آیین فتوت و عیاری
کشور کهنسال ایران از دیرباز میدان تاخت و تاز اقوام گوناگون بوده است. طی ادوار مختلف، بسا مردان و زنان دلاوری بوده اند که تا واپسین دم زندگانی برای حفظ استقلال این مرز و بوم در برابر بیگانگان ایستاده و پیمانه مرگ را سرکشیده اند. در هر زمان و در عهد فرمانروایی هر قومی، عنصر ایرانی شایستگی فطری خود را نمایان ساخت؛ زمانی سیستان و خراسان و گاهی تبرستان و فارس مرکز دلاوران و آزادگان میهن دوست بوده است. یکی از موضوعهای بسیار دلپذیر تاریخ ایران، داستان مردانه ی گروهی است که چند قرن به نام «جوانمردان» یا «فتیان» در برابر بدخواهان ایران ایستاده و سرزمین خود را از گزند حوادث مصون نگه داشته اند.
جوانمردان ایران دلیرترین سپاهیان در عرصه کشمکش در راه آزادی و رهایی میهن بوده اند. جوانمردی و فتوت بهترین و زیباترین جلوه فکر آزادمنشی و استقلال ایرانی بوده است. اگر جوانمردان ایران به جز ابومسلم خراسانی و یعقوب پسر رویگر سیستانی دیگر کسی را نپرورده بودند، همین فخر و شرف برای ایرانیان بس بود. جوانمردی به معنی راه و روش گروهی است که در زمانهای قدیم آنها را به تازی «فتی» و «فتیان» و به زبان فارسی جوانمرد و جوانمردان و طریقه آنان را به زبان تازی «فتوت» می گفتند. فتیان جمعیت مخصوصی را تشکیل می دادند که پیشوایان خاصی داشتند و در جایگاه مخصوصی گرد می آمدند و اساس عقیده آنان این بود که از مردم، به ویژه درماندگان دستگیری کنند و به آیین کرم و سخا رفتار کنند. (1)
در قرون وسطی در بیشتر کشورهای اسلامی مشرق زمین و به خصوص در ایران جمعیت «فتیان» به وجود آمد که دسته «فتوت» نامیده می شد. کلمه فتوت واژه ای عربی است به معنی جوانی و نیز به معنی «هنگام شباب» و «کاری که مناسب اعمال جوانی باشد» این واژه از «فتی» به معنی جوان گرفته شده و گاهی نیز معنی خدمتکار و برده می داده است. فتوت معانی دیگری هم پیدا کرده: یک بار به معنی حسن اخلاق آمده که شامل فضایلی چون بزرگواری، سخاوت، رشادت و مانند اینها بوده که از یک فتی حقیقی انتظار داشتند. بار دیگر به معنی اجتماعی از جوانان بوده که دور هم گرد آمده و فضایل مذکور را وظیفه خود دانسته اند. با توجه به دو معنی واژه «فتوت» باید تکامل فکری و همچنین تکامل اجتماعی آن را - که در دوره خلیفه عباسی الناصر الدین الله (575 - 622 ق) این دو جنبه به هم مربوط شده - مورد بحث قرار دهیم.
