فرزندان قابیل
رابطه اجتماعی متعالی
جامعه شناسان همه در تعریف امر اجتماعی یک وجه مشترک را می پذیرند.والاس در این زمینه می گوید:
تمامی تعاریف امر اجتماعی به نظر می رسد حداقل یک بیان را به اشتراک داشته باشند که به وضوح آنها را از سایر پدیده ها متمایز می سازد. یک پدیده اجتماعی همیشه در قالب روابط رفتاری بین ارگانیسمی تعریف می شود. یعنی به نظر می رسد عموماً توافق می شود که یک پدیده اجتماعی از همراهی و معیت منظم رفتار یک ارگانیسم توسط حداقل رفتار یک ارگانیسم دیگر، تشکیل می شود. (1)
جامعه شناسان عمدتاً ارگانیسم مورد نظر را انسان دانسته اند و رابطه منظم رفتار یک انسان با رفتار انسان دیگر را به عنوان پدیده اجتماعی مورد بررسی و تبیین قرار داده اند. این تعریف در ادیان، متعالی می شود. انسان از دیدگاه آنها چهار رابطه دارد: 1.رابطه با طبیعت 2. رابطه با انسانهای دیگر 3. رابطه با خود 4. رابطه با خدا. رابطه اول و دوم را دیگران نیز کم و بیش قبول دارند و به بررسی آنها پرداخته اند، رابطه سوم را دانشمندان علم اخلاق مورد توجه قرار می دهند، لیکن رابطه چهارم فقط در بینشهای دینی مطرح است و به نظر ما ورود آن به بحثهای جامعه شناختی می تواند نوعی انقلاب علمی را به همراه داشته باشد. خداوند در متون دینی به عنوان موجودی که یک رابطه مستمر و تنگاتنگ با انسان دارد مطرح می شود:
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (2)
یا :
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لاَ تُبْصِرُونَ (3)
خداوند ولی و قیم انسانهاست و در تمامی مراحل زندگی با آنها رابطه قیّومیت دارد اگرچه خداوند با مؤمنین رابطه ویژه ای دارد، ولی دیگر انسانها از حوزه ولایت او خارج نیستند. این حضور عینی خداوند در زندگی و روابط انسانها با یکدیگر، شهادت محوری ادیان ابراهیمی است. از پاسکال نقل شده است که «خدای انجیل، خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب است، نه خدای فلاسفه.» (4) مقصود از این سخن این است که خداوند در کتاب مقدس، صرفاً یک مفهوم انتزاعی جدا از واقعیت ملموس و عینی زندگی انسانها نیست؛ بلکه خدا همراه ابراهیم و موسی و مؤمنین است. این رابطه تنگاتنگ و عینی در نقش هدایتگری خداوند نسبت به انسانها متجلی است. خداوند پس از هبوط انسان به زمین او را همراهی کرده است و با حضور مستقیم خود در صحنه های مختلف حیات او و از طریق وحی سعی در هدایت او به حیات طیبه داشته است. گفته شده است اصولاً کلمه تورات که به غلط گاهی «قانون» ترجمه می شود به معنای «تعلیم» است (5) و این خود بیانگر حضور خداوند از طریق وحی در زندگی انسان است. قبل از آنکه با این نگرش دینی، پاره ای از حوادث اجتماعی را به عنوان نمونه تحلیل کنیم بهتر است درباره نوع رابطه انسان با خدا از زبان قرآن کریم توضیحی دهیم. این رابطه یک نوع رابطه عرضی نیست، بلکه رابطه ای طولی است که قرآن کریم از خداوند با تعبیر ولی مردم و مؤمنین یاد می کند یا در سوره ی مبارکه ی مجادله از این رابطه اینچنین یاد می کند:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاَثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَى مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا (6)
همانطور که ذکر شد او چهارمیِ یک رابطه سه نفره و ششمیِ یک رابطه پنج نفره انسانی است. او در عرض انسانها نیست تا در شمار آنها به حساب آید. این نحو تعبیر بیانگر رابطه طولی خداوند با انسانهاست.
