جامعه شناسی معلّم ثانی
محمدبن محمد بن طرخان بن اوزلغ، ملقّب به فارابی و معلم ثانی (259-339هـ.ق.). در کتابهای تاریخ فلسفه ی اسلامی و شرح حال دانشمندان مسلمان، معمولاً فهرست تألیفات این دانشمند مذکور است؛ کتابهایی که نشانگر تفکراتِ اجتماعی او هستند عبارتند از: آراء اهل المدینه الفاضله، السیاسه المدنیه، تحصیل السعاده، الفصول المنتزعه، التنبیه علی سبییل السعاده، الملّه و احصاء العلوم.
برخی از دیدگاههای مطرح شده در آثار فوق به شرح زیر است:
اقسام جوامع
فارابی جوامع را به کامل و ناقص تقسیم می کند و آنگاه اجتماع کامل را از حیث وسعت قلمرو، سه قسم می شمارد: «عظما»، «وسطا» و «صغرا».عظما: جامعه ی جهانی یا مجموعه ی جوامع انسانی است که در بخشهای آباد زمین وجود دارد.
وسطا: امتی است که در بخشی از قسمت آباد زمین به سر می برد.
صغرا: مجموعه ی افراد یک مدینه است که بخشی از ساکنان یک امت را تشکیل می دهد.
او جامعه ی ناقص را چهار قسم می شمارد: 1. اهل ده؛ 2. اهل محله؛ 3. اهل کوی؛ 4. اهل منزل.
منزل، جزئی از کوی و کوی، جزئی از محله و محله، جزئی از مدینه است. محله و ده، هر دو به خاطر مردم مدینه اند؛ اما ده فقط خادم مدینه است نه جزئی از آن، و حال آنکه محل جزئی از مدینه است.
فارابی ملاک کامل بودن یک جامعه را فراهم آمدن امور ضروری انسان در آن، و نایل شدن به خیر افضل ذکر می کند و چون کسب خیر به اراده و اختیار آدمی است؛ پس چه بسا، آدمیان شرور را برگزینند و مداین، وسیله تعاون برای وصول به شرور شوند. به این ترتیب مدینه به فاضله و غیرفاضله تقسیم می شود. (1)
از آنجا که یک جامعه کامل نمی تواند از مدینه کمتر باشد و حد نصاب برای حصول خیر افضل تحقق جامعمه مدنی است، فارابی مباحث اجتماعی خود را روی مدینه متمرکز می کند.
گره خوردن فرد و گروه به جامعه
اینکه چگونه بین افراد یک مدینه ارتباط و ائتلاف به وجود می آید، و چگونه این ارتباط و ائتلاف باقی می ماند، فارابی معتقد است که ارتباط و ائتلاف در مدینه با محبت پدید می آید و با اجرای عدالت حفظ می شود. محبت، یا محبت به طبع است، مثل محبت والدین نسبت به فرزند، یا به اراده است که به واسطه امور ارادی که محبت را به دنبال خود می آورد حاصل می شود؛ این امور عبارتند از: اشتراک در فضیلت؛ دستیابی به منفعت و دستیابی به لذت. در مدینه فاضله، محبت در درجه ی اول به علت اشتراک در فضیلت است و این اشتراک در فضیلت به واسطه ی اشتراک در عقاید و اعمال است.عقایدی که باید اهل مدینه در آن اشتراک داشته باشند سه بخش است:
1. عقاید مربوط به مبدأ؛
2. عقاید مربوط به منتها؛
3. عقاید بین مبدأ و منتها.
