دانش دوستی ایرانیان
دانش که شریف ترین و عالی ترین پدیده روان و اندیشه آدمی و درخشان ترین گوهر حیات و مایه مدنیت است، از دیرزمان مورد توجه و دلبستگی مردم ایران بوده، و ایرانیان از دیرباز در کسب و فراگرفتن دانش و نشر و انتقال آن همه
نویسنده: دکتر سید ضیاء الدین سجادی
دانش که شریف ترین و عالی ترین پدیده روان و اندیشه آدمی و درخشان ترین گوهر حیات و مایه مدنیت است، از دیرزمان مورد توجه و دلبستگی مردم ایران بوده، و ایرانیان از دیرباز در کسب و فراگرفتن دانش و نشر و انتقال آن همه گونه کوشش کرده، و دانشجویی و بسط و نشر دانش را یک وظیفه مقدس شمرده، و به این جهت وزیران و امیران و دانشمندان همه به سهم خود در راه آموزش و ترویج دانش کوشا بوده و هر دسته و طبقه به تناسب وضع و مقام و توانایی خود، در این راه از بذل مال و عمر فرو گذار نکرده اند. ایرانیان دانش را وسیله سعادت و کامیابی دنیوی و اخروی دانسته، و آن را مایه آبادانی جهان و روشنی روان و خرد و اساس خدمت به انسانیت به شمار می آوردند و همیشه دانش اندوختن و بسط و نشر دانش را وظیفه انسانی و دینی می شمردند و این خصیصه مردم ایران زمین، شهرت جهانی داشت و ایرانیان به دانش دوستی و دوستداری علم و معرفت شهره جهان متمدن بودند.
از کهن ترین آثار و نوشته های دینی و علمی پیش از اسلام تا آثار پس از ظهور اسلام، و تمام دوران اسلامی ایران، توجه ایرانیان به معرفت و علم و کوششهای آنان در راه روشن ساختن حقیقت و افروختن مشعل دانش آشکار است، و همه جا این نکته به چشم می خورد و اکنون اندکی از بسیار آن موارد را می توان از پیشم چشم گذراند و از آنها آگاه شد. در «دین یشت» که قسمت کهنه کتاب اوستاست، از «چیستا» یعنی دانش و معرفت سخن رفته، و این گونه یاد شده است: «درست ترین علم مزدا آفریده مقدس را می ستاییم، که راه راست را نموده، به سر منزل مقصود می رساند.» و نیز گفته شده است «زرتشت دانش را به واسطه گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک خویش بستود، و از او پایداری قدمها و شنوایی گوشها و نیروی بازوان و درستی تن و قوه بینایی در خواست نمود.»
در اوستا «چیستی» و چیستا به معنی دانش، از «چیست» به معنی اندیشیدن و آگاهی یافتن و دانستن آمده و همیشه با صفت «رزیشت» همراه است؛ یعنی راست ترین، زرتشت همه نیروهای مادی و معنوی خود را از ایزد دانش خواسته، و دردین یشت به چیستا خطاب کرده است: «ای دانش راست ترین مزدا آفریده مقدس، اگر تو در پیش باشی، منتظر من بمان و اگر در دنبال باشی به من برس.»
طبق مدارک و اسنادی که در دست است، در دوران هخامنشیان (مخصوصاً زمان داریوش بزرگ» توجه به دانشها از جمله پزشکی فراوان بود و به گفته «هرودت» شاهان هخامنشی در دربار خود پزشکان نامی داشتند که معروفترین آنان یکی «دموکدس»، (در دربار داریوش اول) و دیگری «کتزیاس» مورخ و طبیب مشهور بود که حدود 17 سال در دربار داریوش دوم و اردشیر سوم زیست و کتابی هم راجع به ایران نوشت. علاقه و توجه داریوش به دانش سبب شد که دستور دهد مدرسه پزشکی مصر را که ویران شده بود، از نو بسازند و وسایل کار و کتاب در اختیار دانشجویان آن قرار دهند. در این باره، مجسمه یک مصری به نام «اوجاگررسنت» کاهن «نیت» و رئیس شهر «سائیس» که در موزه واتیکان است، سندی گویاست؛ زیرا کتیبه ای در شرح حال صاحب مجسمه دارد که معاصر کمبوجیه بوده و به امر داریوش برای دوباره ساختن مدرسه پزشکی مصر رفته و نوشته است:
پادشاه مصر علیا و سفلی (داریوش) امر کرد که من به مصر بروم... ماموریت من این بود که بناهای «پرآن خا» را پس از آنکه آن را خراب کرده بودند، بسازم... من برای آنها چیزهای مفید و آلات و ادوات موافق کتابهای آنها آماده کردم... چنین بود اقدام شاه؛ چه، او فایده صنایع را می داند...
