بررسی اوصاف ماهوی نظم اجتماعیِ پساانقلابی در ایران


 

نویسنده: مهدی جمشیدی




 
جامعه‌ی انسانی ‌ـ‌در معنای عام آن‌ـ‌ اگرچه وجود اعتباری دارد، اما به سبب انتساب به عاملیت‌های انسانی و در اثر هویت‌مندی آن‌ها، بالعرض دارای «هویت»[1] (شخصیت) است. در مقام فهم و تحلیل «تحولات» و «واقعیت‌ها»ی اجتماعی موجود در هر نظام اجتماعی، آنچه از اهمیت تعیین‌کننده برخوردار است دستیابی به شناخت و درک عمیق از «هویت نظم اجتماعی» مستقر در یک اقلیم تاریخی و فرهنگی است؛ چرا که رویدادها و تحولات شکل‌گرفته، همگی حامل ضرایب متفاوتی از نسبت ‌ـ‌خواه مثبت و خواه منفی‌ـ‌ با همین هویت ناپیدا هستند. در این یادداشت، نگارنده به دنبال مطرح ساختن سلسله‌ گزاره‌هایی در قالب یک هندسه و چیدمان منطقی (از نظر تقدّم و تأخّر) است که این گزاره‌ها می‌توانند تا حدودی اوصاف ماهوی «نظم اجتماعی پساانقلابی» را در ایران بنمایانند و خوانش و روایتی از رخدادهای معطوف به «فتنه‌ی اجتماعی سال 1388» عرضه بدارند.
یکم) نظام اجتماعی،[2] به مثابه‌ی یک ساختار انسانی، مشتمل بر دو ساحت (عرصه) است: ساحت «حاکمیت سیاسی»[3] و ساحت «جامعه».[4] نسبت میان حاکمیت سیاسی و جامعه بدین صورت است که حاکمیت سیاسی در پی مهندسی[5] (تدبیر) جامعه است.
دوم) نظام اجتماعی از جهت منبع مهندسی اجتماعی[6] دو گونه است: «نظام اجتماعی دینی»[7] و «نظام اجتماعی سکولار».[8] در نظام اجتماعی دینی (اسلامی)، هر دو ساحت حاکمیت سیاسی و جامعه بر مبنای «ایدئولوژی دینی»[9] صورت‌بندی می‌شوند.
سوم) در نظام اجتماعی اسلامی‌ـ‌شیعی، هم «قانون»[10] و هم «حاکم»[11] انتساب به اسلام دارند؛ به صورتی که حد نصاب اسلامیت یک نظام اجتماعی، چنین اقتضائاتی دارد و سطحی فروتر از آن را بر‌نمی‌تابد:
«تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (بقره، 229)
این است احکام الهى. پس، از آن‌ها تجاوز مکنید و کسانى که از احکام الهى تجاوز کنند، آنان همان ستمکاران‌اند.
چهارم) در کانون و نقطه‌ی مرکزیِ حاکمیتِ سیاسیِ برخاسته از اسلامِ شیعی، در عهد غیبتِ امام معصوم (علیه ‌السلام)، «فقیه عادل» قرار می‌گیرد که بر جامعه، «ولایت مطلقه» و نه مقیّده دارد. بر اساس آموزه‌های اسلامی و به خصوص شیعی، زمین هرگز از «حجت الهی» (انسان کامل) تهی نبوده و نخواهد بود؛ چرا که آدمی همواره به هادی و راهبر قدسی محتاج است. از این رو، ولی فقیه حجت خداوند متعال بر جامعه‌ی اسلامی است که به واسطه‌ی «نصب عام»، به جامعه شناسانده شده است:
«إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ (ع) أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَکَ إِلَى أَنْ قَالَ: وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی.»[12]
اسحاق بن یعقوب گوید: من از محمد بن عثمان درخواست نمودم نامه‌ی مرا، که مشتمل بر پاره‏اى از مسائل مشکل است، به ناحیه‌ی مقدّسه‌ تقدیم کند. پس از ارسال آن، جوابى در پاسخ به پرسش‌هاى من به خط مبارک حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بدین مضمون به دستم رسید: خداوند تو را هدایت کند و بر اعتقاد حق ثابت بدارد، تا این که فرمودند: و اما حوادث واقعه، در حل آن‌ها به راویان احادیث ما مراجعه کنید که اینان حجت من بر شمایند و ما حجت خداییم. و اما محمد بن عثمان عمرى، پس خداوند از او و از پدرش در قبل خشنود باشد، زیرا او فرد مورد اعتماد من است و نامه‏اش نامه من مى‏باشد.
