سرهنگ فوکوشیما
«کاشف» ژاپنی غرب آسیا و ایران در پایان سده نوزده



 

یاساماسا فوکوُشیما، سرهنگ ژاپنی، در اواخر سده نوزده، پس از جنگ چین و ژاپن و اندک زمانی پیش از درگیر شدن ژاپن با روسیه، مأمور شناسایی سرزمینهای آسیای میانه، ایران، و نیز مستملکات عثمانی شد، و در مسیرش به هند و خاور دور هم رفت. او را در ژاپن« کاشف آسیای میانه» می شناسند فوکوشیما چند سفرنامه خواندنی از گشت و گذارهایش به یادگار گذاشته که بخش چشمگیری از آن شرح دیدارهایش از ایران است.
فوکوشیما در سفرش به ایران روز 25 مه 1896(21 شعبان 1313 هـ.ق) به بندر بوشهر رسید، و روز 3 ژوئیه آن سال(1 شوال 1313)وارد تهران شد و در «هتل انگلیسی»تهران منزل گرفت. او 31 روز در این شهر ماند، و به یاری کنسول آمریکا توانست نزد مظفرالدین شاه بار یابد( 19 ژوئیه 1896/ 17 شوال 1313).
سفر «اکتشافی» فوکوشیما در آسیای میانه و دنباله آن در ایران، که طی آن با نگاهی کارشناسانه به شناختن و سنجیدن موقع جغرافیایی و وضع نظامی سرزمینهای غرب آسیا پرداخت،‌ بخشی و نمونه ای از تدارک پردامنه ژاپن در سالهای مقارنِ جنگ با روسیه است. زمامداران ژاپن به هر راه ممکن افکار مردم و اسباب کار را برای مقابله با دشمن شمالی آماده می ساختند، و مأموریت فوکوشیما جزئی از این تلاش بود. نمونه ای دیگر از آماده سازی خود برای این پیکار را در تمرین جنگی سخت و پی گیر قوای نظامی ژاپن در نواحی شمالی این کشور، که اقلیم و هوای آن به شمال روسیه و سیبری نزدیک است، می شد دید. در اواخر ماه ژانویه سال 2002 در یکصدمین سالگرد واقعه جان باختن 199 سپاهی ژاپنی در تمرین نظامی راه پیمایی در کوههای پر برف آئوموری در شمال ژاپن، مراسمی برگزار شد. این سپاهیان از فوجهایی از نیروی زمینی ژاپن بودند که خود را برای نبرد در سرزمین پر برف روسیه آماده می ساختند. از ستونهای سربازانی که در مشق راهپیمایی در کوهستان ایالت سردسیر ژاپن گرفتار توفان برف ناگهانی شدند و راه گم کردند، 199 لشکری در روزهای 23 تا 25 ژانویه 1902 جان دادند، و فقط 17 نفر از این مهلکه نجات یافتند. خاطره های یکی از این بازماندگان که در سال 1967 در نوار صوتی ضبط شده گویای دهشت این رویداد است، که آن را هولناک ترین فاجعه کوه پیمایی در جهان دانسته اند. می گویند که فرمانده این فوجها در ساعت هایی که با مرگ دست به گریبان بوده بارها گفته که خداوند او و نفراتش را فراموش کرده و به حال خود رها ساخته است.

سفر در خاک ایران

فوکوشیما همچون دیگر مسافران ژاپنی پیش از خود سفری دشوار از بوشهر به تهران داشت. او هم از سختی راه نالیده و از گرما، راههای سخت گذر کوهستان، تغییر تند آب و هوا در مسیر، نامناسب بودن اتراقگاهها و کاروانسراها، و معطلی در چاپارخانه ها برای تعویض اسب در رنج بوده، اما بر روی هم تحمل نشان داده است.
در ایستگاهی میان قم و تهران دو روز در انتظار ماند تا ارابه پستی برسد. او شرح نسبه دقیقی از فاصله راهها و مسافت هر قطعه از راه و وضع و موقع منازل میان راه در سفرنامه اش آورده است. او وصفی از اصفهان می گوید و از مدرسه چهارباغ و تحصیل علوم دینی. در وصف بیابان میان اصفهان و کاشان، اهمیت آب و چاه و قنات در فلات ایران را بازشناخته است. در راه قم به تهران با ارابه پستی،« هوا داشت تاریک می شد که جویباری میان راهِ کوهسار پیدا شد. مسافرها راننده ارابه را واداشتند که نگهدارد، و همه تند پیاده شدند و دست و رو شستند(= وضو گرفتند) و به سوی جنوب غرب، رو به کعبه، به نماز ایستادند.»
او هم، مانند دیگر مسافران ژاپنی، قامت بلندِ دماوند را که از دوردست فلاتِ دامنه آن پیداست«فوجی ایران» خوانده است.
«راه ارابه رو از وقتی که در دست ایرانیها افتاده است( پس از رفتن شرکت انگلیسی) نگاهداری و مرمّت نمی شود، و اینجا و آنجا راه آب باز یا خراب شده و جاده را قطع کرده و پست و بلند و دست اندازها در این مسیر فراوان است.»نیز نوشته است:« ایرانیها چای خیلی دوست دارند و زیاد می نوشند. این عادتشان مانند رسم مردم روسیه است. نام اسباب چای را هم از زبان روسی گرفته اند.»