در دوره اشکانیان نیز توجه به کسب دانش و اخذ علوم رواج داشت و پادشاهان اشکانی به زبان و تمدن یونانی علاقه داشتند و بسیاری از آنان به این زبان آشنا بودند؛ چنان که پلوتارک می نویسد: اُرُد - پادشاه اشکانی - زبان یونانی می دانست و در دربار او نمایشنامه ای از «اوری پید» را به آن زبان نمایش می دادند. اما دوران عظمت دانش جویی و دانش طلبی در ایران پیش از اسلام، سراسر دوران ساسانی است که دانش با تمام مظاهر آن در ایران رو به توسعه و رواج و رونق نهاد و شاهان ساسانی و بزرگان و طبقات مختلف مردم در راه کسب علم و بسط آن و جلب دانشمندان و نقل کتابها کوشش فراوان به کار بردند و علاقه و عشق و شیفتگی خود را نسبت به دانش از هر جهت نشان دادند.
مورخان نوشته اند که شاهان ساسانی وسایل آشنایی مردم را با دانشهای هر سرزمین فراهم می آورند، چنان که ابن الندیم نوشته است: «اردشیر برای گردآوری کتب از هند و روم کسانی فرستاد، و پسرش شاپور نیز این کار را کرد، و همه کتب به پهلوی ترجمه شد، و نیز نوشته اند که پزشکان یونانی را به ایران خواست و فرمان داد که کتب یونانی به پهلوی ترجمه شود و در جندی شاپور گردآید.»
در قرن چهارم میلادی در شهر «رها» در شمال «الجزیره» مدرسه ای تشکیل شد که به دبستان یا «مدرسه ایرانیان» شهرت یافت و بسیاری از دانشمندان ایرانی در آن زمان به تالیف کتب پرداختند که معروفترین آنها «فرهاد» نامی است در موصل، که کتابهایش به زبان سریانی شهرت دارد. چندین دانشمند معروف دیگر ایرانی از مدرسه رها نام برده اند که دارای تالیفات بودند. در قرن پنجم، بعد از بسته شدن این مدرسه، گروهی از ایرانیان به ایران بازگشتند و نوع همین مدارس را در ایران دایر کردند.
مدرسه طب گندی شاپور یا جندی شاپور که در خوزستان از زمان شاپور اول بنیان نهاده شد، و «تیادورس» طبیب نصرانی را در آنجا به پزشکی و درمان بیماران گماشت، در تاریخ علم معروف است. در این مدرسه دانشمندانی از ملتهای گوناگون مانند هندی و عرب با ایرانیان به کار تحقیق و درمان و نقل کتب پزشکی می پرداختند؛ چنان که «حارث بن کلده ثقفی» طبیب معروف عرب هم در آنجا تحصیل کرد و این مدرسه و بیمارستان آن تا مدتی پس از اسلام رونق و رواج و شهرت داشت. اما رونق و رواج علم در دوره ساسانی بیش از همه در زمان انوشیروان (531-579 م) به کمال خود رسید؛ زیرا او در دوران طولانی سلطنت خود، به دانش و حکمت علاقه شدید داشت و به فلسفه ارسطو و افلاطون آشنا بود. «آگامیشاس» مورخ یونانی می نویسد که خسرو انوشیروان از دوستداران آثار ارسطو و افلاطون بود و «اورانیوس» طبیب و فیلسوف، فلسفه را به خسرو آموخت و به دستور او با موبدان درباره مسائل گوناگون بحث می کرد.
