نویسنده: عبّاس اقبالی




 

مقدمه

در ساختار جمله‌ ها، اصل بر ذکر ارکان و متمم قرار دارد. خلاف این اصل یعنی هر نوع حذف باید طبق دلیل نحوی صناعی، اعم از حالی و مقالی و یا دلیل غیرنحوی باشد (1)؛ مانند آنچه در ساختار شعر روا می‌باشد (2) که به سبب ضرورت شعر و رعایت موسیقی درونی مصرع، گاهی برخی از حرکت‌های یک کلمه و گاهی حرف جزء یک کلمه و یا کلمه‌ای – اعم از حرف یا اسم یا فعل – که جزئی از یک جمله را تشکیل می‌دهد و گاهی تمامی یک جمله حذف می‌شود. در چنین مواردی درک شعر بدون توجه به مورد محذوف میسر نیست؛ از این رو یکی از راهکارهای تسهیل ترجمه شعر، عبارت از شناسایی موارد محذوف و برگرداندن آن‌ ها به متن جمله و تبدیل عبارت منظوم به منثور و کنار نهادن موسیقی درون مصرع است. در این فصل با بر شمردن موارد رایج حذف شعری، نمونه هایی از مصادیق آن ها را می آوریم.

حذف حرکت

گاهی به علت موسیقی درونی شعر، حرکت برخی از حروف یک کلمه حذف می‌شود؛ این نوع حذف را در دانش عروض «اختلاس» نامند. (3)
- شاعر گوید:
فالیومَ أشرَبْ غیرَ مُستَحقِبِ
إثماً من الله و لا واغلِ (4)
در این بیت، حرکت ضمه از آخر فعل مضارع متکلم «أشرَبُ» حذف شده است.
امروز بی آن که گناهی مرتکب شده باشم و یا بدون دعوت بر سر سفره ای درآمده باشم شراب را می نوشم.
امرو القیس گوید:
أرِقتُ لِبَرقٍ بَلَیلٍ أهِلْ
یُضیءُ سَناهُ بأعلَی الجَبَلْ (5)
در این بیت، حرکت آخرِ کلمات «أهِلَ» و «الجَبَلِ» حذف شده است.
شبانگاهی، به خاطر درخشش برقی که با آن مواجه شدم بی خواب گشتم، برقی که نور آن بر بالای قله کوه میدرخشید.
- اخطل گوید:
إذا غابَ عَنّا غابَ عَنّا فُراتُنا
و إن شَهْدَ، أجَدی فَیضُهُ وجَداوِلُه (6)
در این جا، حرکت «هاء» از کلمه «شَهَدَ» حذف شده است.
هرگاه از ما پنهان شود، چشمه جود و بخشش از ما دور گردد و اگر در جمع ما حضور یابد، جویبار کرم او سرازیر گردد.
-متنبی گوید:
لَها بَشَرُ الدُرِّ الّذی قُلِّدَت به
و لم أرَبدراً قبلَها قُلِّدَ الشُّهبا (7)
در این جا، حرکت ضمه از کلمه «الشُّهُب» حذف شده است.
رنگ و رویش همچون مرواریدی است که بر گردن آویخته و پیش از این ندیده بودم که بر ماهِ تمام، گلوبندی از ستاره‌ها آویخته باشد.
- همو گوید:
علیمٌ بأسرارِ الدّیاناتِ و الُّلغی
له خطَراتٌ تَفضَحُ النّاسَ و الکتبا (8)
در این بیت، حرکت ضمه از واژه «کُتب» حذف شده است. به رازهای ادیان و زبان ها داناست و اندیشه هایی دارد که رسواگر مردمان (دانشمندان) وکتاب هاست.
- باز گوید:
فلِمْ یَهابُک مالا حِسِّ یردَعُه
إنّی لا بصُرُ ممن شأنیهِما عَجَبا (9)
در این جا، حرکت فتحه از حرف میمِ «لم» حذف شده است.
چرا آن چیزی که هیچ حس و ش عوری بازدارنده اش نیست، از تو می هراسد؟ من از حال این دو جایگاه (مجلس) بسیار در شگفتم.

حذف حرف

حرف حذف شده در کلمات، گاهی جزء کلمه و گاهی زاید بر آن است. این حذف ها گاهی بر اساس ترخیم کلمه و در برخی ازموارد، نه بر اساس ترخیم بلکه فقط به سبب ضرورت شعری است. بدیهی است که باز گرداندن حرف محذوف موجب شناسایی بهتر کلمه و کاسته شدن دشواری ترجمه شعر می شود. در این بخش به یکایک این قبیل حذف ها می پردازیم:

حذف حرف جزء کلمه

حذف حرف به ضرورت شعری، گاهی بر اساس ترخیم کلمه یعنی حذف آخر اسم برای تخفیف (10) می باشد و گاهی با کم کردن تعداد حروف به خاطر رعایت قافیه و برپایی وزن شعر است که از آن به اصطلاح «قبض» که در برابر اصطلاح «بسط» قرار دارد (11)، یاد می شود؛ از جمله نمونه های حذف به ترخیم:
امرؤ القیس گوید:
أ فاطمُ مَهلاً بعضَ هذا التّدَلُّل
و إن کنتِ قد أزمعتِ صَرمی فأجمِل (12)
در این جا، از کلمه «فاطمة» حرف «ة» حذف شده است.