فساد دستگاه حکومت، رسمهای بیراه

در سفرنامه فوکوشیما می خوانیم:« ساعت 11 صبح 5 ژوئیه، وزیر مختار تازه گماشته ایتالیا به تهران رسید و در «هتل انگلیسی» فرود آمد. شاه ایران یک دسته سرباز پیاده به بدرقه و یک فوج سواره نظام قزاق به اسکورت او فرستاد و چند صاحب منصب مأمور تشریفات حکومت سوار درشکه دنبال کالسکه وزیر مختار می آمدند و او را وارد کردند. شاه برای « منزل مبارکی» دوازده طبق شیرینی تعارف فرستاد. چنین می نماید که این کار( برای استقبال از نماینده خارجی که از راه می رسد) رسم شده است. افسرها درجه نایب دومی داشتند. وزیر مختار تازه رسیده می بایست دو- سه قران برای هر سرباز انعام بدهد، اما پیداست که بیشتر این پول به جیب افسرها می رود.» جز این، او در جای جای نوشته اش به نارسائیها و بیراهیها در ایران اشاره دارد.»

دیدار و گفتگو با زمامداران

فوکوشیما در وصف ظل السلطان که در اصفهان با او ملاقات داشته است( در چهل و هشت سالگیش) می گوید:« این شاهزاده همیشه مراقب آنچه که در ایران می گذرد هست، و بیش از چهل روزنامه از ممالک دیگر برایش می رسد، و برای فرزندانش معلم زبانهای انگلیسی و فرانسه و آلمانی گرفته است». او می افزاید که این شاهزاده شکار دوست است، و از من پرسید که آیا در مملکتمان شکار خوبی داریم. پاسخ دادم:« در شمال خرس و در جنوب گراز وحشی هست...» شاهزاده لبخندی زد و گفت:« شکار خرسِ شمالی خیلی جالب است! اما اگر خوب مواظب نباشیم خیلی خطر دارد!»(نشان خصومت او با روسیه تزاری). این حرف او بسیار معنی دار بود، و در من سخت اثر کرد.» کنسول ایران در بمبئی سفارش نامه ای برای پدرش صادق الملک، از درباریان، به فوکوشیما داده بود. « به دیدن صادق الملک رفتم. مرا به اتاقش دعوت کرد... به هر راه کوشش می کردیم که به فارسی آسان با هم گفت و گو بکنیم. در این هنگام جوانی وارد شد. او زبان فرانسه را بسیار خوب حرف می زد... پس چندی صحبتمان گل انداخت. نقشه ای به دیوار اتاق آویخته بود؛ اما چنین می نمود که صادق الملک نمی داند که ژاپن در شرق آسیا است.»
فوکوشیما در تهران چند روزی به انتظار دیدن صدراعظم و روزهای بیشتری چشم به راه آمدن شاه که در ییلاق بود گذراند، و چون به او گفتند که با مرخص بودن سربازان در فصل گرما نمی تواند مشق نظام و وضع قشون را ببیند، این کار را به سفر چند ماه بعدش، پس از بازگشتن از آسیای میانه گذاشت. مدتی هم برای کسب موافقت حکومت روسیه برای سفرش به ترکستان معطل بود. در همه این روزها کنسول امریکا در تهران منتهای یاری و همراهی را با او نشان داد. از دیگر خارجی های مقیم ایران هم با واگنرخان افسر اتریشی قشون ایران بیش از همه نشست و برخاست داشت.
درباره دیدارش با میرزا علی اصغرخان اتابک نوشته است:« صدراعظم چهل و چهار ساله است... حدود یکساعت با هم حرف زدیم. درباره قشون، آموزش، حمل و نقل، و تولید به پرسشهای او یک به یک پاسخ دادم، و در هریک از این مباحث او خیلی در تأثیر حرفهایم واقع شد.
در ملاقات با ناظم الملک رئیس نظمیه ناصرالدین شاه، کُنت اتریشی به او می گوید که هفده سال است که در ایران است و برای نظمیه تشکیلات داده، اما فساد ذاتی مردم، اختلال وضع مالیه مملکت،‌ و دخالتهای قدرتهای جهانی با هم جمع شده و جلوگیر پیشرفت هر برنامه و تلاش اصلاحی است.
در شرح دیدارش با مظفرالدین شاه، زیرعنوان« پاسخ به 23 پرسش بچگانه در عمارتی بی زیب و زینت»، می خوانیم:« پس از آنکه مأموریتم را به اعلیحضرت اظهار کردم، شاه به من گفت: اکنون مشق سربازان تعطیل است، و نمی توانید تمرین نظامی را ببینید. پرسشهای شاه را یک به یک پاسخ دادم، اما متوجه شدم که شاه پریده رنگ است، و حتی سایه غم در صورتش دیده می شود.»
پس از سؤالهای مظفرالدین شاه، پرسشهای سفیر عثمانی برای فوکوشیما عجیب نموده، و در شرح آن نوشته است:« ظهر روز 21 ژوئیه همراه وزیر مختار ایتالیا به مهمانی سفیر عثمانی رفتم. او یگانه نماینده سیاسی خارجی مقیم تهران است که عنوان سفیر دارد(دیگران وزیر مختارند). مَنیف پاشا مرا زیر باران سؤال گرفت: در ژاپن بانگ مسلمانی نیست؟ تقویم معمول در ژاپن چیست؟ شنیده ام که در ژاپن حمام مختلط هست. حقیقت دارد؟ گویا ژاپنیها در دیدار و سلام، بوسه و معانقه ندارند. درست است؟ شما چند زنِ صیغه می توانید داشته باشید؟ در ژاپن لقمه را با دست چپ برمی دارند؟» «او فقط از این سؤالهای عصرِ جدید کرد، و من به دشواری توانستم جلوی خنده ام را بگیرم».