اگر آراء اهل مدینه در این امور متفق باشد و این اتفاق با افعالی که تأمین کننده سعادت است تکمیل شود، در نتیجه محبت به یکدیگر به دنبال خواهد آمد. در مرحله بعد چون افراد مدینه در جوار یکدیگر زندگی می کنند و به یکدیگر نیاز دارند و به همدیگر نفع می رسانند، محبت به منظور منفعت نیز حاصل می شود؛ و چون اهل مدینه در فضایل مشترکند و به همدیگر نفع می رسانند، طبعاً از یکدیگر لذت می برند؛ پس محبت برای لذت فراهم می شود و با محبت، ارتباط و ائتلاف پدید می آید. (2)
همانند جامعه و بدن
فارابی مدینه را همانند بدن، دارای صحت یا مرض می داند. صحت بدن همان اعتدال مزاج است و مرض آن، خارج شدن از اعتدال. همچنین صحت مدینه اعتدال اخلاق اهل آن است و مرض آن تفاوتی است که در اخلاق اهل آن تحقق می یابد.وقتی بدن از اعتدال خارج شود، این طبیب است که آن را به اعتدال باز می گرداند و بر آن نگه می دارد؛ پس طبیب و مدنی در فعل اشتراک دارند، اما در موضوع صناعت اختلاف دارند؛ زیرا موضوع صناعت طب، ابدان است و موضوع صناعت مدنی، انفس؛ و همان طور که نفس اشراف از بدن است، مدنی نیز اشرف از طبیب است. (3)
لزوم تقسیم کار و تخصص در جامعه
تقسیم کار اجتماعی در مدینه به روشنی غیرقابل اجتناب است؛ اما فارابی از آن فراتر رفته و گماردن هر فرد برای کاری خاص، و تخصص هر فرد در یکی از صناعات را در مدینه ضروری می داند.وی می گوید:
هر یک از کسانی که در مدینه فاضله به سر می برند، باید یک صناعت به او واگذار شود که متفرّد در آن باشد و قیام به یک نوع عمل کند نه بیش از آن، چه در مرتبه ی خدمت باشد یا مرتبه ی ریاست و به هیچکس نباید اجازه داده شود که اعمال کثیره انجام دهد یا بیش از یک صناعت برگزیند. (4)
نظر فوق به سه دلیل ارائه شده است:
1.هیچگاه پیش نمی آید که هر انسانی برای هر عمل و برای هر صناعتی صلاحیت داشته باشد؛ بلکه گاه یک انسان برای عملی صلاحیت دارد که نه غیر آن انسان می تواند آن عمل را به خوبی او انجام دهد و نه آن انسان غیر آن عمل را؛
2. هر انسانی که به عملی یا صناعتی می پردازد، هرگاه از کودکی بر آن عمل رشد کند و به کار دیگری نپردازد، قیام چنین انسانی به این عمل، اکمل و افضل خواهد بود و با مهارتی بیشتر و فزونتر از دیگران عمل خواهد کرد؛
3. بسیاری از اعمال اوقات خاصی دارند که اگر از آن اوقات تأخیر افتند، فوت خواهند شد؛ و گاه پیش می آید که دو عمل در یک وقت قرار می گیرند. پس اگر به یکی مشغول شود، دیگری فوت خواهد شد و در وقت دیگر هم قابل استدراک نیست. به همین دلیل باید برای هر یک از دو عمل، انسانی اختصاص داده شود تا هر دو عمل در وقت خود آنها تحقق یابد و هیچیک فوت نشود. (5)
فارابی و فلاسفه یونان
بررسی تفکرات فارابی، به خوبی نشان می دهد که فلسفه یونان باستان خصوصاً تفکرات افلاطون و ارسطو بشدت مورد توجه او بوده است؛ اما از انصاف علمی به دور است که او را مقلد آنها و یا حتی درک کننده تعالیم آنان بدانیم. (6) از نحوه برخورد او با مسائل مطروحه به دست می آید که او در عین توجه به افکار افلاطون و ارسطو، از استقلال در تفکر و قضاوت علمی برخوردار بوده است. برای نشان دادن این استقلال می توان دو مطلب را ذکر کرد:1.طرح مسائل الهی - اسلامی در کنار مسائل فلسفی - اجتماعی و حتی آمیختن این دو، به نحوی که او از آنها یک پیکره ی واحد و هماهنگ ساخته است؛ که این عمل جز با داشتن یک بینش عمیق الهی - که با عرفان اسلامی آمیخته است - از یک سو، و بینش عمیق فلسفی-اجتماعی، از سوی دیگر، قابل توجیه نیست. به عبارت دیگر، آنچه علت این طرح و اساس آن را تشکیل می دهد، اندیشه خدا محوری فارابی است؛ حال آنکه اندیشه های آن دو حکیم یونانی را می توان عالم محور دانست؛ یعنی، تمام تلاش آن دو فیلسوف، ایجاد هماهنگی در جهان هستی است و خدا با اینکه نفی نمی شود - بلکه اثبات هم می شود - نه محور است و نه حاضر در جمیع صحنه ها؛ اما در تفکر فارابی، هستی از او آغاز می شود، به او فرجام می یابد، حق اوست، اصل اوست، همه چیز در ارتباط با او هستی می یابد و با خواست او سعادت انسجام می یابد.
