نویسنده: محمدرضا چیت‌سازیان




 
روابط ایران و روسیه در طول تاریخ همواره با فراز و نشیب‌های گوناگونی همراه بوده است. اولین چالش‌های جدی ایران و غرب در دوران معاصر به رویارویی نظامی حاکمان قاجار و تزارهای روسیه برمی‌گردد که به معاهدات ننگین ترکمانچای و گلستان ختم شد. در حقیقت این روسیه‌ی تزاری بود که نخبگان سیاسی ایران را برای اولین بار از خواب غفلت چندصدساله‌ی قرون وسطایی بیدار کرد. ‌چنین قراردادهایی در آینده نیز ادامه یافت. آن‌چنان که با قرارداد 1907 میان روس و انگلیس، ایران استقلال و حاکمیت خود را از دست رفته می‌دید، اما با وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه قرارداد ملغی اعلام شد و این بار بر خلاف همیشه، تحولات بین‌المللی به سود ایران رقم خورد.
قدرت گرفتن رضا پهلوی در ایران روابط 2 کشور را به شکل ماهوی تغییر داد، اما با حمله‌ی متفقین به ایران و اشغال نظامی کشور در سال 1320، این روابط وارد نقطه‌ی عطفی شد که اهمیت تحقیق ما را آشکار می‌سازد. در حقیقت آنچه ما در پی آنیم، فهم اساس سیاست خارجی ایران در دوره‌ی پهلوی دوم، در قبال همسایه‌ی استراتژیکش، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، است.