چنانچه تکامل فکری مفهوم فتوت مورد نظر باشد، باید زندگی اعراب قدیم را مورد مطالعه قرارداد. اعراب قدیم به کسی فتی می گفتند که به منتهای مفهوم انسانیت رسیده بود. از میان فضایل مذکور در فوق بیشتر به سخاوت و شجاعت توجه داشتند و بعدها هم همین فضایل از ارکان عمده فتوت به شمار می رفت. در این موارد برای شخص فتی حد حصری وجود نداشت و حتی در جنگ هم از فدا کردن جان خود در راه دوستانش مضایقه نمی کرد. بهترین نمونه برای مهمان نوازی و سخاوت فتی حقیقی حاتم طائی و بهترین مثال جنگجویی یک فتی حقیقی هم برای فتیان دوره بعد، حضرت علی بن ابی طالب (ع) بوده است. او در حقیقت سرپرست و مشوق واقعی جوانمردان محسوب می شده و شجاعتش زبانزد خاص و عام بوده، به طوری که چندین مرتبه جان خود را در راه پیغمبر اسلام به خطر انداخت و از این روی مطابق یک حدیث هاتف غیب ندا در داد: «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» و این عبارت بعدها شعار عموم فتیان گردید. در مثنوی مولوی از قول آن حضرت آمده:
پیش من این تن ندارد قیمتی
بی تن خویشم فتی بن الفتی
شاه نعمت الله ولی نیز گفته است:
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن
فروغی بسطامی در غزلی گفته:
شاه جوانمردان علی هم در خفی هم در جلی
آن کز جمال منجلی خورشید تابان پرورد
بعد از آنکه اعراب مسلمان تقریباًَ بر نصف کشورهای قدیم روی زمین دست یافتند، افکار و اعمال آنان - از جمله فضایل یک فتی حقیقی - در آن کشورها و بخصوص در مشرق ایران یعنی خراسان رخنه کرد و بدین ترتیب، خصایص فتوت با آداب و رسوم ایرانیان آمیزش پیدا کرد. از طرف دیگر، زبان عربی هم قدرت آن را یافت که دارای مفاهیم مجرد و انتزاعی باشد. از این رو، فضایل مخصوص قدیم اعراب را که لازمه یک جوان کامل عیار بود، به واژه «فتوت» تعبیر کردند. (2)
شادروان استاد سعید نفیسی معتقد بود که فکر جوانمردی و فتوت در ایران پیش از اسلام در برابر امتیازات طبقاتی و خانوادگی خانمانسوز و ایرانی کش پیدا شده و در زیر پرده مانده و سرانجام روزی آشکار گشته است. (3) مرحوم بهار نیزعقیده داشت که رشته اتصال جوانمردان و عیاران به دوره ساسانیان و شاید پیشتر از آن عهد می رسد. (4)
عنصرالمعالی در باب چهل و چهارم قابوس نامه درباره جوانمردی چنین سخن رانده است: «چنان که گفته اند: اصل جوانمردی سه چیز است: اول آنکه هر چه بگویی بکنی، دوم آنکه راستی خلاف نکنی، سیوم آنکه شکیب را کاربندی... بدان که جوانمردترین عیاران آن بود که او را چند گونه هنر بود: یکی آنکه دلیر و مردانه بود و شکیبا به هر کاری و صادق الوعده و پاک عورت و پاکدل و به کس زیان نکند و زیان خویش از بهر سود دوستان خویش روا دارد و بر بیچارگان ببخشاید.»
تکامل اجتماعی فتوت برعکس جنبه فکری آن مربوط به اعراب قدیم نیست، بلکه آغاز آن از دسته های مخصوصی ناشی می شود که در مشرق زمین و به ویژه ایران وجود داشتند. این دسته ها از مردان جوانی تشکیل می شدند که خود را فتیان می نامیدند و منظورشان از این واژه آن بود که عقاید و افکار یک فتی حقیقی را به خود بگیرند، ولی این تصمیم کمتر عملی شد؛ چه رابطه با همنوعان از بین رفت؛ یعنی مهمان نوازی و سایر خصوصیات یک جوانمرد حقیقی جایش را به خوشگذرانی داد و جنگجویی هم فقط برای اسم و شهرت و افتخار بود. جوانان زورمند و پهلوان که شعارشان فدا کردن جان در راه دوستان بود، تغییر کردند و نزاع و کتک کاری را پیشه ساختند و حتی زمانی هم تحت عنوان جنگجویی به راهزنی پرداختند. منظور فتیان از این تشکیلات آن بود که فقط به طرز معینی زندگی کنند؛ ولی بیشتر اوقات زندگی شان جنبه اخلاقی نداشت؛ به این معنی که خوب خوردن و آشامیدن و رقص و بازی و مهتر از همه روابط بی بند و بار جنسی پایه زندگی شان را تشکیل می داد.
