آشنایی با ابوذر غفاری (2)
وصیت رسول خدا (ص) به ابوذر
رسول خدا(ص) در طول حیات پر برکت خویش، به شماری از اصحاب و یارانشان پندهایی دادند که هر یک، دنیایی از حکمت و موعظه ی حسنه است. از آن جمله، سفارش های پیامبر(ص) به جناب ابوذر غفاری است که در آن، مفاهیم اخلاقی بسیار پربار، عالی و انسان سازی بیان شده است. این سفارش ها نه تنها محتوای بالایی دارد، بلکه خود دلیل صدور آن از مقام عصمت و رسالت است.ابوالاسود دوئلی می گوید:
به ربذه درآمدم و بر جندب جناده(ابوذر غفاری) وارد شدم. ابوذر گفت: «روزی در مسجد خدمت پیامبراکرم(ص) رسیدم. کسی جز رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان، امام علی(ع) در مسجد نبود. از خلوت استفاده کردم و گفتم: "ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد. مرا وصیتی کن تا بدان وسیله خدا مرا از آن بهره مند سازد". پیامبر فرمود: "بلی ای اباذر، چه بسیار گرامی و پسندیده ای نزد ما. تو از ما اهل بیتی و سفارش می کنم آن را حفظ کن که همه ی راه های خیر در آن است که اگر حفظش کنی، پاداشی دوچندان داری.
ای ابوذر خدا را چنان بندگی کن که گویا او را می بینی؛ زیرا اگرچه تو او را نمی بینی، بدان که خدای- عزوجل- تو را می بیند، و این را بدان که نخستین عبادت خدا، شناختن اوست. او نخستین ذات است پیش از هر چیز دیگر که هیچ چیز پیش از او نیست. یکتایی است که دومی برایش نیست....
پس از شناخت خدا، دومین عبادت ایمان به من است و اقرار کردن به اینکه خدای- عزوجل- مرا برای همه ی مردمان فرستاده که مؤمنان را به رحمت بشارت دهم و کافران را از عذاب الهی بترسانم و به اذن پروردگار، آفریدگان را به سوی خدا دعوت کنم و چراغِ فروزان عالم باشم.
و پس از این عبادت، دوستیِ اهل بیتم که خداوند از آنان هر گونه عیب و گناه را برده و ایشان را از هر گونه نقص و پلیدی، پاک و منزه ساخته است.
و بدان این ابوذر، همانا خدای بزرگ، اهل بیت مرا همانند کشتی نجات در قوم نوح کرده که هر کس در آن سوار شد، نجات یافت و هر کس از آن روی تافت، غرق شد، و همانند درب «حطه» میان بنی اسرائیل که هر کس از آن وارد می شد از عذاب الهی در امان می ماند.
ای ابوذر، آنچه را به تو وصیت می کنم، حفظ کن تا در دنیا و آخرت سعادتمند باشی.
ای ابوذر، پیش از آنکه پنج چیز به تو روی آورد(به پنج چیز گرفتار شوی)، پنج چیز را غنیمت بشمار. جوانی را پیش از پیری؛ تندرستی را پیش از بیماری؛ توانگری را پیش از نداری؛ فراغت را پیش از گرفتاری و زندگی را پیش از فرا رسیدن مرگ.
ای ابوذر، از امروز و فردا کردن و تأخیر در انجام آرزوهایت بپرهیز. تو مسئول امروز خویشی و از فردا بی خبری. اگر فردا نیز زنده ماندی، همان گونه باش که امروزی و اگر فردا زنده نبودی، پشیمان نیستی که چرا امروز کوتاهی کردی.
ای ابوذر، چه بسیار افرادی که صبح زنده بودند، ولی آن روز را به پایان نبردند و چه بسیار افرادی که منتظر فردا بودند، ولی هیچ گاه آن را درک نکردند.
ای ابوذر، اگر مرگ و حرکت آن را به سویت نگاه کنی، با آرزو و فریب کاری دشمنی می ورزی.
ای ابوذر، در دنیا چنان باش که انگار در دیار غربتی، یا چون رهگذر باش و خود را از آن عده ای بشمار که در قبرهای خویش اند.
ای ابوذر، چون صبح کردی غروب را و چون به شامگاه رسیدی صبحگاهان فردا را به خویش وعده مده، و از سلامتت پیش از بیماری و از زندگی ات پیش از مردن بهره گیر؛ چون نمی دانی فردا در چه حالی؛ مرده ای یا زنده؟
ای ابوذر، مبادا مرگ در حال غرور، غفلت و لغزش، تو را دریابد که دیگر گناهت بخشیده نشود و نتوانی باز گردی، و کسی که ارثت برای او مانده از تو سپاسگزاری نکند و آن کس که به سویش رهسپاری، تو را که برای تهیه ی آن از انجام وظیفه نسبت به او بازمانده ای، معذور ندارد.
