نویسنده: سید رضی سیدنژاد
نویسنده: سید رضی سیدنژاد



 

زید؛ جانشین رسول خدا (ص) در مدینه

پس از مهاجرت به مدینه، در رخدادهای گوناگون، توانمندی ها و ایمان و اخلاص و فداکاری های زیدبن اسامه بیشتر دیده شد. او با زمینه ها و موقعیت هایی که برایش پیش آمد، توانست شایستگی های خود را در عرصه های گوناگون فردی و اجتماعی بروز دهد. این، جایگاه او را روز به روز بالاتر برد؛ به گونه ای که طولی نکشید در ردیف شخصیت های ارزنده ی جامعه ی نوبنیاد اسلامی قرار گرفت. از همه مهم تر، مقام والای وی نزد رسول اکرم (ص)بود. در برخی جنگ ها، وقتی پیامبر به همراه لشکر اسلام از مدینه خارج می شد، زید را در مدینه جانشین خویش قرار می داد تا هنگام نبرد، به کارهای مربوط به مسلمانان رسیدگی کند. برای نمونه، هنگامی که پیامبر اکرم (ص)برای غزوه ی بدر اولی و غزوه ی مُرَیسیع (بنی المصطلق) از مدینه خارج شد، وی را در مدینه جانشین خود قرار داد. (1)

شرکت زیدبن حارثه در جهاد

زید، از جمله یاران پیامبر اکرم (ص)بود که همواره در کنار اصحاب فداکار و دوشادوش ایشان با دشمنان اسلام مبارزه می کرد. او در جنگ هایی مانند بدر، احد، خندق و خیبر، فعالانه شرکت داشت. آورده اند که زید، در میدان های نبرد، چنان رشادت نشان می داد که حماسه آفرینی هایش، روحیه ی سربازان اسلام را تقویت می کرد و مایه ی نشاط بیشتر ایشان می شد.

زید در نبرد بدر

وقتی به رسول خدا (ص)خبر رسید که کاروان تجاری قریش از شام باز می گردد، پیامبر برای گرفتن انتقام از برخی آزار و اذیت های آنان، تصمیم گرفت به همراه یارانش به این کاروان حمله کند. بنابراین در زمانی مناسب، یارانش را برای حمله به آنان فراخواند. آن حضرت روز یکشنبه، دوازدهم رمضان سال دوم هجری، با 305 تن از مسلمانان حرکت کرد. گفته اند در این حمله، پیامبر اکرم (ص)و یارانش تنها هفتاد شتر داشتند؛ یعنی هر دو یا سه یا چهار نفر، به طور مشترک از یک شتر استفاده می کردند و به نوبت بر آن سوار شده، بارهایشان را با آن حمل می کردند. (2)
سیره نویسان نوشته اند که پیامبر خدا (ص)، امیر مؤمنان، علی (ع) و زیدبن حارثه، هر سه یک شتر داشتند و به نوبت بر آن سوار می شدند. (3)
هنگام بازگشت پیروزمندانه از بدر، رسول اکرم (ص)زیدبن حارثه را به همراه عبدالله بن رواحه برای بشارت دادن پیروزی مسلمانان بر قریش، به مدینه فرستاد. وی ظهر روز یکشنبه به مدینه رسید. وقتی به مصلای مدینه وارد شد، در حالی که همچنان بر شتر سوار بود، به مردم گفت: «ای مردم، مبارک باد بر شما پیروزی سپاه اسلام. با یاری خداوند، رسول خدا (ص)و لشکر اسلام بر قریش پیروز شدند و عتبه و شیبه (پسران ربیعه)، دو پسر حجاج، زوقه بن اسود و امیه بن خلف و ابوجهل کشته شدند. سهیل بن عمر و در الانیاب نیز همراه با گروهی از مشرکان به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند». گفته اند که بسیاری از مردم سخنان زید را باور نکردند. حتی گمان می کردند که زید از همراهی با پیامبر خدا (ص)فرار کرده است. طولی نکشید که پیامبر خدا (ص)همراه با سپاهیان اسلام به مدینه وارد شدند. مردم با دیدن اسیران دشمن، به درستی سخنان زید پی بردند و از پیروزی لشکر اسلام شادمان شدند. (4)