تئوری حامی‌ـ‌پیرو

رابطه‌ی حامی‌ـ‌پیرو یکی از اشکال تاریخی روابط بین کشورهاست. هر گاه دولت‌های بزرگ به رقابت یا رویارویی با یکدیگر برخاسته‌اند، تلاش نموده‌اند تا حمایت دولت‌های کوچک را به منظور تغییر موازنه به نفع خود جلب کنند. متقابلاً هر گاه دولت‌های کوچک یا ناتوان از داخل یا خارج مورد تهدید قرار گرفته‌اند، به سوی دولت‌های قدرتمند روی آورده‌اند تا در سایه‌ی حمایت آنان موجودیت خود را حفظ نمایند. [1]
در دوران معاصر، پایان جنگ جهانی دوم و پدید آمدن فضای جنگ سرد ناشی از رقابت 2 ابرقدرت، سبب شد شاه ایران که ترس از نفوذ کمونیسم را همچون تهدیدی بالقوه احساس می‌کرد و از سوی دیگر، توان ایجاد موازنه‌ی قدرت با دولت‌های اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان را نداشت، آمریکا را دولت حامی خود قرار دهد.
در عین حال، این روابط دارای 3 ویژگی خاص است که آن را از سایر اقسام روابط بین کشورها متمایز می‌گرداند. نخستین مشخصه‌ی آن نابرابری فاحش قدرت بین کشور حامی و کشور پیرو است. دولت پیرو دولتی است ضعیف که به تنهایی توانایی مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی را، که موجودیت آن را به مخاطره انداخته‌اند، ندارد. دولت حامی، از طرف دیگر، یک قدرت بزرگ نظامی است که علت ورودش به یک رابطه‌ی حامی‌ـ‌پیرو نه تضمین ادامه‌ی بقای خود، بلکه کسب مزیت در برابر دولت یا دولت‌های بزرگ دیگری است که در صحنه‌ی بین‌المللی با آن‌ها رقابت می‌کند. [2]
در تطابق تاریخی با این ویژگی باید خاطر نشان کرد که ضعف و بی‌ثباتی سیاسی و روی کار آمدن دولت‌های ناپایدار و ناکارآمد ویژگی اصلی سال‌های پس از اشغال نظامی ایران توسط متفقین بود. این امر سبب نگرانی دولت‌های غربی و به خصوص آمریکا ‌ـ‌که لقب پیروز جنگ جهانی دوم را یدک می‌کشید‌ـ گشته بود. آمریکایی‌ها عملاً به این موضوع پی برده بودند که چنانچه ایران به عنوان یکی از کشورهای خط مقدم به دست کمونیست‌ها بیفتد، تمامی منافع اقتصادی و سیاسی غرب در منطقه در معرض خطر و تهدید شوروی قرار خواهد گرفت. از سوی دیگر ایران نیز از حضور آمریکا، در جهت کاهش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان، حمایت می‌کرد. [3]
بدین ترتیب شاهد شکل‌گیری توافقات متعدد سیاسی، نظامی و اقتصادی میان 2 کشور بودیم. این 2 کشور قرارداد «آرمیش» را در جهت استخدام نظامیان آمریکا در ارتش ایران (1321)، موافقت‌نامه‌ی ایران و آمریکا مبنی بر ضمانت تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ایران از سوی آمریکا (1322)، موافقت‌نامه‌ی «کنمیش» را در جهت تجدید سازمان ژاندارمری (1323) و قرارداد «میلسپو» را در جهت اصلاح امور اقتصادی و مالی (1321) امضا کردند. اما مهم‌ترین برخورد 2 ابرقدرت شرق و غرب بر سر مسئله‌ی حکومت‌های خودمختار آذربایجان و کردستان شکل گرفت که با زیرکی نخست‌وزیر وقت، قوام‌السلطنه، و اولتیماتوم دولت آمریکا به شوروی خاتمه یافت و نیروهای شوروی مجبور به ترک خاک ایران شدند.
دومین وجه مشخصه‌ی رابطه‌ی حامی و پیرو آن است که این رابطه اساساً یک رابطه‌ی امنیتی است؛ به این معنی که هدف اصلی از برقراری این نوع رابطه بهبود وضعیت امنیتی طرفین است. حامی عمدتاً به این خاطر وارد این رابطه می‌گردد که از وضعیت امنیتی بهتری در قبال رقیب یا رقبای خود برخوردار گردد.
کشور پیرو به نوبه خود در تلاش است از طریق این رابطه، استمرار بقای خود را در مصاف با تهدیدات داخلی و خارجی تضمین نماید. کشور پیرو ممکن است به عنوان ژاندارم منطقه‌ای کشور حامی عمل کند، عملیات نظامی و اطلاعاتی مشترکی با کشور حامی برگزار نماید یا ممکن است پایگاه‌های نظامی و تأسیساتی را در خاک خود برای جاسوسی علیه سایر کشورها در اختیار قدرت حامی قرار دهد. [4]
در این مورد باید گفت که کودتای 28 مرداد نقش مهمی در برقراری روابط امنیتی و نظامی بلندمدت ایران و ایالات متحده ایفا کرد. در حقیقت، با توجه به نقشی که ایالات متحده در بازگشت محمدرضا به سلطنت ایفا کرد و نگاه منفی محمدرضا به انگلیسی‌ها و سوء‌سابقه‌ی استعماری این کشور در ایران، ایالات متحده از این مقطع تبدیل به یگانه قدرت مسلط بر ایران گردید.
از جمله پیامدها و آثار کودتای 28 مرداد گره خوردن امنیت ملی با اقدامات و سیاست‌های ایالات متحده در راستای تأمین منافع آن بود. تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، تجهیز، آموزش و گسترش نیروهای مسلح، نفوذ در سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی و اجتماعی در بُعد داخلی و تشکیل پیمان سنتو، برقرار کردن رابطه‌ی ویژه میان ایران و اسرائیل و ایفای نقش ژاندارمی در منطقه‌ی خلیج فارس، مهم‌ترین اقدامات در زمینه‌های امنیتی، سیاسی و نظامی بود. اهمیت حضور و سلطه‌ی ایالات متحده در ایران و منافع عظیمی که توسط رژیم شاه در اختیار این کشور قرار گرفت به اندازه‌ای بود که کسینجر، یکی از استراتژیست‌های ایالات متحده، گفته است که «شاه نادرترین متحد آمریکا در جهان» است. [5]
سومین وجه مشخصه‌ی این رابطه آن است که کالاها و خدماتی که از سوی کشور پیرو در اختیار حامی قرار می‌گیرد باید امتیازی مهم و ملموس به کشور حامی در مبارزه با حریفانش واگذار نماید. اگر یک کشور ضعیف نتواند کمک باارزشی به یک قدرت بزرگ در مقابل رقبایش بنماید، رابطه‌ی 2 کشور رابطه‌ی حامی‌ـ‌پیرو نیست. [6]
این وجه از رابطه‌ی ایران و آمریکا را در یک کلمه می‌توان خلاصه کرد و آن هم پدیده‌ی نفت است. در حقیقت ایران به عنوان کشور تک‌محصولی و در حال توسعه، که صادرات و وارداتش بر پایه‌ی نفت شکل می‌گرفت، خدمات بزرگی در راستای تأمین منافع آمریکا در منطقه انجام داد. فروش نفت به آمریکا، در حالی که اسرائیل به جنگ با اعراب مشغول بود و اعراب از فروش نفت به آمریکا به دلیل حمایت‌هایش از اسرائیل خودداری می‌کردند، بهترین مثال در این زمینه می‌باشد. در عین حال، منافع اقتصادی‌ای که شاه برای آمریکا به ویژه در سال‌های پایانی سلطنتش داشت بر هیچ کس پوشیده نیست.
از سال 1972 تا سال 1977 رقم فروش جنگ‌افزارهای آمریکا به ایران به 2/16 میلیارد دلار رسید. ایران در این سال‌ها بزرگ‌ترین و تنها خریدار جنگ‌افزارهای آمریکایی و نیرومندترین کشور منطقه‌ی خلیج فارس در زمینه‌ی نظامی شد. همچنین در سال 1975 دولت‌های ایران و ایالات متحده تفاهم‌نامه‌ای امضا کردند که بر پایه‌ی آن، ایران متعهد شد در 5 سال آینده، کالاها و خدمات آمریکایی را به ارزش 15 میلیارد دلار خریداری کند. [7]

