تالس میلتوسی
یونانیان بنابر سنتی کهن، آغازگاه فلسفه را شهر میلتوس و تالس را نخستین فیلسوف میدانند. فلسفه برای نخستین بار در شهر میلتوس، واقع در منطقه ایونی، که باشکوهترین و قدرتمندترین شهر یونانی در سواحل آسیای صغیر بود، شکل
نویسنده: مجید نصرآبادی
Thales of Miletus
یونانیان بنابر سنتی کهن، آغازگاه فلسفه را شهر میلتوس و تالس را نخستین فیلسوف میدانند. فلسفه برای نخستین بار در شهر میلتوس، واقع در منطقه ایونی، که باشکوهترین و قدرتمندترین شهر یونانی در سواحل آسیای صغیر بود، شکل پذیرفت.
میلتوس گذرگاه و محل تلاقی فرهنگهای یونانی، بین النهرینی، مصری و همسایه پادشاهی توانمند لیدیا بود. مردم میلتوس بسیار اهل سفر کردن بودند و همین امر آنان را متوجه ایده های متفاوت و تضارب میان آرای و تشابهات بین اندیشه های گوناگون کرده بود. آگاهی از این تشابهات و تعارضات میان اندیشهها، مشوقی برای اندیشیدن میلتوسی ها بود. در میان آریستوکراتها، میلتوسی ها از استقلال نظر خاصی برخوردار بودند و این کوشش آنان بود برای داشتن فردیت و مزیتی که آنها را می پرواند تا یکی از سعادتمندترین مردم منطقه باشند. تالسِ میلتوسی (از ۶۱۰ ۶۴۰ تا حدود ۵۴۸ ۵۴۵ ق م)، پسر اکسامیاسِ میلتوسی و کلئوبولینا، که نامش از تالاث Thallath، ایزد بانوی کلدانی که تجسم بخش دریاست، گرفته شده است. تالس در جستجوی دانش سفرهای بسیاری کرده بود و از کرت، مصر و فینیقیه نیز دیدن کرد. نسب تالس را احتمالاً از مردم فینیقی میدانند اما در حقیقت او باید از کارین ها یا کرتیان باشد که حتماً بافرهنگ ایونیایی ادغام شده است. گاتری میگوید: «یافتن اثر خون سامی در همان آغاز فلسفهی یونانی جالب است»، این پیوند نسبی تالس با فینیقیان که توسط دیوگنس لائرتیوس انکار میشود، اگر هم حقیقتی تاریخی نباشد اما تاثیرپذیری تالس از مشرق زمینیان دیگر امری امکان ناپذیر است. پیوند تالس با فینیقیان (طبق گفته هرودوت) ممکن است بدین خاطر باشد که فنّ هدایت کشتی رانی را به میلتوس آورده است. میلتوسی ها بازرگانان بزرگی در دریا و خشکی بودند و بدین منظور علاقه مند به آموختن فنّ هدایت کشتی رانی در دریا بودند. تالس فهمید که چگونه کشتیها میتوانند بوسیله دبّ اصغر هدایت شوند چراکه استفاده از دبّ اصغر بهتر از دبّ اکبر برای هدایت کردن است چون که آن نزدیکتر به ستاره قطبی است و موقعیتش کمترین تغییر را در آسمان دارد. گروهی این استدلال را دارند که فینیقیها، راز و رمز این هدایت بری کشتیها را به بیگانگان نمیآموختند پس تالس باید از نژاد فینیقیان باشد (همانند مورد زنو اهل کیتیوم). همچنین گفته شده است که تالس کوششی در اصلاح سالنامه نیز داشته است. مشاهده او از دبّ اصغر به مثابه شاخصی بهتر از دبّ اکبر برای یافتن قطب را کالیماخوسِ حکیم و شاعر (۳۰۵ ۲۴۰ ق م) ذکر کرده است و همچنین گفته است که دانش هندسه را برای استفاده علمی در اندازه گیری اهرام و محاسبهی فاصلهی کشتیها در دریا بکار بست. همهی اینها از تالس تصویر نابغه ای عملگرا ارایه میدهند هر چند که بسیاری از این داستانها زائیده تخییل است. تالس با استفاده از علم کائنات جو در حالی که هنوز زمستان بود، پیش بینی کرد که در فصل آینده محصول زیتون فراوان خواهد شد؛ پس باپس انداز اندک خود همهی روغن کشیهای میلتوس و خیوس را اجاره کرد، و وقتی محصول زیتون رسید، توانست پول هنگفتی از طریق دوباره اجاره دادن آنها به دست آورد. این طرح تالس بنا به گفته ارسطو صرفاً ثروت اندوزی نبود بلکه ” نشان داد که توانگر شدن برای فیلسوفان آسان است ولی در شأن ایشان نیست. ” (سیاست ارسطو، کتاب اول، ۶ آ ۱۲۵۹ ) افلاطون در تئه تتوس میآورد که چگونه تالس، وقتی به ستارگان خیره شده بود، در چاه افتاد، و کنیزکی گستاخ بر او خندید، که وقتی نمیتواند زیر پایش را بیبند، در آسمان دنبال چه میگردد.