زید بن حارثه در جنگ احد

یک سال پس از جنگ بدر، در سال سوم هجری، مشرکان مکه با هدف انتقام گیری، به مسلمانان مدینه حمله کردند. در این جنگ، شمار سربازان سپاه اسلام هفت صد تن بود. در آغاز جنگ به سبب جانبازی و صبر و استقامت سربازان اسلام، مشرکان شکست خوردند و از میدان جنگ عقب نشینی کردند. مسلمانان نیز بی درنگ به جمع آوری غنیمت های به جای مانده پرداختند. ناگهان گروهی از لشکریان دشمن از پشت سر به مسلمانان حمله کردند و ضربه های سختی به آنان وارد ساختند. در این اوضاع بود که جان پیامبر خدا (ص)به خطر افتاد. شمار بسیار کمی از یاران آن حضرت از او دفاع می کردند. آورده اند که زیدبن حارثه در این لحظه های حساس، با انداختن تیر به سوی نیروهای دشمن، آنان را از نزدیک شدن به رسول خدا (ص)باز می داشت. (5)
از آنجا که پیامبر خدا (ص)بین زیدبن حارثه و عمویش حمزه سیدالشهدا عقد و پیمان برادری جاری ساخته بود، پیش از آغاز جنگ، حضرت حمزه او را وصی خود قرار داد. (6)
پس از پایان جنگ احد، به دستور خداوند، بی درنگ غزوه ی حمراء الاسد آغاز شد. در این جنگ، به دستور پیامبر خدا (ص)تنها مجروحان و شرکت کنندگان در جنگ احد حق داشتند شرکت کنند. بنابراین مشخص می شود که زیدبن حارثه نیز جزو آن دسته از رزمندگانی بوده که در جنگ احد زخمی شده بود و در آن جنگ نیز شرکت داشته است.

زید؛ پرچم دار مهاجران در خندق

قریش که بارها از مسلمانان شکست خورده بود، به همراه گروهی از یهودیان جزیره العرب و احزاب منطقه که پیشرفت اسلام را به ضرر خود می دانستند، هم پیمان شدند تا به مدینه حمله کنند. وقتی خبر بسیج مشرکان به مدینه رسید، پیامبر خدا (ص)برای آمادگی مسلمانان در رویارویی با لشکر دشمن، چندین کار انجام داد. نخست آنکه با اصحاب خود مشورت کرد و پرسید: بهترین راه رویارویی با دشمن در موقعیت کنونی چیست؟ اصحاب پیشنهادهای گوناگونی مطرح کردند.
سلمان فارسی پیشنهاد کرد دور مدینه، به ویژه نقاط باز و بی دفاع، خندقی حفر کنند تا شهر را از یورش دشمنان، در امان نگاه دارند. مسلمانان کار کندن خندق را پیش از رسیدن سپاه دشمن به پایان رساندند. آن گاه رسول خدا (ص)برای دفاع از شهر، مجاهدان مسلمان را در نقطه های گوناگون خندق جای داد تا هنگام تلاش دشمن برای نفوذ به داخل شهر، از اقدام آنان جلوگیری کنند. آورده اند که اردوگاه اصلی نیروهای مسلمان در دامنه ی کوه «سلع» قرار داشت. وقتی پیامبر اکرم (ص)مسئول بخش های سپاه و سنگرها را بر می گزید، پرچم گروه مهاجران را به زیدبن حارثه و پرچم گروه انصار را به سعدبن عباده سپرد. (7)
این مسئله جایگاه والای زید و موقعیت ممتاز نظامی او را به خوبی مشخص می سازد؛ زیرا در جنگ های آن روزگار، پرچم را به کسی می دادند که از جنبه های گوناگونی نظیر شجاعت و شهامت و آشنایی با فنون رزم و موقعیت شناسی و.... از دیگر افراد، ممتاز و توانمندتر باشد. در جریان جنگ خندق، وقتی مسلمانان مراقب دشمنان بیرون شهر بودند، نیروهای اطلاعاتی خبر دادند که یهودیان ساکن مدینه پیمان خودشان را با مسلمانان زیر پا گذاشته اند. آنان برای ضربه زدن به مسلمانان، مخفیانه با دشمنان اسلام (احزاب) تماس گرفته بودند و می خواستند مسلمانان را در داخل شهر غافل گیر کرده، شبانه از پشت سر به آنان شبیخون بزنند. از این روی، «حیی بین اخطب» را نزد قریش فرستادند که هزار جنگجو از قریش و هزار تن از یهود غطفان گرد آیند و شبانه کار مسلمانان را یک سره کنند. وقتی این خبر به پیامبر خدا (ص)رسید، آن حضرت تصمیم گرفت برای حفاظت و پاسداری از شهر، نیرویی گشتی و امنیتی اعزام کند. از این روی، زیدبن حارثه را به فرماندهی گروهی سیصد نفری گماشت و به داخل مدینه اعزام کرد. گروه سواره نظام مسلمانان نیز با آنان همراه بود. آنان تا سپیده دم، تکبیر گویان از داخل مدینه پاسداری کرده، به گشت زنی پرداختند. هنگامی که دشمن، بیداری و آگاهی مسلمانان را دید، توطئه خود را شکست خورده یافت و چون صبح شد، از هر گونه اقدامی پشیمان شد. مسلمانان نیز از خطر حمله ی دشمن ایمنی یافتند. (8)

