سیاههای از سوءرفتار واشنگتن در ایران
مقدمه
از زمان ورود هیئتهای مذهبی آمریکایی به ایران در قرن نوزدهم تا کنون، روابط ایران و آمریکا فراز و نشیبهای زیادی را به خود دیده است. در آغاز، ایرانیان نظر مساعدی نسبت به آمریکا داشتند و آن را نیروی سومی در برابر 2 استعمارگر کهن روس و انگلیس میپنداشتند، اما با وقوع جنگ جهانی دوم دیری نگذشت که آمریکا چهرهای دیگر از خود به نمایش گذاشت. این کشور به عنوان یکی از 2 ابرقدرت سر برآورده از خرابه های جنگ جهانی دوم، در راستای تأمین منافع خود و در رقابت سیاسی، نظامی، اقتصادی و ایدئولوژیک با شوروی، از هیچ اقدامی فروگذار نکرد. کودتا، تحریم و سرنگونی حکومتهای مخالف و حمایت از دیکتاتوریهای موافق، تنها گوشهای از اقدامات و جنایات این کشور در عرصهی بینالمللی بود. این اقدامات به طور ویژه در مورد ایران ـکه علاوه بر هممرز بودن با شوروی، دارای منابع غنی انرژی بودـ نمود بارز یافت. مقالهی حاضر به دنبال نشان دادن این جنایات و اقدامات سلطهجویانهی آمریکا در قبال ایران در دوران قبل از انقلاب اسلامی است.ایران و آمریکا؛ آغاز روابط
آغاز روابط ایران و آمریکا به سالهای نخست قرن 19 میلادی بازمیگردد که 2 کشیش آمریکایی، به نامهای اسمیت و دوایت، از کلیسای پرسبیترین (Presbyterian mission) برای تبلیغ دین مسیح و مطالعهی احوال مسیحیان آذربایجان به ایران آمدند و با فرستادن گزارشهای خود به آمریکا، زمینهی اعزام هیئتهای مذهبی بیشتری را به ایران فراهم نمودند. در ادامه، 2 کشور مبادرت به انعقاد عهدنامهی دوستی و مودت در سال 1856 نمودند.[1] این عهدنامه، به همراه گرایش دولت آمریکا به گسترش دامنهی تجارت خود، از یک طرف و تمایل دولت ایران به درگیر کردن نیروی سوم برای مقابله با مداخلات روسیه و انگلستان در مسائل داخلی ایران، از سوی دیگر، زمینهی برقراری مناسبات رسمی میان 2 کشور را در سال 1883 فراهم کرد.[2]با تأسیس سفارت آمریکا در ایران، در این سال روابط سیاسی میان 2 کشور آغاز و 5 سال بعد، یعنی در سال 1888، سفارت ایران در واشنگتن دایر شد. با این حال، دولت آمریکا، به دلیل بُعد مسافت و پیروی از دکترین مونروئه و سیاست انزواگرایی، علاقهای به درگیر ساختن خود در مسائل ایران نداشت و این بیطرفی آمریکا در طول انقلاب مشروطه و سالهای بحرانی 1906 تا 1909 همچنان ادامه یافت.
پایان جنگ جهانی اول شروع تازهای در روابط 2 کشور بود. از این زمان به بعد سیاست آمریکا در ایران، با توجه به موقعیت استراتژیک و منابع سرشار نفت جنوب، تغییر یافت و این کشور به اهمیت منافعش در ایران پی برد. از سوی دیگر، ظهور آمریکا، به عنوان یک قدرت بزرگ در عرصهی بینالملل، این امید را در اندیشهی ایرانیان به وجود آورد که ایران میتواند با استفاده از آمریکا خود را از چنگال انگلیس ـکه با از بین رفتن روسیهی تزاری در منطقه بیرقیب مانده بودـ برهاند. اما حادثهی دیگری لازم بود تا آمریکا به طور کامل از لاک انزواگرایی خود بیرون آید و به افزایش نفوذ خود در ایران بپردازد. این حادثه جنگ جهانی دوم بود که نیروهای آمریکایی را برای اولین بار در سال 1942 وارد خاک ایران کرد.