2. طرح مسائلی که در کلمات افلاطون و ارسطو دیده نشده است؛ برای اثبات این مدعا ذکر موارد زیر لازم به نظر می رسد:
طرح علمی مستقل تحت عنوان «علم مدنی»؛
انواع جوامع آرمانی؛
نظر فارابی درباره ی جنگ.
الف) طرح علمی مستقل تحت عنوان «علم مدنی»
علم مدنی علم به اموری است که موجب سعادت افراد انسانی در زندگی اجتماعی می شود(7) و هدفش سعادت حقیقی انسانها در زندگی اجتماعی، به واسطه شناخت مسائل علم مدنی و به کارگیری صحیح آن است و درباره موضوعات ذیل بحث می کند:1. سعادت که به حقیقی و غیر حقیقی تقسیم می شود، و مقصود بالذّات، سعادت حقیقی است؛
2. اخلاق و ملکات ارادی و آداب و رسومی که تحقق آنها به رابطه متقابل افراد و هیأت تألیفات اجتماعی بستگی دارد. در اینجا فارابی به تفکیک ملکات ارادی و اخلاقی که موجب سعادت افراد جامعه می شود و ملکاتی که این نتیجه را ندارد می پردازد؛ او یادآور می شود که تحقق ملکات نخست به رئیس و حاکم نیاز دارد و ملکات غیر فاضله «امراض جامعه» هستند؛
3. حکومت و اقسام آن که به طور کلی به دو قسم فاضله و غیرفاضله، تقسیم می شود؛ و چگونگی تبدیل فاضله به غیر فاضله، علل بقای ریاست فاضله و چگونگی برگشت از ریاست غیرفاضله به فاضله؛
4. سیاست که همان عمل ریاست است و به همان اقسام تقسیم می شود. (8)
برای نشان دادن برخورد این اندیشمند با مسائل اجتماعی، مناسب است که نظر وی را درباره ی رئیس حکومت فاضله به طور مختصر یادآور شویم:
وی رئیس را قلب جامعه و مبدأ فیض حق می داند. قوانین از طرف او وضع می شود. (9) رئیس دارای ویژگیهای خاص خود است از قبیل قوه ی تعقل کامل و همچنین قوه ی تخیل کامل. پس وی یک فیلسوف عالیمقام و در عین حال یک نبی الهی است.
از آنجا که مسائل عقلی عملی برخاسته از مسائل عقل نظری است و از آنجا که در بُعد نظری این رئیس، نقصی ندارد، بنابراین بدون هیچ اشتباهی به تقدیر امور مدینه می پردازد. حال اگر رئیس اول فوت کند، رئیس بعدی که باید همین ویژگیها را داشته باشد، به عنوان خلیفه ی نبی به سیاست ادامه می دهد، همین طور رئیس سوم و ... تا آن زمان که مدینه از نعمت چنین رؤسای ابرار محروم شود. در اینجاست که باید فرد یا افرادی مطابق با سنت آن رؤسا به سیاست بپردازند و هر جا که حکم صریح و تقدیر روشنی نیافتند بر اساس اصولی از همان احکام و تقدیرهای موجود در سنت، حکم را استنباط کنند؛ علم فقه به این منظور بنا شده و ضرورت می یابد. (10)
ب) انواع جوامع آرمانی
هر چند برخی از این انواع را افلاطون و ارسطو به عنوان مدینه فاضله مطرح کرده اند، اما تقسیم انواع جوامع آرمانی با کیفیت خاص آنها، از مختصات فارابی است؛ در ترسیم مدینه فاضله و ویژگیهایش نیز، وی نظر خاص خود را دارد که بیانگر بینش عمیق اوست.در این مختصر، ذکر انواع جوامع آرمانی فارابی و اشاره ای ضمنی به بعضی از اختلافات او با افلاطون، مناسب به نظر می رسد.
وی بر اساس هدف تشکیل جوامع، به بیان انواع آنها به شرح زیر می پردازد.
چون خیر و شر امری ارادی است، پس ممکن است هر یک از این دو، هدف تشکیل جامعه قرار گیرد. اگر هدف جامعه، سعادت حقیقی باشد، جامعه ی فاضله است و الّا جامعه ی، جاهله، فاسقه، متبدله و یا ضاله خواهد بود.