«سقراط: تئودوراس، منظورم را برایت توضیح میدهم، با لطیفه ای که شوخ طبعی زیرکانه کنیزکی اهل تراس و درباره تالس ساخته شده است، هنگامی که او در حال نگاه کردن به آسمان و ستارگان بود، درون چاله ای افتاد. کنیزک گفت که تالس آنقدر مشتاق مطالعه و سیر در آسمان است که نتوانست جلوی پاهایش را ببیند. این لطیفه ای قابل اطلاق برای تمام فلاسفه است. فیلسوف هیچ آگاهی ندارد از آنچه که در آینده رخ خواهد داد اگر همسایهاش مردی بی دانش است، او حتی نمیداند که در حال انجام چه کاری است و از او آگاهی چندانی ندارد؛ آیا او یک انسان است یا یک حیوان؟ فیلسوف جویای هستی انسان است، و سرگرم تحقیق کردن پیرامون این که، ذات انسان به چه تعلق دارد یا متحمل رنجی متفاوت از دیگران است تئودوروس فکر میکنم، مقصودم را درک کردی؟ » (افلاطون، تئه تتوس، ترجمه بنجامین جووت)
مشهور است که کلئوبولینا، مادر تالس از پسرش درخواست میکرد تا ازدواج کند اما تالس علاقه ای به ازدواج نداشت و هر بار در برابر خواسته مادرش میگفت: مادر من هنوز برای ازدواج کردن جوانم. این پاسخ تالس تنها جوابی بود که همیشه به مادرش میگفت تا این که در دوران پیری، پس از خواهش دوباره مادرش برای ازدواج گفت: مادرم، الان برای ازدواج خیلی دیر شده. هنگامی از او پرسیدند که چرا فرزند ندارد، در پاسخ میگفت: «چون عاشق کودکانم.» (دیوگنس لائرتیوس، ح ۳ قرن بعد از میلاد)
دیوگنس لائرتیوس و آپولودوریسِ آتنی (ح ۱۴۰ ق. م)، سال تولد تالس را در سی و پنجمین بازیهای المپیک میدانند که ظاهراً این خطایی آواشناختی است و باید سی و نهمین سال المپیک بوده باشد یعنی حدود ۶۲۴ ق. م رخ داده است. طبق گفته های دیوگنس لائرتیوس، تالس سال را به ۳۶۵ روز تقسیم کرده بود وبنا به نوشتههایش تالس در هنگام دیدن یک مسابقه ورزشی از دنیا رفت. وقتی که تماشاچیان در حال ترک کردن ورزشگاه بودند، دریافتند که تالس در حال تماشای بازی خوابش گرفته است در عین حالی که او واقعاً مرده بود. مرگ تالس در پنجاه و هشتمین دوره بازیهای المپیک و در سن ۷۸ سالگی اتفاق افتاد. (۵۴۸ – ۵۴۵ ق. م) گفته های این دو مورخ بیشتر بنا به سنت است و گرنه هیچ نوشته ای از تالس بر جا نمانده است و منابع هم عصر وی نیز موجود نمیباشد؛ بدین خاطر کار بر روی شخصیت وی مشکل میباشد. تالس را یکی از هفت مرد خردمند یونان باستان به شمار میآورند، به گفته دیوگنس در دوره قانون گذاری داماسیس به او عنوان حکیم داده بودند و سخنان بسیاری را به او نسبت دادند، از آن جمله: «خودت را بشناس» و «چیزی در افراط نیست»
«هرودوت (۴۸۴ ۴۲۵ ق. م)، پدر تاریخ، نخستین نویسنده ای است که از تالس سخن گفته و تقریباً ۱۵۰ سال پس از وی میزیسته است، او میگوید که در زمانهای بسیار دور آن طور که حسابرسان امروزی به ما نشان دادند، در حدود سال ۵۹۰ ق. م جنگی میان لیدیان تحت فرمان آلیاتس (حکومت،۶۱۰ ۵۶۰ ق. م) و مادها تحت فرمان کیاکسارس Cyaxares (حکومت، ۶۲۵ ۵۸۵ ق. م) در گرفت که مدت شش سال به طول انجامید. ” در این سالهای جنگ، بسیاری از حملات لیدی ها را ایرانیان خنثی کردند و هجمه های ایرانیان را لیدیان نیز پاسخ دادند (هنگام این نبرد طولانی، در یکی از روزها، ناگهان شب شد)؛ در نتیجه هر دو طرف دست از جنگ کشیدند. ششمین سال جنگ بود که این اتفاق روی داد، هنگامیکه تازه نبرد آغاز گردیده بود، ناگهان روز به شب تبدیل شد. این تبدیل روز را به شب تالسِ میلتوسی برای ایونیان پیشگویی کرده بود و بدین خاطر از نبرد دست کشیدند. لیدیان و ایرانیان وقتی این تغییر روز به شب را دیدند، جنگ را متوقف کردند و مصم به صلح شدند»
تالس ستاره شناسی را در بابل آموخت و پس از بازگشتش به میلتوس بیشرین شهرتش را به واسطه پیشگویی خورشید گرفتگی کسب کرد (۲۸/۵/۵۸۵ سالنامه ژولیان یا ۲۲/۵/۵۸۴ سالنامه گرگوریان، خورشید گرفتگی). امروزه این مسئله بعید به نظر میرسد وقتیکه ستاره شناسی نوین میپندارد که در آن زمان علم نجوم به آن حد توسعه یافتگی نرسیده بود که قادر باشد، چنین پدیده ای را به طور دقیق پیشگویی کند. گروهی را عقیده بر این است که تالس خیلی خوش شانس بود که پس از کلدانیان که به او گفته بودند، هر ۵۴ سال و ۳۴ روز (چرخه کسوف) یک خورشید گرفتگی رخ میدهد؛ اما خورشید گرفتگی در منطقه محدودی از زمین نمایان میگردد، برخلاف ماه گرفتگی که در بسیاری از مناطق قابل رویت است. تالس در آن زمان قطعاً نه دانش ستاره شناختی لازم برای پیش بینی دقیق گرفتگی جزئی خورشید و نه دانش لازم برای پیش بینی ویژگی آن خواه جزئی و خواه کلی را داشته است. او به ویژه از کرویت زمین و اختلاف منظر آن بی خبر بود. بروگمن میگوید: «پیش بینی تالس این بوده است که خورشیدگرفتگی قبل از انقلاب صیفی (تابستانی) یعنی قبل از پایان ژوئن ۵۸۵ پ. م رخ خواهد داد. این مطلب با این حدس مطابق است که پیش بینی تالس برگرفتگی سال ۶۰۳ خورشید در مصر مبتنی است، که یک دوره قبل از آن بوده است، زیرا آن گرفتگی در ۱۸ می، رخ داده است. گاتری میگوید:» با توجه به فرصتهای فراوان تالس برای ارتباط بسیار محتمل است که او با ابزار محدود پیش بینی که آنها در اختیار داشتند، آشنا بوده است و از این طریق به خوبی توانسته است بگوید که در اواخر سال ۵۸۵ پ. م کسوف رخ خواهد داد. ممکن است چنانکه پیشنهاد کردهاند، کسوفی را که، هجده سال قبل در ۶۰۳ پ. م در مصر دیده شده، روئیت کرده باشد. این که کسوف ۵۸۵ پ. م در زمان و محل جنگ رخ داده است و تقریباً کلی بوده و موجب سست شدن جنگجویان گشته و به آتش بس انجامیده است برای وی فرصتی مبارک بوده است، زیرا حکم وی را در جریان بازنگری در طول قرنها، بدان سبب بسیار دقیق یافتهاند و این امر شهرت او را در میان همشهریانش تضمین کرده است. کسوف برای تالس به دو دلیل اهمیت دارد: اول آن که تاریخ رشد و نمو نخستین فیلسوفان یونانی را معین میکند و دیگر آن که که مقام وی را به عنوان منجم در میلتوس مشخص میدارد که یودموس، یکی از شاگردان ارسطو در اثری مفقود شده این مطلب دومی را با تاکید بیشتری ذکر کرده است.
