نویسنده: دکتر محمد تیجانی تونسی
مترجم: سید محمد جواد مهری



 

عایشه از زبان خودش در صحاح سته

آن چه در این نوشتار می آید، بررسی و نقدی است بر توصیفاتی که عایشه از زبان خودش در مورد خودش بیان داشته و در آن به نحوه ی برخورد خود با پیامبر (ص) یا اهل بیت ایشان یا زنان دیگر پیامبر (ص) اشاره کرده است. منابع این نوشتار از صحاح سته بوده که مورد پذیرش اهل سنت است و اهل سنت معتقدند که روایات وارده در آنها صحیح السند است.

زنان دیگر پیامبر از زبان عایشه

وی(عایشه) می گوید:
«صفیه، همسر پیامبر غذائی برای پیامبر فرستاد، در حالی که آن وقت پیامبر نزد من بود. وقتی کنیزک از طرف صفیه آمد و غذا را آورد، تا او را دیدم، لرزه ای بر اندامم افتاد که حواسم را از دست دادم، پس آن ظرف را شکستم و بیرون انداختم. پیامبر به من نگریست، و من خشم و غضب را در نگاهش دریافتم. فوراً گفتم: پناه می برم به رسول خدا که امروز مرا نفرین کرد. فرمود: پس باید جبران کنی! گفتم: یا رسول الله! کفاره اش چیست؟ فرمود: غذائی مانند غذایش و ظرفی مانند ظرفش» (1)
و باری دیگر درباره خویش چنین می گوید:
«به پیامبر عرض کردم: بس است، اینقدر از صفیه کذا و کذا (ناسزا گفتم) تعریف مکن!! پیامبر به من فرمود: سخنی گفتی که آب دریا آن را نمی شوید». (2)
سبحان الله! چرا ام المؤمنین از اخلاق اسلامی فاصله می گیرد و چرا کمترین حقوقی را که اسلام بر او فرض کرده و غیبت و نمامی را تحریم نموده است نادیده می گیرد؟ قطعاً سخنش درباره صفیه بقدری زننده بود و سخن بدی بوده است که پیامبر را آنچنان به خشم آورده که بفرماید اگر با آب دریا آن را بشوئی پاک نمی شود.
من معتقدم که آنقدر عبارت عایشه بد بوده است که راویان حدیث - طبق معمول - عبارتش را با واژه «کذا و کذا» جایگزین کرده اند.
این هم بار دیگر است که عایشه نسبت به بانوان پیامبر، زبان می گشاید و می گوید:
«برهیچ زنی به اندازه ماریه رشک نبردم زیرا زنی زیبا و صاحب کمال بود و پیامبر از او خوشش می آمد و نخستین بار، پیامبر او را در منزل حارثة بن نعمان، جای داد که ما خیلی ناراحت شدیم و من وحشت کردم. پس پیامبر او را به جای بالاتری برد و همواره در آنجا به دیدارش می رفت که این بر ما بسیار سنگین آمده بود، از آن بدتر اینکه، خداوند به او فرزندی داد و ما را محروم ساخت» (3)
و همچنین غیرت عایشه از هوویش برتر رفته و کودک شیرخواره بی گناه را نیز در بر گرفت. گوید:
«هنگامی که ابراهیم به دنیا آمد، پیامبر او را نزد من آورد و فرمود: ببین چقدر بچه ام به من شباهت دارد. گفتم: من هیچ شباهتی در او نمی بینم!! نمی بینی که سفید رنگ و پر گوشت است؟ گفتم: هر کودکی که شیر فراوان گوسفند بخورد، سفید و چاق می شود!!». (4)

عایشه در تعقیب پیامبر (ص)

هرگاه پیامبر شب را نزد او بسر می برد، خود را به خواب می زد ولی همسرش را با دقت می پائید و در تاریکی تعقیبش می کرد. این داستان را از زبان خودش بشنوید که می گوید:
«یکی از شبها که پیامبر در منزل من بود، قبا و کفشش را بیرون آورد و در کنار پایش گذاشت و رواندازش را بر رختخواب انداخت و خوابید. مقداری که گذشت، پنداشت که من به خواب رفته ام. لباسش را آهسته برداشت و نعلینش را نیز برداشت و پوشید و در را گشود و از خانه بیرون رفت و در را خیلی آهسته بست. من فوراً پیراهنم را پوشیدم و حجابم را بر سر گذاشتم و به دنبال او روانه شدم. او به سوی بقیع رفت و در آنجا مدتی طولانی گذراند سپس سه بار دستهایش را بلند کرد، و راهش را به سوی دیگر گرفت و به سرعت رفت من هم به سرعت دنبالش رفتم، دوید من هم دویدم، سپس حرکت را به سوی خانه آغاز کرد و من زودتر از او رسیدم و فوراً خودم را به رختخواب انداختم. حضرت وارد شد و فرمود: عایشه! تو را چه شده است؟ نفس می زنی و مشکوک به نظر می رسی؟ عایشه گوید: عرض کردم: چیزی نیست! فرمود: یا به من اطلاع می دهی و یا خدایم مرا خبر می دهد. عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به قربانت! سپس ماجرا را به او گفتم. فرمود: پس آن سیاهی که جلوی خود دیدم، تو بودی؟ عرض کردم: آری! با دست خود چنان به سینه ام کوبید که سینه ام درد گرفت، سپس فرمود: آیا پنداشتی خدا و رسولش بر تو سخت می گیرند و به تو ظلم می کنند؟» (5)
یک بار دیگر می گوید:
«رسول خدا را نیافتم پس پنداشتم نزد یکی از کنیزانش رفته است. در جستجویش شتافتم، او را در حال سجده یافتم که می فرمود: «پروردگارا مرا ببخش و بیامرز». (6)
و همچنین می گوید: «شبی رسول خدا از نزد من بیرون رفت. نسبت به او مشکوک شده و غیرتم به جوش آمد. رسول خدا بازگشت دید من در چه وضعیتی هستم. فرمود: تو را چه شده است عایشه؟ باز هم غیرتی شدی؟ گفتم: چگونه شخصی مانند من، نسبت به شخصی مانند شما، غیرت نداشته باشد؟! فرمود: آیا شیطانت تو را اغوا کرده؟». (7)
و این روایت به روشنی دلالت دارد بر اینکه هرگاه غیرتش به جوش می آید، از وضعیت خودش بیرون می رود و کارهای عجیب و غریبی مانند شکستن ظرف ها یا دریدن لباس ها انجام می دهد و لذا می گوید: وقتی پیامبر آمد و دید که چه کاری دارم انجام می دهم، فرمود: شیطانت تو را فریب داده است. و تردیدی نیست که شیطان عایشه او را در بر میگرفت و در پوستش نفوذ می کرد زیرا از راه غیرت زنانگی به قلبش راه یافته بود. از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که: «غیرت برای مردان ایمان است و برای زنان، کفر» زیرا مرد باید نسبت به همسرش غیرت داشته باشد چرا که شرعاً روا نیست کسی جز او، به همسرش راه یابد ولی زن حق ندارد نسبت به شوهرش غیرت داشته باشد زیرا خدای سبحان به او اجازه ازدواج با بیش از یک زن داده است و بی گمان زن درستکار با ایمانی که در برابر احکام خدا خاضع است، با روانی آرام، هوویش را پذیرا می شود بویژه اگر شوهرش مردی خدا ترس و عادل و با ایمان باشد، چه رسد به سرور بشریت و الگوی کمال و عدالت و خلق و خوی والا و عظیم؟ از آن گذشته ما تناقض روشنی می بینیم در خصوص محبت پیامبر، همسرش عایشه را و آنچه اهل سنت ادعا می کنند که او محبوبترین و گرامی ترین زنان پیامبر، نزد آن حضرت بود تا آنجا که روایت می کنند برخی از همسران پیامبر، نوبت خود را به عایشه می بخشیدند چرا که شدت محبت پیامبر را نسبت به وی می دانستند، اگر این درست باشد، پس چه تفسیری برای غیرت فزون از حد عایشه داریم؟ در حالی که باید عکس آن صحیح باشد یعنی می بایست سایر همسران پیامبر غیرت داشته باشند و بر عایشه رشک برند زیرا او محبوبترین و عزیزترین آنها است، چنانکه روایت می کنند و ادعا می نمایند. و اگر واقعاً او دوست داشتنی بود و پیامبر او را بر دیگران ترجیح می داد پس چه جائی برای غیرت وجود دارد؟
و تاریخ جز احادیث او را روایت نکرده و کتابهای سیره پر است از ستایشش و اینکه او محبوبه رسول خدا بود و پیامبر طاقت فراقش را نداشت!!!
من بر این باورم که تمام این روایتها ساخته و پرداخته امویان است که عایشه را بسیار دوست داشتند و او را بر دیگران ترجیح دادند زیرا نگهبان منافعشان بود و آنچه را دوست می داشتند، روایت می نمود و با دشمنشان یعنی علی بن ابی طالب نبرد و پیکار کرده بود.
