ترکیب و نمای بازار

در چشم مسافران ژاپنی، بازار مرکز تولید و توزیع کالاست و کانون جمعیت و حرکت. قلب هر شهر و آبادی در اینجا می تپد. در نوشته فوجی ئی و چین می خوانیم:
«بازار مانند آیینه و نمایه هر شهر و روستاست. در ایران به هر دهکده ای هم که می رفتم بازار و مسجدی داشت.»[232]
نمایان ترین مشخصه بیرونی بازار طاق قوسی و خیابانهای بلند و باریک و پیچ در پیچ و تاریک آنست. به گفته یوشیدا کوهؤ:« بازار طاق قوسی و خیابانهای بلند دارد، و توی آن میان روز تابستان هم تاریک و خنک است؛ با چراغهای آویخته ای برای روشنایی شب»[39]. همین وصف را چین شون شین از بازار اصفهان به دست می دهد، که:«سوق های بسیار دارد... و فقط نور باریکی از روزنه های سقف قوسی آن به درون می تابد.»[159]فوروکاوا هم از طاق قوسی و سوق های تنگ و تاریک و حفره مانند بازار گفته است، و اینکه« در دوسوی گذر بازار انواع مغازه ها واقع شده بود.»[210]به نوشته یوشیدا ماساهارو:« کسب و کار در بازار رونق داشت. بازار نام خود را به محله پیرامون آن داده بود. گذرهای بازار بسیار تنگ بود. دو سوی گذر را به صورت سکو بالا آورده و از هرگونه کالا بر سکوها چیده بودند.»[139]به چشم آشیکاگا هم«بازار چهارسوقهای وسیع داشت، کوچه ها و خیابانهای آن می پیچید و به بیرون راه می برد.»[38] اینووه می نویسد:« بازار مرکز شهر بود و در بخش جنوبی آن... در 13 سالگی که در ژاپن به مدرسه می رفتم، آموخته بودم که تهران در دنیا به جای پرپیچ و خم مشهور است. به اینجا که آمدم به چشم خود دیدم که بازار تهران پیچ و خم بسیار دارد. مردم عادی دور و بر بازار زندگی می کردند، و اعیان و بزرگان در امیریه و نزدیک مجلس.»(60-61) اوکادا هم شرح می دهد که«بازار جای بزرگیست و پیچ و خم بسیار دارد. خارجیها تنها به آنجا نمی روند و با کوی و گذر آن آشنا نمی شوند. بازار حریمی است خاص ایرانیها.»[213] به گفته فوُجی ئی و چین:« بازار از دکانها و حجره ها و تجارتخانه ها و تیمچه ها و کاروانسراها تشکیل می شود. در طبقه اول بازار دکانها واقع است و در طبقه دوم کارگاهها و حجره ها.»[159] یوشیدا کوهؤ در وصف بازار تبریز می نویسد:« در بازار اینجا و آنجا ناهارخوری هست، و تجارتخانه بسیاری از تجار نزدیک بازار است. بازار تبریز ساختمانهایی با زیرزمین و سه اشکوبه، میدانی میان سوق ها، و خیابانهای پرپیچ و خم دارد.»(40-39).
«در بافت شهرهای ایران مسجدجامع در میان بازار جای دارد یا نزدیک آن.»(کازاما، 24)هیرانو می نویسد:« بازار در تابستان جایی بسیار خنک است، و از کوچه های پرپیچ و خم آن به مسجد می توان رسید.»[233]
کاروانسرا پیوندی تنگاتنگ با بازار دارد و میان بازار یا کنار آنست. «تجار بازار با جاهای دور داد و ستد داشتند؛ کاروانسرا بارانداز کالا، و بازار و کاروانسرا با هم مرتبط بود. کاروانسرا مرکز عمده فروشی کالا هم بود.»(شیموناکا، 1039)به گفته کازاما:« انواع کالا در بازار یافت می شد. حمل و نقل کارآمد نبود. رسم بود که کالا را دو هفته ای در کاروانسرا نگهدارند(تا توزیع یا به مقصد دیگر بار شود)».[24]
«کاروان این اجناس را می آورد، چند روزی می ماند، و به شهر مبدأ بازمی گشت. کاروانسرا را تجار نساخته بودند، دولت(‌یا کسی از اعیان و دیوانسالاران)برایشان ساخته بود.»(فوروکاوا، 210).
مجموعه بازار، مسجد، کاروانسرا، و میدان یا دهانه بازار بافت اصلی مرکز شهر بود.
« بازار، کاروانسرا و میدان هرکدام سهمی در توزیع کالا دارد... در قرن نوزده سبزه میدان بازار روز میوه و تریاک بود. مردم در آنجا گرد می آمدند و بازیگران دوره گرد، بندبازان و نقالان هنرنمایی و مردم را سرگرم می کردند.»(شیموناکا، 1039) اوکادا می گوید:« در دهنه بازار جمعیت موج می زند. ژاپنی ها نمی توانند وسعت بازار را پیش خود خوب مجسم کنند. بازار چنان بزرگ است که با یکبار رفتن نمی توان همه جای آن را دید.»[30] ساکاموتو می نویسد:« در تهران، سبزه میدان دهنه بازار است. بازار دکان و حجره و کارگاه دارد. اما در سبزه میدان فروشنده ها در فضای باز بساط داشتند و از هر نوع جنس می فروختند. سبزه میدان محل تجمع مردم هم بود، و جای نمایش قوچ بازان و کشتی گیران. در ماه رمضان و هنگام عاشورا هم مراسم عزاداری در اینجا برپا می شد... سبزه میدان مرکز تهران بود. در سال 1864 این میدان به باغچه بدل شد و سبزه کاری شد. دور و بر آن قراولخانه و سربازخانه بود.
«در دوره صفویه میدان کهنه در اصفهان مرکز داد و ستد و تجارت بود. در آن زمان بازار میان میدان شاه و میدان کهنه واقع بود.»(55-54)

