نویسنده: گی روشه
مترجم: دکتر هما زنجانی زاده



 

قانون عمومی تحول

تمامی آثار فلسفی هربرت اسپنسر (1820-1903) صرف نشان دادن این امر شده است که می توان تمامی دانش بشری را از طریق یک قانون بزرگ علمی که کاربرد جهانی دارد یعنی آقانون عمومی تحول» بازسازی کرد. اسپنسر با الهام گرفتن از آثار بخصوص لامارک و داروین که در قرن نوزدهم نظریات تحول گرا یا تغییرات در زیست شناسی تکوینی را بنیان نهادند، قانونی عمومی تدوین می کند که برحسب آن تحول تمامی اجسام با گذر از مرحله ابتدایی که با همگنی یا سادگی ساخت مشخص می شود، به مرحله پیشرفته تر صورت می گیرد که با ناهمگنی متزاید اجزا مشخص می شود که این یک نیز شیوه هایی نوین برای انجسام اجزا دارد. اجزاء یک پیکره هر اندازه متفاوت تر و ناهمگن تر باشد، آن پیکره سازمان پیچیده تری دارد و می توان گفت که «پیشرفته تر» یا «متحول تر» است. تخبصص ارگانها به شرط آنکه با انسجام مجموعه همراه باشد، یک عامل پیشرفت برای کل اندام است زیرا این حالت سبب می شود شعاع عمل خود را گسترده نماید و در نتیجه شانس بقای خود را «در مبارزه برای حیات» که در تمامی نظام طبیعت وجود دارد افزایش دهد. بدین سان از نظر اسپنسر، جامعه باید به عنوان یک موجود زنده در نظر گرفته شود. مانند ارگانیسمهای زنده تا مشمول قانون تحول باشد. اسپنسر برای نشان دادن رابطه بین تحول بیولوژیک و تحول اجتماعی، جامعه را یک واقعیت «فرا ارگانیک» می نامد که تحول آن از بسیاری جهات به موجودات ارگانیک شباهت دارد. به همین جهت او پس از آنکه نشان می دهد چگونه قانون تحول در زیست شناسی و روان شناسی به کار گرفته می شود، همین قانون را در توسعه جوامع به کار می گیرد. بدین سان می فهمیم چرا نام هربرت اسپنسر نماد نظریه تحول گرا در نیمه دوم قرن نوزدهم شده است.
اسپنسر دیدگاهی برمی گزیند که بتواند انواع متفاوت جوامع را که با مرحله ای از تحول انسانی و اجتماعی مطابقت می کند تعریف نماید. او معتقد است که قانون عمومی تحول که در مورد تاریخ جوامع به کار می رود امکان می دهد تا این مراحل را تعیین کند و توالی زمانی آنها را نشان دهد. (1)

از جوامع ساده به جوامع پیچیده

اسپنسر با تکیه بر آثار قوم نگارانی که در دسترس او بود سعی کرد نشان دهد که جوامع انسانی به تبعیت از قانون تحول در آغاز جماعاتی کوچک، ساده و همگن و بدون تفکیک بوده اند که تکامل یافته اند و پیوسته پیچیده تر، متفاوت تر و ناهمگن تر شده اند. ساده ترین جوامع گروههای چادرنشین هستند که فاقد هرگونه سازمان سیاسی هستند و از طریق شکار یا صید زندگی می کنند و وسائل و فنون بسیار ابتدایی را به کار می گیرند. در این جوامع، تقسیم کار به ساده ترین شکل است. بتدریج که جوامع از گروههای متفاوت و متعدد مبتنی بر سلسله مراتب تشکیل می شوند پیچیده تر و ناهمگن تر می شوند، اقتدار سیاسی سازمان می یابد و گونه گون می شود، وظایف اقتصادی و اجتماعی متعدد می گردد و تولید ایجاب می کند وظایف همواره پیچیده تر و بیشتر شوند.
نخستین سنخ شناسی معیار پیچیدگی روزافزون سازمان اجتماعی سبب می شود که اسپنسر چهار نوع جامعه را تمیز و تشخیص دهد که با چهار مرحله تحول اجتماعی مطابقت می کند. هر یک از این انواع به نوبه خود به خرده انواعی تقسیم می شوند.
1. جوامع ساده، اسپنسر تحت این مقوله چهار زیر مقوله قرار می دهد. جوامعی که دارای هیچ نوع اقتدار سیاسی نیستند، جوامعی که گاهی رهبر دارند، جوامعی که صرفاً اقتداری نامشخص و بی ثبات دارند و بالاخره جوامعی که اقتدار سیاسی آنها به شیوه ای مداوم سازمان یافته است. اسپنسر در درون هر یک از این چهار زیر قوله تفکیکی بین جوامع کوچ نشین و یکجانشین قائل است. فصل مشترک تمامی این جوامع «ساده» این است که در آنها گروههای متمایز دارای انسجام وجود ندارد. اقتدار سیاسی نیز هرگاه وجود داشته باشد مستقیماً بر تمامی افراد جامعه اِعمال می شود بی آنکه از طریق عوامل اقتداری میانی بگذرد.
2. جوامع مرکب، که اسپنسر در درون آنها باز هم زیر مقوله هایی می یابد، برحسب آنکه یک رهبر موقتی داشته باشند (که در عین حال فاقد اقتدار است)، یک اقتدار بی دوام یا اقتدار همیشگی، و همچنین برحسب آنکه کوچ نشین یا یکجانشین باشند، با هم تفاوت دارند. در این جوامه بخصوص وقتی که قدرت سیاسی سازمان یافته است می توان سطوح میانه ای یافت که هر یک اقتداری دارد که تابع اقتداری برتر است، مثل رؤسای خانواده یا کِلان، و رؤسای نظامی یا مذهبی که حقوق معینی دارند و قدرتشان تابع قدرت برتری است یا توسط آن قدرت هماهنگی می شود. وجود گروههای خانوادگی، کلان، و «نیمه ها» (نوعی کلان که قبیله را به دو نیم تقسیم می کند) به این جوامع خصوصیتی پیچیده تر از جوامع ساده می دهد.
3. جوامعی که پیچیدگی مضاعف دارند. در این جوامع تعداد گروهها دو برابر می شود صاحبان اقتدار متعدد می گردند و شیوه های انسجام متنوعند. این جوامع همگی یکجانشین هستند، دارای ساخت قدرتی هستند که ممکن است ناپایدار و یا تثبیت شده باشد. در این جوامع است که شهرها و وسایل حمل و نقل توسعه می یابد، فنون کار پیشرفت می کند و حقوق اثباتی آشکار و مدون می شود.
4. جوامع سه بار مرکب. این جوامع، همانا تمدنهای بزرگی هستند که از آن، امپراتوریهای بزرگ یا مذاهب بزرگی نشأت گرفته اند و سبب پیشرفت علم و هنر شده اند. طبعاً ملتهای بزرگ نوین، و کشورهای صنعتی شده در این ردیف قرار می گیرند.