در روایت دیگری آمده است:
«عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِ اللّهِ (ع) عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا إِلَى السّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ یَحِلّ ذَلِکَ؟ قَالَ: مَنْ تَحَاکَمَ إِلَیْهِمْ فِی حَقّ‏ٍ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنّمَا تَحَاکَمَ إِلَى الطّاغُوتِ وَ مَا یَحْکُمُ لَهُ فَإِنّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ قَالَ اللّهُ تَعَالَى: "یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ" قُلْتُ: فَکَیْفَ یَصْنَعَانِ؟ قَالَ: یَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنّمَا اسْتَخَفّ بِحُکْمِ اللّهِ وَ عَلَیْنَا رَدّ وَ الرّادّ عَلَیْنَا الرّادّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدّ الشّرْکِ بِاللّهِ.»[13]
عمر بن حنظله گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: دو نفر از خودمان راجع به وام یا میراثى نزاع دارند و نزد سلطان و قاضیان وقت به محاکمه مى‏روند، آیا این عمل جایز است؟ فرمود: کسی که در موضوعى حق یا باطل، نزد آن‌ها به محاکمه رود، چنان است که نزد «طاغوت» به محاکمه رفته باشد و آنچه «طاغوت» برایش حکم کند، اگرچه حق مسلّم او باشد، چنان است که مال حرامى را مى‏گیرد، زیرا آن را به حکم «طاغوت» گرفته است، در صورتى که خدا امر فرموده است به او کافر باشند. خداى تعالى فرماید: «مى‏خواهند به طاغوت محاکمه برند، در صورتى که مأمور بودند به او کافر شوند.» عرض کردم: پس چه کنند؟ فرمود: نظر کنند به شخصى از خود شما که «حدیث» ما را روایت کند و در «حلال» و «حرام» ما نظر افکند و «احکام» ما را بفهمد، به حکمیّت او راضى شوند، همانا «من» او را حاکم شما قرار دادم. اگر طبق دستور ما حکم داد و یکى از آن‌ها از او نپذیرفت، همانا حکم «خدا» را سبک شمرده و «ما» را رد کرده است و آنکه ما را رد کند، خدا را رد کرده و این در حد «شرک» به خداست.
پنجم) ملاک و مناط همبستگی در جامعه‌ی اسلامی «عقیده»[14] (فکر، اندیشه، بینش) است، نه ملیّت،[15] قومیت،[16] نژاد،[17] طبقه‌ی اقتصادی،[18] زبان[19] و... به عبارت دیگر، جامعه‌ی اسلامی به سبب وابستگی به ایدئولوژی اسلامی، یک ساختار اجتماعی «مستقل» و «واحد» انگاشته می‌شود. از این‌ رو، ایدئولوژی اسلامی را باید «روح کلی» حاکم بر ضمیر و ذات جامعه‌ی اسلامی قلمداد کرد. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَ لاَ تَفَرَّقُواْ» (آل‌عمران، 103)
و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
قرآن کریم تصریح می‌کند که بخش وسیعی از دشمنی‌ها و ستیزه‌جویی‌ها به منظور زدودن همین روح کلی از جامعه‌ی اسلامی صورت می‌گیرد:
«وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ» (بقره، 217)
و آنان [کافران] پیوسته با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند، شما را از دین‌تان برگردانند.
«لَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ» (بقره، 120)
[ای پیامبر!] هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمى‏شوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى. بگو در حقیقت تنها هدایت‏ خداست که هدایت [واقعى] است و چنانچه پس از آن علمى که تو را حاصل شد، باز از هوس‌هاى آنان پیروى کنى، در برابر خدا، سرور و یاورى نخواهى داشت.