شلوغی بازار

انبوهی مردم و شلوغی بازار برای مسافران ژاپنی هم چشمگیر است. در تبریز« بازار مرکز تجمع عوام است».(یوشیدا کوهؤ، 38)، و«چارپایان که بار انبوهی از میوه و سبزی دارند، از میان بازار می گذرند.»(کازاما، 24)فوروکاوا می گوید:« فضای بازار شاد و پرجنب و جوش نشان می داد. انبوه مردم و چارپا تنگاتنگ از کنار هم می گذشتند.»[210] به گفته اوکادا بازار مانند میعادگاه مردم ایلات و ولایات گوناگون بود»[213]، چنانکه برابر شرح فوجی ئی و چین هم در بازار اصفهان خارجی ها بسیار دیده می شدند که لباس و ظاهر و قیافه شان با هم فرق داشت.[161]

صنعت بازار

رونق و تنوع صنایع دستی در بازار توجه مسافران ژاپنی را به خود داشته، و از این میان قلمکاری و خاتم کاری و مینیاتورسازی در چشم آنها زیبا و گیرا آمده است. به گفته هیرانو:« در بازار انواع کالا را می توان یافت که بسیاری هم در آنجا تولید می شود. کارگاههای قالیبافی هم در بازار هست.»[233]چین شون شین می نویسد:« در بازار اصفهان نمونه هایی از قلمکاری دیدم که با مهارت ساخته شده و کار دقیق و ظریف روی آن شده بود.»[192]«کارهای دستی در بازار فراوان می توان دید. در آنجا چند نمونه مینیاتور و خاتمکاری خریدم. به ژاپن که برگشتم و بار سفر را باز کردم، از دیدن این یادگارها لذت فراوان بردم. این کارهای دستی بسیار زیباست، به من آرامش می دهد و دلم را تازه می کند. ساخته های دستی صنعتکاران ایران ظریف و شکیل و اصیل است. خیال می کنم که هر وسیله و هر قطعه از اثاثه زندگی باید چنین روح و مایه ای داشته باشد.»[193]اوکادا هم از زیبایی قلمکار می گوید:« پارچه قلمکاری که دیدم رنگهای آمیخته از قهوه ای و قرمز و سیاه داشت با طرح اسلیمی. این آمیزه رنگ و طرح تصویری از موستانهای ایران با ردیفهای طولانی تاک برایم تداعی کرد. می دانستم که در نقش و نمای مساجد هم طرح اسلیمی به کار گرفته شده است. طرح های اسلیمی ایران از راه چین به ژاپن آمد و در اینجا خطهای آن رفته رفته مات و محو شد، و طرح اسلیمی که در آن نقش برگها دیگر روشن و نمایان نبود نقش پارچه های معروف«فوروشی»Furoshi را ساخت. یادم آمد که انگور را در ژاپنی «بودو»Budo می گویند، و این کلمه از زبان فارسی میانه آمده است.»[212]
ساکاموتو درباره صنایع پارچه بافی اصفهان می نویسد:« در قرن نوزده ساخت پارچه های دستباف نخی و ابریشمی در اصفهان رونق داشت. اما در پایان این قرن صنعت ماشینی اروپا از راه آمد و صنایع دستی کم شد. بازاریها می بایست صنعت قلمکار را نگهدارند. قلمکار کارگاهها و فروشگاههای خاص خود داشت، اما بافته های ابریشمی از رواج افتاد زیرا که در سالهای 65-1864 آفتی در کرمهای ابریشم افتاد و بسیاری را تلف کرد. بیشتر حریربافان اصفهان کارشان را از دست دادند، و در پی روزی به تهران که پایتخت شاهان قاجار شده بود رفتند.»(47-46)
یوشیدا کوهؤ از ساخته ها و ابزار کار صنعتگران بازار تبریز شرحی گویا و مصور در کتابش آورده است. می نویسد:« پیشه وران بازار، هنر و فن صنایع دستی را نگاه می دارند. در بازار تبریز چیزهای قدیمی زیاد دیدم؛ یک چرخ کوزه گری، یک جفت دم کوره، چراغهای قدیمی، یک دم کوره ساخت یا طرح اروپا و یادگار قرن شانزده، و چیزهای دیگر. پیشه وری داشت با چرخ کوزه گری قرون وسطایی که به چرخ سفالگری ژاپنی مانند بود، کار می کرد. دیدن اینکه این صنعتگران چگونه دستهایشان را با مهارت به کار می گیرند برایم بسی دلپذیر و شوق انگیز بود.»[41]