بنابراین در بینشهای دینی، شخص در اجتماع با خدا زندگی می کند. هر چند این اجتماع با اجتماعی که او با انسانهای دیگر دارد از جهاتی متفاوت است. با وجود این، خدا بنده خود را محافظت می کند و از مشکلات و مصیبتها نجات می دهد، انسان خدا را نصرت می کند و خدا انسان را، انسان به خدا قرض می دهد و خدا به مال او برکت. خدا جان شهدای در راه خود را می خرد، عده ای علیه خدا اعلان جنگ می کنند یا با او مکر می ورزند و خدا نیز به آنها مکر می ورزد و آنها را سیاست می کند، انسان در محضر خداست و خدا ناظر بر اعمال او و سامان دهنده زندگی او.
از این دیدگاه زندگی ایده آل و حیات طیبه انسانی حیاتی است با مشارکت انسانهای دیگر و خداوند. (7) خداوند به اقتضای ربوبیت خویش به تربیت و هدایت انسانها توجه خاصی دارد، از جانب آنها وارد عمل می شود موانع راه را همواره می سازد. تبیین و شرح تحولات اجتماعی در ادیان توحیدی ویژه ای دارد. برای نمونه، تفسیر و توصیف قرآن مجید و تورات از نجات بنی اسرائیل از سرزمین مصر و سلطه فراعنه صرف نظر از تفاوت در پاره ای از مسائل، دارای روح کم و بیش مشابهی است. در سراسر این حادثه خداوند از راههای مختلف و با جنود آسمانی و زمینی خود بویژه توسط موسی (ع) و برادرش هارون در تک تک صحنه های اجتماعی – تاریخی و در یک رابطه اجتماعی متعالی با انسانها قرار دارد. قرآن کریم نیز حوادثی را از همین دیدگاه تحلیل می کند، برای نمونه تعبیر قرآن در مورد دژهای دفاعی کفّار چنین است که آنان می پنداشتند که آن دژها مانعی برای خداوند است در حالی که خداوند از جایی که گمان نمی کردند به نزد آنان آمد و بر قلبهایشان رعب و وحشت انداخت و آنها به دست خودشان خانه هایشان را خراب کردند:
هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتَاهُمُ اللهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ. (8)
نمونه ی دیگر، حادثه طوفان نوح است. این حادثه در متون و فرهنگهای دیگر نیز مطرح است و از آن سخن به میان آمده است. تفسیر و برداشت ادیان ابراهیمی از این واقعه، ویژگی خاص خود را دارد. برای مثال منظومه معروف گیل گامش (9) – متعلق به فرهنگ چند خدایی سومری – حادثه طوفان را توطئه ای می داند که به تصویب شورای خدایان رسیده است. (10) در این تحلیل وضعیت زندگی اجتماعی انسانها و طرح و برنامه خداوند برای جامعه انسانی و نقش طوفان در این ارتباط و هدایت و تربیت انسانها هیچ جایگاهی ندارد. اما تحلیل قرآن کریم و تورات از این حادثه به کلی متفاوت است. زندگی انسانها بر زمین از مسیری که خداوند تعیین کرده بود منحرف شد. بنابراین برای تحقق نظام اجتماعی سالم و در نتیجه تربیت انسان صالح، انسانهای ناصالح و نظام اجتماعی فاسد و فاسدکننده باید محو می شدند، چرا که موانع جدّی ای بر سر راه آن هدف به شمار می رفتند.
