نویسنده: علی ابوالحسنی(مُنذِر)




 
آری، شیخ با آزادیی جنگ داشت که نقطه مقابل «عبودیت» و «تقوا» ست، وکلام وی که: «قوام اسلم به عبودیت است نه به آزادی» (81) گویای همین معنی است. وقتی می گوید: «آزادی قلم و زبان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است»(82) و در اثبات این امر نیز به نشر مطالب خلاف شرع و حتی خلاف امنیت ملی در جراید اشاره می کند، خود بخود، مرادش از واژه آزادی، و نوع آزادی خواهی مورد تنقیداو مشخص می شود.
وجهه نظر اسلامی شیخ، همچنین، از ایرادی که به ماده آزادی مطبوعات در متمم قانون اساسی می گیرد پیداست. در آن ماده می خوانیم: «عامه مطبوعات، غیر از کتب ظلال و مواد مضره به دین مبین آزاد، و ممیزی در آنها ممنوع است». از لایحه متحصنین حضرت عبدالعظیم علیه السلام (مورخ 18 جمادی الثانی 1325 ق) بر می آید که این ماده، از قوانین اروپایی ترجمه شده، ومفاد اولیه آن «آزادی مطلق مطبوعات» بوده است. لایحه مزبور در شرخ خواسته متحصنین می نویسد:
... جون نظامنامه اساسی مجلس را از روی قانونهای خارج مذهب ما نوشته اند، محض ملاحظه مشروعیت وحفظ اسلامیت آن، پاره ای تصرفات در بعضی فصول با حضور همگی حجج اسلامیه شده است. باید آن فصول نیز به همان اصلاحات و تصحیحاتی که همگی فرموده اند [در قانون اساسی] مندرج شود و هیچ تغییر و ترک به عمل نیاید. برای نمونه آن... تصحیحات و اصلاحات، مثلی بیاوریم تا همه برادرهای دینی بدانند که بدوا چه بوده است و بعد چه شده است؟
از جمله یک فصل از قانونهای خارجه که ترجمه کردهاند این است که مطبوعات مطلقا آزاد است (یعنی هر چه ار هر کس چاپ کرد، احدی را حق چون و چرا نیست).این قانون با شریعت ما نمی سازد. لهذا علماء عظام تغییر دادند وتصحیح فرمودند، زیرا که نشر کتب ضلال و اشاعه فحشاء در دین اسلام ممنوع است. کسی را شرعا نمی رسد که کتابهای گمراه کننده مردم را منتشر کند و یا بدگویی و هرزگی در حق مسلمانی بنویسد و به مردم برساند.
پس چاپ کردن کتابهای وُلترفرانسوی که همه ناسزا به انبیا علیهم السلام است و کتاب بیان سید علیمحمد باب شیرازی و نوشتجات میرزا حسینعلی تاکری و برادر و پسرهایش [=صبح ازل و عباس افندی]. که خدا یا پیغمبر یا امام بابیها هستند، و روزنامجات و لوایح مشتمل بر کفر و ردهّو سبّ علماء اسلام، تمام در قانون قرآنی ممنوع و حرام است. لا مذهبها می خواهند این در باز باشد تا این کارها را بتوانند کرد... [!].(83)
شیخ نتوانست قیود و اصلاحات مورد نظرش را تماما در اصل مزبور درج کند، لذا بعدها با انتقاد از این اصل که می گوید: «عامه مطبوعات، غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین آزاد، وممیزی در آنها ممنوع است»، نوشت: «به موجب این ماده، بسیاری از » مسائلی که در اسلام، حرام بودن آن روشن و مسلم است، «حلال شد. زیرا» در این ماده «فقط دو امر» استثنا و ممنوع شده، در حالیکه اموری چون «افترا»، «غیبت»، «قذف»، «ایذا»، «سب»، «فحش»، «توهین»، ترساندن، و «تهدید»، مسلمانان نیز مسما در اسلام، حرام بوده باید ممنوع شوند. «آزادی این امور، آیا غیر از » حلال شمردن محرمات الهی است؟!(84)