ای ابوذر، قدر و ارزش عمر خودت را بدان و بر عمرت بخیل تر از درهم و دینارت باش....
ای ابوذر، بدترین مردم در روز قیامت نزد خداوند تعالی، دانشمندی است که از دانش خویش بهره ای نبرده است. هر کس دانشی را فراگیرد، تنها برای آنکه توجه مردم را جلب کند، بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید واگر دانشی را بیاموزد تا دیگران را به وسیله ی آن فریب دهد، او نیز از بوی بهشت محروم است.
ای ابوذر، بدان هرچه بگندد دوایش نمک است، اما اگر نمک بگندد، دوا ندارد(این مثال برای علمای فاسد و دنیاپرست است).
ای ابوذر، روز قیامت گروهی از بهشتیان از برخی دوزخیان می پرسند: چه چیز موجب شد که در آتش افتادید؛ حال آنکه ما به برکت آموزش و پرورش شما به بهشت داخل شدیم؟
آنان پاسخ می دهند: ما دیگران را به کارهای نیک دستور می دادیم، ولی خودمان آن کارها را به جا نمی آوردیم.
ای ابوذر، حقوق خداوند بزرگ تر از آن است که بندگان بتوانند انجام دهند و نعمت های خدای- عزوجل- بیش از آن است که بندگان بتوانند آنها را بشمارند. با این حال، هر صبح و شام را با توبه آغاز کنید و به پایان ببرید.
ای ابوذر، شما در گذرگاه روز و شبید؛ درحالی که عمر کوتاه و کردارها مضبوط است. مرگ ناگهان سر می رسد و هرکس تخم نیکی کاشته باشد، به زودی از آن خیر و سعادت درو می کند و هرکس تخم بدی را بکارد، به زودی ندامت و پشیمانی را از آن درو می کند، و هر برزگری همان را برداشت می کند که خودش کشته باشد.
ای ابوذر، بهره و نصیب کسی را که شتاب نمی ورزد، دیگری نمی تواند ببرد و طمع کار به آنچه برایش مقدر نشده، خواهد رسید، و بدان به هر کس خیری می رسد، خدا آن را به او داده و هر کس از شری مصون بماند، خدا او را از آن حفظ کرده است.
ای ابوذر، پرهیزکاران بزرگواران اند و فقیهان رهبران اند و هم نشینی با آنان موجب افزایش فضایل و کمالات می شود.
ای ابوذر، فرد با ایمان چنان به گناهش می نگرد که گویا زیر تخته سنگی واقع شده و از آن بیمناک است که بر او فرود آید، اما کافر گناه خود را این گونه می بیند که گویا مگسی بر بینی اش بگذرد.
ای ابوذر، اگر خدای بزرگ خیر بنده ای را بخواهد، همیشه گناهانش را در نظرش مجسم می سازد و نافرمانی را در نظرش سنگین و دشوار می کند و اگر بدبختی بنده اش را بخواهد، گناهانش را از ذهنش محو می سازد.
ای ابوذر، به کوچکی گناه نگاه نکن، بلکه بنگر که چه کسی را نافرمانی کرده ای. ای ابوذر، لرزش و اضطراب وجدان انسان برای گناه، بیش از ارتعاش گنجشکی است که هنگام به دام افتادن بر خود می لرزد.
ای ابوذر، هر کس کردارش با گفتارش موافق باشد، از سعادت بهره مند شده است و هر کس گفتارش با کردارش مخالف باشد، خود را سرزنش خواهد کرد.
همانا انسان به سبب گناهی که مرتکب می شود، خود را از روزی ای که برایش مقدر شده، محروم می کند.
ای ابوذر، آنچه را از حوزه ی مسئولیت تو بیرون است، واگذار و خود را با آن درگیر نکن. در سخن گفتن نیز به همان بسنده کن که ضرورت کار و هدف ایجاب می کند و زبان را چنان پاس دار که پول نقد را پاس می داری.
ای ابوذر، خدای بزرگ گروهی را به بهشت می برد و به اندازه ای به آنان نعمت می دهد که دیگر هیچ آرزویی ندارند و خسته می شوند. در درجه ها ی بالاتر اینان، گروهی دیگرند که چون آنان را می بینند می شناسند و می گویند: خداوندا، اینان همان برادران ما هستند که در دنیا با هم زندگی می کردیم. پس چرا ایشان را بر ما برتری داده ای؟
می گویند: هیهات، دور است از حقیقت. آن گاه که شما سیر بودید، آنان گرسنگی می کشیدند، و آن هنگام که شما سیراب بودید، آنان در تشنگی به سر می بردند و آن گاه که شما خواب بودید، آنان ایستاده بودند و زمانی که شما در راحتی و آسایش می زیستید، آنان قرار و آسایش نداشتند.
