نویسنده:علی‌اکبر نودهی؛




 
پیروزی انقلاب اسلامی ایران شرایطی را فراهم آورد که مردم ایران پس از چندصد سال تحمل ظلم و جور مسیری را بیابند که راه آزادی و عدالت و اسلام راستین را به آن‌ها نشان داده است. در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی، خون‌های بسیاری ریخته و رنج‌های فراوانی کشیده شد. اگرچه پیروزی انقلاب اسلامی بدون حضور توده‌ی مردم و قشرهای جامعه امکان‌پذیر نبود، ولی وجود رهبری حضرت امام خمینی (رحمت‌الله علیه) در این مسیر همچون چراغ راهنمایی برای انتخاب و پیمودن راه درست بود. در این مسیر، شاگردانی در محضر حضرت امام تربیت شدند که کمک شایانی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایفا کردند. اگرچه این شاگردان نقش شایانی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند، ولی در مسیر روند انقلاب اسلامی برخی از این افراد دچار اشتباهات و حتی فراتر از آن انحرافات تأسف باری شدند.
آیت‌الله منتظری، که از بزرگ‌ترین شاگردان حضرت امام (رحمت‌الله علیه) و در زمان مبارزه یار و همراه امام بود، از جمله‌ی این افراد است. تحمل زندان و تبعید در زمان حکومت شاهنشاهی پهلوی دلیلی بود تا آیت‌الله منتظری به عنوان یکی از مهره‌های تأثیرگذار در انقلاب اسلامی معرفی شود، تا جایی که حضرت امام خمینی (رحمت‌الله علیه) در زمان تبعید خود آیت‌الله منتظری را به عنوان نماینده‌ی تام‌الاختیار خود در ایران منصوب کرد و در نامه‌ای، از ایشان خواست تا بر بیت خود در قم اشراف داشته باشد.[1] همچنین حضرت امام آیت‌الله منتظری را با تعابیری همچون «فقیه عالی‌قدر»، «مجاهد بزرگوار» یا «حاصل عمر من» خطاب قرار می‌دادند.[2]
زمانی که حضرت امام (رحمت‌الله علیه) به فرانسه و منطقه‌ی نوفل‌لوشاتو تبعید شدند و پس از اینکه آیت‌الله منتظری از تبعید و زندان خلاص شدند، به نزد حضرت امام رفتند و در خصوص شکل‌گیری حکومت اسلامی با ایشان صحبت کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حضرت امام (رحمت الله علیه) مسائل فقهی و سیاسی مربوط به وزارتخانه‌ها و قوه‌ی قضاییه را به وی ارجاع دادند. آیت‌الله منتظری پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان ریاست مجلس خبرگان انتخاب شدند و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کردند. همچنین نقش بسیار مهمی در قرار دادن اصل ولایت فقیه، که خود ایشان از جمله‌ی نظریه‌پردازان آن بودند، در قانون اساسی داشتند.[3] در نهایت، در تیرماه 1364، از سوی مجلس خبرگان و با پیشنهاد سید احمد خمینی، فرزند بزرگوار حضرت امام (رحمت الله علیه)، به عنوان قائم مقام حضرت امام خمینی انتخاب شدند و در واقع، به عنوان دومین شخص سیاسی جمهوری اسلامی ایران شروع به فعالیت کردند.[4] حال سؤال اینجاست چه شد که نه تنها عمر قائم مقامی آیت‌الله منتظری، بلکه عمر فعالیت‌های سیاسی ایشان از زمانی که به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شدند بیشتر از 4 سال دوام نیاورد.
در این خصوص، همیشه و از نظرگاه‌های گوناگون دیدگاه‌های متفاوتی ارائه شده است. برخی معتقدند علت اصلی برکناری و انزوای سیاسی ایشان در تفاوت و اختلاف‌های موجود و نیز نگرش‌های متمایز میان ایشان و حضرت امام خمینی در نحوه‌ی اداره‌ی جامعه و شکل تقابل با برخی نیروهای منحرف در روند انقلاب بوده است؛ البته در کنار آن برخی مسائل دیگر، از جمله اظهارات آیت‌الله منتظری در خصوص جنگ تحمیلی (که تا اندازه‌ای قدسی بودن و عظمت جنگ تحمیلی را نادیده گرفتند)، نیز مزید بر علت شد.[5]
با این حال، آنچه دلیل اصلی کنار نهاده شدن منتظری شد، مربوط به دو مسئله می‌شود: یکی حمایت آیت‌الله منتظری از باند سید مهدی هاشمی، علاوه بر جنایات و قتل‌هایی که این باند انجام داد و دیگری اتفاقات سال 1367 و اعدام منافقین با دستور حضرت امام (رحمت الله علیه) و مخالفت آیت‌الله منتظری در این باب؛ البته می‌بایست برخی اظهارات وی، در مورد مسائل بنیادین نظام، مِن جمله جنگ تحمیلی را نیز به این موارد افزود که در ادامه به بررسی آن‌ها می‌پردازیم.