رسم و راه بازاریان

بسیاری از مسافران ژاپنی اهل بازار را مردمی با روح و سرزنده یافته اند. چین شون شین می گوید:« از گردش در بازار ایران و دیدن آن خوشم آمد. آنجا مردم بسیار مهربانند و با روح و نشاط... در بازار دکانهای زرگری زیاد بود. توی دکانی رفتم تا نگاهی بکنم. شاگرد دکان چارپایه ای برایم گذاشت و چای قندپهلو آورد. چای را سر کشیدم. خوش طعم و گوارا بود، نه مثل چای کیسه ای که در هتل می دادند.»[193]
چیزی که در بازار ایران برای ژاپنی ها تازگی دارد گفتگو بر سر قیمت است و چانه زدن:«(در اصفهان) به یک دکان قلمکار رفتم. دکاندار پارچه های قلمکار را نشانم داد و شروع کردیم به چانه زدن سر قیمت. جنسها برچسب قیمت ندارد. فروشنده و خریدار باید گفت و گو کنند تا سر قیمت به توافق برسند.»(فوجی ئی و چین، 160).
برای ژاپنیانی که با فرهنگ ایران آشناترند این شیوه و رویه بازاریان ناگوار نمی آید، که سرگرم کننده هم هست. آشیکاگا، ایران شناس دوستدار ایران، می نویسد:« در بازار، هر دکان برایم تازگی و گیرایی داشت، بویژه دکانهای نقره فروشی و قالی فروشی. یک کاسب بازار قالی ای را از مغازه بیرون آورد و در گذر پهن کرد و نشانم داد. بالا گفتن قیمت( و جای چانه گذاشتن) رسم و راه کسبشان بود. وقت زیاد صرف می شد تا به یک قیمت مناسب برسیم...»
«در بازار دکانهایی که کالای مشابه می فروشند کنار هم واقعند. وقتی که به دکان الف می رفتم و سر قیمت چیزی چانه می زدم، دکاندار دکان ب که گفتگو را می شنید می آمد و چشم به من می دوخت و چشمکی می زد، یعنی که خواهش می کنم زود به دکان ما بیا. چانه زدن سر قیمت وقت زیاد می گرفت، اما فکر کردم که این خوبی را هم دارد که با این کار می توانم جنس را ارزان بخرم. هر وقت که به بازار می رفتم نصف روزم در آنجا می گذشت.»[38]
اما یوشیدا ماساهارو که بازار ایران یک قرن پیش را دیده است از شگرد بازاریها برای جلب مشتری و چانه زدن سر قیمت دل خوشی ندارد:« اگر ظاهر کسی نشان می داد که مشتری و در پی خرید چیزی است، ده نفر از مغازه ها بیرون می ریختند و او را از چپ و راست می کشیدند تا به دکان خود ببرند، و فریاد می کردند« مغازه ما از همه جا ارزانتر است» یا « این جنس از همه بهتر است». فریادشان گوش فلک را کر می کرد. به خرید که می رفتیم قیمت را ده برابر می گفتند تا جای چانه باشد. ما که مسافر و غریب بودیم می بایست مواظب باشیم تا کلاه سرمان نرود. وقتی که چانه می زدیم تا قیمت را پایین بیاورند، دکاندار با انگشت به آسمان اشاره می کرد و سپس انگشت را به سینه خود می زد و می گفت:« خدای من شاهد است» یا«بینی و بین الله». بازاریها حرف و قسمشان همیشه همین بود. یک روز می خواستم چیزی بخرم و دکاندار دروغ گفت. دیدم که خیلی بی انصافی می کند. به وسیله مترجم به او گفتم:« خدا را شاهد می گیری و باز دروغ می گویی! چرا چنین معصیتی می کنی؟» او در پاسخ سرزنشم بی پروا و با خونسردی گفت:« من به غیر مسلمان می توانم دروغ بگویم. خدا ما را برای این دروغ کیفر نمی دهد.»[139]
یوشیدا شکایتهای دیگر هم دارد:« خیلی از جنس ها که در بازار می فروختند نامرغوب بود. گاهی که می خواستیم وقت بگذرانیم به بازار می رفتیم. پیش می آمد که دزد در بازار مال مردم را ببرد یا چیزی را پیش چشم صاحبش بردارد و تند بگریزد. موقع خرید، بعد از تمام کردن قیمت که پول را بیرون می آوردیم، می بایست خیلی مواظب باشیم که دزد ما را نزند.»[139]
در میان معاصران، این زمینه فکری را در نوشته اوکادا می یابیم که می گوید که از فروشنده ای در بازار، به اطمینان حرف او، قاشقی به 100 ریال خرید، اما همان قاشق را در دکان دیگر دید که 4 ریال می فروختند[31]. کتاب او،«دل ایرانی»، بیشتر حدیث نفس است؛«هرکسی از ظن خود شد یار من». آشی کاگا می گوید:« اینجا فقط کسب و کار در میان است،(اما) حالت بازاریان خصمانه نمی نمود؛ قیافه ای راحت و بی خیال داشتند.»[38]
مسافران صاحبدل آسان با بازاریان دوست می شوند. در نوشته فوجی ئی و چین می خوانیم:« به دکانی رفتم. صاحب آن محمود نام دارد و مردی بسیار پیر است، حدود 80 ساله. می گفت که هفتاد سال پیش بازرگانان بسیار با شتر از هند و عثمانی می آمدند و انواع کالا به اصفهان می آوردند.»[160]
درباره نظام کار بازاریان، هیرانو می گوید:« بازار قلب پیکر اقتصاد ایران است. تجار بازار به اعلی درجه روشن و آگاهند. بازاریها اتحادیه صنفی درست نمی کنند و شرکت تجاری هم تشکیل نمی دهند. کسب و کار در بازار خانوادگی است، و برادران یا پدر و فرزندان با هم کار می کنند.»[234]

