نویسنده:‌پروفسور ئه ایچی ایموتو
ترجمه ی: هاشم رجب زاده



 

ایرانیانی که معبد بودائی آسوُکا را ساختند(1)

نجّار و استادکاران چهار فن که از کوُدارا آمدند

به نوشته نیهون شوکی Nihon-shoki، در سال 587م. سوگا-نو- اوماکوُ Soga-no-Omaku برای برانداختن موری یا مونونوبه، Moriya Mononobe بزرگِ خاندان رقیب خود، با شؤتوکو تایشی Shotoko Taishi( شاهزاده تحوّل خواه) همدست شد، و به سرای موری یا تاختند. شؤتوکو تایشی مجسمه ای از شی تنّو Shitenno(2) بر گیسوان خود گذاشت و سوگند یاد کرد که اگر پیروز شود برای شی تنّو معبدِ بودایی بسازد. اوماکوُ هم گفت:« اگر دای شینّو و تِنّو(= امپراتور) یاریم کنند، برای آنها معبد بودائی هؤکوُجی Hokuji را در آسوُکا Asuka خواهم ساخت.» لشکریان این دو نیروی متّحد، موری یا را کشتند؛ پس در سِتسوُ Settsu( اوساکایِ کنونی)معبدِ بودائی شی تنّو، و در آسوکا معبدِ بودائی هؤکیو Hokkyo ساخته شد. این آغاز بنای معابد بودایی در ژاپن بود.
به نوشته سوشونکی Soshonki، در سال پس از آن کشور کوُدارا kudara راهبان بودایی به ژاپن فرستاد، و نیز دارامیدا، مونکه کوشیِ معبدساز، هاکومایجون استادکارِ ساختمان، و مانا مونّو، یوکیبوُن، ریوکیبوُن‌ و شاکوُما تایمی استادکاران سفالساز، و شی راکا استاد نقاش را روانه داشت. با این مقدمات بود که اوماکوُ معبد بوداییِ هؤکوجی را در آسوُکا ساخت.
در سال 6 دوره بینتاتسوُ(577م) شاهِ کوُدارا همراه که ایرون Keiron، راهبِ‌ فرقه ذِنِ بودایی، معماران و استادکارانی برای بنای معبد و ساختن تندیس های بودایی روانه کرد، اما نام اینان را نمی دانیم.

معماران ایرانیِ معبدِ آسوکا

در فصل چهارم تاریخنامه سانگو کوُشی کی Sangokushiki، زیرعنوان کوُدارا هونگی kudarahongi، می خوانیم که در سال 541م. شاه سِی مِی Seimei، سَلَف شاه ایتوکوُ Itoku، فرستاده به دربار ریؤ Ryo روانه داشت و خواست که روحانی دانای متون مقدس و استادکاران ساختمان، معمار و نجّار و نقاش، بفرستند. پادشاه ریؤ این درخواست را پذیرفت.
نیز، در فصل ششمِ سانگو کوُشی کی، به نامِ کؤکوری هونگی Kokurihongi، آمده است که در سالِ 5 دوره کوزوُرینو Kozurino( 375م)نخستین معبد بودایی، شؤمون Shomon، ساخته شد، و این آغاز جایگیر شدن آئین بودا در کُره بود. چون شاه این کشور از سرزمین کره مجسمه های بودا و متون مقدس را (به ژاپن) فرستاد، می توان دریافت که کشور کؤکوُری در تاریخی پیش تر و از طریق ایالت چوآن(در چین) با دین بودا آشنا شده بود. اما از آنجا که میانه دو کشورِ کوُدارا و کؤکوُری خوب نبود، پادشاهی کودارا آئین بودا را از کشور همسایه اش نگرفت.

