نویسنده: محمد توحیدی چافی





 
تعامل و تقابل میرزا تقی‌خان امیرکبیر با سیاست‌های انگلستان و دست و پنجه نرم کردن‌های وی با «شیل»، وزیر مختار انگلیس، امری است که بر هیچ پژوهنده‌ای پوشیده نیست. تمرکز اصلی امیر، در این چالش مستمر و پیگیر، جلوگیری از رقابت‌های روزافزون روس و انگلیس در ایران بود؛ اما اگر بخواهیم این چالش‌ها را در قتل امیر مؤثر بدانیم و آن تعامل‌ها را با تمایل امیر به انگلستان ارزیابی نماییم، بدیهی است که آشکارا از پژوهش علمی به دور افتاده و دچار احساسات صرف شده‌ایم. در این میان، شائبه‌ی درخواست امیرکبیر از سفارت انگلیس و یا عکس آن، برای صیانت نفس نیز بسیار خیال‌پردازانه می‌نماید و چنان‌ که در ادامه خواهد آمد، با مشی سیاسی امیر در هر گونه پناه‌آوردنی به سفارتخانه‌های خارجی مغایر می‌نماید.
اگرچه نباید از نظر دور داشت که اگر امیرنظام نیز همچون رقبای قدرتمندش، که در رأس آن‌ها مهد علیا، مادر شاه و نیز میرزا آقاخان نوری بودند، پیوستگی و مشاوره با سفارت انگلیس داشت، شاید هیچ گاه به این سرنوشت تلخ دچار نمی‌شد و حتی تقویت مهد علیا و نوری را، با توجه به پیوستگی و تعاملاتی که با سفارت انگلیس داشتند، می‌توان از جمله دلایل تضعیف امیر در مقابل رقبایش تلقی کرد.
اما آنچه بیشتر به حقیقت نزدیک است این است که در واقع امیرکبیر کشته‌ی راه اصلاحات و تحدید منافع رجال سنتی و درباریانی گردید که هر از گاهی شکایت نزد مهد علیا، مادر ناصر‌الدین‌شاه، می‌بردند و به تعبیر دیگر، «امیر محکوم نظام سیاسی ایران و نظم میرزا تقی‌خانی گردید.»1

آیا امیرکبیر انگلوفیل بود؟

امیرکبیر در حقیقت از نظر وابستگی و عدم وابستگی به بیگانگان در ایران عهد قاجار موردی بسیار استثنایی است. وی با توجه به سوابق تاریخی روسیه در ایران، به شدت مراقب اقدامات روس‌ها بود و اقدامات آن‌ها را با حساسیت دنبال می‌کرد و البته بر خلاف بسیاری از رجال آن دوران، مخالفت امیر با روسیه به معنی تمایلات انگلوفیلی وی نبود. 2
سرسختی امیر با درخواست‌های روسیه و توسعه‌طلبی آن‌ها هیچ گاه به معنای تمایلات انگلوفیلی و انگلیسی‌مآبانه‌ی وی نبود و آنچه باعث گردید بین امیر و انگلیسی‌ها رفتاری توأم با احترام متقابل حکم‌فرما شود و هیچ گاه به تنش جدی منجر نگردد رفتار مشابه و حتی سخت‌گیرانه‌تر وی با روس‌ها و نیز شخصیت نافذ و مستقل وی بود. گزارش وزیر مختار انگلیس به وزیر خارجه‌ی وقت کشورش شاید درست‌ترین تعبیری باشد که عقاید وی را نسبت به بیگانگان آشکار می‌کند. وی می‌نویسد: «جهت سیاسی او [امیرکبیر] مخالفت با روسیه است، اما نه آنکه دوستدار انگلیس باشد و نیز تصور نمی‌کند که انگلستان خیرخواه ایران است.»3
امیرکبیر نیز مانند قائم‌مقام در صدد بود تا از نفوذ روس و انگلیس در ایران بکاهد و رقابت‌های این دو قدرت را مانع اصلاحات و ترقی ایران ارزیابی می‌کرد و همچون قائم‌مقام، همراه شدن و دامن زدن به رقابت‌های این دو کشور را برای ایران همچون سمّی مهلک می‌دانست.4
بی‌صبری امیر در رسیدن به آرمان‌های اصلاح‌طلبانه‌اش او را نه تنها با رجال و نخبگان سیاسی، بلکه حتی با عده‌ی زیادی از مردم ‌ـ‌که امیر رفاه آنان را خواستار بود‌ـ‌ نیز بیگانه ساخت؛ چنان که عزل امیرکبیر نوعی خوشحالی عمومی را با خود به همراه داشت. این واکنش امروزه برای ما عجیب به نظر می‌آید، اما موانعی که وی در راه جلوگیری از فساد ایجاد کرده بود، شمول افرادی را که جلوی دزدی آن‌ها گرفته می‌شد زیاد کرده بود. «کنت گوبینو» درباره‌ی این خوشحالی عمومی می‌نویسد: «ملت شبیه به گروهی شاگرد مدرسه‌ای شیطان و جنجالی بود که از دست معلم سخت‌گیری خلاص شده بود.»5

دیپلماسی پیشگیرانه

امیرکبیر که از تمایلات درباریان، به خصوص مهد علیا و نوری، با سفارتخانه‌ی انگلیس اطلاع داشت، همواره مراقب عملکرد این سفارتخانه و نیز سفارتخانه‌ی روس‌ها بود، به گونه‌ای که با ایجاد دستگاه خفیه‌نگاری یا دستگاه اطلاعاتی می‌کوشید ضمن کنترل مراودات آن‌ها و رجال وابسته‌ی ایرانی، از نابسامانی‌های اداری و مفاسد اقتصادی و قضایی جلوگیری نماید.