بخشی از تحلیل تورات چنین است:
و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصوّر از خیالهای دل وی دایماً محض شرارتست و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت. و خداوند گفت انسان را که آفریده ام از روی زمین محو سازم انسان و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را چونکه متأسف شدم از ساختن ایشان. اما نوح در نظر خداوند التفات یافت. این است پیدایش نوح. نوح مردی عادل بود و در عصر خود کامل و نوح با خدا راه می رفت. و نوح سه پسر آورد سام و حام و یافث. و زمین نیز به نظر خدا فاسد گردیده و زمین از ظلم پر شده بود. و خدا زمین را دید که اینک فاسد شده است زیرا که تمامی بشر راه خود را بر زمین فاسد کرده بودند. و خدا به نوح گفت انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است، زیرا که زمین بسبب ایشان پر از ظلم شده است و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت. (11)
قرآن کریم علاوه بر قوم نوح از اقوام دیگری نیز نام می برد که به سبب انحراف از صراط مستقیم و عدم متابعت از انبیای الهی به هلاکت رسیده اند. در یک بیان کلی می فرماید:
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا (12)
مسأله دخالتها و حضور خداوند در جوامع انسانی، مطابق این نگرشها، مختص حوادث مهم اجتماعی- تاریخی نیست؛ بلکه این رابطه متعالی شامل کلیه شوؤن حیات فردی و اجتماعی انسان می شود:
وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ (13)
این ارتباط تنگاتنگ آسمان و زمین و خداوند و انسان، است که نیاز به درک و هماهنگی دارد و عیسی بن مریم در آداب دعا کردن به یکی از شاگردان خود این مسأله را بدین ترتیب تعلم می دهد:
هرگاه دعا کنید گویید: ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد، ملکوت تو بپاید، اراده تو چنانکه در آسمان است در زمین نیز کرده شود. نان کفاف ما را روز به روز بما ده... (14)
تحلیل و درک رهبر فقید انقلاب اسلامی مبنی بر اینکه انقلاب اسلامی ایران یک معجزه الهی بود، حکایت از همین نگرش دینی به پدیده های اجتماعی دارد و نشان می دهد که یک شخص متدین چگونه اراده خداوند و نقش او را در شکل گیری پدیده های اجتماعی خاص، در کار می بیند و چگونه سعی در هماهنگ کردن رابطه خود با خدا بنحو مطلوب دارد.
شکنندگی نظم اجتماعی
نظریه های مختلف جامعه شناسی هر یک به نوعی متضمن موضعگیریهایی درباره ی چگونگی نظم اجتماعی اند که مهمترین آنها میزان انعطاف پذیری نظم اجتماعی است. پاره ای از نظریه ها بیانگر سخت و غیرقابل انعطاف بودن نظم اجتماعی است و بعضی دیگر آن را امری شکننده می دانند که دائماً در حال فروپاشی و ساخته شدن است. نظریه پدیدارشناسی بر این نکته اصرار می ورزد که پدیده های اجتماعی و نظم اجتماعی، اموری انسان ساخته اند و انسانها با تعامل آنها را مدام بازسازی می کنند. در مقابل، نظریه های ساخت گرا بر استقلال پدیده های اجتماعی از انسانها تأکید دارند و معتقدند انسانها به وسیله ساختهای اجتماعی قالب گیری می شوند.در مباحث قبل به این نکته اشاره شد که ادیان به اشخاص به عنوان ظرف بسیاری از پدیده های اجتماعی توجه کرده اند. حال می خواهیم نشان دهیم که آنها به اشخاص به عنوان سازندگان نظم اجتماعی نیز توجه کرده اند. بدین منظور، ابتدا به متن نقل شده از عهد عتیق درباره ی دستور خداوند به بنی اسرائیل مبنی بر پرهیز از فرهنگ مصر و فرهنگ کنعان باز می گردیم؛ سپس بینش قرآن را نیز ملاحظه خواهیم کرد. در آنجا دیدیم که از بنی اسرائیل خواسته شد، اجتماعی بر اساس فرایض الهی بنا کنند که با اجتماع مصریان و کنعانیان متفاوت باشد این آیات بخوبی نشان می دهد که نظم اجتماعی شکننده است و اشخاص می توانند سازندگان نظم اجتماعی باشند. (15)