بازارهای بصره و بغداد و شام

یوشیدا ماساهارو از بازارهایی نیز که سر راه خود به بابِل در بین النهرین دیده شرحی آورده است: در بصره،« روز که شد به دیدن بازار شهر رفتیم. اینجا عربها و ارامنه و یهودیها کنار هم دکان داشتند، و در هوای خاک آلود کالای روی هم انباشته و گرد گرفته شان را می فروختند. دکانداران که زیرکی از چهره شان پیدا بود، رهگذران را پیاپی و با صدای بلند به سوی خود می خواندند.»[30] در بغداد،« مردم بیشتر عرب یا ترک بودند. شمار کمی هم ارمنی و یهودی اینجا زندگی می کردند. از مسیحیان، شمار کاتولیکها زیاد بود و بسیاریشان تابعیت فرانسوی داشتند. حکومت ترک(عثمانی) مالیات سنگین به رعایا تحمیل و درگرفتنش هم سختگیری می کرد؛ پس بسیاری از اهل کسب به مذهب کاتولیک درمی آمدند و زیر پرچم فرانسه می رفتند تا از تحمیل سخت مالیاتی آسوده شوند.»[40]دمشق در آن سالها هم مرکز تجاری بسیار مهمی بود. کاروانها از همه جا به این شهر می رسند، و بازار شام براستی« بازار شام» است. در میان انبوه جمعیت در این بازار از هر ملت و قبیله ای می توان دید. داد و ستد در اینجا رونق دارد و بازرگانان معامله های کلان می کنند...»(40-41)

مقایسه بازارهای ایران و ژاپن

ژاپنیان شباهتهایی میان بازارهای ایران و ژاپن یافته اند. یوشیدا ماساهارو می گوید: «گذرهای بازار بسیار تنگ بود. دو سوی گذر را به صورت سکو بالا آورده و از هرگونه کالا بر سکوها چیده بودند، چنانکه درست به «کان کؤ-با»kanko-ba در ژاپن مانند بود.»[139] آشیکاگا هم می نویسد:«بازار برایم یادآور «کان کؤ-با» در دوره «میجی»Meiji(سالهای سلطنت امپراتور میجی، از 1867 تا 1912 میلادی)‌بود. کالای بسیار و متنوع در مغازه ها چیده شده و زیر یک سقف هرگونه کالا فروخته می شد.»[38] به نوشته شیموناکا:«بازار و کاروانسرا با هم مرتبط بود. کاروانسرا برای بازرگانان مانند«یادویا» yadoya(کاروانسرای ژاپنی در دوره «ادو»Edo، سده های هفده تا نوزده میلادی) بود. کاروانسرا مرکز عمده فروشی نیز بود.»(1039)
در شرح فوروکاوا می خوانیم:« کاروان می آمد و چیزهای بسیار به بازار می آورد. فکر کردم که اینجا درست به «تی کی ایچی» Tei-ki-ichi ژاپن مانند است. اما بازار تهران بسی بزرگتر از «تی کی ایچی»(بازار یک روز در ماه)ما ژاپنی ها بود.»[210](در دوره «ادو»، سده های 17 تا 19 در ژاپن، در شهرهای کوچک و روستاها بازار روز یا «ایچی»در روز معینی از ماه دایر می شد، که آن را به نام همان روز می خواندند، مانند «هاتسو کاایچی»Hatsu-ka-ichi(بازار روز بیستم ماه) یا «یؤکاایچی»Yo-ka-ichi( بازار روز هشتم ماه). هنوز هم در گوشه و کنار ژاپن این بازارهای یک روز در ماه تشکیل می شود، که از آن میان است بازارهای عتیقه و پوشاک در بعضی از معابد معروف).
اوکادا بازار ایران را مانند«ناکامیسه» Nakamise(دکان توی معبد) در آساکوُسا Asakusa(محله قدیم توکیو) در دوره ادو( سده های 17 تا 19)یافته است[31]. در دوره ادو، آساکوسا با معبد معروف آن محل گشت و گذار و تفریح مردم توکیو، که آن روزها ادو خوانده می شد، بود. دکانهای بسیار در محوطه معبد بود، و این دکانها را «ناکامیسه» می خواندند. هنوز هم در ژاپن در جشن ها و اعیاد، مانند نوروز و جشن تابستان، در معابد و زیارتگاههایی که دیدارکننده بسیار دارد، فروشندگان غرقه می سازند و بساط می گسترند و بازار خوردنی و نوشیدنی و وسایل سرگرم کننده هم گرم است.
در دوره ادو تجارتخانه هایی تیمچه مانند نیز در معابد بودایی بود، که «مونزن ماچی» Monzen-machi نامیده می شد. درآمد این تجارتخانه ها کمک هزینه معابد بود. به همین قیاس، هیرانو بازار ایران را به مونزن ماچی تشبیه کرده است.»[233]

