تفسیر قرآن در عصر پیامبر(ص)
رابطه پیامبر(ص) با قرآن همانند رابطه پیام آور با پیام نیست، پیام آور یک رسالت بیشتر ندارد و آن رساندن پیام به مقصد است، اما پیام آوران الهی علاوه بر رساندن پیام؛ رسالت تعلیم و تبیین آن را نیز به عهده دارند. از این رو رابطه
نویسنده: دکتر غلامحسین اعرابی
(و انزلنآ الیک الذکر لتبین للناس مانزل الیهم و لعلهم یتفکرون)
(سوره نحل، آیه44)
رابطه پیامبر(ص) با قرآن همانند رابطه پیام آور با پیام نیست، پیام آور یک رسالت بیشتر ندارد و آن رساندن پیام به مقصد است، اما پیام آوران الهی علاوه بر رساندن پیام؛ رسالت تعلیم و تبیین آن را نیز به عهده دارند. از این رو رابطه پیامبر(ص) با قرآن از قبیل رابطه معنی با لفظ است. قرآن «کتاب صامت» است و پیامبر(ص) «مذکِّر»، «ذکر»، «سراج»، «مبیِّن»، «هادی»، «مبلِّغ» و بالاخره قرآن ناطق است.
از سخنان نویسندگان دیگری استفاده می شود که نه تنها می توان ادعا کرد که مردم همه قرآن را نمی دانستند و بلکه قسمتی از تفسیر قرآن را پیامبر(ص) نیز نمی دانسته و فقط خدا عالم به آن است؛ زرکشی از روایتی از ابن عباس چنین برداشتی کرده است؛ زیرا از او نقل شده است: «انه قسم التفسیر الی اربعه اقسام قسم تعرفه العرب فی کلامها و قسم لا یعذر احد بجهالته یقول من الحلال و الحرام و قسم یعلمه العلماء خاصه و قسم لا یعلمه الا الله و من ادعی علمه فهو کاذب».
زرکشی پس از نقل این سخن گفته است: «و هذا تقسیم صحیح» (2) البته خواهیم گفت:که این تقسیم نادرست است؛ زیرا معنی ندارد که خدا قرآن را بر پیامبر(ص)نازل کند آن گاه بیان برخی از آن را از آن حضرت پوشیده بدارد.
اکنون با توجه به سخنان ابن خلدون و زرکشی دو سؤال خودنمایی می کند:
الف) آیا همه عربها همه قرآن را می دانستند؟ به لحاظ این که قرآن به زبان آنان نازل شده است.
ب) آیا پیامبر اسلام (ص)به همه معانی و تفسیر قرآن واقف بوده است؟ یا آن گونه که از سخن ابن عباس بر می آید قسمی از تفسیر قرآن به خدا اختصاص داشته و پیامبر نیز آگاه بدان نیست؟
در پاسخ به سؤال او بایدگفت: این گونه نیست که همه اعراب به تمامی معانی قرآن به صرف عرب بودن آن آگاهی داشته اند، نمونه های زیادی نقل شده که عرب های زمان نزول معنای درستی را از کلمه یا جمله و یا آیه ای متوجه نشده اند؛
از جمله:
1-از ابوبکر سؤال شد: «أب چیست»؟در آیه فاکهه و ابا. (سوره عبس. آیه31)
گفت: ایّ سماءتظلنی و ایّ ارض تقلنی اذا قلت فی کتاب الله بغیر علم. (3)
یعنی:کدام آسمان بر من سایه می افکند و کدام زمین پناهم می دهد اگر در تفسیر قرآن جاهلانه سخن گویم.
عمر نیز گفته است «فاکهه» را می دانیم اما «اب»چیست؟ سپس گفت:کاوش در این مورد تکلف است. (4)
پاسخی که ابوبکر داده بود به حضرت علی (ع) رسید آن حضرت فرمود: «یا سبحان الله، اما علم ان الاب هو الکلا و المرعی و... »(5)یعنی: سبحان الله، آیا نمی داند که «اب» نباتات وگیاهان چراگاه است و...
