نویسنده: احسان کردی اردکانی




 

 ضرورت احیا و تصحیح نسخ خطی بر کسی پوشیده نیست به خصوص در زمینه علوم عقلی و فلسفی که مباحث آن محدود به زمان و مکان خاصی نیست. آرا و افکار حکما و فلاسفه هیچ گاه غبار کهنگی بر آن نمی نشیند و همچون آبی زلال تشنگان حقیقت را سیراب می کند. شاهد بر این مدعا آرا و افکار حکمای بزرگی چون سقراط، افلاطون و ارسطوست که پس از طی قرن ها هنوز دستاوردهای فلسفی آنان مطمح نظر اندیشمندان است.
در بین حکمای اسلامی، ملاصدرا با تأسیس حکمت متعالیه جایگاه خاصی دارد. وی با بهره گیری از آثار حکما و عرفای گذشته و توجه به آیات و روایات ائمه اطهار، توانست نظامی را پی ریزی کند که راهکارهای جدیدی را در حل مسائل اصلی فلسفه اسلامی ارائه دهد. به برکت این مکتب فلسفی، حکمای بزرگی رشد کردند که هرکدام نقش بسزایی در تفسیر و تبیین آرای ملاصدرا ایفا کردند.
در بین شارحان حکمت صدرایی حکیم ملا اسماعیل اصفهانی معروف به واحد العین جایگاه ویژه ای دارد. او از یک طرف شاگرد بزرگ ترین حکیم زمان خود ملاعلی نوری، و از طرف دیگر استاد شخصیت نام آوری چون ملاهادی سبزواری بوده است؛ از این رو آشنایی باعقاید و افکار ملا اسماعیل اصفهانی به عنوان یکی از شراح حکمت صدرایی ما را در فهم افکار ملاصدرا یاری می دهد. مقاله حاضر در معرفی شرح الحکمه العرشیه حکیم ملا اسماعیل اصفهانی است که تصحیح آن از سوی نگارنده به پایان رسیده و به زودی به زیور طبع آراسته خواهد شد.

کتاب ماه فلسفه

از جمله تألیفات ملا اسماعیل اصفهانی رساله شرح الحکمه العرشیه است که شرحی مزجی بر عرشیه ملاصدرا و در پاسخ به اشکالات احسائی بر عرشیه نوشته شده است. احسائی در مقام منتقد ملاصدرا نقدهای عدیده ای بر مبانی ملاصدرا وارد کرده است و همین امر سبب شده است تا حکیم ملا اسماعیل اصفهانی به عنوان شارح و مدافع حکمت صدرایی به دفاع از آرا و عقاید ملاصدرا برخیزد و به اشکالات او پاسخ دهد.