ششم) ولی‌ فقیه، به مثابه‌ی عاملیتی که در صدر و رأس نظام اجتماعی اسلامی‌ـ‌شیعی در عهد غیبت امام معصوم (علیه‌ السلام) قرار دارد، مکلف به صیانت از روح کلی جامعه (یعنی ایدئولوژی اسلامی) است؛ به این معنا که وی باید اولاً همچون یک «دیده‌بان» و «ناظر»، کلیّت نظام اجتماعی را رصد نماید و ثانیاً، به منزله‌ی «قوّه‌ی عاقله» و «هادی»، آن را به سوی تطابق حداکثری با ایدئولوژی اسلامی سوق بدهد. بر این اساس، ایدئولوژی اسلامی ‌ـ‌که یک ساختار معرفتی صامت است‌ـ‌ بدون حضور و فاعلیتِ فقیه عادل، سعادت و کمال جمعی را رقم نخواهد زد. علامه شهید مطهری در این باره می‌نویسد:
«مسئله‌ی ولایت فقیه این نیست که فقیه، خودش در رأس دولت قرار مى‏گیرد [و] خودش مى‏خواهد عملاً حکومت کند و مجرى باشد. نقش فقیه در یک کشور اسلامى، که ملتزم و متعهد به اسلام است و اسلام را به عنوان یک ایدئولوژى پذیرفته است، نقش یک "ایدئولوگ" است، نه نقش یک "حاکم". وقتى که مردم آن "ایدئولوژى" را پذیرفته‏اند، قهراً براى "ایدئولوگ" هم نقشى قائل هستند؛ یعنى اوست که "نظارت" مى‏کند بر اینکه این ایدئولوژى درست اجرا مى‏شود یا نه، [مانند اینکه] آیا این شخص که مى‏خواهد رئیس دولت بشود و به عنوان مجرى قانون در کادر اصول این ایدئولوژى حرکت کند، صلاحیت چنین کارى را از نظر آن ایدئولوژى دارد یا ندارد؟ [بنابراین،] ولایت فقیه "ولایت ایدئولوژیک" است.»[20]
هفتم) هسته‌ی بنیادی «عقیده» در نظام اجتماعی اسلامی‌ـ‌شیعی، مفهوم «ولایت» است که سطوح و ساحاتی از قبیل «ولایت الله»، «ولایت رسول»، «ولایت امام»، «ولایت فقیه عادل» و «ولایت مؤمنین بر یکدیگر» را در بر می‌گیرد. در دوره‌ی غیبت امام معصوم (علیه‌ السلام)، قوام و اساس دینیّت نظام اجتماعی اسلامی، وابسته به تبعیت از فقیه عادل و خضوع باطنی و ظاهری در برابر ولایت حقّه‌ی ایشان است که البته این ولایت در طول ولایت‌های سه‌گانه‌ی یادشده تعریف می‌شود.
«وَ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ» (انفال، 46)
و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع مکنید که سست ‏شوید و مهابت‏ شما از بین برود.
هشتم) رابطه‌ی میان «ولی» (امام عادل) و «جامعه» (امت)، اولاً «رابطه‌ی قدسی»[21] (معنوی)، ثانیاً «رابطه‌ی عقلانی»[22] (استدلالی) و ثالثاً «رابطه‌ی عاطفی»[23] (شورانگیز) است، نه رابطه‌ی قهری (جبارانه). به این ترتیب، پیوند و اتصال بسیار مستحکم و متقنی میان این دو برقرار است که در نظام‌های دیگر (سکولار)، نظیر و معادل ندارد. باید اضافه نمود که نظریه‌ی «اقتدار کاریزمایی»[24] ماکس وبر[25] به هیچ رو، قابل انطباق بر الگوی رابطه‌ی میان امام و امت در جامعه‌ی اسلامی نیست.
نهم) حلقه‌های سه‌گانه‌ی ارتباط میان فقیه عادلِ مبسوط‌الید و جامعه‌ی اسلامی ‌ـ‌که عبارت‌اند از قدسی، عقلانی و عاطفی‌ـ‌ موجب می‌گردد که وی در منزلت[26] ولایت بر جامعه‌ی اسلامی، از قدرت و ظرفیت بسیج اجتماعی فراگیر[27] (فراطبقاتی و حتی فراملی) برخوردار باشد؛ به گونه‌ای که هیچ منزلت دیگری در درون حاکمیت سیاسی، چنین قدرت و ظرفیتی را در اختیار ندارد.
