پژوهش و هدف علم به طور کلی، از جمله علوم تجربی بویژه علوم انسانی، مسأله ای در خور بررسی کامل است و دانشمندان علوم مختلف به آن پرداخته اند. در بسیاری از این نظریه ها با توجه به ناتوانیها و محدودیتهای علوم بشری، بویژه علوم تجربی، از هدفهای واقعی شناخت و معرفت بشری صرف نظر شده و به امور متنازلتر بسنده کرده اند. همچنین این مسأله که زندگی چیست و ملاک سعادت و شقاوت و زندگی سعادتمندانه کدام است و از چه طریق می توان به آن دست یافت؟ از مسائل مهم فلسفه زندگی است که آراء گوناگون و دیدگاههای متعددی از سوی دانشمندان علوم انسانی، بویژه فلاسفه اخلاق و اندیشمندان دینی راجع به آنها مطرح بوده و هست؛ ولی این نکته مسلم است که هر کس بر اساس بینشی که نسبت به مسائل یادشده دارد، (خواه خود به آن نتایج رسده باشد و خواه به او القاء شده باشد) درصدد شناخت واقعیتهای جهان برای پی ریزی یک زندگی سعادتمندانه برای خود بر می آید.
2.نظیر تشویقی که اسلام نسبت به شناخت خود و پدیده های جهان و سیر در آفاق و انفس و نیز جوامع انسانی و سیر فی الارض و فراگیری و تعلیم دانش، بویژه علوم مورد نیاز جامعه اسلامی کرده است که منشأ رشد سریع علم در جهان اسلام گردید.
3-برای توضیح بیشتر ر.ک: سروش، عبدالکریم؛ قبض و بسط تئوریک شریعت.
در این کتاب زمینه ساز بودن تحولات یک علم برای توجه دانشمندان علوم دیگر به مسائل علم خویش و بازنگری آنها- و در نتیجه تحول در آن رشته معرفتی به انحاء مختلف- بخوبی تبیین شده است. هر چند آن مقالات مدعایی فراتر از مسأله مورد نظر ما را دارد که دلیل مقتضی بر آن اقامه نشده و قابل بررسی و مورد مناقشه است.

منبع : محمدی عراقی، محمود و دیگران؛ (1373)، درآمدی به جامعه شناسی اسلامی(2)، مبانی جامعه شناسی، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛ سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها( سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، چاپ سوم: 1388.