بیژن جزنی؛ در جستجوی دیکتاتوری پرولتاریا
این مخالفان از اسلامگراهای سنتی تا مارکسیستهای دوآتشه را شامل میشد. به طور کلی 3 طیف اسلامگرا، ملیگرا و چپگرا مخالفان محمدرضا پهلوی را تشکیل میدادند که با وجود ایدئولوژی و نگرش متفاوت، نارضایتی از وضع موجود تنها وجه مشترک بین آنها بود. بیژن جزنی و یاران او از جمله نیروهای چپگرا در تقابل با رژیم شاه بودند.
همان طور که میدانیم، فعالیت چپگراها در همان نطفه خفه شد. با همهی این احوال، به دلایل گوناگون، از جمله سابقهی طولانی مبارزه با رژیم پهلوی، آنان همیشه به عنوان نیروهای مخالف مطرح بودند. از جملهی این گروههای چپ میبایست از گروه فداییان خلق نام برد. نام فداییان خلق با نام بیژن جزنی گره خورده است. این مطلب به بررسی اندیشهها و تفکرات جزنی میپردازد.
تولد در خانوادهای تودهای
بیژن جزنی در سال 1316 هـ.ش. در خانوادهای کاملاً سیاسی با مشی تودهای متولد شد. پدرش، حسین جزنی، افسر ژاندارمری و عضو حزب توده بود و بعد به فرقهی دمکرات آذربایجان پیوست و پس از شکست این فرقه، به آذربایجان فرار کرد و تا سال 1345 به ایران بازنگشت. در تمام این مدت بیژن به همراه مادر و خواهرش منیژه با خانوادهی مادریاش، که همگی دارای تمایلات چپ بودند، زندگی میکرد. مادرش، عالمتاج کلانتری نظری، عضو کمیتهی زنان حزب توده بود. 4 برادر عالمتاج، ناصر، منصور، مسعود و منوچهر کلانتری (داییهای بیژن) نیز از اعضای سازمان جوانان حزب توده بودند.خانوادهی پدری بیژن نیز از هواداران و فعالان حزب توده بودند. 2 تن از برادران حسین، رحمتالله و حشمتالله (عموهای بیژن)، از اعضای حزب توده بودند. پرورش در چنین فضایی به طور قطع در گرایش بیژن به ایدئولوژی چپ تأثیر بسزایی داشت؛ چنانکه وی نیز در سال 1326، در حالی که تنها 10 سال داشت، به سازمان جوانان حزب توده ی ایران پیوست. با وجود آنکه شرایط سنی عضویت حداقل 13 سال بود، اما به علت فعالیت و علاقهی چشمگیر چند نوجوان کوچکتر از 13 سال، حوزهی مخصوصی برایشان تشکیل شد و بیژن و داییاش، منوچهر کلانتری، از جملهی این افراد بودند. منیژه، خواهر بیژن، نیز عضو سازمان جوانان حزب توده بود. جالب اینجاست که همسر وی، میهن قریشی، نیز زمانی عضو این سازمان بود.