طبیعی است از شخصیتی چون شیخ که حتی به اعتراف سرسخت ترین دشمنش، کسروی:« فریفته شریعت بود»(85) – در مقام یک زعیم مذهبی که شأنی جز دفاع از دین نداشته و نمی تواند داشته باشد، انتظار نمی رفت با معنا و مفهوم ضد دینی این واژه ها (و به تعبیر دیگر: با تبلیغ و پیشبرد افکار و مقاصد ضد دین در پوشش این گونه کلمات) سازش کند و حتی به تیز برنخیزد؟! مگر قرآن و نهج البلاغه به او نیاموخته بودند که بیرون از مسیر حق، چیزی جز گمراهی وجود ندارد و دو ادعای مغایر با هم، لزوما یکی از آنها بر باطل است: (فمادا بَعدَ الحقّ الاَّالضُّلال) و «مااختلَفَتِ دَعوتان الا کانَت إحداهُما ضَلالَة») .
با نظر شیخ درباره «حدود و قیود» آزادی مطلقه، تمامی فقهای بزرگ شیعه همراه و هماهنگ اند. درهمان عصر مشروطه، وقتی آیت الله حاج شیخ حسین تهرانی (مرجع مشروطه خواه نجف) درگذشت. ناظم الاسلام کرمانی نوشت: اگر چه این بزرگوار مشروطه خواه بوده، ولی هرگز راضی به این وضع هرج و مرج نبود و اگر مطلع بر مقاصد فرنگی مآبها و اشخاص مفسد و شر طلب می شد، اصلا مشروطیت را اجازه و اذن نمی داد»! (86) چنانکه آخوند خراسانی و مازندرانی نیز پس از قتل شیخ فضل الله کرارا تأکید کردند با «آزادی» مغایر با احکام اسلام، و بویژه با استفاده ابزاری از آن برای ضدیت با دین، سخت مخالفند. از بیانیه آنها در طرد «عشاق آزادی پاریس»! بعدا سخن خواهیم گفت. امام خمینی نیز در عصر ما کرارا بر مرزهای آزادی در اسلام تأکید کرده اند.(87)
برای آشنایی بیشتر با ماهیت آزادی و آزادیخواهی غیر اسامی، که شیخ با آن می ستیزید، اشاره به داستان حضرت کاظم علیه السلام با بُشرِ حافی، راهگشاست. ملا احمد نراقی، فقیه برجسته عصر قاجار و صاحب «معراج السعاده»، در دیوان «طاقدیس» خویش که «مثنوی شیعه» است داستان را شرح داده و در پایان گریزی به آزادی حقیقی – که همان «آزادگی» است – زده است. (88)
به نوشته او: امام علیه السلام در بصره از کوچ ای می گذشت. در راه به خانه ای اعیانی می رسید که بانگ ساز و آواز و رقص و عربده های مستانه ساکنانش به آسمان می رفت. خانه از آن «بُشر» - سرمایه دار عشرت طلب – بود. امام از دبان خانه پرسید: صاحب این خانه، «بنده» است یا آزاد؟ و او که، سفیهانه، گمان می برد منظور امام، پرسش از همین بردگی و خواجگی ظاهری است!(لابد شانه ای بالا افکنده و فیلسوفانه!) کلی توضیح داد که: ای آقا! صاحب این خانه، با این دم و دستگاه مگر می تواند بنده باشد؟! او آزاد است و خود بنده پرور!
امام فرمود: آری آزاد است که چنین می کند و گرنه بنده بود، اینچنین بله و رها نمی نمود! آن گفتگو به گوش بشر رسید و او با تیزبینی، مراد اما را دریافت و ناگهان – به دم گرم کلام امام –حالش دیگر شد و... کارش بدانجا رسید که از سر سود و سودا گذشت و یکسره به حق پیوست.
مرحوم نراقی داستان بشر رامقدمه گریز به مسئله آزادی حقیقی – که همان آزادگی دینی است – قرار داده و می گوید: هر کس که بند بندگی حق را بگسلد، صرفا در خیال واهی خویش آزاد است، ورنه در مقیاس حقیقت، بنده شیطان بوده و در معنی، به صد زندان نهان است.
این گرفتاران دنیایِ پلید
نامشان «آزاد» و، جانهاشان «عَبید»!