نامِ‌ فارسی آمدگان از سرزمین کره

براستی نام استادکارانی را که به نوشته نیهون شوکی، چنانکه پیشتر یاد شد، از کوُدارا آمدند، می توان در زبان فارسی رایج در حدود سده ششم میلادی پی جویی( و ریشه یابی) کرد.
تارا ماتسوُتا، که در مأخذی دیگر تاکِه راماتسوُتا یاد شده، گونه ای آوانگاری چینیِ نام دارا میتراداد است. آیا تاکِه را همان تایرا است؟
موُنکه مقلوبِ نام کسی است که بینکار یا مینکار خوانده می شود...
کوشی نگارش(چینیِ)کوس یا کوش است، و به معنی گونیای نقشه کشی یا خط کشی که نجّاران به کار می برند.
به نظر می آید که« مانا»، «مربز» را می رساند، که به احتمال همان سنگ آهکی یا مرمر است.
مونّو آوانگاری(چینی) و مقلوب میناگوُ می نماید، که به معنی ماده شیشه ای و لعاب است. لعابِ سفال و ظروف چینی را«مینا » می گویند.
کیبوُن را می توان قرائت یا نگارشی از نام « چوُبین» گرفت.
شاکوُما تایمی باید همان شهمردمیر، نام کسی، باشد(شهمرد، پسرِ میر)(3).
نشانه های نگارشی چینی که در ژاپن شیراکا خوانده می شود، « پکّر» یا «پیکر» به معنی پیکره( تندیس یا مجسّمه) است، و ترکیبی که این واژه در آن آمده «استادکار نقاش» را می رساند. صنعتکار دیگر که در این سند یاد شده، به احتمال قرائتی از «چاقو»، و شاید منظور کسی است که «مرداسنگ» یا «سنگ مرده»‌را شکل می دهد. نیز می توان احتمال داد که این واژه آوانگاری لفظ« پیمادون»(به معنی وسیله پیمایش و سنجش)یا پاک مردون(= پاک مرد/ پاک مردان)، نامِ کسی، باشد.

ایرانیانی که از غرب چین به کونان آمدند

اگر هم اینان استادکاران خواسته شده از سوی سِی مِی شاه از ریؤ، و فرزندان آنها باشند، باز آنها از اهل فن غیرچینی ساکن ناحیه کوسؤ در چین بوده اند. در آغاز سده سوم میلادی در کشورهای Hai در این ناحیه، فن آوری به نامِ« کادا»Kada می زیست. کادا پزشک حاذقی بود. تلفظ«کادا» به خوادا Khwada که در زبان ایرانی میانه معنیِ پزشک ماهر دارد، نزدیک است.«گنکا»، نام او، به معنی« شاه هنر» است.
همچنین نام شیواتاتسوُتو Shiwatatsuto که در (شرح رویدادهای) سال 13 بینداتسوُکی (584م) در نیهون شوکی آمده، در هوسوری یاکی Hosoriyaki یا گنریؤ- شاکوُشوُ Genryo-shakushu(مأخذ دیگر) چینی اهل دایتؤ Daito یا از مردم سرزمینِ نان ریؤ Nanryo شده است. شاید که تاتسوُتو، لفظ داردا Darda( اسم کسی) را می رساند، و نام پسرش تشناگ(Tashnag) به معنی تیشه گر یا قلمزن و حکاک است. به نظر می آید که نامِ فرزندش، شی ری، توُری(Turi)که از مردمِ غرب چین بود، با لفظ سوُیکوتوُری Suiko-turi آوانگاری شده است.
نام و تخصص ایرانیانی که معبد بودایی آسوکا را ساختند