2-از ابن عباس نقل شده است که: من معنای «فاطر السماوات» را نمی دانستم تا آنکه دو نفر بادیه نشین که بر سر چاهی دعوا داشتند به نزد من آمدند، یکی از آنان گفت: «انا فطرتها» یعنی من ابتدا آن چاه را حفر کردم. (6)
3-عمر در مورد آیه:(ایود احدکم ان تکون له و جنه من نخیل و اعناب)(سوره بقره. آیه266) سؤال کرد کسی پاسخ قانع کننده ای به او نداد. ابن عباس که در پشت سر او نشسته بود گفت: من چیزی در این باره به خاطرم می رسد. عمر متوجه او شده و گفت: بیا این طرف چرا خودت را کوچک می شمری.
ابن عباس گفت: این مثلی است که خدا زده است، یعنی:آیا کسی از شما دوست می دارد که تمام عمرش را همچون نیکوکاران و سعادتمندان عمل کند، اما در پایان عمر که از هر کسی به کار خیر نیازمندتر است دست از آن برداشته و همچون تیره بختان و اهل شقاوت عمل کند. (7)
4-از حضرت علی (ع) نقل شده است که وقتی این آیه نازل شد:
(کلوا واشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر)(سوره بقره، آیه 187)مردم (در سحرگاه ماه رمضان) دو رشته نخ سفید و سیاه را می گرفتند و تا موقعی که آن دو را با چشم خود از یکدیگر تشخیص نمی دادند به خوردن ادامه می دادند (و حال آنکه)خدا با جمله «من الفجر» مراد از«خیط ابیض و اسود» را بیان کرده است. (8)
در صحیح بخاری آمده است که عدی بن حاتم چنین کاری می کرده و خیالش آن بوده که مراد از «خیط» در آیه همان رشته های نخ یا طناب است. (9)
5-داستان «قدامه بن مظعون» را فریقین نقل کرده اند:
وی شراب نوشیده بود و عمر خواست بر او حد جاری کند اما قدامه گفت: حد بر من واجب نشده است؛ چون خدا فرموده: (لیس علی الذین ؤامنوا و عملوا الصلحت جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا و ءامنوا و عملوا الصلحت ثم اتقوا و ءامنوا)(سوره مائده. آیه93) عمر دست از حد زدن او برداشت؛ این قضیه به علی (ع)رسید؛ لذا به نزد عمر رفته و فرمود: چرا حد را به قدامه جاری نکردی؟
عمر گفت: او این آیه را برایم تلاوت کرد...
حضرت علی (ع)فرمود: قدامه مشمول این آیه نمی شود زیرا کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند؛ حرام را حلال نمی کنند او را برگردان و از او بخواه که توبه کند اگر توبه کرد حد شرب خمر را بر او جاری کن و اگر توبه نکرد او را اعدام کن (زیرا با این اعتقاد مرتد شده است)و... (10)
آن چه نقل شد نمونه ای است از مواردی که معاصران نزول قرآن علم به آنها نداشتند و تفسیر صحیحی از آنها نمی کردند از این رو نمی توان ادعا کرد که همه معاصران وحی به تمامی تفسیر آگاهی داشته و می توانستند بدون نیاز به تفسیر پیامبر(ص)قرآن را بفهمند و تفسیر کنند.
کوتاه سخن: از آن جا که قرآن به زبان عربی نازل شده و بر وفق اسلوب ادبی آنان بیان شده است؛ عرب های معاصر نزول قرآن، فهم اجمالی نسبت به معانی قرآن داشته اند. تاثیری که مشرکان از قرآن پیدا می کردند و گاه افرادی از آنان به حق می گرویدند و همچنین ترسی که بزرگان قریش از تاثیر قرآن بر افکار مردم داشتند گویای آن است که آنان قرآن را اجمالاً می فهمیدند. وگرنه عکس العمل های مثبت و منفی در برابر قرآن به وجود نمی آمد.
اما این بدان معنی نیست که آنان فهم کامل و جامعی از قرآن می توانستند داشته باشند بطوری که بی نیاز از تفسیر پیامبر(ص)باشند.