«اسماعیل رائین» در این باره می‌نویسد: «هر یک از رجال و سرجنبانان ایرانی که محرمانه با سفرای انگلیس، روس و گاهی عثمانی و فرانسه و اتریش سر و سرّی داشتند، ضدجاسوسان امیر بلافاصله از ملاقات و حتی گفت‌وگوی آنان مطلع می‌گردیدند. بارها اتفاق افتاده بود که امیر بدین طریق از نامه‌ها و گزارش‌هایی که سفرای انگلیس و روس برای نخست‌وزیران و وزرای خارجی‌ دول خود می‌فرستادند نیز مطلع می‌شد و حتی رونوشت آن‌ها را داشت.»6
دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی امیر به حدی موجبات نگرانی سفارتخانه‌های روس و انگلیس را فراهم آورده بود که آنان برای مقابله با آن، منابع مالی بیشتری را از دولت‌های خود خواستار بودند. «کلنل شیل»، وزیر مختار وقت بریتانیا در تهران، برای دولت متبوع خود نوشته بود: «مبلغی بیشتر در حدود 300 لیره برای شناختن جاسوسان امیر چه در تهران و چه در ولایات مورد نیاز است. تصور می‌رود صرف چنین هزینه‌ای بجا و ضروری می‌باشد.»7

مشی سیاست خارجی امیرکبیر

در عرصه‌ی سیاست خارجی، عملکرد امیرکبیر در رابطه با بیگانگان از افراط و تفریط به دور بود. اندیشه‌ی امیرکبیر، با در نظر گرفتن موقعیت ایران و شناخت ماهیت روابط بین‌الملل، بسیار مدرن و بر اساس برقراری رابطه‌ای دوستانه و همراه با احترام متقابل با کلیه دولت‌های خارجی و رعایت اصل بی‌طرفی بود. در واقع امیرکبیر خواسته یا ناخواسته اندیشه‌ی موازنه‌ی منفی را البته با رعایت تعامل و تعادل و همراه با مراقبت، چانه‌زنی و حفظ منافع ایران دنبال می‌کرد؛ اندیشه‌ای که شاید از استاد خود، قائم‌مقام و نیز تجربیات بین‌المللی خود در عثمانی و روسیه آموخته بود.