بندگان، یکجا اسیر؛ این خواجگان
در گرو هستند در سیصد دکان!

بنده را، از مردن آزادی رسید
خواجگان مانَنَد در حبس ابد!

بندگان را، بند بر پا و گِل است
خواجگان را، بند در قید دل است

آن یکی (89) از یک سخن، آزاد زیست
جز «جهاد اکبر» این را، چاره نیست

ای خوشا زین بندگی، ای بندگان!
آه از این آزادیِ آزادگان!

ای خدا! بازم خَر از «آزادگی»
گردنم را نِه کمندِ «بندگی»!

پاسخ به یک سؤال

ممکن است سؤال شود که چرا شیخ نوعا آزادی را به طور «کلی و مطلق»، مورد حمله قرار داده و مثلا آن را به دوقسم مشروع و نامشروع، تقسیم نکرده است تا از نوع اول (= آزادیهای مشروع) دفاع و از نوع دیگر (= آزادیهای نامشروع) تقبیح کند؟!
پاسخ این سؤال، آن است که: اولا چنانکه قبلا (در گفتگوی شیخ با طباطبایی و بهبهانی) دیدیم، شیخ، هر چند به اجمال، به اقسام دو گانه آزادی (مشروع و نامشروع) اشاره دارد و بنابراین، همه جا و «به طور کلی»، آزادی را آماج حمله قرار نداده است. ثانیا او کرارا از الفاظی چون «حریت مطلقه» یا «آزادی مطلق» بهره گرفته (90) که همان «یلگی و بی بندوباری» میباشد، چنانکه جای دیگر نیز از «قلمهای هرزه» (91) سخن گفته است. و اینها می رساند که حمله او، نه به «مطلق آزادی»، بلکه به «آزادی مطلق» بوده است (دقت کنید)
ثالثا شیخ، مطابق عرف زمانه مشی کرده است. چه، واژه آزادی در آن عصر، هرگاه به طور مطلق یعنی بی پسوند به کار می رفت، (برخلاف امروز) بیشتر معنی بی بندوباری و رفع قیود دینی استعمال می شد. (خاصه اگر به کاربرنده، فردی بی قید می بود) و مثل امروز کاربرد این واژه در مفهوم مستحسن ومشروعش یعنی رهایی از ستم حکام و اختناق سیاسی، بر استعمال آن در معنای نامشروعش، غلبه نداشت. در واقع آنچه که امروزه تحت عنوان «آزادی» به کار می رود در ادبیات گذشته کشورمان بیشتر با تعبیر «حق» و «عدالت» از آن یاد می شد (دقت کنید).
از تطور و دگرگونی مفهوم الفاظ در تاریخ (92) من جمله: واژه آزادی غافل نشویم. استعمال واژه آزادی «به نحو مطلق»، بر خلاف عرف امروز جامعه ما، در صدر مشروطه و پیش از آن (بویژه در لسان متدینین) نوعا منصرف به معنای مذموم آن بود. (93) چنانکه در تلگراف صاحب عروه به آخوند آملی در دوران تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام تعبیر به «حریت موهومه» شده (94) و مجتهد رستم آبادی – از همرزمان شیخ شهید – هم در بیانیه اش از «کلمه مشئمه آزادی» سخن رانده است. (95).
حتی مراجع مشروطه خواه نجف، آقایان آخوند خراسانی و مازندرانی نیز در تلگرافی که (توسط شیخ شهید) به مجلس شورا ارسال داشته اند، سخن از گمان فاسد حریت (96) به میان آورده و آزادی را، گمان و اندیشه ای فاسد قلمداد کرده اند. حال انکه در هواداری آن دو از مشروطه و آزادی (معقول) احزاب و مطبوعات جای هیچ تردیدی نیست.
آقا میرزا علی اکبر مجاهد (عنصر پیشگام در مشروطه تبریز) در صدر مشروطه استفتایی به محضر آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی فرستاد که در آن، ضمن سؤال از تکلیف مسلمانان نسبت به مشروطه و استبداد، آمده بود: «کسی که توهین [به] نوع علما بکند در مجالس و مساجد، صراحتا یا کنایتا، چه حکم دارد؟»
آخوند، در پاسخ، تقویت مشروطه را واجب دانسته و افزوده بود: «توهین [به] علما» و گستاخی «زنادقه عصر باین امر شنیع، غالبا کاشف از فساد عقیده، و مقدمه افساد عقید مسلمین است... دفع این زنادقه و اجتناب از آنها بر ... مسلمین واجب... و» دوستی آمیزش «با آنها حرام است...». نکته جالب، پاسخ مازندرانی به استفتای مزبور است که توهین کنندگان مزبور را تکفیر کرده وسپس با اشاره به اعلامیه ای که چندی پیش شخص ملحدی نزد وی فرستاده و در عین اهانتهای زیادی که در آن به شرع و انبیا و علما کرده خود را «طالب مشروطیت و خواهان حریت» شمرده است، می نویسد: می توانم قسم بخورم که: «این خبیث، خواهان حریت از دین و مذهب است نه خواهان حریت از ظلم و ستم...»(97)