جامعه ی جاهله: جامعه ای است که هدفش رسیدن به ثروت و لذت و سلامتی بدن و آزاد بودن از هر قیدی و محترم بودن در نزد دیگران است. و در آن از سعادت حقیقی اسم و رسمی نیست. این جامعه بر شش قسم است:
1.جامعه ی ضروریّه: در این جامعه هدف تأمین ضروریات زندگی مادی چون خوراک، پوشاک، مسکن و همسرگیری است؛
2. جامعه ی نذاله: در این جامعه هدف تحصیل ثروت است؛
3. جامعه ی خسّت و شقوت: در این جامعه هدف رسیدن به لذات جسمانی است که در جاهلیت، چنین جامعه ای سعادتمند تلقی می شود؛
4. جامعه ی کرامت: هدف در این جامعه شهرت و برتری در بین سایر جوامع است؛
5. جامعه ی تغلّب: در این جامعه هدف، غلبه و سلطه بر جوامع دیگر است؛
6. جامعه ی حرّیه (جماعیه): در این جامعه هدف، آزادی در انجام هر کاری است.
درباره ی مدینه های فوق فارابی سخنان پر مغز و قابل توجهی مطرح می کند و به صورت چشمگیری بررسیهایش رنگ عینی به خود می گیرد؛ اما برای رعایت اختصار، از آنها صرفنظر می شود. (11)
قابل توجه است که مدینه ی فاضله ای که افلاطون در ابتدا پی ریزی می کند همان مدینه جاهله ضروریه فارابی است؛ و این امر تفاوت فاحش جامعه فاضله فارابی و جامعه فاضله افلاطون را نشان می دهد. به نظر ارسطو نیز هدف مدینه ی فاضله ی افلاطون، صرفاً تأمین نیازهای مادی است. (12)
جامعه ی فاسقه: جامعه ای است که افراد آن به آراء اهل مدینه فاضله معتقدند؛ اما در عمل چون جامعه ی جاهله است.
جامعه ی مبدله یا متبدله: جامعه ای است که نخست فاضله بوده است، اما اهل آن بر آن آراء باقی نمانده و طریق ضلالت گزیده اند، و پس از تغییر عقیده، فساد به تمام شوون جامعه ی آنها رخنه کرده است. (13)
جامعه ی ضاله: جامعه ای است که می خواهد هدف جامعه فاضله را دنبال کند؛ اما در تشخیص دچار اشتباه شده است و عقاید باطل را جانشین عقاید حق کرده است.
جامعه ی فاضله: این همان مدینه فاضله ای است که فارابی با بینش ویژه ای طراحی می کند.
اجزا (طبقات) این مدینه عبارتند از:
1.افاضل؛ که همان حکما و اهل تعقل هستند؛
2. اهل زبان (ذووالألسنه)؛ که منظور اقشاری چون خطیبان، اهل بلاغت، شاعران، آوازخوانان، نویسندگان و امثال آنها می شود؛
3. سنجش گران (مقدّرون)؛ که شامل حسابگران، مهندسان، پزشکان، منجمان و امثال آنها می شود؛
4. مجاهدان؛ که شامل پیکارگران، حافظان مرزها و امثال آنها می شود؛
5. مال ورزان (مالیّون)؛ که شامل هر قشری است که در شهر به اکتساب مال می پردازد، از قبیل کشاورزان، چوپانان، فروشندگان و امثال آنها. (14)
فارابی در توضیح و ترسیم مدینه فاضله خود اموری را ذکر می کند که باید در مبحث تفصیلی تفکرات اجتماعی مسلمانان آورده شود. با تأمل در آنها امتیاز چشمگیری نسبت به نظر افلاطون دیده می شود؛ مثلاً افلاطون شرکت در اموال و اولاد و زنان را پیشنهاد می کند و حال آن که فارابی چنین پیشنهاد نمی کند؛ بلکه با توجه به متشرع و فقیه بودن وی، می توان گفت او مخالف چنین چیزی است، و نیز رئیس مدینه فاضله افلاطون از طبقه حاکم است، اما رئیس مدینه فارابی از طبقه معینی نیست.