اعلامیهی تهران (1943)، که در آن زمان بزرگترین موفقیت دیپلماسی آمریکا در ایران محسوب میشد، نمونهی برجستهی حمایت وسیع آمریکا از استقلال و تمامیت ارضی ایران بود. این اعلامیه از دخالت گستردهی آمریکا برای کاهش قدرت و نفوذ شوروی و انگلستان در ایران حکایت میکرد. آمادگی آمریکا به همکاری مالی و نظامی با ایران، به همراه تمایل دولت ایران، باعث اعزام مستشاران مالی و نظامی و کمکهای اقتصادی آمریکا به ایران شد. در واقع آمریکا توانست طی جنگ جهانی دوم وارد صحنهی سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران شود و پایههای نفوذ طولانی مدت خود را پیریزی کند.[3] با پایان جنگ جهانی دوم و شکلگیری جنگ سرد، رقابت با شوروی و مقابله با کمونیسم محور اصلی سیاست خارجی آمریکا را در ارتباط با سایر کشورها شکل داد. ایران نیز از این امر مستثنی نبود.
آمریکا و ملی شدن صنعت نفت ایران؛ از همراهی تا براندازی
در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم هنوز ایرانیان نظر مساعدی نسبت به آمریکا داشتند. هنوز خاطرهی شوستر و میلسپو، حمایت در برابر شوروی در سازمان ملل و تشویقهای این کشور در بازپسگیری آذربایجان و رد موافقتنامهی نفت با شوروی در اذهان ایرانیان زنده بود و آنها انتظار داشتند که آمریکا، همان طور که در قضیهی آذربایجان و نفت شمال از آنها پشتیبانی کرده بود، در قضیهی نفت جنوب نیز از آنها حمایت کند؛ ولی سیر حوادث نشان داد که چقدر اشتباه میکردند و بهای این اشتباه را چقدر سنگین پرداختند. سیاست آمریکا در این دوران و در قبال جنبش ملی شدن صنعت نفت را میتوان در 3 مقطع مشخص بررسی کرد:[4]1. پشتیبانی از جنبش ملی شدن صنعت نفت
در این مقطع، آمریکا مخالفتی با جنبش ملی ایران نداشت. دولت ترومن 2 هدف اساسی را در قبال ایران در پیش گرفته بود: نخست اینکه ایران به هر قیمتی باید در اردوگاه غرب بماند و هدف دوم حفظ ثبات بازار نفت در جهان بود.[5]2. میانجیگری دوستانه در حل اختلافات ایران و انگلیس
در این مرحله، واشنگتن 2 طرف ماجرا (انگلیس و ایران) را به حل اختلافات از طریق گفتوگو دعوت کرد. آمریکاییها، پس از ملی شدن صنعت نفت، سعی کردند با میانجیگری و طرح پیشنهادهایی چون پیشنهاد جکسون، استوکس و بانک جهانی، جنبش را مهار کنند و منابع نفتی ایران را بین خود و انگلستان تقسیم کنند.[6]3. مخالفت با مصدق و براندازی حکومت ملی
با به قدرت رسیدن چرچیل در انگلستان و آیزنهاور در آمریکا، سیاست 2 کشور در برخورد با دولت مصدق همسو شد. دولت آیزنهاور، که مماشات در مقابل مصدق را باعث پیروزی حزب توده و فروافتادن ایران در دامان شوروی میدانست، از سرنگونی مصدق و بازگشت شاه حمایت کرد.[7] در نتیجه، عوامل سازمانهای اطلاعاتی انگلستان و آمریکا و مأمورین سیاسی این کشور، با همدستی شاه و مزدوران ایرانیاش، کودتای 28 مرداد 1332 را تدارک دیدند.[8]سیا در سرنگونی یک دولت خارجی به شمار میرفت، با هدایت کرمیت روزولت، مأمور مخفی سیا، به نام عملیات آژاکس و با هزینهی حداقل 60 هزار دلار[9] به مرحلهی اجرا گذاشته شد. البته بعد از کودتا مبلغ یک میلیون دلار، که برای طرح آژاکس منظور شده بود و به مصرف نرسیده بود، از طرف روزولت به شاه داده شد تا صرف هزینههای دولت شود.[10] این کودتا، که اولین تجربهی کودتای 28 مرداد 1332 آغاز مرحلهی جدیدی از دیپلماسی آمریکا بود؛ به طوری که این کشور از یک نیروی سوم به قدرت اول در ایران مبدل شد و برگ جدیدی از مداخلهگرایی در تاریخ سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران ورق خورد. انگلیسیها و آمریکاییها، پس از کودتای 28 مرداد، ایران را به مثابهی یکی از سرزمینهای فتحشدهی خود میدیدند. بنابراین طبیعی بود که بخواهند منابع این کشور را به عنوان غنایم جنگی میان خود تقسیم کنند.انعقاد قرارداد کنسرسیوم در اکتبر 1954، بین شرکت ملی نفت ایران و کنسرسیومی از شرکتهای نفتی غربی، در راستای تأمین این هدف بود.[11] آیزنهاور، بعد از کودتا در ایران، به دنبال ساختن یک دولت شدیداً دستنشانده زیر رهبری شاه و گنجاندن ایران در اتحادی با سایر متحدان آمریکا در منطقه بود. بنابراین با وساطت آمریکا، پیمان بغداد بین ترکیه، عراق، انگلستان، پاکستان و ایران منعقد شد (1955) و کمربند امنیتی دور بلوک شرق (ناتو ـ سنتو ـ سیتو) تکمیل گردید.[12]
