نویسنده: دکتر غلامحسین اعرابی




 
آن چه از قرآن استفاده می شود این است که: پیامبر(ص) در ارتباط با قرآن دارای دو رسالت بوده است:
1-«رسالت بلاغی»که عبارت است از رسالت ابلاغ قرآن و تلاوت آن. و کوتاهی در این مسئولیت حتی در جزئی از آن به معنای عدم ابلاغ و انجام ندادن این رسالت است؛ زیرا مسئولیت پیامبر(ص) ابلاغ مجموع آیات قرآن است و ابلاغ بعض آن کفایت نمی کند: (یآیها الرسول بلغ مآ انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکفرین)(سوره مائده، آیه67)
چنان که ایمانی از مردم خواسته شده نیز ایمان به مجموع آیات الهی است و ایمان به بعض و کفر به بعض آیات فایده ندارد: (افتومنون ببعض الکتب و تکفرون ببعض فما جزآءُ من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوه الدنیا و یوم القیامه یردون الی اشد العذاب و ما الله بغفل عما تعملون)(سوره بقره، آیه 85)
در آیاتی چند به رسالت بلاغی پیامبر(ص) تصریح شده است، آیاتی که (یتلوا علیهم ءایته ی)(سوره آل عمران، آیه 164)را در صدر وظایف پیامبر(ص) قرار داده است. ظاهراً مقصود ابلاغ الفاظ قرآن کریم است. و در سوره شوری، آیه 48 فرموده است: «ان علیک الا البلاغ» در این آیه پیامبر(ص) مأمور به ابلاغ شده است.
2-«رسالت بیانی» که عبارت است از تبیین و تعلیم حکمتها و مفاهیم قرآن به مردم: (و انزلنآ الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون)(سوره نحل، آیه44)
بر همین اساس گفته شده است: «کان رسول الله (ص)هو المرجع الاول لفهم غوامض الآیات و حل مشاکلها مده حیاته الکریمه؛ اذ کان علیه البیان کما کان علیه البلاغ» (1)
یعنی: رسول خدا(ص) مرجع نخستین برای فهم مشکلات آیات قرآن در طول زندگی خود بوده است ؛ زیرا بیان (غوامض و مشکلات فهم قرآن) بر عهده او بود چنان که ابلاغ آن نیز بر دوش آن حضرت بوده است.
علامه عسکری نیز به دو نوع وحی قرآنی و بیانی اشاره کرده و چنین توضیح داده است: «ان الله سبحانه انزل علی رسوله(ص) نوعین من الوحی».
الف) وحی قرآنی و هو ما کان لفظه و معناه من الله و هو النص القرآنی.
ب) وحی بیانی و هو ما اوحاه الله الی رسوله(ص) بیانا للآی النازله علیه... و کان الرسول (ص) یبلغ اصحابه و من حضره من المسلمین الوحی القرآنی، و الوحی البیانی جمیعاً، و یکتب فی مصحفه من یکتب الوحی القرآنی، مع الوحی البیانی جمیعاً... وکان معنی الاقراء فی عصر الرسول(ص)و الصحابه و ائمه اهل البیت تعلیم القرآن و معناه.
فاذا جاء فی روایه قال ابن مسعود نزلت: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک-فی علی-و ان لم تفعل... »فالمعنی نزل فی الوحی البیانی -فی علی-ولیس مراد نزوله فی النص القرآنی.»(2)یعنی: خدای سبحان دو نوع وحی بر پیامبرش (ص) نازل کرده است: الف: وحی قرآنی و آن وحیی است که لفظ و معنایش از جانب خداست و آن «نص قرآنی» است؛
ب)وحی بیانی و آن چیزی است که خدا آن را جهت بیان آیات نازل شده، به پیامبر(ص)وحی کرده است، و رسول خدا(ص) به اصحاب خود و کسانی که در نزدش حضور داشتند وحی قرآنی و وحی بیانی، هر دو ابلاغ فرموده است و کسی که وحی را برای آن حضرت در مصحف کتابت می کرد؛ وحی قرآنی و وحی بیانی را با هم می نوشت.
و معنای «اقراء» در عصر پیامبر(ص)، صحابه، و اهل بیت (ع)عبارت بود از تعلیم قرآن و معنای آن.
پس هرگاه در روایتی آمده باشد که ابن مسعود گفته است: آیه: «ای پیامبر! ابلاغ کن آنچه را که بر تو از جانب پروردگارت-درباره علی(ع)-نازل شده است مراد نزول-فی علی-در نص قرآنی نیست.