بازار، اخبار روز و سیاست

مسافران ژاپنی به مرکزیت بازار برای مبادله اخبار و اطلاع از رویدادها اشاره کرده اند. به نوشته فوجی ئی و چین:« بازار جای داد و ستد است، و در عین حال مرکز مبادله اطلاعات درباره احوال جهان. در آنجا توانستم اطلاعات تازه بگیرم.»[161]
«مردم در سبزه میدان و دور و بر بازار با هم مبادله اطلاعات می کردند.»(شیموناکا، 1039). یوشیدا کوهؤ در وصف تبریز می نویسد که بازار گاهی پناهگاه یا مخفیگاه افراد ناراضی و پناهندگان سیاسی می شود[40]. ساکاموتو از اهمیت بازار و محله آن در جنبش مشروطه خواهی یاد می کند:« در سال 1906 که مشروطه خواهان به پا خاستند، در سبزه میدان و پیرامون بازار تهران جنبش سرگرفت. بازاریها به حمایت از مشروطه بازار را بستند...»[55] می یازاکی هم در بررسی جریان نهضت مشروطه از سهم بازار و بازاریان می گوید، و در سخن از قضیه کمبود قند و شکر و به چوب بستن میرزا هاشم قندی به دستور حاکم تهران، از رابطه این وضع با جنگ روس و ژاپن، که اهمیت تاریخی دارد، یاد می کند:« در دسامبر 1905 قیمت قند به سرعت ترقی کرد. قند و شکر در ایران کمیاب بود. حاکم تهران تجار قند را توقیف کرد زیرا که می پنداشت که آنها قند را احتکار کرده اند. اما این طور نبود. حقیقت این بود که واردات قند از روسیه کم شده، و این به علت جنگ روس و ژاپن بود. بازاریان تهران که از توقیف تجار قند و شکر به خشم آمده بودند، بازار را در مخالفت با عمل حکومت بستند. تجار و کسبه و روحانیون به اعتراض برخاستند و در مسجد گرد آمدند. این قضیه رویدادهای بسیار در پی داشت. بازاریها و روحانیون خواستار تحول وضع حکومت شدند.»[136]