گونه نام/ معنی

نام به فارسی

آوای نام در فارسی

نام در نیهون شوکی

تخصص

نام کس
اسکنه
نامِ کس

دارا میترداد
بینکار/ مینکار
کوش/ کوُس
کوسیگ

Dara-Mitrdad
Binkar,Minkar
Kus,Kos,Kosig

تارا ماتسوتا
موُنکه
کوشی

معماری/
معمار یا نجار

نام سنگ

نام کِس
نام کس

مرمر
میناگ
چوُبین
شهمردِ میر

Marnar
Minag
Chubin
Shahmard-i mir

مانا
موُنّوُ
کیبوُن
شاکوُماتایمی

سفال/
سفالکار

نقاش/ نقش
ساز/ ماله

پِتگر، پیکر
چاقوُ

Patkar,Pakkar
Chaqu

شی راکا
یؤکوُ

نقاشی/
نقش سازی

دستگاه اندازه گیری

پر- پیمانه دان/ پیمانه

Payma(n)-dun

هاکو مای- زون

اندازه گیری


کسی که در سال بیستم پادشاهی سوُیکو Suiko(612م) از کوُدر آمد... و نوشته اند که تنش خال و پیس داشت، شاید که همان رُستم ایرانی باشد. این هم محتمل است که او از قوم روس Rus یا روسیگ Rusig بوده که با سلسله ساسانی سازش کرده بود. می توان احتمال داد که او از مردمی( در نواحی نزدیک ایران) بوده باشد که تنشان را سفید می کردند، و عمارت ساز بودند. چنین هم می شود انگاشت که او از روسیان بوده است؛ مردمی در نزدیکی ایران که پوست پُر لک و پیس دارند.
کسی اهل تُخارا که در سال سوم دوره سایمِی Saimei( 657م) به جزیره ژاپن به نام آمامی اؤشیما رسید، «دارا»ی ایرانی است، و شاید که از ناحیه کؤشو» آمده بود.
گانجین( 688 تا 763م) از مردم یوشو- نو-سان از ناحیه کوُشو بود و در چوُان راهب بودایی بود و در یوشو فعالیت داشت. به نوشته تاریخ، بازرگانان ایرانی و عرب از دیرباز به یوشو می آمدند. بسیاری گفته اند که گانجین که راهبِ معبدِ بوداییِ دای مِه ئی Daimei در یوشو بود، سرانجام همراه 24 شاگرد و مرید خود به نارا آمد و« تؤ دایجی» را بنیاد کرد.

نخستین کاربرد فن شکاف و اتّصال ستونها در معبد آسوُکا

سوگا- نو- اوماکوُ استادکارِ آمده از چین را به ساختن معبد بودایی آسوُکا واداشت. به نظر می آید که این استادکار از ناحیه غرب چین بود. جالب نظر این است که درزبندی میان ستونها در پاگرد و ایوان گرداگرد معبدِ بودایی هوریوجی و ستونهای معبد بودایی آسوکا یکسان است. این هم جالب توجه می نماید که درازای شرق تا غرب راهروی عمارتِ هوریوجی به همان بلندیِ‌ راهروی شمال به جنوب معبدِ‌ آسوُکا است. چنین پیداست که پس از به پایان بردنِ عمارتِ آسوُکادِرا(= معبد بوداییِ آسوکا) به ساختن هوریوجی پرداختند؛ و شاید که در عمارت هوریوجی هم از فن معماری ناحیه غرب(چین و آسیا) بهره بردند.
گمان می رود که فنّ درزبندی ستونها نخستین بار در معبد بودایی آسوُکا به کار گرفته شد. شاید که« دارا»ی ایرانی که همراهِ گانجین( از چین) به ژاپن آمد با این فن آشنا بود. می توان این گونه شکاف ستونها را در نقش دیوارِ « کوُکوری » و نیز بر ستونِ سنگی «اُکایکی» نزدیک گورپشته باستانیِ کاجی یاما Kajiyama در شهرِ توتوری Tottori دید. البته در نقش دیوارِ کوُکوری نقش ها از سوی شمال کشیده شده است...

سازندگان ایرانیِ معبدِ آسوُکا

قابل توجه است که ایرانی ها در روزگارِ باستان جز چوُان( در چین)‌به پائین حوزه یوسوکو هم آمده بودند، و گمان می رود که از راه زمین و دریا به ژاپن هم آمد و رفت داشتند.
در گانگوجی اِنگی نوشته شده است که اوماکوُ مجسمه میروکو را در ورودی خانه اش گذاشت. مکتب بوداییِ‌ کوندوْ خدایِ نگاهبان «میترا» را که ویژگی خدای دروازه را دارد، و پیکره بیشامون Bishamon، را می پرستید.
در سال سوم دوره کؤگیوکوُ- تِنّو Kogyoku-tenno( سی و پنجمین اُپراتور ژاپن، سالهای 642 تا 644 میلادی)، ناکا- نو- اوئه زیر درخت توکی هوریؤجی پیمان اتحاد بست؛ اما در ماه 3 سال ششم پادشاهی تِمّو Temmu( 673 تا 686) همچنان زیر درخت توکی مهمانی داده شد. توکی درخت مقدسی بود که سنگ مرز(‌میان این و آن دنیا)نزدیک آن جای داشت. قصرِ یومه ی تِنّو را قصر دو درخت توکی ایکه به، که در ایوارهِ جای دارد، می خواندند. می توان درخت بزرگ کِه یاکی را، به هیأت فرود آمدن خدا، در معبدِ آسوُکا دید.