مأموریت های نظامی زید

زید در بیشتر جنگ ها با رسول خدا (ص)همراه بود و جزو فداییان جانباز، دلاوران با استقامت و شجاعان دلیر به شمار می آمد و از این رهگذر، تجربه های فراوان نظامی داشت. به همین سبب، پیامبر اسلام (ص)وی را به هیچ مأموریت جنگی نمی فرستاد، مگر آنکه فرماندهی سپاه اسلام را به او می سپرد. (9)
کاردانی و لیاقت زید در امور نظامی و فرماندهی سپاه از سویی، و جانبازی ها و فداکاریهای او در صحنه ی رزم و جهاد از سوی دیگر، سبب شد که پیامبر اکرم (ص)فرماندهی نُه سریه را به او واگذار کند. آخرین و بزرگ ترین این سریه ها نبرد «موته» بود که در همان جنگ نیز به شهادت رسید. (10)
از آن میان، سه سریه که زیدبن حارثه فرماندهی آنها را بر عهده داشت یادآور می شویم:

1. سریه ی قَرَده

نخستین سریه ای که در آن زیدبن حارثه به فرماندهی برگزیده شد، «قرده» بود. رسول خدا (ص)او را برای بستن راه کاروان قریش فرستاد. «صفوان بن امیه» و چند تن از سران قریش، همراه این کاروان بودند و کالای مهمی همراه داشتند. راهنمای ایشان «فرات بن حیان عجلی» بود که کاروان را از راه عراق به سوی شام می برد. زید با صد تن سواره تا قرده واقع در سرزمین «نجد» پیش تاخت و بر کاروان دست یافت، اما مردان کاروان گریختند. تنها فرات بن حیان اسیر شد که وی نیز پس از اسلام آوردن آزاد شد. افزون بر این، غنایم بسیاری در این سریه از آن مسلمانان شد. رسول خدا (ص)خمس غنیمت ها را که بیست هزار درهم بود، گرفت و باقی مانده ی آن را بین مردان حاضر در این سریه تقسیم کرد. (11)