ذکر این نکته ضروری است که دانشمندان علوم اجتماعی ارزشهای اجتماعی را عامل اصلی انسجام اجتماعی معرفی کرده اند و معتقدند هنگامی که این ارزشها درون ریزی می شوند، ثبات روابط اجتماعیِ مبتنی بر آنها، تضمین می شود و بدون این کنترل اجتماعی درونی، حیات و بقای جامعه به هیچ وجه امکانپذیر نیست؛ کنترل خارجی تنها در مواردی که عده معدودی از این کنترل درونی خارج شده باشند مفید است، وگرنه برای دراز مدت با کنترل اجتماعی خارجی نمی توان تعداد زیادی را در رابطه اجتماعی معینی نگه داشت. در بینشهایی که به شکنندگی و انشایی بودن پدیده های اجتماعی توجه دارند نقش ارزشهای اخلاقی اهمیت بیشتری دارد. اگر عمدتاً توجه به ارزشها در ارتباط با ضرورت حفظ و بقای نظام اجتماعی و ناشی از درک شکنندگی آن بوده است و از روی دیگر سکه که نقش انشایی آنهاست غفلت شده است به دلیل علاقه محافظه کارانه دانشمندان علوم اجتماعی به حفظ نظم اجتماعی موجود جوامعشان بوده است. اما تعالیم دینی که بیشتر در صدد اصلاح جوامع یا ساختن جامعه ای جدید بوده اند به هر دو روی سکه توجه داشته اند. به نظر ما این دو نقش لازم و ملزوم یکدیگرند و اصولاً با اندکی تأمل روشن می شود که در حفظ عین ایجاد و انشاء جدید پدیده اجتماعی محفوظ می ماند و مستمراً در حال خلق جدید است. بنابراین اگر ما با یک سلسله ارزشهای خاص روابط اجتماعی معینی را حفظ می کنیم و در نتیجه پدیده های اجتماعی خاصی را حفظ یا به تعبیری انشا می کنیم، می توانیم با ارزشهای دیگری مقررات و روابط دیگری را برقرار سازیم و در نتیجه پدیده های اجتماعی و نظم اجتماعی جدیدی را ایجاد کنیم.
به نظر ما اشکال عمده ای که بعضی بر متون دینی داشتند، مبنی بر اینکه جنبه ارزشی و اخلاقی این متون بسیار قوی است. اولاً، ناشی از غفلتی است که نسبت به مبانی نظری تعالیم اخلاقی و ارزشی دارند و ثانیاً ناشی از عدم توجه به اهمیت بازسازی اجتماعی از نظر این ادیان و نقش ارزشها در این ارتباط است. ممکن است چنین تصور شود که توجه ادیان به مسائل ارزشی نشانه نگرش محافظه کارانه آنهاست. باید توجه داشت که محافظه کار یا رادیکال بودن امری نسبی است. شخصی که خواهان تغییرات بنیادین در یک نظام اجتماعی است خواستار حفظ و استمرار نظام اجتماعی مطلوب جایگزین آن می باشد و بنابراین ناچار از مطرح کردن ارزشهایی است که موجب استمرار آن نظام شود. اگر بتوان نشان داد که تعالیم اخلاقی و ارزشی ادیان الهی منبعث از نظام اجتماعی موجود آنهاست می توان ادعا کرد که آنها نسبت به آن، گرایش محافظه کارانه دارند وگرنه صرف استفاده از مفاهیم ارزشی و تأکید بر تعالیم اخلاقی با اینکه در صدد تخریب نظام موجود باشند سازگار است. آنها با درک شکنندگی نظم اجتماعی و اهمیت نقش ارزشها در این ارتباط با طرح ارزشهای جدید درصدد سست کردن مبانی ارزشی نظام اجتماعی موجود و بنیان نهادن شالوده های نظم جدیدند. مسأله ی عهدنامه خدا با موسی در سینا و دستورات جدیدی که باید به جای شیوه های مصریان و کنعانیان اجرا می شد به عنوان نمونه ای از تورات نقل گردید و اینک می پردازیم به ذکر شواهد و نمونه های دیگر این بینش از قرآن کریم.