ماجرای باند هاشمی

سید مهدی هاشمی، که برادر هادی هاشمی ‌ـ‌داماد آیت‌الله منتظری‌ـ‌ بود، در اوایل سال 1342 وارد حوزه‌ی علمیه‌ی قم شد. ورود وی به حوزه‌ی علمیه‌ی قم و چند سال اولیه‌ی آن مصادف بود با شرایط خاص سیاسی در کشور، از جمله قیام خونین 15 خرداد و نیز سخنرانی‌های تند حضرت امام علیه رژیم شاهنشاهی و تبعید ایشان در سال 43 به خارج از کشور. در این شرایط، مهدی هاشمی نیز وارد فعالیت‌های سیاسی شد و در سال 1346 به اتهام پخش اعلامیه توسط ساواک دستگیر، ولی به سرعت آزاد شد.[6] مهدی هاشمی پس از این به تدریج با سازمان‌های چپ چریکی آشنا شد و تا اندازه‌ی زیادی تحت تأثیر این سازمان‌ها قرار گرفت. وی، پس از مراجعه به اصفهان، شروع به فعالیت و عضوگیری برای تشکیلات خود کرد.
با این حال، مهدی هاشمی و جریانی که به وسیله‌ی وی هدایت می‌شد، در مسیر درست مبارزه قرار نگرفتند و به تدریج مبارزه‌ی خود را به سمت ترور پیش بردند که می‌توان علت اصلی این امر را ناآگاهی این جریان از اسلام راستین دانست. ترور آیت‌الله شمس‌آبادی، در سال 1356، توسط جریان مهدی هاشمی نقطه‌ی شروعی برای بیراهه رفتن این جریان بود و در واقع، این عمل به عنوان نقطه‌ی سیاهی در فعالیت‌های گروهک مهدی هاشمی ثبت شد.[7] اگرچه مهدی هاشمی پس از این جریان به زندان انداخته شد و حتی به اعدام نیز محکوم شد، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد.
مهدی هاشمی در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب با حمایت برادر خود، هادی هاشمی، که هم رئیس دفتر آیت‌الله منتظری بود و هم داماد ایشان، توانست وارد سپاه و عضو شورای فرماندهی این نهاد شود. پس از چندی، به اصفهان بازگشت و در راستای اهداف خود، که عمدتاً حول کسب قدرت می‌گشت، شروع به فعالیت کرد و در همین راستا و برای هموار کردن مسیر خود، در تاریخ 15 دی‌ماه 1358، دست به ترور مهندس بحرینیان، که مسئول کمیته‌های انقلاب اصفهان بود و از نیت باند مهدی هاشمی آگاهی کامل داشت، زد و نقاب از چهره‌ی خود برداشت تا ماهیت اقدامات وی مشخص شود.[8] باند مهدی هاشمی در ادامه‌ی فعالیت‌های خود دست به چند آدم‌ربایی و نیز ترورهایی از جمله ترور حشمت و فرزندانش زدند که در نهایت، در تاریخ 30 مهر 1365، بازداشت شدند و در تاریخ‌های 20، 22 و 24 مرداد 1366 در دادگاه ویژه‌ی روحانیت به اعدام محکوم شدند و حکم نیز اجرا گشت.[9]
مهدی هاشمی، با ورود به حوزه‌ی مسائل خارجی و ارتباط با کشورهای غربی، ایران را درگیر مسائل امنیتی خطرناکی کرد. در هر صورت یکی از مهم‌ترین مواردی را که دلیل عزل آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری می‌دانند ارتباط و حمایت از مهدی هاشمی است. این شروعی بود بر اختلافات حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) و آیت‌الله منتظری و در نهایت، کنارگذاری ایشان از فعالیت‌های سیاسی.
مخالفت آیت‌الله منتظری با دستگیری مهدی هاشمی و دادگاهی که حکم اعدام وی را صادر کرده بود باعث شد که ایشان طی نامه‌ای به حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) فضای جامعه را وارد مسیر خاصی بکنند که در روند پیش روی انقلاب اختلالاتی به وجود آورد.[10] هم‌زمان، هادی هاشمی برای حمایت از برادر خود دست به فاش کردن اطلاعاتی درباره‌ی ارتباط هاشمی رفسنجانی با آمریکا زد که با این کار فضای کشور را بیش از پیش متشنج کرد و شرایط حساسی بر کشور حاکم شد. در این شرایط، آیت‌الله منتظری از روی ناآگاهی به حمایت از این دو برادر اقدام کرد.
حضرت امام (رحمت الله علیه)، که شرایط را وخیم احساس کرد، با دعوت کردن سران قوا به خانه‌ی خود تلاش نمود تا شرایط را آرام کند و فضای کشور را از اختناق و دودستگی برهاند، ولی این جلسه به جایی ختم نشد. حضرت امام (رحمت الله علیه)، در تاریخ 12 مهر 65، نامه‌ای به آیت‌الله منتظری نوشت و هم‌زمان به وزارت اطلاعات قم اعلام کرد که به مهدی هاشمی دستور دهند تا خود را به ستاد وزارت اطلاعات در تهران معرفی کند.[11] پس از این ماجرا، آیت‌الله منتظری دست به اعتصاب سیاسی زد و هیچ‌کس را برای ملاقات خود نپذیرفت و خطاب به حضرت امام عنوان کرد: «اگر امام مرا تحت فشار قرار دهد، حساب خود را از نظام جدا خواهم کرد.»[12] خبر اعتصاب آیت‌الله منتظری به خبر داغ روز در رسانه‌های داخلی و خارجی تبدیل شد و این دست‌آویزی برای سؤاستفاده‌های کشورها و رسانه‌های غربی بر ضد ایران شد.
اعتصاب آیت‌الله منتظری به جایی رسید که حضرت امام برای آرام کردن فضای کشور شخصاً از ایشان خواستند تا به شرایط عادی برگردد و دست از اعتصاب خود بردارد. حضرت امام (رحمت الله علیه)، خطاب به آیت‌الله منتظری، به ایشان متذکر می‌شود که در انتخاب نزدیکان خود دقت نماید و با افراد صالح و مسلمان واقعی مشورت کند، ولی آیت‌الله منتظری کماکان روش خود را دنبال می‌کردند. در نهایت، در جلسه‌ای که برای آرام کردن جو کشور بین سران قوا برگزار شد، آیت‌الله منتظری توجیه شد و اشتباهات باند جنایتکار مهدی هاشمی را تأیید کرد و این قائله ختم به خیر شد.[13]