معرفی اجمالی حکیم ملا اسماعیل اصفهانی و شیخ احمد احسائی

نگارنده در مقدمه تصحیح این رساله، زندگینامه و آرا و عقاید احسائی و اصفهانی را متذکر شده ام. در این مقاله تنها به گوشه ای از آن مطالب برای آشنایی خواننده محترم می پردازم.
حکیم ملا محمد اسماعیل بن سمیع اصفهانی مشهور به واحد العین، از شاگردان آخوند ملا علی نوری و از بزرگان حکمت و فلسفه در عصر خود بوده است. از زندگینامه ایشان مطلب زیادی در دست نیست؛ حتی در مورد سال تولد و وفات ایشان اختلاف نظر وجود دارد. به عنوان مثال مؤلف ریحانه الأدب، الذریعه و اعلام الشیعه تاریخ وفات ملا اسماعیل را 1277 ق (1) استاد آشتیانی وفات او را 1281(2) و در جای دیگر 1271(3)، و استاد همایی، تاریخ وفات او را حدود 1243 ق(4) می داند. نگارنده در مقدمه کتاب، دلایل استاد آشتیانی و همایی را آورده ام و در پایان، ضمن داوری دراین زمینه دیدگاه استاد همایی را به حقیقت نزدیک تر دانسته ام. از آنجا که هدف این مقاله تنها آشنایی اجمالی با این اثر است از ذکر ادله خودداری کرده و خواننده را به مقدمه کتاب ارجاع می دهم.
نکته دیگری که درمقدمه مورد بحث قرار داده ایم مسأله بررسی دیدگاه ها در مورد یکی انگاری ملا اسماعیل اصفهانی با حاج ملا اسماعیل درب کوشکی بوده است. ظاهراً در سده 13دو حکیم در اصفهان زندگی می کرده اند که از نظر اسمی با هم تشابه داشته اند. و همین سبب شده است که برخی این دو تن را یک نفر بدانند. آقای صدوقی سها در این زمینه می نویسد: « در سده سیزدهم به اصفهان دوحکیم همنام می زیسته اند و این همنامی و هم روزگاری و هم ولایتی سبب شده است که برخی از متأخرین آن دوتن را یک تن بیانگارند و علی ای حال عبارت می بوده اند از نخست آخوند ملا اسماعیل واحد العین که به خلاف قول مشهور در باب سال رحلت او که مضبوط است به 1277، سالیانی چند پیش از آن یعنی قبل از 1246 که سال وفات آخوند ملا علی نوری بوده باشد وفات یافته بوده است و دومین حاج ملا اسماعیل حکیم درب کوشکی ( متوفای 1304).» (5)
ظاهراً حاج ملا اسماعیل درب کوشکی شاگرد ملا اسماعیل واحد العین و میرزا حسن نوری بوده است. در تذکره القبور آمده است که : « حاج ملا اسماعیل درب کوشکی فرزند محمد جعفر حکیم فیلسوف از علمای معقول و از اجله ی حکما و مدرسین و استاد مرحوم آقا سید ابوالقاسم دهکردی و در روز جمعه 15 شوال سال 1304 وفات یافته در تخت فولاد روبروی سکوی اژه ای ها مدفون گردید، خود از شاگردان ملا اسماعیل واحد العین و میرزا حسن نوری و دیگران بوده است.» (6)
در مورد زندگینامه شیخ احمد احسائی باید گفت که او در سال 1166 ق در روستای «مطَیرفی» واقع در «الاحسا» دیده به جهان گشود. در زندگینامه او خاطرات و رویاهای زیادی نقل شده است او یک سلسله از این رویا را برای فرزندش، بازگو کرده است: « پس از آن که به دلالت یکی از رویاها، به عبادت و اندیشه بسیار پرداخته است، پاسخ مسائل خود را در خواب از ائمه اطهار دریافت می داشته و در بیداری به درستی و مطابقت آن پاسخ ها با احادیث پی می برده است.»(7)
او را می توان پایه گذار فرقه شیخیه دانست و از معروف ترین شاگردان او سید کاظم رشتی است که در مورد احسائی می نویسد: « مراد از اسم شیخیه که در این روزها این فرقه را بدان اسم می نامند چنانکه اثنا عشریه را به رافضی، کسانی هستند که منسوبند به شیخ جلیل و عالم نبیل فهو الشیخ احمدبن زین الدین بن ابراهیم الاحسائی وحید عصر و یگانه دهر که اخذ کرده است علوم را از معدنش، و برداشته است از منبعش که عبارت باشد از ائمه اطهار و این علوم در خواب های صادق و نوم های صالح از ائمه هدی به آن جانب می رسید و شبهه ای نیست که شیطان به صورت های مبارک ایشان متمثل نمی تواند شد. او امام حسن را درخواب دیدو آن حضرت زبان مبارک خود را بر دهان او بداد و از لعب دهان مبارک آن حضرت استفاضه و استمداد نمود و کامش شیرین تر از عسل و خوشبوتر از مشک بود. پس زمانی که بیدار شد از فیوضات خداوند برخوردار شد.»(8)
حوادث متعدد و گوناگونی در زندگی احسائی اتفاق افتاده است که مجال ذکر آن در اینجا نیست از خواب ها و رویاهای او گرفته تا مناظرات و حتی حکم تکفیری که برای او از سوی فقهای آن دوره صادر شده است.