فارابی با ارسطو نیز اختلاف نظر دارد؛ برای مثال در بخش سیاست و نظام حکومتی فارابی از فرهنگ اسلامی الهام گرفته است، و نیز در بخش طبقات اجتماعی با اینکه ارسطو وجود طبقه برده را امری طبیعی و ضروری می شمرد، فارابی آن را غیر طبیعی و از فجایع مدینه جاهله می داند. (15)
نوابت و شیوه ی برخورد با آنان
در خلال طرح مدینه فاضله و جاهله و گاه در ادامه ی آن، وی به پدیده های اجتماعی می پردازد که نباید مورد غفلت قرار گیرد، و آن گروه نوابت است. نوابت جمع «نابته» و به معنی نوخاسته و در اینجا همان علفهای هرز و انگلهای اجتماعی است. به تعبیر فارابی منزلت ایشان در مدینه همانند منزلت تلخک در گندم یا خار در زراعت یا سایر علفهای غیر مفید و بلکه زیانبار برای زراعت و اشجار است. (16)به طور خلاصه نوابت چند گروه را شامل می شود:
1.کسانی که به اعمال سعادت آور می پردازند اما اخلاص ندارند؛ بلکه از طریق این اعمال به فضیلت تظاهر می کنند تا از این راه به منافعی چون کراهت و ریاست و ثروت دست یابند. این افراد را شکارچی می نامند؛
2. گروهی که به هدفهای مدینه جاهله دل داده اند و به همین دلیل مایل نیستند آراء اهل مدینه فاضله را به طور دست نخورده و اصیل گردن نهند، و به تحریف آنها دست می زنند، آنان را محرّفه می نامند؛
3. گروهی را که به علت قصور فهم و قلّت بضاعت علمی، سخنان شارع و سنن مدینه ی فاضله را واژگون می فهمند، مارقه می نامند؛
4. گروهی که بدون عناد با حق، به ابطال آراء و اصول حقه می پردازند، بدین سبب که از این آراء و اصول فقط درکی خیالی دارند و فراتر نرفته اند، پس به نظر آنان متناقض و ناهماهنگ جلوه کرده است؛ بنابراین نه تنها قانع نشده؛ بلکه معتقد به بطلان آنها شده اند؛
5. گروهی که سعادت را در اهداف جاهلیت می بینند و فکر می کنند پذیرش آراء اهل مدینه فاضله، آنها را از سعادت محروم می سازد؛ بنابراین به ستیز با این آراء می پردازند، هر چند فراتر از درک خیالی یعنی درک عقلی آن آراء مطرح باشد.
وی آنگاه، به طور مختصر به بیان دسته هایی از گروه اخیر می پردازد. و در ضمن بیان گروههای نوابت، درباره ی کیفیت برخورد با آنان - که شامل برخوردهای فکری، فرهنگی، کیفری و تربیتی می شود - سخن می گوید. (17)
ج) نظر فارابی درباره ی جنگ
از دیگر اموری که فارابی به آن اشاره می کند - و در کلمات افلاطون و ارسطو اثری از آن دیده نمی شود - تقسیم ویژه ای است که او در مورد جنگ دارد و به شرح زیر است:1.جنگ دفاعی که در مقابل هجوم دشمنان خارجی صورت می گیرد؛
2. جنگ برای به دست آوردن خیری که در دست دیگران است و آن خیر در شأن جامعه ای است که برای آن می جنگد؛
3. جنگ ارشادی که برای سعادتمند کردن جامعه مقابل صورت می گیرد؛
4. جنگ برای وادار کردن جامعه ی مقابل به اطاعت و تسلیم؛
5. جنگ برای وادار کردن جامعه ی مقابل به اجرای عدالت؛
6. جنگ برای نابودی قومی که بقای آنان به حال جامعه مضر است؛
7. جنگی که رئیس قومی برپا می کند تا دیگران را مطیع خود کند، احترام آنان را نسبت به خود برانگیزد، انتقام بگیرد و یا از پیروزیی که به دست می آورد لذت ببرد. (18)
با توجه به آنچه گذشت استقلال فکری و نوآوریهای فارابی و نادرستی دیدگاه کسانی چون نویسندگان تاریخ الفلسفه العربیه روشن می شود. این نویسندگان معتقدند:
فارابی بسیاری از عقاید اجتماعی خود را از افلاطون گرفته است؛ ولی آنچه آورده، بر خلاف افلاطون، بیشتر جنبه خیالی و مثالی دارد تا واقعی. به عنوان مثال، آن حکیم، انواع حکومت را بیان نکرده و طریق اختیار رئیس و تربیت اهل مدینه را ناگفته گذاشته است.