همین توجه و علاقه شدید انوشیروان به حکمت و دانش، سبب شد که هفت تن از حکما و دانشمندان یونانی به دربار او پناهنده شدند و انوشیروان ضمن بستن پیمان با «یوسنی نیانوس» شرط کرد که این حکیمان به کشور خود بازگردند و در امن و سلامت بمانند. خود انوشیروان با بعضی از این فلاسفه مانند «پریسکیانوس» مباحثه می کرد و او کتابی در پاسخ پرسشهای شاه ایران ترتیب داده (که ترجمه ناقصی از آن به لاتینی باقی است)
و در مسائل علم النفس، و علوم طبیعی و نجوم اشاراتی دارد.
می دانیم که به امر انوشیروان کتاب کلیله و دمنه از هند به ایران آورده شد و به پهلوی ترجمه گردید؛ چنان که در مقدمه ابن المقفع بر کلیله و دمنه نوشته است: «سبب و علت ترجمه این کتاب و نقل آن از هندوستان به پارس، آن بود که باری عزاسمه آن پادشاه عادل بختیار، و شهریار عالم کامکار، انوشیروان کسر بن قباد را از شعاع عقل و نور عدل، حظی وافر داشت... و در اثنای آن به سمع او رسانیدند که در خزاین ملوک هند کتابی است که از زبان مرغان و بهایم و وحوش و طیور و حشرات جمع کرده اند... و آن را کتاب کلیله و دمنه خوانند. آن خسرو عادل، همت بر آن مقصور گردانید که آن را ببیند. » پس به برزویه می گوید :«می گویند که به هندوستان چنین کتابی است، و می خواهیم که بدین دیار نقل افتد و دیگر کتب هندوان بدان مضموم گردد.. مالی خطیر در صحبت تو حمل فرموده می آید، تا هر نقطه و مونث که بدان حاجت افتد تکفل کنی، و اگر مدت و مقام دراز شود و به زیادی حاجت افتد، بازنمایی تا دیگر فرستاده آید، که تمامی خزاین ما در آن مبذول خواهد بود.»
درباره دانش دوستی و توجه انوشیروان به دانشمندان و حکیمان در شاهنامه چنین آمده است:
دل شاه کسری پر از داد بود
به دانش، دل و مغزش آباد بود
به درگاه بر، موبدان داشتی
ز هر دانشی بخردان داشتی
همیشه سخنگوی هفتاد مرد
به درگاه بودی به خواب و به خورد
هر آنگه که پردخت گشتی ز کار
به داد و دهش، ور می و کارزار،
ز هر موبدی نو سخن خواستی
دلش را به دانش بیاراستی
و هفت بزم، یا هفت مجلس در شاهنامه از نوشیروان با دانایان و موبدان و بزرگمهر آمده، که در آن بزمها همه از حکمت و اخلاق و جهانداری و آیین مردمی سخن رفته و گفت و شنود شده است. و بیش از همه ارزش دانش و دوستداری حکمت و علم و ارجمندی دانشمندان در آن بزمها ستایش شده است.
دانش طلبی ایرانیان در دوره ساسانی و توجه آنان مخصوصاً به ریاضیات و نجوم و پزشکی و کوششهای آنان در کتب تاریخ بعد از اسلام به تفضیل آمده، و همه مورخان بر این نکته همداستان شده اند؛ چنان که صاعد اندلسی در طبقات الامم نوشته اشت: «از خصایص ایرانیان، توجه آنان است به طب و احکام نجوم وعلم تاثیر کواکب در دنیای فروردین، و آنان را در باب حرکات کواکب ارصاد قدیم، بوده و مذاهب مختلف در فلکیات داشته اند، و یکی از آنها طریقه ای است که ابومعشر بلخی، زیج خود را بر آن ترتیب داده و در آن گفته است که این، مذهب علمای متقدم ایران و سایر نواحی است.» و ابومعشر گفته است که درست ترین ادوار، دوری است که ایرانیان تنظیم کرده اند. همین علاقه و توجه ایرانیان به طب و ریاضیات و نجوم، در دوره اسلامی هم ادامه یافت و ایرانیان دراین علوم پیشرفت زیاد کردند و کتابهای بسیار در آغاز دوره اسلامی ترجمه کردند.