ای فاطمه، اندکی این عشوه گری را رها کن و اگر تصمیم به بریدن از من داری، به آرامی و زیبایی از من جدا شو.
- همو گوید:
أصاحِ تَری برقاً أُریک وَ میضَه
کلَمع الیَدَینِ فی حَبِیٍّ مُکَلَّلِ (13)
در بیت فوق، کلمه «صاحِ» منادای مرخم است (أ صاحبی).
دوست من، آیا برقی را که درخشش آن میان ابرهای متراکم بسان درخشش دست هاست، دیده ای؟
جُمَیّل بُثَینَه گوید:
بُثَینَ! أیّاً ما أردتِ فافعلی
إنّی لاتی ما أشأتِ بمعتَلی (14)
واژه «بثین» مرخم «بثینه» است.
ای یثینه، هر چه خواهی انجام ده، قطعاً اگر بیماری مرا هم بخواهی بیمار می‌شوم.
در خصوص حذف‌ های غیر ترخیمی که به سبب موسیقی شعر است، نمونه های زیر از جمله مصداق های آن می باشند:
-لبید بن ربیعه می گوید:
درَسَ المَنا بَمَتالعَ و أبانِ
فتقادَمَت بالحِبس فالثَّوبانِ (15)
در بیت فوق، حروف «ز» و «ل» از کلمه «منازل» حذف شده است.
منزل های «متالع» و «أبان» تا «حبس» و «ثوبان»، همگی از بین رفت.
-شاعر دیگری گفته است:
غَرثَی الوِشاحَینِ صَمُوتُ الخَلْخَلِ (16)
در این مصرع، حرف الف در کلمه «خلخال» حذف شده است.
(آن زن) دارای کمری باریک و ساق پایی است که خلخال هایش بسیار بی صدایند (فربه ساق است).
-قراد بن حنش صادی گوید:
فوَیلمّها خیلاً بهاءً و شارَةً
إذا لاقَتِ الاعداءَ لولا صُدودُها (17)
ترکیب «ویلمّه» از دو بخش «وی» در معنای تعجب و «أمّها» تشکیل شده و برای تخفیف، همزه «أمّ» حذف شده است. (18) البته در نظر عده ای، کلمه «ویلمّ» از ترکیب واژه «ویل» در معنای تعجب و «لامّ» تشیکل شده است (19) که در این صورت، دو حرف «ل» و «أ» از آغاز کلمه «لأم» حذف شده خواهد بود.
شگفتا از کمال و زیبایی این اسب در هنگامه برخورد با دشمن، اگر شکست و روگردانی در او نمی بود.
-متنبی گوید:
ویلُمَّها خُطّةٌ و یلُمِّ قابِلِها
لِمِثلِها خُلِقَ المَهرِیَّةُ القُودُ (20)
در بیت فوق نیز حرف لام از اصطلاح «ویل لأمّه» حذف شده است.
شگفتا از کار او و شگفتا از کسی که با او روبه رو می شود، حقا که شتر بلند قامت منسوب به قبیله «مهریّه» برای فرار از برابر همچون او آفریده شده است.
-ربیعة بن مُقرم ضبّی گوید:
عَلامَ تقُولُ الرُّمحَ یُثقِلُ ساعِدی
إذا أنا لَم أطعُنْ إذا الخَیلُ کَرّتِ (21)
در بیت فوق، حرف «الف» از کلمه «ما» حذف شده است (علاما).
بر چه اساس می پنداری که نیزه بر بازویم سنگینی می کند، اگر به هنگام حمله اسبان (در میدان نبرد) اهل نیزه زدن نبودم.
-نمونه دیگر حذف حرف «الف» از کلمه «ما» در شعر ذوالرّمه است که می گوید:
علامً و قَد فارقتَ میّاً و فارقَت
و میَّةُ فی طولِ البکاءِ تُلامُ (22)
اکنون که تو و میّه از یکدیگر جدا شده اید، ازچه روی میّه که – بر فراق تو – همچنان می گرید سرزنش می شود!
-در شعر منسوب به امام علی (ع) آمده است:
جَدّی و جَدُّ رسولِ الله متّحدٌ
و فاطمُ زَوجَتی لا قوَلَ ذی فَنَد (23)
با آن که کلمه «فاطمة» دراین بیت منادای مرخم نیست، به سبب ضرورت شعری حرف «ة» آن حذف شده است.
جدّ من و جدّ رسول خدا (ص) یکی است و فاطمه همسر من است واین، سخن دروغی نیست.
-تأبّطَ شرّا گوید:
هما خُطّتا إمّا إسارٌ و مِنّةٌ
و إمّا دَمٌ و القَتلُ بالحُرّ أجدَرُ (24)
در این بیت، حرف نون تثنیه از کلمه مثنای «خطّتان» حذف شده است.
دو حالت بیشتر نیست: اسارت ومنت آزادی یا خونریزی. البته کشته شدن برای آزاده مرد، سزاوارتر از اسارت و منت رهایی کشیدن است.
-أخطل گوید:
بَنی کُلیبٌ إنّ عَمَّیَّ اللَّذا
قَتلا المُلوکَ و فَکَّکَا الأَغلالا (25)
در این بیت، نون تثنیه کلمه «اللّذان» حذف شده است.