بدین ترتیب می بینیم که زندگی آنها فقط از لحاظ ظاهر به فتوت شباهت داشت و به هیچ وجه جنبه های عرفانی در آن دیده نمی شد. (5) اوحدی مراغی (م 738 ق)، در مثنوی جام جم تحت عنوان «در فتوت داران به دروغ» چنین می گوید:
پیش از این مردمی چنین بوده است
رسم اهل فتوت این بوده است
وین دم از هر دو خود نشانی نیست
نامشان بر سر زبانی نیست
هر کجا خائنی است بنداند از
بند مکری بگستراندباز
عده مخصوصی از فتیان هم تشکیل دسته های جنگجویی را می دادند که افکار سیاسی و مذهبی در سر می پروراندند و حتی در جهاد «فی سبیل الله» شرکت می جستند. به همین جهت در مشرق ایران یعنی خراسان و ماوراء النهر به سر دسته مجاهدان «رئیس الفتیان» می گفتند. از همین رو کم کم میان مجاهدان و صوفیه روابط متقابل به وجود آمد. بدین معنی که صوفیه فتوت را از مجاهدان (یعنی فتیان حقیقی) گرفتند. از طرفی هم، فتیان در مراکز نظامی مجاهدان یعنی رباطها با گروه درویشان تماس حاصل کردند. از آنجا که حضرت علی بن ابی طالب (ع) که در شجاعت پیشوای فتیان است، آنها به مذهب شیعه جلب شدند. از سفرنامه ابن جبیر بر می آید که جنگجویان سنی هم وجود داشتند و در دمشق علیه فقه اسماعیلیه مبارزه می کردند. در شهرهای بزرگ اسلامی دسته های کوچک و کم اهمیت تری نیز دور هم جمع می شدند و خود را جوانمرد می نامیدند. هدف این دسته ها ظاهراً ایجاد تساوی و عدالت با زور و بدون رعایت نظم و ترتیب مملکت بود؛ به همین جهت با مخالفت افکار عمومی واقع می شدند و به «عیّارون» (در فارسی عیاران» که به معنی راهزنان است، ملقب گردیدند. (6)
شادروان ملک الشعرای بهار نوشته است: «عیار در لغت عرب ریشه و اصلی به معنی خود ندارد و در لغات عربی هم معنی درستی برای این واژه نشده است... و چنین به نظر می رسد که این لفظ معرب و از فارسی ماخوذ باشد و اصل این لغت در پهلوی قدیم «ادی وار» بوده و بعدها «ایی وار» و «اییار» و در زبان دری «یار»شده است و گویارشته اتصال عیاران به دوره ساسانیان و شاید پیشتر ازآن عهد کشیده می شده است. »(7)
عیاران از اواسط قرن نهم تا دوازدهم میلادی اهمیت بیشتری یافتند؛ به طوری که ابن اثیر می نویسد در طی سالهای 1135 -1144 میلادی یک حکومت تروریستی به مدت نه سال به وسیله عیاران در بغداد به وجود آمد، ولی از هدف اصلی و مقاصد سیاسی آنها اطلاعی در دست نداریم.