دیدیم که از نظر قرآن فساد حاصل دست انسانهاست. (16) و از طرف دیگر می دانیم که إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ. (17) برای آشنایان با تعالیم آسمانی، اثبات این نکته که از نظر ادیان الهی – بویژه قرآن کریم – نظامهای اجتماعی اموری قابل انعطاف، شکننده و انسان ساخته اند توقف بر ذکر دو آیه فوق و آیات مشابه آن ندارد؛ زیرا روح تمامی تعالیم اصلاحی و انسان ساز دینی را این اصل تشکیل می دهد که انسانها می توانند شیوه ی زندگی غیرمطلوب خود را عوض کنند و مطابق دستورات دینی زندگی جدید مطلوبی را داشته باشند. قرآن کریم از یک نوع گفتگو بین کفار و مشرکان و انبیای الهی بارها سخن گفته است که به نظر ما حاوی این نگرش اصولی اجتماعی است. کثرت تکرار این مطلب در قرآن مجید به حدی است که می تواند خود به طور مستقل دلیلی بر اهمیت توجه به این نکته باشد. مشرکان به شیوه زندگی پدرانشان استدلال می کنند که ما دیدیم پدرانمان چنین عمل می کنند و ما هم از آنها پیروی میکنیم. در این استدلالها روش پدران تعبیر دیگری از فرهنگ گذشتگان و نظام اجتماعی استمرار یافته از گذشته تا حال است. قرآن کریم سخنان آنها را به نحوی نقل می کند که بیانگر واهی بودن آن است و در مواردی نیز با تعابیری خاص ناصواب بودن روش پدران آنها را یادآور می شود:
وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ. (18)
از این گفتگوها چنین استفاده می شود که تخلف از روشهای موجود اجتماعی و برقراری شیوه های جدید زندگی و از جمله شیوه های پیشنهادی پیامبران امکان پذیر است. این امر نشان می دهد که زندگی اجتماعی به شیوه های کاملاً متفاوت و بسیار زیادی می تواند سازمان داده شود. از آنچه گذشت این نتیجه گرفته می شود که بینشهای دینی هم به طور صریح انسان ساخته بودن و شکنندگی نظم اجتماعی را بیان می کنند و هم با تعالیم خاص خود مبنی بر لزوم دست کشیدن از نظم اجتماعی نامطلوب و ایجاد نظم اجتماعی جدید به طور ضمنی این امر را یادآور می شوند.
پایداری روابط اجتماعی نهادی شده
حال ممکن است تصور شود نظم و پدیده های اجتماعی اموری دلخواه و ارادی اند که مقاومتی از خود در برابر اراده انسانها نشان نمی دهند، امری که دورکیم با تلاش فراوان سعی در نفی آن داشت. مقصود از شکنندگی نظم اجتماعی، انعطاف پذیری محض و عدم ثبات و پایداری نیست بلکه مراد خلق مستمر و دم به دم آنها توسط تعامل اجتماعی انسانهاست؛ البته خروج از روابط اجتماعی الگویی شده، یا انگاره های اجتماعی درون ریزی شده امری سهل و آسان نیست. ادیان با تأکید بر شکنندگی نظم اجتماعی، در واقع آنچه را از سوی ذهنیت مشترک مردم مسلم و طبیعی تلقی می شد، حاصل دست خود انسانها معرفی کردهاند. علاوه بر این، ادیان در مواردی نهادی یا ساختاری شدن روابط اجتماعی خاصی- بگونه ای که بسادگی قابل تغییر نباشند- را به رسمیت شناخته اند. مواردی که خداوندی به طور غیرعادی از طریق امتدادهای معجزه آسای خود انسانها را در برقراری نظم جدید یاری می دهد و یا نظام اجتماعی فاسدی را – که پایبندی مردم به آن تا حدی است که امید رهائی