ای فرزندان کلیب، عموهایمن کسانی بودند که پادشاهان را از پا درآوردند و اسیرانِ در زنجیر را آزاد کردند.
-نجاشی گوید:
فلَستُ بأتیهِ ولا أستَطیعُه
و لاکِ اسقِنی إن کانَ ماوُکَ ذافَضل (26)
در این بیت، حرف «ن» از کلمه «لاک» حذف شده است (لکن).
نمی آیم و نمی توانم بیایم ولی اگر به عهد خود وفاداری از تو می خواهم که از شراب آشنایی پیشین خود به من بنوشانی.
-عَمرو بن کلثوم گوید:
فما أبقَت الایّامُ مِلمالِ عندَنا
سِوی جِذمِ أذوادٍ مُحذّفة النّسل (27)
کلمه «ملمال» در اصل «من المال» بوده است و حرف «ن» آن حذف شده است.
دست روزگار از مال دنیا برای ما چیزی جز تعدادی شتر نسل بریده به جای ننهاد.
-ابن میّاده گوید:
و ما أنسَ مِلْأشیاء لا أنسَ قولَها
و أدمُعُها یُذرین حَشوَ المَکاحل (28)
در این بیت، حرف «نون» از واژه «من» حذف شده است (من الأشیاء).
اگر چیزی را فراموش کنم، گفته های همراه با اشک های سرازیر از چشمان سرمه کشیده اش را از یاد نمی برم.
-یکی از شاعران قبیله طَی گوید:
سَتُوقدُ النَّبلَ بالحَضیضِ و نَصـ
ـطاد نفوساً بُنتْ عَلَی الکَرَمِ (29)
در این جا، حرف «یاء» از کلمه «بنت» حذف شده است (بنیت).
در کوهپایه ها خدنگ ها را آتش می زنیم و جان هایی را که بر جود و کرم بنا شده اند شکار می کنیم.
حذف حرف زاید بر کلمه
گاهی حرف محذوف جزء کلمه نیست بلکه زائد بر کلمه می باشد، حروفی مانند: «هاء تنبیه»، «نون تاکید»، «لام تاکید»، «همزه استفهام»، «تاء مضارع» که در این جا نمونه هایی از مصادیق آن را می آوریم.
حذف هاء تنبیه: «هاء تنبیه» در آغاز کلمه «هذا» که زاید بر کلمه و معمولاً همراه آن است؛ برخی از مصادیق آن در ادبیات دیده می شود:
-متنبی گوید:
فإن جَزَعنا له فَلا عَجَبٌ
ذا الجَزْرُ فِی البَحر غَیرُ مَعهُودِ (30)
اگردر غم او ناشکیبایی و بی تابی کنیم جای شگفتی نیست، زیرا چنین فرونشستی برای دریا بی سابقه و ناشناخته است.
-هموگوید:
فذا الیومُ مِثلُکَ فی الوَری
کما کنتَ فیهِم أَوحَداً کانَ أوحَداً (31)
این روز نیز بسان تو که در بین مردم همتا نداری، بی همتاست.
-باز گوید:
إلی کَم ذا التَخَلُّفُ و التَّوانِ
و کَم هذا التَّمادی فِی التَّمادی (32)
تا کی در طلب بزرگی ها درنگ و کوتاهی کنم و تا کی این قصور را ادامه دهم؟
إذا صَعِدتَ إلی ذا، مالَ ذا رَهَباً
و إن صَعِدتَ إلی ذا، مالَ ذا رهباً (33)
اگر به این یکی بر شوی آن دیگری از ترس و هراس روگردان شود واگر به آن بر شوی، این از بیم و هراس رخ برتابد.
-مجنون قیس عامری می گوید:
أمُرُّ عَلی الدِیارِ دِیارِ لَیلی
أُقَبِّلَ ذاالجِدارَ و ذاالجِدارا (34)
در این بیت، علاوه بر «هاء تنبیه»، «کاف خطاب» نیز حذف شده است؛ در اصل «أقبّل هذا الجدار و ذلک الجدار» بوده است.
از شهر و دیار لیلی می گذرم و از فرط عشق وی این دیوار و آن دیوار را می بوسم.
حذف نون تأکید ثقیله یا خفیفه: گاهی به سبب ضرورت شعری، نن تاکید که بعد از قسم قرار می گیرد حذف می شود؛ مانند موارد زیر:
-زید الفوارس گوید:
تَألّی ابنُ أوس حِلفةً لِیَرُدّنی
علی نِسوةٍ کأنّهنّ مَفاند (35)
در این جا، حرف نون از «لیردّنی» حذف شده است (لیردّنّی).
ابن أوس سوگند یاد کرد که مرا به زنانی برگرداند که گویی از روی وجد و شوق پاره های آتش هستند.
حذف لام تاکید: به رغم آن که لام تأکید را برای افاده تأکید ذکر می کنند، ولی شاعر گاهی به سبب ساختار شعری همین لام را هم حذف می کند، مانند موردی که در بیت زیر از عامر بن طفیل دیده می شود که می گوید:
و قتیلُ مُرّةً أثأ رنّ فإنّه
فِرغٌ و إنّ أخاهُمُ لَم یُقصَد (36)
اگر کلمه «قتیل» مبتدا باشد، «أثأر» ولی اگر «واو» قبل از «قتیل» واو قسم باشد، «أثأر» جواب است و لام قسم حذف شده و به جای آن نون تاکید آورده شده است. (37)
سوگند به کشته مرّه (حنظلة بن طفیل) که حتماً انتقام وی را می گیرم، زیرا او خونش به هدر رفته و برادرش زنده است.