پسران صحاف باشی

از بهره های خواندنی سفرنامه ایران فوکوشیما دیدارش با برادران صحاف باشی (میرزا ابراهیم) و اسماعیل خان سرتیپ است. او صحافباشی را یکسال پیش از آمدنش به ایران در هند دیده بود، و از مشاهده اجناس ژاپنی در دکان میرزا ابراهیم خان شگفت زده شد. اسماعیل خان هم بیشتر به علت داشتن درجه یا لقب سرتیپی و احتمال آگاه بودنش از وضع قشون و نیز نوآوریهایش( از آن میان، ساختن حمام به طرز جدید) طرف توجه او شد.
«غروب که شد آن(مترجم) ارمنی مرا به خواربار فروشی ژاپنی برد. اجناسی که جلوی این دکان چیده بودند بسیار چشمگیر بود، و ژاپن را در نظر بیننده جلوه می داد؛ پس بی اندازه خوش بودم. دکاندار اینجا صحافباشی نام دارد. او پارسال خودش به ژاپن رفت، و گفت که این اجناس را در توکیو، یوکوهاما، کوبه و اوساکا خریده است. میان اجناس متفرقه دکان، چند ده عکس رنگی بود- بیشتر تصویر زنهای خیابانی... و دیدن آن مرا به خشم آورد. دکاندار گفت که اینها را در کوبه یافته و خریده است.
«برادر صحافباشی، اسماعیل خان نام، درجه سرتیپی دارد و از اجزای (میرزاعلی اصغرخان اتابک)صدراعظم است.
«بعدازظهر 6 ژوئیه در منزل سرتیپ اسماعیل خان حمام رفتم. می گویند که اینجا پاک ترین حمام در ایران است. باغ خانه اش بسیار مصفّا بود... و خانه اش مانند کاخ. مرا به شام مهمان کردند. پس از شام صحافباشی بچه ای چهار- پنج ساله را پیش خواند و گفت که هنگامی که در ژاپن سفر می کرده همسرش همچنانکه دل پیش ژاپن داشته این بچه را به دنیا آورده، و شگفت است که قیافه ژاپنی دارد. براستی هم چشم ها و بینی و دهانِ این دختر به ژاپنی ها شبیه بود.»

سفر بازگشت

فوکوشیما از تهران روانه رشت شد، و از راه دریای خزر به باکو رسید، و به تفلیس و ولادی قفقاز و پتروفسکی رفت و باز به ترکستان سفر کرد و آسیای میانه را در مسیر عشق آباد و مرو و بخارا و سمرقند پیمود و به خوقند رسید و آنگاه از راه خجند به مشهد آمد و دوباره عازم تهران شد. سپس از راه همدان و کرمانشاه به عربستان زیر حکومت عثمانی رفت و به بوشهر بازگشت و اینجا به کشتی نشست و به هند و برمه رفت، و پس از دیدن نواحی سنگاپور، بانگکوک، هانوی و دیگر نقاط جنوب شرق آسیا، روز 20 ماه مارس سال 30 میجی( 1897م) پس از هیجده ماه دوری به ژاپن برگشت.
فوکوشیما خاطرات سفرهای خود ار در چندین کتاب منتشر کرد، که از این میان «چوئو آجیا یوری عربیائه»(سفر به آسیای میانه و عربستان) حاوی شرح دو سفر او در بهار و پائیز سال 1896 به ایران است. البته این نوشته ها باید سوای گزارشهایی باشد که او از حاصل «اکتشاف»‌خود در غرب آسیا به ستاد ارتش ژاپن داده است.
منبع مقاله: رجب زاده، هاشم؛ (1386)، جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ اول 1386.