روابط ایران و شوروی در سال‌های ابتدایی سلطنت محمدرضاشاه

طی سال‌های فوق، می‌توان گفت ایران سیاست خارجی نداشت. علت آن هم اشغال ایران توسط متفقین بود. لذا دولت‌هایی که در ایران حکومت را در دست داشتند همه دست‌نشانده بودند. شاه در کتاب مأموریت برای وطنم می‌نویسد: «در طی اشغال ایران، عملاً زمام امور در دست انگلیس و روسیه بود و کاری از ما ساخته نبود.» [8]
اما تمایل تاریخی سیاست‌مدارن ایران برای به صحنه کشاندن نیروی سومی که در نقش موازنه‌گر ظاهر شود در این مقطع محقق شد. از این مقطع تاریخی به بعد تا پیروزی انقلاب اسلامی، همواره شاهد گسترش روزافزون نفوذ آمریکا در ایران می‌باشیم.
در حقیقت استراتژی متفقین در جنگ جهانی دوم و دگرگونی‌هایی که پس از آن در موازنه‌ی قدرت بین‌المللی حادث شد، ظهور آمریکا در صحنه‌ی سیاسی ایران را اجتناب‌ناپذیر ساخت. ایالات متحده، به عنوان یکی از امضاکنندگان اعلامیه‌ی تهران، در خلال جنگ جهانی دوم، تعهد کرده بود که از استقلال و تمامیت ارضی ایران حمایت نماید. این موضع آمریکا، ایران را به تعقیب سیاست نیروی سوم در عرصه‌ی سیاست خارجی خود بیش از پیش مصمم ساخت. [9]
رویکرد جدید در سیاست خارجی ایران قطعاً نمی‌توانست از دید دولتمردان روسی نادیده انگاشته شود. استالین می‌گفت، با توجه به اینکه انگلیسی‌ها دارای حق دفاع از تنگه‌های جبل‌الطارق و سوئز هستند و آمریکایی‌ها حقوق مشابهی در کانال پاناما دارند، بنابراین مسکو نیز باید بتواند حقوق مشابهی را در آبراهی که به سوی بخش جنوبی کشورش می‌رود داشته باشد. [10]