آداب عیاری
عیاران دارای آداب و مراسم خصوصی بودند: نخست، آنکه آیین مخصوص ورود به این تشکیلات عبارت بود از بستن یک پیشبند (فوطه) به کمر داوطلب و این آیین با خواندن خطبه طریقت به وسیله شیخ و تشریفات مخصوص دیگر انجام می شد. فتیان لباس و تاجهای مخصوص رنگارنگی داشتند که مجموع آنها را «لباس الفتوة» می گفتند و گویا شلوار مخصوص (سروال الفتوة» نزد آنان بیشتر اهمیت داشت؛ بدین معنی که شلوار فتوت نزدشان به منزله خرقه در نزد صوفیه بود و این مطلب خود می رساند که پایه فتوت از ایران است؛ زیرا شلوار مختص به آن دسته از اقوام آسیایی است که سوارکاری از جمله آداب و رسومشان به شمار می رفته است و شلوار در ایران لااقل از زمان هخامنشیان متداول بوده در صورتی که اعراب بدان احتیاجی نداشته اند. (8)دوم، با وجود خشونتی که داشتند، پایبند شرافت و حسن اخلاق و ناموس پرستی و راستگویی بودند. سوم، سوگندی که فتی به حق فتوت یاد می کرد، با تمام قوا از طرف وی رعایت می شد و برای همگان نیز قابل اعتبار بود. چهارم، اینان در اختلافات مردم دخالت می کردند و خود دارای تشکیلات عدلیه بودند و وقتی دست به غارت اغنیا می زدند، وجوهی را که از این راه به دست می آوردند، بین فقرا تقسیم می کردند. ماسینیون به حق حدس می زند که این موضوع از تشکیلات صنفی شهر مداین (تیسفون) پایتخت ساسانیان آغاز شده است و ضمن یادآوری سایر نکات به این مطلب اشاره می کند که پس از علی بن ابی طالب (ع) سلمان فارسی که زاده ایران بود، مهمترین شخصیت مورد علاقه فتیان محسوب می شد. این شخص رابطه خاصی با مداین داشت و در همان جا هم مدفون شد.
چگونگی تشکیلات و انجمن های فتوت کاملاً بر ما روشن نیست. در تاریخ فتوت نخستین بار از زمان خلیفه الناصر الدین الله که فتیان را به دربار راه داد و خود نیز لباس فتوت پوشید، جلوه گر می شود. خلیفه که طرفدار علویان و متمایل به مذهب شیعه بود، پس از رسیدن به خلافت به اهل فتوت گرایید و به دست مالک بن عبدالجبار شلوار فتوت پوشید (578 ق). ابن بطوطه - سیاح معروف مراکشی - که در سال 722 ق به شهرهای روم سفر کرده، در سفرنامه خود از فتیان این نواحی به تفصیل سخن رانده و داستانهای دلکشی از آنان نقل کرده است. موقعی که هلاکو بغداد را تسخیر کرد و حکومت عباسی را برانداخت، شکوفه های نو رسیده فتوت نیز پرپر شد؛ ولی ادبیات مخصوص آن تا مدتها بعد به حیات خود ادامه داد.
پروفسور تیشنر، فتوت آناتولی را «اخیت» می نامد و معتقد است که اخیت قبل از آناتولی در ایران وجود داشت. و شخص اخیر سرپرست عده ای از جوانان مهمان نواز و دستگیر محسوب می شد و برای انجام این مقاصد، باشگاهی داشت که «زاویه» نامیده می شد و هر شب مریدان جوانش در آنجا گرد می آمدند و از اشخاص غریب پذیرایی می کردند.
جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام اهالی شهرها را در دوره های اسلامی به دو گروه تقسیم می کند: نخست، صنعت گران و بازرگانان و پیشه وران؛ و دوم مردمی که با دزدی و جیب بری و چاقوکشی زندگی می کردند. او «زعران» بیروت را که تا چندی قبل در آنجا نفوذ داشتند، نمونه کوچکی از عیاران آن روز بغداد می داند؛ زیرا عیاران بغداد به چند دسته تقسیم می شدند از این قرار: عیاران، شطاران، زواقیل، صعالیک، حرافیش و غیره (9).