کندی و انقلاب سفید
کندی، که در سال 1961 به عنوان سیوپنجمین رئیسجمهور آمریکا بعد از آیزنهاور به قدرت رسید، برای سیاست خارجی آمریکا در جهان سوم استراتژی تازهای موسوم به اتحاد برای پیشرفت اتخاذ کرد. این استراتژی عبارت بود از اصلاحات همراه با استفاده از نیروی ضدشورش در صورت بروز مخالفت در کشورهایی که قرار بود در آنها اصلاحات آمریکایی پیاده گردد.حکومت کندی، در قالب این استراتژی برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم، بر روی کمک اقتصادی (به جای برنامههای نظامی آیزنهاور) و برنامههای فرهنگی از قبیل سپاه صلح و تلاشهای دیپلماتیک برای پیشبرد مسالمتآمیز دگرگونی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در جهان سوم تأکید نمود و به بازسازی نیروهای معمولی نظامی آمریکا، به ویژه واحدهای ضد شورش که میتوانست در جهان سوم به کار آید، پرداخت.
به دنبال پیگیری این دکترین در ایران، دولت آمریکا، ضمن حمایت از حکومت اصلاحطلب علی امینی، به اعمال فشار به شاه برای اجرای اصلاحات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پرداخت.[13] انقلاب سفید شاه و ملت نیز در همین راستا، تحت فشار دولت کندی برنامهریزی شد و علیرغم مخالفتها، اعتصابات و تظاهراتی که در شهرهای مختلف و مخصوصاً مراکز مذهبی صورت گرفت، اصول آن به رفراندوم گذاشته و اجرا شد.[14] بنابراین آغاز انقلاب سفید یک انتخاب سیاسی بود که عمدتاً از خارج از حکومت نشئت میگرفت و نه دهقانان و نه طبقهی متوسط، هیچ کدام در آن نقشی نداشتند و بازیگران اصلی آن شاه؛ علی امینی، نخستوزیر؛ حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی؛ و دولت کندی از ایالات متحده بودند.[15]
مخالفتهای روحانیت و مردم با انقلاب سفید و تظاهرات متعدد در حمایت از سخنان امام خمینی موجب شد شاه در صدد به نمایش گذاشتن مرحلهی دوم دکترین کندی برآید تا ضمن ترساندن مردم، روحانیت را نیز وادار به سکوت کند. ورود جان مک لوی، مشاور ویژهی کندی، به تهران در 19 اسفند 1341 و کشتار مدرسهی فیضیه (12 روز بعد) در همین راستا صورت گرفت.[16]
جانسون و کاپیتولاسیون
دکترین جانسون تفاوت چندانی با اسلافش نداشت. در این دوران درخواست دولت آمریکا برای اعطای مصونیتهای سیاسی و قضایی برای مستشاران آمریکایی در ایران، که از زمان کندی مطرح شده بود، پذیرفته شد. محمدرضا شاه، که بارها سلسلهی قاجار را به خاطر اعطای کاپیتولاسیون نکوهش و به وطنفروشی متهم کرده بود، در راستای افزایش توان نظامی خود، به احیای کاپیتولاسیون پرداخت.[17] موافقت آمریکا با اعطای وام 200 میلیون دلاری به ایران، آن هم درست 11 روز پس تصویب قانون معافیت نظامیان آمریکا، پاداشی بود که دولت ایران در ازای اعطای کاپیتولاسیون دریافت کرد. سخنرانی تند امام خمینی در 4 آبان 1343 به همراه صدور اعلامیهای در مخالفت به اعطای مصونیتهای سیاسی و قضایی به مستشاران آمریکا در ایران، جو ملتهبی را در سراسر ایران در مخالفت با کاپیتولاسیون به وجود آورد. واکنش رژیم در قبال این اعتراضات، تبعید امام به ترکیه بود، اما شعلههای خشم مردم در همین سال موجبات قتل منصور و سپس ترور نافرجام شاه را فراهم کرد. ضمن آنکه با درخواست اعطای کاپیتولاسیون، از وجههی آمریکا نزد مردم ایران ـکه در جریان کودتای 28 مرداد خدشهدار شده بودـ به شدت کاسته شد.[18].