حذف حرف همزه استفهام: گاهی به اعتبار قرینه لفظی «أم متّصله» یا به قرینه معنوی و سیاق همزه استفهام از اول کلمه حذف می شود، حذف به قرینه أم متّصله مانند موارد زیر:
-متنبی گوید:
أحادٌ أم سُداسٌ فی أحادٍ
للَیلَتنا المَنوطةُ بالتَّنادِ (38)
در این بیت، همزه استفهام از آغاز بیت حذف شده است (أأحاد).
آیا این شب ما تنها یک شب است یا تمامی شب‌های روزگار را در خود دارد که این گونه تا قیامت طولانی گشته اند.
-همو گوید:
شِیَمُ اللّیالی أن تُشکِّکَ تاقَتی
صَدری بها أفضَی أم البَیداءُ (39)
در این بیت، همزه استفهام از آغاز مصرع دوم بیت حذف شده است (أصدری).
خوی و خصلت شب ها این است که اشتر مرا در گمان افکند که سینه منفراخ تر است یا بیابان؟
-بازگوید:
شَدیدُ الخنزوانةِ لا یُبالی
أصابَ إذا تنَمَّرَ أم أُصیبا (40)
در این بیت، همزه استفهام از صدر مصرع دوم حذف شده است (أأصاب).
او چنان متکبر است که وقتی خشم گیرد اهمیتی نمی دهد که آیا تیرش به هدف خورده (دشمنانش را کشته) یا خودش آماج تیرها قرار گرفته است.
-مرار بن منقذ می گوید:
عَجَبٌ خَولةُ إذ تُنکِرُنی
أم رَأَت خَولَةُ شیخاً قد کَبُر (41)
در این بیت، همزه استفهام از صدر بیت حذف شده است (أعَجَبٌ).
آیا شگفت آور است که خوله مرا نمی شناسد یا این که وی کهنسالی همچون من را دیده است؟ (و سپساز وی رو برتافته است).
-ابن معتوق می گوید:
نِصالٌ مِن جٌفُونِک أم سِهامٌ
و رُمحٌ فی الغِلالة أم قَوامُ
و بَلّورٌ بِخَذّکَ أم عَقیقٌ
و شَهدٌ فی رُضابِکَ أم مُدامُ (42)
در ابیات فوق، همزه استفهام از آغاز کلمات «نصالٍ»، «رمحٌ»، «بلّور» و «شهدٌ» حذف شده است.
آیا مژگانت ناوک نیزه اند یا تیرهای کمان و یا نیزه های در غلاف رفته و برافشته.
آیا بر گونه ات دانه گوهر یا عقیق نهاده اند؟ آیا در آب دهانت عسل یا شراب ریخته اند؟
مصداق حذف همزه استفهام که از قرینه معنوی یا سیاق جمله فهمیده می شود مانند نمونه های زیر است:
-خُلید گوید:
أریتِ الامرِیکِ بصُرمِ حَبلی
مُریهمْ فی أحِبّتهِم بِذاکِ (43)
در بیت فوق، همزه استفهام از اول کلمه «رأیت»حذف شده است (أرأیت).
آیا آنان که تو را به بریدن پیوند دوستی با من امر می کنند، دیدی؟ به آنان دستور بده که درباره دوستان خود نیز چنین کنند.
-کمیت زید اسدی می گوید:
طَرِبتُ و ما شَوقاً إلی البیضِ أَطرَبُ
و لا لَعِباً مِنّی و ذو الشَّیبِ یَلعَبُ؟ (44)
در بیت فوق، به قرینه معنوی یا سیاق جمله، همزه استفهام از آغاز کلمه «ذو» حذفشده است (أذو الشیب).
به شوق آمدم، البته نه از روی اشتیاق به سیمین تنان و نه از روی سرگرمی خود، آیا پیری چون من اهل لهو و لعب است؟
حذف حرف مضارع: ناگفته نماند که حذف حرف مضارع اختصاص به شعر ندارد و در نثر نیز فراوان است، نمونه های حذف شعری آن مانند:
-حذف حرف «ت» از فعل «تتشدّد» در اینبیت از معلّقة طرفة بن عبد:
إذا نَحنُ قُلنا أسمَعینا انبَرَت لَنا
علَی رِسلِها مَطرُوقَةً لَم تَشَدَّدِ (45)
اگر از او بخواهیم آواز بخواند با آرامی و چشم خماری و بدون هیچ رنج و تکلفی نغمه سرایی میکند.
-حذف حرف «ت» فعل «تتسامی» در شعر سموءل بن عادیا:
و ما قَلَّ مَن کانَت بَقایاهُ مِثلَنا
شَبابٌ تَسامَی لِلعُلا و کُهُولُ (46)
کم نیستند کسانی که بازماندگانشان همچون مایند، جوانان و پیرانی که برای [کسب] بزرگی و رفعت در رقابتند.

حذف حرف عامل

یکی از موارد حذف حرف که به سبب ضرورت و ساختار شعری است، حذف حروف عامل مانند حرف جر، حرف ندا و لای نافیه است که عمل آن ها همچنان باقی است.