به عبارت دیگر: قرآن دارای دو مقام است:
1-مقام و مرتبه دعوت عامه: در این مقام قرآن دارای خطابات، احتجاجات، توبیخ، تشویق، بشارت، انذار، هدایت و تذکر است، که به نحو روشن بر این امور دلالت داشته و همگان می فهمیدند؛
2-مقام استنباط معارف و افتاء: مثل استنباط شرائط احکام، معارف غیبی از قبیل: لوح، قلم، عرش، اسماء و صفات خدا.
در این مقام نیاز به تفسیر و بیان پیامبر(ص)و اوصیاء او است.
یکی از مفسران نوشته است: «... فان القرآن فی هذه المرتبه(ای مرتبه الدعوه العامه)خطاب و احتجاج و توبیخ و تشویش و انذار و ابشار و هدایه و تذکره یدل الکلام علیها اما بالتنصیص او بالظهور... و الادله متکاثره بالبحث و التمسک علیه بهذا النحو... فالواجب علی اهل الاسلام عرض جمیع العقائد و الآراء و الانظار علی القرآن فی مرتبه دعوه العامه من نصوصه و محکماته و اصوله المسلمه الواضحه. وفی مرتبه علومه الخاصه یجب عرضها علی القرآن بعد تفسیر و توضیحه بتعلیم الرسول(ص)و الائمه من اهل بیته. »(11)یعنی: قرآن در مرتبه دعوت عمومی خود عبارت است از: خطاب، احتجاج، توبیخ، تشویق، انذار، بشارت، هدایت و تذکر که صریح یا ظاهر قرآن بر آن دلالت می کند و دلایل زیادی تشویق به تمسک به قرآن نموده که ناظر به همین مرتبه است و بر مسلمانان است که تمام باورها و آراء و نظریات خود را در مرحله دعوت نامه به نصوص واضح، آیات محکمه و اصول مسلم قرآن عرضه کنند و در مرحله علوم ویژه و دانش های خاص بعد از آن که تفسیر آن را از پیامبر(ص)و اهل بیت(ع) فرا گرفتند با قرآن تطبیق نمایند.
خدا حتی مشرکان را جهت عدم تدبر در مرتبه عامه قرآن، مورد توبیخ قرار داده و فرموده است: (افلا یتدبرون القرءان ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلفاً کثیراً)(سوره نساء، آیه 82)و در جای دیگر فرموده است: (افلا یتدبرون القرءان ام علی قلوب اقفالهآ)(سوره محمد، آیه 24). پس در پاسخ به سؤال اول باید گفت: معاصران نزول به لحاظ این که عرب بودند مفاهیم قرآن را که نصوص یا ظهور قرآن استفاده می شود اجمالاً می دانستند اما در همین مرحله نیز گاه دچار ابهام یا کژ فهمی می شدند و خصوصاً در مورد احکام و تفاضیل آن و همین طور در خصوص حقایق شرعیه.
نمونه هایی که نقل شد نشان می دهد که همه مردم به تفسیر قرآن آگاهی نداشته اند و گاه افراد متشخصی از اصحاب در تبیین معنای یک کلمه از قرآن درمانده بودند تا چه رسد به فهم کل تفسیر. ذهبی نوشته است: «فاذا کان عمربن خطاب یخفی علیه معنی الاب و معنی التخوف و یسال عنهما غیره، و ابن عباس -و هو ترجمان القرآن -لا یظهر له معنی فاطر الا بعد سماعها من غیر فکیف شأن غیر هما من الصحابه... »(12)یعنی:وقتی عمر بن خطاب معنای «اب» و «تخوف» برایش روشن نبوده و از دیگران می پرسیده و همچنین ابن عباس که به ترجمان قرآن معروف است معنای فاطر برایش روشن نبوده تا این که از دیگری معنای آن را فرا گرفته ، وضعیت سایر صحابه معلوم است.
(سوره نحل، آیه44)
رابطه پیامبر(ص) با قرآن همانند رابطه پیام آور با پیام نیست، پیام آور یک رسالت بیشتر ندارد و آن رساندن پیام به مقصد است، اما پیام آوران الهی علاوه بر رساندن پیام؛ رسالت تعلیم و تبیین آن را نیز به عهده دارند. از این رو رابطه پیامبر(ص) با قرآن از قبیل رابطه معنی با لفظ است. قرآن «کتاب صامت» است و پیامبر(ص) «مذکِّر»، «ذکر»، «سراج»، «مبیِّن»، «هادی»، «مبلِّغ» و بالاخره قرآن ناطق است.