به نظر می رسد این روایت «الا انی اوتیت القرآن و مثله معه)(3) که در منابع فریقین آمده است، ناظر به وحی قرآنی و وحی بیانی باشد؛ «زیرا «سنت» بیانگر قرآن کریم است و خدای متعال بیان قرآن را موکول به بیان پیامبر (ص)کرده است.»(4) و همین دو نوع وحی استفاده می شود از آیه «ان علینا جمعه و قرءانه و. ثم ان علینا بیانه و) (سوره قیامت، آیه 17-19)علامه طباطبایی(رحمه الله) نوشته است: «ای علینا ایضاحه علیک بعد ما کان علینا جمعه و قرآنه... )(5) و از ابن عباس در معنای آیه آمده است که: «تبیانه بلسانک»(6) یعنی: مراد تبیان (و تفسیر) قرآن به زبان پیامبر(ص) است. و خدای متعال رسولان خود را مورد ستایش قرار داده از آن جهت که علاوه بر مسئولیت ابلاغ، عهده دار بیان نیز شده اند: (و مآ ارسلنا من رسولٍ الا بلسان قومه ی لیبین لهم... )(سوره ابراهیم، آیه4)
مرعشلی در مقدمه تفسیر ابن کثیر نوشته است: «لذالک کان الصحابه الکرام یفهمون القرآن فی جملته، ای بالنسبه لظاهره و احکامه، اما فهمه تفصیلا، و معرفه دقایقه بحیث لا یغیب عنهم منه شیئی فقد تفاوتوا فی ذالک، بسبب اختلافهم فی العلم بلغتهم، و بمعرفه اسباب النزول، فکانوا یرجعون الی النبی(ص)فیما لم یفهموه فیفسره لهم لذا فقد اثر عنه(ص)عدد کبیر من الاحادیث تتناول تفسیر القرآن. )(7)
یعنی: از این رو(که قرآن به زبان قوم نازل شده است)اصحاب اجمالاً قرآن را می دانستند، یعنی: ظاهر قرآن و احکامش را می فهمیدند اما نسبت به فهم تفصیلی قرآن و معرفت به دقائق آن به نحو فراگیر و کامل، متفاوت بودند زیرا در علم به لغت و اسباب نزول یکسان نبودند و لذا همواره به پیامبر(ص)مراجعه می کردند و پیامبر(ص) برای آنان تفسیر می کرد و به همین خاطر تعداد زیادی از احادیث پیامبر(ص)باقی مانده که شامل تفسیر قرآن است.
قابل یادآوری است که سخن مرعشلی از چند جهت جای بحث دارد: اول: در این که پیامبر(ص)به طور کامل رسالت بیانی خود را انجام داده است مطلب درست و مستفاد از قرآن و روایات است.
ثانیاً: این که اصحاب ظاهر و احکام قرآن را می فهمیدند باید گفت: برخی از اصحاب این گونه بوده اند اما تمام اصحاب از چنین معرفتی برخوردار نبوده اند؛ زیرا عرب آن روز اهل کتاب و دانش و اهل پرسشگری و پژوهش نبود، بداوت و بی سوادی بر همه آنان حاکم بوده است: «... ان العرب لم یکونوا اهل الکتاب و لاعلم و انما غلبت علیهم البداوه والامیه... )(8) و لذا سیوطی نقل کرده است که: «عن ابن عباس قال: ما رأیت قوما خیرا من اصحاب محمد(ص) ما سالوه الا عن اثنتی عشره مساله کلها فی القرآن»(9) یعنی ابن عباس گفته است:من قومی بهتر از اصحاب محمد (ص) ندیدم از او سؤال نکردند مگر دوازده مساله که همه آن در قرآن وجود داشت. این سخن نشان می دهد که آنان غالباً اهل پرسشگری و تحقیق نبودند؛ عدم آگاهی آنان از کلمات قرآن و جملات قرآنی که نمونه هایی از آن گذشت دلالت بر همین معنی دارد. این واقعیت در سخن منقول از حضرت علی (ع)به نحو روشن تر و کامل تری چنین آمده است: «... ولیس کل اصحاب رسول الله(ص)کان یساله عن الشیئی فیفهم و کان منهم من یساله و لا یستفهمه حتی ان کانوا لیحبون ان یجیی الاعرابی و الطاری فیسأل رسول الله(ص) حتی یسمعوا.» (10) یعنی این گونه نبود که همه اصحاب رسول خدا (ص) از او سؤال کنند و معرفت یابند؛ بعضی از آنان از پیامبر(ص)پرسش می کرد ولی طلب فهم نمی کرد؛ تا آنجا که دوست می داشتند بادیه نشین تازه واردی بیاید و از رسول خدا (ص)پرسش نماید تا آنان نیز گوش فرا دهند.