تالس به عنوان دولت مردی عملگرا (پراتیک) شهرت داشت. هرودوت او را برای این پند حکیمانهاش میستاید که گفته بود شهرهای ایونی در مواجهه با خطر پارسیان باید هم پیمان شوند و مرکز مشترک رهبری خود را در تئوس Teos قرار دهند.
گفته شده است که یکی از اختراعات مهندسی او، ساختن گذرگاهی بر روی رودخانه هالیس برای ارتش کرئوسوس، شاه لیدی به واسطه انحراف جریان آب بود. هرودوت میگوید: «این روایت مطلوب یونانیان است، اما من میگویم کرئوسوس از پلی موجود در آن محل استفاده کرد». «کرئوسوس مشکوک بود که چگونه لشکریان خود را از رودخانه عبور دهد، زیرا دیگر آن پلها آن جا نبود و تالس که تصادفاً در میان سپاهیان وی بود رودخانه را به دو قسمت کرد و ترتیبی داد که آب بجای فقط از سمت چپ، از دو طرف سپاهیان جاری باشد و آن کار را بدین صورت انجام داد: در مسافت دور دستی در بالای اردوگاه کانال عمیقی به طور نیم دایره کند تا بدین ترتیب آب را از عقب اردوگاه عبور دهد و بنابرین رودخانه از مسیر طبیعی خود به مجرای جدید منحرف گردید و از این راه آب از کنار اردوگاه جاری و سپس به مسیر قدیمی خود میرفت، بدین وسیله رودخانه به دو نهر تقسیم شد که هر دو به آسانی قابل عبور و مرور بود.» (تاریخ هرودوت)
تالس علاقه مند به اجرام سماوی نیز بود. دیوگنس لائرتیوس میگوید فلسفه ایونی با آناکسیمندر آغاز شد، اما تالس که ملطی و از این رو ایونی بود، آناکسیمندر راتعلیم داد. ولی نخستین سیستم فلسفی که دربارهی آن میتوان سخن گفت، از آن آناکسیمندر است اما تنها دلیلی که ما تالس را بنیانگذار مکتب فلسفی ایونی میدانیم، عبارت است از تایید ارسطو که بر منابع دست دوم استناد کرده است. (متافیزیک، آلفای بزرگ، ۲، a 984)
«بسیاری از اندیشمندان قدیم چنین میاندیشیدند که اصول موجود در طبیعت ماده، تنها اصول همه اشیاء هستند: اصولی که اشیاء را تشکیل میدهند و همه اشیاء از آنها به وجود میآیند و در نهایت به آنها منحل میشوند (جوهر ثابت میماند و حالات آن تغییر میکند) آنها میگفتند، این چیز اصل و عنصر همه اشیاء است و از این رو فکر میکردند که هیچ چیز پدید نمیآید و از بین نمیرود، زیرا این نوع موجود همیشه حفظ میشود ... همواره جوهری ثابت یا طبیعتی ثابت، که واحد یا بیش از واحد است، وجود دارد که در پیدایش چیزهای دیگر از حفظ میشود ... تالس که راه این گونه فلسفه را نشان داد، میگوید که اصل آب است و به همین دلیل میگوید که زمین بر آب قرار دارد. ممکن است این فرض او از این مشاهده ناشی شده باشد که خوراک همهی مخلوقات، مرطوب است، و این که خود گرما از رطوبت پدید آمده است و به وسیلهی آن زندگی میکند ... دلیل دیگر فرض او این است که بذر همهی چیزها طبیعتی مرطوب دارد ... بعضیها فکر میکنند که نویسندگان بسیار قدیم نیز، کسانی که مدتها قبل از نسل حاضر، برای نخستین بار درباره خدایان نوشتند، درباره طبیعت همین نظر را داشتند؛ زیرا آنها اوکئانوس Oceanus و تتوس Tethys را پدر و مادر پیدایش نامیدند و معتقد شدند که خدایان در سوگند خوردن به رودخانه ای که خودشان استوکس Styx نامیدند، در واقع به آب سوگندخورده اند: آنچه کهنترین است، محترمترین است و شخص به آنچه محترین است سوگند میخورد. این که آیا این عقیده درباره طبیعت، به واقع عقیده باستانی و آغازین است، و شاید مشکوک باشد اما دست کم گفته شده است که تالس علت نخستین را بدین طریق توصیف کرده است. هیپون Hippo را به علت کم ارزش بودن اندیشهاش، هیچکس شایستهی ذکر در این طبقه نمیداند.» اولین کسی که این ایده تالس را روایت میکند، ارسطو است و این ارسطوست که باعث شده آغازگر فلسفه اروپایی را تالس بدانیم و آن هم با جملاتی چون ” میگویند تالس گفته است” یا “از آنچه ضبط شده است چنین بر میآید که او فکر میکرده است که “. در این که آیا تالس چیزی نوشته است یا نه، دیدگاهها متعارض است: ” تالس چیزی ننوشت جز ستاره شناسی طبیعی (سیمپلیکیوس) ”؛ ” آرا خود را به صورت نثر عرضه کرد (پلوتارک) ”؛ بعضی میگویند که تالس هیچ چیز ننوشت، و ستاره شناسی طبیعی از آن فوکوس اهل ساموس است، بعضی دیگر میگویند او فقط دو رساله نوشت، به ترتیب درباره انقلاب و اعتدال (خورشیدی) [دیلز کرانتس]. تالس برای ارسطو فیلسوفی است که اصل (آرخه) را مطرح کرد. نویسنده ای بیان میکند: «به نظر میرسد که جست و جوی چیزی که در طول تغییر، ثابت باقی میماند گرایشی است که ریشه ای عمیق در ذهن انسان دارد. در نتیجه به نظر میرسد که میل به تبیین فقط با این کشف ارضاء میشود که آن چه جدید و متفاوت ظاهر میگردد، در تمام زمانها وجود داشته است. از این جاست که جست وجوی هویت زیربنایی، و ماده ای پایدار، و جوهری که علی رغم تغییرات کیفی ثابت میماند [طبیعی به نظر میرسد] و بر حسب این تغییرات تبیین میشود». پروفسور برود Broad خاطر نشان کرده است، گنجاندن وحدت و نظم در جهان چیزی است که برای حس زیبایی شناختی انسان کمتر از علایق عقلانی او خوش آیند نیست، و این امر آنگاه که حد اعلای خود رسد، به این دیدگاه منجر میشود که فقط و فقط یک نوع ماده وجود دارد. هر چند اصطلاحات ” موضوع” و “عنصر” دور از دسترس ملطیان بود، ارسطو کلمه دیگری، یعنی اصل Arche را برای توصیف جوهر نخستین به کار میبرد، که خواه خود آنها این کلمه را بدین طریق بکار برده باشند خواه نه، استعمال آن در زمان آنها رایج بود و به خوبی برای درک آنها از معانی (الف) نقطهی آغاز یا شروع، و (ب) علت پیدایش، مناسب بود.