ایرانیان همواره دانش را مایه حیات و زندگی وترقی و تعالی و مدنیت می دانستند، و جاهلان را با مردگان برابر می گرفتند و می گفتند: «تن مرده و جان نادان یکی است.» در دیباچه کتاب کلیله و دمنه از نصر الله منشی، می بینیم که نوشته است : «یک از براهمه هند را پرسیدند که می گویند به جانب هندوستان کوههایی است و در وی داروها روید که مرده بدان زنده شود. طریق به دست آوردن آن چه باشد؟ جواب داد که : این سخن از اشارت و رمز متقدمان است واز کوهها، علما را خواسته اند واز داروها، سخن ایشان را، و از مردگان جاهلان را که به سماع آن زنده گردند، و به سمت علم حیات ابد یابند...» و این سخن را جلال الدین مولوی در مثنوی این گونه گفته است:
گفت دانایی برای دوستان
که درختی هست در هندوستان
که کسی از میوه او بر خورد
نی شود او پیر و، نی هرگز مرد
پادشاهی این شنید از صادقی
بر درخت و میوه اش شد عاشقی
قاصد دانا ز دیوان ادب
سوی هندوستان روان کرد از طلب
فرستاده شاه در هند، نزد مردی دانا و خردمند رسید و از او درباره آن درخت سوال کرد و :
شیخ خندید و بگفتش : ای سلیم
این درخت علم باشد در علیم
بس شگرف و بس بلند و بس بسیط
آب حیوانی ز دریای محیط
فردوسی نیز ضمن داستان «فرستادن برزویه طبیب را برای آوردن کلیله»، به همین مطلب اشاره کرد و گفته است:
گیا چون سخندان و دانش چو کوه
که باشد همه ساله درو از گروه
تن مرده چون مرد بی دانش است
که نادان به هر جای بی رامش است
به دانش بود بی گمان زنده، مرد
خنک رنج بردار پاینده مرد
همین افراط دلبستگی و احساس شدید ایرانیان به علم و دانش و کوشش فراوان مردم این سرزمین، در راه کسب علم و دانش و نقل کتب و مسافرت و تحمل رنج و تعصب برای آموزش آن گونه شهرت یافت، که هنگام ظهور اسلام، ایرانیان به دانش دوستی و اندوختن ذخایر علمی کوشاترین و مشهورترین مردم زمان شدند، تا جایی که پیامبر اسلام (ص) فرمود: «اگر دانش بر گردن آسمانها آویخته باشد، مردانی از ایران به آن دست می یابند.»
پس از اینکه ایرانیان آیین اسلام را پذیرفتند، بنابر سابقه دوستداری معرفت و حکمت، و با توجه با اینکه دیانت اسلام و قرآن کریم، درباره کسب علم و معرفت و روی آوردن به دانش، دستورهای فراوان داده و آن را کاری مقدس و امری روحانی و دینی برشمرده است، مردم ایران بیش از بیش به کار کسب علم و معرفت و بسط کمال و فضیلت پرداختند، و همچنان تفوق و برتری خود را در دانش طلبی حفظ کردند، و تاکنون از کشش و کوشش در این راه باز نایستاده و به تمام شروط و لوازم دانش دوستی عمل کرده و به فرهنگ جهان حفظ و نقل از دانشهای بشری خدمات گرانبها انجام داده اند.
«ابن خلدون» تاریخ نویس معروف در مقدمه خود در فصلی تحت عنوان «بیشتر دانشوران اسلام از عجم هستند» درباره ایرانیان می گوید: «پس علوم هم از آیینهای شهریان به شمار می رفت، وعرب از آنها و بازار رایج آنها دور بود، و در آن عهد، مردم شهری عبارت از عجمان (ایرانیان)یا کسانی مشابه و نظایر آنان بودند... چه، ایرانیان به علت تمدن راسخی که از آغاز تشکیل دولت فارس داشته اند، بر این امور استوارتر و تواناتر بودند؛ چنان که صاحب صناعت نحو «سیبویه»، و پس از او «فارسی» و به دنبال آنان «زجاج» بود. و همه آنان از لحاظ نژاد ایرانی به شمار می رفتند... و به جز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین علم قیام می کرد، و از این رو مصداق گفتار پیغمبر (ص) پدید آمد که فرمود:«اگر دانش بر گردن آسمان در آویزد، قومی از مردم فارس بدان نائل می آیند، و آن را به دست می آورند: لو کان العلم بالثریا لنا له رجال من فارس».