2. سریه ی زید بن حارثه در وادی القری

زیدبن حارثه با سرمایه ی اصحاب پیامبر (ص)برای تجارت، با گروهی از مردم به سوی شام به راه افتاد. چون به نزدیکی وادی القری رسید، دسته ای بنی بدری از قبیله ی «فزاره» راه را بر آنان بستند و به کاروان زید حمله کردند. آنان زید و همراهانش را چنان به سختی زدند که پنداشتند آنان را کشته اند. سپس اموال کاروان را به غارت بردند. تقدیر خداوند این بود که زید از مرگ نجات یابد. وی پس از بهبودی، در مدینه به خدمت رسول خدا (ص)رسید و حضرت را از ماجرا آگاه کرد. پیامبر اکرم (ص)او را فرمانده ی سریه ای قرار داد و در ماه مبارک رمضان سال ششم هجری به سوی آن طایفه فرستاد. حضرت دستور داد شب ها راه بروند و روزها پنهان شوند و استراحت کنند.
بنی فزاره از تصمیم مسلمانان باخبر شده، سخت ترسیدند. از این روی، روزها دیده بان هایی را بر روی کوهی که مشرف بر راه بود و احتمال داشت که مسلمانان از آنجا بیایند، گماشتند. دیده بان ها پس از اینکه مسیر یک روز راه را دیده بانی و بررسی می کردند، می گفتند: «به کار خود سرگرم باشید! امروز خبری نیست، تا شب چه شود».
هنگامی که زیدبن حارثه و یارانش یک روز تا بنی بدر فاصله داشتند، راهنمای ایشان که از همان طایفه بود، به اشتباه راه دیگری در پیش گرفت. چون شب فرا رسید، دریافتند اشتباه کرده اند. از این روی، همان شبانه راه را یافته، سپیده دم کنار بنی بدر رسیدند. گروهی از افراد قبیله گریختند. زیدبن حارثه اصحاب خود را از تعقیب فراریان بازداشت و دستور داد که پراکنده نشوند. آن گاه گفت: «وقتی من تکبیر گفتم شما نیز تکبیر بگویید».
پس از آنکه دشمن را محاصره کردند، زید و یارانش تکبیر گویان بر آن تاختند، و آنان را محاصره کرده، بر دشمن پیروز شدند.
زید هنگام بازگشت، پیش از هر کار به در خانه ی پیامبر (ص)رفت و در زد. پیامبر اکرم (ص)سرگرم استراحت بود. وقتی از بازگشت زیدبن حارثه باخبر شد، به استقبال وی آمد و او را در آغوش گرفت. پیامبر بر پیشانی او بوسه زد و از مأموریتش پرسید. زید نیز گزارش داد و حضرت را از پیروزی آگاه کرد. آن حضرت بسیار خوش حال شد. (12)