انتقاد از طولانی شدن جنگ

پس از پایان ماجرای باند مهدی هاشمی، آنچه مشخص شد تفاوت فکری و روشی عمیقی بود که میان آیت‌الله منتظری و مسیر انقلاب وجود داشت و این تفاوتِ نظر در ادامه شدیدتر شد که اوج آن در سال 67 و بر سر مسئله‌ی مجاهدین اتفاق افتاد؛ اما پیش از آن، در دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی در تاریخ 22 بهمن 1367، آیت‌الله منتظری سخنرانی‌ای کرد که به گفته‌ی بسیاری از صاحب‌نظران یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات خود را در تاریخ انقلاب اسلامی مرتکب شد. وی، در این سخنرانی، از طولانی شدن جنگ تحمیلی بسیار انتقاد کرد و اعلام نمود که دشمنان ما، که این جنگ را بر ما تحمیل کردند، پیروز از کار درآمدند. وی، با بیان اینکه بسیاری از جوانان ما در این جنگ کشته شدند، عظمت و بزرگی و قداست جنگ تحمیلی را که یکی از مهم‌ترین نقطه‌های عظمت و به عنوان اتکایی برای نظام جمهوری اسلامی و در حقیقت شروعی برای استقلال کامل بود، زیر سؤال برد. این سخنرانی باعث ناراحتی خانواده‌ی شهدا و نیز بسیاری از مردم شد که حضرت امام (رحمت الله علیه)، در یک جوابیه‌ی تند، 11 روز بعد پاسخ ایشان را دادند و نیز دستور عدم پخش سخنرانی‌های آیت‌الله منتظری را در صداوسیما اعلام کردند.[14]