حال و هوای بازار

مسافران صاحبدل و ایران شناس حال و هوای بازار ایرانی را دلنشین یافته اند. آشیکاگا می نویسد:« از تماشای بازار خوشم آمد زیرا که اینجا حال و هوای شرقی داشت و گوشه ای از دنیای قدیم بود... بازار ایران چیز دیگری است، دنیایی بس گیرا، که دلی گرم در آن می تپد... با دیدن بازار احساس کردم که جامعه ژاپن اینهمه دستخوش رقابت و شتاب کوبنده است؛ اما جامعه ایران از آرامش و سکون بهره دارد، آسوده و آسانگیر است. اگر به بازار می روید بهتر است که در ساعتهای صبح یا غروب بروید. حدود ساعت 9 در بازار باریکه زیبایی از نورخورشید از روزنه های سقف به درون می آید. کف بازار را آب می پاشند و احساس خنکی می کنیم. چنین فضا و منظری بسیار خوب و دلنشین بود. شب هنگام توی بازار تاریک تر می نمود. و در هر دکان و حجره چراغی روشن بود که منظره ای بسیار زیبا و بدیع می ساخت.»(39- 38)اینووه هم می گوید:« برای خرید که به بازار رفتم، از دکانداری پرسیدم: چه ساعت باز می کنید و کی می بندید؟ جوابم داد: آقا، کار بازار از طلوع آفتاب است تا غروب آفتاب.»[62] کازاما نیز بازار را پرافسون و جاذبه یافته است:« فقط بازار است که حال و هوای خالص ایرانی و دنیای پرلطف و گیرای گذشته را نگهداشته است. بازار نمودار شیوه زندگی شرقی و روحیه ایرانی است. فضا و هوای بازار جلوه ای از دنیای افسانه ای هزار و یک شب است.»[24]
بر سر راه کاروان بودن موقع ممتازی به شهر می دهد، و به بازار آن. یوشیدا ماساهارو می گوید که بازار شیراز پررونق بود، و« هر کالایی را که به بوشهر می رسید به شیراز حمل می کردند و از اینجا به یزد و اصفهان می رفت.»[71] «مسافرانی که از شمال می آیند و آنهایی که از جنوب آمده اند در کاشان که فرودگاه لب کویر است به هم می رسند. انبوه شتر و قاطر و اسب و ارابه در کاروانسرایی که ما فرود آمده بودیم درهم شده بود. اینجا دروازه مهم کویر است و درست حکم بندری را بر لب اقیانوس دارد.»[114]

گیرایی بازار

یوشیدا ماساهارو از قهوه خانه های حاشیه بازار تهران قدیم وصفی شنیدنی دارد:« در قهوه خانه های ایرانی تخت را بیرون دکان یا در باغچه می گذاشتند یا فرشی در گذر جلوی قهوه خانه می انداختند و مشتریها بر آن می نشستند. در این قهوه خانه ها بر سکویی یک نقال یا قصه گو برای مردم داستان می گفت. و حرکات دست و بدن و لباسش را در قصه گویی به کار می گرفت. قصه گو معمولاً از داستانهای هزار و یک شب می گفت. این صحنه ها مرا به یاد نقالی در ژاپن می انداخت.»[139]