از آن وجود ندارد – از طرق مختلف نابود می سازد گواه توجه به جنبه های ساختی و نهادی است. بیان حضرت نوح در استمرار کفر قوم خود و تأثیر آن بر آیندگان می تواند از این نوع نگرش محسوب شود. (19) در هر صورت به نظر می رسد بینش اجتماعی ادیان الهی هم موفق به جمع بین شکنندگی و ساختاری بودن نظام اجتماعی شده و سهم مناسب هر یک را ادا کرده باشند و هم با طرح رابطه متعال با خداوند کفه را به سود شکنندگی نظامهای اجتماعی ای سنگین کرده اند که از دیدگاه آنها نامطلوب یا باطل محسوب می شوند و در حالی که شکنندگی نظامهای حق را نیز می پذیرند با ورود همان رابطه متعالی کفه ی ساختاری و پایداری این نظامها را سنگینتر کرده اند.ماهیت روابط اجتماعی
در مباحث پیشین گفته شد که رابطه زوجیت از دیدگاه ادیان الهی رابطه ای ریشه دار و همراه با آفرینش انسان است و از نظر قرآن کریم اصل رابطه اجتماعی و بعضی از روابط اجتماعی خاص امری فطری و جزء سرشت انسان می باشد. اکنون می خواهیم بدانیم روابط اجتماعی انسانها از چه نوعی است. قرآن کریم از این رابطه که متضمن مودت و رحمت بین انسانهاست به عنوان امری آمیخته با آفرینش انسانها یاد می کند که موجب آرامش آنها می شود. (20) پس رابطه اجتماعی اولیه – که سهم مهمی در ایجاد و استمرار جامعه دارد- بر اساس محبت و علاقه عاطفی بنا شده است و آرامش روحی ناشی از این رابطه نیز بسیار وسیعتر از آرامش غریزه جنسی است.در حوزه روابط اجتماعی فطری همچنین می توان از رابطه یا همبستگی ناشی از نیاز متقابل نام برد که در مباحث اجتماعی حکمای مسلمان و آثار نویسندگانی چون دورکیم با برجستگی مطرح شده است. این نوع رابطه که مبتنی بر تقسیم کار اجتماعی است به دلیل نیاز طبیعی انسانها به یکدیگر نیز – همانگونه که استاد شهید مرتضی مطهری از آیه 32 سوره مبارکه زخرف استفاده کرده اند – می تواند فطری به شمار آید.
دو رابطه فوق از کنشهای متقابل، پیوسته محسوب می شوند؛ اما در نقل جریان آفرینش انسان از نوعی رابطه کاملاً متفاوت (از کنشهای متقابل گسسته) سخن به میان آمد. در آنجا اعتراض ملائکه به خلقت انسانی مطرح شد که در زمین فساد می کند، خون می ریزد و قتل نفس می کند. و نیز قرآن کریم در چند موضع که از هبوط انسان سخن می گوید یادآور می شود که در زمین دشمنی و ستیز بین بعضی از انسانها پدید خواهد آمد:
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ (21)
در این آیات ما با نوعی رابطه اجتماعی سروکار داریم که حتی تاکنون از سوی بعضی از نظریه های اجتماعی به طور جدی پذیرفته نشده اند؛ هر چند تعیین دامنه و میزان اهمیت این رابطه خصمانه در زندگی اجتماعی و ارتباط آن با دو رابطه فطری دیگر نیازمند بررسی دقیق و عمیقی است؛ اما در اینکه ادیان ابراهیمی به این رابطه توجه خاصی داشته اند تردیدی نیست. دیدگاه این ادیان درباره ی طبیعت انسان که میل به فساد دارد، پیدایش شر در زمین و قتل هابیل به دست قابیل همه دلایلی بر این مدعا هستند. اما اینکه کنترل این عداوت از طریق هدایت دینی و ارزشهای معنوی تا چه میزانی میسر است می تواند محل