ایرانیان، بعد از اسلام در همه شئون دانش بشری و همچنین شعب معارف اسلامی، سرآمد روزگار شدند و از راههای گوناگون به نشر وتوسعه دانش پرداختند و عاشقانه در این طریق گام نهادند و پیش رفتند. در آغاز اسلام و قرن اول و دوم هجری، مراکز بحث و تحقیق بیشتر به وسیله ایرانیان تشکیل می شد، و حلقات درس از آن ایشان بود؛ چنان که «عبد الملک بن مروان» که از دشمنان ایرانیان به شمار می رفت، داخل مسجدالحرام شد و حلقه های درس و بحث را دید و اسامی هر یک از مدرسان را که پرسید، و نام بردند، همه از ایرانیان بودند. سپس در خشم شد و گفت : «اینها هزارسال سلطنت کردند، بدون اینکه به ما نیازی داشته باشند، و ما یک روز از آنان بی نیاز نتوانیم بود!»
بیشتر مترجمان و ناقلان کتب دردو قرن اول اسلامی ایرانیها بودند. مخصوصاً کسانی که در «بیت الحکم» یا «خزانه الحکم» کار می کردند. و این مرکز که در زمان هارون الرشید تاسیس شد، و در زمان مامون رونق یافت و کامل شد، نخستین بار به وسیله ایرانیان مانند ابو سهل فضل بن نوبخت و علان شعوبی به کار آغاز کرد.
فرط علاقه و دلبستگی ایرانیان به دانش و علم و حکمت ومعرفت آنان را وادار کردکه بیش از هر چیز درشرف علم و ارجمندی دانش و دانشمندان سخن گویند، و در هر کتاب نظم یا نثر، فصلی درشرف و بزرگواری مقام علم و عالم بیاورند، و این سخنان را نیز از سر شوق و ایمان و عقیده راسخ بگویند و بنویسند. مخصوصاً در کتب نظم و نثر اخلاقی و صوفیانه و عارفانه فارسی درباره فضیلت علم و جنبه ی روحانیت و معنویت آن با توجه با آیات قرآنی و احادیث نبوی سخن بسیار رفته است، چنان که در مصباح الهدایه آمده : «مراد از علم، نوری است مقتبس از مشکات نبوت، در دل بنده مومن که بدان راه یابد به خدای، یا به کار خدای یا به حکم خدای. »
مردم ایران، دانش دوستی خود را از راههای گوناگون به اثبات رسانیدند، و در تمام ادوار تاریخی، از اشاعه دانش و کار برای آموزش بازنایستادند. حتی در زمانی که این کشور مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار گرفته، و حکومت ایران به دست بیگانگانی مانند مغولان افتاده بود، از کشمکش و کوشش در راه بسط علم و فضیلت فروگذار نکردند و از بذل مال و جان دراین راه خودداری نورزیدند. خاندانهای ایرانی مانند برمکیان و آل نوبخت و دیگران، خود اهل دانش بودند و دانشمندان را تشویق می کردند. وزیران ایرانی مانند ابوعلی بلعمی، ابن العمید، خواجه نظام الملک و خواجه نصیر الدین توسی که علاوه بر مقام علمی و خدمات فراوانش به دانش و دانشمندان، در دانش طلبی آن اندازه شائق و عاشق است که می گوید:
لذات دنیوی همه هیچ است نزد من
درخاطر از تغیر آن هیچ ترس نیست
روز تنعم و شب عیش و طرب مرا
غیر از شب مطالعه و روز درس نیست
اینان همه از دانشمندان بزرگ و نام آور بودند و علم و دانش را ترویج کردند. ابن العمید وزیر «رکن الدوله دیلمی» هر گاه که «متنبی» شاعر عرب به نزدش می آمد، از مسند خود بر می خاست و نزد او زانو می زد و کتاب العین «خلیل بن احمد» را می خواند و می گفت : «علم بر علما چنین باید خواند.» این خصوصیت در همه وزیران ایرانی بود و تاسیس مدارس نظامیه به همت خواجه نظام الملک آن اندازه معروف است که احتیاج به شرح ندارد. از همین وزیران، امیرکبیر در 1268 به تاسیس مدرسه دار الفنون اقدام کردو توجه خاص خود را به دانش و دانش طلبی نشان داده است.