امتیاز نفت شمال و تشدید تنش میان ایران و شوروی

در پی حضور چند شرکت نفتی آمریکایی، به منظور کاوش و بررسی پیرامون احتمال وجود نفت در مناطق شمالی ایران، شوروی در اواخر شهریور 1323 یک گروه بزرگ از متخصصان و دیپلمات‌های خود را، با هدف کسب امتیاز نفت در 5 استان شمال ایران، که در مجاورت مرزهای شوروی قرار داشتند، روانه‌ی تهران نمود.
نظرات مختلفی درباره‌ی این اقدام شوروی مطرح شده است که از این میان، 2 نظریه به واقعیت نزدیک‌تر است. اول اینکه هدف از این اقدام تحت فشار قرار دادن ایران برای اعطای امتیاز مورد درخواست شوروی بود تا ضمن استفاده از موضوع نفت شمال، امکان تأثیرگذاری بر جریانات سیاسی داخل ایران را نیز افزایش دهد. نظریه‌ی دوم احتیاج شوروی به نفت ایران را رد می‌کرد و هدف مسکو از این اقدام را جلوگیری از اعطای امتیاز نفت به شرکت‌های غربی و نزدیکی هر چه بیشتر تهران به دولت‌های غربی می‌داند. [11]
روس‌ها این اقدام خود را با حضور نظامی در ایران پیوند زدند و در حالی که استان‌های آذربایجان و کردستان علم خودمختاری برافراشتند، از خروج نیروهای نظامی خود از کشور خودداری کردند و در پی حمایت از جدایی‌طلبان برآمدند، اما در این بین قوام‌السلطنه، نخست‌وزیر وقت، با زیرکی خاصی توانست توطئه‌ی روس‌ها را خنثی کند؛ به نحوی که طی موافقت‌نامه‌ی «قوام‌ـ‌سادچیکف»، که در روسیه به امضا رسید، قوام متعهد گردید امتیاز نفت شمال را در ازای خروج نیروهای روسیه از کشور و عدم حمایت آن‌ها از جدایی‌طلبان به روس‌ها واگذار کند. او تأیید این امتیاز را به مجلس محول کرد و در حالی که نیروهای روس ایران را ترک کرده بودند، با عدم تأیید این موافقت‌نامه توسط مجلس و سرکوب جدایی‌طلبان مناطق خودمختار توسط دولت قوام، غائله‌ی آذربایجان و کردستان به پایان رسید. در این بین از نقش دولت آمریکا نیز نباید غافل بود که با حمایت‌های گوناگون خود نقش نیروی سوم را در ایران به خوبی بازی کرد.

ملی شدن صنعت نفت (1332ـ 1330)

در این دوره، سیاست خارجی ایران تحت تأثیر آموزه‌های دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر وقت، قرار گرفت؛ سیاستی که چندان مورد حمایت آمریکا نبود و سرانجامش به کودتای 28 مرداد 1332 ختم شد. آمریکایی‌ها در این مقطع به دنبال کامل کردن کمربند ضدکمونیسم شوروی در خاورمیانه و عقد پیمانی با دولت مصدق بودند که با مخالفت وی روبه‌رو شدند.
مصدق نیز، طی 27 ماه زمامداری خود، اجرای دقیق سیاست موازنه‌ی منفی را نصب‌العین خود قرار داد و در 29 خرداد 1330 از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید کرد و اداره‌ی صنایع نفت را به شرکت ملی نفت سپرد. او در 9 بهمن 1331 شیلات دریای خزر را، که همچنان در دست شوروی‌ها بود، ملی کرد. بدین ترتیب، او اصول موازنه‌ی منفی را، که بر مبنای استقلال از قدرت‌های شرق و غرب و تأکید بر تمامیت ارضی و هم‌بستگی ملی در برابر مطامع دولت‌های مجاور بود، عملی کرد. [12]
دولت شوروی در این مقطع سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفته بود. علت این امر آن بود که اتحاد شوروی از یک سو به دلیل ملاحظات بین‌المللی و از سوی دیگر، متأثر از موضع‌گیری‌های چندگانه‌ی حزب توده نمی‌خواست یا نمی‌توانست در برابر نهضت ضداستعماری ایران آشکارا موضع مخالف یا موافق داشته باشد.
از طرف دیگر، روس‌ها اطمینان چندانی به وفاداری مصدق نداشتند تا منافع خود را در دفاع از وی به مخاطره اندازند، زیرا مصدق در سال 1323 قانون منع اعطای امتیاز نفت به بیگانگان را پیشنهاد کرده بود و مانع از دادن امتیاز نفت شمال به شوروی گردیده بود. از این رو، دولت شوروی تا زمان حیات استالین، همان سیاست صبر و انتظار را ادامه داد. [13]

بهبود مناسبات شوروی با دولت کودتا در ایران (1342‌ـ‌1332)