و بر این باورم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با آن همه رفتار بد که از او سر می زد او را اصلاً دوست نداشت - چنانکه قبلا یادآور شدیم - و چگونه رسول خدا دوست داشته باشد کسی را که دروغ بگوید، غیبت بکند، سخن چینی بنماید و درباره خدا و رسولش، ظن سوء و گمان بد داشته باشد و خیال کنند که خدا و رسولش به او ظلم می کنند؟! چگونه رسول خدا دوست داشته باشد کسی را که بر او تجسس کند و بدون اجازه اش از منزلش بیرون رود؟ چگونه رسول خدا دوست داشته باشد کسی را که در حضورش، همسرانش را ناسزا و فحش بگوید هر چند از دنیا رفته باشند؟ چگونه رسول خدا دوست داشته باشد کسی را که فرزندش ابراهیم را دشمن بدارد و مادرش ماریه را تهمت بزند؟ (8)
چگونه رسول خدا دوست بدارد کسی را که گاهی با دروغ و گاهی با برانگیختن کینه های گذشته بین او و همسرانش دخالت ناروا بکند و سبب طلاقشان گردد؟
چگونه رسول خدا دوست بدارد کسی را که دخترش زهرا را دشمن بدارد و برادرش و پسرعمویش علی بن ابی طالب را دشمن بدارد تا جائی که توان شنیدن نامش را نداشته باشد؟ (9)
و همه اینها در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رخ دهد و اما پس از وفاتش، هر چه بگوئی کم گفته ای.
بی گمان تمام این افعال مورد خشم خدا و رسولش است و هرگز مرتکب چنین افعالی را دوست نخواهد داشت زیرا خدا حق است و رسولش هم نمایشگر حق می باشد، پس نمی تواند کسی را که بر باطل است، دوست داشته باشد.
و در آینده ای نزدیک خواهید فهمید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها او را دوست نداشت بلکه امت را از فتنه اش بر حذر داشت. (10)
از بعضی دانشمندان اهل سنت پرسیدم که علت علاقه فوق العاده پیامبر به عایشه - سوای دیگران - چیست؟ پاسخهای بی ربطی دادند. یکی از آنها گفت: زیرا زیبا و جوان بود و او تنها دختر باکره ای بود که قبل از پیامبر، کسی با او ازدواج نکرده بود! دیگری گفت او دختر ابوبکر صدیق، یار غار است. سومی گفت: او نیمی از دین را از رسول خدا دریافت کرده بود، پس او دانشمند و فقیه بود! چهارمی گفت: زیرا جبرئیل به صورت او بر پیامبر وارد شده بود!!! و هرگز بر پیامبر وحی نمی آورد جز در منزل عایشه!!
تو خود می بینی - ای خواننده عزیز - که این ادعاها مبتنی بر هیچ دلیل و برهانی نیست و عقل آن را اصلاً نمی پذیرد و ما با استدلال همه اینها را رد خواهیم کرد. اگر واقعاً رسول خدا به خاطر زیبائی یا بکارت، او را دوست می داشت، چه چیز پیامبر را از ازدواج با دختران باکره ای که ضرب المثل در زیبائی و جمال بودند، منع می کرد، در حالی که همه تحت فرمان او بودند، و مورخین علت رشک عایشه را بر زینب دختر جحش و صفیه دختر حیی و ماریه قبطیه، در این می دانند که آنها از عایشه زیباتر بودند.
ابن سعد در طبقاتش و ابن کثیر در تاریخش روایت کرده اند که:
رسول خدا (ص) با ملیکه دختر کعب که معروف به زیبائی فزون از حد بود، ازدواج کرد. عایشه بر آن زن وارد شد و به او گفت: آیا خجالت نمی کشی با قاتل پدرت ازدواج کنی؟! او هم از رسول خدا اظهار تنفر کرد، پس رسول خدا او را طلاق داد. قومش نزد رسول خدا (ص) آمدند و عرضه داشتند: ای رسول خدا! او کوچک است و نظرش اعتبار ندارد و فریب خورده است، پس او را بازگردان. ولی رسول خدا (ص) نپذیرفت. و همانا پدرش در روز فتح مکه توسط خالد بن ولید کشته شده بود. (11)
این روایت دلالت روشن دارد بر اینکه اگر غرض رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جوانی و جمال بود هرگز ملیکه دختر کعب را طلاق نمی داد، در حالی که بسیار جوان و زیبا بود. و همچنین این روایت به ما می فهماند که عایشه چه روشهائی برای فریب دادن زنان بی گناه مؤمن داشته است تا آنان را از ازدواج با رسول خدا (ص) منع کند.