در باب فتیان و چگونگی آیین فتوت «فتوت نامه هایی» نیز نوشته شده است. عده ای از نویسندگان و شاعران نیز بخشی از کتابهای خود را به عیاری و فتوت اختصاص می داده اند. ابوعبدالرحمن سلمی (م 412 ق) قدیمی ترین نویسنده ای است که رساله ای در باب فتوت پرداخته است. شاگرد او ابوالقاسم عبدالکریم القشیری (م 465 ق) در اثر مشهور خود به نام الرساله فصل جداگانه ای به فتوت اختصاص داده است. عنصر المعالی در باب آخر قابوس نامه در باب جوانمردی سخن رانده است. ابن عربی (م 638 ق) نیز در فتوحات مکیه فصلی را به فتوت اختصاص داده است. در زمان خلافت ناصر نیز دو اثر قابل توجه یعنی کتاب الفتوه تالیف ابن المعمار و تحفة الوصایا اثر احمد بن الیاس به رشته تحریر درآمد. قلقشندی نیز در صبح الاعشی و امیر سید علی بن شهاب الدین همدانی در رساله فتوتیه از این طریق سخن رانده اند. ملاحسین واعظ کاشفی (م 910 ق) کتابی به نام فتوت نامه سلطانی نوشته است. در اسکندرنامه، ابومسلم نامه، رموز حمزه، سمک عیار، داراب نامه نیز از پهلوانیهای این جماعت سخن رانده شده است. چندین فتوت نامه منظوم و منثور هم در دست است که در آنها از آیین جوانمردی و مراسم فتیان بحث شده است، مانند فتوت نامه منظوم عطار نیشابوری و ناصرالدین رامجردی شیرازی و بسیاری دیگر از این قبیل. اختصارا برای نمونه به نقل چند بیت از شاعران بزرگ بسنده می کنیم: خاقانی شاعر نامبردار قرن ششم در قصیده ای گوید:
بر فلک شو، ز تیغ صبح مترس
گر نترسد ز تیغ و سر، عیار
عراقی شاعر شهیر قرن هفتم در غزلی گفته است:
تا هست ز نیک و بد در کیسه من نقدی
در کوی جوانمردان هشیار نخواهم شد
عطار در فتوت نامه چنین گوید:
ال ای هوشمند خوب کردار
بگویم با تو رمزی چند ز اسرار
چو دانش داری و هستی خردمند
بیاموز از فتوت نکته ای چند
چنین گفتند پیران مقدم
که از مردی زدندی در میان دم
که هفتاد و دو شد شرط فتوت
یکی زان شرطها باشد مروت
نخستین راستی را پیشه کردن
چو نیکان از بدی اندیشه کردن
اگر اهل فتوت را وفا نیست
همه کارش به جز روی و ریا نیست
عیاران ایرانی طبقه ای را تشکیل می دادند متشکل از مردم جلد و هوشیار که رسوم و آداب تشکیلاتی خاص داشتند و درهنگامه ها و جنگها خودنمایی می کردند. این گروه بیشتر دسته هایی تشکیل می دادند و گاهی به یاری امرا، یا دسته های مخالف آنان بر می خاستند و در زمره لشکریان ایشان می جنگیدند. در عهد بنی عباس شمار عیاران بغداد، سیستان و خراسان بسیار گردید. معمولاً دسته های عیاران پیشوایان و رئیسانی داشتند که به قول مولف تاریخ سیستان آنان را «سرهنگ» می نامیدند.
عیاران، مردمی جنگجو و شجاع و جوانمرد و ضعیف نواز بودند. عیاران سیستان در اغلب موارد با مخالفان حکومت عباسی همدست می شدند و جزء سپاهیان آنان در می آمدند ؛ مثلاً در قیام حمزه خارجی، یکی از سرهنگان عیاران به نام ابو العریان با او همراه بود. دیگر حرب بن عبیده بود که عامل خلفه، اشعث بن محمد بن اشعث را شکست داد. یعقوب لیث صفار از همین گروه بود و به یاری عیاران، سلسله صفاری را تاسیس کرد. عیاران، جوانمردی پیشه داشتند و به صفات عالی رازنگهداری و دستگیری بیچارگان و یاری درماندگان و امانت داری و وفای به عهد آراسته و در چالاکی و حیله نامبردار بودند. مرحوم استاد دکتر ذبیح الله صفا نوشته است: «عیاران در حقیقت مغز مدبر سپاهها و راهنمای شاهان و سرداران اند ونقش آنان درپیروزیها و شکست ها و فتح بلاد و ربودن پهلوانان و زنان ونظایر این مسائل عظیم و قابل توجه است.»