فعالیتهای سیاسی بیژن جزنی
گفتیم که بیژن از 10 سالگی فعالیتهای سیاسی خود را در قالب سازمان جوانان حزب توده آغاز کرد. در پی سوءقصد به جان شاه در 15 بهمن 1327 و غیرقانونی شدن فعالیت احزاب، از جمله حزب توده، جزنی به فعالیت خود در سازمان جوانان حزب به صورت پنهانی ادامه داد. او به دلیل مناسبات خانوادگیاش با کادرهای حزب و سازمان، که موجب اعتماد سازمان به او میشد و نیز پایین بودن سنش، که توجه مأموران فرمانداری، نظامی و شهربانی را برنمیانگیخت، به عنوان رابط بین کادرهای مخفی سازمان جوانان برگزیده شد و در این زمینه به فعالیت پرداخت.اما فعالیتهای پنهانی حزب توده و سازمانهای وابسته به آن چندان طولانی نشد و از سال 1329 به تدریج فعالیت آن نیمهعلنی شد. افزون بر این، رهبری حزب توده و سازمان جوانان حزب برای فعالیتهای علنی خود تشکلهایی ترتیب دادند. سازمان دانشآموزان تهران از جمله تشکلهای علنی سازمان جوانان بود که در فروردینماه 1330 اعلام موجودیت کرد. بیژن جزنی فعالیتهای خود را در این سازمان ادامه داد و در سالهای 1330 و 1331 مسئول یک کمیتهی واحد و در سال 1332 مسئول کمیتهی بخش دانشآموزان تهران شد. [1]
فعالیتهای علنی بیژن جزنی تا کودتای 28 مرداد 1332 ادامه یافت و پس از آن، به دلیل بسته شدن فضای سیاسی، بار دیگر به صورت پنهانی درآمد. جزنی در آذرماه 1332 و اردیبهشت 1333 بازداشت شد، ولی هر 2 بار به دلیل سن پایین و نفوذ چند افسر تودهای آزاد شد، اما در پاییز 1333 دستگیر شد و به 6 ماه زندان محکوم گردید. پس از آزادی از زندان، بیژن فعالیتهای سیاسی و همکاری با اعضای سازمان جوانان حزب توده را ادامه داد. او همچنین در این سالها به ادامهی تحصیل پرداخت. جزنی، که تا قبل از کودتای 28 مرداد سال سوم دبیرستان را گذرانده بود، دیگر نتوانست در دبیرستان ادامهی تحصیل بدهد.
وی، که به نقاشی علاقهی زیادی داشت، بیش از یک سال نیز به هنرستان هنرهای زیبا رفت، ولی از ادامهی تحصیل در هنرستان منصرف شد و سرانجام در سال 1337 دیپلم متفرقه گرفت. در سال 1338 در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد و در رشتهی فلسفهی دانشگاه تهران پذیرفته شد. از این زمان به بعد او فعالیتهای سیاسی خود را در فضای دانشگاهی ادامه داد.
نکتهی قابل تأمل دگرگونی تدریجی اندیشهی سیاسی جزنی در طی این سالهاست. وی، پس از کودتای 28 مرداد و مشاهدهی انفعال رهبران حزب توده در مقابله با شاه و حمایت از مصدق، از عملکرد این حزب ناراضی و به تدریج به کلی از این حزب ناامید شد. همچنین ارتباط حزب با شوروی و انقیاد رهبران حزب در برابر این کشور بیش از پیش جزنی را از این حزب دور کرد و به یکی از منتقدان سرسخت آن تبدیل نمود. این بود که جزنی در فضای دانشگاهی در پی تشکیل هستهای برآمد که نقایص حزب توده را نداشته باشد.
فعالیت در دانشگاه تهران
ورود جزنی به دانشگاه تهران با ایجاد فضای باز سیاسی از طرف رژیم پهلوی همزمان بود. محمدرضا پهلوی، که برای دریافت وام از دولت دمکرات کندی مجبور به انجام اصلاحات اقتصادی و سیاسی بود، ناگزیر شد فضای سیاسی کشور را باز کند. این امر سبب رونق فعالیتهای سیاسی در دانشگاهها شد. رهبران جبههی ملی با استفاده از این موقعیت، در 30 تیر 1339، طی اطلاعیهای موجودیت جبههی ملی دوم را رسماً اعلام کردند و به فعالیت پرداختند. بیژن جزنی و اعضای محفل او (دانشجویانی که مشی چپ داشتند و جزنی موفق به جذب آنان شده بود) از فعالیت جبههی ملی دوم استقبال کردند.آنها، که تحت تأثیر مبارزات چریکی در آمریکای لاتین به تدریج از مواضع حزب توده دور میشدند، به سازمانهای دانشجویان و جوانان جبههی ملی پیوستند. جزنی در سازمان دانشجویان دانشگاه تهران به فعالیت پرداخت و به دلیل تواناییهای فردی و سابقهی فعالیت سیاسی، به یکی از فعالان جنبش دانشجویی تبدیل شد. در سالهای 1339 تا 1344 فعالیتهای سیاسی جزنی عمدتاً در پیوند با جنبش دانشجویی بود. از یک سو، در سازماندهی تظاهرات دانشجویی و هدایت آنها فعال بود و چند بار دستگیر و زندانی شد و از سوی دیگر، در تصمیمگیریها و فعالیتهای سازمان دانشجویان جبههی ملی نقش و تأثیر جدی داشت.