حذف حرف جر: در برخی از موارد که حرف جر حذف شده، عمل آن همچنان باقی است و مجرور آن، منصوب به نزع خافض می شود و همین یکی از قرینه های حذف حرف جر می باشد؛ مانند موارد زیر:
-ساعده هذلی گوید:
لَدٍنٌ بِهَزِّ الکَفِّ یعسِلُ مَتُنهُه
فیه کما عَسَل الطَّریقَ الثّعلبُ (47)
در بیت فوق، حرف جر «فی» بعد از فعل «عسل» حذف شده است (عسل فی الطریق) و کلمه «الطّریق»، منصوب به نزع خافض است.
(این نیزه) نرم است و با جنباندن به کمک دست، همچون راه رفتن روباه در مسیر خویش، در کف دست حرکت می‌کند.
-جریر گوید:
تمُرّونَ الدّیارَ و لم تَعُوجُوا
کلامُکُم عَلَی إذاً حَرامُ (48)
در این بیت، بنابراین نظر که فعل «تمرّون» با حرف جر باء متعدی می شود (49)، حرف جر «علی» یا «با» بعد از فعل «تمرّون» حذف شده است (تمرّون بالدّیار). البته در دیوان جریر مصرع اول این بیت «أتمضون الرُّسومَ و لا تُحَیّا (50) ثبت شده است. با توجه به این که فعل «مضی» نیز با حرف جر «با» یا «علی» متعدی می شود و می گویند: «مضیت علیه و مضیت به» (51)، بنابراین در این مصرع، قبل از کلمه «رسوم» حرف جر «با» حذف شده است (تمضون الرسوم).
از شهرها می گذرید و در آن جا نمی مانید، از این رو سخن گفتن با شما بر من حرام است.
یکی از موارد حذف حرف جر، حذف حرف «ربّ» بعد از واو جارّه است که کلمه مجرور، در بیشتر موارد، موصوف می باشد (52)؛ مانند موارد زیر:
-سوار بن مضرب گوید:
و حاجَةٍ دُونَ أُخری قد سَنَختُ لَها
جَعلتُها لِلَّتی أَخفَیتُ عُنوانا (53)
در این بیت، حرف جر «ربّ» قبل از کلمه «حاجة» حذف شده است (ربّ حاجة).
چه بسیار نیازهایی که آن را از میان نیازهای دیگر آشکار نمودم و آن را نشان خواسته های درونی خود قرار دادم.
-مجمّع بن هلال گوید:
وخیلٍ کأسرابِ القَطا قَد وَزَعتُها
لَها سَبَلٌ فیها المَنِیّةُ تَلمَعُ (54)
در بیت فوق، حرف جر «ربّ» حذف شده است (ربّ خیل).
چه بسیار اسبانی که چون دسته پرندگان سنگ خواره، آن ها را از حرکت بازداشتم؛ اسبانی که در ریزش عرق بدن آن ها مرگ می درخشید.
-متنبّی گوید:
وهولٍ کَشفتَ و نَصلٍ قَصَفتَ
و رُمحٍ تَرَکتَ مُباداً مُبیدا
و مالٍ وَهَبتَ بلا مَوعدٍ
و قَرنٍ سَبَقتَ إلیه الوَعیدا (55)
در ابیات فوق، حرف «ربّ» قبل از کلمات «هول» و «مال» حذف شده است (ربّ هول، ربّ مال).
چه بسیار بیم هایی که از یاران خود برطرف کردی و شمشیرهایی را که با نیروی ضربت خود شکستی و چه بسا نیزه هایی که با آن دشمنان را از پا درآوردی.
چه بسیار مال هایی که بدون هیچ درخواستی بخشیدی و چه بسیار هماوردهایی که بدون تهدید پیشین از پای درآوردی.
قرینه حذف حرف جر: در بعضی موارد با توجه به قراین می توان به حرف جر محذوف پی برد و در ترجمه، آن را در نظر گرفت. در این زمینه، علاوه بر قرینه منصوب به نزع خافض بودن یک کلمه – که گفته شد-، وجود کلمات و فعل هایی که به همراه حرف جر به کار برده می شوند، آشکارترین قرینه است.
در ادبیات عرب، برخی از افعال با حرف جر متعدی می گردد ولی گاهی در شعر، به سبب ضرورت شعری، حرف جر آن ها حذف می شود. باید توجه داشت که یک فعل ممکن است با چند حرف جر متعدی گردد که البته با هر کدام معنای ویژه ای پیدا می کند؛ مانند فعل «بحَث» که با حرف جر «عن» در معنای «فتَّش» و با حرف جر «فی» در معنای «حفَر» است. نکته ای که نباید آن را از نظر دور داشت این است که گاهی تغییر حرف جر یک ترکیب معنای کاملاً متضادی به معنای پیشین آن می دهد که در ترجمه شعر باید به درایت، آن را مدنظر قرار داد؛ مثل فعل «رغبَ» که با حرف «إلی» به معنای گرایش پیدا کردن و با حرف جر «عن» به معنای روگردان شدن از چیزی است. مقصود این است که ابتدا باید دانست که یک فعل با چه حروفی متعدی می شود و با هر کدام چه معنایی می یابد و با توجه به قراین لفظی یا معنوی شعر، می توان حرف جر محذوف را شناخت. در این جا رخی از مصداق های این نوع حرف و قراین آن بیان می شود:
-فرزدق گوید:
إذا قیلَ أیُّ الناس شرُّ قبیلةٍ
أشارَتْ کلیبٍ بالاکفِّ الاصابعُ (56)
فعل «أشار»، بدون حرف جر به معنی درآوردن است، مانند «أشار العسل» و با حرف جر «الی» در مفهوم «اشاره کرد» به کار برده می شود (57)؛ از این رو در بیت فوق، حرف «إلی» بعد از فعل «أشارت» حذف شده است (أشارت إلی کلیب).