دلایل آرخه گرفتن آب توسط تالس به دو دستهی اسطوره ای و عقلانی تقسیم میشوند:
در جهان شناسی بابلی که در انوما الیش مربوط به هزاره دوم پیش از میلاد بیان شده است، تصویر مشابهی از تقدم آب وجود دارد. در اساطیر بابلی و در ایلیاد سرود ۱۴ بیت ۲۰۱: ” و اکئانوس، نخستین پدر خدایان و مادرشان تتوس ” یا در بیت ۲۴۶: ” اکئانوس که نخستین پدر همهی آنها است ... اکئانوس در دور دستترین نقطهی زمین ساکن است ” (ایلیاد، ۱۴، ۲۰۰ )؛ ” آن رودخانهی بزرگی است (ایلیاد،۱۸، ۳۹۹ ) که در دور زمین جریان دارد... ” آب نقشی بنیاد آفرین دارد. اسطوره های یونانی خود ممکن است بازتابی از اسطوره های شرقی باشند (ای. ایچ. میر این را سالها قبل پیشنهاد کرده است) آن دسته از اسطوره نگاران یونانی که به مسئلهی پیدایش جهان علاقه مند بودند، هر چند که اکئانوس را برتر از دیگر خدایان میدانستند، به نظر میرسد که او را بر خدایان دیگر مقدم نمیگرفتند. اکئانوس از نظر هیسود، مانند پونتوس دریا، پسر زمین و آسمان است. از سوی دیگر در کهنترین آموزه های اُرفه ای مربوط به پیدایش خدایان نیز شاهدی قوی درباره این که اصل آب قبل از همه باشد، وجود ندارد. با در نظر گرفتن این مطالب، منشاء ممکن ایدهی تالس از طریق علاقه مندی به موضوع آب توجیه میشود، اما باید تاکید کرد که این سخنان همه حدسیاتند. این مطلب در مورد تبیینهای عقلانی نیز صادق است.
عقیده بر آن است که تالس پس از مسافرت به مصر، هندسه را برای یونانیان به ارمغان آورد. این قضیهها را به او نسبت دادهاند:
۱ قطر دایره آن را نصف میکند.
۲ زوایای قاعده مثلث متساوی الساقین مساویند.
۳ اگر دو خط مستقیم یکدیگر را قطع کنند، زوایای متقابل مساویاند.
۴ زاویه ای که در نیم دایره محاط شود، قائمه است. مشهور است هنگام کشف این قضیه تالس جهت شکرگزاری، گاوی را قربانی کرد.
۵ اگر قاعده و زوایای آن داده شود میتوان مثلث رسم کرد.
(یودموس در مورد قضیه سوم تالس میگوید که این قضیه را تالس کشف کرد، اما برهان علمی آن را برای اثبات، اقلیدس اقامه کرد)
در مورد تالس این پرسش مطرح نیست که چه کاری انجام داد، چرا که این را ما میدانیم و آنچه نمیدانیم این است که چگونه آن را انجام داد؟ گاتری عقیده دارد که «شاید ما به دانستن این مقدار راضی باشیم، تالس در میلتوس، و در زمان آلیاتس و کرئوسوس، پادشاهان لیدیا، کیاکسارس و آستیاگس، پادشاهان ماد و کوروش پادشاه ایران زندگی میکرد و دقیقاً با سولون اهل آتن هم عصر بود.»
۱ تاریخ فلسفهی یونان، جلد اول (آغاز. تالس)؛ گاتری؛
۲ تاریخ هرودوت، ترجمه جرج راولینسن، ص ۵۹ .
۳ سیاست؛ ارسطو، حمید عنایت، ص ۳۱ .
Plato,Teaetetus,Translated by Benjain Jowet
Encyclopaedia Britannica , Thales of Miletus
mlahanas.de\philosophy\Thales of Miletus, Mathematics and Life.htm
منبع: سایت نصور
یونانیان بنابر سنتی کهن، آغازگاه فلسفه را شهر میلتوس و تالس را نخستین فیلسوف میدانند. فلسفه برای نخستین بار در شهر میلتوس، واقع در منطقه ایونی، که باشکوهترین و قدرتمندترین شهر یونانی در سواحل آسیای صغیر بود، شکل پذیرفت.