رسالت تفسیری پیامبر(ص)
از ظاهر سخنان برخی از نویسندگان استفاده می شود که قرآن را در زمان نزول، همه مخاطبان آن می فهمیدند و نیاز به تفسیر نداشته است زیرا زبان مخاطبان عربی بوده و قرآن هم به «لسان عربی مبین» بر آنان نازل شده است؛ از جمله ابن خلدون گفته است: «و اما التفسیر . فاعلم ان القرآن نزل بلغه العرب و علی اسالیب بلاغتهم فکانوا کلهم یفهمونه ویعلمون معانیه فی مفرداته و تراکیبه... » (1) وی در چند سطر بعد می نویسد: پیامبر(ص) در تبیین مجملات و تمیز ناسخ از منسوخ نقش داشته است.از سخنان نویسندگان دیگری استفاده می شود که نه تنها می توان ادعا کرد که مردم همه قرآن را نمی دانستند و بلکه قسمتی از تفسیر قرآن را پیامبر(ص) نیز نمی دانسته و فقط خدا عالم به آن است؛ زرکشی از روایتی از ابن عباس چنین برداشتی کرده است؛ زیرا از او نقل شده است: «انه قسم التفسیر الی اربعه اقسام قسم تعرفه العرب فی کلامها و قسم لا یعذر احد بجهالته یقول من الحلال و الحرام و قسم یعلمه العلماء خاصه و قسم لا یعلمه الا الله و من ادعی علمه فهو کاذب».
زرکشی پس از نقل این سخن گفته است: «و هذا تقسیم صحیح» (2) البته خواهیم گفت:که این تقسیم نادرست است؛ زیرا معنی ندارد که خدا قرآن را بر پیامبر(ص)نازل کند آن گاه بیان برخی از آن را از آن حضرت پوشیده بدارد.
اکنون با توجه به سخنان ابن خلدون و زرکشی دو سؤال خودنمایی می کند:
الف) آیا همه عربها همه قرآن را می دانستند؟ به لحاظ این که قرآن به زبان آنان نازل شده است.
ب) آیا پیامبر اسلام (ص)به همه معانی و تفسیر قرآن واقف بوده است؟ یا آن گونه که از سخن ابن عباس بر می آید قسمی از تفسیر قرآن به خدا اختصاص داشته و پیامبر نیز آگاه بدان نیست؟
در پاسخ به سؤال او بایدگفت: این گونه نیست که همه اعراب به تمامی معانی قرآن به صرف عرب بودن آن آگاهی داشته اند، نمونه های زیادی نقل شده که عرب های زمان نزول معنای درستی را از کلمه یا جمله و یا آیه ای متوجه نشده اند؛
از جمله:
1-از ابوبکر سؤال شد: «أب چیست»؟در آیه فاکهه و ابا. (سوره عبس. آیه31)
گفت: ایّ سماءتظلنی و ایّ ارض تقلنی اذا قلت فی کتاب الله بغیر علم. (3)
یعنی:کدام آسمان بر من سایه می افکند و کدام زمین پناهم می دهد اگر در تفسیر قرآن جاهلانه سخن گویم.
عمر نیز گفته است «فاکهه» را می دانیم اما «اب»چیست؟ سپس گفت:کاوش در این مورد تکلف است. (4)
پاسخی که ابوبکر داده بود به حضرت علی (ع) رسید آن حضرت فرمود: «یا سبحان الله، اما علم ان الاب هو الکلا و المرعی و... »(5)یعنی: سبحان الله، آیا نمی داند که «اب» نباتات وگیاهان چراگاه است و...
2-از ابن عباس نقل شده است که: من معنای «فاطر السماوات» را نمی دانستم تا آنکه دو نفر بادیه نشین که بر سر چاهی دعوا داشتند به نزد من آمدند، یکی از آنان گفت: «انا فطرتها» یعنی من ابتدا آن چاه را حفر کردم. (6)
3-عمر در مورد آیه:(ایود احدکم ان تکون له و جنه من نخیل و اعناب)(سوره بقره. آیه266) سؤال کرد کسی پاسخ قانع کننده ای به او نداد. ابن عباس که در پشت سر او نشسته بود گفت: من چیزی در این باره به خاطرم می رسد. عمر متوجه او شده و گفت: بیا این طرف چرا خودت را کوچک می شمری.