اگر گویند کدام مردم بدترین قبیله اند، انگشتان به همراه کف دست به «کلیب» اشاره می کنند.
-متلمّس ضبعی، شاعر جاهلی گوید:
آلَیتَ حَبَّ العِراقِ الدَهرَ أَطعَمُهُ
وَالحَبُّ یَأکلُهُ فی القَریَةِ السوسُ (58)
در بیت فوق، حرف جر «علی» بعد از فعل «آلیت» حذف شده است، چون که فعل «آلی» در معنای سوگند با حرف جر «علی» استعمال می شود (59) (آلیت علی...).
به گندم عراق که من در طول روزگار از آن می خورم سوگند یاد کردی، حال آن که در آن روستا، کرم (ساس) مشغول خوردن آن است.
-جریر گوید:
و المُقرَرباتُ نَقودُهنّ عَلی الوَجی
بَحثَ السِّباعِ مَدامعَ الأوشال (60)
کلمه «بحث» با حرف جر «عن» و «فی» استعمال می شود و می گویند:
«بحث عن الأمر یعنی استقصی، و بحث فی الارض یعنی حفرها» (61)؛ از این رو در بیت فوق، حرف جر مربوط به کلمه «بحث» حذف شده است (بحث السباع عن مدامع).
ما اسبان را در پی ستوران روانه می کنیم، همانند درندگانی که در جست و جوی چشمان لاشه هایند.
- عروة بن أذینه گوید:
إنّ الّتی زَعمَت فُوادَک مَلَّها
خُلِقَت هَواکَ کما خُلِقتَ هَوَی لَها (62)
در این بیت، به قرینه لفظی «هویً لها» حرف جر «با» از ترکیب «هواک» حذف شده است (هویً بک).
آن زنی که می پنداشت که قلب تو از او آزرده و خسته شده است، او شیفته توست همچنان که تو شیفته اویی.
-أسود بن زمعه گوید:
أتَبکی أَن یَضِلَّ لَها بَعیرٌ
و یَمنَعُها مِن النّومِ السُّهُود (63)
با توجه به این که حرف «من» قبل از «أن» فراوان حذف می شود، در این بیت نیز قبل از «أن یضلّ..» حذف شده است (64) (من أن یضل).
آیا زنی هستی که برگم شدن یک شتر می گرید و بی خوابی وی را از خواب باز می دارد؟
- متنبی گوید: نزَلنا عَن الأکوارِ نَمشی کَرامَةً
لَمَن بانَ عَنه أن نُلِمَّ بِهِ رکباً (65)
در بیت فوق، حرف جر «عن» بعد از کلمه «کرامة» حذف شده است، زیرا کلمه «کرامة» حذف شده است، زیرا کلمه «کرامة» در معنای «برتر از...» با حرف جر «عن» می آید (کرامة عن).
(آن گاه که بدان منزل رسیدیم) به پاس یاری که از این دیار رخت بربسته، از اشتران فرود آمدیم تا مبادا بدان (منزلگاه) سواره درآییم.
در بیتی از ابوالفتح بُستی چنین آمده است:
والعلمُ إن کلِفَ الإنسانُ خدمتَه
فسوفَ یجعلُ أحرارَ الوری خَدَمَه (66)
در بیت فوق، حرف جر «باء» بعد از واژه «کلف» حذف شده است (کلف بخدمته).ک
اگر انسان شیفته خدمت به دانش گردد، آزادمردان را به خدمت خود درآورد.
حذف حرف ندا: یکی از موارد حذف حرف عامل که به سبب ضرورت شعری رخ می دهد حذف حرف ندا می باشد که سیاق خطابی جمله و وجود فعل های خطابی و طلبی در بیت، ازجمله قرینه های دالّ بر این محذوف می باشد، مانند موارد زیر:
-عروة بن ورد می گوید:
ذَرینی و نَفسی أمَّ حسّانّ، إنّنی
بها قَبلَ أن أملَکَ البیعَ مَشتری (67)
در این بیت حرف ندای قبل از «أمّ حسّان» حذف شده است (یا أمّ حسّان).
ای أمّ حسان (سلمی) مرا به حال خود واگذار تا قبل از آن که مرگ به سراغم بیاید نام و آوازه‌ای را به دست آورم.
-عمروبن شأس گوید:
و إن کنتِ تَهوینَ الفراقَ ظَعیَنتی
فکُونی له کالذِّئب ضاعَت له الغَنَم (68)
حرف ندای «یا» بعد از کلمه «ظعیتنی» حذف شده است و قرینه آن، فعل های خطابی «کنتِ، کونی» می باشد (یا ظعینتی).
ای محبوبه کجاوه نشین من، اگر سرفراق داری برای عاشقی چون من بسان گرگی باش که گوسفندان را از دست داده است.