نگاهی به شرح عرشیه احسائی و ملا اسماعیل اصفهانی

احسائی کتابی دارد بنام شرح العرشیه که آن را در سال های پایانی عمر خود نوشته است. همان طور که در پایان شرح خود می نویسد کتابش را در سال 1236 ق در شهر کرمانشاه به پایان رسانده است. این کتاب در سه جلد به زبان عربی به چاپ رسیده است؛ او در ابتدای کتاب شرح عرشیه خود هدف از نوشتن آن را چنین بیان می کند: « آخوند ملامشهد شبستری از من خواسته که شرحی بر رساله ملاصدرا بنویسم و من به دلیل کثرت اشتغال و مداومت امراض و کمی بضاعت از او خواستم که مرا معاف دارد، ولی او بر این امر تأکید داشت تا این که من درخواست او را اجابت کردم.» (9) او دراین کتاب اشکالات متعددی را بر آرا و نظریات ملاصدرا از قبیل اصالت وجود، تشکیک وجود، قاعده سنخیت، بسیط الحقیقه و...وارد کرده است و معتقد است سخنانی که ملاصدرا در کتاب هایش آورده است با کلام اهل بیت تطابق ندارد، بلکه حتی مخالف کلام آنهاست. احسائی خود را در جایگاه مفسر و شارح بیانات ائمه معصومین می داند و هرگز بین سخنان خود و بیانات ائمه منافاتی نمی بیند او معتقد است که آنچه می گوید از خودش نیست، بلکه مستفاد از بیانات ائمه معصومین است؛ بنابراین، اگر کسی بر او اشکال وارد کند گویا بر ائمه معصومین اشکال وارد کرده است. آنچه برای احسائی در درجه اول اهمیت دارد روایات اهل بیت است و عقل را هم در پرتو آن قبول دارد و به سبب فهم خاصی که از روایات دارد کسانی چون ملاصدرا، فیض کاشانی و محیی الدین ابن عربی را متهم به عدم فهم آیات و روایات می کند و با صراحت به محی الدین ابن عربی لقب «ممیت الدین» می دهد عین عبارت او چنین است؛ «اسمع قول امامهم ممیت الدین فی الفتوحات المکیه...»(10)
از جمله تألیفات ملا اسماعیل اصفهانی رساله شرح الحکمه العرشیه است که در پاسخ به اشکالات احسائی بر عرشیه نوشته شده است. حکیم ملا اسماعیل در ابتدای شرح خود بر عرشیه می نویسد: «هنگامی که من کتاب حکمت عرشیه ملاصدرا را دیدیم، مشتمل بر مطالب عالی و مقاصد منیف یافتم که اکثر عقلا از فهم آن به دور بودند. همچنین شرحی هم وجود نداشت که صعوبت الفاظ و معانی آن را برطرف کند. از طرف دیگر، احسائی شرحی به آن نوشته بود که سراسر جرح عرشیه بود به همین خاطر بعضی دوستان از من خواستند که عرشیه را شرح دهم به گونه ای که جواب ایرادات را هم بدهم، من هم با وجود قلّت بضاعت و عدم سلامت و تشتّت خواطر، بر آن شدم شرحی بنویسم تا هم خواسته دوستان را اجابت کرده باشم هم اشکالات احسائی را جواب داده باشم.»
این شرح به سبک حکمت متعالیه نوشته شده است و ارجاع به عبارات ملاصدرا و در بعضی موارد به کلمات عرفا در سرتاسر این شرح مشهود است. سبک نگارش حکیم ملا اسماعیل شیوا، روان، پخته و عالمانه است و به شیوه نگارش استاد خود ملا علی نوری و ملاصدرا شبیه است. همچنین ایشان تبحر خاصی در تفسیر آیات و روایات صادره از معصومین دارد و به جواب هایی که به احسائی می دهد معلوم می شود که شارح تسلط تامی بر آیات و روایات دارد و سعی دارد نشان دهد که آرا و افکار ملاصدرا تنافی با مضمون آیات و روایات ندارد، بلکه مفسر و مبین آن است.
وی در ابتدای شرح خود به بیان اصول و مبانی حکمت متعالیه چون اصالت وجود، تشکیک وجود، سنخیت بین علت و معلول و... می پردازد و به اشکالاتی که ممکن است به ذهن خواننده خطور کند پاسخ می دهد شیوه پاسخگویی به اشکالات چنین است که ایشان ابتدا اشکالات احسائی را نقل می کند و سپس به نقد و بررسی آن می پردازد. ملااسماعیل اصفهانی عین عبارات احسائی را نقل می کند و هیچ گونه دخل و تصرفی در آن نمی کند. البته در موارد معدودی عبارات احسائی را تلخیص کرده، ولی درعین حال امانت دار خوبی بوده است. تنها در بعضی موارد اختلافات جزئی درنقل قول ها دیده می شود که ناشی از اختلاف نسخ است.
نکته مهم دیگری که باید متذکر شد این است که شرح ایشان بر عرشیه ناقص بوده و تا مبحث «قاعده عرشیه: کل ما هو بسیط الحقیقه فهو بوحدته کل الاشیاء » ( در حدود چهار صفحه از کتاب عرشیه طبق چاپ انتشارات مولی)، را نتوانسته شرح دهد. علت ناتمام ماندن شرح او بر ما معلوم نشد و شاید رحلت ایشان مانع از انجام این کار شده باشد. همچنین باید متذکر شد که ایشان حدود 80 صفحه از جلد اول دوره سه جلدی شرح عرشیه احسائی که در آن انتقادهایی به آرای ملاصدرا شده، جواب داده است.