نیکسون و ژاندارم منطقه
تجربهی جنگ کره و ویتنام، به همراه اعلام تصمیم انگلستان مبنی بر خروج نیروهایش از خلیج فارس تا سال 1971 و ترس از جایگزینی شوروی در منطقه، موجب مطرح شدن دکترین دوستونی نیکسون در منطقهی خلیج فارس و اعطای نقش ژاندارمی منطقه به رژیم شاه گردید. با اتخاذ چنین تصمیمی منطق فروش تسلیحات سنگین به ایران در سیاست خارجی آمریکا غلبه یافت، ضمن آنکه افزایش قیمت نفت اجازهی چنین خریدهای سنگینی را به شاه ایران میداد. بنابراین روابط ایران و آمریکا در اوایل دههی 1970 به اوج خود رسید و آمریکا شاه را تشویق میکرد که به صورت پلیس منازعههای منطقهای بین آمریکا و متحدان شوروی عمل کند.[19]کارتر و کودتا علیه انقلاب اسلامی
روی کار آمدن کارتر در سال 1977 تحولی تازه در روابط خارجی آمریکا پدید آورد. سمبل استراتژی جدید دولت آمریکا رعایت حقوق بشر بود و به نظر میرسید آمریکا اصرار زیادی برای ادامهی حمایت سنتیاش از رژیمهای دیکتاتور ندارد و سیاست کاهش صدور تسلیحات پیشرفته به مناطقی که ورود این تسلیحات باعث بر هم خوردن توازن نظامی آن میشد را در پیش گرفته است.[20] با این حال، در آغاز حکومت کارتر عملکرد حکومت نیکسون و فورد را نسبت به ایران دنبال کرد و با فروش مقادیر زیادی سلاح پیشرفته به ایران موافقت کرد، اما پیش از آنکه حکومت کارتر بتواند دکترین تازهای در برخورد با ایران تدوین کند، نخستین جلوههای انقلاب ایران شروع به ظاهر شدن کرد.[21]در این وضعیت، زمانی که مبارزات انقلابی مردم ایران علیه رژیم شاه شدت گرفت و سررشتهی کارها از کف دولتمردان شاهنشاهی خارج شد، آمریکاییها دیگر بار به کمک مهرهی دستنشاندهی خود شتافتند و طرح کودتای دیگری را در پیش گرفتند. بدین منظور ژنرال هایزر، در جریان اوجگیری نهضت انقلابی مردم ایران، با هدف تداومبخشی به سلطهی آمریکا بر ایران و جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی، در روز 14 دی 1357 و در اولین روز تشکیل کنفرانس گوادلوپ (این کنفرانس به پیشنهاد ژیسکار، رئیسجمهور فرانسه، و برای بررسی مهمترین مسائل جهان آن روز و از جمله مسئلهی ایران تشکیل شده بود) با یک هواپیمای نظامی مخفیانه وارد ایران شد[22] و در مدت اقامت یکماههی خود تلاش گستردهای جهت دستیابی به اهداف مأموریتش انجام داد. اعزام چنین مقام بلندپایهای به درون یک موقعیت بحرانی، با در نظر گرفتن خطراتی که ممکن بود متوجه جان وی شود، نشان از اهمیت فوقالعادهی مسئله (حفظ رژیم شاه) برای کاخ سفید داشت. هایزر، پیش از هر کاری، جلوگیری از فرار فرماندهان ارتش را در دستور کار خود قرار داد و سپس در جهت حمایت از دولت بختیار، 3 برنامهی «شکستن اعتصابات»، «مستحکم نمودن رابطهی ارتش و بختیار» و «اتخاذ اقدامات احتیاطی در صورت شکست دولت غیرنظامی» را در پیش گرفت. مهمترین عاملی که مانع اجرایی شدن کودتای هایزر شد بازگشت امام خمینی (رحمت الله علیه) به ایران بود. در نتیجه هایزر، که با بازگشت امام خمینی (رحمت الله علیه) دیگر امیدی به پیروزی طرحهایش نداشت، بدون کسب موفقیت، ناگزیر در 14 بهمن 1357 از ایران خارج شد و در واقع معمار کودتا با آن همه تجربیات و سوابقش در مقابل معمار انقلاب شکست خورد.[23]