ای ابوذر، خداوند نماز را نور چشم من ساخته و مرا چنان مشتاق آن قرار داده است که گرسنگان و تشنگان به نان و آب مشتاق اند؛ با این تفاوت که گرسنه و تشنه با خوردن و نوشیدن سیر و سیراب می شوند، ولی مرا از نماز هرگز سیری نیست.
خدای تعالی عیسی را به رهبانیت مبعوث فرمود، ولی مرا به دین پاک و آسان برانگیخته و تأهل و عطر را محبوبم ساخته و نماز را روشنی چشمم قرار داده است.
ای ابوذر، مردی که در شبانه روز به جز نمازهای واجبش دوازده رکعت نماز بخواند، در برابر آن، خانه ای در بهشت برایش لازم است.
ای ابوذر، تا هر زمان که در حال نمازی، به کوبیدن درِ پادشاهی مقتدر سرگرمی و هر کس درِ خانه ی پادشاه را بسیار بکوبد، به رویش باز می شود.
مؤمنی نیست که به نماز می ایستد، مگر اینکه رحمت الهی تا عرش او را احاطه می کند و فرشته ای بر وی گماشته می شود که ندا می دهد: ای فرزند آدم، اگر می دانستی آنچه را که در نمازت هست و با چه کسی سخن می گویی، هرگز از نماز خواندن ملول و خسته نمی شدی و از آن روی نمی تافتی.
ای ابوذر، خوشا به حال آنان که پرچم دار روز رستاخیزند و پیشاپیش مردم به بهشت می روند. آنان کسانی اند که سحرگاهان و زمان های دیگر در رفتن به مسجدها پیشی می جستند.
ای ابوذر، خانه ات را قبر خویش قرار مده و با نمازهایی که در آن می خوانی، برای قبرت روشنایی آماده کن.
ای ابوذر، نماز ستون دین است و آنچه از یاد خدا به زبان می آید بزرگ تر است و صدقه گناهان را از بین می برد و ثواب گفتار سودمند برای مردم از صدقه بیشتر است.
ای ابوذر، مراتب بهشت یکی بالای دیگری همانند آسمان و زمین است و گاه که بنده ای به بالا می نگرد، نوری درخشنده تر به چشمانش می تابد که نزدیک است نابینا شود. ناراحت شده، می پرسد: این چه نوری است؟ به او می گویند: این نور برادر مؤمن توست. می گوید: فلان برادرم؟! ما همگی در دنیا کارهای نیکو می کردیم. حال چگونه او بر من چنین برتری یافته است؟
به او می گویند: او عمل و کردارش از تو بهتر بوده است. سپس رضایتی در دلش نهاده می شود که از پایه و مرتبه ی خویش خرسند می شود.
ای ابوذر، دنیا زندان انسان مؤمن و بهشت انسان خدانشناس و کافر است. هیچ مؤمنی صبح نمی کند، مگر اینکه اندوهگین است. چگونه اندوهگین نباشد؛ حال آنکه خداوند خبر داده است که انسان به دوزخ وارد می شود، ولی بیرون آمدنش را به طور مسلم وعده نداده اند؟
انسان با ایمان با بیماری ها، ناملایمات، پیشامدها و گرفتاری ها روبه رو می شود. به وی ظلم و ستم می شود و هرکسی او را یاری نمی کند. منتظر اجر و پاداش پروردگار است و همیشه در این جهان افسرده و محزون است؛ تا زمانی که آن را ترک کند. هنگامی که از این دنیا جدا شد، به سوی آسایش و اکرام خداوند روان می شود....
ای ابوذر، خدا را به صورت «خامل» یاد کن".
گفتم: "ای رسول خدا ذکر خامل چیست؟"
فرمود: "عبادت پنهانی. بنده ی خدا به او نزدیک نمی شود، به چیزی بهتر از اینکه سر طاعت بر حکمش در خفا و پنهان باشد.
ای ابوذر، بنده ی خدا گناهی می کند و به سببش به بهشت می رود!"
عرض کردم: "ای پیامبر خدا، چگونه چنین چیزی ممکن است؟"
فرمود: "گناه او همیشه در نظرش آشکار است و همواره از آن توبه می کند و به خدا پناه می برد، تا آن هنگام که به بهشت وارد شود.
ای ابوذر، سوگند به او که جان محمد در دستش است، اگر دنیا نزد خداوند به اندازه ی بال پشه یا مگسی ارزش داشت، حتی یک مرتبه نیز به انسان کافر آب نمی داد. ای ابوذر، دنیا و آنچه در اوست، لعنت و نفرین شده، مگر آنچه به وسیله ی آن رضای الهی منظور شود.
چیزی نزد خداوند تعالی مبغوض تر از دنیا نیست. آن را بیافرید و سپس از آن روی تافت و تا قیامت نیز به آن نظر نخواهد کرد، و هیچ چیز نزد او محبوب تر از ایمان به او و درک کردن آنچه را که به ترکش دستور فرموده، نیست.