دونمونه از نقد احسائی و پاسخ ملا اسماعیل

در این قسمت برای آشنایی خواننده محترم با نقدهای احسائی و جوابهای ملا اسماعیل دو نمونه از این اشکالات و جواب ها را به صورت خلاصه متذکر می شویم.
1. ادعای احسائی مبنی بر عدم تطابق قول حکما با قواعد دین فلاسفه و اهل بحث، با قواعد دین ناسازگار است و
حال مصنف از آنان بدتر است؛ زیرا ملاصدرا مدعی است که آنچه او می گوید همان قول محمد و آل محمد است. بحث رابطه دین با فلسفه و سازگاری و عدم ناسازگاری آنان با هم، از دیرباز مورد اختلاف اندیشمندان بوده است. احسائی از جمله کسانی است که معقتد به عدم تطابق حرف فلاسفه با قواعد و ضوابط دین است و می گوید کتب آنان مملو از عباراتی است که نشان دهنده این مطلب است. ولی آنچه در ابتدا باید به احسائی گفت در مورد جمله ایست که فرمود: «آنچه ملاصدرا در آثار خود آورده است، از سخنان فلاسفه و اهل بحث به مراتب زشت تر و قبیح تر است.»؛ زیرا ملاصدرا ادعا می کند که آنچه او می گوید همان چیزی است که پیامبر و اهل بیت (ع) او می گویند و دائما برای اثبات مطالب خود، علاوه بر برهان عقلی شواهدی از آیات و روایات نیز ذکر می کند. وی در کتاب شریف اسفار می نویسد: « فلنذکر ادله سمعیه لهذا المطلب حتی یعلم ان الشرع والعقل متطابقان فی هذه المسأله کما فی سائر الحکمیات وحاشی الشریعه الحقه الالهیه البیضاء أن تکون احکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تباً لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب والسنه.»(11) استاد ابراهیمی دینانی در جواب احسائی می نویسد: « سخن احسائی از آن جهت خلاف واقع نیست که صدرالمتألهین در راه جمع میان عقل و نقل کوشش فراوان کرده و معتقد است حکمت متعالیه او به هیچ وجه با دین اسلام منافات ندارد. ولی آنچه سخن احسائی را با تردید روبرو می سازد این است که سایر فلاسفه اسلامی نیز با صدرالمتألهین هماهنگ بوده و ادعا دارند فلسفه آنان با دین ناسازگار نیست. فارابی وابن سینا و سهروردی هیچ کدام فلسفه خود را در مقابل دین اسلام نمی دانستند و دائما از هماهنگی بین عقل و نقل دم می زنند؛ بنابراین، سخن ملاصدرا از این باب زشت تر و قبیح تر از سایر فلاسفه نیست.» (12) بنابر دیدگاه استاد ابراهیمی دینانی آنچه احسائی را به خشم آورده این است که ملاصدرا بیش از دیگران به آیات و روایات توجه کرده و کتب او مملو از آیات و روایات است. همین توجه عمیق ملاصدرا به آیات و روایات خشم احسائی را که ادعای تبحر در فهم روایات دارد برانگیخته است. حکیم اصفهانی نیز در جواب احسائی می فرماید که این قبیل اعتراضات احسائی نشان دهنده عدم درک ایشان از عبارات و اصطلاحات حکما است وگرنه محال است که مطالب کتاب و سنت، مخالف برهان قاطع عقلی باشد؛ بنابراین، با صرف ادعا و اینکه کلام حکما با فرمایشات ائمه اطهار ناسازگار است، مشکل حل نمی شود. احسائی و هم کیشان او باید ادعای خود را با برهان عقلی اثبات کنند. متأسفانه سرتاسر شرح عرشیه احسائی دیده می شود که می گوید این حرف حکما با فرمایشات ائمه ما سازگار نیست. غافل از آنکه خود احسائی حرف حکما را اشتباه فهمیده و فهم غلط خود را به حکما نسبت می دهد و سپس مدعی می شود که سخن حکما