یکی از رجال عصر مشروطه، در شرح حوادث آن روزگار، به عنوان لغات جدیدی که حالا خیلی مذاکره می شود و مصطلح شده، در کنار الفاظی چون مشروطه، مستبد، قوه مجریه و مقننه، ملیت، فدایی مجلس، کمیسیون، کابینه و آرشیو، از «آزادی» و «مساوات» نام یم برد. (98)
بهر روی، صرف نظر از تطور تاریخی مفهوم آزادی، باید گفت که مفهوم غربی واژه آزادی (یعنی رهایی از قیود دین) چیزی نبود که تنها شیخ و یارانش با آن مخالف باشند، بلکه آخوند خراسانی و دیگران نیز به همان اندازه شیخ، با بی بند و باری و «اباحیت» اروپایی مخالفت داشتند.
در این زمینه تلگراف جالبی از آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی در دست است که در مشروطه دوم به ناصرالملک (نایب السلطنه احمد شاه) و سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی و رئیس مجلس شورا زده و در آن، ضمن پرخاش تند به اقدامات ضد ملی و ضد اسامی تقی زاده و یارانش، آنها را عشاق آزادی پاریس! خوانده اند:
زحمات ... علما و ... و سرداران عظام ملی و مجاهدین ... در استقرار... مشروطیت و ... بذل نفوس و اموال در تحصیل (آن).... ، برای حفظ دین و احیای وطن اسلامی و آّدی مملکت و .. اجرای قوانین مذهب و سد ابواب حیف و میل در مالیه و صرف آن در قوای نظامیه و سایر مصالح مملکتی و قطع... تعدی و تحمیل چند نفر نفس پرست خودخواه...بود؛ نه.... آنکه به جای اشخاص آن اداره استبدادیه – که هر چه بود، باز لفظ دین و مذهب بر زبان اشت – یک اداره استبدادیه دیگری از مواد فاسده مملکت به اسم مشروطیت... همدست شوند و همدیگر را در جمع ادارات داخل [سازند].
و به جای تشکیل قوای حربیه نظامیه که اهم تکالیف فوریه و مایه نجات مملکت از مهالک و قطع تشبئات اجانب است، به تکثیر ادارات مضره و توسیع دوایر مفسده و صرف مالیه مملکت در این مصارف پردازند؛ معاشهای خطیره از مال ملت مظلومه درباره یکدیگر برقرار [-] و در عوض اجرای تمدن اسلامی – که به اتفاق تمام عقلا...، وسیله منحصره حفظ این مملکت، و جامع وحید این ملت است – علنا به ضدیت [با] مذهب ... همت گمارند و در هتک نوامیس دینیه و اشعه منکرات... از بذل جهود فروگذاری نکنند.
و به جای بذل جهد در اجرای عفو عمومی وتسویه فیما بین افراد ملت و سایر موجبات تألیف قلوب و اتحاد کلمه...، مالیاتهای غیر قابل تحمل (از سفیدی نمک تا سیاهی ذغال) برای مصارف ادارات مضره.... [به ملت] تحمیل، و طبقات ملت را به ضدیت با اساس مشروطیت بالطبیعه وادار [سازند] ... محض غرض شخصی یا.. ابقای دودستگی...، حتی با حکم بتی (99) داعیان هم ممانعت ورزند و.. از انتشار احکام صادره از این خادمان شرع انور درباره جریدتین «شرق» و «ایران نو» (100) و غیرهما هم... جلوگیری کنند و محض عدم خروج قشون اجانب از مملکت (که قریب به فعلیت بود) این انقلابات ... را بر پا و هر روزفساد جدیدی احداث نمایند.
بحمداله تعالی، ایران مملکتی اسلامی [بوده] و قاطبه امرار و سرداران عظام ملی و مجاهدین غیور و فدائیان اسلام و قاطبه ملت...، بر دیانت حقه اسلامیه ثابت و راسخ [اند» و ابتغاء (261) مشروطیت و آزادی این مملکت جز بر اساس قویم مذهبی که ابدالدهر خلل ناپذیر است. غیر ممکن [است]. و لزوم حفظ بیضه اسلام و صیانت اسلامی، همان تکلیفی را که در هدم اساس استبداد ملعون سابق مقتضی بود، در هدم این اداره استبدادیه مرکبه از مواد فاسده مملکت و دشمنان دین و وطن هم به طریق اولی مقتضی است و عشاق آزادی پاریس، قبل از آنکه تکلیف الهی- عز اسمه – درباره آنها طور دیگر اقتضا کند، به سمت معشوق خود رهسپار، و ملتی را آسوده، و این مملکت ویرانه را به غمخوارانش واگذارند تا به جبر شکستگی و تدارک خرابی و سد ثغورش پردازند... (101)