امیرکبیر در عین مبارزه با انگلستان و روس‌ها می‌کوشید با التجاء به دستگاه ضدجاسوسی و نیز رفتار دیپلماتیک، از شلوغ‌کاری و نیز پیچیده‌تر شدن اوضاع و برانگیختن حساسیت دولت‌های قدرتمند و صرف هزینه‌های بی‌جهت برای ایران پرهیز نماید؛ همان عملی که در دوره‌ی جانشینی وی، یعنی در زمان آقاخان نوری و در ماجرای جدایی هرات از ایران، در اثر عدم آشنایی صدراعظم وقت با بایسته‌های روابط بین‌الملل، موجب جدایی بخشی از خاک ایران شد. «ادوارد پولاک»، پزشک اتریشی، درباره‌ی این خصیصه‌ی امیر می‌نویسد: «از نظر سیاست خارجی همّ امیر مصروف آن بود که هر نوع دخالت خارجی را در امور ایران طرد و حتی‌المقدور مرزهای مملکت را به صورت اصلی احیا و تحکیم کند، منتها وی به خوبی نقاط ضعف حکومت حاضر را می‌شناخت و در نتیجه، همه را از پیچیده کردن کارها بر حذر می‌داشت.»8
اما آنچه نقطه‌ی تعارض امیرکبیر با انگلستان بود یک مبارزه‌ی مستقیم نبود. شاید بتوان مبارزه‌ی وی با وابستگان سفارت انگلستان را هم یکی از چالش‌ها و موانع نزدیکی امیر با سفارت انگلیس دانست و قطعاً از این حیث نیز انتقادات انگلستان را بر امیر از دید آن‌ها وارد می‌نمود. یکی از پژوهشگران این برهه از تاریخ می‌نویسد: «امیر با قلع و قمع سیاسی رجالی که مورد حمایت سفارتین بودند عملاً خصومت قدرت‌های خارجی را نیز برای خود خریده بود.»9
اما به عقیده‌ی نگارنده، همان گونه که قبلاً نیز اشاره گردید، رفتار دیپلماتیک و نیز مستقیم نبودن این مبارزه سبب شده بود که دشمنان خارجی وی با وجود انتقاد به وی، رفتاری احترام‌آمیز و دوستانه با وی داشته باشند و البته به گمان من این دشمنی به حدی نبود که راضی به قتل فجیع وی باشند. وزیر مختار انگلیس ضمن انتقاد از قتل امیر می‌نویسد: «هر خطایی که امیر نظام مرتکب شده باشد و هر کاستی که در کارش بوده باشد، بدون هیچ شبهه، هیچ جرمی نسبت به پادشاه مرتکب نگشته و هیچ سوءنیتی درباره‌ی مخدومش نداشته است.»10
بررسی سیاست خارجی انگلستان نشان می‌دهد که سیاست این کشور در دوران امیرکبیر منفعلانه‌تر از دوران گذشته و یا سال‌های پس از قتل امیرکبیر است. «شیل»، سفیر انگلیس، که تا یک سال پس از دولت امیر در ایران ماند، «نماینده‌ی سیاست نفوذ صلح‌جویانه» بود.11
سیاستی که خود امیر نیز در قبال انگلستان در پیش گرفته بود؛ یعنی جلوگیری از نفوذ انگلستان در ایران با روش‌های صلح‌جویانه! آیا این سیاست انگلستان ناشی از جو حاکم بر روابط بین‌الملل بوده یا اینکه سابقه‌ی دوستی شیل با امیر باعث اتخاذ چنین تدبیری از سوی انگلستان شده است؟ آیا در این میان اقتدار و شخصیت مستقل و چانه‌زنی‌های امیر توانسته بود انگلستان را ناچار به اتخاذ چنین سیاستی کند؟
به گمان نگارنده، برای همه‌ی این دلایل می‌توان وجهی قائل شد، اما آنچه بیش از همه در این عرصه حیاتی و تأثیرگذار به نظر می‌رسد عملکرد گام به گام، خرید زمان و خارج نشدن امیر از عرف دیپلماتیک و چانه‌زنی‌های میلی‌متری بود که نقشی بسیار مهم ایفا کرده است. حقیقت این است که امیر، در کنار همه‌ی کاستی‌هایش، تکلیف خودش را با خودش و سرزمینش مشخص نموده بود و با تزلزل و تردیدی که در سیاست صدراعظم‌های پس از او وجود داشت ‌ـ‌که از یک سو نمک‌خورده‌ی سفارت بودند و از سوی دیگر دنبال حفظ منافع ممالک محرومه‌ی پادشاهی ناصرالدین‌شاه بودند‌ـ بیگانه بود.
برای جانشین امیر، رضایت شاه و نرنجیدن دوستان سابق نیز مهم بود؛ همان دوستانی که برای صیانت نفس یا پیشبرد اهداف شخصی، ناچار به پناه آوردن به آن‌ها شده بودند. برخی از اینان، همچون آقاخان نوری، واقعاً دنبال خیانت به شاه نبودند، اما به واسطه‌ی نمک‌خوردگی و نیازی که برای صیانت نفس و ادامه‌ی حیات سیاسی به سفارت داشتند، به تزلزل و دوگانگی دچار شدند و سرانجام در کنار عدم آشنایی با اصول سیاست خارجی و قواعد آن، به زیان سرزمین خود عمل نمودند که اوج آن جدایی هرات از ایران بود.