ای ابوذر، اگر دیدی که برادرت در دنیا پارساست به سخنانش گوش فراده؛ زیرا او به تو حکمت می آموزد".
گفتم: "ای رسول خدا، زاهدترین مردم کیست؟"
حضرت فرمود: "آن که قبرها و مرگ و ناراحتی ها و سختی ها را از یاد نبرد و فراوانی زینت دنیا را ترک کند و آنچه را باقی می ماند بر آنچه نابود می شود، ترجیح دهد. فردا را از عمر خود نداند و خود را میان آنانی که زیر خاک آرمیده اند، بشمارد.
ای ابوذر، هنگامی که نور در دل تابید، قلب باز و گسترده می شود".
عرض کردم: "ای پیامبر خدا، علامت و نشانه ی آن چیست؟"
فرمود: "نشانه اش توبه و میل به سوی آخرت و دوری از دنیای فریبنده و آماده شدن برای مردن پیش از رسیدن آن باشد.
ای ابوذر، پرهیزکار و خداترس باش، و نزد مردم وانمود نکن که خداترسی تا به سبب آن گرامی ات دارند و اکرامت کنند؛ حال آنکه دلت در اندیشه ی گناه است و معصیت کاری.
ای ابوذر، در هر کاری قصد، نیت و هدف داشته باش؛ حتی در خوردن و خوابیدن.
ای ابوذر، باید منزلت و عظمت الهی در دلت فراوان باشد و او را به خواری یاد مکن؛ چنان که فرد نادان هنگامی که سگ و خوک را می بیند، می گوید: "خدایا خوارش کن"....
ای ابوذر، صدای خود را نزد جنازه ها و هنگام نبرد و تلاوت قرآن بالا مبر.
ای ابوذر، هنگامی که جنازه ای را تشییع می کنی، در اندیشه و خشوع باش و بدان که تو نیز به او می پیوندی.
ای ابوذر، بدان که در شما مردم دو ویژگی ناستوده است: نخست خنده ی بی تعجب و بی مورد و دیگری تنبلی و کسالت عمدی....
ای ابوذر، خودت به حسابت برس، پیش از آنکه از تو حساب خواهند؛ زیرا موجب آسانی حساب در فردای قیامت می شود؛ و نفس خود را بسنج، پیش از آنکه تو را بسنجند و خود را برای ارائه ی اعمالت در بزرگ ترین روزی که همه چیز عرضه می شود و هیچ چیز تو نزد خداوند پنهان نمی ماند، آماده کن.
ای ابوذر، آیا دوست داری که به بهشت داخل شوی؟"
گفتم: "آری، پدر و مادرم به فدایت".
فرمود: "آرزو را کوتاه کن و همیشه مرگ را در نظرت مجسم دار و از خداوند، آن گونه که سزاوار است، حیا کن".
گفتم: "ای پیامبر خدا! همه ی ما از خدا حیا می کنیم".
فرمود: "شرم از خداوند چنین نیست که گمان می شود، بلکه شرم و حیا از خدا چنان است که قبرها و پوسیدن در آن و سختی ها را فراموش نکنی و شکم و سر و آنچه در آنهاست را کنترل کنی و هرکس بزرگی و اکرام آخرت را می خواهد، باید زینت های دنیوی را ترک کند. پس هرگاه تو چنین بودی، به مقام دوستی پروردگار- عزوجل- رسیده ای....
ای ابوذر، دعا کردن با کردارهای نیکو کافی است، آن اندازه که نمک برای طعام بسنده است.
ای ابوذر، آن که بدون عمل نیک دعا می کند، همانند کسی است که با کمان بدون زه تیر می اندازد.
ای ابوذر، خدای تعالی به سبب صالح و شایسته بودن شخصی، فرزندان او را صالح می فرماید و از حرمتش در خانه و خانه های مجاورش- تا هنگامی که میان آنان است- نگه داری می کند.
ای ابوذر، خدایت به سه تن بر فرشتگان مباهات می کند: نخست به مردی که در بیابانی بی آب و علف صبح کند و اذان و اقامه بگوید و نماز بخواند. پس در این هنگام، خداوند به فرشتگان می فرماید: به بنده ام بنگرید که نماز می خواند درحالی که هیچ کس به جز من او را نمی بیند. آن گاه هفتادهزار ملک فرود می آیند و پشت سر او به نماز می ایستند و تا فردا برایش آمرزش می خواهند.
دوم، مردی که شبانگاهان برخیزد و به تنهایی نماز بخواند و سجده کند و در همان حال به خواب رود. خداوند به فرشتگان می فرماید: نگاه کنید به بنده ام که روحش نزد من است و تنش در سجده.