همچنین عایشه سبب طلاق اسماء دختر نعمان شد زیرا از زیبائیش به تنگ آمده بود و به او گفت: پیامبر از زنی خوشش می آید که هر وقت بر او وارد شود، به او بگوید: من به خدا پناه می برم از تو!! و این هم ملیکه بیچاره بود که حساسیت کشته شدن پدرش را در او زنده کرد و به او فهماند که رسول خدا قاتلش بوده است. و وقتی به آن بیچاره گفت: آیا خجالت نمی کشی با قاتل پدرت ازدواج می کنی؟ آن بیچاره در پاسخ از رسول خدا اظهار انزجار و تنفر کرد! و چه می توانست غیر از آن بگوید در حالی که هنوز آثار جاهلیت کم و بیش پا بر جا بود که از قاتلین پدرانشان انتقام می گرفتند، و کسی را که انتقام نمی گرفت کوچک می شمردند؟
حال سؤالی پیش می آید که، خود را برای طرح این سؤال ذیحق می بینم: چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این دو زن بی گناه را که قربانی فریب و مکر عایشه شدند، طلاق می دهد؟
قبل از هر چیز باید توجه داشته باشیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معصوم است و به احدی ظلم نمی کند و جز حق، کاری را انجام نمی دهد؛ پس لابد در طلاق دادن اینان حکمتی نهفته است که خدا و رسولش به آن آگاهند، همچنانکه طلاق ندادن عایشه نیز علی رغم آن رفتارهای نابجا، دارای حکمتی است. شاید بر بعضی از این رازها در بحثهای آینده آگاه شویم.
اما در مورد نخستین زن که اسماء دختر نعمان است، بقدری ساده لوح بود که مکر عایشه در او مؤثر افتاد و با اولین برخورد رسول خدا «ص» به حضرت گفت: «به خدا پناه می برم از تو»!! و هر چند زیبائی زیادی هم داشت ولی رسول خدا به خاطر سادگی و جهالتش او را رد کرد.
ابن عباس گوید: «رسول خدا با اسماء دختر نعمان ازدواج کرد. و همانا اسماء زیباترین زن اهل زمانش بود» پس شاید حضرت می خواست به ما بفهماند که خردمندی و فهم بالاتر از جمال و زیبائی است. ای بسا زن زیبائی که نادانی و ساده لوحیش او را به فساد کشانده باشد.
و اما در مورد زن دوم، ملیکه دختر کعب که عایشه او را سرزنش کرد به اینکه با قاتل پدرش می خواهد ازدواج کند، پیامبر نمی خواست این بیچاره - که بنا به گواهی فامیلش زنی کم سن و نادان است - با وحشت و کابوس زندگی کند که شاید مصیبتهای بزرگتری برای او رخ دهد گو اینکه عایشه نیز هرگز او را نمی گذاشت که با آرامش و راحتی با پیامبر ادامه حیات بدهد. و بی گمان علتهای دیگری هم هست که رسول خدا به آن آگاه است و ما آن را درک نمی کنیم.
مهم این است که بدانیم هرگز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در پی شهوترانی و بهره گیری جنسی نبود و در پی زنان زیبا و خوشگل نمی رفت، چنانکه برخی جاهلان و برخی مستشرقین می اندیشند و می گویند که غرض پیامبر زنان زیبا بوده است!!
و دیدیم که چگونه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این دو زن را علی رغم زیبائی و جوانی طلاق می دهد، که بگفته مورخین زیباترین زنان زمان خود بودند، پس این ادعا که پیامبر، عایشه را به خاطر جوانی و زیبائی دوست می داشته، مردود و غیر قابل قبول است.
و اما این ادعا که علت دوستی پیامبر به خاطر این است که او دختر ابوبکر است، این سخن نیز نادرست است ولی می توانیم بگوئیم که: به خاطر ابوبکر با او ازدواج کرد، زیرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از قبیله های گوناگونی زن اختیار کرد که در حقیقت این ازدواج ها، ازدواجهای سیاسی و به خاطر ایجاد الفت و محبت، بجای کینه و اختلاف، در میان قبائل صورت گرفت، مثلا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با حبیبه خواهر معاویه ازدواج کرد، با اینکه او دختر ابوسفیان، نخستین دشمن رسول خدا بود ولی پیامبر، کینه ای به دل نداشت و رحمت برای تمام جهانیان بود، و اصلاً عاطفه و محبتش، از قبائل عربی فراتر رفته، به یهود و نصاری و قبطیان، نیز رسید تا اهل ادیان را با یکدیگر نزدیک کند.
به ویژه اینکه در کتابهای سیره می خوانیم که خود ابوبکر، از پیامبر خواست تا دخترش عایشه را به همسری بپذیرد، چنانکه عمر نیز از پیامبر درخواست کرد که با دخترش حفصه ازدواج نماید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پذیرفت زیرا قلبش تمام اهل زمین را در بر می گیرد.
خداوند می فرماید:
«و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک». (12)
- و اگر تندخو و سنگدل بودی، مردم از گرد تو پراکنده می شدند.