با عقاید ائمه اطهار ناسازگار است. برای اینکه سخن خود را مستند کنیم نمونه ای از کلام ایشان در شرح عرشیه می آوریم که می گوید: « اگر علومی که بر دل متعلم می نشیند مستفاد از اهل حق نباشد، ضررش بیشتر از اعمال سیئه ای است که آن متعلم انجام می دهد؛ به همین خاطر تعلیم جاهل آسان تر از عالم است؛ زیرا عالم، علم در نفسش رسوخ کرده و تغییر دادن آن علم به سادگی میسر نمی شود. این عبارت احسائی کنایه ای به مصنف است که حرف هایی که ملاصدرا در کتبش آورده مستفاد از اهل بیت (ع) نیست، بلکه عقایدی است که خود او بدان رسیده است. » سپس احسائی می گوید: « اگر کسی بر من اشکال کند و بگوید همین اشکال بر خودت نیز وارد است می گویم : انا راض فی حقی و لکنی غیر راض فی حق امیر المومنین و اهل بیته الطاهرین لانی لم اقل شیئا من نفسی لم یکن عنهم؛ فاذا اعترضت علی قولی منهم کنت معترضا علیهم و لا کذلک کثیر ممن یدعی.»(13)
او می گوید که آنچه من گفته ام و نوشته ام همه سخنان و عقاید ائمه ی اطهار (ع) است و من از خودم چیزی نمی گویم. متأسفانه از این قبیل عبارات در کتب ایشان زیاد یافت می شود. مثلاً در شرح زیارت جامعه ی خود می نویسند: «و امّا حقیقه هذه الکتابه فإنها من المکتوم من اسرار العلوم التی لا تسطر فی کتاب و لا تذکر فی جواب و لا تسمع من خطاب الا اذا کان من المعصوم؛ فان ما کتبت لک فی هذا الشرح فانه من کلامهم.» (14)
حکیم ملا اسماعیل اصفهانی در مقام دفاع از حکمای اسلام می گوید اگر حکمای اسلام در بیان مطالب و مسائل شان به عبارات زید و عمرو اشاره می کنند، بدین علت است که نشان دهند که آنچه آنها گفته اند مقتضای ضرورت عقل است و حکمای دیگر نیز این مطالب را گفته اند؛ و اگر حکما استشهادی از کتاب و سنت آورده اند نه برای این است که آن را تأویل بی جا کنند بلکه برای این است که نشان دهند که غرض از این آیه و حدیث همان غرضی است که مقتضای عقل آن را تأیید می کند؛ زیرا ممکن است گاهی معنای ظاهر و مفهوم متبادر از یک آیه یا حدیث مخالف با حکم عقل باشد مانند آیه «الرحمن علی العرش استوی». سپس حکیم اصفهانی می فرماید: مسلم نیست آنچه احسائی از کلام ائمه اطهار (ع) فهمیده همان مراد امام باشد، بلکه ممکن است او عبارات ائمه را بد فهمیده باشد: « و من اعترض علی الشارح - سلمه الله تعالی - فیما فهمه من کلام الامام و آله لم یسلّم منه ان ما فهمه هو مراد الامام و آله حتی یکون معترضاً علیهم؛ بل یعتقد ان ما یقوله انما یقول من نفسه وانه مما سولته له نفسه و تأوّل الیه کلامهم فان رسوخ ما فهمه من عند نفسه فی نفسه مانع عن حصول المرام من کلام الإمام و آله فی فهمه.»
احسائی در عبارتی بیان کرده که من عارف به مراد ائمه و دشمنان آنها - منظور ملاصدرا و اتباعش باشند - هستم. حکیم اصفهانی در پاسخی محکم می گوید آنچه از اعتراضات احسائی بر ملاصدرا فهمیده می شود این است که او قادر به فهم عبارات ملاصدرا نبوده است حال اگر عبارات ائمه اطهار را نیز اینگونه فهمیده باشد درحقیقت به خود ظلم کرده است: « فإنّا نری من اعتراضانه علی المصنف و تابعیه، انه لم یفهم مرادهم و لم یعرف مرامهم من کلامهم؛ فلو کان معرفته لمراد الإمام و آله من هذا القبیل فما ظلم الا نفسه. اللهم ان اسأت او ظلمت نفسی فقد استغفرت و قلت: و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفر الله یجد الله غفوراً رحیماً.»