البته ناگفته نماند که همکاری بیژن با جبههی ملی موقتی و از روی مصلحت بود، زیرا جزنی اندیشه و مشی جداگانهای داشت و در زیر پرچم ملیگراها سودایی دیگر در سر میپروراند. جزنی و اعضای محفل او خط مشی و استراتژی مسالمتآمیز جبههی ملی را ناکارآمد میدانستند و ضمن انتقاد از آن، مشی مقابله مسلحانه با رژیم را در بین اعضای جبههی ملی تبلیغ میکردند.
بدیهی بود که مسئولان جبههی ملی با این مشی موافق نباشند و در برابر آن واکنش نشان دهند، اما جزنی و همراهانش از این فرصت برای جذب بیشتر جوانان و دانشجویان و توانمند ساختن خویش بهره بردند و پایههای یک سازمان جداگانه را بنا نهادند. آنها همچنین در انتشار و سازماندهی نشریهی «پیام دانشجو» بسیار فعال بودند و بسیاری از اندیشهها و آرمانهای خود را در آن منعکس میکردند.
پیام دانشجو نماد جبههی متحد جناحهای مختلف سیاسی در جنبش دانشجویی بود. جزنی، به منظور تبلیغ مشی مبارزهی قهرآمیز، مقالههایی در نشریهی پیام دانشجو به چاپ رساند. این قبیل مطالب، به همراه فعالیتهایی که برای تشکیل جبههی ملی سوم به عمل میآمد، نگرانی ساواک را افزایش داد. از این رو، پس از مدتی تعقیب و کنکاش، در روز اول خردادماه 1344 مصطفی ملاذ و بهمن پورشریعتی و بعد از ظهر همان روز بیژن جزنی را دستگیر کردند. [2] این بازداشتها بیانگر پایان فضای باز سیاسی و به سر رسیدن تحمل رژیم شاه بود.
جزنی پس از آزادی از زندان، با تمام توان به سازماندهی و آماده کردن خود پرداخت. وی با گروه «سورکی»، از فعالان چپ، متحد شد و شبکهای سیاسی به وجود آورد و در قالب ایدئولوژی مارکسیسمـلنینیسم به مبارزهی جدی با رژیم شاه پرداخت. جزنی در این سالها چندین بار دستگیر و زندانی میشود، ولی ارتباط وی با دنیای بیرون هیچ گاه قطع نشد. وی در زندان به نوشتن کتابهایی میپردازد که بیانگر مشی سیاسی و دیدگاههای وی دربارهی شیوهی مبارزه با حکومت است. محتوای این کتابها «مسائل متنوعی از تحلیل جامعهی ایران تا وظایف حزب پیشاهنگ در سازماندهی مبارزهی مسلحانه و تأثیرات روانشناختی و خودانگیختگی را در جنبشهای انقلابی شامل میشد.» [3]
وی حتی 2 نقاشی معروف «سیاهکل» و «اسیر» را در درون زندان ترسیم کرد و به بیرون داد. ارتباط جزنی با دوستان و همفکرانش در بیرون از زندان از طریق همسر وی، میهن قریشی، صورت میگرفت. جزنی از درون زندان به رهبری فکری جریانی که چندی پیش به راه افتاده بود، یعنی مشی مبارزهی قهرآمیز، پرداخت.