و اگر بازگردیم به روایت عایشه که در آن می گوید:
«رسول خدا (ص) هنگامی که پنداشت، من به خواب رفته ام، لباسش را آهسته پوشید و در را باز کرد و بیرون رفت» به دروغ بودن این ادعا که پیامبر بر فراقش صبر نمی کرد، پی می بریم. (13)
و این نتیجه گیری چیزی نیست که تنها من به آن رسیده ام بلکه ادله ای در صحاح اهل سنت نیز در این مورد وجود دارد. مسلم در صحیحش و دیگران در صحاح های دیگر اهل سنت روایت کرده اند که عمربن خطاب گفت:
«وقتی رسول خدا (ص) از زنانش دوری جسته بود، من وارد مسجد شدم دیدم مردم با سنگریزه بازی می کنند و می گویند: رسول خدا زنانش را طلاق داده است و این قبل از آمدن حکم حجاب بود. عمر گوید: من به آنان گفتم: امروز از جریان با خبر خواهم شد. پس بر عایشه وارد شدم و گفتم: ای دختر ابوبکر! آیا کار تو به جائی رسیده است که رسول خدا را اذیت کنی؟ عایشه گفت: مرا با تو چه کار ای فرزند خطاب، تو مواظب دختر خودت باش! پس من بر حفصه وارد شدم و به او گفتم، ای حفصه! آیا کار تو به جائی رسیده است که رسول خدا را مورد اذیت و آزار قرار دهی؟ به خدا قسم تو به خوبی می فهمی که رسول خدا (ص) تو را دوست ندارد و اگر به خاطر من نبود، قطعاً پیامبر تو را طلاق می داد. پس او بسیار گریست». (14)
این روایت کاملاً روشن و واضح است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست که غرض پیامبر از ازدواج با حفصه دختر عمر، هرگز از روی محبت و دوستی نبوده است و فقط به خاطر مصلحت سیاسی بوده که شرایط زمان اقتضا می کرده است.
و آنچه بر یقین ما در این باره می افزاید این است که عمر به خداوند سوگند می خورد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، حفصه را دوست نمی دارد و باز هم عمر تأکید می کند و اطمینانی دیگر بر اطمینانمان می افزاید که دخترش حفصه نیز از این حقیقت تلخ، کاملاً آگاه است، چرا که به او می گوید:
«به خدا قسم خود می دانی که رسول خدا هرگز تو را دوست نمی دارد».
دیگر هیچ تردیدی باقی نمی ماند که غرض از این ازدواج، یک مصلحت سیاسی است زیرا به او می گوید:
«و اگر به خاطر من نبود، حتماً پیامبر تو را طلاق می داد».
و این روایت همچنین هدف پیامبر را از ازدواج با عایشه نیز روشن می سازد و معلوم می شود که آن همه صبر و تحمل حضرت فقط به خاطر ابوبکر بوده است وگرنه حفصه سزاوارتر است به محبت و احترام پیامبر، زیرا صد یک رفتارهای زشت عایشه را نسبت به پیامبر نداشته و چندان او را اذیت نکرده است.
و اگر در حقیقت قضیه جستجو کنیم و به روایتهای دروغینی که بنی امیه در فضیلت عایشه وضع کردند، اعتنائی نکنیم، درمی یابیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسیار می شد که از دست عایشه آزار می دید و غالباً بر او خشم می کرد. و هم اینک، روایتی را نقل می کنیم که بخاری و بسیاری از محدثین اهل سنت آن را نقل کرده اند که دلالت دارد بر مقدار تنفر و انزجاری که خود عایشه از رسول خدا احساس می کرد.
بخاری در صحیحش در باب قول بیمار: من درد دارم یا سرم درد می کند، آورده است که:
«قاسم بن محمد گوید: عایشه گفت: وای، سرم درد می کند! پس رسول خدا (ص) فرمود: اگر آن روز بیاید که من هم زنده باشم (و تو بخواهی بمیری) پس برای تو استغفار میکردم و برایت دعا می کردم. عایشه گفت: وامصیبت! من به خدا قسم می دانم که تو منتظر مرگ من هستی و مردنم را دوست می داری، و اگر آن روز بیاید حتماً ساعتهای آخر آن روز با برخی از همسرانت همبستر می شوی». (15)
آیا این روایت دلالت بر محبت پیامبر نسبت به عایشه دارد؟!!
سرانجام چنین نتیجه می گیریم که بنی امیه و پیشاپیش آنان معاویة بن ابوسفیان، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بسیار دشمن می داشتند و لذا از روزی که خلافت به آنان رسید تلاش کردند که تمام حقایق را وارونه جلوه دهند و لذا افرادی را به اوج عظمت و بزرگی رساندند در حالی که در زمان پیامبر افرادی معمولی بودند و هیچ ارزشی نداشتند و برخی را کوچک و حقیر جلوه دادند در حالی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، در اوج عزت و کرامت و شرافت بودند.
من بر این باورم که مقیاس بنی امیه در بزرگ یا کوچک شمردن افراد، تنها و تنها دشمنی شدید و کینه فزون از حدشان نسبت به محمد و اهل بیتش، علی و فاطمه و حسن و حسین، بود؛ پس هر کس واقعاً دشمن رسول خدا و دشمن اهل بیت - که خداوند از هر رجس و پلیدی آنان را پاک و مطهر کرده - بود، مقامش را بالا بردند و روایتهائی در فضیلتش ساختند و به خود نزدیکش کردند و منصب های مهم به او سپردند و کمک های فراوان کردند و در نتیجه مورد احترام و تقدیر مردم قرار گرفت.