ابن عباس گفت: این مثلی است که خدا زده است، یعنی:آیا کسی از شما دوست می دارد که تمام عمرش را همچون نیکوکاران و سعادتمندان عمل کند، اما در پایان عمر که از هر کسی به کار خیر نیازمندتر است دست از آن برداشته و همچون تیره بختان و اهل شقاوت عمل کند. (7)
4-از حضرت علی (ع) نقل شده است که وقتی این آیه نازل شد:
(کلوا واشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر)(سوره بقره، آیه 187)مردم (در سحرگاه ماه رمضان) دو رشته نخ سفید و سیاه را می گرفتند و تا موقعی که آن دو را با چشم خود از یکدیگر تشخیص نمی دادند به خوردن ادامه می دادند (و حال آنکه)خدا با جمله «من الفجر» مراد از«خیط ابیض و اسود» را بیان کرده است. (8)
در صحیح بخاری آمده است که عدی بن حاتم چنین کاری می کرده و خیالش آن بوده که مراد از «خیط» در آیه همان رشته های نخ یا طناب است. (9)
5-داستان «قدامه بن مظعون» را فریقین نقل کرده اند:
وی شراب نوشیده بود و عمر خواست بر او حد جاری کند اما قدامه گفت: حد بر من واجب نشده است؛ چون خدا فرموده: (لیس علی الذین ؤامنوا و عملوا الصلحت جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا و ءامنوا و عملوا الصلحت ثم اتقوا و ءامنوا)(سوره مائده. آیه93) عمر دست از حد زدن او برداشت؛ این قضیه به علی (ع)رسید؛ لذا به نزد عمر رفته و فرمود: چرا حد را به قدامه جاری نکردی؟
عمر گفت: او این آیه را برایم تلاوت کرد...
حضرت علی (ع)فرمود: قدامه مشمول این آیه نمی شود زیرا کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند؛ حرام را حلال نمی کنند او را برگردان و از او بخواه که توبه کند اگر توبه کرد حد شرب خمر را بر او جاری کن و اگر توبه نکرد او را اعدام کن (زیرا با این اعتقاد مرتد شده است)و... (10)
آن چه نقل شد نمونه ای است از مواردی که معاصران نزول قرآن علم به آنها نداشتند و تفسیر صحیحی از آنها نمی کردند از این رو نمی توان ادعا کرد که همه معاصران وحی به تمامی تفسیر آگاهی داشته و می توانستند بدون نیاز به تفسیر پیامبر(ص)قرآن را بفهمند و تفسیر کنند.
کوتاه سخن: از آن جا که قرآن به زبان عربی نازل شده و بر وفق اسلوب ادبی آنان بیان شده است؛ عرب های معاصر نزول قرآن، فهم اجمالی نسبت به معانی قرآن داشته اند. تاثیری که مشرکان از قرآن پیدا می کردند و گاه افرادی از آنان به حق می گرویدند و همچنین ترسی که بزرگان قریش از تاثیر قرآن بر افکار مردم داشتند گویای آن است که آنان قرآن را اجمالاً می فهمیدند. وگرنه عکس العمل های مثبت و منفی در برابر قرآن به وجود نمی آمد.
اما این بدان معنی نیست که آنان فهم کامل و جامعی از قرآن می توانستند داشته باشند بطوری که بی نیاز از تفسیر پیامبر(ص)باشند.
به عبارت دیگر: قرآن دارای دو مقام است:
1-مقام و مرتبه دعوت عامه: در این مقام قرآن دارای خطابات، احتجاجات، توبیخ، تشویق، بشارت، انذار، هدایت و تذکر است، که به نحو روشن بر این امور دلالت داشته و همگان می فهمیدند؛
2-مقام استنباط معارف و افتاء: مثل استنباط شرائط احکام، معارف غیبی از قبیل: لوح، قلم، عرش، اسماء و صفات خدا.