میلتوس گذرگاه و محل تلاقی فرهنگهای یونانی، بین النهرینی، مصری و همسایه پادشاهی توانمند لیدیا بود. مردم میلتوس بسیار اهل سفر کردن بودند و همین امر آنان را متوجه ایده های متفاوت و تضارب میان آرای و تشابهات بین اندیشه های گوناگون کرده بود. آگاهی از این تشابهات و تعارضات میان اندیشهها، مشوقی برای اندیشیدن میلتوسی ها بود. در میان آریستوکراتها، میلتوسی ها از استقلال نظر خاصی برخوردار بودند و این کوشش آنان بود برای داشتن فردیت و مزیتی که آنها را می پرواند تا یکی از سعادتمندترین مردم منطقه باشند. تالسِ میلتوسی (از ۶۱۰ ۶۴۰ تا حدود ۵۴۸ ۵۴۵ ق م)، پسر اکسامیاسِ میلتوسی و کلئوبولینا، که نامش از تالاث Thallath، ایزد بانوی کلدانی که تجسم بخش دریاست، گرفته شده است. تالس در جستجوی دانش سفرهای بسیاری کرده بود و از کرت، مصر و فینیقیه نیز دیدن کرد. نسب تالس را احتمالاً از مردم فینیقی میدانند اما در حقیقت او باید از کارین ها یا کرتیان باشد که حتماً بافرهنگ ایونیایی ادغام شده است. گاتری میگوید: «یافتن اثر خون سامی در همان آغاز فلسفهی یونانی جالب است»، این پیوند نسبی تالس با فینیقیان که توسط دیوگنس لائرتیوس انکار میشود، اگر هم حقیقتی تاریخی نباشد اما تاثیرپذیری تالس از مشرق زمینیان دیگر امری امکان ناپذیر است. پیوند تالس با فینیقیان (طبق گفته هرودوت) ممکن است بدین خاطر باشد که فنّ هدایت کشتی رانی را به میلتوس آورده است. میلتوسی ها بازرگانان بزرگی در دریا و خشکی بودند و بدین منظور علاقه مند به آموختن فنّ هدایت کشتی رانی در دریا بودند. تالس فهمید که چگونه کشتیها میتوانند بوسیله دبّ اصغر هدایت شوند چراکه استفاده از دبّ اصغر بهتر از دبّ اکبر برای هدایت کردن است چون که آن نزدیکتر به ستاره قطبی است و موقعیتش کمترین تغییر را در آسمان دارد. گروهی این استدلال را دارند که فینیقیها، راز و رمز این هدایت بری کشتیها را به بیگانگان نمیآموختند پس تالس باید از نژاد فینیقیان باشد (همانند مورد زنو اهل کیتیوم). همچنین گفته شده است که تالس کوششی در اصلاح سالنامه نیز داشته است. مشاهده او از دبّ اصغر به مثابه شاخصی بهتر از دبّ اکبر برای یافتن قطب را کالیماخوسِ حکیم و شاعر (۳۰۵ ۲۴۰ ق م) ذکر کرده است و همچنین گفته است که دانش هندسه را برای استفاده علمی در اندازه گیری اهرام و محاسبهی فاصلهی کشتیها در دریا بکار بست. همهی اینها از تالس تصویر نابغه ای عملگرا ارایه میدهند هر چند که بسیاری از این داستانها زائیده تخییل است. تالس با استفاده از علم کائنات جو در حالی که هنوز زمستان بود، پیش بینی کرد که در فصل آینده محصول زیتون فراوان خواهد شد؛ پس باپس انداز اندک خود همهی روغن کشیهای میلتوس و خیوس را اجاره کرد، و وقتی محصول زیتون رسید، توانست پول هنگفتی از طریق دوباره اجاره دادن آنها به دست آورد. این طرح تالس بنا به گفته ارسطو صرفاً ثروت اندوزی نبود بلکه ” نشان داد که توانگر شدن برای فیلسوفان آسان است ولی در شأن ایشان نیست. ” (سیاست ارسطو، کتاب اول، ۶ آ ۱۲۵۹ ) افلاطون در تئه تتوس میآورد که چگونه تالس، وقتی به ستارگان خیره شده بود، در چاه افتاد، و کنیزکی گستاخ بر او خندید، که وقتی نمیتواند زیر پایش را بیبند، در آسمان دنبال چه میگردد.
«سقراط: تئودوراس، منظورم را برایت توضیح میدهم، با لطیفه ای که شوخ طبعی زیرکانه کنیزکی اهل تراس و درباره تالس ساخته شده است، هنگامی که او در حال نگاه کردن به آسمان و ستارگان بود، درون چاله ای افتاد. کنیزک گفت که تالس آنقدر مشتاق مطالعه و سیر در آسمان است که نتوانست جلوی پاهایش را ببیند. این لطیفه ای قابل اطلاق برای تمام فلاسفه است. فیلسوف هیچ آگاهی ندارد از آنچه که در آینده رخ خواهد داد اگر همسایهاش مردی بی دانش است، او حتی نمیداند که در حال انجام چه کاری است و از او آگاهی چندانی ندارد؛ آیا او یک انسان است یا یک حیوان؟ فیلسوف جویای هستی انسان است، و سرگرم تحقیق کردن پیرامون این که، ذات انسان به چه تعلق دارد یا متحمل رنجی متفاوت از دیگران است تئودوروس فکر میکنم، مقصودم را درک کردی؟ » (افلاطون، تئه تتوس، ترجمه بنجامین جووت)
مشهور است که کلئوبولینا، مادر تالس از پسرش درخواست میکرد تا ازدواج کند اما تالس علاقه ای به ازدواج نداشت و هر بار در برابر خواسته مادرش میگفت: مادر من هنوز برای ازدواج کردن جوانم. این پاسخ تالس تنها جوابی بود که همیشه به مادرش میگفت تا این که در دوران پیری، پس از خواهش دوباره مادرش برای ازدواج گفت: مادرم، الان برای ازدواج خیلی دیر شده. هنگامی از او پرسیدند که چرا فرزند ندارد، در پاسخ میگفت: «چون عاشق کودکانم.» (دیوگنس لائرتیوس، ح ۳ قرن بعد از میلاد)