آشیکاگا هم از لطف قهوه خانه های کنار بازار می گوید:« به بازار تهران رفتم... قهوه خانه هم بود. در اینجا از شنیدن موسیقی ایرانی لذت فراوان بردم. موسیقی به ما راحتی و آرامش بیشتر می داد، و به کسب و کار صاحب قهوه خانه رونق.»[37] آشیکاگا از تجربه دیگرش در بازار می نویسد:« با یک بازاری دوست شدم. از برابر دکانش که می گذشتم نگاهم کرد و گفت:« بفرمائید چایی بخورید.»یک روز تا چشمش به من افتاد گفت:« لطفاً اینجا باشید و صبر کنید. الان دوستم را صدا می کنم.»او صرافی را پیش من ‌آورد. آنها سه اسکناس قدیمی را نشانم دادند. صراف نمی دانست که اسکناسها مال کجاست، و از من پرسید. همین که اسکناسها را دیدم، شناختم. پول قدیم چین بود. نمی دانستم که کی اینها را به اینجا آورده است و کِی. فکر کردم که این اسکناسها باید راه درازی با کاروان و بر پشت شتر پشت سر گذاشته و از چین به ایران رسیده باشد.
«پسر مدرسه ای که بودم در ژاپن تاریخ شرق را خوانده بودم. اما اکنون دیدن اسکناسهای قدیم چین در بازار تهران برایم بسیار شگفت آور بود. سخت به هیجان آمده بودم...»[38]
برای چین شون شین آیینه فروشی ها در بازار آیینه روح ایرانی است:« در بازار با شگفتی دیدم که آیینه( و شمعدان) فروشی زیاد است. چرا ایرانیها آیینه را برای تزئین خانه دوست می دارند و مهم می دانند؟البته می دانم که آیینه چیز مفیدی است، آن را هر روز به کار می بریم و نیز برای زینت در خانه مان می گذاریم.
«قاب آیینه ها زیبا و زینتی ساخته شده است، با حاشیه ای از طلا یا نقره کاری. آن را که در اتاق می گذاریم خانه را روشن تر می کند و فضا را بازتر نشان می دهد.»
«دیدم که ایرانیها روشنایی و رنگهای زنده را دوست دارند، و فکر کردم که چون احکام شریعت اسلام آنها را به عبادت و خویشتن داری و سخت کوشی می دارد، آنها با گذاشتن آیینه در اتاق، روح و دلشان را تازه می کنند. این نکته رمز خرد و حکمت زندگی ایرانی است.»[193]
رمز و رازهای بازار را دل لطیف و جان آگاه آشی کاگا، که دوستان ایرانیش او را «عاشق آقا» نام داده بودند، درمی یابد:« از مسجد نزدیک بازار بانگ اذان، به دعوت به نماز، به گوش می آمد. آوای اذان، با آهنگ و طنین موزون آن، زیبا و دلنشین بود. احساس کردم که منظره شب بازار گیرا و خیال انگیز است. برایم چنین نمود که این مردم در زندگیشان چیزی دارند که به زندگی ایرانی معنی می دهد، و آیین و طریقت و سرنوشت آنها را باز می نماید.»[39]