3. نبرد موته؛ جلوه گاه ایثار

نبرد موته در جمادی الآخر سال هشتم هجری روی داد. (13) پیامبر اکرم (ص)«حارث بن عمیر ازدی» به همراه نامه ای به منزله ی سفیر، نزد پادشاه بصری فرستاد. چون وی به سرزمین موته (14) رسید، شرحبیل بن عمرو غسانی راه را بر او بست. وی پس از پرسش از مقصد و هدفش و آگاهی از مکه حارث، سفیر پیامبر اسلام است، دستور داد او را محکم بستند و به شکل فجیعی به شهادت رسانیدند. تا آن روز، هیچ یک از سفرای رسول خدا (ص)کشته نشده بودند. خبر شهادت حارث، بر پیامبر (ص)سخت ناگوار آمد. از این روی، مردم را به مسجد فراخواند و ایشان را از شهادت سفیر اسلام، حارث، آگاه ساخت. مردم بدون آنکه پیامبر (ص)درباره ی جنگ طلبی اظهار کند، با شتاب برای حرکت آماده شدند و خارج از مدینه در جُرف (15) اردو زدند.
پیامبر اکرم (ص)چون نماز ظهر را به پا داشت، نشست و اصحاب گردش حلقه زدند. پیامبر فرمود: «بر شما باد اطلاعات از فرماندهانتان. جعفربن ابی طالب فرمانده ی سپاه است. اگر جعفر شهید شد، زیدبن حارثه فرمانده است و اگر او نیز شهید شد، عبدالله بن رواحه فرمانده خواهد بود و اگر عبدالله نیز شهید شد، از میان خود فرماندهی را برگزینید». (16)
نعمان بن منخص یهودی گفت: «ای ابوالقاسم، اگر تو پیامبر باشی، همه ی کسانی که نام بردی، بدون کم و کاست کشته خواهند شد». آن گاه به زیدبن حارثه روی کرد و گفت: «ای زید، وصیت کن. اگر محمد (ص)پیامبر باشد، هرگز نزدش باز نخواهی گشت».
زیدبن حارثه گفت: «شهادت می دهم که او راست گو و نیکوکار و پیامبر خداست».
چون سپاه اسلام برای حرکت آماده شد، رسول خدا (ص)پرچم سفیدرنگی را به جعفر سپرد. مردم برای بدرقه ی فرماندهان سپاه آمدند و با آنان وداع و برایشان دعا کردند. شمار افراد سپاه، هنگام خروج از لشکرگاه سه هزار تن بود. همین که رزمندگان اسلام به سوی میدان جنگ عازم شدند، مسلمانان فریاد برداشتند: «خداوند، بلا را از شما دور بگرداند و به سلامت و با غنیمت بازگردید». اما ابن رواحه در پاسخ ایشان این شعر را خواند: «من از خداوند، آمرزش و مغفرت می خواهم و ضربت استواری که خون بار باشد». (17)
سپاه اسلام حرکت کرد تا به سرزمین موته رسید و در آنجا موضع گرفت و برای رویارویی با دشمن آماده شد.
پس از صف آرایی دو سپاه مقابل یکدیگر، نبرد سنگینی آغاز شد؛ در حالی که فرماندهان سپاه اسلام، پیاده می جنگیدند. نخست جعفربن ابی طالب پرچم فرماندهی را به دست گرفت و با دشمن جنگید تا شهید شد. سپس زیدبن حارثه، به میدان نبرد گام گذاشت و فرماندهی لشکریان را بر دوش گرفت. او خشمگین در پیشاپیش سپاه توحید بر صف نیزه داران دشمن یورش آورد. رزمندگان سپاه اسلام که از فرمانده ی خود چنین رشادت هایی را دیدند، بی محابا بر خصم تاختند و تکبیر گویان صف دشمن را شکافتند. آنان شمار فراوانی از دشمنان را کشتند و در سپاه ایشان شکافی ایجاد کردند.
در بحبوحه ی جنگ، یکی از فرماندهان دشمن، که از حمله های برق آسای زیدبن حارثه وحشت کرده بود، در کمینگاهی به انتظار نشست و ناگهان نیزه ای کاری بر زید فرود آورد. فرمانده ی رشید اسلام از شدت ضربه بر زمین افتاد و سرانجام، پس از همه ی رشادت ها و شهامت هایش، عاشقانه جام شهادت را سرکشید. سپس عبدالله بن رواحه فرماندهی سپاه اسلام را بر دوش گرفت.

خبر دادن رسول خدا (ص) از شهادت زید

هنگامی که مسلمانان در جنگ موته درگیر شدند، پیامبر (ص) بالای منبر رفت و میدان نبرد در نظرش مجسم شد. او در حالی که به میدان جنگ می نگریست، فرمود: «هم اکنون زیدبن حارثه پرچم را به دست گرفت. شیطان زندگی دنیا را در نظرش دوست داشتنی و مرگ را زشت داد و دنیا را برای او آراست. اما زید گفت: «اکنون وقتی است که باید ایمان در دل های آنان استوار شود، تو دنیا را در نظر من دوست داشتنی جلوه می دهی!» آن گاه پیش تاخت شهید شد». سپس پیامبر (ص) بر او درود فرستاد و به مسلمانان فرمود: «برای برادرتان آمرزش طلب کنید. به راستی او، همان طور که در راه خدا جهاد می کرد، شتابان به بهشت وارد شد». (18)

فضیلت و مقام زید در بهشت

پیامبر (ص) فرمود: «در خواب دیدم که جعفربن ابی طالب به صورت فرشته ای در بهشت پرواز می کند و از نوک شهپرهایش خون می چکد، و زیدبن حارثه را در درجه ی پایین تری دیدم. با خود گفتم: گمان نمی کردم مقام زید از جعفر کمتر باشد. جبرئیل آمد و گفت: '' زید از جعفر کمتر نیست، لیکن جعفر را به سبب خویشاوندی با تو فضیلت و برتری بخشیدیم''». (19)
در روایت آمده است: پیامبر (ص) از حوریه ای که میان نهرهای بهشت شنا می کرد، پرسید: او از برای چه کسی هستی؟» پاسخ داد: «من برای زیدبن حارثه آفریده شده ام». (20)
نیز رسول خدا (ص)فرمود: «این نورانیت و مقامی که در دنیا از زیدبن حارثه می بینید در قیاس با مقام والای او در آخرت، بسیار کوچک است. او روز قیامت به محشر وارد می شود؛ در حالی که از راست و چپ، پشت و جلو، بالا و پایین او نور سیر می کند و نورش به اندازه ی هزار سال راه تابش دارد». (21)