ایرانیان در بسیاری از موارد، اموال خود را صرف ساختن مدارس کردند و در تمام شهرهای ایران از این گونه مدارس با اوقاف فراوان وجود دارد ( که دلیل دانش دوستی مردم است و از دیر زمان این شیوه بوده و اکنون نیز ادامه دارد) و می دانیم که در سال 383 ق «ابونصر شاپور بن اردشیر» وزیردیلمیان در بغداد، دارالعلمی بزرگ بنیان نهاد که کتابخانه آن ده هزار جلد کتاب داشت و از این گونه کتابخانه ها زیاد بود؛ چنان که کتابخانه سامانیان در بخارا که ابوعلی سینا از آن استفاده کرده، معروف است و کتابخانه «عضد الدوله دیلمی»که به گفته مقدرسی : «هیچ کتابی تا عهد عضد الدوله در انواع علوم تالیف نشده بود، مگر آنکه در آنجا جمع آمده بود.» و تشکیل کتابخانه در ایران از دیر زمان متداول بود و کتابخانه های عمومی یا شخصی، که وقف بر استفاده هنگان شده است، در هر شهر و دیار وجود دارد. جمع آوری کتب و استنساخ آنها و دقت در کتابت و صبر و حوصله در این کار، وتهیه نسخ متعدد از یک کتاب، همه دلیل بارز بر دانش دوستی و عشق مردم ایران به علم ومعرفت است.
مطالعه رشته های گوناگون علم و تهیه دایره المعارفها با دقت تمام، علاقه ایرانیان را به دانش به گونه ای دیگر اثبات می کند؛ چنان که «ابو عبدالله محمد بن احمد بن یوسف خوارزمی»، در قرن چهارم هجری کهن ترین دایره المعارف اسلامی یعنی مفاتیح العلوم را به امر «عتبی» وزیر نوح بن منصور سامانی تالیف کرد، و در قرن هشتم هجری دایره المعارف فارسی مهم و عظیمی مانند: نفایس الفنون به وسیله «شمس الدین محمد بن محمود آملی» تالیف شده که همه دانشهای تا آن زمان را دربر دارد و مولف دانشمند، اصطلاحات و اصول همه علوم را درست ومطالعه شده، نوشته است.
برای نشان دادن درجه شوق و عشق دانشمندان ایرانی به کسب علم و، و جمع و تالیف و فداکاری و از خود گذشتگی آنان در راه، نمونه ها بسیار داریم که نقل یکی دو نمونه برا ی اثبات این مطلب کافی است : ابوبکر محمد بن زکریای رازی (متوفی به سال 320 ق) طبیب و فیلسوف بزرگ در کتاب فلسفی علاقه و ممارست خود را در کسب دانش چنین بیان می دارد : «اما علاقه من به دانش و حرص و اجتهادی را که در اندوختن آن داشته ام، آنان که معاشر من بوده اند، می دانند و دیده اند که چگونه از ایام جوانی تا کنون عمر خود را وقف آن کرده ام، تا آنجا که اگر چنین اتفاق می افتاد که کتابی را نخوانده، و یا دانشمندی را ملاقات نکرده بودم، تا از این کارفراغت نمی یافتم، به امر دیگر نمی پرداختم... و حوصله و جهد من در طلب دانش تا آن حد بود که دریک فن به خصوص به خط تعویذ (خط مقرمط وزیر)بیش از دویست هزار ورقه چیز نوشته، و پانزده یال از عمر خود را شب و روز در تالیف جامع کبیر (حاوی) صرف کرده ام، و بر اثر همین کار، قوه بینایی ام را ضعف دست داده، و عضله دستم گرفتار سستی شده، و از خواندن و نوشتن محرومم ساخته است. با این حال از طلب بازنمانده ام و پیوسته به یاری این و آن می خوانم، و بر دست ایشان می نویسم. »
دانشمندان ایرانی در هر زمان و هر دوره، با این خوی دانش طلبی و عشق و شور به فراگرفتن علم در جهان زیسته، و دشواری های طریق تحصیل دانش را بر خود هموار ساخته و هرگز از پای ننشسته اند تا سخنی و نکته ای علمی را بر خود روشن سازند. نمودار این گونه کوشش و مجاهدت و تحمل مشکلات و رفع موانع درتاریخ فرهنگ و ادب ایران، زیاد به چشم می خورد و برای مثال گفته «یاقوت حموی» درباره «ابوزکریا یحیی بن علی»، (معروف به خطیب تبریزی) را ذکر می کنیم که می گوید او نسخه تهذیب اللغه ی ازهری را به دست آورد و محتاج شد معانی آن را دریابد و تحقیق کند. او را به «ابو العلاء معری» را به توبره ای نهاد، و برپشت گرفت و به راه افتاد و از تبریز به «معره» شام رفت. عرق پشت او کتابها را خیساند و چون به بغداد رسید و کتابها را گشود، جز نشانه عرق چیزی ندید!