حمایت از منافقین

دیگر موردی که باعث ایجاد اختلاف شدید و عزل آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری شد، مسئله‌ی منافقین و دستور حضرت امام (رحمت الله علیه) در خصوص اعدام این افراد و مخالف آیت‌الله منتظری بود. یکی از بزرگ‌ترین جرائم سیاسی، که در حکومت اسلامی مجازات حداکثری برای آن در نظر گرفته شده، مسئله‌ی شورش علیه نظام اسلامی است که به «بغی» تعبیر می‌شود.
پس از عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری، سازمان مجاهدین خلق کار خود را با ترورهای وحشتناک و جنایات بسیار ادامه داد. در اوایل جنگ، بسیاری از نیروهای منافقین دستگیر شدند یا به عراق فرار کردند و از آنجا به مبارزه علیه ایران پرداختند.[15] حضرت امام اعلام کرده بود کسانی که در زندان هستند، اگر از مواضع خود کوتاه بیایند و اعتراف کنند که اشتباه کرده‌اند در امان خواهند ماند. با این حال، قسمتی از جریان مجاهدین، که در خارج از کشور علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت می‌کردند، پس از آنکه قطعنامه‌ی آتش‌بس بین ایران و عراق امضا شد و جنگ پایان یافت، از آنجایی که در زندان‌های ایران جاسوسانی داشتند، عملیاتی را در تابستان 67 طرح‌ریزی کردند که به عملیات فروغ جاویدان معروف شد. منافقین قصد داشتند، طی این عملیات، تهران را تصرف کنند و ضربه‌ی آخر را به جمهوری اسلامی بزنند؛[16] ولی با درایت نیروهای سپاه و ارتش جمهوری اسلامی ایران، این عملیات با شکست مواجه شد و تعداد بسیاری از اعضای منافقین کشته یا زندانی شدند. از آنجایی که این افراد در زندان نیز بسیار برای نظام خطرناک بودند و از اَعمال خود احساس ندامت نمی‌کردند، حضرت امام برای حفظ اسلام و نظام اسلامی دستور اعدام آن دسته از افراد را که هنوز بر عقیده‌ی انحرافی خود باقی بودند، صادر کرد؛ ولی این دستور با واکنش آیت‌الله منتظری مواجه شد. ایشان با دستور امام مخالفت نمودند و اعدام منافقین را خلاف اسلام و قانون دانستند. این در حالی بود که منافقین به چیزی جز نابودی نظام جمهوری اسلامی راضی نبودند. این مخالفت آیت‌الله منتظری برای نظام قابل فهم نبود و هنوز نیز جای تأمل دارد. اختلافات آیت‌الله منتظری با امام و اصول انقلاب به جاهای بسیار باریک و خطرناکی رسید که اگر به همین منوال پیش می‌رفت، شاید کشور را به تباهی می‌کشاند.

فرجام کار

با وجود این، آیت‌الله منتظری در تاریخ 7 فروردین 1368 از مقام خود استعفا داد و در نهایت، حضرت امام (رحمت الله علیه) که تمام تلاش خود را برای حفظ وحدت در ایران صرف کرده و از هیچ عملی برای سربلندی و عظمت ایران کوتاهی نکرده بود، مجبور شدند با استعفای ایشان موافقت کنند و در تاریخ 8 فروردین 1368، طی نامه‌ای ایشان را از مقام خود عزل نمودند تا بیش از این خللی در روند رو به رشد انقلاب ایجاد نشود.[17] حضرت امام خطاب به آیت‌الله منتظری فرمودند که بهتر است اطراف خود را از افراد گمراه پاک کنید و از آنجایی که صلاحیت فعالیت سیاسی را ندارید، بهتر است به حوزه برگردید و به تحصیل مشغول گردید و نیز از گناهان خود توبه نمایید تا آمرزیده شوید. حضرت امام تا آن حد از اتفاقات به‌وجود‌آمده ناراحت و دلگیر بودند که مرگ خود را از خداوند خواستند تا بیشتر از این رنج نکشند.
متن پیام حضرت امام به آیت‌الله منتظری بدین شرح است: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال‌های آن‌ها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری نظام را از دست داده‌اید.»

پی‌نوشت‌ها:

[1]صحیفه نور، ج 4، ص 27، 23 دی 1357.
[2]همان، ص 25.
[3]همان، ج 20، صص 130 تا 138.
[4]صحیفه نور، ج 4، 23 دی 1357، صص 216 تا 219.
[5]همان، ص 9.
[6]داستان یک مرداب، محمدرضا سرابندی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 17.
[7]بن‌بست، ریشه‌های انحراف ، ج 1، اداره‌ی کل اطلاعات تهران، صص 86 تا 80.
[8] همان، صص 230 تا 239.
[9]همان، صص 182 تا 185.
[10]محمدی ری‌شهری، خاطرات سیاسی، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص50.
[11]همان، صص 45 تا 47.
[12]همان، ص 51.
[13]همان، ص 102.
[14]صحیفه امام، ج 21، صص 354 تا 359.
[15]جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، تهران، انتشارات سازمان مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1385، ص 350.
[16]یحی فوزی، استراتژی و عملکرد سازمان مجاهدین خلق در برخورد با جمهوری اسلامی، پژوهش‌نامه‌ی متین، 1386، شماره‌ی 35، ص 14.
[17]صحیفه امام، ج 21، ص 330 تا 332.

منبع:برهان