سوم، مردی که در میدان جهاد باشد و رفقایش بگریزند، اما او ثابت قدم بجنگد تا کشته شود.
ای ابوذر، جز با افراد با ایمان هم نشین مباش و غذایت را جز شخص پرهیزکار نخورد. تو نیز غذای افراد فاسق را مخور. به کسی خوراک ده که به سبب خدا دوستش داری و خوراک کسی را بخور که برای خدا دوستت می دارد.
ای ابوذر، برای کار نیک نیت کن؛ اگر چه انجامش ندهی تا از بی خیالان به شمار نیایی.
ای ابوذر، از غیبت کردن سخت بپرهیز؛ زیرا گناه غیبت از زنا بیشتر است".
گفتم: "ای پیامبر خدا، چرا چنین شده است؟"
فرمود: "زیرا اگر مردی که زنا می کند توبه نماید، خداوند توبه اش را می پذیرد، اما گناه غیبت آمرزیده نمی شود تا فردی که از او غیب شده، غیبت کننده را ببخشاید.
ای ابوذر، ناسزا گفتن و دشنام دادن به مسلمانان مؤمن فسق و گناه است و جنگ با او کفر است و غیبت کردنش از گناه های خداست و حرمت مال و دارایی مؤمن مانند حرمت خونش است".
گفتم: "ای پیامبر خدا، غیبت چیست؟"
فرمود: "اینکه درباره ی برادر دینی ات حرفی بزنی که از آن خوشش نمی آید." گفتم: "ای پیامبر خدا، اگر آنچه درباره ی او گفته می شود در وی وجود داشته باشد، چطور؟"
فرمود: "بدان اگر چیزی را بگویی که در او باشد غیبتش را کرده ای، و اگر چیزی را بگویی که در او نباشد به وی تهمت زده ای. ای ابوذر، هر کس از غیبت کردن برادر مسلمان و باایمان خود جلوگیری کند، بر خداست که او را از آتش دوزخ آزاد فرماید.
ای ابوذر، هر کس نزد او درباره ی برادر مسلمانش غیبت شود و وی بتواند از این کار جلوگیری کند و غیبت شونده را یاری دهد، خدای- عزوجل- او را در دنیا و آخرت یاری می کند، و اگر بتواند از خوار شدن او جلوگیری کند، اما او را یاری ندهد، خداوند نیز وی را در دنیا و آخرت خوار می سازد.
ای ابوذر، بدان «قتات» به بهشت داخل نخواهد شد".
گفتم: "ای رسول خدا، قتات چه کسی است؟"
فرمود: "کسی که سخن چینی کند. ای ابوذر، سخن چین در قیامت از عذاب خدای- عزوجل- راحت نمی شود.
ای ابوذر، هر که در دنیا دورو، دو چهره و دو زبان باشد، در آتش جهنم نیز دورو و دوزبان خواهد بود.
ای ابوذر، امانت مجلس را نگاه دار. [مجالس امانت است] و افشای راز برادر مؤمنت، خیانت؛ پس، از آن پرهیز و از مجلسی که اقوام و خویشانی با هم نشسته اند، دوری کن.
ای ابوذر، کردارهای اهل دنیا در هر هفته دو روز دوشنبه و پنجشنه به خداوند ارائه می شود. پس خداوند هر بنده ی با ایمانی را می آمرزد، مگر بنده ای که میان او و برادر مؤمنش دشمنی و کینه ای باشد که درباره ی این دو تن می گویند: این دو را بگذارید؛ هرگاه که آشتی کردند، آنگاه ارائه کنید.
ای ابوذر، از قهر کردن با برادر مؤمنت دوری کن؛ چون عمل نیک در حال قهر و متارکه، از سوی خداوند پذیرفته نمی شود. پس اگر ناچار بودی، بیش از سه روز قهر نکن. هر کس در حال قهر کردن با برادر مؤمنش بمیرد، آتش دوزخ بر او سزاوارتر است.
ای ابوذر، هر کس دوست دارد مردم در مقابل او بایستند، جایگاهش در آتش دوزخ است.
ای ابوذر، هر کس درحالی بمیرد که در دلش به اندازه ی ذره ای تکبر و خودخواهی سنگینی کند، بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید، مگر آنکه پیش از مردنش توبه کند.
ای ابوذر، بیشتر افرادی که به آتش دوزخ داخل می شوند، متکبران اند.
ای ابوذر، هر کس لباسش را از سر تکبر بر زمین کشد، روز قیامت خدای- عزوجل- بر او نظر نفرماید.
ای ابوذر، هر کس که دامن خود را وصله کند و کفش خود را پینه دوزد و صورتش را به خاک مالد، از تکبر دور شود.