با روی کار آمدن دولت کودتا در ایران و ناتوانی دولت شوروی در جهت تسلط بر خاورمیانه، در فضای کاملاً دوقطبی پس از پایان جنگ جهانی دوم، خروشچف مقدماتی را برای ارتقای روابط با ایران تدارک دید. بر این اساس، روس‌ها به موازات تقویت و افزایش توان نظامی خود به منظور رقابت با ابرقدرت غرب، در تلاش بودند تا کشورهای جهان سوم همچون ایران را به سوی خود جذب نمایند. هدف اصلی چنین راهبردی جلوگیری از تبدیل منطقه به یک ناحیه‌ی امن برای غرب در راستای اجرای «سیاست مهار» اطراف شوروی بود.
پیروی از چنین سیاستی بود که باعث گردید تا با وجود مناسبات گسترده و رو به رشد ایران و آمریکا و حتی مشارک ایران در پیمان بغداد، مسکو بدون در نظر گرفتن نارضایتی و نگرانی شدید، نسبت به این امر با تساهل برخورد کند و به امید یافتن راه‌های نفوذ، به گسترش روابط حسنه‌ی خود با ایران مبادرت ورزد. نتیجه‌ی اتخاذ چنین سیاستی انعقاد موافقت‌نامه‌ی یازدهم آذر 1333 و تعیین تکلیف و حل اختلافات مرزی و مطالبه‌ی 11 تُن طلای ایران بود. [14]
با این حال، دولت ایران تنها حاضر به گسترش مناسبات در زمینه‌ی مسائل اقتصادی بود و با موافقت روس‌ها به تدریج یک سری توافق‌نامه‌های اقتصادی میان 2 کشور تصویب گردید. در مجموع روابط میان 2 کشور در دهه‌ی 1330، علی‌رغم تشدید جنگ سرد ناشی از رقابت 2 ابرقدرت برای گسترش نفوذ خود در منطقه‌ی خاورمیانه و تنش‌های کوتاه‌مدت میان سران حزب کمونیست و دولتمردان ایرانی به ویژه بر سر پیوستن ایران به پیمان بغداد و امضای موافقت‌نامه‌ی نظامی با آمریکا، بهبود یافت و این بهبود در زمینه‌ی مسائل اقتصادی متجلی گردید.

سیاست مستقل ملی شاه (1357‌ـ1342)

این بار تحولات صورت‌گرفته در نظام بین‌الملل بود که توانست شاه را در گسترش روابطش با شوروی یاری رساند؛ گسترشی که به مسائل اقتصادی محدود نماند و دایره‌اش به حیطه‌های نظامی و فرهنگی کشیده شد. پیگیری سیاست تنش‌زدایی توسط 2 ابرقدرت این فرصت را برای شاه فراهم آورد تا از طریق بهبود روابط با شوروی از میزان اتکای رژیم خود به ایالات متحده ‌ـ‌که سبب محدودیت میزان آزادی عمل او در سطح بین‌المللی شده بود‌ـ‌ بکاهد.
شاه امیدوار بود که ترمیم روابط 2 کشور نه تنها سبب شود که روسیه چشم طمع از خاک ایران بپوشد، بلکه از کمک به دولت‌های مخالف رژیم شاه در منطقه‌ی خاورمیانه نیز خودداری کند. ترمیم روابط با مسکو جزء اصلی چرخش در سیاست خارجی ایران در چارچوب اتحاد با غرب بود. او این چرخش را «سیاست مستقل ملی» می‌نامید. [15] دولت شوروی نیز متقابلاً مصالح و منافع اقتصادی خود را بر آرمان‌های مارکسیسم ارجحیت می‌داد و از ثبات در ایران حمایت می‌کرد.
این مسائل سبب گردید شاهد گسترش روزافزون روابط 2 کشور در زمینه‌های گوناگون، به ویژه همکاری‌های اقتصادی، باشیم؛ از ساخت کارخانه‌ی تراکتورسازی در تبریز گرفته تا همکاری در احداث لوله‌ی گاز سراسری در ایران و احداث سدّ ارس ولی بی‌تردید مهم‌ترین موافقت‌نامه‌ای که تحولی تاریخی و تعیین‌کننده در روابط 2 کشور به وجود آورد موافقت‌نامه‌ی همکاری اقتصادی و فنی برای احداث کارخانه‌ی ذوب‌آهن اصفهان و تأسیس کارخانه‌ی ماشین‌سازی تبریز اراک در دی 1344 بود.
ضرورت اصلی برای حکومت شوروی، در گسترش همکاری‌های فنی و صنعتی و برخورد سخاوتمندانه با شاه، آن بود که اولاً از وابستگی بیشتر ایران به جهان غرب و مخصوصاً آمریکا جلوگیری کند و ثانیاً مانع شود که ایران برای اتحاد جماهیر شوروی به یک تهدید امنیتی بدل گردد. [16] این توافقات به مسائل اقتصادی محدود نماند. ایران مبلغ 110 میلیون دلار تجهیزات نظامی را طی قراردادی از شوروی خریداری نمود. در پی افزایش همکاری‌های اقتصادی و نظامی، موافقت‌نامه‌ای فرهنگی نیز در سال 1345 بین 2 کشور به امضا رسید که بر توسعه‌ی مراودات فرهنگی تأکید می‌نمود. بهبود روابط 2 کشور در چارچوب سیاست مستقل ملی در دهه‌ی 50 نیز تا پیروز انقلاب اسلامی به همین ترتیب ادامه یافت.