اما عدم اهلیت و یا عدم اقبال صحابه از آموزش و تعلیم و تعلم دقائق تفسیری قرآن، به معنای عدم اقدام پیامبر(ص)به تفسیر قرآن نیست؛ زیرا: اولا: رسالت بیانی و رساندن وحی بیانی به مردم از وظایف پیامبر(ص)بوده و حاشا که پیامبر(ص) در انجام مسئولیت های خود کوتاهی ورزد. به تعبیر آیت الله جوادی: «خداوند که خود عهده دار تلاوت آیات، تعلیم کتاب و حکمت و تبیین معارف الهی و تزکیه نفوس است، همان را برعهده انبیای خود و نیز بر عهده خصوص حضرت رسول اکرم(ص)گذاشته است. خداوند خود را تالی معرفی می کند: «نتلو علیک من نبأ موسی و فرعون بالحق لقوم یؤمنون» و نیز خود را مبین آیات و هادی سنتها و همچنین مزکی نفوس معرفی کرده است.
آن گاه همین اوصاف سه گانه را به رسول خود اسناد می دهد؛ چنان که تبیین را بنحو عموم از خصایص نبوت عام می داند: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم» و همین معنی را به نحو خصوص به رسول اکرم(ص) ماموریت داده، در نتیجه وظیفه علمی مردم را هم روشن می کند: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم»... و درباره خصوص رسول اکرم(ص)گذشته از عنوان مبین و معلم و حکمت، وصف ممتاز «سراج منیر» را نیز یاد می کند: «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا-وداعیا الی الله باذنه و سراجاً منیراً»(11)
ثانیاً: در بین اصحاب افراد هوشمند و پرسشگر وجود داشته که تشنه حقایق قرآن بودند و در رأس آنان اهل بیت(ع)و شخص حضرت علی(ع)است. آن حضرت فرمود: «... أری نور الوحی و الرساله، و اشم ریح النبوه و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحی علیه، صلی اله علیه و آله، فقلت، یا رسول الله ما هذه الرنه؟ فقال: هذا شیطان أیس من عبادته. انک تسمع ما اسمع و تری ما أری الا انک لست بنبی، و لکنک وزیر و انک لعلی خیر... »(12)
نیز فرموده است: «... وقد کنت ادخل علی رسول الله(ص)کل یوم دخله و کل لیله دخله فیخلّینی فیها، ادور معه حیثما دار، و قد علم اصحاب رسول الله (ص) انه لم یصنع ذالک با حد من الناس غیری، فربما کان فی بیتی یأتینی رسول الله(ص)اکثر من ذالک فی بیتی و کنت اذا دخلت علیه بعض منازله، أخلابی و اقام عنی نسائه فلا یبقی عنده غیری، و اذا اتانی للخلوه معی فی منزلی، لم تقم عنی فاطمه و لا احد بنی، و کنت اذا سألته اجابنی و اذا سکت عنه فنیت مسائلی، ابتدأنی فما نزلت علی رسول الله(ص)آیه من القرآن الا اقرأنیها و املاها علی فکتبته بخطی، و علمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها و خاصها و عامها و دعاالله ان یعطینی فهمها و حفظها، فما نسیت آیه من کتاب الله و لا علما املاه علی)(13)یعنی: همواره روزی یکبار و شبی یکبار خدمت رسول خدا (ص)وارد می شدم و حضرت با من به تنهایی به گفتگو می پرداخت، هر کجا قدم می زد من همراه او بودم. اصحاب پیامبر(ص)می دانند که آن حضرت با احدی از مردم به غیر از من این گونه رفتار نکرده است؛چه بسا به خانه ام می آمد ، که بیشتر هم چنین بود؛ و آن گاه که من در برخی از منازل او وارد می شدم با من خلوت می کرد و زنانش را از مجلس بیرون می فرمود؛ و غیر از من کسی در نزدش باقی نمی ماند، و آن گاه که به منزل من وارد می شد، فاطمه زهرا(ع) و هیچکدام از فرزندانم را از مجلس بیرون نمی کرد، و آن گاه که من از او سؤال می کردم، پاسخ می داد و آن گاه که من ساکت می شدم و پرسشهایم تمام می شد آن حضرت آغاز به سخن می کرد. پس هیچ آیه ای از قرآن بر رسول خدا (ص) نازل نشد مگر آن که برایم قرائت فرمود و به من املاءکرد و من با خط خودم نوشتم، و تأویل، تفسیر، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، خاص و عام قرآن را به من تعلیم داد. و آن گاه دعا کرد که خداوند به من معرفت وحفظ آنها را اعطا فرماید. پس هرگز آیه ای از کتاب خدا و هیچ علمی را که به من املاکرد، فراموش نکردم.
حضرت علی(ع) به خاطر همین دانش که از پیامبر(ص)آموخته بود و به همین پشتوانه فرمود: «سلونی عن کتاب الله عزوجل فوالله ما نزلت آیه منه فی لیل او نهار و لا مسیر و لا مقام الا و قد اقرأنیها رسول الله(ص) و علمنی تأویلها.