ای ابوذر، به زودی مردمی از امت من خواهند آمد که در ناز و نعمت به دنیا می آیند و کوششان [دست یافتن به] خوردنی ها و آشامیدنی های رنگارنگ و گوناگون خواهد شد و مردم آنان را تحسین و ستایش می کنند که بدترین افراد امت من آنان اند.
ای ابوذر، لباس زبر، کهنه و درشت بافت بپوش تا فخر و تکبر در تو راه نیابد. هر کس پوشیدن لباس فاخر و زیبا را[برای فخر فروختن به دیگران] ترک کند- حال آنکه بر تهیه اش تواناست- و به سبب فروتنی و رضای الهی، آن را ترک کند، خداوند لباس کرامت و بزرگی به او خواهد بخشید.
ای ابوذر، خوشا به حال کسی که برای خداوند با مردم تواضع کند، بدون اینکه نیاز یا کمبودی داشته باشد، تا جایی که به حیثیتش لطمه ای وارد نشود؛ و خود را کوچک بشمارد، تا جایی که موجب خواری اش نشود و ثروتی را که از راه حلال گرد آورده، به مستمندان بدهد و به بیچارگان و تهی دستان رحم کند و با فقها، حکما و دانشمندان معاشرت کند.
خوشا به حال کسی که سرشت و درونش پاک و صالح و ظاهر و برونش شایسته و پسندیده باشد و شر خود را از مردمان بازداشته، آنان را نیازارد.
خوشا به حال آنان که به علم خود عمل می کنند و آن را به کار می گیرند. فزونی ثروتشان را در راه خدا می بخشند و از سخنان بی فایده و بیهوده خودداری می کنند"».(1)
ابوذر غفاری، پس از رحلت پیامبر(ص)
ابوذر غفاری، همواره در رکاب حضرت رسول(ص) بود و زیر سایه ی او پیوسته در رویدادهای مهم و تاریخی- ازجمله جنگ های بزرگ، فتح مکه و...- فعالانه حضور داشت. او در حجه الوداع ملازم رسول خدا(ص) بود و از رویدادهای این سفر نیز درس های بسیار آموخت. در بازگشت نیز ماجرای بزرگ غدیر روی داد و او آن را از نزدیک دید. بدین ترتیب وظیفه ی آینده اش را درباره ی گزینش رهبر و جانشین رسول خدا(ص) دانست. درگذشت رسول خدا(ص) ابوذر را به سختی تکان داد؛ ابوذری که تا آن هنگام هیچ حادثه ای او را تکان نداده بود. دوری از رسول خدا(ص) برای وی سخت و دشوار بود؛ کسی که مدت های طولانی ابوذر کنار سفره ی دانشش نشسته بود؛ کسی که گم شده ی دیرین ابوذر بود و او تنها پس از یافتن وی به آرامش رسید. اما دل ابوذر به وجود جانشین واقعی پیامبر(ص)، امیر مؤمنان، علی(ع) تسکین می یافت و از اینکه در پناه مردی بزرگ چون علی(ع) قرار داشت، احساس امنیت و آرامش می کرد. او از حقیقت آگاه بود. از این روی، در فرصت های مناسب، جانشین بر حق رسول خدا(ص) را معرفی می کرد و از ماهیت غاصبان حکومت و حق ولایت پرده برداشته، آنان را رسوا می ساخت.علامه مجلسی در بحارالانوار، چنین باز می گوید:
معاویه بن ثعلبه گفت: در همان بیماری ای که ابوذر درگذشت، با گروهی به عیادتش رفتیم و گفتیم: «وصیت خود را بگو». گفت: «وصیت خود را به امیرمؤمنان کرده ام».
گفتیم: «مراد شما عثمان است؟» ابوذر گفت: «نه، مرادم امیرمؤمنان است که به واقع رهبر مؤمنان است. به خدا سوگند، او عالم ربانی این امت است. اگر او از میان شما برود، کارهای زشت بسیار خواهید کرد».(2)
در نقل دیگر است که گفتند: «چرا نزد عمر وصیت نکرده ای؟» و نزدیک به همین مضمون پاسخ داد. پرسیدند: «ما می دانیم که محبوب ترین شخص نزد رسول خدا(ص)، محبوب ترین شخص نزد توست. ولی بگو بدانیم محبوب ترین شخص نزد رسول خدا(ص) که بود؟»
ابوذر گفت: «محبوب ترین شخص نزد رسول خدا(ص)، علی بن ابی طالب(ع) است که حق مسلمش را غصب کردند».(3)
ابوذر در ماجرای غصب حکومت از سوی غاصبان، از مدافعان سرسخت امیرمؤمنان، علی(ع) بود و لحظه ای از حمایت او دست برنداشت. وی بااینکه پس از رسول خدا به شمشیر دست نبرد، با شمشیرِ بیان مبارزه کرد. وقتی مردم دنیاطلب که دین، تنها زبانشان را حرکت می داد، به سبب حفظ شئون مالی و مادی چند روزه ی خویش یا ترس و خوف های بیجا که بیشتر جنبه های مادی داشت، به سوی جبهه ی مخالف و ناحق گرویدند، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار در روز سقیفه ی بنی ساعده از علی(ع) حمایت کردند و به همراهی او، با ابوبکر دست بیعت ندادند.