دومین سنخ شناسی

اما اسپنسر در اینجا متوقف نمی شود. او در می یابد که امکان طبقه بندی دومی از جوامع نیز وجود دارد و حتی ضروری است که همسو با طبقه بندی نخست باشد و به نحوی با آن تداخل کند. در اینجا، اسپنسر دو نوع جامعه را متمایز می کند که وقتی آنها را خوب بررسی می کنیم دقیقاً متضاد یکدیگرند. دقیقتر بگوییم این طبقه بندی دوم اسپنسر یک سنخ شناسی دو بعدی یا دو قطبی همانند سنخ شناسی تونیس است. این دو نوع جامعه متضاد عبارتند از: جامعه نظامی و جامعه صنعتی.

جامعه نظامی

قدیمی ترین جامعه ای که بویژه در برگیرنده جوامع ساده و مرکب است جامعه نظامی است. این جوامع در واقع همگی بر پایه جنگ دائم قرار گرفته اند، خواه به علت آنکه باید سرزمین جدیدی را فتح کنند یا باید در مقابل مهاجمان واقعی یا احتمالی از خود محافظت نمایند. بنابراین جنگ، فعالیت مسلط، ضروری و دائم در جوامع کمتر تحول یافته است. کارکرد نظامی بر کارکرد تولیدی مسلط است و دقیقاً می توان گفت که این کارکرد تحت تأثیر و تابع کارکرد اولی است.
در نتیجه کل سازمان اجتماعی بر پایه سازمان نظامی استوار است. جامعه به شیوه ارتش سازمان می یابد و اداره می شود. این جامعه شدیداً متمرکز و کاملاً مبتنی بر سلسله مراتب است که در آن قدرت سیاسی،‌ مذهبی و نظامی وحدت یافته اند و یا به طور مبهمی تفکیک شده اند. مذهب نیز مُهر خصوصیات نظامی را خورده است چه در زبان و چه در جلوه های قدرت فوق طبیعی (در اینجا مذهب خصوصیتی مطلق و مقتدر دارد) و خواهان تبعیت مطلق و کورکورانه است. بدیهی است که کار نیز سازمانی نظامی دارد، و در بعضی از جوامع، اقتدار رؤسا بر جزئی ترین فعالیتهای زندگی روزمره نیز اعمال می شود.
به طور خلاصه،‌ خصوصیت مسلط این جوامع تابعیت افراد از آن چیزی است که اسپنسر آن را «تعاون اجباری» می نامد.