پی نوشت ها :

81. رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، ص 59، به نقل از: تذکرة الغافل.
82. همان: صص 60-61.
83. همان: صص 268-269.
84. رسائل، اعلامیه ها... ترکمان، صص 109-110.
85. تاریخ مشروطه ایران، ص 287.
86. تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، 4/238.
87. صحیفه نور، 4/319و 369: اینکه «گفته می شود: مطبوعات آزادند، بیان آزاد است...، معنایش این نیست که مردم آزادند... هر کاری می خواهند بکنند. مثلا آزادند دزدی بکنند، ... آزادند مراکز فحشا درست کنند. این آزادی، آزادی غربی است (البته به استثنای دزدیش)... که هر کس هر کاری دلش می خواهد بکند ولو اینکه فحشا باشد... این طور آزادی، در ایران نمی تواند باشد. آزادی در حدود قانون، باید باشد. اسلام را باید ملاحظه کرد. در چهارچوب قوانین اسلام، در چهار جوب قانون اساسی، بیان آزاد و بحث آزاد» (58/3/8). نیز: «ما آزادی می خواستیم یا آزادی در پناه اسلام ما می خواستیم؟ ما اسلام را، می خواستیم. اسلام هم آزادی دارد، اما آزادی بی بند و باری نه. آزادی غربی ما نمی خواهیم. بی بند و باری است او ... آزادی در پناه قرآن ما می خواهیم. استقلال ما می خواهیم، آن استقلالی که اسلام به ما بدهد... تمام مقاصد ما اسلام است، برای این که مبدء همه سعادت [ها بوده] و ... از ظلمت به نور می رساند» (58/3/16).
88. دیوان طاقدیس، حاج ملا احمد نراقی، به اهتمام حسن نراقی، صص 245-247.
89. اشاره به بشر حافی
90. برای نمونه ر. ک، رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، صص 149-150 و 268.
91. در تذکرة الغافل که پس از انحلال مجلس نگاشته، خاطر نشان می سازد:« بر تمام افراد مسلمین لازم است... از خالق خود بخواهیم تا آن مزخرفات و کفریات در منابر و مجامع و معابر گفته نشود... و این زبانها و قلمهای هرزه آزاد نشود....» (همان: ص 71).
92. واژه ها در طول تاریخ زاد و ولد دارند، بزرگ و پیر می شوند، پوست می اندازند و احیانا می میرند. واژه ملت قرنها در ادبیات کشورمان به معنی قرآنی آن: دین و مذهب، به کار می رفت: (و اتبعوا ملة ابراهیم حنیفا). ولی در قرن اخیر همین لفظ، تحت تاثیر فرهنگ غربی، معنایی کمابیش معادل nasion اروپایی یافت. تعبیر «انقلاب» نیز سابقا – در ادبیات سیاسی ، اجتماعی کشورمان – مفهومی جز فتنه و آشوب کور نداشت و انتساب افراد و گروهها به آن مایه طعن و لعن آنها بود، ولی امروزه معنایی کاملا مغایر یافته است.