(برای به دست دادن تلفظ درست، مشخصات کتابهای ژاپنی به حروف لاتین آمده است.)
(سال یاد شده میان ابرو پس از هر نام، تاریخ دیدار او از ایران است).
- آیکاگا آتسوجی(1934)
-Ashikaga Atsuji,Ashikaga Atsuji Chosakushu,in:Iran Gaku;Ito Gikyo & Imoto Eichi(eds),Tokyo,Tokai Daigaku shuppankai,1988.
-اوکادا اِمیکو(1971-1967)
-Okada Emiko,Iran jin-no-kokoro,Tokyo,NHK,1981
-اینووئه ایجی(1937-1934)
-Inoue Eiji,Waga kaisu Iran,Inoue Masayuki(ed & publ),Tokyo,1986.
-چین شون شین(1979)
-Chin Shun Shin;shiruko Roado Junreki,Tokyo,NHK,1985.
-ساکاموتو تسوتوموُ
-Sakamoto Tsutomu;Kindai Isuramu-no-Toshi to Iranjin 19 c.,in;Isurami-no-Hito-bito,Toshimin 5,Miki Wataru & Yamagata Takao(eds),Tokyo,Toyo Keizai Shinposha,1984.
-شیمونا کاکونیهیکو
Shimonaka kunihiko:Heibunsh Dai Hyakajiten,Tokyo,Heibunsha,1984.
-شین مورا ایزوُروُ
-Shinmura Izuru:Kojien(3rd ed).Tokyo,Iwanami,1955.
-فوجی ئی هیده ئو و چین شون شین(1979)
-Fujii Hideo & Chin Shun Shin;Shiruko Roado Roama-e-no-Michi(Koran-no-Sekai),Tokyo,NHK,1983.
-فوروکاوانوبوُیوشی(1881-1880)
Furukawa Nobuyoshi;Perushia Kiko,Tokyo,1890.
-کازاما آکی یو(1932-1929)
Kazama Akio;Sabako-no-kuni,Tokyo,Iwanamishinsho,1935.
-می یازاکی سِی ایچی
Miyazaki Seiichi,Iran,Tokyo,Iwanamishoten, 1991
-هیرانو ایچیرو(1959)
Hirano Ichiro;Shiruko Roado Iku(Iran-Afgan Tanken),Tokyo,Hobundo,1960.
-یوشیدا کوهؤ(1956)
Yoshida Koho;Sabako to Kogen-no-Kuni,Tokyo,Sanichishobu,1957.
-یوشیدا ماساهارو(1881-1880)
Yoshida Masaharu;Iran-no-Tabi,Tokyo,Hakubunkan,1894.

پی نوشت ها :

1. شماره های آمده میان دو ابرو پس از نام نویسندگان، سال سفر یا اقامت آنها در ایران است. شماره های آمده میان دو ابرو در متن مقاله، شماره صفحه مرجع است.

منبع : رجب زاده، هاشم؛ (1386)، جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ اول 1386.