جامعه صنعتی

از نظر اسپنسر، جامعه صنعتی در حال شکل گرفتن است. آنچه از آن می دانیم این امکان را برایمان فراهم می کند که ویژگی اساسی آن را بشناسیم، که چیزی نیست جز خودمختاری و آزادی اشخاص. این گرایش از نظر تاریخی در بخشهای مختلف اجتماعی تجلی می یابد، نهادهای سیاسی دموکراتیک تر می شوند و اقتدار دولت بر فعالیت و حیات خصوصی اشخاص کاهش می یابد. فردگرایی مذهبی فزونی یافته، آزادی تجارت و کار و غیره پیشرفت می کند. رشد فردگرایی بیانگر آن است که به موازات همزیستی مسالمت آمیز جوامع، فعالیتهای تولید افزایش می یابد و جامعه کمتر به سازمان نظامی احساس نیاز می کند؛ ارتش به جای آنکه ساخت مرکزی و اساسی باشد به یکی از ساختهای جامعه بدل می شود. کارکرد نظامی تابع کارکرد تولیدی می شود، درست برعکس آنچه که در جامعه نظامی دیده می شود.
در نتیجه به جای تعاون اجباری که مشخصه جامعه نظامی است، «تعاون دلخواه» می نشیند که مشخصه جامعه صنعتی است. قرارداد که هانری مِن پیشرفت آن را در حقوق باستان نشان داده است، صورت اساسی و کامل تعاون دلخواه است، همچنین قرارداد در جامعه صنعتی کامل به رابطه ای عامتر و کلی تر بدل می شود.
می توان تفکر اسپنسر را بدین گونه خلاصه کرد که در یک جامعه نظامی اقتدار مرکزی قوی است که به انگیزه جنگ مداوم، روابط اجتماعی و تعاون ضروری را برای جامعه برقرار می سازد و نگه می دارد. در جامعه صنعتی، تعاون حاصل برخورد منافع افراد است و خود به خودی و آزادانه صورت می گیرد. بنابراین رابطه قراردادی، یک رابطه اجتماعی متمایز است و احتمالاً رابطه ای است که بیش از بقیه روابط عمومیت دارد.

اسپنسر، کنت، تونیس و تحول گرایی

جامعه شناسی اسپنسر طبعاً ما را به جامعه شناسی کنت رهنمون می سازد: در هر دو جامعه شناسی، جامعه صنعتی در برابر جامعه نظامی قرار می گیرد و اسپنسر همان اصطلاحات کنت را به کار می گیرد و توصیف آنها گرچه از جامعه نظامی در مجموع کم و بیش یکسان است، در مورد جامعه صنعتی متفاوت است. برطبق نظر کنت، جامعه صنعتی نوین دیوانسالارانه برنامه ریزی شده و تابع اقتدار مهندسان و دانشمندان است. اسپنسر برعکس در تحول جامعه صنعتی حرکت به سوی یک جامعه فردگرا و آزاد را ملاحظه می کند که در آن اقتدار سیاسی به حداقل کاهش می یابد. در این جامعه نظم به دنبال توافق ضمنی که نتیجه همگرایی و تحقق متقابل منافع فردی است حاکم خواهد شد.
اسپنسر بهتر از کنت دریافته است که جامعه صنعتی نوین خودمختاری متزاید افراد را تسهیل می بخشد، اما به اشتباه می پندارد که فردگرایی یک اصل سازمان اجتماعی است. مسلم است که کنت بهتر و واضحتر از اسپنسر گرایشهای بوروکراتیک موجود در جامعه صنعتی و نقشی را که امروزه تکنوکراتها (فن سالاران) و متخصصان ایفا می کنند تشخیص داده است.
برعکس تونیس که از رشد فردگرایی نگران است و آن را غیر اخلاقی و حتی ضد اخلاقی می یابد، اسپنسر طرفدار سرسخت لیبرالیسم اقتصادی، ضد مرام اشتراکی و مخالف علنی سوسیالیسم است و توجیه علمی آرا و افکار خود را در تاریخ می یابد. او بر این باور است که می توان ثابت کرد که فردگرایی لزوماً با پیشرفت همراه است.
ملاحظه می شود که اسپنسر فیلسوف تحول گرا و لیبرال اقتصادی و سیاسی نقش نسبتاً مهمی در عصر خود بخصوص در کشورهای آنگلوساکسون ایفا کرده است و جامعه شناسی امریکا در بدو پیدایش خود کاملاً از وی تأثیر پذیرفته است. اما بزودی تحول گرایی وی توسط مردم شناسان امریکایی و انگلیسی کنار گذاشته می شود و اثر اسپنسر مدتها به عنوان ماقبل تاریخ جامعه شناسی تلقی می شود. امروز تحول گرایی نوین در مردم شناسی و جامعه شناسی بار دیگر به نظریاتی باز می گردد که کاملاً به نظریات اسپنسر نزدیک است.

پی نوشت ها :

1. اثر جامعه شناختی اصلی هربرت اسپنسر در سه جلد تحت عنوان اصول جامعه شناسی (Principles of Sociology) است که او بین سالهای 1876 و 1885 منتشر نمود. ترجمه فرانسوی این کتاب توسط آقای کازل ارائه شده است.
M. E. Cazelles, Principes de sociologie, Paris, Librairie Germer, Boilliere et Cie, 1898-1896.

منبع: روشه، گی، (1375)، مقدمه ای بر جامعه شناسی عمومی سازمان اجتماعی، دکتر هما زنجانی زاده، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) مرکز تحقیق و توسعه ی علوم انسانی، پنجم.