انگلستان مانند سال‌های قبل و بعد از قتل امیر همواره به دنبال نفوذ بیشتر در ایران و دخالت در تصمیم‌سازی‌های دولت ایران بود. در این میان، امیرکبیر نیز با هر بهانه و ترفندی می‌کوشید از دخالت انگلستان در امور داخلی کشورش بکاهد. یکی از این سیاست‌ها سیاست جلوگیری از پناه آوردن مجرمان به سفارت انگلیس و نیز جلوگیری از سوءاستفاده‌ی پرسنل سفارت از قانون مصونیت سیاسی بود. امیرکبیر در این میان ضمن مکاتبات مکرر و چانه‌زنی‌های فراوان با انگلیسی‌ها و برای نشان دادن اقتدار دولت ایران قرار داده بود که پرچم رسمی ایران بر فراز عمارت نمایندگی‌ها، اعم از سفارت یا کنسول‌گری، برافراشته شود.12
مسئله‌ی پناه آوردن مجرمان به سفارت انگلیس پس از امیر و در زمان میرزا آقاخان نوری مشکلاتی بسیار جدی برای ایران ایجاد نمود؛ به گونه‌ای که مسئله‌ای به ظاهر ساده موجب رد و بدل شدن نامه‌های بسیار زشت میان «نوری» و سفیر انگلیس گردید و در ایجاد و شعله‌ورتر شدن جنگ ایران و انگلیس نقش مهمی ایفا نمود و دامن خود آقاخان نوری را نیز گرفت. در اینجا نیز می‌بینیم که سیاست امیر مخالف هر گونه التجاء به سفارتخانه‌های خارجی بود و این اتهام، یعنی درخواست پناهندگی به سفارت انگلیس، را باید خارج از مشی سیاسی وی تلقی نمود.
رفتار و نوشتار امیرکبیر در قبال وزیر مختار انگلیس و دیگر کارگزاران این کشور در ایران بسیار قابل تأمل و جالب است. نخست اینکه در مکاتبات شیل با امیر، گاه کلماتی بسیار ستایش‌آمیز و بسیار دوستانه دیده می‌شود که می‌بایست برخاسته از شناخت وزیر مختار از تجربه و شخصیت محکم امیر در قبال بیگانگان و منافع ایران باشد. ظاهراً شیل شخصیت محکم و ثبات رأی وی را در ماجرای معاهده ‌‌الرزنه الروم در زمان حضور امیر در عثمانی دیده بود؛ تا جایی که می‌نویسد: «دوستدار به کرّات مراتب دلسوزی و کفایت و کاردانی جناب سامی را به محک امتحان... خصوص در سفر مأموریت ارزنه ‌الروم که به مرتبه‌ی ثبوت و وضوح پیوست.»13
مشی رفتاری امیر در مکاتبات و مذاکرات خود با شیل، وزیر مختار انگلیس، نیز جالب و آموزنده است. در این مکاتبات و مذاکرات، هر جا لحن نماینده‌ی انگلستان آراسته و نرم می‌شود، امیر نیز با همان لحن پاسخ می‌گوید، ولی همین که شیل تندتر و روشن‌تر پاسخ می‌دهد، امیر نیز صریح‌تر و سخت‌تر پاسخ می‌گوید. چانه‌زنی‌های سخت‌گیرانه‌ی امیر با نمایندگان انگلیس گاه چنان مانع بود که آن‌ها مجبور می‌شدند برای گرفتن امتیاز بیشتر پناه به شاه بیاورند و از این مسیر جبهه‌ی تازه‌ای به روی وی بگشایند.
سیاست حفظ تعادل و موازنه‌ی منفی امیر سبب شده بود که به جای ایران، انگلستان نگران تیرگی روابط خود با ایران باشد. در جریان مخالفت امیر با تفتیش کشتی‌های ایرانی توسط انگلیسی‌ها به بهانه‌ی جلوگیری از تجارت برده، شیل وزیر مختار انگلستان، از پالمرستون، وزیر خارجه، می‌خواهد که در انتظار اجازه‌ی تفتیش از ایران نباشد، بلکه ناوگان دریایی انگلستان کشتی‌های حامل برده را ضبط و بندگان آن را آزاد کند؛ اما پالمرستون نظر او را نپذیرفت و استدلال نمود که با این عمل روابط ایران و انگلیس به تیرگی خواهد گرایید.