به عنوان جمعبندی نمودار زیر سیر صعودی روابط ایران و آمریکا را از آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی و شکل رابطهی ایران و آمریکا را به تصویر کشیده است:
پینوشتها:
[1]Sam Sasan Shoamanesh, History Brief: Timeline of US‐Iran Relations until the OBAMA Administration, MIT International Review, http://web.mit.edu/mitir/2009/online/us-iran-2.pdf, p 1
[2]حمیدرضا بداقی، بررسی روابط سیاسی ایران و ایالات متحدهی آمریکا (1347-1332)، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1387، صص 19 و 20.
[3]علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (1357ـ1320)، تهران، قومس، 1381، صص 120 تا 125.
[4]عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی (1357ـ1320)، تهران، نشر مؤلف، ص 104.
[5]مارک ج گازیوروسکی، کودتای 28 مرداد 1332، ترجمهی غلامرضا نجاتی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1367، ص 25.
[6]ازغندی، همان، 200 تا 206.
[7]مارک ج گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه: بنای دولت دستنشانده در ایران، ترجمهی فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، 1371، ص 168.
[8]بداقی، همان، ص29
[9]گازیوروسکی، کودتای 28 مرداد 1332، همان، ص 40.
[10]همان، ص 62.
[11]بداقی، همان، صص 36 تا 48.
[12]علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، 1386، صص 162 و 163.
[13]گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه: بنای دولت دستنشانده در ایران، همان، صص 170 تا 174.
[14]جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص 19.
[15]احمد اشرف، از انقلاب سفید تا انقلاب اسلامی، ترجمهی محمدسالار کسرایی، پژوهشنامهی متین، شمارهی 22، بهار 1383، ص 111.
[16]بداقی، همان، ص 154.
[17]حمید روحانی، بازخوانی پروندهی کاپیتولاسیون در ایران، ماهنامهی اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر، سال اول، شمارهی 2، آبان 1381، ص 19.
[18]بداقی، همان، صص 198 تا 200.
[19]یوناه الکساندر و الن نانز، تاریخ مستند روابط دوجانبهی ایران و ایالات متحدهی آمریکا، ترجمهی سعیده لطفیان و احمد صادقی، تهران، قومس، 1378، صص 55 و 556.
[20]صادق زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، روزنه، 1386، صص 194 و 195.
[21]امینی، همان، ص 205.
[22]محمدهاشم پوریزدانپرست، مأموریت ویژهی ژنرال رابرت هایزر برای سرکوب انقلاب اسلامی، فصلنامهی 15 خرداد، دورهی سوم، سال سوم، شمارهی 10، زمستان 1385، صص 43 تا 45.
[23]بینام، نقدی بر کتاب مأموریت مخفی هایزر در ایران، فصلنامهی 15 خرداد، دورهی سوم، سال پنجم، شمارهی 18، زمستان 1387، صص 191 تا 212.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}