دهم) افزون بر استعدادهای ساختاری «ولایت فقیه عادل»، «ایدئولوژی اسلامی‌ـ‌شیعی» نیز قابلیت‌های چشمگیر و بی‌نظیری برای تولید بسیج اجتماعی دارد؛ به گونه‌ای که فقیه عادل با تنبّه‌دهی نسبت به آن‌ها، خیزش و جنبش اجتماعی می‌آفریند. آموزه‌ی «عاشورا» و آموزه‌ی «مهدویت» دو عنصر کلیدی و زیرساختی در پیکره‌ی کلی ایدئولوژی اسلامی‌ـ‌شیعی‌اند که استعداد و ظرفیت فراوانی را برای بسیج‌‌کنندگی اجتماعی در اختیار فقیه عادل می‌نهد.
یازدهم) نظام اجتماعی اسلامی پس از استقرار، محتمل است دستخوش کشمکش‌ها[28] و ستیز‌هایی[29] درونی شود که پیچیده‌ترین و دشوارترین آن‌ها «فتنه‌ی اجتماعی» است. فتنه‌ی اجتماعی عبارت است از غلبه یافتن شرایط و موقعیت غبارآلود و مبهم در فضای درونی نظام اجتماعی اسلامی که در اثر آن، تشخیص و تمیز «حق» و «باطل» از یکدیگر بر بسیاری از افراد، سخت و دشوار می‌شود. انقلاب اسلامی در طول سه دهه‌ی گذشته، دو فتنه‌ی اجتماعی را ‌ـ‌که در سال‌های 1378 و 1388 به وقوع پیوسته‌اند‌ـ‌ تجربه کرده است.
دوازدهم) آنچه نظام اجتماعی اسلامی را در مورد مواجهه‌ی با «فتنه‌های اجتماعی» مقاوم و مصون می‌دارد «بصیرت» است. بصیرت بدان معنی است که آدمی بتواند با تکیه بر تحلیل و اندیشه‌ورزی، از سطح و ظواهر رویدادها و شخصیت‌ها عبور کند و نفاق را دریابد و حق و باطل را از یکدیگر تفکیک نماید. بنابراین بصیرت در نقطه‌ی مقابل فتنه‌ی اجتماعی است. به همین سبب است که رهبر معظم انقلاب اسلامی، در مدت هشت ماه فتنه‌ی سال 1388، همواره بر عنصر بصیرت تکیه کردند و کسب یا ارتقای آن را از مردم مطالبه نمودند.
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ فَمَا إِلَى ذَلِکَ سَبِیلٌ وَ لَکِنْ أَهْلُهَا یَحْکُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا ثُمَّ لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَارَ أَلَا وَ إِنِّی أُقَاتِلُ رَجُلَیْنِ رَجُلًا ادَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِی عَلَیْهِ أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ»[30]
اى مردم، آن که تواناترین مردمبه حکومت و داناترین آنان به امر خدا در کار حکومت است از همه به حکومت شایسته‏‌‌تر است. اگر در مسئله‌ی «حکومت»، فتنه‌جویى به فتنه برخیزد؛ بازگشت به حق از او خواسته مى‌شود و اگر امتناع ورزید، کشته مى‌شود. به جانم سوگند، اگر جز با حضور همه‌ی مردم، امامت منعقد نگردد؛ چنین کارى شدنى نیست، ولى آنان که حضور دارند، ثبوت حکومت را بر غایبان حکم مى‏کنند. پس فرد حاضر، حق رویگردانى، و غایب، حق انتخاب غیر را ندارد. بدانید که من با دو نفر مى‌جنگم: مردى که چیزى را ادعا کند که حق او نیست و کسى که رویگردان شود از چیزى که بر عهده‌ی اوست. بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مى‏کنم که تقوا بهترین چیزى است که عباد حق، یکدیگر را به آن سفارش مى‏کردند و از بهترین عاقبت‌ها نزد خداست. بین «شما» و «اهل قبله» باب جنگ گشوده شده و این پرچم را به دوش نمى‌کشد، مگر آن که اهل «بصیرت» و «استقامت» و داناى به موارد حق باشد.