اندوه پیامبر (ص)در شهادت زید

وقتی خبر شهادت زید و یارانش به مدینه رسید، رسول خدا (ص)برای دلجویی به منزل زید رفت. چون نگاه دخترک یتیم زید به پیامبر (ص)افتاد، چنان گریه کرد و به سوی آن حضرت دوید که صدای پیامبر به گریه بلند شد؛ در حالی که اشک از چشمان مبارک پیامبر می ریخت. برخی یاران آن حضرت از سر دل سوزی عرض کردند: «ای رسول خدا (ص)، این چه گریه ای است؟»
حضرت فرمودند: «این ناله ها از شدت علاقه و اشتیاق دوستی به دوستش سرچشمه می گیرد». (22)
امام صادق (ع) نیز فرمود: «هرگاه پیامبر (ص)به خانه ی جعفربن ابی طالب و زیدبن حارثه وارد می شد، بسیار می گریست و می فرمود: «آن دو، برادر و هم سخنم بودند و با آنان انس گرفته بودم». (23)
آورده اند وقتی زید به شهادت رسید، رسول اکرم (ص)در این باره فرمودند: «به خدا سوگند، زید شایسته ی فرماندهی و از محبوب ترین مردمان نزد من بود». (24)

ارزش دوستی با زیدبن حارثه

پیامبر اکرم (ص)فرمودند: «ای مردم، افزون بر دوستی و علاقه ای که بر آل ما دارید، غلامان و دوستانمان را نیز دوست بدارید. این زیدبن حارثه و پسرش، اسامه، از دوستان ویژه ی ما هستند. این دو را دوست بدارید. سوگند به کسی که مرا به حق به پیامبری مبعوث کرد، دوستی با این دو تن بر شما سودمند است».
عرض کردند: «ای رسول خدا، دوستی با آن دو تن چه فایده ای برای ما دارد؟»
حضرت فرمودند: «آن دو تن در روز قیامت به همراه جمعیت بیشتری از مردم طایفه ی ربیعه و طایفه ی مصر به حضور علی (ع) می آیند و به آن جناب می گویند: «ای برادر رسول خدا، این مردم ما را دوست می داشتند؛ به سبب علاقه ای که به محمد، رسول خدا (ص)و تو دارند». در این هنگام، علی (ع) برای آنان برات آزادی عبور از پل صراط را می نویسد. آن گاه آنان از پل صراط گذشته، با کمال تندرستی و سلامتی به بهشت وارد می شوند». (25)

افتخار اسامه به وجود پدرش زید

اسامه و فرزند عثمان (عمرو) بر سر باغی از باغ های مدینه نزاع داشتند، تا اینکه معاویه در سفر خود به مکه، وارد مدینه شد. فرزند عثمان، اسامه را برای محاکمه نزد معاویه برد و در حضور وی صدای هر دو بلند شد و کار به شدت و تندی رسید.
فرزند عثمان گفت: «با من بسیار تند سخن می گویی، با اینکه تو بنده ای بودی که من تو را آزاد کردم!»
اسامه پاسخ داد: «نه، هرگز! من آزاد کرده ی تو نیستم. خوش ندارم مرا به دودمان تو نسبت دهند. من آزاد کرده ی رسول خدایم».
فرزند عثمان به حاضران در مجلس گفت: «می شنوید که این برده با چه قیافه و شیوه ای با من سخن می گوید؟» سپس خطاب به اسامه گفت: «ای فرزند زن سیاه چهره! چقدر تعدی می کنی؟»
اسامه گفت: «تو تعدی و سرکشی می کنی و به مادرم بد می گویی. این را بدان که مادرم بهتر از مادر توست. او ام ایمن است که رسول خدا (ص)پیوسته به وی بهشت را مژده داد. پدرم نیز از پدر تو بهتر است. او همواره کانون محبت و علاقه ی پیامبر (ص)بود. او آزاد کرده ی آن حضرت بود. پدرم در راه اسلام در سرزمین موته به درجه ی شهادت رسید. مرا نمی شناسی. من بر تو و پدرت رئیسم. بر افرادی که از پدرت برتر بودند، به سان ابوبکر، عمر، ابوعبیده و بزرگان، از مهاجر و انصار فرمانده ام. تو را چه رسد که در برابر من فخر بفروشی». (26)