دیوگنس لائرتیوس و آپولودوریسِ آتنی (ح ۱۴۰ ق. م)، سال تولد تالس را در سی و پنجمین بازیهای المپیک میدانند که ظاهراً این خطایی آواشناختی است و باید سی و نهمین سال المپیک بوده باشد یعنی حدود ۶۲۴ ق. م رخ داده است. طبق گفته های دیوگنس لائرتیوس، تالس سال را به ۳۶۵ روز تقسیم کرده بود وبنا به نوشتههایش تالس در هنگام دیدن یک مسابقه ورزشی از دنیا رفت. وقتی که تماشاچیان در حال ترک کردن ورزشگاه بودند، دریافتند که تالس در حال تماشای بازی خوابش گرفته است در عین حالی که او واقعاً مرده بود. مرگ تالس در پنجاه و هشتمین دوره بازیهای المپیک و در سن ۷۸ سالگی اتفاق افتاد. (۵۴۸ – ۵۴۵ ق. م) گفته های این دو مورخ بیشتر بنا به سنت است و گرنه هیچ نوشته ای از تالس بر جا نمانده است و منابع هم عصر وی نیز موجود نمیباشد؛ بدین خاطر کار بر روی شخصیت وی مشکل میباشد. تالس را یکی از هفت مرد خردمند یونان باستان به شمار میآورند، به گفته دیوگنس در دوره قانون گذاری داماسیس به او عنوان حکیم داده بودند و سخنان بسیاری را به او نسبت دادند، از آن جمله: «خودت را بشناس» و «چیزی در افراط نیست»
«هرودوت (۴۸۴ ۴۲۵ ق. م)، پدر تاریخ، نخستین نویسنده ای است که از تالس سخن گفته و تقریباً ۱۵۰ سال پس از وی میزیسته است، او میگوید که در زمانهای بسیار دور آن طور که حسابرسان امروزی به ما نشان دادند، در حدود سال ۵۹۰ ق. م جنگی میان لیدیان تحت فرمان آلیاتس (حکومت،۶۱۰ ۵۶۰ ق. م) و مادها تحت فرمان کیاکسارس Cyaxares (حکومت، ۶۲۵ ۵۸۵ ق. م) در گرفت که مدت شش سال به طول انجامید. ” در این سالهای جنگ، بسیاری از حملات لیدی ها را ایرانیان خنثی کردند و هجمه های ایرانیان را لیدیان نیز پاسخ دادند (هنگام این نبرد طولانی، در یکی از روزها، ناگهان شب شد)؛ در نتیجه هر دو طرف دست از جنگ کشیدند. ششمین سال جنگ بود که این اتفاق روی داد، هنگامیکه تازه نبرد آغاز گردیده بود، ناگهان روز به شب تبدیل شد. این تبدیل روز را به شب تالسِ میلتوسی برای ایونیان پیشگویی کرده بود و بدین خاطر از نبرد دست کشیدند. لیدیان و ایرانیان وقتی این تغییر روز به شب را دیدند، جنگ را متوقف کردند و مصم به صلح شدند»
تالس ستاره شناسی را در بابل آموخت و پس از بازگشتش به میلتوس بیشرین شهرتش را به واسطه پیشگویی خورشید گرفتگی کسب کرد (۲۸/۵/۵۸۵ سالنامه ژولیان یا ۲۲/۵/۵۸۴ سالنامه گرگوریان، خورشید گرفتگی). امروزه این مسئله بعید به نظر میرسد وقتیکه ستاره شناسی نوین میپندارد که در آن زمان علم نجوم به آن حد توسعه یافتگی نرسیده بود که قادر باشد، چنین پدیده ای را به طور دقیق پیشگویی کند. گروهی را عقیده بر این است که تالس خیلی خوش شانس بود که پس از کلدانیان که به او گفته بودند، هر ۵۴ سال و ۳۴ روز (چرخه کسوف) یک خورشید گرفتگی رخ میدهد؛ اما خورشید گرفتگی در منطقه محدودی از زمین نمایان میگردد، برخلاف ماه گرفتگی که در بسیاری از مناطق قابل رویت است. تالس در آن زمان قطعاً نه دانش ستاره شناختی لازم برای پیش بینی دقیق گرفتگی جزئی خورشید و نه دانش لازم برای پیش بینی ویژگی آن خواه جزئی و خواه کلی را داشته است. او به ویژه از کرویت زمین و اختلاف منظر آن بی خبر بود. بروگمن میگوید: «پیش بینی تالس این بوده است که خورشیدگرفتگی قبل از انقلاب صیفی (تابستانی) یعنی قبل از پایان ژوئن ۵۸۵ پ. م رخ خواهد داد. این مطلب با این حدس مطابق است که پیش بینی تالس برگرفتگی سال ۶۰۳ خورشید در مصر مبتنی است، که یک دوره قبل از آن بوده است، زیرا آن گرفتگی در ۱۸ می، رخ داده است. گاتری میگوید:» با توجه به فرصتهای فراوان تالس برای ارتباط بسیار محتمل است که او با ابزار محدود پیش بینی که آنها در اختیار داشتند، آشنا بوده است و از این طریق به خوبی توانسته است بگوید که در اواخر سال ۵۸۵ پ. م کسوف رخ خواهد داد. ممکن است چنانکه پیشنهاد کردهاند، کسوفی را که، هجده سال قبل در ۶۰۳ پ. م در مصر دیده شده، روئیت کرده باشد. این که کسوف ۵۸۵ پ. م در زمان و محل جنگ رخ داده است و تقریباً کلی بوده و موجب سست شدن جنگجویان گشته و به آتش بس انجامیده است برای وی فرصتی مبارک بوده است، زیرا حکم وی را در جریان بازنگری در طول قرنها، بدان سبب بسیار دقیق یافتهاند و این امر شهرت او را در میان همشهریانش تضمین کرده است. کسوف برای تالس به دو دلیل اهمیت دارد: اول آن که تاریخ رشد و نمو نخستین فیلسوفان یونانی را معین میکند و دیگر آن که که مقام وی را به عنوان منجم در میلتوس مشخص میدارد که یودموس، یکی از شاگردان ارسطو در اثری مفقود شده این مطلب دومی را با تاکید بیشتری ذکر کرده است.
تالس به عنوان دولت مردی عملگرا (پراتیک) شهرت داشت. هرودوت او را برای این پند حکیمانهاش میستاید که گفته بود شهرهای ایونی در مواجهه با خطر پارسیان باید هم پیمان شوند و مرکز مشترک رهبری خود را در تئوس Teos قرار دهند.