در دارابنامه بیغمی از آنان چنین یاد شده است: معمولاً مردمی رهنورد، چابک، زیرک، با تدبیر، شجاع و عنداللزوم جنگاورند، لیکن تا مجبور نشوند به جنگ تن در نمی دهند. جامه و سازوبرگ مخصوص دارند و به بسیاری از کارهای جهان آشنا هستند. سرد و گرم چشیده، جهاندیده، بصیر، دانا و، وفادار و ثابت قدم هستند و به سوگند و به قول خود احترام می گذارند. هر پادشاه، همچنین که دسته ای از سرداران جنگجو در اختیار دارد ناگزیر است عده ای عیار که یکی از آنها حکم استاد برای دیگران دارد، در دستگاه خود داشته باشدو در دشواریها از آنان کمک بخواهد یا درنگها از تدبیر و راهنمایی آنان غافل نماند. وظیفه پیغامبری و نامه رسانی هم با این عیارن است و به همین سبب غالب آنان فصیح و نیکو سخن و دانا و مجلس آرا و آشنا به تشریفات درباری هستند. زمان کار آنها شبهاست و به همین جهت آنان را «شب رو» نیز می نامند. مخصوصاً در گشودن قلاع مستحکم مهارت دارند یا در کمند اندازی و صعود از دیوارهاو صخره ها و نقب زدن و امثال این کارهای استادند؛ داروهای مخصوص برای هوش ربایی و بازدادن هوش با خود دارند و در چرمدان (جامه دان) یا حرزدان همراه دارند، همه وسایل کار موجود است تا به موقع در کار خود در نمانند.(10)
نکته جالب اینکه آنچه از رفتار جوانمردان و فتیان بر می آید، این است که برای پیشرفت مقصود خود از کشتن و راهزنی و اینگونه بی باکیها پرهیز نمی کردند و مخصوصاً این نکته را درباره عیاران سیستان تصریح کرده اند و پیداست که مردمانی انقلابی بودند که برای رسیدن به مقصود از این گونه کارها باک نداشتند.(11)
خواجه نصیرالدین توسی (م 972 ق) در کتاب اخلاق ناصری گوید : «و بسیار بود که عیارپیشگان به عفیفان و شجاعان مشابهت نمایند، با آنکه دورترین همه خلق باشند از فضل و فضیلت، تا به حدی که اعراض از شهوات و صبر بر عقوبات سلطان از ضرب سیاط [= تازیانه] و قطع اعضا و اصناف جراحات و نکایات [= کشتن و زخمی کردن] که آن را التیام نبود، از ایشان صادر شود و باشد که به اقصی مراتب صبر برسند و به دست و پای بردیدن و چشم بر کندن وانواع عذاب و... رضا دهند تا اسم و ذکر در میان قوم وابنای جنس و شرکای خویش که در سوء اختیار و نقصان فضیلت مانند ایشان باشند، باقی و شایع گردانند.»
هنگامی که خلفای عباسی به دست ایرانیان، امویان را بر انداختند، بنای ناسپاسی و پیمان شکنی را گذاشتند و دیگر بار، کارفرمایان بیدادگر بر ایران چیره شدند و در مشرق ایران جوانمردان به پا خاستند و سالها در برابر ایشان برای حفظ جان خود جنگ و گریز کردند و چون رایگان خود را به کشتن نمی دادند، «عیار» شان خواندند که در این مورد به معنی گریزنده و مردی است که می خواهد خود را رها کند و از آن بیم ندارد و به هوای نفس کار نمی کند. گاهی هم به ایشان خارجی می گفتند. این اصطلاح عامی بود برای هر کس و گروهی که باخلیفه سازگار نبود و نافرمانی می کرد.