بحث و تحقیق باشد. در این باره می توان گفت کنشهای متقابل پیوسته و وفاق آفرین که مبتنی بر محبت و نیاز متقابل اند در اصل فطری است و رابطه ی خصمانه هر چند ریشه در بیعت انسان دارد، لیکن از اصالت فکری – انسانی برخوردار نیست و چنانچه در سایه تعالیم دینی فطرت انسانها شکوفا شود و نظامی اجتماعی بر آن اساس بنا شود، این رابطه خصمانه می تواند کنترل گردد. برای مثال، دیدیم که قرآن کریم از رابطه خانوادگی به عنوان رابطه ای بر اساس محبت و رحمت نام می برد که ریشه در سرشت انسان دارد، لیکن به سبب زیست انسانها در نظامهای اجتماعی خاص، به تعبیر قرآن کریم بعضی از همسران و فرزندان دشمن محسوب می شوند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَ أَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ (22)
علاوه بر روابط اجتماعی ای که ریشه در ساختمان وجودی انسان دارند، انواع دیگری از روابط اجتماعی وجود دارند که ریشه در نحوه ی آفرینش انسان ندارند و به تعبیر قرآن کریم حاصل دست انسان هستند. این روابط بسیار وسیع اند و با پذیرش اینکه نظم اجتماعی ساخته انسان است، متنوع بودن آن نیز پذیرفته می شود. آنچه در بحث شکنندگی نظم اجتماعی مطرح شد می توان در این باب نیز مورد توجه و استفاده قرار گیرد. بعضی از مفسران تورات نزاع هابیل و قابل را نزاع دو نظام اجتماعی متفاوت یعنی نظام دامداری و کشاورزی دانسته اند؛ آنها قابیل را از نظر تورات عامل شکستن پیوندهای اجتماعی و خویشاوندی می دانند که نشان دهنده این نکته است که انسانها می توانند در روابط اجتماعی مختلفی زندگی کنند و رابطه خاصی را از بین ببرند یا ایجاد کنند. از تورات نقل شده است که فرزندان قابیل شهرنشینی را – که عامل رواج جرم و فساد است – ایجاد کردند و همچنین آنها آهن را اختراع کردند. (23)
پی نوشت ها :
1-Wallace, Walter; Sociological Theory; p.5.
2- ق، 16.
3- واقعه، 85.
4- Anderson, Bernard W.; Understanding the Old Testament; New Jersey: Prentice-Hall Inc, Englewood Cliffs, 1975, p.12.
5- Ibid; p.10.
6- مجادله، 7.
7- مشارکت خداوند در زندگی انسان به معنی تحت تأثیر قرار گرفتن ذات اقدس الهی نیست؛ بلکه نظیر سایر صفات و افعالی که به خداوند نسبت داده می شود با حذف جنبه های نقصی آن لحاظ می شود.
8- حشر، 2.
9- Gilgamesh Epic
10- بهمنش، احمد؛ تاریخ ملل قدیم آسیای غربی؛ انتشارات دانشگاه تهران، تهران: 1347، ص 110-111.
11- تورات؛ سفر پیدایش، باب ششم، آیات 5-13.
12- یونس، 13.
13- حدید، 4.
14- انجیل لوقا، باب 11، آیات 2 و 3.
15- در بسیاری از دستورات و پیمانهایی که خداوند پیامبران را مورد خطاب قرار می دهد نیز پیامبر به عنوان نماینده مردم مطرح است و به عنوان نماینده مردم پیام را دریافت می کند و نیز سخن و خواست مردم را با خداوند در میان می گذارد.
16-روم، 14.
17- رعد، 11.
18- بقره، 170.
19- ر.ک: نوح، 26 و 27.
20- روم، 21.
21- طه، 123.
22- تغابن، 14.
23- Understanding The Old Testament; p. 213.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}