پس از سقیفه، دلدادگان امیرمؤمنان، علی(ع)، یعنی ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و بریده ی اسلمی، برای کمک به خانه ی علی(ع) وارد شدند و با اعلام آمادگی برای دفاع از حریم علی(ع) همراه با آن حضرت به راه افتادند، درحالی که می گفتند: «ای مردم بی وفا! چقدر زود رسول خدا(ص) را تکذیب کردید و وصایایش را نادیده انگاشتید و کینه های زشت چهره هایتان بر ضد محمد(ص) از سینه هایتان برخاست».
ابوذر، مقداد و عمار با اعلام آمادگی برای برخورد فیزیکی با غاصبان حکومت، به امام علی(ع) روی کرده، گفتند: «ما در کمین فرمان توییم. هر دستوری بفرمایی، اجرا می کنیم. با شمشیر در رکاب توییم تا کشته شویم».
امام علی(ع) فرمود: «خداوند شما را کانون لطف خود قرار دهد. خود را نگاه دارید و وصیت و پیمان رسول خدا(ص) را از یاد نبرید و از جنگ خودداری کنید».(4)
ابی حمزه می گوید:
از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود: «هنگامی که علی(ع) را برای گرفتن بیعت با وضع خاصی به سوی مسجد می بردند، ابوذر دستش را بر دست دیگرش زد و گفت: "کاش آن شمشیرها دوباره به دستمان می افتاد".
مقداد گفت: "اگر علی(ع) بخواهد، خداوند را برای دفع دشمنان می خواند".
سلمان گفت: "سرورم علی(ع) بر مصالح و امور داناتر است"».(5)
اعتراض به ابوبکر
هنگامی که ابوبکر بر مسند خلافت نشست، دوازده تن به شدت این منصب را انکار کردند.طبرسی می گوید:
ابان بن تغلب از امام جعفر صادق(ع) پرسید: «آیا هنگامی که ابوبکر در جایگاه رسول خدا(ص) نشست به جز اهل بیت(ع)، کسی به او اعتراض نکرد و حکومت ابوبکر را انکار ننمود؟» حضرت فرمودند:
دوازده تن به خلافت ابوبکر آشکارا اعتراض کردند. شش تن از مهاجران که عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد، بریده ی اسلمی، خالدبن سعید و عمار، و شش تن دیگر از انصار، شامل: ابوالهیثم، عثمان بن حنیف، سهل بن حنیف، خزیمه، ابی ابن کعب و ابوایوب انصاری.
اینان تصمیم گرفتند ابوبکر را در مسجد از سر منبر پایین بکشند. برخی پیشنهاد کردند که در این باره با علی(ع) مشورت کنیم؛ اگر او اجازه داد، بی شک چنین خواهیم کرد. ما دیگر کاسه ی صبرمان لبریز شده و جز انقلاب راه دیگری نیست. همگی این پیشنهاد را پذیرفتند و نزد علی(ع) رفته، چنین گفتند: «ای امیرمؤمنان! از حق دست کشیده ای و آن را به خود واگذاشته ای، در حالی که رسول خدا(ص) می فرمود: "علی با حق است و حق با علی. هر جا علی بگردد، حق نیز در پی او می گردد". ما تصمیم گرفته ایم ابوبکر را از منبر پایین آوریم. اکنون نزد شما آمده ایم تا اجازه بگیریم.
امیرمؤمنان، علی(ع) فرمود: «به خدا سوگند، اگر چنین کنید، همه ی طرف داران ابوبکر با شمشیرهای کشیده نزد من می آیند و بیعت می خواهند و می گویند: اگر بیعت نکنی، تو را می کشیم. در این صورت بر من لازم است که از خود دفاع کنم. رسول خدا(ص) به من خبر داده است: "این امت با تو حیله می کنند و عهد و پیمان مرا می شکنند و نسبت تو با من همانند نسبت هارون با موسی است. همان گونه که بنی اسرائیل، موسی و هارون را گذاشتند و از سامری پیروی کردند، این امت نیز تو را می گذارند و از دیگری پیروی می کنند". من عرض کردم: "ای رسول خدا! با ایشان چگونه رفتار کنم؟" حضرت فرمود: "اگر یاور داشتی با آنان بجنگ، وگرنه خون خود را حفظ کن تا هنگامی که نزد من آیی". از این روی، نزد او بروید و آنچه از رسول خدا(ص) شنیده اید به او بگویید و حجت را بر وی تمام کنید». آن دوازده تن وقتی این گفتار را از مولایشان، علی(ع) شنیدند از تصمیم خود پشیمان شدند. آنان روز پنجم رحلت رسول خدا(ص) به مسجد آمدند و از اینکه ابوبکر را بر منبر رسول خدا(ص) می دیدند، شعله ی خشم در دلشان زبانه می کشید. آنان با بیانی محکم و منطقی با ابوبکر مناظره و او را محکوم کردند. هر یک از آنان با گفتاری آتشین و کوبنده از حق سرورشان علی(ع) به دفاع برخاستند. نخست مهاجران سخن گفتند و سپس انصار.