در دوره بنی العباس پیش از آنکه ایرانیان پی در پی استقلال خود را بازیابند، جوانمردان مشرق ایران قیام های مردانه کردند که معروفترین آنها جنبش حمزه پسر آذرک در سیستان است که در سال 179 ق سر برافراشت و پس از سی و چهار سال پایداری در 12 جمادی الاخر 213 ق کشته شد. چهل و یک سال پس از آن، صفاریان که از همین گروه بودند، در 254 ق برخاستند و پس از طاهریان، دومین ضربت را بر پیکر حکومت تازی در ایران زدند.(12)
یاری به خلفا
عیاران در جنگ بین امین و مامون عامل موثری گشتند. چون امین در بغداد محاصره شد، از عیاران کمک گرفت. این جنگجویان با تنی برهنه به میدان می رفتند، فقط لنگی بر کمی بسته و کلاهی از پوست خرما بر سر داشتند. اینان به دسته های منظمی تقسیم شده بودند. یعنی هر ده نفر زیر نظر یک فرمانده به نام «عریف» می جمگیدند و هر ده عریف یک «نقیب» (فرمانده) و هر ده نقیب یا «قائد» و هر ده قائد یک «امیر» (فرمانده کل) داشت. دسته دیگری که پیاده همراهشان می رفتند، به گردن خود زنگوله ای و صدفهای زرد و سرخ آویخته بودند.عده عیاران در آن روز بالغ بر پنجاه هزار می شد و دشمنان را با سنگ قلاب و فالخن می زدند. این عیاران اگر چه خوب می جنگیدند، ولی در برابر منجنیق و سپاهیان منظم نتوانستند پایداری کنند و سرانجام با دادن تلفات بسیار شکست خوردند. شاعری درباره آنان می گوید : «این سپاهیان از عربهای قحطان و نزار نبودند، اینها با زره های حصیری مانند شیران جنگی به میدان رفتند، اینان از فرار عار داشتند، این ها یک تنه با هزار نفر می جنگیدند و در جنگ جوانمردی به خرج داده بر یکدیگر سبقت می جستند.»در سال 251 ق که مستعین و معتز (دو خلیفه عباسی) با یکدیگر جنگ داشتند، مستعین از عیاران کمک گرفت. عیاران در سایر شهرهای اسلامی نیز وجود داشتند. غالباً وزیران و بازرگانان شهر با آنان همدست می شدند و از غارتگری و خرابکاری آنان سهم می بردند! (13)
شطاران
دسته دیگر «شطاران» بودند. شطاران دسته ای از چاقوکشان بودندکه لباس مخصوصی می پوشیدند، از آن جمله پیشبندی داشتند که آن را «پیشبند شطار» می نامیدند. شمار آنان بیش از عیارن بود و در ممالک اسلامی بیشتر دوام آوردند و حتی در اندلس مدتها باقی ماندند. شطاران غارت و راهزنی را گناه نمی دانستند، بلکه آن را نوعی زرنگی می شمردند ومعتقد بودندکه چون توانگران زکات نمی دهند، لذا غارت اموال آنان حلال می باشد. ابن بطوطه راجع با شطاران خراسان در سفرنامه خود گوید: «در خراسان دو تن بودند یکی به نام مسعود و دیگری محمد که پنج تن هوادار داشتند. اتباع آنان را در عراق شطار و در خراسان سربداران و در مغرب آفریقا و اندلس صقوره می نامند. در ابتدا این هفت تن با هم یکی شدند و به فساد و راهزنی پرداختند، مرکز آنها در کوه بلندی نزدیک شهر بیهق (سزوار)قرار داشت. این عده روزها پنهان می شدند و شبها به قراء و کاروانان حمله می بردند. به زودی بر عده آنان افزوده شد و شهر بیهق را به تصرف خود در آوردند و به شهر های دیگر نیز دست یافتند. بعد از بسیج لشکریان و فراهم آوردن سواران بی شمار مسعود، سردسته آنان، خود را سلطان خواند. سربداران همچنین شهرهای نیشابور و جام را تصرف کردند و در بیرون آن شهر به قصد حمله به شهر هرات اردو زدند، ولی سرانجام با وجود مقاومت زیاد در این جنگ شکست خوردند و مسعود پادشاه آنان فرار کرد.»علاوه بر عیاران و شطاران، دسته های دیگر از آن قبیل در ممالک اسلامی به وجود آمده اند که آنها را صعالیک، زواقیل، حرافیش و غیره می خواندند و عده هر دسته آنان بالغ بر چندین هزار نفر می شد. این قبیل چاقوکشان و جیب بران جامعه نه تنها در بغداد، بلکه در تمام شهرهای اسلامی به اسامی مختلف مزاحم مردم می شدند. از مهمترین این دسته ها می توان غلامان سیاه، کاغانی، فلور ومزیدی را نام برد.