به هر حال کوشش و علاقه و شور وشوق مردم ایران دائمی و همیشگی، و در تمام ادوار زندگی آنان، بوده و هست و همچنان خواهد بود. هنگامی که باب تمدن مغرب زمین به روی ایرانیان باز شد، چون وسایل چاپ و انتشار کتاب بیشتر فراهم گردید و مدارس و مکاتب فراوان تر گشوده شد، شوق و شور مردم در فراگرفتن علم، بیشتر و راه آموزش هموار تر گردید. دانشگاهها و مدارس عالیه و دبستان و دبیرستان روز به روز به همت دستگاههای دولتی و نیز به سرمایه دانش دوستان در سراسر کشور تشکیل شد، و تعداد دانش طلبان و علاقه مندان به تحقیق و جستجوی علمی رو به افزایش گذاشتند و ایرانیان خوی دیرین دانش دوستی را بیش از بیش نشان دادند و در راه توسعه و بسط علم و تحقیقات علمی کارهای بزرگ کردند و قدمهای بلند برداشتند.
مردم سرمایه های خود را از روی شوق و علاقه واقعی و ایمان به علم و سودهای ملی و اجتماعی آن، برای خرید کتاب وتشکیل کتابخانه های عمومی و ساختن مدارس، و رفاه حال دانشجویان و کم به دانشمندان و کمک به دانشمندان صرف می کنند. و همواره این کار را خیر و مقدس می شمارند. و می توان گفت که زبان حال همه مردم ایران در دانش دوستی و نیازمندی به علم و معرفت برای رسیدن به کمال وترقی این چند بیت رودکی است که در کلیله و دمنه منظوم آمده، و از کهن ترین شعرها و گفته های حکیمانه در این باره است:
تا جهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راه دانش بی نیاز
مردمان بخرد اند هر زمان
راه دانش را به هر گونه زبان،
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اند همی بنگاشتند
دانش اندر دل، چراغ روشن است
وز همه بد، بر تن تو جوشن است
در پایان این مقال، نکته ای شایان گفتن هست و آن اینکه دوستداران حکمت و معرفت در ایران از علم و دانایی انتظار داشتند که آدمی را از درون پاک و بی آلایش سازد، و فضایل انسانی و ملکات و صفات پسندیده را در وجود پرورش دهد، و گلهای صفا و پاکدلی و حقیقت دوستی را در بوستان وجودش برویاند، و هر چه بدی است، از او دور سازد. این توجه به فضیلت علمی، سابقه ای دیرین در آثار ادبی وعلمی ایران دارد؛ چنان که در یک از پندنامه های دوران ساسانی آمده : «فضیلت در معرفت است، زیرا خرد و دانش منشا صفات حسنه اند». تمام آثار ادبی بعد از اسلام و روش دانشمندان ایرانی همین را نشان داده و ثابت کرده است؛ و همه مانند غزنوی معتقد بوده اند که :
علم کز تو، تو را به نستاند
جهل از آن علم، به بود بسیار
مطلب دیگر که سخت مورد بحث و گفتگو در میان دانشمندان و ادیبان بوده، علم با عمل است، و دانشی که درخدمت انسانیت و بشریت به کار رود. پس دانشمندی را که به دانش خود کار کند و آن اندازه درخدمت به خلق تاکید داشتند که آن را عبادتی بزرگ می شمردند، و عالم خادم جامعه را از عابد و زاهد گوشه نشین و بی خیر و سود، برتر دانسته و مانند سعدی می گفتند:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد اهل طریق را
گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن، این فریق را ؟
گفت : آن گلیم خویش به در می برد ز موج
وین جهد می کند که بگیرد غریق را
منبع مقاله: محمد حمید، یزدان پرست لاریجانی؛ (1385)، نامه ایران (مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی) جلد سوم، تهران: اطلاعات، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}