اعتراف عمر به برتری زید

عمر در زمان خلافت خود، شیوه ی تقسیم بیت المال را که از زمان پیامبر اکرم (ص)به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم می شد، تغییر داد و برای مهاجران سهم بیشتری مقرر کرد. او برای اسامه پنج هزار و برای پسر خود دوهزار درهم در نظر گرفت.
پسرش به این تقسیم اعتراض کرد و گفت: «اسامه را بر من ترجیح دادی، در حالی که نه سن او از من بیشتر است، نه به اندازه ی من در جنگ ها و جهادها شرکت کرده و نه در هجرت، بر من برتری ای دارد».
عمر پاسخ داد: «اسامه نزد پیامبر از تو محبوب تر و پدرش زید نزد پیامبر از پدرت محبوب تر بود». (27)

پی نوشت ها :

1- ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج1، ص 601؛ محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج2، ص 63.
2- ابوعبدالله محمد بن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص17.
3- عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 118.
4- ابوعبدالله محمد بن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص115.
5- همان، ص 243.
6- همان، ص 334.
7- محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج2، ص 67.
8- ابوعبدالله محمد بن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج2، ص 46.
9- عزالدین ابوالحسن علی بن محمدبن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج2، ص 226؛ امین الاسلام ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج3، ص 96.
10- شهاب الدین احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج1، ص 564؛ محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، تجدید نظر و اضافات ابوالقاسم گرجی، ص 498.
11- محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، تجدید نظر و اضافات ابوالقاسم گرجی، ص 279؛ محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج2، ص 36؛ تقی الدین احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماء، ص 112.
12- ابوعبدالله محمد بن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج2، ص 564؛ محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج2، ص90.
13- ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص 990؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج21، ص55.
14- سرزمینی در نزدیکی بلقاء و دمشق که اکنون در اردن قرار دارد (محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج2، ص 92).
15- مکانی است در سه مایلی (یک فرسخی) مدینه به سمت شام (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج2، ص218).
16- یکی از عوامل مهم تضمین هدایت عملیات، استمرار فرماندهی حین جنگ و لازمه ی آن، تعیین جانشین است. اینکه رسول خدا (ص)در این نبرد چند تن را به نوبت به فرماندهی معین کرد، خود، نشان اهمیت این نکته نزد آن حضرت است.
17- ابوعبدالله محمد بن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج2، ص756.
18- همان، ص 761؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، تحقیق محمدباقر محمودی، ج5، ص 461.
19- ابوعبدالله محمدبن عمر الواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج22، ص 762.
20- عباس بن محمدرضا قمی، سفینه البحار، ج1، ص 575؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج6، ص377.
21- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج6، ص 690.
22- محمد بن احمد بن عثمان شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق ابراهیم الابیاری، ج 1، ص 165؛ عباس بن محمدرضا قمی، سفینه البحار، ج 1، ص 575.
23- عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج 1، ص 462؛ عباس بن محمدرضا قمی، سفینه البحار، ج 1، ص 575.
24- شهاب الدین احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 1، ص 564.
25- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج6، ص 698.
26- همان، ج10، ص 125.
27- عزالدین ابوالحسن علی بن محمدبن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص 34؛ محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج4، ص70.

منبع :سیدنژاد، سیدرضی؛ (1389)، اسوه های جاویدان: سیری در زندگانی اصحاب وفادار پیامبر اکرم(ص)، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).