گروه همفکران جزنی بعدها با پیوستن به گروه احمدزادهـپویان به مبارزهی عملی با رژیم پهلوی دست زدند. این 2 گروه در سال 1350، یک سال پس از واقعهی سیاهکل (نخستین عملیات چریکی مسلحانهی گروههای چپ علیه رژیم)، سازمان فداییان خلق ایران را تشکیل دادند. هرچند جزنی پس از این هیچ گاه از زندان آزاد نشد تا رهبری عملیاتی گروه را در بیرون از زندان به دست بگیرد، اما به دلیل تأثیر قابل توجه اندیشهها و مشی وی بر فداییان خلق، از وی با عنوان پدر معنوی این جریان یاد میشود. جزنی سرانجام به همراه 8 زندانی سیاسی دیگر، در 30 فروردین 1354، در تپههای اوین توسط مأموران ساواک تیرباران شد.
اندیشه و مشی سیاسی جزنی
جزنی، که در خانوادهای تودهای و چپگرا متولد شده و پرورش یافته بود، تا پایان عمر تمایلات چپگرایانهی خود را حفظ نمود، اما شیوهی مبارزهی وی در طول سالها دچار تغییری اساسی شد. همان گونه که اشاره کردیم، جزنی پس از کودتای 28 مرداد و موضع ضعیف و منفعلانهی رهبران حزب توده در برابر کودتا، از این حزب ناامید شد، به تدریج راه خود را از حزب جدا ساخت و به یکی از منتقدان و مخالفان آن تبدیل شد.به علاوه، پس از سرکوب بیرحمانهی قیام مردمی 15 خرداد 42 و قلعوقمع گستردهی مخالفان در ماههای بعد از قیام و کارایی ساواک در ریشهکن ساختن احزاب مخفی و زیرزمینی و بیاعتنایی سازمانهای مهم مخالف (به ویژه حزب توده و جبههی ملی) به کنار گذاشتن روشهای مقاومت مسالمتآمیز، نه تنها جزنی، بلکه بسیاری از مخالفان جوان به جستوجوی راههای جدید مبارزه با رژیم سوق پیدا کردند. احساس سرخوردگی از مبارزاتی که تا آن زمان در ایران صورت گرفته بود از یک سو و تأثیر مبارزات پیروزمندانهی ضدامپریالیستی در خارج از ایران از جمله در کوبا، الجزایر و ویتنام، از سویی دیگر، نسل جوان و مبارز دههی 1340 را به سرعت به تقلید از شیوههای انقلابیتر مبارزه کشاند. [4]
جزنی به همراه دوستان همفکرش گروهی مطالعاتی تشکیل داد و تحلیل جدیدی از وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران در پرتوی مارکسیسمـلنینیسم ارائه کرد. جزنی سخت شیفتهی مارکسیسمـلنینیسم بود؛ اما با قرائتی که خود از این مکتب داشت. از نظر جزنی، مارکسیسم نه تنها شناخت دقیقاً علمی قوانین و پروسههای زندگی است، بلکه در عین حال شور انقلابی، رؤیا و آرزوی بشریت معاصر است. جزنی مبارزه، فداکاری و شور انقلابی را از خصایص جداییناپذیر مارکسیسمـلنینیسم میدانست. [5]
وی در بحثهای خود متذکر میشد که «مارکسیسمـلنینیسم را فقط در جریان عمل میشود عمیقاً آموخت و در پراتیک به کار گرفت، والا مارکسیسمـلنینیسم در دست این رفقا (معتقدین به مشی سیاسی) خلاقیت خود را از دست داده و تبدیل بهضد علم خواهد شد.» [6]
جزنی و احمدزاده با تحلیل شرایط اجتماعی و سیاسی ایران آن روز به این نتیجه رسیدند که با توجه به وضعیت متفاوت طبقهی کارگر و ساختار رژیم پهلوی و فشار و سرکوب آن با وضعیت رهبران و کارگران روسیه در سالهای نخست قرن بیستم، باید به چارهجویی در خروج از بنبست پیشآمدهی ناشی از رخوت و سستی حاکم بر جریان چپ برآیند.