پی نوشت ها :

1.این نوشته ترجمه ای است از مقاله پرفسور ایموتو، به ژاپنی، با مشخصات زیر:
Imoto,Eichi;Asuka-dera o Tsukutta Iran-jin,in:Kodai no Nihon to Iran,Gakuseisha,1990
نخستین تحریر این گزارش را شماری از دانشجویان بخش ایرانشناسی دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا در جایِ تمرین درسی شان آماده کردند که آن را پس از برابر نهادن با متن اصلی و ویراستن باز نوشتم. نام این دانشجویان در زیر می آید تا قدر کوشش آنها شناخته آید:
سایوْری ایگاراشی، یوُکی ایتوشیما، ریکو ایمازوُ، ریؤتا اوُئه ایوا، مایو کاکی موتو، میئو کاندا، هیروکو شیمیزوُ، کومیکو سوُئه ماتسوُ، آیاکو سوُگی ئوکا، تِتسوُیا تسوُجی، میوُکی ناکاهارا، کؤهی ناکاموُرا، هیتومی ناگایا، ریؤکو نوزوئه، مینا هاسابه، آکیرا هایاشی دا، شین تارو هارا، هیرونوری هوری، مایوُ کاواگوُچی، جوُری یوشی موتو.
2. شی تنّو یا شی دای تنّو، چهار پادشاه بزرگ آسمانی یا چهار خدایی که زمین را از شرّ دیوان و اهریمنان نگاه می دارند، و هرکدام ازین خدایان حافظ یکی از چهارسویِ شرق، جنوب، غرب، و شمال است.
3.شهمرد و مردان شه از نامهای قدیم ایرانی است. در «فرهنگ نامهای شاهنامه» می خوانیم که« مردان شه» نام یکی از چهار پسر خسروپرویز از شیرین بود که به وسیله سپاهیان شیروی کشته شد.
«حمزه اصفهانی نیز از «مردان شاه» در زمره برادران شیروی و فرزندان خسروپرویز نام می برد( سنی ملوک الارض، ص 42) و می نویسد: او یکی از هیجده برادر و فرزندانش بود که به وسیله شیروی کشته شدند. در مجمل التواریخ نیز نام این هیجده تن برادر به صورت زیر آمده است: مردانشاه کورانشاه، فیروزانشاه، ایرودشاه، زرابرود، شادمان، شادریک، اروندزیک، اروند دست، قس به، قس دل، خره مرد، زادنخره، جوان شیر، شیرزاد، جهان بخت...»(مجمل التواریخ، ص 37). کریستن سِن می نویسد:« ... خسرو گابریل(رئیس پزشکان) را بسیار گرامی داشت، خاصه پس از آنکه شیرین طالب فرزند بود و معالجات این پزشک و دعاهای سن سرجیوس موجب شد که فرزندی یافت و او را مردانشاه نام نهاد...»(ایران در زمان ساسانیان، ص 511). همو می افزاید که خسرو قصد داشت مردانشاه را جانشین خود گرداند، اما شیرویه که پسر خسرو از مریم دختر قیصر بود و ظاهراً مقام ارشدیّت داشت؛ از واقعه استحضار یافت و مصمم شد از حقّ خود دفاع کند. پس... خود را پادشاه خواند... و فرمود که دست و پای برادرانش را ببرند و می خواست به همین اکتفا کند و آنان را زنده بگذارد، ولی پس از اندک زمانی مجبور شد آنان را هلاک کند.(همان کتاب، ص 517).
نیز مردانشاه نام پسر هرمز بود که بنا بر اخبار الطوال دینوری، یزدگرد او را به فرماندهی گروهی از جنگجویان منصوب کرد و به نهاوند گسیل داشت( اخبارالطوال، ترجمه فارسی، ص 146).
در مجمل التواریخ در زمره سرداران یزدگرد شهریار، از مردانشاه نام برده می شود( ص 97). مردانشاه پاذگوسپان نیمروز که از خدام باوفای خسروپرویز بود که خسرو بدو بدگمان شد و خواست او را بکشد ولی بعد خدمات وی را به خاطر آورد و از کشتنش منصرف شد و فرمان داد تا دست راست او را ببرند، ولی مردانشاه از شاه خواهش کرد که سرش را از تن جدا کند و پرویز او را کشت.(ایران در زمان ساسانیان، ص 471، و تاریخ بلعمی، چ بهار، ج2، ص 1151 و 1164)(این شرح از فرهنگ نامهای شاهنامه تألیف دکتر منصور رستگار فسایی، نشر پژوهشگاه تهران، 1370، ص 984 نقل شد. هـ.ر).

منبع مقاله: رجب زاده، هاشم؛ (1386)، جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ اول 1386.