افلاطون حکیمی است واقع بین. رئیس جمهوریت او از همه ی علوم نظری آگاه است و به مقام معرفت رسیده است، و مدت پانزده سال با مردم آمیزش کرده، آنگاه چنین مسئولیتی را به عهده می گیرد. ولی رئیس مدینه ی فاضله ی فارابی، از چنین تمرین و ممارستی بی بهره است. فارابی فیلسوفی است نظری و دور از واقعیت. می پندارد که هر کس به عقل فعال پیوست، می تواند بر همه ی مشکلاتی که در اداره مدینه پیش می آید غلبه یابد؛ حتی مردم مدینه را تعلیم خواهد داد و رهبری خواهد کرد و ایشان را به راه سعادت - که آخرین هدف آنهاست- راه خواهد نمود. (19)
واقع بین دانستن افلاطون و خیال پرداز و ایده آلیست شماردن فارابی به دور از صواب است، و بررسی آن فرصت بیشتری را می طلبد. در واقع تصویری که فارابی از رهبری جامعه فاضله ارائه داده است زمینه ی سوء برداشت چنین نویسندگانی شده است، در صورتی که این تعریف متأثر از تعالیم اسلامی و شیعی است. البته این سخن به معنای بی عیب و نقص بودن تمامی دیدگاههای فارابی نیست.
پی نوشت ها :
1-ر.ک: آراء اهل المدینه الفاضله؛ فصل 26. و السّیاسه المدنیّه؛ ص 69-70.
2- ر.ک: فارابی، ابونصر؛ فصول منتزعه؛ ص 70 و 71.
3- همان؛ ص 24.
4- همان؛ فصل 65
5- همان؛ ص 74 و 75.
6- در این قسمت اندیشه های فارابی در مقایسه با آراء فلاسفه یونان مطرح می شود.
7- تحصیل السّعاده؛ ص 16 و نییز احصاء العلوم؛ فصل پنجم و الملّه؛ ص 52.
8- ر.ک.: «احصاء العلوم»؛ فصل پنجم و کتابهایی که قبلاً ذکر شد.
9- هر چند او معتقد است که مدبر اصلی خداوند است، و در نتیجه تشریع- که از شؤون تدبیر است- از آن اوست؛ اما در دستگاه فلسفی فارابی بین این حقیقت و سخن فوق، تهافتی نیست؛ زیرا ارتباط بین حق و رئیس مدینه طولی است، نه عرضی.
10- ر.ک.: الملّه، آراء اهل المدینه الفاضله، احصاء العلوم و فصول منتزعه.
11- ر.ک.: السیاسه المدنیه؛ ص 87-103.
12- ر.ک.: ارسطو؛ سیاست؛ ترجمه حمید عنایت، ج 2، چ 3، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ص 40-65.
البته با این تفاوت که اموری از قبیل دزدی نیز برای برآوردن نیازهای ضروری در جامعه ضروریه وجود دارد؛ اما چنین چیزهایی را نمی توان به مدینه ی فاضله ی افلاطون نسبت داد، هر چند در اداره ی جامعه به نحو مطلوب، گاهاً دروغ و نیرنگ تجویز شده است (ر.ک.: جمهوری؛ کتاب پنجم، ص 1053 و 1054.)
13- فارابی با این جامعه به گونه های مختلف برخورد کرده است؛ گاهی اصلاً از این قسم یاد نکرده است (السیاسه المدنیه؛ ص 87) و گاهی آن را قسیم جامعه ی جاهله قرار داده است (آراء اهل المدینه الفاضله؛ فصل 29) و گاهی آن را از اقسام آن آورده است (همان؛ فصل 37).
14- ر.ک: فصول منتزعه؛ ص 65 و 66.
15- ر.ک.: آراء اهل المدینه الفاضله؛ فصل 34.
16- السیاسه المدنیه؛ ص 87.
17- همان؛ ص 104-107.
18- ر.ک.: الفصول المنتزعه؛ ص 76-78.
19- الفاخوری، حنّا و الجرّ، خلیل؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلامی؛ ترجمه ی عبدالمحمد آیتی، ص 444 و 445.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}