-أرطأة بن سهیّه گوید:
هل أنتَ ابنَ لیلی إن نَظَرتُکَ رائحٌ
مَعَ الرَّکبِ أو غادٍ غداةَ غَدٍ مَعی (69)
در این بیت، حرف «یا» از «ابن لیلی» حذف شده است و قرینه اش کلمه «أنت» است که نشان خطابی بودن جمله است (یا ابن لیلی).
ای ابن لیلی، نمی دانم آیا به انتظارت بنشینم که تا فردا با هم به سفر برویم یا که با کاروانیان می روی؟
-حارث بن وعلة الذّهلی گوید:
قَومی هُمُ قتَلُوا أُمَیمَ أخی
فإذا رَمَیتُ یُصیبُنی سَهمی (70)
در بیت فوق، کلمه «امیم» منادای مرخم و قرینه حذف حرف نداست (یا امیمة).
ای امیمه، قوم من همان‌ هایی هستند که برادرم را کشتند؛ از این رو، اگر کسی را هدف قرار دهم در واقع خودم را هدف گرفته ام.
-متنبی گوید:
هَنیئاً لأهلِ الثَّغرِ رَأیُکَ فیهِمُ
و أنّک حِزبَ الله صِرتَ لَهُم حِزبا (71)
تعبیر «أنّک»، قرینه خطابی بودن عبارت و نشانه حذف حرف ندا قبل از کلمه «حزب» می باشد (یا حزب).
گوارا باد بر مرزنشینان که اندیشه تو را به کار می بندند و تو ای حزب خدا حزب آن ها شده ای .
حذف لای نافیه: گاهی برای رعایت ایجاز (72) حرف لای نافیه حذف می شود، به عنوان نمونه عاصم المنقری می گوید:
رأیتُ الخمرَ جامدةً و فیها
خِصالٌ تُفسِدُ الرَّجُلَ الحَلیما
فلا وَ اللهِ أَشربُها حِیاتی
و لا أبغی بها أبَداً نَدیما (73)
در ابیات فوق، به قرینه سیاق عبارت و قرینه لفظی «لا أبغی» حرف لای نافیه از آغاز فعل «‌أشربها» حذف شده است (لا أشربها).
شراب را دارای جمود و ویژگی هایی یافتم که بردباری را از انسان بردبار می گیرد.
هرگز! سوگند به خدا در تمام عمرم آن را نمی نوشم و با آن به دنبال هیچ هم پیاله ای نیستم.

پی نوشت ها :

1- مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، الانصاری، جمال الدین، ابن هشام، انتشارات علمیه، تهران، 1374 ق، ص 317.
2- همان، ص 310.
3- المعجم المفصّل فی اللّغة و الأدب، میشال عاصی، امیل بدیع یعقوب، دارالعلم للملایین، بیروت، طبع اول، 1978 م، ص 54.
4- المزهر فی علم اللغه و انواعها، جلال الدین السیوطی، دارالفکر، بیروت، غیر مورخ، ج1، ص 324؛ در کتاب لسان العرب، ج 1، ص 325، این بیت به امروالقیس منسوب گشته و به جای کلمه «اشرب»، «أسقی» آورده شده است.
5- المجانی الحدیثة، فواد أفرام البستانی، المکتبة الکاتولیکیة، بیروت، غیر مورخ، ج1، ص 53؛ أهِلَ: درخشید.
6- دیوان الأخطل، شرح مهدی محمد شمس الدین، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1406ق؛ ص 243.
7- دیوان المتنبی، شرح عبدالرحمن البرقوقی، دارالکتاب، بیروت، 1407ق، ج1، ص 87.
8-همان، ص 84؛ اللّغی: جمع لغت، زبان ها.
9- همان، ص 27؛ یهاب: هراس دارد.
10- لغتنامه، ج 1، ص 5789 (به نقل از تعریفات جرجانی).
11- المزهر فی علم اللغة و انواعها، جلال الدین السیوطی، دارالفکر، بیروت، غیر مورخ، ج 1، ص 336.
12- شرح المعلّقات السبع، للزوزنی، منشورات ارومیه، قم 1405ق، ص 15؛ التدلّل: عشوه گری، أزمع: قصد کرد، تصمیم گرفت و صرم: جدایی.
13- همان، ص 27؛ حبّی: ابر متراکم و مکلّل: تاج بر سر نهاده.
14- دیوان جمیّل بثینه، تحقیق مهدی محمد ناصرالدین، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1413ق، ص 62.
15- همان، ج 1، ص 189؛ متالع، أبان، حبسو ثوبان نام‌ های منازل است.
16- المزهر فی علم اللغة و انواعها، ج 1، ص 337؛ غرثی الوشاحین: کمرباریک.
17- شرح دیوان الحماسه، احمد المرزوقی، دارالجیل، بیروت، 1991م، ج 3، ص 1430؛ صدود: بازگشت.
18- لسان العرب، ج 11، ص 740.
19- المعجم المفصّل فی اللّغة و الأدب، ج 2، ص 1316.
20- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 2، ص 147؛ قود: شتری که پشت و گردنش دراز باشد.
21- همان، ج 1، ص 63؛ کرّت: حمله برد.
22- الموسوعة الشّعرّیة.