و هر کس که رسول خدا را از دل و جان دوست می داشت و از او دفاع می کرد، او را کوچک شمردند و عیبهای زیادی برایش تراشیدند و روایتهائی در مذمت و نکوهشش، جعل کردند. و بدینسان عمربن خطاب که همواره اوامر پیامبر را نافرمانی می کرد و در آخرین ساعات زندگیش او را متهم به هذیان گوئی نمود، در دوران حکومت امویان، بالاترین مقام را نزد مسلمانان پیدا کرد ولی علی بن ابی طالب که منزلتش به آن حضرت، مانند منزلت هارون به موسی بود و خدا و رسولش را واقعاً دوست می داشت و خدا و رسولش هم او را دوست می داشتند و ولیّ هر مؤمنی شده بود، هشتاد سال بر روی منابر مسلمین، مورد سبّ و لعن قرار گرفت؟
و بر همین منوال بود که عایشه؛ همان کسی که رسول خدا را پر از خون کرده بود و همواره اوامرش را نافرمانی می کرد، چنانکه اوامر پروردگارش را نیز نافرمانی می نمود، و با وصیّ و جانشین رسول خدا به جنگ و پیکار برخاسته بود و عامل بزرگترین فتنه ای بود که مسلمانان از آن یاد می کنند و هزاران مسلمان در آن آشوب و بلوا کشته شده بودند، این زن، مشهورترین زنان اسلام می شود و احکام را از او فرا می گیرند، و اما فاطمه زهرا، سرور زنان جهان که پروردگار از خشمش به خشم می آید و از خشنودیش، خشنود می گردد، آنچنان به فراموشی سپرده می شود که شبانه به خاک سپرده می شود، پس از آنکه او را به سوزاندن خانه تهدید می کنند و آنچنان در خانه را به پهلویش فشار می دهند که سقط جنین می کند و هیچ یک از اهل سنت نمی دانند که او حتی یک روایت را از پدرش نقل کرده باشد!!!
آری! این چنین است که یزید بن معاویه و زیاد بن ابیه و ابن مرجانه و ابن مروان و حجاج و عمروبن عاص و دیگر تبهکاران و فاسقان و ملعونان به نصّ کتاب خدا و بر زبان رسول خدا، فرمانروایان مؤمنین و والیان امورشان می گردند؛ از آن سوی حسن و حسین دو سروران جوانان اهل بهشت و دو گل خوشبوی پیامبر و امامان امّت، آواره شده، زندانی گشته و سرانجام یا مسموم و یا با شمشیر کینه کشته می شوند.
و بدینسان ابوسفیان منافق که هیچ جنگی علیه پیامبر برپا نمی شد جز اینکه رهبریش را او به عهده داشت، مورد ستایش و احترام قرار می گیرد و اما ابوطالب، پشتیبان پیامبر و مدافعش با دل و جان و هرچه در توان داشت و کسی که زندگی خود را با دشمنی قومش و عشیره اش، به خاطر دعوت فرزند برادرش، سپری کرد تا اینکه سه سال تمام در حصر، با پیامبر در شِعب مکه گذراند و برای مصلحت اسلام، ایمان خود را کتمان می کرد - زیرا می خواست برخی از پُلها را با قریش باز نگه دارد که بیش از آن، رسول خدا را مورد آزار قرار ندهند - مانند مؤمن آل فرعون که ایمانش را کتمان می کرد، جزایش - طبق گفته اینان - پمپی از آتش باشد که پایش را در آن قرار می دهند تا مغزش آتش بگیرد!!!
و از آن سوی، معاویة بن ابوسفیان، لعین فرزند لعین و طلیق فرزند طلیق و کسی که احکام خدا و رسولش را به بازیچه می گرفت و هیچ ارزشی برای آنها قائل نبود، و صالحان و بی گناهان را به خاطر رسیدن به اهداف پلیدش قتل عام می کرد و رسول خدا را در جلوی روی مسلمانان، فحش و ناسزا می داد، کاتب وحی خوانده شود و درباره اش گفته شود که خداوند بر وحی خویش سه امین داشت: محمد و جبرئیل و معاویه!! و به عنوان مرد حکمت و تدبیر و سیاست معرّفی گردد.
امّا ابوذر غفاری، آن کسی که زمین در برنگرفته و آسمان سایه نیافکنده بر کسی راستگوتر از او، (16) به عنوان فتنه گر، مورد ضرب و جرح قرار بگیرد و به ربذه تبعید شود و بر همین منوال، سلمان و مقداد و عمار و حذیفه و دیگر مخلصین از اصحاب که طرفداری و تبعیت از علی کردند، جز آوارگی و شکنجه و قتل چیزی عایدشان نگردد.