این 2 معتقد بودند که خشونت دولت پلیسی ایران کارگران را حتی از به دست آوردن آگاهی سندیکایی محروم کرده است؛ چه برسد به دسترسی به آگاهی سیاسی لازم برای مبارزهی انقلابی. تلاش این 2 بر آن قرار گرفت که برای جبران رخوت و سستی خلقها، سازوکار مناسبی بیابند. آنها سرانجام بر عنصر عمل (پراکسیس) به عنوان محرک جنبش انقلابی که آنان میبایست آغاز میکردند تأکید نمودند.
جزنی پراکسیس را تقدم عمل در تکوین نظریه و فکر میدانست. نکتهی قابل تأمل دیگر نقش اندک و کماهمیت مباحث تئوریک در رسالت ایشان برای ساختن یک جنبش انقلابی بود. این جریان همهی تلخکامیهای چندین دههی جریان چپ در ایران را نتیجهی بیعملی ارزیابی میکرد. [7]
جزنی، ضمن آنکه همچنان به زیربنا و مبنای اقتصادی وفاداری نشان میدهد، مینویسد:
«به همان اندازه که غفلت از شرایط اقتصادی، نادیده گرفتن تعلق خاطر خلقها به اقتصاد و پناه بردن به تبلیغات پوچ، انحراف از مارکسیسم به شمار میآید، بیگمان زدودن ویژگی انقلابی از آن و بیاعتنایی به شور انقلابی خلقها هم نوعی انحراف غیرقابل اغماض است.» [8]
به این ترتیب، بهره جستن از فنون و تاکتیکهای مبارزهی مسلحانه در برابر روشهای مسالمتآمیز از تفاوتهای چریکهای فدایی خلق با حزب توده و دیگر گروههای کمونیست بود. از تفاوتهای دیگر گروه جزنی با حزب توده، تأکید آنها بر برداشت مستقل از مارکسیسمـلنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطبهای جهانی بود. این تأکید بر برداشت مستقل از مارکسیسمـلنینیسم در واقع انتقاد آشکاری به حزب توده و سیاست بسیاری از کمونیستهای ایرانی در دنبالهروی از شوروی و چین بود.
نقدی بر اندیشه و عمل بیژن جزنی و همفکرانش
اگرچه جزنی استقلالطلبی ایدئولوژی خود از شوروی و چین را در برابر انقیاد حزب توده، از ویژگیهای مثبت و مایهی مباهات میداند، اما موضعگیری جزنی در ارتباط با بحران آذربایجان و نقش شوروی وی را همردیف دیگر کمونیستهایی قرار میدهد که ادعای وطنخواهیشان در هالهای از شک و تردید قرار میگیرد. جزنی کوتاه آمدن شوروی در برابر ایران و عقبنشینی این کشور در جریان بحران آذربایجان را از اشتباهات تاریخی شوروی میداند.وی حرکت فرقهی دمکرات آذربایجان را، که به شهادت اسناد، مقدمهی جدایی آذربایجان از ایران توسط شوروی بود، یک حرکت رهاییبخش توصیف میکند و معتقد است:«بازداشتن نیروهای داخلی، یعنی فرق دمکرات آذربایجان و کردستان، از برخورد نظامی با ارتش مرکزی (ایران) در پایان ماجرای فرقه از اشتباهات جبرانناپذیر شوروی در ایران بود.» [9]
این امر تنها انتقادی نیست که به جریانهای چپ در ایران وارد است. آنچه دیگر مبارزان و مخالفان شاه برای رسیدن به آن تلاش و مبارزه میکردند دست یافتن به حقوق سیاسی و اجتماعی و برقراری دمکراسی و حذف همیشگی استبداد بود؛ در حالی که جزنی و همفکرانش اعتقادی به دمکراسی نداشتند.جزنی و همفکرانش سخت در پی جایگزین کردن دیکتاتوری پرولتاریا به جای دیکتاتوری شاه بودند. به فرض که این جریان موفق به سرنگون کردن شاه و به دست گرفتن قدرت میشد، انتظار برقراری دمکراسی و آزادی سیاسی و اجتماعی از مدافعان ایدئولوژی مارکسیسم بیهوده بود.