بنابراین بررسی سیاست خارجی امیرکبیر در قبال انگلستان نشان می‌دهد که وی با تجربه‌ای که در جریان حضور در عثمانی و حل‌وفصل موفقیت‌آمیز معاهده‌ی ارزنه‌ الروم و نمایندگان ایران در روسیه به دست آورده بود می‌کوشید ضمن تأکید بر مصالح ایران و سرسختی در برابر خواسته‌های انگلستان، از ایجاد درگیری بی‌فایده و پیچیده‌تر شدن روابط بین دو کشور پرهیز شود.
انگلیسی‌ها که مشابه این سرسختی امیر را در قبال روسیه نیز آشکارا می‌دیدند، رفتار امیر را ناشی از سوءنیت در قبال خود تلقی نمی‌کردند و مجبور می‌شدند رفتاری دوستانه، همراه با احترام و گاهی منفعلانه در برابر وی داشته باشند. در این میان، سابقه‌ی مراودات قبلی شیل با امیرکبیر و نیز «سیاست نفوذ صلح‌جویانه» وی سبب شده بود که علی‌رغم چالش‌هایی که با امیر داشتند، وارد تنش‌های جدی با ایران نشوند؛ سیاستی که بعدها با خروج شیل از ایران و در زمان میرزا آقاخان نوری عملاً به «سیاست متجاوزانه» بدل شد و مقدمات جنگ ایران و انگلیس را بر سر ماجرای هرات فراهم آورد.
انگلیسی‌ها بی‌تردید از عزل امیرکبیر سود می‌بردند و در نوشته‌های آنان نیز هیچ نشانه‌ای از ناراحتی در خصوص عزل وی به دست نمی‌آید؛ اما ستایش آن‌ها از شخصیت وی و بی‌گناهی امیر در قبال شاه و نیز شکایت آنان از قتل فجیع امیر نکته‌ای است که بر کسی پوشیده نیست. در این میان، با روی کار آمدن میرزا آقاخان نوری، فردی که به خاطر بازگشت خودسرانه از تبعید کاشان پس از مرگ محمدشاه، جانش را مدیون حمایت سفارت انگلیس بود، به نظر می‌رسید که روابط آن‌ها رو به بهبود یابد، اما در عمل این اتفاق رخ نداد، زیرا نوری که درست یا نادرست اتهام پیوستگی با انگلستان را در پرونده‌ی سیاسی خود داشت، دست به اقداماتی نمایشی در مقابله با برخی مسائل پیش‌پاافتاده با «چارلز ماری» زد که به تعبیر سر «دنیس رایت» شاید یکی از ناشی‌ترین و نامناسب‌ترین فرستاده‌هایی باشد که دولت انگلیس تا آن روز به ایران فرستاده بود.15 این امر اوضاع را پیچیده کرد و وقتی این جریان با خواست شاه برای تصرف هرات مصادف شد، مقدمات جنگ بیهوده و نمایشی ایران و انگلیس را فراهم آورد. جنگ ایران و انگلیس، که حاصل عدم آشنایی شاه و صدراعظم با واقعیت‌های داخلی ایران و اصول روابط بین‌الملل و نیز بی‌تدبیری چارلز ماری در برقراری روابطی سالم با رجال سیاسی ایران بود،16 اهمیت دیپلماسی بی‌سروصدای امیرکبیر و مشی سیاسی مدبرانه‌ی وی را آشکارتر می‌کند؛ سیاستی که انگلستان را وادار به اتخاذ سیاست نفوذ صلح‌جویانه و منفعلانه در برابر ایران نموده بود.(*)
منابع:
1. فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، 1348، ص 68.
2. جرج ن. کرزن، ایران و قضیه‌ی ایران، ترجمه‌ی وحید مازندرانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، ص 559.
3. فریدون آدمیت، همان، ص 201.
4. علی‌ رضا قلی، جامعه‌شناسی نخبه‌کشی، تهران، نی، 1377، ص 100.
5. کنت گوبینو، سه سال در آسیا، ترجمه‌ی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، قطره، 1383، ص 279.
6. Magiran. Com/npview.asp? id=1564140
7. همان.
8. محمود حکیمی، داستان‌هایی از زندگی امیرکبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 219.
9. صادق زیباکلام، مجله‌ی دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی، زمستان 1379.
10. فریدون آدمیت، همان، ص 657.
11. همان، ص 509.
12. همان، ص 544.
13. همان، ص 509.
14. همان، ص 520.
15. سر دنیس رایت، انگلیسیان در ایران، ترجمه‌ی غلامحسین صدری افشار، تهران، اختران، 1383، ص 39.
16. همان، ص 40.

منبع: برهان