23- دیوان منسوب به امام علی (ع)، نشر ارومیه، قم، غیر مورخ، ص 43؛ فند: دروغ.
24- دیوان تأبّط شرا، تحقیق عبدالرحمن المصطاوی، دار المعرفة، بیروت، 2003م.
25- دیوان الاخطل، تحقیق مهدی محمدناصرالدین، دارالکتب العلمیّة، 1406ق، ص 246.
26- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 367.
27- همان، ج 1، ص 137؛ در لسان العرب، ج 3، ص 168، این بیت به ابن اعرابی منسوب گشته است؛ أذواد: تعدادی شتر از سه تا نه؛ محذّفة: حذف شده.
28- شرح دیوان الحماسه، ج3، ص 1355؛ یذری: می ریزد، مکاحل: جمع مکحل، چشم سرمه کشیده.
29- همان، ج 1، ص 165.
30- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 385.
31- همان، ج 2، ص 8.
32- همان، ص 77.
33- همان، ج 1، ص 273؛ صعد: روی آورد، رهب: ترسید.
34- الموسوعة الشّعرّیة.
35- شرح دیوان الحماسه، ج 2، ص 557؛ تألّی: سوگند خورد، مفاند: به وجود آمده.
36- الأصمعیّات، ابی سعید عبدالملک بن قریب، تحقیق احمد محمد شاکر، عبدالسلام محمد هارون، دارالمعارف، مصر، الطبعة الثانیة، 1963 م، ص 78.
37- شرح دیوان الحماسه، ج2، ص 557؛ أثأر: انتقام می گیرم، لم یقصد: انتقام گرفته نشده است.
38- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 2، ص 74؛ أحاد أو سداس: این ترکیب کنایه از تحیّر است، «الُّلَیلة» مصغر اللَّیلة» است و در این جا در مفهوم تعظیم به کار رفته است، تنادی: روز قیامت.
39- همان، ج 1، ص 144؛ أفضی: گسترده تر، بیداء: بیابان.
40- همان، ج 1، ص 266؛ الخنزوانة: کنایه از تکبّر و نخوت، تنمّر: مانند پلنگ خشمگین شد.
41- الموسوعة الشّعریّة.
42- همان؛ نصال: پیکان تیر، سرنیزه، الجفون: مژگان، الرمح: نیزه، الغلالة: جامه زیر زره، القوام: ستواری، رضاب: آب دهان.
43- شرح دیوان الحماسه، ج 3، ص 1376؛ الصّرم: جدایی.
44- الهاشمیات، کمیت بن زید الاسدی، ص 118؛ بیض: جمع أبیض، سیمیتن تنان.
45- شرح المعلّقات السبع، الزّوزنی، ص 59؛ انبرت: آشکار شد، مطروقة: فروافتاده چشم (خمار)، علی رسلها: آرام.
46- شرح دیوان الحماسه، ج 1، ص 112؛ تسامی (تتسامی)، برای بزرگی تلاش می‌کنند.
47- همان، ص 540؛ لَدن: نرم، یعسل: راه می رود.
48- شرح ابن عقیل، ج 1، ص 538.
49- معجم الافعال المتعدیة بحرف، موسی بن محمد الملیانی الاحمدی، دارالعلم للملایین، بیروت، 1986م، ص 346؛ تعوجوا: بر می گردید.
50- دیوان جریر، شرح مهدی محمدناصرالدین، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1992م، ص 386.
51- لسان العرب، ج 15، ص 286.
52- شرح دیوان الحماسه، ج 4، ص 1656.
53- همان، ج 3، ص 1362.
54- همان، ج 2، ص 715.
55- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 2، ص 88؛ نصل: شمشیر، قصفت: شکستی، قرن: هماورد.
56- دیوان فرزدق، شرح علی فاعور، دارالکتب العلمیه، بیروت، الطبعة الاولی، 1407ق. ص 362.
57- معجم الافعال المتعدّیة، ص 188.
58- شرح ابن عقیل، ج 1، ص 540.
59- لسان العرب، ج 14، ص 40؛ آلیت علی الشیء: أقسمت
60- شرح دیوان جریر، مهدی محمدناصرالدین، دارالکتب العلمیّة بیروت، 1412ق، ص 351؛ المقربات: اسبان، الوجی: سمّ استران، مدامع: چشم ها، اوشال: لاشه ها.
61- معجم الافعال المتعدّیة، ص 13.
62- شرح دیوان الحماسه، ج 3، ص 1235.
63- همان، ص 873.
64- همان، ج 2، ص 873؛ السّهود: بی خوابی.
65- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 182، الأکوار: شتران، نلمّ: بر می آییم.
66- الموسوعة الشّعرّیة.
67- دیوان عروة بن الورد، تحقیق اسماء ابوبکر محمد، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1992م، ص 67؛ البیع: خریدن.
68- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 281؛ تهوین: دوست داری، ظعینه: بانوی کجاوه سوار.
69- شرح دیوان الحماسه، ج 2، ص 894؛ رائح: کوچ کننده، الرّکب: کاروانیان.
70- همان، ج 1، ص 204.
71- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ص 187؛ أهل الثّغر: مرزنشینان.
72- جواهر البلاغة، ص 180، پاورقی.
73- الموسوعة الشعریّة.

منبع :گامی در ترجمه شعر کلاسیک عربی ، انتشارات علمی و فرهنگی 1388