93. حتی امروز نیز خاصه با سوء استفاده هایی که توسط برخی از عناصر و جراید «بی قید و لا ابالی» از واژه کشدار «آزادی» می شود، متدینین با این واژه، محتاطانه برخورد می کنند.
94. همان: 240و 256.
95. همان: 318 و 319. نیز می توان از حاج ملا علی کنی، مجتهد برجسته عصر ناصرالدینشاه، یاد کرد که 3 و اند سال پیش از مشروطه، در تقریض به شعار «آزادی» میرزا ملکم خان فراماسونر، آن را «کلمه قبیحه آزادی» نامیده و ضد تعالیم انبیا علیهم اسلام (تقوا) خوانده است (ر. ک، عصر بیخبری، ص 125، نامه حاج ملا علی کنی هب ناصرالدینشاه).
96. رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، ص 237.
97. اسناد و مکاتبات تاریخی ایران (قاجاریه)، گردآوری دکتر نصیری، 4 /46-49.
پس از قتل شیخ نیز که آخوند و مازندرانی، به مخالفت با اعمال ضد اسلامی جناح تندرو برخاستند، کراراً توضیح دادند مقصودشان از حریت و آزادی، «آزادی از اسارت و مقهوریّت در تحت تحکّمات دل بخواهانه کارگزاران» دولت و دربار است، «نه خروج از ربقه ی عبودیّت الهیّه عزّ اسمه، و الغای قیود شرعیه». و از واعظ شهیر مشروطه خواستند که با توضیح این مطلب، «مغالطه و تمویهات مغرضین، و تجرّیات ارباب فسوق و مبتدعین [=اشخاص منحرف و بدعتگذار] را مسدود نماید. ر.ک، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، قسمت مقدمه، صص 198-199، نامه آخوند به شیخ محمد سلطان المحققین.
98. روزنامه خاطرات عین السلطنه، 1687/3.
برعکس «آزادی»، واژه «عدالت» واژه ای کهن بود که در ادبیات ایران اسلامی از دیرباز، به عنوان لفظ و آرمانی مطلوب و مشروع، کاملاً جا افتاده و شناخته شده بود، لذا می بینیم که برخورد شیخ با آن، به گونه ای دیگر بوده و از آن با تعابیری چون «کلمه ی طیبه العدل» (رسائل، اعلامیه ها...، ترکمان، ص 103) یاد کرده و یا از «دو لفظ دلربای عدالت و شورا» (تاریخ مشروطه ایران، کسروی، ص 410؛ رسائل...، همان، ص 150) سخن می گوید.
99. به معنی «قاطع و حتمی». «البته»، از همین ماده است.
100. دو روزنامه وابسته به جناح تندرو و افراطی مشروطه. 261. طلب و خواستن
101. برگی از تاریخ معاصر...، آقا نجفی قوچانی، تصحیح ر.ع، شاکری، صص 75-78.


منبع: ابوالحسنی، علی، (1385)، دیده بان بیدار: دیدگاه ها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل الله نوری، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ سوم.