نخستین کسی که سخن گفت، خالدبن سعید اموی بود. وی گفت: «ای ابوبکر، تو می دانی پیامبراکرم(ص) پس از جنگ بنی نضیر فرمود: "بدانید و وصیت مرا حفظ کنید. پس از من علی خلیفه و جانشینم در میان شماست. خدایم این گونه به من سپرده است"». پس از او سلمان برخاست و سخن معروفش را به زبان فارسی گفت: «کردید و نکردید(خلیفه تعیین کردید، ولی کار درستی نکردید)».
سومین تن ابوذر بود که به اعتراض گفت: ای قریش، زشت کاری کردید. دودمان پیامبر را از یاد بردید. سوگند به خدا، با روشی که دارید مردم عرب را به دین بی عقیده خواهید کرد. اگر امر خلافت را به اهل بیت(ع) واگذارید، دو شمشیر اختلاف در برابر هم قرار نمی گیرند. سوگند به خدا، این مقام برای کسی است که مسلط بوده، در امور پیروز شود. آنان که اهلش نیستند در این خلافت طمع کردند. از این روی، در طلب این مقام، چه خون ها ریخته شود.
شما به خوبی دریافتید که پیامبر فرمود: "پس از من، تنها علی(ع) خلیفه و جانشین من است و پس از او، فرزندانم حسن(ع) و حسین(ع)، و پس از آنان، پاکان از فرزندانم".
فرمان رسول خدا(ص) را پشت گوش انداختید و پیمان آن حضرت را از یاد بردید. برای دنیا، سرای جاودانی را که در آن جوان پیر نمی شود، نعمت هایش از بین نمی روند و مردمش غمگین نمی شوند و مرگی در آنجا وجود ندارد فروختید، و بهای آن را، چیزی اندک و از بین رفتنی قرار دادید؛ مانند امت های پیشین که با پیامبران خود دشمنی کردند و پس از آنان با فرزندان پیامبرانشان خصومت ورزیدند و قانون پیامبر خویش را تغییر دادند. شما از چنین مردمی تقلید می کنید. از فرمان رسول اسلام(ص) سرپیچی کردید و با اهل بیت او دشمنی ورزیدید. به زودی به مکافات این کردار پست خود گرفتار خواهید شد».(6)
ابوبکر که در برابر مخالفت های شدید این گروه قرار گرفته بود، در پاسخ ابوذر و دیگران که با او بودند، گفت: «من والی تان شدم، ولی از شما بهتر نیستم. رهایم کنید؛ رهایم کنید».
چون عمر پشیمانی او را از خلافت دید، با عصبانیت صدا زد: «بیا پایین ای احمق. تو که می خواستی برای امور قریش قیام نکنی، چرا خود را در چنین پستی ای قرار دادی؟ به خدا سوگند، من مصمم خلافت را به "سالم" غلام ابوحذیفه واگذار کنم!»
ابوبکر از منبر پایین آمد و به خانه رفت و سه روز بیرون نیامد، تا اینکه عمر، خالدبن ولید، سالم، غالم ابوحذیفه و معاذبن جبل با بسیاری مردم به خانه ی ابوبکر رفتند و به او قوت قلب دادند. او نیز که گویا منتظر این حمایت مسلحانه بود، بی توجه به حرف چهار روز پیش خود به مسجد آمد. عمر که همراه این جماعت به مسجد می آمد، گفت: «ای شیعیان و یاران علی، بدانید اگر یک بار دیگر از این حرف ها بزنید، گردنتان را می زنم».(7)
پی نوشت ها :
1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج74، ص76؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی(شیخ صدوق)، الامالی، ص334؛ سید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، ج4، ص232.
2- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص433؛ سید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، ج4، ص229.
3- سید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، ج4، ص229.
4- سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، ص58- 88.
5- عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج1، ص236؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ج1، ص38؛ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج5، ص404.
6- محمد تقی لسان الملک، ناسخ التواریخ خلفا، ص34- 36؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی(شیخ صدوق)، الخصال، ج2، ص463؛ ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، الاحتجاج علی اهل الجاج، ج1، ص100؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج8، ص54.
7- ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج1، ص186- 200؛ عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج1، ص199؛ قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج1، ص203.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}