گفته شده است که یکی از اختراعات مهندسی او، ساختن گذرگاهی بر روی رودخانه هالیس برای ارتش کرئوسوس، شاه لیدی به واسطه انحراف جریان آب بود. هرودوت میگوید: «این روایت مطلوب یونانیان است، اما من میگویم کرئوسوس از پلی موجود در آن محل استفاده کرد». «کرئوسوس مشکوک بود که چگونه لشکریان خود را از رودخانه عبور دهد، زیرا دیگر آن پلها آن جا نبود و تالس که تصادفاً در میان سپاهیان وی بود رودخانه را به دو قسمت کرد و ترتیبی داد که آب بجای فقط از سمت چپ، از دو طرف سپاهیان جاری باشد و آن کار را بدین صورت انجام داد: در مسافت دور دستی در بالای اردوگاه کانال عمیقی به طور نیم دایره کند تا بدین ترتیب آب را از عقب اردوگاه عبور دهد و بنابرین رودخانه از مسیر طبیعی خود به مجرای جدید منحرف گردید و از این راه آب از کنار اردوگاه جاری و سپس به مسیر قدیمی خود میرفت، بدین وسیله رودخانه به دو نهر تقسیم شد که هر دو به آسانی قابل عبور و مرور بود.» (تاریخ هرودوت)
تالس علاقه مند به اجرام سماوی نیز بود. دیوگنس لائرتیوس میگوید فلسفه ایونی با آناکسیمندر آغاز شد، اما تالس که ملطی و از این رو ایونی بود، آناکسیمندر راتعلیم داد. ولی نخستین سیستم فلسفی که دربارهی آن میتوان سخن گفت، از آن آناکسیمندر است اما تنها دلیلی که ما تالس را بنیانگذار مکتب فلسفی ایونی میدانیم، عبارت است از تایید ارسطو که بر منابع دست دوم استناد کرده است. (متافیزیک، آلفای بزرگ، ۲، a 984)
«بسیاری از اندیشمندان قدیم چنین میاندیشیدند که اصول موجود در طبیعت ماده، تنها اصول همه اشیاء هستند: اصولی که اشیاء را تشکیل میدهند و همه اشیاء از آنها به وجود میآیند و در نهایت به آنها منحل میشوند (جوهر ثابت میماند و حالات آن تغییر میکند) آنها میگفتند، این چیز اصل و عنصر همه اشیاء است و از این رو فکر میکردند که هیچ چیز پدید نمیآید و از بین نمیرود، زیرا این نوع موجود همیشه حفظ میشود ... همواره جوهری ثابت یا طبیعتی ثابت، که واحد یا بیش از واحد است، وجود دارد که در پیدایش چیزهای دیگر از حفظ میشود ... تالس که راه این گونه فلسفه را نشان داد، میگوید که اصل آب است و به همین دلیل میگوید که زمین بر آب قرار دارد. ممکن است این فرض او از این مشاهده ناشی شده باشد که خوراک همهی مخلوقات، مرطوب است، و این که خود گرما از رطوبت پدید آمده است و به وسیلهی آن زندگی میکند ... دلیل دیگر فرض او این است که بذر همهی چیزها طبیعتی مرطوب دارد ... بعضیها فکر میکنند که نویسندگان بسیار قدیم نیز، کسانی که مدتها قبل از نسل حاضر، برای نخستین بار درباره خدایان نوشتند، درباره طبیعت همین نظر را داشتند؛ زیرا آنها اوکئانوس Oceanus و تتوس Tethys را پدر و مادر پیدایش نامیدند و معتقد شدند که خدایان در سوگند خوردن به رودخانه ای که خودشان استوکس Styx نامیدند، در واقع به آب سوگندخورده اند: آنچه کهنترین است، محترمترین است و شخص به آنچه محترین است سوگند میخورد. این که آیا این عقیده درباره طبیعت، به واقع عقیده باستانی و آغازین است، و شاید مشکوک باشد اما دست کم گفته شده است که تالس علت نخستین را بدین طریق توصیف کرده است. هیپون Hippo را به علت کم ارزش بودن اندیشهاش، هیچکس شایستهی ذکر در این طبقه نمیداند.» اولین کسی که این ایده تالس را روایت میکند، ارسطو است و این ارسطوست که باعث شده آغازگر فلسفه اروپایی را تالس بدانیم و آن هم با جملاتی چون ” میگویند تالس گفته است” یا “از آنچه ضبط شده است چنین بر میآید که او فکر میکرده است که “. در این که آیا تالس چیزی نوشته است یا نه، دیدگاهها متعارض است: ” تالس چیزی ننوشت جز ستاره شناسی طبیعی (سیمپلیکیوس) ”؛ ” آرا خود را به صورت نثر عرضه کرد (پلوتارک) ”؛ بعضی میگویند که تالس هیچ چیز ننوشت، و ستاره شناسی طبیعی از آن فوکوس اهل ساموس است، بعضی دیگر میگویند او فقط دو رساله نوشت، به ترتیب درباره انقلاب و اعتدال (خورشیدی) [دیلز کرانتس]. تالس برای ارسطو فیلسوفی است که اصل (آرخه) را مطرح کرد. نویسنده ای بیان میکند: «به نظر میرسد که جست و جوی چیزی که در طول تغییر، ثابت باقی میماند گرایشی است که ریشه ای عمیق در ذهن انسان دارد. در نتیجه به نظر میرسد که میل به تبیین فقط با این کشف ارضاء میشود که آن چه جدید و متفاوت ظاهر میگردد، در تمام زمانها وجود داشته است. از این جاست که جست وجوی هویت زیربنایی، و ماده ای پایدار، و جوهری که علی رغم تغییرات کیفی ثابت میماند [طبیعی به نظر میرسد] و بر حسب این تغییرات تبیین میشود». پروفسور برود Broad خاطر نشان کرده است، گنجاندن وحدت و نظم در جهان چیزی است که برای حس زیبایی شناختی انسان کمتر از علایق عقلانی او خوش آیند نیست، و این امر آنگاه که حد اعلای خود رسد، به این دیدگاه منجر میشود که فقط و فقط یک نوع ماده وجود دارد. هر چند اصطلاحات ” موضوع” و “عنصر” دور از دسترس ملطیان بود، ارسطو کلمه دیگری، یعنی اصل Arche را برای توصیف جوهر نخستین به کار میبرد، که خواه خود آنها این کلمه را بدین طریق بکار برده باشند خواه نه، استعمال آن در زمان آنها رایج بود و به خوبی برای درک آنها از معانی (الف) نقطهی آغاز یا شروع، و (ب) علت پیدایش، مناسب بود.