تلاش بیهوده برای تطبیق شرایط تاریخی و اقتصادی ایران با ایدئولوژی مارکسیسم اشتباه دیگر جزنی و دیگر چپگراها در ایران بود. جزنی و همفکرانش درک درستی از واقعیتهای جامعهی ایران نداشتند و خصلت سنتی و مذهبگرا بودن این جامعه را نادیده گرفته بودند. جزنی در یکی از نوشتههایش به نام «جمعبندی مبارزات سیسالهی اخیر در ایران»، که نوعی بازخوانی تاریخ معاصر ایران با نگاهی مارکسیستیـلنینیستی است، به نحو مغشوش و غیردقیقی از اصطلاحاتی نظیر فئودالیسم و بورژوازی برای تحلیل وقایع تاریخی ایران استفاده میکند؛ حال آنکه فئودالیسم و بورژوازی در ایران، آن گونه که در کشورهای اروپایی متداول بود، شکل نگرفت.
رهبران گروههای چریکی در ایران، از جمله جزنی، تأکید میکنند که پیش از انتخاب راه مبارزهی مسلحانه، مطالعات زیادی پیرامون شیوهی عملیات نظامیـسیاسی چریکی در کشورهای کوبا، ویتنام و الجزایر و آمریکای لاتین به عمل آوردهاند؛ حال آنکه از تجارب سیاسی و نظامی رهبران انقلابی پیروی نکردهاند.
این گروهها صبر و شکیبایی لازم را نداشتند و میخواستند آنچه را سالها در آرزوی به دست آوردن آن بودهاند، طی چند هفته یا چند ماه به دست آورند و همهی مشکلات را با مایه گذاردن از جان خود از میان بردارند. درست است که جنبش چریکی بدون فداکاری و جانفشانی پا نخواهد گرفت، ولی نکتهی اساسی و حائز اهمیت آن است که از جانبازی و فداکاری باید خردمندانه استفاده کرد، چرا که بدون دستیابی به امکانات و وسایل عملی هیچ عملیاتی به موفقیت نمیانجامد.