2. نسبت دادن کفر به مصنف در بحث سنخیت.
احسائی در شرح عرشیه ی خود بر مصنف تاخته است و عقاید مصنف مانند سنخیت را نزد اهل بیت کفر و زندقه می داند. ایشان می نویسد: « و لو کان الأمر کما قال لما ذهب الی أنّ الخلق من الله بالسنخ و هذا المذهب عند أهل البیت کفر و زندقه.»(15)
حکیم اصفهانی ابتدا معنای سنخیت را بازگو می کند و می فرماید سنخیت به دو وجه متصور می شود: 1. گاهی سنخیت گفته می شود و منظور، سنخیت از قبیل سنخیت بین آب کم و آب زیاد است، یعنی وقتی معلول به علت ملحق می شود علت زیاد، و هنگامی که از علت جدا می شود علت در معرض نقصان و کمی قرار می گیرد. لازمه قول مذکور این است که علت در معرض زیاده و نقصان و مرکب از وجود و عدم باشد و هنگامی که معلول ادراک شود علت هم به کنه ذاتش مدرَک واقع شود، بنابراین لازم می آید که علت ممکن باشد. ایشان می فرماید که این گونه سنخیت در علل عرضی واقع می شود؛ مثل سنخیت بین دو آتش که یکی دو علت دیگری است، ولی سنخیت علت یا معلول در سلسله طولی هرگز چنین سنخیتی نیست.
2. گاهی سنخیت گفته می شود و منظور سنخیت عکس و عاکس است به گونه ای که معلول با انضمام و عدم انضمامش به علت دچار زیاده و نقصان نمی شود. دراین نوع سنخیت علت حقیقی است و معلول طوری از اطوار این حقیقت. پس در همان جایی که اشتراک دارند افتراق نیز دارند. مانند عکس انسان که بر روی آیینه می افتد که اشتراک شان در انسانیت است و افتراقشان نیز در انسانیت است؛ ولی یکی ظل است و دیگری ذی ظل.
ایشان در جواب احسائی می فرماید که سنخیت از قسم اول کفر و باطل است ؛ زیرا علت در معرض تغییر واقع می شود، ولی سنخیت از سنخ دوم عین ضرورت عقل و برهان عقلی است.
مصنف نیز از سنخیت معنای دوم را اراده کرده است. از اشکالات احسائی در باب سنخیت این نکته به دست می آید که ایشان از سنخیت، معنای مماثلت و مشابهت را فهمیده است.
حکیم اصفهانی برای آنکه نشان دهد قول به سنخیت منافی آیات و روایات نیست شاهدی از قرآن می آورد که دلالت بر سنخیت بین علت و معلول دارد. ایشان می فرماید که آیه «فوق کل ذی علم علیم» که بعد از آیه «نرفع درجات من نشاء» است دلالت بر سنخیت می کند. آیه اشاره دارد که حضرت یوسف به واسطه ی اعطای علم تأویل احادیث، دارای رفعت درجه شد. بنابراین، او دارای علم تأویل احادیث شد، در نتیجه این علم عین ذات حضرت یوسف نبود، بلکه اعطا شده از عالم دیگری بوده است حال نقل کلام به آن عالِم می کنیم اگر آن عالم نیز دارای علم باشد (یعنی علمش عین ذاتش نباشد) احتیاج به عالم دیگری پیدا می کنیم و اگر همین طور ادامه پیدا کند تسلسل و یا دور حاصل می شود که محال است بنابراین، باید گفت که این علم به علیمی ختم می شود که نسبت علم به او عین ذاتش است. به همین خاطر کلمه «علیم» در قرآن کریم آمده که صیغه ی مبالغه است تا اثبات کند که احتیاج، توسط موجودی که علم عین ذاتش است قطع می شود. بنابراین، اگر معلوم عالم است قطعاً علت آن نیز عالم است و او علم را افاضه کرده است و این همان معنای سنخیت است.