سیزدهم) غالباً این‌ گونه است که شخص ولی (امام) به سبب پاره‌ای مصالح و محدودیت‌ها، نمی‌تواند در مسیر ایجاد «بصیرت» گام‌های بلند و حداکثری بردارد. از این ‌رو، لازم می‌آید در ذیل وی، جمعی از «خواص» و «نخبگان» (که در فضایی گشوده‌تر به سر می‌برند)، به صورتی «شفاف» و «آشکار»، به عرصه‌ی غبارآلود و مه‌گرفته‌ی اجتماع پا نهند و حقایق ناپیدا را برای توده‌های مردم (عوام) «تبیین» کنند. اگر پروژه‌ی «تبیین‌گری» آن‌ گونه که شایسته است به انجام برسد، «بصیرت» در عموم مردم تولید خواهد شد و از آنجا که «بصیرت» پادزهر «فتنه‌ی اجتماعی» است، نظام اجتماعی از شرایط بحرانی (عدم تعادل) به شرایط عادی (تعادل) عبور خواهد کرد. حال اگر چنین نشود، یعنی خواص و نخبگان به تکلیفی که بر عهده دارند عمل نکنند (مانند اینکه سکوت اختیار کنند یا سخنان دوپهلو بر زبان جاری سازند و یا به جبهه‌ی فتنه‌جویان بپیوندند)، یا فتنه غالب و مسلّط می‌شود و یا دست‌ کم مقطع بیشتری امتداد می‌یابد و خسارت‌های افزون‌تری بر جا می‌نهد. در قرآن کریم می‌خوانیم:
«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا» (احزاب، 39)
[مؤمنان] همان کسانى [هستند] که پیام‌هاى خدا را ابلاغ مى‏کنند و [تنها] از او مى‏ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند و [البته] خدا براى حسابرسى کفایت مى‏کند.
«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ» (توبه، 71)
و مردان و زنان باایمان دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده وامى‏دارند و از کارهاى ناپسند بازمى‏دارند.
چهاردهم) اگر عاملان و حاملان «فتنه‌ی اجتماعی» به تدریج ماهیت حقیقی خویش را آشکار و عیان سازند، به صورتی که دست تعدّی به سوی روح کلی نظام اجتماعی اسلامی ‌ـ‌که همان ایدئولوژی اسلامی است‌ـ‌ دراز کنند و به ویژه، چنانچه به مقولات حساس آن ضربه وارد کنند، ضمیر و وجدان جمعی، حالت «انفجاری» و «انقلابی» می‌یابد و به فتنه‌انگیزی پایان می‌دهد.
به بیان دیگر، هر قدر حاکمیت سیاسی در برابر «فتنه‌ی اجتماعی» مقاومت و پایداری بورزد، فتنه‌انگیزان بیشتر با گفته‌ها و کرده‌های خویش، پرده از غایات و مقاصد باطل خود می‌گشایند و به این واسطه، از حق‌نمایی فاصله می‌گیرند. در نتیجه، غبارآلودگی فضای اجتماعی، که برخاسته‌ی از امتزاج ظاهری «حق» و «باطل» بود، فرومی‌کاهد. در فتنه‌ی اجتماعی سال 1388، فتنه‌گران که با «تردیدزدایی» و «شبهه‌افکنی» فتنه را پدید آورده بودند، در امتداد حرکت قهقرایی هشت‌ماهه‌ی خویش، به تدریج از هویت خود لایه‌برداری کردند تا آنکه در هتاکی جانسوز روز عاشورای حسینی، پاره‌ی علّیِ نهایی (علت تامّه) را برای خیزش اجتماعی توده‌های مردم در نهم دی‌ماه فراهم نمودند.
پانزدهم) بر مبنای سنت تکوینی الهی، نظام اجتماعی اسلامی همواره در معرض «ابتلائات» و «آزمون‌ها»ی گوناگون است که یکی از اقسام آن‌ها «فتنه‌ی اجتماعی» است:
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ» (عنکبوت، 2 و 3)
آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها مى‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏گیرند. و به یقین کسانى را که پیش از اینان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفته‏اند معلوم دارد و دروغ‌گویان را [نیز] معلوم دارد.