سازماندهی، تدارکات، تشکیلات، آموزشهای ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی، اهم ساختار یک سازمان چریکی است. یک سازمان چریکی ممکن است در آغاز حرکت خطر کند، ولی این خطرها نباید سرنوشتساز باشد و به نابودی سازمان بینجامد. به این ترتیب، بررسی تدارکات گروه جنگل در برخورد با نیروهای مسلح، سادهاندیشی رهبری عملیات را نشان میدهد. [10]
دیگر انتقادی که بر این مشی سیاسی وارد است فقدان تکیه بر پایگاه مردمی است. آنها بیش از آنکه به مردم ایران و ویژگیهای جدانشدنی آنها تکیه داشته باشند، بر اسلحه تأکید داشتند و این مسئله حتی از نظر مارکسیستـلنینیستهایی که سرمشق جزنی و یارانش بودند، همچون ارنستو چهگوارا، کاسترو و دیگران، مردود بود؛ چنان که چهگوارا در زمینهی اهمیت نقش مردم در پشتیبانی از چریکها میگوید:
«...جنگ چریکی جنگ مردم است، جنگ تودههاست. اقدام به جنگ چریکی بدون پشتیبانی و حمایت تودهی مردم آغاز یک مصیبت غیرقابل جبران است. نیروهای چریکی به منزلهی رزمندگان پیشقراول ملتاند که از سوی تودههای دهقان و کارگر در صحنهی عملیات پشتیبانی میشوند. بدون وجود چنین پایگاه مردمی، جنگ چریکی بیهوده است.» [11]
بیگانگی با مردم و نادیده گرفتن واقعیتهای جامعهی ایرانی، اصرار بر ایدئولوژی مارکسیستی که جایگاهی در جامعهی مذهبی ایران نداشت، نقایص و کمبودهای تدارکاتی، تسلیحاتی و... مانع از توفیق طرفداران مشی مسلحانهی چپ در جریان مبارزات گسترده با رژیم شاه بود. هرچند بقایای این گروهها تا سرنگونی رژیم شاه و به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی در صحنهی مبارزه حضور داشتند، اما در به حرکت درآوردن مردم و ایجاد اجتماعات عظیم دهها هزار نفری و اعتصاباتی که رژیم را از پای درآورد نقش چشمگیری نداشتند.
در پایان به قسمتی از انتقادات محمود نادری، نویسندهی کتاب «سازمان چریکهای فدایی خلق»، به مشی جزنی و همفکرانش اشاره میکنیم:
«مطبوعات دوران انقلاب گواه این است که اعلامیهها و عملیات نظامی چریکها هیچ گونه پژواکی در جامعهی ملتهب ایران نمییافت. شتاب حوادث بسیار تندتر از تحلیل چریکها بود. مردم همه دست در کار انقلاب و برچیدن بساط دیکتاتوری بودند. اقدامات چریکها آشکارا فرقهای و انزواجویانه بود... چریکها نه تنها با تحلیل ناقص از جامعهی ایران اسلحه برداشتند، بلکه با بیگانگی مطلق با خلقی که خود را فدایی آن مینامیدند اشتباهات خود را ژرف و گسترده ساختند... و بالاخره اینکه انقلاب، بیاعتنا به مشی جزنی و مشی احمدزاده، به عمر رژیم دیکتاتوری خاتمه داد. این واقعیت برای چریکها بسیار آزاردهنده بود.» [12] (*)
پینوشتها:
1 - محمدحسین خسروپناه، بیژن جزنی، زندگی و فعالیت او، نگاه نو، شمارهی 11، بهمن 1381.
2- محمدحسین خسروپناه، همان.
3-مازیار بهروز، شورشیان آرمانخواه، ناکامی چپ در ایران، ترجمهی مهدی پرتوی، تهران، انتشارات ققنوس، تابستان 1380، چاپ دوم، ص 108.
4- صادق زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، روزنه، بهار 1378، چاپ سوم، صص 247 و 248.
5- بیژن جزنی، دربارهی مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوازی، نگارش در زندان، تنظیم و بازانتشار سازمان اتحاد فداییان خلق ایران، زمستان 1382.
6- بیژن جزنی، مشی سیاسی و کار تودهای، تهران، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، 1352، ص 34.
7- حمید احمدی حاجی کلایی، جریانشناسی چپ در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، 1387، چاپ اول، صص 286 و 287.
8- همان، ص 289.
9- بیژن جزنی، جمعبندی مبارزات سیسالهی اخیر در ایران، بخش اول، سازمان اتحاد فداییان خلق ایران، 1383، ص 26.
10- غلامرضا نجاتی، نقدی بر عملکرد گروههای چریکی، گنجینهی معارف، پایگاه حوزه، 1385.
11- غلامرضا نجاتی، همان.
12- محمود نادری، سازمان چریکهای فدایی خلق، چریکهای فدایی خلق از نخستین کنشها تا بهمن 1357، جلد اول، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1387، ص 840.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}