دلایل آرخه گرفتن آب توسط تالس به دو دستهی اسطوره ای و عقلانی تقسیم میشوند:
۱ سرآغازهای اسطوره ای
محققین دلایل اسطوره شناختی تالس را به دو دسته شرقی و یونانی تقسیم میکنند: «تالس در کشوری زیست که با ایده های بابلی و مصری آشنایی داشت و برطبق روایتی مناقشه ناپذیر، خود وی مصر را دیده است (اولین بار مدتها قبل در ۱۸۸۵ م بود که برتلوت پیشنهاد کرد نظریه تالس ریشه بابلی دارد) در فرهنگ این تمدنها رودخانه اهمیت بسیار داشت. روحانیان مصری به خود میبالیدند که نه تنها تالس بلکه هومر نیز از آموختند که آب را اصل همه اشیاء بخوانند. (پلوتارک، ایزیس و ازیریس، ۳۴؛ دیلز کرانتس، A 11 )»در جهان شناسی بابلی که در انوما الیش مربوط به هزاره دوم پیش از میلاد بیان شده است، تصویر مشابهی از تقدم آب وجود دارد. در اساطیر بابلی و در ایلیاد سرود ۱۴ بیت ۲۰۱: ” و اکئانوس، نخستین پدر خدایان و مادرشان تتوس ” یا در بیت ۲۴۶: ” اکئانوس که نخستین پدر همهی آنها است ... اکئانوس در دور دستترین نقطهی زمین ساکن است ” (ایلیاد، ۱۴، ۲۰۰ )؛ ” آن رودخانهی بزرگی است (ایلیاد،۱۸، ۳۹۹ ) که در دور زمین جریان دارد... ” آب نقشی بنیاد آفرین دارد. اسطوره های یونانی خود ممکن است بازتابی از اسطوره های شرقی باشند (ای. ایچ. میر این را سالها قبل پیشنهاد کرده است) آن دسته از اسطوره نگاران یونانی که به مسئلهی پیدایش جهان علاقه مند بودند، هر چند که اکئانوس را برتر از دیگر خدایان میدانستند، به نظر میرسد که او را بر خدایان دیگر مقدم نمیگرفتند. اکئانوس از نظر هیسود، مانند پونتوس دریا، پسر زمین و آسمان است. از سوی دیگر در کهنترین آموزه های اُرفه ای مربوط به پیدایش خدایان نیز شاهدی قوی درباره این که اصل آب قبل از همه باشد، وجود ندارد. با در نظر گرفتن این مطالب، منشاء ممکن ایدهی تالس از طریق علاقه مندی به موضوع آب توجیه میشود، اما باید تاکید کرد که این سخنان همه حدسیاتند. این مطلب در مورد تبیینهای عقلانی نیز صادق است.
۲ تبیینهای عقلانی:
آب تنها جوهری است که میتوان تغییر حالات آن را بر طبق حرارت به حالت جامد، مایع و گاز مشاهده کرد. (برنت) از نظرگاه ارسطو محتملترین اندیشه های موجود در ذهن تالس، اندیشه های هستند که آب را با زندگی پیوند میدهند. به این دلیل است که او میبیند غذا و منی دارای رطوبت هستند و حرارت زندگی، حرارتی مرطوب است؛ و هیچ فرضی بیشتر از این فرض محتمل نیست که این تصورات قدیمی هنوز در ذهن او وجود داشتهاند و در میان جهات بسیار، اندیشهی او را، حتی در مرتبهی، خودآگاه به این جهت رهنمون شدهاند که با کنار گذاشتن گزارشهای اسطوره شناختی در جست و جوی گزارشی عقلانی در مورد توجیه این تصورات برآید. به علاوه آن خط سیر فکری که ارسطو در این جا به او نسبت میدهد با آنچه سنت درباره ماهیت اشیاء به وی نسبت میدهد، کاملاً سازگار است.عقیده بر آن است که تالس پس از مسافرت به مصر، هندسه را برای یونانیان به ارمغان آورد. این قضیهها را به او نسبت دادهاند:
۱ قطر دایره آن را نصف میکند.
۲ زوایای قاعده مثلث متساوی الساقین مساویند.
۳ اگر دو خط مستقیم یکدیگر را قطع کنند، زوایای متقابل مساویاند.
۴ زاویه ای که در نیم دایره محاط شود، قائمه است. مشهور است هنگام کشف این قضیه تالس جهت شکرگزاری، گاوی را قربانی کرد.
۵ اگر قاعده و زوایای آن داده شود میتوان مثلث رسم کرد.
(یودموس در مورد قضیه سوم تالس میگوید که این قضیه را تالس کشف کرد، اما برهان علمی آن را برای اثبات، اقلیدس اقامه کرد)
در مورد تالس این پرسش مطرح نیست که چه کاری انجام داد، چرا که این را ما میدانیم و آنچه نمیدانیم این است که چگونه آن را انجام داد؟ گاتری عقیده دارد که «شاید ما به دانستن این مقدار راضی باشیم، تالس در میلتوس، و در زمان آلیاتس و کرئوسوس، پادشاهان لیدیا، کیاکسارس و آستیاگس، پادشاهان ماد و کوروش پادشاه ایران زندگی میکرد و دقیقاً با سولون اهل آتن هم عصر بود.»
۱ تاریخ فلسفهی یونان، جلد اول (آغاز. تالس)؛ گاتری؛
۲ تاریخ هرودوت، ترجمه جرج راولینسن، ص ۵۹ .
۳ سیاست؛ ارسطو، حمید عنایت، ص ۳۱ .
Plato,Teaetetus,Translated by Benjain Jowet
Encyclopaedia Britannica , Thales of Miletus
mlahanas.de\philosophy\Thales of Miletus, Mathematics and Life.htm
منبع: سایت نصور
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}