چنانچه جامعه‌ی اسلامی بتواند بر فتنه‌ی اجتماعی غلبه یابد، در واقع یکی از مراحل و منازل «تکامل معنوی» خود را از سر گذرانده است. از این‌ رو، توقع آن است که در ادامه‌ی طی طریق، با فتنه یا فتنه‌های اجتماعی پیچیده‌تر و دشوارتری روبه‌رو گردد. به عبارت دیگر، اولاً تجربه‌ی تاریخی نشان داده که جامعه‌ی اسلامی در هر دوره‌ی تاریخی، با «فتنه‌ها» روبه‌رو بوده است، نه «فتنه». ثانیاً فتنه‌های اجتماعی، از نظر شدت، مراتب و درجات گوناگونی دارند و یکسان نیستند. ثالثاً سیر منطقی ابتلائات فتنه‌گون جامعه‌ی اسلامی از آسان به دشوار است. در نتیجه، انتظار می‌رود فتنه یا فتنه‌های اجتماعی بعدی، هم موضوعیت داشته و هم عمیق‌تر و تهدیدزاتر باشند.(*)
منابع:
نهج‌البلاغه، ترجمه‌ی سید جعفر شهیدی، تهران، علمی و فرهنگی، ١٣٨0.
ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق رازی (کُلِینی)، اصول کافى، جلد 1.
محمد بن الحسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، جلد 27.
حمید پارسانیا، هفت موج اصلاحات: نسبت تئوری و عمل، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، 1388.
_______، حدیث پیمانه: پژوهشی در انقلاب اسلامی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1389.
مهدی جمشیدی، بنیادهای اجتماعی وقوع انقلاب اسلامی در نظریه‌ی علامه مطهری، چاپ اول، تهران، دانشگاه امام صادق (ع)، 1390.
_________، نظریه‌ی فرهنگی استاد مطهری، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی [در آستانه‌ی انتشار است].
حسین کچویان، کندوکاو در ماهیت معمایی ایران: جهانی‌سازی، دموکراسی‌سازی و جامعه‌شناسی سیاسی ایران، قم، مؤسسه‌ی بوستان کتاب، 1383.
یان کرایب، نظریه‌ی اجتماعی کلاسیک: مقدمه‌ای بر اندیشه‌ی مارکس، وبر، دورکهیم، زیمل، ترجمه‌ی شهناز مسمی‌پرست، چاپ سوم، 1386.
______، نظریه‌ی اجتماعی مدرن: از پارسونز تا هابرماس، ترجمه‌ی عباس مخبر، تهران، آگه، چاپ چهارم، 1386.
مرتضی مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی (5): جامعه و تاریخ، تهران، صدرا.
________ ، آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران، تهران، صدرا.
محمدتقی مصباح‌ یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ ششم، 1388.
____________، طوفان فتنه و کشتی بصیرت، قم، مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1390.

پی‌نوشت‌ها:

[1] . Identity.
[2] . Social system.
[3]. Political.
[4]. Society.
[5] . Engineering.
[6] .SocialEngineering.
[7] . Religious.
[8] . Secular.
[9] .Religiousideology.
[10] . Law.
[11] . Governor.
[12] . محمد بن الحسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، جلد 27، باب 11، ص 140.
[13] . ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق رازی (کُلِینی)، اصول کافى، جلد 1، باب 67 (باب اختلاف حدیث)، روایت 10، ص 62.
[14]. Belief.
[15] . Nationality.
[16] . Ethnicity.
[17] . Race.
[18] .Economicclass.
[19] . Language.
[20] . مرتضی مطهری، آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران، صص 256 و 257.
[21] .Spiritualrelationship.
[22] .Rationalrelationship.
[23] .Emotionalrelationship.
[24] . Charismatic authority.
[25] . Max Weber.
[26] . situation.
[27] . Pervasive.
[28] . Conflicts.
[29]. Contentions.
[30]. نهج‌البلاغه، ترجمه‌ی سید جعفر شهیدی، ص 179.

منبع: برهان