و این چنین بود که پیروان مکتب خلفا و پیروان معاویه و اصحاب مذاهبی که رژیم ظالم آنان را به وجود آورد، آنها اهل سنت و جماعت شوند و آنها نمایندگان اسلام گردند و هر که با آنان مخالفت ورزد، هر چند از ائمه طاهرین از اهل بیت، پیروی کند، کافر و بی دین باشد.
آری! در این شرایط است که پیروان مکتب اهل بیت که در شهر علم و اولین مسلمان را پیروی کردند؛ همو که حق همواره با او می گشت، و آنان که از ائمه معصومین تبعیت نمودند؛ اهل بدعت و گمراهی شمرده شوند و هر که با آنان مخالفت کند یا ستیز نماید، مسلمان به حساب آید. «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم».
و چه خوش می فرماید، خدای عزیز:
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ * وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِن لاَّ یَعْلَمُونَ». (17)
- و اگر به آنان گفته شود که در زمین فساد نکنید، گویند: همانا ما اصلاح کننده ایم. آگاه باشید که اینان خود مفسدند ولی شعور ندارند. و اگر به آنان گفته شود که مانند مردم، شما هم ایمان بیاورید، گویند: ما مثل سفیهان و جاهلان ایمان بیاوریم! هان! اینان خود سفیه و نادان هستند ولی نمی دانند.
و اگر بازگردیم به موضوع دوستی رسول خدا نسبت به عایشه که اهل سنت می گویند عایشه نیمی از دینش را از او اخذ کرده و همواره پیامبر می گفته است که: نیمی از دینتان را از این «حمیرا» فرا گیرید!! این حدیث قطعاً باطل است و هیچ اساسی ندارد و اصلاً سازشی ندارد با آن همه احکام خنده خیز گریه آور که واقعاً رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از گفتن آنها منزه است. برای نمونه کافی است به روایت شیر دادن زن نامحرم به مردان را اشاره کنیم که مسلم در صحیحش آورده و مالک در مؤطّأش نقل کرده (18) و در این مورد به حد کافی در کتابمان «همراه با راستگویان» بحث کردیم، هر که می خواهد از حقیقت قضیه مطلع گردد، به آنجا مراجعه کند.
و در این روایت ننگین، همین کافی است که تمام زنان پیامبر، عمل کردن به آن را رد کردند و آن را انکار نمودند، گذشته از اینکه راوی این روایت دروغین، یکسال تمام جرأت نداشت آن را بر زبان آورد، زیرا بسیار زننده و زشت بود.
و اگر باز گردیم به صحیح بخاری، در باب کسی که نماز را قصر می خواند هنگامی که از وطنش دور می شود، می بینیم که زهری از عروه و عروه از عایشه نقل می کند که گفت: نخستین باری که نماز واجب شد، فقط دو رکعت بود، پس به عنوان نماز مسافر حساب شد و اما نماز کسی که در وطنش است، تمام می باشد. زهری گوید: از عروه پرسیدم: پس چرا عایشه نمازش را تمام می خواند؟ گفت: عایشه مانند عثمان اجتهاد کرد. مسلم نیز در صحیحش در باب نماز مسافرین، روشن تر از بخاری، همین روایت را نقل کرده است. (19)
این تناقضی است روشن. عایشه همان کسی است که روایت کرده به اینکه نماز مسافر، دو رکعتی، واجب شد ولی خود با حکم واجب خدا که پیامبر نیز به آن عمل کرده، مخالفت می کند و به خاطر زنده نگه داشتن سنت عثمان، احکام خدا و رسولش را تغییر می دهد، و از این رو است که می بینیم احکام زیادی در صحاح اهل سنت نقل شده ولی اهل سنت به آنها عمل نمی کنند زیرا غالباً به تأویل ابوبکر و عمر و عثمان و عایشه و معاویه و دیگر اصحاب اخذ می کنند و عمل می نمایند، و احکام خدا را ترک می کنند.
پس اگر «حمیرا» که نصف دین را از او فرا می گیرند، به میل خویش، احکام خدا را تأویل می کند، گمان نمی کنم که شویش رسول خدا، این را از او بپذیرد و به مردم دستور دهد که از او پیروی کنید. گذشته از اینکه در صحیح بخاری و صحاح اهل سنت اشاره شده است به اینکه پیروی کردن از او، گناه است، که در جای خود، ان شاء الله، آن را خواهیم آورد.