گروه فتیان (جوانمردان) ایران و آسیای صغیر و بسیاری دیگر از ممالک اسلامی دارای فرقه های متعددی بودند که از میان آنان به دسته ای که صعالیک نام داشتند، به اختصار اشاره می کنیم. این دسته با راهزنی از اغنیا و زورمندان مالی به دست می آوردند و از راه جوانمردی به ضعفا و درماندگان کمک و یار ی می کردند. در برهان قاطع «سالوک» به معنی «دزد و راهزن و خونی» آمده است و در منتهی الارب «درویش» معنی شده. دهخدا در لغت نامه «صعلوک» را معرب سالوک و به معنی فقیر آورده است:
من و چند سالوک صحرا نورد
برفتیم قاصد به دیدار مرگ
(بوستان)
و نیز : «دزد و راهزن خونی، راهزن که آنرا راهبند و راهدار و رهدار و رهزن نیز می گویند و به تازی قطاع الطریق نامند؛ خوش سلوک ومودب.» شادروان بهار در حواشی تاریخ سیستان آورده است : «به عقید حقیر سالوک باید فارسی صعلوک باشد که درویشان و تهیدستان عرب را بدان نام خوانده اند و گروهی از فقرای عرب بودند که راهزنی کردندی و گفتندی که ماحق خویش را قبل از عطایای مسلمین بر می گیریم...»
مرحوم فروزانفر از صعلوک به فقیر صحرا گرد و خاک نشین تعبیر می کرد : فقیری که راه زندگانی و طریق معیشتش معلوم نیست، و در دنباله می افزود : «سرهنگ و صعلوک هر دو از اصطلاحات عیاران است» چانکه در کشف المحجوب هجویری آمده است: «و من هم سرهنگ اهل ایمان و صعلوک اهل احسان...» درنظم و نثر فارسی، فراوان به واژه های سالوک و صعلوک بر می خوریم، چنان که ناصر خسرو - شاعر معروف قرن پنجم - در ضمن قصیده ای می گوید:
سالوک وار زد به کمرش اندرون
از بهر حرب دامن پیراهنش
از مجموعه این اقوال چنین بر می آید که صعالیک، دسته ای از فقیان و عیاران بودندو بنا به قول جرجی زیدان در قرون دوم و سوم هجری تنها در بغداد، عده این فرقه با سایر فرقه های فتیان بالغ بر چند هزار نفر می شد و نه تنها در بغداد، بلکه در تمام شهر ها به اسامی مختلف مزاحم مردم می شدند.
پی نوشت ها :
1. حاشیه منتخب قابوس نامه، به تصحیح سعید نفیسی، ص 289
2. سخنرانی پروفسور تیشنر
3. از مقدمه سعید نفیسی بر کتاب آیین فتوت و جوانمردی، تالیف نگارنده
4. منتخب جوامع الحکایات عوفی، به تصحیح ملک الشعراء بهار، ص 288
5. سخنرانی پروفسور تیشنر
6. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه ی علی جواهر کلام، ج 5، ص 57
7. حواشی بهار بر جوامع الحکایات عوفی وتاریخ سیستان
8. مقاله پروفسور تیشنر
9. تاریخ تمدن اسلام، ج 5، ص 60
10. دارابنامه بیغمی، به تصحیح ذبیح الله صفا، ج 2، ص 777
11. سعید نفیسی، سرچشمه تصوف در ایران، ص 131
12. همان
13. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، ج 5، امیر کبیر، ص 60
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}