در این مقام نیاز به تفسیر و بیان پیامبر(ص)و اوصیاء او است.
یکی از مفسران نوشته است: «... فان القرآن فی هذه المرتبه(ای مرتبه الدعوه العامه)خطاب و احتجاج و توبیخ و تشویش و انذار و ابشار و هدایه و تذکره یدل الکلام علیها اما بالتنصیص او بالظهور... و الادله متکاثره بالبحث و التمسک علیه بهذا النحو... فالواجب علی اهل الاسلام عرض جمیع العقائد و الآراء و الانظار علی القرآن فی مرتبه دعوه العامه من نصوصه و محکماته و اصوله المسلمه الواضحه. وفی مرتبه علومه الخاصه یجب عرضها علی القرآن بعد تفسیر و توضیحه بتعلیم الرسول(ص)و الائمه من اهل بیته. »(11)یعنی: قرآن در مرتبه دعوت عمومی خود عبارت است از: خطاب، احتجاج، توبیخ، تشویق، انذار، بشارت، هدایت و تذکر که صریح یا ظاهر قرآن بر آن دلالت می کند و دلایل زیادی تشویق به تمسک به قرآن نموده که ناظر به همین مرتبه است و بر مسلمانان است که تمام باورها و آراء و نظریات خود را در مرحله دعوت نامه به نصوص واضح، آیات محکمه و اصول مسلم قرآن عرضه کنند و در مرحله علوم ویژه و دانش های خاص بعد از آن که تفسیر آن را از پیامبر(ص)و اهل بیت(ع) فرا گرفتند با قرآن تطبیق نمایند.
خدا حتی مشرکان را جهت عدم تدبر در مرتبه عامه قرآن، مورد توبیخ قرار داده و فرموده است: (افلا یتدبرون القرءان ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلفاً کثیراً)(سوره نساء، آیه 82)و در جای دیگر فرموده است: (افلا یتدبرون القرءان ام علی قلوب اقفالهآ)(سوره محمد، آیه 24). پس در پاسخ به سؤال اول باید گفت: معاصران نزول به لحاظ این که عرب بودند مفاهیم قرآن را که نصوص یا ظهور قرآن استفاده می شود اجمالاً می دانستند اما در همین مرحله نیز گاه دچار ابهام یا کژ فهمی می شدند و خصوصاً در مورد احکام و تفاضیل آن و همین طور در خصوص حقایق شرعیه.
نمونه هایی که نقل شد نشان می دهد که همه مردم به تفسیر قرآن آگاهی نداشته اند و گاه افراد متشخصی از اصحاب در تبیین معنای یک کلمه از قرآن درمانده بودند تا چه رسد به فهم کل تفسیر. ذهبی نوشته است: «فاذا کان عمربن خطاب یخفی علیه معنی الاب و معنی التخوف و یسال عنهما غیره، و ابن عباس -و هو ترجمان القرآن -لا یظهر له معنی فاطر الا بعد سماعها من غیر فکیف شأن غیر هما من الصحابه... »(12)یعنی:وقتی عمر بن خطاب معنای «اب» و «تخوف» برایش روشن نبوده و از دیگران می پرسیده و همچنین ابن عباس که به ترجمان قرآن معروف است معنای فاطر برایش روشن نبوده تا این که از دیگری معنای آن را فرا گرفته ، وضعیت سایر صحابه معلوم است.
پی نوشت ها :
1-مقدمه ابن خلدون. ص438.
2-زرکشی. البرهان فی علوم القرآن. ج2. ص164.
3-ابن حجر. فتح الباری. ج6. ص212.
4-همان.
5-شیخ مفید. الارشاد. ج1. ص200.
6-محمد بن عبدالقادر رازی. مختار الصحاح. ص263.
7-طبری. جامع البیان. ج3. ص105.
8-قاضی نعمان مغربی. دعائم الاسلام. ج1. ص271.
9-بخاری. الصحیح. ج2. ص231.
10-شیخ مفید. ج1. ص203.
11-ملکی میانجی. آیت الله شیخ محمد باقر. مناهیج البیان فی التفسیر القرآن . ج1. ص46-50.
12-التفسیر و المفسرون. ج1. ص35.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}