و اما آنان که معتقدند رسول خدا او را دوست می داشت زیرا جبرئیل، پیش از ازدواجش، به صورت او نزد پیامبر آمده بود و یا اینکه جبرئیل بر حضرت وارد نمی شود جز در وقتی که در خانه عایشه باشد؛ اینها روایتهائی است که دیوانگان را نیز به خنده وامی دارد. من اصلاً نمی دانم، عکسش را که جبرئیل برای پیامبر آورد، عکس برقی بود یا با رنگ روغنی نقاشی شده بود!! در حالی که صحاح اهل سنت روایت می کنند که ابوبکر، عایشه را با یک ظرف خرما نزد پیامبر فرستاد تا حضرت او را ببیند و خودش از رسول خدا درخواست کرده بود که با دخترش ازدواج کند؛ پس دیگر چه لزومی دارد که جبرئیل، عکسش را برای پیامبر بیاورد؛ تازه منزل او که بیش از چند متر، از منزل رسول خدا فاصله نداشت پس اگر بنا باشد جبرئیل عکس کسی را برای پیامبر بیاورد، بجا است عکس ماریه قبطیه را بیاورد و به پیامبر بشارت دهد که خداوند ابراهیمش را از او به دنیا می آورد که ساکن مصر بوده و از رسول خدا بسیار دور بوده است و کسی احتمال آمدنش را هم نمی داده است.
این روایت ها ساخته و پرداخته خود عایشه است که چیزی نداشت تا بر هووهایش مباهات کند جز یاوه هائی که با اندیشه خویش ساخته است و یا اینکه بنی امیه آنها را از زبان او وضع کرده اند تا نزد ساده اندیشان، مقامش را بالا ببرند.
و اما این سخن که جبرئیل بر پیامبر نازل نمی شد مگر وقتی که حضرت در منزل عایشه بود؛ این دیگر از سخن قبلی، قبیح تر و زشت تر است، زیرا خداوند در قرآن کریم عایشه را تهدید کرد که اگر بخواهد علیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، توطئه کند، خداوند جبرئیل و نیکان از مؤمنین و سایر فرشتگان را به دفاع از حضرتش، گسیل می نماید. پس این سخنان علما و شیوخ، چیزی جز خیال پردازی و ظن و گمان نیست و همانا ظنّ و خیال، چیزی بر حق نمی افزاید. هان! شما چیزی از علم دارید که برای ما ارائه دهید یا اینکه فقط پیروی از ظنّ و گمان می کنید و چیزی را حدس می زنید.

پی نوشت ها :

1- مسند امام احمد بن حنبل – ج 6 – ص 227، مجمع الزوائد – ج 4 – ص 321.
2- صحیح ترمذی – ج 4 – ص 660 و زرکشی، ص 73.
3- طبقات الکبری ابن سعد – ج 8 – ص 212، انساب الاشراف – ج 1 – ص 449، الاصابة فی معرفة الصحابه عسقلانی (در شرح ماریة القبطیة) – ج 4 – ص 405.
4- طبقات الکبری ابن سعد – ج 1 – ص 37 (شرح حال ابراهیم فرزند پیامبر) و همچنین در انساب الاشراف – ج 1 – ص 450.
5- صحیح مسلم – ج 3 – ص 64 – باب ما یقال عند دخول القبر، مسند احمد بن حنبل – ج 6 – ص 221.
6- مسند امام احمد بن حنبل – ج 6 – ص 147.
7- مسند احمد بن حنبل – ج 6 – ص 115، صحیح مسلم – ج 4 – ص 2168.
8- در این باره به کتاب «حدیث الافک» نوشته علامه جعفر مرتضی عاملی مراجعه شود – ص 239.
9- صحیح بخاری – ج 3 – ص 135 – باب هبة الرجل لامرأته من کتاب الهبة و فضلها، صحیح مسلم – ج 1 – ص 312، طبقات ابن سعد – ج 2 – ص 231.
10- صحیح بخاری – ج 4 – ص 46 – کتاب الجهاد و السیر.
11- طبقات ابن سعد – ج 8 – ص 148 – تاریخ ابن کثیر – ج 5 – ص 299.
12- سوره آل عمران – آیه 159.
13- صحیح مسلم – ج 3 – ص 64 و مسند امام احمد – ج 6 – ص 221.
14- صحیح مسلم – ج 4 – ص 188 – باب الایلاء و اعتزال النساء و تخییر هنّ و قوله تعالی: «و ان تظاهرا علیه».
15- صحیح بخاری – ج 7 – ص 8 – کتاب المرضی و الطب، سنن بیهقی – ج 3 – ص 271.
16- ترمذی – ج 5 – ص 669، مسند احمد – ج 2 – ص 163.
17- سوره بقره – آیه 13.
18- صحیح مسلم – ج 2 – ص 1076، موطأ مالک – ج 2 – ص 606.
19- بخاری – ج 2 – ص 55، مسلم – ج 2 – ص 142.

منبع: سماوی، دکتر محمد تیجانی، از آگاهان بپرسید، ترجمه سید محمد جواد مهذی، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ یازدهم، 1388.