شیوه صحیح و مشخصات نسخ

شیوه تصحیح این رساله، بینابین (تصحیح بر مبنای نسخه اساس- تصحیح التقاطی) است. این شیوه در جائی صورت می پذیرد که نه نسخه ارجح آن قدر ممتاز است که مبنا قرار گیرد و نه آنقدر کم رجحان است که هم پایه دیگر نسخه ها به شمار آید و داخل در تصحیح التقاطی گردد. بنابراین دراین شیوه، نسخه ارجح را اساس نسبی قرار می دهیم نه اساس مطلق.
از شرح عرشیه ملا اسماعیل اصفهانی نسخ متعددی در کتابخانه های کشور موجود است که به برخی از آنها اشاره می شود: 1. نسخه عکسی شماره 15026 کتابخانه مجلس شورای اسلامی ؛ 2. نسخه عکسی شماره 8264 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران؛ 3. نسخه عکسی شماره 1858 کتابخانه مجلس شورای اسلامی؛ 4. نسخه عکسی شماره 4346 کتابخانه مجلس شورای اسلامی مجموعه 2؛ 5. نسخه شماره 2/4346 کتابخانه مجلس شورای اسلامی؛ 6. نسخه شماره 15026 کتابخانه مجلس شورای اسلامی.

1. اعلام الشیعه، آقا بزرگ طهرانی، الجزء، الثانی، نجف، المطبعه العلمیه، 1374 هـ.
2. تذکره القبور، سید مصلح الدین مهدوی، کتابفروشی ثقفی اصفهان، چاپ دوم، 1348.
3. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج8، صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی (ملا صدرا)، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م.
4. دلیل المتحیرین، سید کاظم رشتی، ترجمه زین الدین ابراهیمی، چاپ دوم، چاپخانه سعادت کرمان، بیتا.
5. الذریعه الی تصانیف الشیعه، آقا بزرگ طهرانی، الجزء الثالث عشر، بیروت، دارالضوء، الطبعه الثانیه.
6. ریحانه الادب، ج 6، محمد علی مدرس تبریزی، انتشارات کتابفروشی خیام، چاپ سوم، 1369 ش.
7. «شخصیت حکیم عارف اسرار»، سید جلال الدین آشتیانی، کیهان فرهنگی، فروردین 1372، شماره 96.
8. شرح احوال شیخ احمد احسائی، عبدالله احسائی، ترجمه محمد طاهر کرمانی، کرمان : 1387 هـ ق.
9. شرح الزیاره الجامعه الکبیره، شیخ احمد احسائی، ج4، بیروت، دار المفید الطبعه الاولی، 1424 هـ ق.
10. شرح العرشیه، ج 1، شیخ احمد احسائی، کرمان، چاپخانه سعادت، چاپ دوم، 1361.
11. الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی( ملا صدرا) تصحیح و تحقیق سید جلال الدین آشتیانی، قم: بوستان کتاب، ویرایش دوم، چاپ چهارم، 1386ش.
12. ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج 3، غلامحسین ابراهیمی دینانی، تهران: طرح نو، چاپ اول، 1379ش.
13. «ملا اسماعیل اصفهانی حکیم»، جلال الدین همایی، نشریه دانشکده ادبیات وعلوم انسانی (دانشگا ه اصفهان )، دوره اول، شماره 13 و 14، سال 1355.
14. «نامه ها»، منوچهر صدوقی سها، مجله آیین پژوهش، شماره 21، مهرماه سال 1372.

پی نوشت ها :


1. ریحانه الأدب، ج 6، ص 284؛ الذریعه، ج 13، ص 368؛ اعلام الشیعه، ج2، ص 140.
2. الشواهد الربوبیه، مقدمه مصحح، ص 95.
3. «شخصیت حکیم عارف اسرار»، ص 6.
4. «ملا اسماعیل اصفهانی حکیم»، ص 22.
5. «نامه ها»، ص 98.
6. تذکره القبور، ص 135.
7. «شرح احوال شیخ احمد احسائی»، صص 141- 139.
8. دلیل المتحیرین، صص 21- 20.
9. شرح عرشیه، ج1، ص 2، با تلخیص.
10. همان، ج 1، ص 26.
11. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج8، ص 303.
12. ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج3، ص 362.
13. شرح عرشیه، ج 1، ص 24.
14. شرح زیارت جامعه کبیره، ج4، ص 149.
15. شرح عرشیه، ج1، صص 10- 9.

منبع: ماهنامه کتاب ماه فلسفه، سال پنجم، شماره 60