جمع‌بندی

در مجموع باید گفت که روابط ایران و همسایه‌ی شمالی‌اش در دوران محمدرضا پهلوی، تحت تأثیر متغیر سیستمی نظام بین‌الملل، یعنی فضای ناشی از رقابت 2 ابرقدرت شرق و غرب، بود. پی گرفتن رابطه‌ی حامی‌ـ‌پیرو میان آمریکا و ایران ‌ـ‌که با دکترین سدّ نفوذ ترومن روندی آشکار به خود گرفت‌ـ و تلاش سران شوروی برای افزایش نفوذ در ایران از طریق گرفتن امتیازهای مختلف، سبب گردید روابط 2 کشور همواره با سوء‌ظن نگریسته شود.
در عین حال پدید آمدن فضای تنش‌زدایی در روابط 2 ابرقدرت در اوایل دهه‌ی 60 از تنش میان 2 کشور تا حدودی کاست و فضای همکاری و مشارکت را تا حدودی جایگزین کرد. این روند تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت و در این مدت شاهد شکل‌گیری دوره‌ای از هم‌زیستی مسالمت‌آمیز در روابط 2 کشور بودیم. (*)

پی‌نوشت‌ها:

1- کامران طارمی، بررسی ریشه‌های پیدایش رابطه‌ی حامی و پیرو میان آمریکا و عربستان در جنگ جهانی دوم، مجله‌ی دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، ص 139.
2- همان، ص 140.
3- علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران: 1320 تا 1357، تهران، نشر قومس، ص 44.
4- کامران طارمی، پیشین، ص 140.
5- جواد منصوری، چالش‌های امنیتی ایران و آمریکا، فصلنامه‌ی اندیشه‌ی پژوهشی انقلاب اسلامی، ص 86.
6- طارمی، پیشین، ص 141.
7- دیوید اس. پینتر، از آموزه‌ی نیکسون تا آموزه‌ی کارتر: ژئوپلیتیک نفت در دهه‌ی 1970، ترجمه‌ی جواد اطاعت و حمیدرضا نصرتی، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره‌ی هفتم و هشتم، فروردین و اردیبهشت 1388، ص 199.
8- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ارزیابی سیاست خارجی ایران در دوره‌ی دوم پهلوی، مجله‌ی علوم سیاسی، سال چهاردهم، شماره‌ی شانزدهم، زمستان 1380، ص 224.
9- مجتبی عطارزاده، بررسی روابط ایران و شوروی در دوره‌ی حاکمیت کمونیسم، فصلنامه‌ی مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال هشتم، شماره‌ی 27، پاییز 1378، ص 165.
10- جاناتان استیل، سیاست خارجی شوروی در دوران برژنف، آندره پف، چرنیکو، ترجمه‌ی بهمن آقایی و سعید میرزایی، تهران، انتشارات اطلاعات، ص 234.
11- مجتبی عطارزاده، پیشین، ص 164.
12- محسن مدیرشانه‌چی، سیاست خارجی ایران در زمان دکتر محمد مصدق، مجله‌ی اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره‌ی 132 و 131، ص 88.
13- مجتبی عطارزاده، پیشین، ص 173.
14- جواد اطاعت، جاذبه‌های ژئوپلیتیک ایران، مجله‌ی 15 خرداد، سال پنجم، شماره‌ی 24، زمستان 1375، ص 70.
15- کامران طارمی، تحلیلی بر سیاست‌های امنیت ملی ایران در قبال منطقه‌ی خاورمیانه در دوران حکومت محمدرضا پهلوی: 1979‌ـ‌1962، مجله‌ی دان
شکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، ص 121.
16- علیرضا ازغندی، پیشین، ص 297.

منبع: برهان