فقال ابن الکواء: یا امیرالمومنین، فما کان ینزل علیه و انت غائب عنه؟
قال: کان یحفظ علی رسول الله (ص) ما کان ینزل علیه من القرآن و انا عنه غائب حتی أقدم علیه فیقرئنیه، و یقول لی:یا علی، انزل الله علی بعدک کذا و کذا و تأویله کذا و کذا، فیعلمنی تنزیله و تأویله»(14)
یعنی بپرسید از من از کتاب خدای عزوجل؛ زیرا که سوگند به خدا آیه ای از قرآن نازل نشده است (در روز یا شب، در سفر یا حضر) مگر آن که رسول خدا(ص) برایم قرائت کرد و تأویلش را به من آموخت.
ابن کواء(یکی از اصحاب حضرت علی (ع) سؤال کرد: ای امیر المومنین!
آیاتی که نازل می شد و تو غائب بودی چطور؟
حضرت علی (ع)پاسخ داد: آنچه را که من غائب بودم، پیامبر(ص) برایم حفظ می کرد تا برگردم به نزد او، آن گاه برایم قرائت می کرد و به من می فرمود: ای علی! بعد از تو(در غیاب تو) خدا بر من، این(آیه) و این(آیه) را نازل کرد و تأویلش چنین و چنین است. پس به من هم تنزیلش و هم تأویلش را می آموخت.
خلاصه: پیامبر(ص) علی(ع) را برای مبارزه با «کافران به تأویل قرآن» آماده ساخت و آنچه رسالت تفسیری پیامبر(ص)بود به انجام رسانید، لیکن دشمنان اسلام تحت پوشش اسلام پس از رحلت پیامبر(ص)به مقابله با علی (ع)پرداختند و سعی کردند که شخصیت برجسته آن امام را به نحو ممکن و از هر طریقی نگذارند برای مردم معرفی شود چنان که شعبی این عالم نمای خود فروخته جسارت را تا آنجا به خرج داد که گفت: علی (ع)را در قبر گذاشتند و حال آنکه قرآن را حفظ نکرده بود: «لقد دخل علی حفرته و ما حفظ القرآن»(15) و صاحبی در فقه اللغه گفته است: «و هذا کلام شنیع جدا فیمن یقول: سلونی قبل ان تفقدونی، سلونی فما من آیه الا اعلم بلیل نزلت ام بنهار، ام فی سهل ام فی جبل»(16)یعنی: این سخن شعبی سخت ناهنجار است؛ زیرا در مورد کسی که گفته است می فرمود: بپرسید از من قبل از آن که مرا نیابید زیرا هیچ آیه ای نیست مگر آن که می دانم شب نازل شده یا به روز نازل شده در صحرا نازل شده یا در کوه نازل شده است.
کوتاه سخن: براساس آیات، روایات و گزارش های تاریخی، پیامبر (ص) به تفسیر و تأویل قرآن اقدام؛ و کسانی را جهت تداوم این راه تربیت کرده است. و آنان اهل بیت (ع) اند که مفسران واقعی بعد از پیامبر (ص) و عالمان به همه زوایای تفسیر و تأویل می باشند.

پی نوشت ها :

1-آیه الله معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القثیب. ج1. ص173.
2-القرآن الکریم و روایات المدرسین. ج3. ص8-9.
3-شوکانی. نیل الاوطار. ج8. ص278. طبری. مجمع البیان. ج2. ص298. فضل بن شاذان الایضاح. ص215.
4-احمدی میانجی. مکاتیب الرسول. ج1. ص512.
5-المیزان. ج20. ص110.
6-طبری. جامع البیان. ج29. ص237.
7-ابن کثیر. تفسیر القرآن العزیز. ج1. ص15 مقدمه.
8-ابن خلدون . پیشین. ص439.
9-الاتقان. ج2. ص374.
10-کلینی. الکافی. ج1. ص64. نهج البلاغه. خطبه210.
11-جوادی آملی. عبدالله. تنسیم. ج1. ص131-135.
12-نهج البلاغه. خطبه192.
13-کلینی، پیشین، نیز با کمی تفاوت: بصائر الدرجات، ص218.
14-شیخ طوسی، الامالی، ص523. ابن کرامه، تنبیه الغافلین. ص29؛ عطاردی. مسند الامام الرضا (ع) . ج1. ص124. قرطبی. الجامع الاحکام القرآن. ج1. ص35.
15-خویی. البیان فی تفسیر القرآن . تعلیقه 2. ص502، تفسیر قرطبی. ج1. ص158.
16-همان. ص503.

منبع: اعرابی؛ غلاحسین، (1329)، تفسیر قرآن و بررسی جریان دوری گزینی و بازدارندگی از آن، قم، نشر آثار نفیس، چاپ اول، 1389